رازهای تمدن جدید غرب (قسمت دوم)
در سده هیجدهم، در دوران انقطاع فرایند رشد و نوزایی سیاسی و اجتماعی در شرق، شاهد تداوم و شکوفایی ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در اروپا هستیم. اقتصاد پلانتوکراتیک و تجارت ماوراء بحار که در دو سده هفدهم و هیجدهم منبع اصلی سیلان ثروت به سوی غرب اروپا بود، نقش اصلی را در این فرایند داشت. پیشتر با پدیده پلانتوکراسی و اهمیت آن در این فرایند آشنا شدیم و اینک “تجارت ماوراء بحار” و تأثیر آن را بر اقتصاد اروپا میکاویم.
سده هیجدهم میلادی، علاوه بر استقرار تدریجی سلطه سیاسی کمپانی هند شرقی انگلیس بر هند، دوران افزایش تدریجی تجارت و ثروت آن نیز هست.
در سال ۱۷۱۰، سه سال پس از درگذشت اورنگ زیب و ۱۲ سال پیش از تهاجم محمود افغان به ایران، کمپانی هند شرقی سالیانه تنها ۱۰ الی ۱۵ کشتی به شرق میفرستاد که ظرفیت هر یک حدود ۳۰۰ تن بود. پنج الی شش کشتی به مدرس و بنگال، دو سه کشتی به چین، دو سه کشتی به سورت و بمبئی، یک کشتی به دریای سرخ، یک کشتی به ایران و یک کشتی به سوماترا و سن هلنا میرفت. در این زمان کل سهام کمپانی دو میلیون پوند استرلینگ ارزش داشت (۱). در مقیاس ثروت آن زمان هند، این رقم فوقالعادهای نیست. چنانکه ملاعبدالغفار، ملکالتجار سورت، در زمان مرگ (۱۷۱۶) بیش از ۷۰۰ هزار پوند استرلینگ ثروت داشت.
سه دهه بعد، در سال ۱۷۴۰، کمپانی سرمایهای معادل سه میلیون پوند استرلینگ در اختیار داشت که هفت درصد آن به سهامداران کمپانی پرداخت شد. با این پشتوانه مالی بود که در سال ۱۷۵۷ کلایو در جنگ پلاسی به پیروزی نظامی دست یافت. (۲)
با تصرف بنگال، و سپس کسب فرمانی دیوانی این سرزمین، جهشی عظیم در درآمدهای کمپانی پدید شد. طبق پیمان الله آباد (۱۷۶۵) کمپانی باید سالیانه تنها ۲/۶ میلیون روپیه (۲۶۰ هزار پوند استرلینگ) بابت خراج این منطقه زرخیز به دولت مرکزی دهلی میپرداخت. و پرداخت این خراج نیز از سال ۱۷۷۱ به بهانه استقرار شاه عالم دوم در دهلی قطع شد. (۳) این در حالی است که در سال ۱۷۹۲ درآمد خالص کمپانی از بنگال ۸/۲۲۵ میلیون پوند استرلینگ گزارش شده است. (۴) بیهوده نیست که ویلیام پیت در نامهای به کلایو، فرمان دیوانی بنگال را “موهبتی” دانست که خداوند برای استرداد بدهیهای دولت انگلیس در جنگ هفت ساله اروپا (۱۷۵۶-۱۷۶۳) و “نجات یک ملت” نازل کرده است! (۵) در سال ۱۷۶۰ فروش چای کمپانی به سه میلیون پوند و در سال ۱۷۷۰ به ۹ میلیون پوند استرلینگ رسید (۶). در دهههای نخستین سده نوزدهم واردات چای کمپانی به بازارهای اروپا سالیانه ۳۰ میلیون پوند استرلینگ ارزش داشت. (۷)
باید توجه نمود که این ارقام تنها شامل درآمدهای رسمی کمپانی است؛ یعنی پولی که باید سود آن در میان سهامداران کمپانی تقسیم می شد. درآمدهای خصوصی و “غیرقانونی” کارگزاران کمپانی در این ارقام محاسبه نمیشود. این درآمدها چنان هنگفت بود که گروهی از سهامداران مغبون کمپانی را، چنانکه دیدیم، به اعتراض علیه کلایو و هستینگز و متهم ساختن آنان به “فساد مالی” برانگیخت.
به علاوه، در پیرامون کمپانی و کارگزاران آن، شبکه وسیعی از دلالان محلی (به طور عمده پارسی و یهودی و ارمنی) وجود داشت که درآمد آنان را نیز باید به این ارقام افزود. در سده هیجدهم انحصار کمپانی هند شرقی انگلیس تنها شامل تجارت شرق با اروپا (اعم از صادرات و واردات) میشد؛ ولی تجارت میان بنادر محلی، میان هند و خاوردور و عربستان و ایران به دست تجار خصوصی بود. (۸) بدینسان، در پیرامون کمپانی شبکهای از تجار و دلالان شرقی شکل گرفت. معهذا، اوج ثروت و قدرت کمپانی را باید در نیمه اول سده نوزدهم دانست که بهطور عمده بر تجارت جهانی تریاک مبتنی است.
در بررسی پیشین، با سیر تجارت کمپانی هند شرقی انگلیس، از آغاز تا پایان سده هیجدهم، آشنا شدیم. معهذا، باید توجه نمود که کمپانی هند شرقی تنها کمپانی انگلیسی مرتبط با ایران نبود. در دو سده هفدهم و هیجدهم بخشی از تجارت ایران با اروپا از طریق کمپانی لوانت انجام میگرفت. این کمپانی، در سال ۱۵۹۲ میلادی برای تجارت با سرزمین عثمانی و منطقه مدیترانه شرقی تأسیس شد و بخشی از سهامداران اصلی آن، از جمله سِر توماس اسمایس، سهامداران اصلی و گردانندگان بعدی کمپانی هند شرقی بودند. این امر مانع رقابت دو کمپانی، که هریک هویت حقوقی مستقل خود را داشت، بر سر بازار ایران نبود.
کمپانی لوانت از طریق بندر ازمیر و با واسطه تجار عثمانی، که بسیاری از آنان یهودی بودند، در تجارت ایران سهیم بود. و این تجارت در دوران پس از شاه عباس کبیر، و بهویژه در دوران شاه سلطان حسین، اوج گرفت.
در سال ۱۶۲۲، در زمان شاه عباس اول، که سِر توماس رو، نماینده دربار انگلیس، وارد بندر قسطنطنیه (استانبول) شد، تجارت انگلیسی پوشاک در بازارهای عثمانی و ایران در حال رکود بود (۹). در سال ۱۶۹۴، در آغاز سلطنت شاه سلطان حسین، کمپانی هند شرقی ۶۳۶۰ قماش پارچه به ایران صادر کرد و بیش از ۸۰۰۰ قماش به بندر سورت که احتمالاً حدود نیمی از آن توسط واسطههای هندی، از جمله پارسیان، به ایران صادر میشد. کمپانی لوانت نیز سالیانه حدود ۳۰۰۰ قماش پارچه از طریق استانبول و ازمیر به ایران میفرستاد. بنابراین، ظرفیت بازار ایران حدود ۱۳۰۰۰قماش پارچه در سال بود. در مقابل، هر دو کمپانی ابریشم خام و پارچههای چلوار ایران را به انگلستان و اروپا صادر میکردند. ارزش کل پارچههای چلوار و ارزانقیمتی که در سال های ۱۶۹۷-۱۷۰۲ از شرق، و بهویژه از ایران، به انگلستان صادر شد و در بازارهای اروپا جایگاه ویژهای داشت، بیش از یک میلیون پوند استرلینگ تخمین زده میشود. (۱۰)
در این مقطع زمانی (۱۶۹۷-۱۷۰۲) میانگین صادرات سالیانه انگلیسیها به بازار عثمانی، و از جمله از این طریق به ایران، ۱۷۳۰۵۵ پوند استرلینگ بود و در مقابل واردات آنها از این بازار ۲۹۵۰۳۸ پوند استرلینگ در سال. در سالهای ۱۷۰۳-۱۷۱۳ میانگین صادرات انگلیسیها به بازار عثمانی ۱۹۳۳۶۹ پوند استرلینگ و واردات آنها از این بازار ۲۶۰۳۱۵ پوند بود. در سال ۱۷۰۰، انگلیسیها معادل ۱۹۱۰۰۰ پوند استرلینگ پارچه به بازار عثمانی صادر کردند و در مقابل حدود ۲۰۹۰۰۰ پوند ابریشم خام خریدند. (۱۱)
این سالها مقارن است با پیگردهای شدید دولت اورنگ زیب علیه کمپانی هند شرقی به دلیل نقش آن در راهزنیهای دریایی. لذا، کمپانی هند شرقی، که تجارت هندی خود را از دست داده بود، توجه خود را بهطور عمده به ایران معطوف کرد و این امر اعتراض کمپانی لوانت را برانگیخت. تا بدانجا که کمپانی لوانت نزد ویلیام سوم، پادشاه انگلیس، از اقدامات بیرویه کمپانی هند شرقی در تجارت با ایران شکایت کرد. (۱۲)
کمپانی لوانت نیز، چون کمپانی هند شرقی، بیشتر دلال کالاهای شرقی بود تا صادرکننده منسوجات انگلیسی. چنانکه گفتیم، بخش مهمی از این صادرات “انگلیسی” به ایران در واقع پارچههای ارزانقیمت بافت هند، و نیز عثمانی بود. منسوجات صادراتی انگلیس به طور عمده پارچههای پشمی و تزیینی گرانقیمت بود که سهم مهمی در بازار ایران و شرق نداشت. پارچه فرنگی از دوران استقرار پرتغالیها و یهودیان در بندر هرمز، به عنوان یک کالای اشرافی در بازار ایران حضور داشت ولی بیرقیب نبود. برای نمونه، در زمره هدایایی که شاه طهماسب صفوی در زمان سفر همایون (۹۵۰ق/ ۱۵۴۴م.) به استقبال او فرستاد، “چهارصد ثوب مخملی و اطلس فرنگی و یزدی” بود (۱۳)؛ و نیز در زمره هدایایی که پادشاه ایران به میهمانان عالیقدر خویش داد، باز نام “قماشهای نفیس و پوستینهای کیش و جلغاوه و تاجه و اطلس و مشجر فرنگی و یزدی و کاشی” (۱۴) دیده میشود.
معهذا، در سده هیجدهم میلادی منسوجات پشمی انگلیس، که حجم عمده تولیدات این کشور را تشکیل میداد، بازار جدی در شرق نداشت. برای نمونه، در سال ۱۷۷۲ ارزش منسوجات پشمی انگلیسی صادر شده به بازارهای منطقه تجاری عثمانی ۵۹۱۹۱ پوند استرلینگ بود. این رقم در پایان سده هیجدهم تنها ۴۷۳۹۸ پوند بود. سالهای ۱۷۷۵ و ۱۷۷۶ اوج صادرات پارچههای پشمی انگلیسی به منطقه تجاری عثمانی به شمار میرود که بهترتیب ۱۳۱۸۵۷ و ۱۱۵۳۰۶ پوند استرلینگ بود. در سال ۱۷۹۷ تنها معادل ۳۰۵۶ پوند استرلینگ پارچه پشمی انگلیسی به عثمانی صادر شد. (۱۵) این افول با پیدایش و صعود صادرات تولیدات پنبهای انگلیس همراه است.
علاوه بر پوشاک، که “کالای اصلی صادراتی” کمپانی لوانت به عثمانی بود، سایر کالاهای صادراتی اروپا عبارت بود از خز انگلیسی و پوست خرگوش سیاه و سمور و راسو و سنجاب. قلع انگلیس نیز بازار خوبی در قسطنطنیه داشت ولی واردات آن ممنوع بود. لذا، تجار انگلیسی مخفیانه آنرا وارد میکردند و به یهودیان میفروختند. کمپانی لوانت از قسطنطنیه ابریشم ایران، انواع پارچههای موهر و ابریشمی، فرش، شراب (که به وسیله یهودیان تولید میشد)، ادویه و کشمش به اروپا و انگلیس میبرد (۱۶). در این دوران مطلقاً نامی از تریاک و تجارت تریاک در میان نیست.
حتی در آستانه سده نوزدهم نیز، بهویژه بهدلیل جنگهای ناپلئونی وضعی مشابه بر تجارت “لوانت” حاکم بود. در سال ۱۸۰۰، صادرات انگلیسیها به بازار عثمانی، ۱۵۷۴۵۰ پوند استرلینگ و واردات آنها از این بازار ۱۹۹۷۷۳ پوند بود. در سال ۱۸۰۸، صادرات انگلیسیها به بازار عثمانی به ۱۳۶۸۶ پوند استرلینگ و واردات آنها به ۵۷۳۷۵ پوند رسید. در سال ۱۸۰۹، واردات انگلیس از بازار عثمانی ۱۸۴۹۲۰ پوند استرلینگ و صادرات آن ۱۰۱۸۶۰ پوند بود. (۱۷)
رابطه نوین تجاری شرق و غرب، که امروزه شاهد آنیم، در نیمه اول سده نوزدهم و با انقلاب در صنایع نساجی انگلیس آغاز شد. این پدیدهای است متأخر بر سلطه استعماری بر هند که عمر آن به دو سده نمیرسد.
انقلاب صنعتی با کشت وسیع پنبه در قاره آمریکا و انگلستان و تولید پارچههای ارزانقیمت پنبهای، که در سده هیجدهم در چین و هند رواج گسترده داشت، آغاز شد. این درسی بود که اروپاییان از شرق آموختند. پیشتر گفتیم که در نیمه دوم سده هفدهم، منسوجات پنبهای هند و ابریشمی چین برای تجارت کمپانی هند شرقی حیاتی بود و سلطه این کالاها بر بازارهای اروپا سبب شد که ابریشمبافان انگلیسی به اعتراض برخیزند. این امر یکی از علل سقوط جیمز دوم بود.
فرایند دگرگونی در نوع رابطه تجاری شرق و غرب از اواخر سده هیجدهم به تدریج آغاز شد و تحولی بود دقیقاً متأخر بر اشغال بنگال و مرتبط با آن.
در سال ۱۷۸۰، کل صادرات منسوجات پنبهای از انگلستان به ۳۵۵۰۶۰ پوند استرلینگ، در سال ۱۷۹۱ به ۱۸۷۵۰۴۶ پوند، در سال ۱۸۰۱ به ۷ میلیون پوند و در ۱۸۲۵ به رقم بیسابقه ۳۰۷۹۵۰۰۰ پوند رسید. این پارچهها ارزان، بادوام و خوشرنگ بود و به سرعت، علاوه بر اروپا، بازارهای عثمانی و ایران و هند را اشغال کرد. (۱۸) در آغاز تنها یک چهارم منسوجات پنبهای انگلیس به بازارهای آسیا، بهطور عمده به هند، صادر میشد و بخش مهمی از آن به آمریکا میرفت. در سال ۱۸۶۰ نیمی از صادرات منسوجات پنبهای انگلیس به آسیا و آفریقا بود. (۱۹)
در سال ۱۸۱۲، کل صادرات انگلیس به بازارهای عثمانی ۳۱۱۰۲۹ پوند استرلینگ بود که از این میان ۲۲۴۰۸۷ پوند به منسوجات پنبهای تعلق داشت. در سال ۱۸۲۵ صادرات انگلیس به بازارهای عثمانی به ۶۳۳۱۴۷ پوند رسید که ۴۸۲۳۵۵ پوند آن منسوجات پنبهای بود. (۲۰)
تهاجم منسوجات پنبهای انگلیس به بازار ایران در دوران محمدشاه قاجار (۱۸۳۴-۱۸۴۸) آغاز شد و به رقمی بیسابقه رسید. در این زمان، واردات کالاهای انگلیسی از راه طرابوزان یک میلیون پوند استرلینگ و از راه هند ۵۴۰ هزار پوند گزارش شده است. این امر طبعاً اعتراض صنعتگران و تجار ایرانی را برانگیخت. این اعتراض در آغاز دوران ناصری و صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر اوج گرفت. از جمله این اعتراضها، طوماری است که ۵۳ نفر از تجار تبریز خطاب به امیرکبیر نوشتند با این مضمون “پارچههای فرنگی که به ایران وارد میشود یک شاهی نمیارزد و مایه بدبختی تجار گشته“. بهرروی، با تمهیدات گمرکی امیرکبیر در سال ۱۲۶۷ق/ ۱۸۵۰م. این واردات به نصف کاهش یافت. (۲۱) ولی این اقدام دیر و ناپیگیر بود. بارون دوبد در دهه ۱۸۴۰ از ورشکستگی صنایع نساجی خوزستان خبر میدهد:
شوشتر در سالهای پیشین دارای مزارع وسیع پنبه بوده که مواد خام کارگاههای ریسندگی خود را تأمین میکرده است. اما از زمان عرضه [منسوجات] پنبه[ای] خارجی، این شاخه از صنعت روستایی تقریباً از کارافتاده و کارگاههای پنبهریسی از حرکت بازمانده است. (۲۲)
در آغاز انقلاب صنعتی انگلستان بخش عمده پنبه خام موردنیاز خود را از آمریکا تأمین میکرد. در سال ۱۸۳۰، سهچهارم پنبه خام موردنیاز انگلیس از ایالات متحده آمریکا وارد میشد. در سال ۱۸۴۹ کل واردات پنبه انگلستان ۳۴۶۰۰۰ تن بود که حدود ۱۵ میلیون پوند استرلینگ ارزش داشت. در این زمان حدود یک میلیون نفر انگلیسی در صنایع نساجی انگلستان شاغل بودند. (۲۳)
در دهههای ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰، به تدریج واردات انگلستان از شرق به سمت پنبه و سایر کالاهای موردنیاز صنایع نساجی این کشور سوق یافت. مبارزه بخشی از تجار و مالکان کارخانههای نساجی انگلیس با سلطه انحصاری گروهی از انگلیسیها، و همدستان آمریکاییشان معروف به الیگارشی بوستن، بر تجارت پنبه آمریکا در این روند بیتأثیر نبود. یکی از مخالفان وابستگی صنایع نساجی انگلیس به کشتزارهای پنبه ایالات متحده آمریکا جان گلادستون، تاجر لیورپولی و پدر ویلیام گلادستون نخست وزیر بعدی انگلیس است (۲۴).
در سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم، صنایع نساجی چین بزرگترین خریدار پنبه خام هند بود و بنابراین تجارت پنبه خام در بنادر غربی شبه قاره رونقی نداشت. در سال ۱۸۰۵ تنها ۹ مؤسسه در بمبئی به صادرات پنبه خام اشتغال داشت. با آغاز صادرات پنبه خام هند به انگلستان، تعداد این مؤسسات در بمبئی افزایش یافت و در ژانویه ۱۸۴۱ به ۲۰ مؤسسه رسید. در سالهای ۱۸۳۶-۱۸۴۶ چهل درصد پنبه خام هند به انگلستان و هنوز ۶۰ درصد آن به چین صادر میشد. (۲۵)
در تجارت لوانت نیز وضع به همینگونه بود: در سال ۱۸۲۵ انگلستان از بازار عثمانی ۱۲۰۷۰۳۵ پوند استرلینگ کالا وارد کرد که از این میان ۶۱۱۵۴۷ پوند استرلینگ کُرک پنبه و ۱۹۰۹۵۳ پوند ریشه روناس، برای رنگرزی، بود. در این سال، واردات ابریشم خام ۱۹۳۲۹۳ پوند است و بازار آن در انگلستان تغییری نکرده است. (۲۶)
پیش از این پنبه خام در اقلام وارداتی به انگلستان از بازارهای عثمانی جایگاهی نداشت. در اسناد سال ۱۸۱۲ نامی از این کالا نیست. در سال ۱۸۱۷ انگلستان تنها ۷۹۹ پوند استرلینگ کرک پنبه از بازارهای عثمانی خریداری کرد. یک سال بعد، این رقم به ۲۴۱۱۲ پوند رسید؛ در سال ۱۸۲۴ به ۲۴۹۲۷۱ پوند و سرانجام در سال ۱۸۲۵ به رقم بیسابقه ۶۱۱۵۴۷ پوند استرلینگ؛ که بیش از ۵۰ درصد واردات انگلیس از عثمانی را در برمیگرفت. (۲۷)
بخشی از این پنبه از مصر تأمین می شد. انقلاب صنعتی انگلیس جایگاهی ویژه در تجارت خارجی این کشور به مصر داد و از این زمان حمل و نقل کالا با مصر، که پیشتر از طریق بنادر فرانسه انجام می گرفت، مستقیم شد. بدینسان، اقتصاد مصر، چون هند به سمت کشت پنبه سوق داده شد. در دوران جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۰-۱۸۶۴) مصر یکی از تأمین کنندگان اصلی پنبه کارخانههای لانکشایر انگلستان بود. ارمغان کشت پنبه برای مصر سلطه استعمار بریتانیا بر این سرزمین است.
پنبه از دیرباز یکی از اقلام کشاورزی ایران بوده است. به نوشته چارلز عیسوی، این محصول کشاورزی “احتمالاً از زمان هخامنشیان در اکثر نواحی ایران، خصوصاً خراسان، به عمل میآمده و مواد اولیه این شاخه مهم از صنایع نساجی ایران را فراهم میساخته است” (۲۸). حمدالله مستوفی و رشیدالدین فضلالله همدانی در اوایل سده هشتم هجری/ چهاردهم میلادی از پنبه به عنوان یکی از محصولات عمده کشاورزی ایران نام بردهاند. آنان از کشت وسیع پنبه در خراسان، مازندران، گیلان، عراق عجم، خوزستان، یزد، اصفهان، فارس و غیره خبر میدهند. (۲۹) آدام اولئاریوس، عضو هیئت دوک هلشتاین در ایران، در حوالی نیمه سده هفدهم وضع کشت پنبه و صنایع پنبه بافی را در ایران چنین میبیند:
پنبه تقریباً در تمام ایالات به عمل میآید. بوته پنبه به بلندی یک ساعد میرسد. برگ آن شبیه مو ولی بسیار کوچکتر است. بر نوک پنبه قوزهای به بزرگی یک فندق دیده میشود. وقتی پنبه رسید، قوزه در چهار یا شش جا شکاف برمیدارد و از لای آن الیاف پنبه بیرون میزند. این الیاف را میریسند و از آن انواع گوناگون پارچههای پنبهای میبافند و غیر از این به مصارف دیگر میرسانند و با آن معاملات عمده انجام میدهند. چند شهر و دهکده وجود دارد که اهالی آنجا فقط از کشت پنبه امرار معاش میکنند. در گیلان پنبه نمیروید و بهجای آن کتان کشت میکنند و از الیاف ساقه آن پارچهای برای تهیه پیراهن میبافند. (۳۰)
چنانکه دیدیم، در نیمه اول سده نوزدهم، بارون دوبد از کشت وسیع پنبه در خوزستان، در گذشتهای نهچندان دور، خبر میدهد. ظاهراً کشت پنبه، چون نیشکر، در سده هیجدهم به دلیل توطئههای اقتصادی اروپاییان در ایران متوقف شد. انهدام کشت این دو محصول در ایران همزمان با کشت وسیع پنبه و نیشکر در پلانتهای قاره آمریکا قطعاً تصادفی نیست. قاعدتاً “دستهایی” در کار بود که تمامی رقبای اقتصاد پلانتکاری را از بازار خارج کند. پس، این تصور که گویا کشت پنبه در ایران از سال ۱۲۶۶ق/ ۱۸۴۹م. به وسیله یک کشیش آمریکایی در ارومیه آغاز شد خطاست. معهذا، از این زمان و بهوسیله کشیش نامبرده بود که زراعت پنبه در ایران بار دیگر، و این بار برای صدور به انگلیس، آغاز شد. این سرآغاز فرایندی مشابه هند و مصر است و قطعاً “کشیش ینگه دنیایی” فوق نیت خیر نداشت. در آن زمان، درباره اهمیت این تجارت در شکوفایی اقتصاد ایران تبلیغات وسیعی انجام گرفت و وقایع اتفاقیه نوشت:
امنای دولت علّیه معلوم کردند که کاشتن این پنبه اگر درین ولایت در میان خلق متداول بشود منفعت زیاد به جهت دولت و رعیت حاصل خواهد گردید… یکی از محصول عمده مملکت ینگی دنیای شمالی به عمل آمده و به فروش رسیده، نزدیک به صدر کرور پول ایران بود. و پنبهای که سال به سال در ینگی دنیا به عمل میآید از ممالک کل روی زمین بیشتر است. (۳۱)
فریدون آدمیت میافزاید:
از آنجا که بانی این کار خیر کشیش ینگه دنیایی بود، دولت به پاس خدمتش مقرر داشت که زمینی از خالصه ارومیه، که مالیات آن در سال حدود ۲۵ تا ۳۰ تومان باشد، سه ساله به او واگذار شود و زراعت پنبه نماید. در این مدت از پرداخت مالیات خالصه و محصول پنبه هر دو معاف باشد. (۳۲)
صادرات پنبه ایران تا زمان جنگ داخلی آمریکا اهمیتی نداشت. به دلیل حادثه فوق، کشت و صادرات پنبه ایران در سالهای ۱۸۶۰-۱۸۶۴ صعود چشمگیر یافت. در این زمان، بخش مهمی از پنبه ایران به بمبئی صادر میشد و از این طریق به بازار انگلیس انتقال مییافت. صادرات پنبه ایران به بمبئی در سال زراعی ۱۸۶۳ -۱۸۶۴ معادل ۱/۶ میلیون روپیه (۱۶۰ هزار پوند استرلینگ) و در سال زراعی ۱۸۶۴-۱۸۶۵ معادل ۶/۷ میلیون روپیه (۶۷۰ هزار پوند استرلینگ) گزارش شده است. در دهههای بعد، صادرات پنبه ایران اندک و بیشتر از طریق تجار روسی و ارمنی بود. در دوران جنگ اول جهانی ارزش پنبه صادراتی ایران به ۱/۵ میلیون پوند استرلینگ رسید. (۳۳)
باید توجه نمود که بهدلیل وجود کشتزارهای وسیع پنبه در مصر و هند و وضع خاص اقلیمی این سه سرزمین، که از میان آنها ایران مناسبترین برای کشت تریاک بود، در تکاپوی الیگارشی مستعمراتی غرب در ایران، کشت پنبه اهمیتی بهسان تریاک نیافت. لذا، ارزیابی نویسنده گنج شایگان از صادرات پنبه ایران اغراقآمیز و نادرست است. نویسنده فوق مدعی است صادرات پنبه ایران در زمان جنگ داخلی آمریکا به ۱۲ میلیون پوند استرلینگ در سال رسید و “تقریباً تمام جای خالی پنبه” آمریکا را “پنبه ایران تلافی کرد.” ظاهراً، نویسنده “روپیه” و “پوند” را اشتباه گرفته است. (۳۴)
بهرروی، صادرات پنبه خام ایران و واردات انبوه منسوجات پنبهای از هند مورد توجه افکار عمومی ایران بود. در دوران مشروطه چنین میخوانیم: “مگر این همه پنبه ایران که به کرورها به خارج میبرند کفایت ملبوس اهالی را نمیکند؟” (۳۵)
انقلاب در صنایع نساجی انگلیس و تولید انبوه پارچههای کتان و پنبهای، انقلابی واقعی در اقتصاد این کشور پدید ساخت و به تجارت با شرق اهمیت ویژهای داد. بیهوده نیست که در این زمان، نام برخی شخصیتهای درجه اول اقتصاد و سیاست بریتانیا، چون ناتان مایر روچیلد، سِر جان گلادستون، پسرش رابرت گلادستون و سِر رابرت پیل را در زمره سهامداران کمپانی لوانت می یابیم. به تعبیر آلفرد وود، این نامها نشان میدهد که کمپانی “توجه گروهی از تیزهوشترین چهرههای جامعه تجاری و مالی آن زمان را به خود جلب کرده بود” (۳۶). بنابراین، نیمه اول سده نوزدهم، تنها عصر شکوفایی صنایع زغال سنگ و آهن انگلستان نبود، عصر پنبه نیز بود که بیش از سایر کالاها سبب توسعه تجارت ماوراء بحار بریتانیا شد.
با انحلال کمپانی هند شرقی در سال ۱۸۵۷، اهمیت مستعمرات شرقی در اقتصاد امپراتوری بریتانیا نه تنها کاهش نیافت بلکه افزایشی چشمگیر داشت. برای نمونه، در حالیکه واردات چای بریتانیا در آخرین سال انحصار تجارت این کالا بهوسیله کمپانی هند شرقی (سال تجاری ۱۸۳۳-۱۸۳۴) به وزن ۱/۴۷۵ میلیون تن بود، در سال ۱۸۵۳ به ۳/۵ میلیون تن و در سال ۱۸۷۹ به ۷/۲۵ میلیون تن رسید. (۳۷) در سال ۱۸۸۱، انگلستان بیش از ۴۱ میلیون پوند استرلینگ به سایر کشورها و قریب به ۸۰ میلیون پوند به مستعمرات خود کالا صادر کرد. در سال ۱۸۸۵ صادرات انگلیس به هند بیش از ۶۸ میلیون پوند استرلینگ بود. (۳۸) به نوشته اکونومیست (۱۱ ژوئن ۱۸۸۷) سرمایهگذاری انگلیس در مستعمرات تا این زمان به ۷۴۴ میلیون پوند استرلینگ بالغ میشد که سالیانه قریب به ۳۵ میلیون پوند سود داشت. (۳۹)
در این زمان، امپراتوری جهانی بریتانیا ۳۰۵۳۳۷۹۲۹ نفر جمعیت و ۹۱۲۶۹۹۹ مایل مربع مساحت داشت (۴۰). پنجاه میلیون نفر از سکنه این امپراتوری مسلمانان بودند (۴۱) که ۴۱ میلیون نفر آنها در هند میزیستند. (۴۲) این در حالی است که در سال ۱۸۸۹ تعداد انگلیسیهای مقیم هند تنها ۲۰۰ هزار نفر گزارش شده است. (۴۳) باید توجه نمود که این آمار بجز سرزمینهای تحت سلطه بریتانیا (مانند دولتهای “مستقل” شبهقاره هند چون حیدرآباد دکن) است که رسماً “مستعمره” محسوب نمیشدند. به نوشته جفکین آلمانی:
حتی گلادستون، که معتقد بود منبع قدرت انگلستان تنها در جزایر انگلیس نهفته است [نه در مستعمرات]، نمیتوانست از واقعیت [مستعمرات] بگریزد. در دوران [نخست وزیری] او بود که فرمان تأسیس “کمپانی بورنئوی شمالی” و بعدها “کمپانی ملی آفریقا”، برای سرمایهگذاری در سرزمین نیجر، صادر شد و جزایر فیجی و برمه به امپراتوری بریتانیا منضم شد. (۴۴)
پینوشتها:
1.Keay, ibid, p.220
2.Goldsmith, ibid, p.76
3.Buckland, ibid, p.385
4.Smith, ibid, p.449
5.Keay, ibid, p.379
6.ibid, p.349
7.ibid, p.452
8.ibid, p.359
9.Michael Strachan, Sir Thomas Roe, 1581-1644, London:Michael Russell, 1989, pp.162-163
10.Wood, ibid, pp.115-118
11.ibid, p.120
12.ibid, pp.116-117
13.ابوالفضل مبارک، اکبرنامه، ج۱، ص ۳۰۹.
14.همان مأخذ، ص ۳۲۳.
15.ibid, p.194
16.Strachan, ibid, pp.134, 163-164
17.Wood, ibid, pp.180, 188
18.ibid, p.192
19.David Thomson, Europe Since Napoleon, London:Penguin Books, 1984, p.260
20.Wood, ibid, p.194
21.فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران: خوارزمی، چاپ پنجم، ۱۳۵۵، صص ۴۱۳-۴۱۵.
22.بارون دوبد، سفرنامه لرستان و خوزستان، ترجمه محمدحسین آریا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۱، ص ۳۳۹.
23.Thomson, ibid, p.179
24.Edgar J.Feuchtwaner, Gladstone, London:Macmillan, [1975], 1989, p.3.
25.Amalendu Guha, “The Comprador Role of Paris Seths, 1750-1850”, Economic and Political Weekly, November 28, 1970, p.1933
26.Wood, ibid, p.193
27.ibid
28.چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: گستره، ۱۳۶۲، ص ۳۷۶.
29.بنگرید به: حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، به کوشش گی لسترنج، تهران: دنیای کتاب، چاپ جدید، ۱۳۶۲، صص ۵۳، ۱۱۰، ۱۱۱، ۱۱۹، ۱۳۸، ۱۴۱، ۱۵۰، ۱۵۴، ۱۵۹، ۱۶۲؛ رشیدالدین فضل الله، آثار و احیاء تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۸، صص ۱۵۷ -۱۵۹، ۱۶۳.
30.آدام اولئاریوس، سفرنامه اولئاریوس، ترجمه احمد بهپور، تهران: ابتکار، ۱۳۶۲، ص ۲۵۱.
31.آدمیت، همان مأخذ، ص ۴۰۰؛ به نقل از وقایع اتفاقیه، شماره ۴۱.
32.همان مأخذ، ص ۴۰۱.
33.عیسوی، همان مأخذ، صص ۳۷۷-۳۷۸.
34.محمدعلی جمالزاده، گنج شایگان، (برلین: انتشارات اداره کاوه، ۱۳۳۵ق.) تهران: چاپ جدید، کتاب تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۷.
35.محمد ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: آگاه، ۱۳۶۱، ج۱، ۲۴۹.
36.Wood, ibid, p.195.
37.Jeffckin, ibid, p.12
38.ibid, p.55
39.ibid, p.57
40.ibid, p.3
41.ibid, p.5
42.ibid, p.27
43.ibid, p.15
44.ibid, p.59
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۱، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم ۱۳۹۰.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: