حزب شیطان به‌دنبال تسلط بر ایران

حزب شیطان به‌دنبال تسلط بر ایران

تمدن شیطان – قسمت سوم  ایران

قاجاریه در ایران

در ایران نیز این تحولات با روش‌هایی کم‌وبیش مشابه پی‌گیری شد. پس از قتل آقامحمّدخان، ایران زمان فتحعلی‌شاه عرصه تاخت‌وتاز استعمارگران و فراماسون‌ها قرار گرفت. این تاخت و تازها عمدتاً به بهانه‌ی واقع شدن ایران بر سر راه دست‌یابی به هند صورت گرفته است، اما اینک می‌توانیم دریابیم که هند نیز -علاوه بر برخورداری از منابع غنی ثروت مورد نیاز غرب که در جای خود دارای اهمیت است- از این‌رو مورد طمع استعمارگران قرار گرفته بود که با فرهنگی اسلامی و متأثر از تمدن واقعی اسلام که کانون آن در ایران قرار داشت، می‌توانست خطری بالقوه برای منافع استعمارگران به حساب آید. این جریان میراث ایجاد انحراف در فرایند استقرار تمدن اصیل اسلامی در ایران از سوی صفویان و آغازگری رابطه با غرب از سوی آنان بود.

در این راه ابتدا فرانسه‌ی عهد ناپلئون بخت خود را آزمود، اما با جدّی شدن درگیری ایران و روس، همچون دیگر همکاری‌های حزب شیطانی، به نفع روس‌ها کنار کشید و ایران را به صلح با روسیه تشویق نمود. این اقدامِ هماهنگ، ایران را به‌سوی انگلستان که استعمارگر اصلی بود سوق داد.

نفوذ انگلیس در ایران تا پایان این دوره ادامه پیدا کرد تا سرانجام توانست هرات و سرزمین‌های شرقی را از ایران جدا کرده و در شرق ایران به‌عنوان یک همسایه مزاحم باقی بماند. مرگ مشکوک و ناگهانی عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی‌شاه در جریان جنگ هرات، و همچنین داستان امتناع روسیه از کمک به محمّدشاه در جریان اشغال خارک از سوی انگلیس در پاسخ به محاصره هرات، از موارد قابل تأمل این جریان است.

اما روسیه از همان ابتدا با توجه به مأموریت خویش به جنگ با ایران برخاست. جنگ‌های دوره اول (۱۱۹۱-۱۱۸۲ش / ۱۲۱۸-۱۲۲۸ق) به عهدنامه گلستان، و جنگ‌های دوره دوم (۱۲۰۶-۱۲۰۴ش / ۱۲۴۳-۱۲۴۱ق) به عهدنامه ترکمانچای انجامید که بر اساس آن سرزمین‌های شمال‌غربی از ایران جدا و رود ارس به‌عنوان مرز میان دو کشور تعیین شد. در زمان ناصرالدین شاه نیز روسیه دوباره و این‌بار از ناحیه شرق دریای خزر به ایران حمله کرد و با قرارداد آخال (۱۲۶۰ش / ۱۲۹۹ق) توانست ترکمنستان و ماوراء النهر را از جنگ ایران به در آورد. در این قرارداد رود اترک به‌عنوان مرز میان دو کشور شناخته شد.

در جریان جنگ دوم، اتفاقی افتاد که نقطه عطفی در تاریخ مبارزات دینی در ایران به حساب می‌آید. در این جنگ، علمای دینی به میدان آمدند و با صدور فتوای جهاد، مردم را به جنگ با روس‌ها فرا خواندند. علیرغم نتیجه این جنگ، ورود علما و مردم به صحنه سیاست، که در جنگ اولِ مردم تنگستان با انگلیسی‌ها نیز تکرار شد، منادی اتفاقات مهمی بود که پس از آن در ایران به وقوع پیوست.

نقشه ایران در 1814 میلادی

سراسرنمای نقشه ایران در ۱۸۱۴ میلادی

اما آنچه در این دوره به شکلی بسیار جدّی‌تر از حضور نظامی رخ داد، «استعمار فرهنگی»ای بود که در این مقطع واقع شد و ایران را تا سرحد امکان به اروپا و غرب وابسته کرد. پیشرفت‌های ظاهریِ اروپا در پیِ انقلاب صنعتی و آشنا شدنِ ایرانیان با این پیشرفت‌ها، از یک‌سو شاهان بی‌اراده قاجار را مبهوت آنان ساخته بود، و از سوی دیگر رجال اهل اندیشه و تفکر را عمیقاً به فکر فرو برده بود.

این طیف دوم که شخصیت‌هایی چون عباس میرزا، میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی که مشاور وی و صدراعظم فرزندش محمّدشاه بود، و میرزا تقی خان امیرکبیر که منشی قائم‌مقام و صدراعظم ناصرالدین شاه بود، در رأس آن قرار داشتند، از آن رو که هنوز تصویر دقیقی از کل صحنه نداشتند، چاره‌ی کار را در این می‌دیدند که با کپی‌برداری از تمدن غرب، راه آنان را در پیشرفت دقیقاً دنبال کنند. این اقدام که با حفظ میهن‌پرستی صورت گرفت، دقیقاً مشابه فرایندی بود که در انقلاب میجی در ژاپن اجرا شد.

نکته جالب در این خصوص این است که اگرچه این برنامه در ژاپن مورد پذیرش استعمارگران واقع شد، اما با توجه به حساسیّت ایران، همین مقدار استقلال نیز برای این کشور از سوی استعمارگران تحمل نشد و هر سه نفرِ فوق سرنوشت مشترکی را تجربه کردند: قتل. متأسفانه در ایران امروز و با روشن شدن کل نقشه، هنوز هم گروهی به‌جای حرکت به سمت استقرار ملک و تمدن واقعی اسلام، بر اجرای این الگو اصرار می‌ورزند!

این شرایط زمینه را برای حضور فراماسونری در ایران فراهم کرد. ظاهراً نخستین ایرانی که به عضویت فراماسونری در آمد، عسگرخان افشار ارومی از سران سپاه عباس میرزا در تبریز بود. پس از او شخصیت‌های بزرگی از سیاسیون، لشکریون، روشنفکران و حتی علمای اسلام را در فهرست فراماسونری در ایران می‌بینیم که لزوماً نمی‌توان همه‌ی آنان را وابسته و مزدور قلمداد کرد.

در آن فضای فرهنگی و سیاسی، فراماسون‌ها صحنه را به‌نحوی ترتیب داده بودند که ورود به عرصه‌ی تأثیرگذاری جز از آن طریق ممکن نمی‌نمود. اما به هر حال فراماسونری با همین ترفند در ایران رشد یافت و توانست تا مدت‌های مدید در برابر حرکت اسلامی ایرانیان مقاومت کرده و نهضت‌های آنان را منحرف سازد. به نظر می‌رسد تنها جریانی که توانست در این دوره در برابر وسوسه‌های شیطان و حزبش مقاوت کرده و بر اصالت خود باقی بماند، همان جریان اصیل تمدن اسلامی بود که نهایتاً به شکل انقلاب اسلامی در ایران بروز کرد.

عسگرخان افشار ارومی اولین فراماسون ایران

عسگرخان افشار ارومی

در پی حضور استعمارگران انگلیسی و روسی در عرصه اقتصاد ایران نیز مجموعه‌ای دیدنی از انواع قراردادها و امتیازنامه‌ها با این دو کشور در عهد قاجار شکل گرفت. قرارداد رویتر که در زمان ناصرالدین شاه و با تلاش میرزا حسین‌خان سپهسالار، صدراعظم، میان دولت ایران و یک انگلیسی به‌نام رویتر منعقد شد، و قرارداد تالبوت (توتون و تنباکو) که باز در زمان ناصرالدین شاه و این‌بار با وساطت امین‌السلطان با یک انگلیسی دیگر به‌نام تالبوت و کمپانی رژی بسته شد، دو نمونه از این امتیازهای ننگین هستند.

در هر دو مورد علمای اسلام که از زمان جنگ دوم ایران و روس به صحنه سیاست وارد شده بودند، قرارداد را بر هم زدند. امتیاز رویتر به همت حاج ملاعلی کنی و قرارداد تالبوت با فتوای تاریخی میرزای بزرگ (آیت‌الله میرزا حسن شیرازی) لغو شد. در پی این دو اتفاق بزرگ و همچنین قیام مردم عراق به رهبری علمای آن دیار در برابر استعمار انگلیس، مردم متوجه قدرت عمیق تمدن اصیلی شدند که از سال‌ها پیش و به دست مبارک ائمه معصومین علیهم‌السلام نهال آن کاشته و در ایران رشد کرده و در حال به ثمر نشستن بود.

حوادث بعدی نشان داد که این درخت هنوز به چنان تناوری نرسیده بود که بتواند در یک اقدام سریع و قاطع در مقابل حزب شیطان قد عَلَم کند، آن‌چنان که در انقلاب اسلامی سال‌ها بعد سرانجام اتفاق افتاد. فتوای تحریم تنباکو اعلام جنگی پنهان از سوی حزب الله علیه حزب شیطان بود که با پی‌گیری نشدن یا مهیا نبودنِ شرایط برای پی‌گیری، تنها سببِ بیدار شدنِ حزب شیطان و آشکار شدن پایگاه اصلیِ شیعه شد. شاید روشی که علما در دوره صفوی در پیش گرفته بودند، در این دوره نیز بیشتر جواب می‌داد.

اگر روایاتی را که امر به سکوت در دوره غیبت می‌کند درست بدانیم، (۱) یکی از تحلیل‌های آن می‌تواند همین شرایط باشد که البته و متأسفانه بر اثر ضعف مسلمین و اختلافات میان آنان حاکم شده بود. قدرت اصلی امام خمینی (ره) در جریان پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر در برخورد با این وضعیت و متحد ساختن اقشار مختلف مردم بروز کرد تا مقابله با ارتش و رژیم شاه که بارها پیش از ایشان از سوی بزرگانی چون نواب صفوی آزموده شده بود.

در پی این حوادث حزب شیطان که تا آن روز تمرکز مقابله خود را بر حکومت‌های اسلامی قرار داده بود، متوجه خطر تمدن عمیق و قدرتمند اسلامی در دل حوزه‌های علمیه و نهاد مرجعیت شد و برای برخورد با آن مترصد فرصت گشت. شهید مدرس نقل می‌کند:

وقتی به نجف رفتم و در سرّمن‌رأی (سامرا) خدمت میرزا که عظمتی فوق تصور داشت رسیدم، داستان پیروزی واقعه دخانیه را برایش تعریف نمودم. آن مرد بزرگ آثار تفکر و نگرانی در چهره‌اش پیدا شد و دیده‌اش پر از اشک گردید. علت را پرسیدم، چه انتظار داشتم مسرور و خوشحال شود. فرمود: حالا حکومت‌های قاهره فهمیدند قدرت اصلیِ یک ملت و نقطه تحرکِ شیعیان کجاست. حالا تصمیم می‌گیرند این نقطه و این مرکز را نابود کنند. نگرانی من از آینده جامعه اسلامی است. (۲)

میرزای بزرگ شیرازی و تحریم تنباکو

آینده نشان داد که حق با میرزای بزرگ بود. حزب شیطان که تا آن زمان، طرفِ خود را حکومت‌های شیعی و اسلامی می‌دید، از آن پس حملات خود را متوجه روحانیت و علمای شیعه ساخت، اگرچه نگرانی میرزا بی‌مورد بود، چرا که همه‌ی این اتفاقات در صراط مستقیم خداوند و برای تربیت شیعیان آخرالزمان بود. خداوند خواسته بود که اصحاب امام (عج) از این کوره‌ها گذشته و آب‌دیده شوند. تحریم تنباکو یکی از نقاط عطف تمدن و انقلاب اسلامی بود.

بابیت و بهائیت در مقابل مرجعیت

به دنبال این حوادث و با هدف تضعیف جایگاه مرجعیت و حذف آن از صحنه معادلات سیاسی، در کنار رشد فراماسونری در ایران، جریانی منحرف نیز در عرصه دین به‌نام “بابیت” در دوره قاجار رشد و گسترش یافت.

ورود ناموفق روحانیت به جریان جنگ دوم ایران و روس، مردم مسلمان را دچار نوعی سرخوردگی از دو نهاد قدرتمند دولت و روحانیت نموده و آنان را متوجه وجود مقدس امام زمان (عج) کرده بود. مدیریت نشدنِ این وضعیتِ روانی از سوی مراجع به شکلی گسترده و منسجم زمینه را برای ورود دولت‌های خارجی به‌ویژه روسیه و سپس انگلستان به این عرصه فراهم نمود.

آغاز عقیدتیِ این جریان را از زمان و بر اساس آراء شیخ احمد احسایی دانسته‌اند. وی که در خانواده‌ای سنّی مذهب در احساء منطقه قطیف پیرامون بحرین در سال ۱۱۶۶ق زاده شد، با اختیار تشیع، در عراق ساکن شد و با اظهار تمایل به اخباریون، به انتشار عقاید خاص خود پرداخت. یکی از این عقاید خاص شیخ، اعتقاد به “رکن رابع” بود.

وی معتقد بود که راه شناخت دین در چهار رکن منحصر است: خداوند، پیامبر، امام و رکن رابع که در زمان غیبت امام (عج) واسطه میان وی و مردم است. وی این رکن رابع را که با استفاده از قرآن کریم “قریة ظاهرة” (۳) می‌نامید، نایب خاص امام (در برابر نیابت عامه که از آنِ مراجع بود) می‌دانست و فرق آن را با نواب خاص اربعه انتساب آنان از سوی امام، در برابر احراز این مرتبت از سوی رکن رابع به دلیل بزرگی و لیاقت خودِ او اعلام می‌کرد.

پس از فوت شیخ در سال ۱۲۴۲ق، شاگرد وی سیدکاظم رشتی (۱۲۵۹-۱۲۰۳ق) حلقه درس و اعتقادات او را ادامه داد. تولد وی را در سال ۱۲۱۲ نیز دانسته‌اند. (۴) در زمان او بود که سید علی‌محمد باب به کربلا آمد و به حلقه درس او راه یافت. وی که در اول محرم ۱۲۳۵ق در شیراز به دنیا آمده بود، پس از مدتی به بوشهر و از آنجا پس از طی مراحلی از ریاضت و گوشه‌نشینی، به کربلا سفر کرد. با فوت سیدکاظم رشتی، علی‌محمّد بر اساس اعتقاد به رکن رابع، در سال ۱۲۶۰ ادعای بابیت کرد و خود را باب ارتباط مردم با امام زمان (عج) نامید!

سید علی محمد باب شیرازی

علی‌محمد باب شیرازی

وی پس از سفر به مکه و تبلیغ عقاید خود، به بوشهر بازگشت و در ایران به دعوت خود مشغول شد. با مخالفت علما، حاکم فارس او را به شیراز آورد و طی مجلس مناظره‌ای در این شهر، وی را وادار به توبه در سال ۱۲۶۴ نمود. با ادعای مجدد وی، ابتدا به اصفهان آورده شد و سپس در قلعه چهریق نزدیک ماکو زندانی شد. سرانجام وی در زمان محمّدشاه قاجار (که ابتدا او را به‌سبب مخالفت با روحانیت و طرفداری از عقاید خرافی پر و بال داده بود) در تبریز و در حضور ناصرالدین میرزای ولیعهد در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ به حکم ارتداد به دار آویخته شد.

پس از مرگ باب، جانشینی او به میرزا یحیی نوری (۱۳۳۰-۱۲۴۸ق) معروف به “صبح ازل” رسید. پس از این‌که صبح ازل سپر بلا شد، میرزا حسینعلی نوری (۱۳۰۹-۱۲۳۳ق) برادر بزرگتر وی وارد صحنه شد و جانشینیِ باب را با عنوان “بهاءالله” در قبضه خود آورد. در زمان او بود که مکتب خرافی بابیت، با برقراری روابط جدّی با روسیه، از طریق سفیر این کشور در ایران و سپس انگلستان و حتی فرانسه، تبدیل به توطئه‌ای سیاسی شد که از حمایت کامل اروپاییان در برابر روحانیت برخوردار بود.

با هوشیاری امیرکبیر و ورود وی به صحنه، هر دو برادر با حفاظت سواران روسی و ایرانی به بغداد تبعید شدند. در بغداد دوره عثمانی نیز پس از چندی حکم تبعید مجدد در مورد آنان صادر شد و صبح ازل به قبرس، و بهاءالله به عکا در فلسطین تبعید شد. وی پس از این که در این سرزمین مهم و راهبردی اسکان داده و مورد حمایت جدّی روسیه و سپس انگلستان واقع شد، در دوم ذیقعده ۱۳۰۹ق پس از ۲۰ شبانه‌روز تب از دنیا رفت.

بدین‌ترتیب با اقدامات میرزا حسینعلی، بهائیت در ادامه و به‌جای بابیت در ایران مستقر شد. در پی این استقرار، خانواده‌های یهودی که تازه اسلام آورده بودند، گروه گروه به بهائیت گرویدند، به‌نحوی که این شبهه را ایجاد می‌کند که گویا دستوری واحد برای تغییر ظاهری کیش به‌عنوان پوششی برای گسترش بهائیت در ایران صادر شده بود.

پس از بهاءالله، عباس افندی (۱۹۲۱-۱۸۴۴م) پسر ارشد وی با عنوان “عبدالبهاء” توانست جمع پراکنده بهائیان را گرد خود جمع کرده و با برقراری روابط جدّی با انگلیس و آمریکا نقش مهمی در تاریخ وابستگی این گروه بازی کند. وی با خدمتی که در مشروطه در کنار فراماسون‌ها به انگلیس نمود از سوی آنان مفتخر به دریافت لقب “سِر” شد.

لقب سر به عباس افندی عبدالبهاء

پس از وی “شوقی افندی” نوه دختری حسینعلی، در ابتدای حکومت رضاخان به رهبری بهائیان رسید. در زمان او بود که رژیم صهیونیستی اسرائیل تأسیس شد و پیوند جدّی میان صهیونیست‌ها و بهائیان آشکار شد. این گروه در اسرائیل به‌رسمیّت شناخته شده و با قرار گرفتن تحت حمایت این دولت غاصب، حتی از پرداخت مالیات نیز معاف شدند. در سال ۱۹۵۷م با مرگ شوقی، گروهی ۹ نفره در “بیت‌العدل” در حیفا اداره امور بهائیان را به‌دست گرفتند که تا امروز ادامه دارد.

عبرتی به نام مشروطه

با بازگشت به دوره قاجار، از اوایل دوره ناصرالدین شاه، به‌تدریج ایده عقب‌ماندگی کشور نسبت به غرب در میان علماء، دولتمردان و بازرگانان و دیگر گروه‌های اهل اندیشه شکل گرفت. یک نوع نگاه، مربوط به شخصیت‌هایی همچون امیرکبیر بود که پیش‌تر توضیح داده شد، و نماینده‌ی نوع دیگر شخصیتی چون سیدجمال اسدآبادی بود که دیدگاه‌های او نیز یکی از نقاط عطف تاریخ رابطه اسلام و غرب به‌شمار می‌رود.

تأکید گروه اول بر آبادانی ایران و گروه دوم بر عزّت جهان اسلام بود، اما هر دو گروه محور تحلیل و برنامه‌ی خود را بر دولت و دولت‌های مسلمان قرار داده بودند. تنها در این میان جریان اصلی علم و تمدن در میان علمای حوزه بود که همچنان با لحاظ مسائل حکومت، جایگاه خود را در میان مردم حفظ کرده بود. جنبش تنباکو اصالت و قدرت این جایگاه را به رخ دشمنان کشید.

در این هنگامه بود که سرانجام برای مدیریت جریان غربی‌شدنِ ایران و آزادسازیِ نیروی متراکم و ذخیره شده‌ی اسلام و تمدن اسلامی، فراماسون‌ها وارد صحنه شدند. میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله ارمنی از جمله این افراد بود که دیدگاه‌ها و اقدامات او منشأ بسیاری از تحولات بعدی قرار گرفت. وی مؤسس اولین لژ فراماسونری در ایران در سال ۱۲۶۸ ش به نام “فراموشخانه” بود.

میرزا ملکم خان

میرزا ملکم خان

روزنامه‌ها نیز به‌عنوان نماینده‌ی رسانه‌های توده آن دوره و اشاعه‌دهندگان ارزش‌ها و آموزه‌های تمدن غرب به این گروه پیوستند. این روزنامه‌ها که ابتدا در خارج از کشور انتشار می‌یافت و به ایران وارد می‌شد، اندک اندک در آن دوره تلاش می‌کرد تا جای منبر و رسانه‌های سنتی را در ایران بگیرد. میرزا محمّدصالح شیرازی که نخستین روزنامه را در ایران منتشر کرد (۱۲۵۳ش) یک فراماسونر بود. بدین‌گونه یک جریان روشنفکری بیمار و وابسته به غرب و فراماسونری، پیش از مشروطه در ایران متولد شد که همچنان افتان و خیزان به مأموریت خویش در حال حاضر در کشور ادامه می‌دهد.

شکست روسیه از ژاپن در سال ۱۲۸۳ش (۱۹۰۵م) بهانه‌ای شد برای این گروه که منشأ قدرت ژاپن را استقرار نظام مشروطه در این کشور اعلام کنند و ذوق‌زده به تبلیغ این نوع نظام حکومتی روی آورند. انقلاب روسیه و تأسیس مجلس در این کشور نیز که متعاقب شکست از ژاپن صورت گرفت، بر این اندیشه دامن زد.

از سویی دیگر در صحنه واقعی جامعه وضعیت مردم هر روز بدتر می‌شد. ورود بی‌رویه کالاهای خارجی، اقتصاد داخلی را از بین برده بود و ظلم و ستم مأموران مالیات همه را به ستوه آورده بود. عدم تکافوی مالیات‌های اخذ شده نیز مشکل دیگری بود که دولت را به استقراض از روس و انگلیس کشانده و ایران را هر روز بیشتر از روز قبل به دامن استعمار می‌انداخت. همه منتظر بودند تا اتفاقی بیفتد. در این اوضاع و احوال بود که ناصرالدین شاه در آستانه پنجاهمین سال سلطنت خود به‌وسیله میرزا رضا کرمانی ترور شد. ترور شاه (با هر انگیزه‌ای که صورت گرفت) زمینه را برای تحولی عمیق در جامعه ایرانی فراهم کرد.

میرزا رضا کرمانی

میرزا رضا کرمانی قبل از اعدام

در بررسی جایگاه مهم این ترور در حوادث بعدی، نکته قابل تأمل این است که در طول تاریخ، معمولاً حزب شیطان برون‌رفت از یک وضعیت پیچیده و ورود به شرایط جدید را با یک ترور همراه می‌کند. در دوره‌ی ما ترور رفیق حریری در لبنان بنا بود چنین شرایطی را برای رژیم صهیونیستی به ارمغان آورد. ترور از ابزارهای شیطانی است که در ساختن تمدن اسلامی به هیچ‌وجه تعریف نشده است. امتناع مسلم بن عقیل از ترور ابن‌زیاد در خانه هانی بن عروه از نمونه‌های بارز این باور است.

انجام این ترور به‌وسیله یکی از شاگردان سیدجمال، اگرچه نمی‌تواند دست‌داشتن او را در این اقدام اثبات کند، اما همراه با نقش محوری وی در جریان تنباکو، و وجود تحلیل‌هایی که وی را نیز به جریان فراماسونری وابسته یا متمایل می‌داند، بررسی شخصیت و شرایط زمانه‌ی سید را قابل تأمل و مطالعه می‌نماید. اسناد موجود حکایت از آن دارد که وی درخواستی برای عضویت در فراماسونری را تنظیم کرده و حتی بعدها به ریاست نوعی لژ برگزیده شده، اما در این خصوص اقدامی نکرده و سپس استعفا داده است. (۵)

استعفای وی از فراماسونری و در امان ماندن از ترور، چنانچه اتفاق افتاده باشد، از موارد نادر تاریخ این حزب شیطانی است. نکته جالب در ترور شاه این است که میرزا حسینعلی نوری، رهبر بهائیان که در آن تاریخ از عراق به ایران بازگشته بود، پیش از ترور و برای مصون ماندن از اتهام، به خانه ییلاقی میرزا آقاخان نوری رفته بود. (۶) ظاهراً در آن زمان همه از ترور خبر داشته‌اند جز ناصرالدین شاه!

به هر حال بر اساس این تحلیل، جریان از این قرار بود که دوره طولانی سلطنت ناصرالدین شاه سبب استقرار بیش از حد او بر اریکه قدرت شده بود و امکان مدیریت هرگونه تحولی را در جامعه از صحنه‌گردانان اصلی گرفته بود. ترور وی با توجه به خالی بودن عرصه از افراد خوشنام و قدرتمند (همانند آنچه در دوره شاه عباس اتفاق افتاد) می‌توانست زمینه را برای مدیریت جریان تقابل با علما فراهم کند. ظاهراً این‌چنین بود که تصمیم گرفته شد ناصرالدین شاه ترور شود. با قتل شاه، ولیعهد و فرزندش مظفرالدین میرزا با جسمی بیمار و روحیه‌ای رفاه‌طلب و خوشگذران، از تبریز به تهران آمد و بر تخت نشست.

ترور ناصرالدین شاه

تصویرسازی ترور ناصرالدین شاه بر روی جلد روزنامه فرانسوی لو پتی پاریزین (گرچه این تصویرسازی با واقعیات چندان همخوانی ندارد، چون ترور در حرم شاه عبدالعظیم صورت گرفت)

بی‌ارادگی مظفرالدین شاه زمینه را برای گسترش اعتراضات مردمی فراهم کرد و این وضعیت چیزی بود که امکان مدیریت منافقانه‌ی صحنه را به حزب شیطان (که اینک به قالب فراماسونری در آمده بود) می‌داد. پس از تعویض چند صدراعظم، نوبت به عین‌الدوله فراماسون رسید که داماد مظفرالدین شاه بود. او به سادگی و با چند برخورد مستبدانه و به ظاهر غیرمدبرانه، توانست بر آتش مخالفت‌ها دامن زند و شرایط را برای یک قیام اساسی فراهم کند.

مهاجرت صغرا به دعوت آیت‌الله سیدمحمّد طباطبایی و همراهی آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی، برای تحصّن در حرم حضرت عبدالعظیم، و مهاجرت کبرا با حضور ایشان و سیدعبدالله بهبهانی، و این‌بار با همراهی آیت‌الله شهید شیخ فضل‌الله نوری، با سفر به قم، مردم مسلمان را به صحنه کشید.

در جریان مهاجرت کبرا اتفاقی افتاد که بی‌شک سبب بسیاری از تحولات بعدی در به انحراف کشاندن نهضت مشروطه (اگر اصل آن را در جریانی انحرافی ندانیم) شد. گروهی از تجّار به توصیه آیت‌الله بهبهانی و با نامه و درخواست او از سفارت انگلیس، به این سفارت پناهنده شدند و به‌دنبال آنان صنفی نبود که در محوطه سفارت اقدام به برپایی یک یا دو چادر نکرده باشد. آمار پناهندگان به سفارت انگلیس را تا ۲۴هزار نفر ذکر کرده‌اند. (۷)

بست نشینی مشروطه در سفارت انگلیس

بست‌نشینی مشروطه‌خواهان در سفارت انگلیس!

به‌دنبال این جریان، مهاجرت کبرا که از ابتدا نجف و عراق را مقصد گرفته بود در قم متوقف و امور مشروطه از طریق بیانیه‌های متحصنان در سفارت پی‌گیری شد. همین بیانیه‌های انگیسی بود که سرانجام وصف مجلس شورا را از اسلامی به ملی تغییر داد.

دیگ پلو سفارت انگلیس برای پذیرایی از مشروطه خواهان

دیگ‌های پلو سفارت انگلیس برای پذیرایی از مشروطه‌خواهان!

این حوادث سرانجام منجر به صدور فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ (۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴) شد. با مرگ مظفرالدین شاه در ۱۹ دی همان سال، محمّدعلی میرزا به سلطنت رسید. وی از همان ابتدا بنا را بر مخالفت با مشروطه گذاشت تا سرانجام دو سال بعد در تابستان ۱۲۸۷ش مجلس را با کمک مشاوران روس خود به توپ بست و دوره “استبداد صغیر” را آغاز کرد.

این دوره یک سال و یک ماه بعد با مقاومت دلیرانه مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان و سپس قیام مردم اصفهان و گیلان و نهایتاً تصرف تهران در ۲۵ تیر ۱۲۸۸ خاتمه یافت. در جریان تصرف تهران نیز فراماسونری تمام تلاش خود را کرد تا نهضت مشروطه را همچنان از آن خود نگه‌دارد.

به توپ بستن مجلس

نمایی از ساختمان به توپ بسته شدهٔ مجلس شورای ملی!

در آن زمان در نجف چهار مرجع بزرگ پس از میرزای شیرازی، در رأس قرار داشتند: آیت‌الله ملا کاظم خراسانی معروف به آخوند، آیت‌الله سیدمحمّدکاظم یزدی، آیت‌الله تهرانی، و آیت‌الله شیخ عبدالله مازندرانی. این مراجع بزرگ برای براندازی حکومت محمدعلی شاه تصمیم به حرکت به‌سوی ایران گرفتند، اما روس و انگلیس برای جلوگیری از این حرکت، مهره‌های قدیمی خود یفرم‌خان ارمنی، حاج علی‌قلی‌خان بختیاری (سردار اسعد) و محمدولی‌خان تنکابنی (سپهدار اعظم) را به‌عنوان فاتحان تهران وارد این شهر کردند و ضمن بازگشت دادن مراجع، جریان مشروطه را در قبضه خود نگه داشتند.

حرکت وحدت‌آفرین علمای ایران به‌سمت عراق در جریان مهاجرت کبرا از سوی سیدعبدالله بهبهانی، و حرکت وحدت‌طلبانه علمای عراق به‌سوی ایران در این جریان خنثی شد. این همان جریان پیشگیری از وحدت دو ملت ایران و عراق بود که از زمان کوروش پی‌گیری شده و تا آن روز ادامه یافته بود. جنگ تحمیلی صدام را علیه جمهوری اسلامی باید در این چارچوب تحلیل کرد. به هر حال این‌چنین بود که فراماسونری توانست با هدف تخلیه انرژی متراکم در جریان تمدن‌سازی اسلامی، جریانی را مبتنی بر آموزه‌های روشنفکری در ایران ایجاد، مدیریت و سرانجام به نفع خود به پایان برساند.

نخستین پیامد این اقدام، اعدام شیخ فضل‌الله نوری (ره) و شهادت این شهید بزرگوار بود. این جنایت در حالی صورت گرفت که هیچ‌کدام از سران استبداد نه‌تنها در معرض حکمی قرار نگرفتند که بسیاری از آنان به مناصب دولتی نیز گماشته شدند. این شهید بزرگوار از همان ابتدای نهضت متوجه غیرعادی بودن شرایط بود و همواره بر اصل حاکمیت اسلام و احکام آن در مبارزه و حکومتداری پافشاری می‌کرد. عدم حضور او در مهاجرت صغرا نشانه‌ای بر این امر است. سرانجام حاکمان فراماسون تهران او را به جرم دفاع از شعار “مشروطه‌ی مشروعه” به دار کشیدند. در نجف تنها سیدمحمّدکاظم یزدی بود که از شیخ و نظرات او دفاع می‌کرد.

به‌دنبال شهادت شیخ، سیدعبدالله بهبهانی از سوی انجمن‌های مخفی که از سوی سیدحسن تقی‌زاده رهبری می‌شدند، ترور شد. سیدمحمد طباطبایی نیز پس از تهدید به ترور خانه‌نشین شد تا درگذشت. وی نیز ظاهراً همراه با پدر خود سیدصادق، تحت تاثیر ملاقاتی پنج ساعته با ملکم خان فراماسونر قرار گرفته بود. از سویی دیگر وی تحت تاثیر اندیشه‌های سیدجمال‌الدین اسدآبادی بود و طالبوف را به‌دلیل داشتن اندیشه‌های روشنفکرانه غربی می‌ستود. طالبوف کسی بود که از سوی شیخ فضل‌الله به‌دلیل تفکراتش تکفیر شده بود.

آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی

آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی

در نجف نیز میرزا محمدحسین نایینی غروی که مهم‌ترین نظریه‌پرداز مشروطه دانسته شده است، پس از شهادت شیخ، همانند دیگر علمای مشروطه‌خواه نجف سرخورده شد و از جمع نزدیکان کناره گرفت. وی برای جبران مافات دستور داد تا نسخه‌های کتاب “تنبیه الامة و تنزیه الملة” را که در سال ۱۳۲۷ق (۱۹۰۹م) پیرامون مشروطه نوشته بود، جمع‌آوری کنند.

مرحوم آخوند خراسانی نیز در پی اشغال ایران به‌وسیله روس و انگلیس بر اساس قرارداد ۱۹۰۷، علیه اشغالگران دستور جهاد داد و خود پیشاپیش علمای نجف آماده حرکت به سوی ایران شد. شب پیش از حرکت، این مرجع بزرگ نیز به‌صورت مرموزی در منزلش درگذشت. گزارش‌های زیادی از مسمومیّت وی به‌دست مقامات بیگانه در دست است. (۸)

در پایان داستان مشروطه و در پی فتح تهران، محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد و احمد میرزا فرزند خردسالش با عنوان احمدشاه از سوی فاتحانِ فراماسون به پادشاهی انتخاب شد تا در جریانی دیگر جای خود را به حکومت استبدادی رضاخان دهد.

مشروطه تنها خوابی آشفته بود که طیّ آن حکومت استبدادی و وابسته توانست در قالبی دیگر به حیات خود ادامه دهد. طراحان این نهضت تصور می‌کردند که با این اقدام زمینه‌ی قدرت‌گرفتن علمای مسلمان و ایجاد تمدن اسلامی را برای مدت‌ها در ایران از بین برده‌اند، اما انقلاب اسلامی خلاف این باور را اثبات کرد. مشروطه تنها عبرتی بود برای انقلاب اسلامی.

ادامه دارد…

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
1- برای نمونه نک: کونُوا أحْلَاسَ الْبُیوتِ وَ لَا تَکونُوا عُجُلاَ بُذُراً کونُوا مِنْ أهْلِ الحَقِّ تُعْرَفُوا بِهِ وَ تَتَعارَفُوا عَلَیهِ فَاِنَّ اللهَ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ بَینَهُمُ الْفَضَائِلَ بِعِلْمِهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمْ عِبَاداً اخْتَارَهُمْ لِنَفْسِهِ لِیحْتَجَّ بِهِمْ عَلَی خَلْقِهِ (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص ۷۱۶)
همچنین گلیم کف خانه رازدار باشید، شتاب زده و پخش کننده رازها نباشید. از اهل حق باشید و حق را بشناسید و بر اساس حق یکدیگر را بشناسید، همانا خداوند به قدرت خویش خلق را پدید آورد و به دانش خویش فضایل را میان آنان نهاد و از میان خلق، بندگانی برآورد و برای خویش برگزید تا آنان بر خلق خویش احتجاج کنند.
عن ابی بصیر، عن ابی عبدالله (ع): کل رایة ترفَع قَبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبُد من دون الله عزّ و جل (شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۲، ص ۳۷)
هر پرچمی قبل از قیام حضرت مهدی (ع) برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است و اطاعت او، خروج از اطاعت خداست؛ زیرا، اطاعت افراد، از غیر طریق الهی است.
در بررسی این‌گونه روایات می‌توان گفت:
اولاً، از دید ائمه‌ی معصوم (ع) قیام علیه حاکمان وقت، دو گونه است:
1. قیامی که برای احیای حق ائمه‌ی معصوم (ع) صورت می‌گیرد.
2. قیامی که برای رسیدن به اهداف دنیوی و شخصی صورت می‌گیرد.
برای توضیح بیشتر، به نقل حدیثی از امام رضا (ع) پرداخته می‌شود:
مؤلف عیون اخبار رضا (ع) از محمّد بن یزید نحوی و او هم از ابن ابی عیدون و وی نیز از پدرش نقل می‌کند که هنگامی‌که زید بن موسی بن جعفر (ع) را نزد مأمون آوردند- البته بعد از آن که این شخص، پیش تر، در بصره قیام کرده و خانه‌های بنی عباس را به آتش کشیده بود-مأمون، جرم او را به علی بن موسی(ع) بخشید و به امام (ع) گفت:«پیش از آن که برادر تو قیام کند و آن چه را که کرد، انجام دهد، زید بن علی هم قیام کرد و کشته شد. اگر مقام و منزلت تو نبود، برادر تو را هم می‌کشتم، چرا که آن چه او انجام داده، کوچک نیست.»
امام رضا (ع) فرمود: برادرم زید را با زید بن علی مقایسه نکن؛ چرا که زید بن علی، از علمای آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به خاطر خداوند غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا این که در راه معبود کشته شد. پدرم موسی بن جعفر (ع) به من می‌گفت که از پدرش جعفر بن محمّد (ع) شنیده که آن حضرت می‌فرمود: «خداوند، عمویم زید را رحمت کند. او، مردم را به رضای آل محمّد دعوت می‌کرد و اگر پیروز می‌شد، به آن چه که مردم را به سوی آن خوانده بود، وفا می‌کرد.» (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۲۴۸)
بنابراین، امام رضا (ع) میان قیام زید النار و قیام زید شهید، فرق می‌گذارند و قیام زید شهید را به دلیل آن که برای احیای حق ائمه‌ی معصومین (ع) بود، تأیید می‌کنند.
امام صادق (ع) می‌فرماید:
لا تقولوا خرج زید فإنّ زیداً کان عالماً و کان صدوقاً و لم یدعکم إلی نفسه إنّما دعا الی الرضا من آل محمّد…؛ نگویید زید خروج کرده! چون، زید عالم و صادق بود و شما را به سوی خود فرا نمی‌خواند، بلکه شما را به سوی رضای آل محمّد، دعوت می‌کرد…(کلینی، کافی، ج۴، ص ۲۲۴)
بنابراین، قیامی باطل است که برای اهداف شخصی و غیر دینی باشد، امّا قیامی که برای ولایت و امامت اهل بیت (ع) و برای ادامه‌ی راه آنان باشد، باطل نیست، بلکه عین حق و حقّانیت است.
ثانیاً، روایاتی که قیام قبل از قیام مهدی (عج) را باطل می‌دانند و با روایات دیگری که خبر از قیام‌های بعد داده و آن‌ها را تأیید می‌کنند، تعارض پیدا می‌کنند. امام موسی کاظم (ع) در روایتی می‌فرماید:
رجل من أهل قم یدعوا الناس إلی الحق یجتمع معه قوم کزیر الحدید لا تزلّهم الریاح العواصف و لا یملّون من الحرب و لا یجنبون و علی الله یتوکلون و العاقبة للمتقین (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۲، ص ۴۴۲)
مردی از اهل قم، مردم را به حق فرا می‌خواند. مردمی دور او جمع می‌شوند که ماننده پاره‌هایی آهن هستند که بادهای سهمگین آنان را نمی‌لرزاند و از جنگ نمی‌هراسند و خسته نمی‌شوند و بر خداوند توکل می‌کنند. عاقبت، از آن کسانی است که اهل تقوا باشند. بنابراین، اگر قیامی برای احیای حق و در راه خدا باشد، نه تنها باطل نیست، بلکه مورد تأیید ائمه (ع) نیز هست. و روایاتی که مخالفان ذکر کرده اند، تنها قیام‌هایی را شامل می‌شود که برای منافع شخصی و غیر دینی صورت می‌گیرد.
ثالثاً، اگر روایاتی را که مخالفان ذکر کرده اند، تمام قیام‌ها، اعم از حق و غیر حق را، شامل شود، در آن صورت، با آیات و روایاتی که به وجوب امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرده اند، تعارض پیدا می‌کند؛ زیرا، امر به معروف، مراتبی دارد که بالاترین مرتبه‌ی آن، قیام علیه ستمگران است.
پس معلوم می‌شود که منظور روایات مخالفان، تمام قیام‌ها نیست، بلکه تنها قیام‌های غیر الهی را شامل می‌شود، قیام‌هایی که با ظاهری دینی و همراه با فریب مردم صورت می‌گیرد تا سردمداران آن قیام را به حکومت برساند و منافع دنیوی را نصیب آنان کند.
2- علوی، سیدعلی، زندگی و زمانه سیدحسن تقی‌زاده، ص۱۰۵
3- سوره سبأ، آیه ۱۸:وَ جَعَلْنَا بَینَهُمْ وَ بَینَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِیهَا السَّیرَ سِیرُوا فِیهَا لَیالِی وَ أَیاماً آمِنِینَ‌
و میان آنها و شهرهایی که برکت داده بودیم، آبادیهای آشکاری قرار دادیم؛ و سفر در میان آنها را بطور مناسب (با فاصله نزدیک) مقرّر داشتیم؛ (و به آنان گفتیم:) شبها و روزها در این آبادیها با ایمنی (کامل) سفر کنید.
4- زاهد زاهدانی، سیدسعید، بهائیت در ایران، ص۱۲۴
5- مدنی، سیدجلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج۱، ص۳۳
6- زاهد زاهدانی، سیدسعید، بهائیت در ایران، ص۱۴۶
7- صلاحی، سهراب، پژوهشی در تاریخ معاصر: ایران و دو جنبش در نیم قرن (مشروطه و نفت)، ص۱۰۰
8- صلاحی، سهراب، پژوهشی در تاریخ معاصر: ایران و دو جنبش در نیم قرن (مشروطه و نفت)، ص۱۲۱

منبع: محمدهادی همایون، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول۱۳۹۰

ایران ، ایران

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

جان استوارت میل تئوریسین استبداد روشنگرانه

جان استوارت میل تئوریسین استبداد روشنگرانه

اندیشه‌پردازان سیاسی غرب مانند جان استوارت میل «استبداد روشنگرانه» را برای دنیای استعمارزده توصیه می‌کردند! یعنی: حکومت بی‌قانون کارگزاران غربی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده + 20 =