آدولف هیتلر؛ انجمن تول و استادان غیبی
* رابطهی آدولف هیتلر با والتر اشتین (Walter Stein) از مواردی است که مورد توجه محقّقین قرار گرفته است. والتر اشتین، مقارن با دوران جوانی هیتلر و اقامت او در وین، یک فراماسون فعال مدعی ارتباط با موجودات فراطبیعی در وین بود و سازمان ماسونی پنهانی را بنیان نهاد که به ترویج عقاید رازورانه، آریاییگرایانه و تئوسوفیستی اشتغال داشت. هیتلر جوان به سازمان ماسونی اشتین پیوست و از نظر فکری بهشدت از آن تأثیر گرفت. والتر اشتین بعدها، با نام دکتر اشتین، کتابهای متعددی درباره «رازوری آریایی» نوشت و نوعی آئین شیطانپرستانه را تبلیغ میکرد. در سالهای جنگ دوم جهانی، دکتر اشتین در انگلستان اقامت داشت و در این زمان مشاور شخصی سِر وینستون چرچیل و عضو سرویس اطلاعاتی بریتانیا بود.
والتر اشتین، فراماسون فعال مدعی ارتباط با موجودات فراطبیعی
* در اواخر سده نوزدهم سازمان پنهانی و مرموزی بهنام طریقت طلوع طلایی در انگلستان پدید شد که دارای پنج لژ در فرانسه و آلمان نیز بود. یکی از رهبران این طریقت بهنام ساموئل لیدل ماترز در سال ۱۸۹۲، با اقتباس از نظریات کلنل اُلکات و سایر رهبران تئوسوفیسم، وجود استادان غیبی را اعلام کرد که در لژ برادری سفید مأوا دارند و امور جهان را هدایت و اداره میکنند. ماترز از هواداران سفت و سخت هیتلر و حزب نازی در انگلستان بود.
* فرقه مشکوک دیگری که در پیدایش نازیسم آلمان تأثیر داشت و بهطور مستقیم با تئوسوفیسم مرتبط بود، انجمن تول است که در سال ۱۹۱۲ تأسیس شد و مرکز آن در مونیخ قرار داشت. بنیانگذار این سازمان فردی است که با عنوان اشرافی «بارون رودلف فن سباتندورف» شهرت داشت و نام اصلیاش رودلف گلوئر بود. او اندیشه تول، سرزمین مرموز و افسانهای آریاییهای باستان، را از کتاب آموزه سرّی مادام بلاواتسکی، از بنیانگذاران تئوسوفیسم، به وام گرفت، سازمان خود به نام انجمن تول را برپا کرد و هدف خویش را سروری نژاد برتر اعلام داشت. وی به جذب اعضای خاندانهای اشرافی و ثروتمندان و کارخانهداران آلمانی به این انجمن پرداخت و با اوجگیری جنبش انقلابی در آلمان، و بهویژه قیام خونین کارگران باواریا، یک شبکه تروریستی به ریاست فردی بهنام دیتریش اکارت ایجاد کرد که یکی از اقدامات آن قتل وحشیانه کورت ایزنر، رئیسجمهور باواریا، بود.
طی سالهای ۱۹۱۹-۱۹۲۳ این سازمان به ۳۰۰ فقره عملیات تروریستی دست زد. در میان اعضای انجمن تول نام بلندپایگانی چون فرانتس گورتنر (وزیر دادگستری باواریا)، پوهنر (رئیس پلیس مونیخ)، و ویلهلم فریک (معاون یوهنر) دیده میشود. بعدها، در دولت هیتلر، فریک وزیر کشور و گورتنر وزیر دادگستری آلمان شدند. مورخین انجمن تول را قدرتمندترین سازمان پنهانی آلمان در دوران صعود فاشیسم میدانند. یکی از اعضای این انجمن، رودلف هس بود. فردی بهنام پروفسور هوسهوفر (کارل هاوسهفر = Karl Haushofer) بهعنوان نظریهپرداز انجمن تول شناخته میشد. هوسهوفر از طریق هس با هیتلر آشنا شد و تعالیم او دستمایه اصلی هیتلر در نگارش کتاب زندگی من قرار گرفت.
* صعود هیتلر در هرم سیاسی آلمان بر بنیادهای رازورانه تئوسوفیستی نیز استوار بود. برای نمونه، بیوه فیلدمارشال فن مولتکه، فرمانده نظامی آلمان در دوران قیصر و از دوستان هوستن چمبرلین (فیلد مارشال فن مولتکه یک ماسون بلندپایه نیز بود)، اعلام کرد که با «روح همسر فقیدش» تماس گرفته و وی اعلام کرده که رهبر آیندهی آلمان هیتلر خواهد بود. این پیشگویی بر تودههای عوام و جاهل آلمان تأثیر فراوان داشت.
* زمانیکه هیتلر از سوی ضداطلاعات ارتش آلمان مأمور شد تا به حزب کارگری آلمان بپیوندد، چهل نفر از اعضای انجمن تول، با هدایت دیتریش اکارت، برای حمایت از او به عضویت این حزب درآمدند. اکارت در زمان مرگ، در سال ۱۹۲۳، به اعضای انجمن تول وصیت کرد که از هیتلر تبعیت کنند، زیرا وی با استادان غیبی در ارتباط است!
انجمن تول
آنچه خواندید قسمتی بود از مقالهی بسیار مهم استاد عبدالله شهبازی با عنوان «رازهای پنهان صعود نازیسم» که قبلاً در سایت اندیشکده منتشر شده بود.
تا به آخر با هیتلر!
اخیراً کتابی در کشور ما توسط «انتشارات میلکان» منتشر شده بهنام «تا به آخر با هیتلر» نوشتهی «هاینتس لینگه» و برگردان «حمید هاشمی».
هاینتس لينگه ١٠سال به آدولف هیتلر خدمت کرد، از سال ۱۹۳۵ تا هنگام مرگ پیشوا در می ۱۹۴۵، در پناهگاه زیرزمینی برلین. او یکی از آخرین نفراتی بود که پناهگاه را ترک کرد و هنگام خودکشی هیتلر نگهبانی از در را بهعهده داشت. لینگه در سالهای خدمت خود مسئول رسیدگی به همهی کارهای خانهی هیتلر بود و دائماً در کنارش حضور داشت.
در کتاب لینگه مطالب جالبی وجود دارد که مؤید برخی از مطالب مقالهی استاد شهبازی است. این مطالب را در ادامه با ما بخوانید:
معتقد بود برای مأموریتی بزرگ «انتخاب» شده است!
[هیتلر] در تبلیغات حزب بارها تأکید میکرد سرنوشت او را برای یک مأموریت مهم، بزرگ و تاریخی «انتخاب کرده است» و واقعاً به این مسأله اعتقاد داشت.
رودلف هس یکبار به من گفت قبل از به قدرت رسیدن هیتلر یکبار همراه او، «هاینریش هافمن» و «يوليوس شاوب» سوار مرسدس هیتلر بودند و بهخاطر خطای رانندهی یک کامیون نزدیک بود همه کشته شوند. هیتلر از ناحیهی صورت و شانه زخمی شده بود، اما با خونسردی همسفرانش را آرام میکرد. سرنشینان ماشین، خود را باخته بودند، ولی هیتلر به آنها میگفت: خیالتان راحت باشد «سرنوشت» اجازه نمیدهد من کشته شوم، چون هنوز مأموریتی بزرگ دارم که باید آن را انجام دهم. (ص٢٨)
او در سفرهای شخصی نمیگذاشت پلیس برای عبور او از میان جمعیت راه باز کند یا سپر انسانی دور او بسازد. او اعتقاد داشت و اغلب میگفت «سرنوشت» از او محافظت میکند و حضور محافظان «اساس» کافی است تا کسی قصد جان او را نکند. (ص٢٩)
تعداد اندکی از سوءقصدها به جان هیتلر، به گوش همگان رسیده است. او از برخی از آنها به زحمت جان به در برد. (ص٣٠)
هیتلر همیشه خوششانس بود (بهجز زخمهایی که در ۲۰ جولای ۱۹۴۴ برداشت). اما به مرور زمان محتاطتر شده بود. (ص٣٠)
آدولف هیتلر؛ دیتریش اکارت و خدایان اُلمپ
در ۱۹۳۵ وقتی خدمتم نزد هیتلر آغاز شد، با اینکه دو سال از صدراعظمی او میگذشت، هنوز در اوبرسالزبرگ (Obersalzberg) در خانهی قدیمی خود، «هاوس واخنفلد» (Haus Wachenfeld) زندگی میکرد که خانهای کوچک و ساده بود…
ويلهلم بروکنر در ۱۹۳۶ در مقالهای دربارهی زندگی خصوصی هیتلر اینگونه نوشته است:
بسیاری از مردم میپرسند چرا پیشوا اوبرسالزبرگ را برای زندگی انتخاب کرد؟ هرکس به آنجا رفته باشد، میداند که با وجود نزدیکی کوههای همجوار، شاید در كل آلمان نتوان جای دیگری یافت که چنین چشمانداز وسیعی به زیبایی جهان داشته باشد… اینجا، در میان این عظمت طبیعت… پیشوا اقامت کرده و روی سخنرانیهای عالی خود کار میکند.
بارها دیده بودم که هیتلر به کوههای اطراف نگاه میکند و از آنها الهام میگیرد. یکبار به شوخی گفت محیط اینجا مثل کوه افسانهای خدایان یونان موسوم به المپ است و وقتی روی این کوه ایستاده است، احساس میکند بر فراز جهان ایستاده، ولی این بهتنهایی نمیتوانست انگیزهی ریشهگرفتن او در اوبرسالزبرگ باشد.
خود او اغلب در لحظات آسودهتر، دلیل دیگری برای این موضوع میآورد:
خاطرهی دوست و مربیاش دیتریش اکارت. او نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویسی اهل باواریا بود و در سالهای قبل از مرگش در «خانهی کوچکی بر دامنهی گول» در همان نزدیکی زندگی میکرد.
هیتلر به آنتایوس قهرمان افسانهای یونان که از تماس با زمین قدرت پیدا میکرد علاقهی بسیاری داشت و بارها دربارهی او صحبت میکرد. (ص٣٩-۴٠)
کتاب تاریخ مقدس
کتاب دیگری که میتوان ردپای افکار ماوارایی هیتلر را در آن پی گرفت، کتاب «تاریخ مقدس؛ فرشتگان و عارفان و هوش برتر چگونه جهان ما را ساختند» نوشتهی «مارک بوث» و برگردان «دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق» است، که توسط «انتشارات جامی» به زیور طبع آراسته شده است. در بخشی از این کتاب با عنوان «هیتلر و فرشتگان مجارستان» میخوانیم:
سخنان هیتلر نشان میدهد که او نیز دستخوش حسّ سرنوشت بوده است. او معتقد بود که در چندین موقعیت در جنگ جهانی اول بهگونهی معجزهآسایی از مرگ فرار کرده بود، چون تحت محافظت قدرتهای برتر قرار داشت.
او گزارش داد که یکبار با همراهان سرگرم شام خوردن بودند که ندایی به او گفت برخیزد و تا بیست یارد کنار نهر آب قدم بزند، او نیز چنین کرد در حالیکه قوطی غذایش را با خود برده بود. همین که نشست، جرقهی نور و صدای انفجاری عظیم برخاست. گلولهی توپ به همان نقطهای که کمی قبل نشسته بود اصابت کرد و همراهانش همه کشته شدند.
«من به فرامینی عمل میکنم که مشیّت ایزدی به من دستور داده است.» او گفت که دست به کاری نمیزند مگر آنکه ندایی به او بگوید چهکار کند، و معتقد بود که آن ندای مشیّت ایزدی است. او تعلّل میورزد، ساعتها تنها قدم میزند و منتظر شنیدن ندای درونی است، و در ایام ظهور او، دشمنان زمانبندی و تأثیرگذاری تصمیماتش را امری مرموز میپنداشتند.
او بهطور خصوصی میگفت: «اَبَرمرد اکنون در میان ما میزیَد! او اینجاست… جسور و جنایتکار.» در ملأعام اظهار میداشت: «مشیّت ایزدی مأموریتی به من سپرد تا خلایق آلمان را از نو متحد سازم… وطنم را به رایش آلمانی برگردانم.»
مطالعات هیتلر در علوم خفیه، فلسفه نیچه و موسیقی واگنر این حسّ سرنوشت را ژرفتر کرده بود. نویسندهی انگلیسی و عالِم اسرار هیوستن استوارت چمبرلین، پسرخواندهی واگنر، او را مسیحای آلمان خواند. سویهی تیرهی ایدهآلیسم به انتظارات یک قهرمان هگلی منجر میشد که میتوانست دنیا را در برابر ارادهی خود به تعظیم وادارد.
دربارهی کاریزما یا جذبه جادویی هیتلر روایات بسیاری در دست است. بهنظر می رسد که بهطور معمول جوّ گرداگرد او خرافی و ناصمیمی بوده است…(ص۴٣٧)
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
آدولف هیتلر ، آدولف هیتلر
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
با سلام.
در یک سخنی شنیدم این دوست پیشگو نوعی نیروی نفوذی بود و فرقه های مخفی شاید از قبل این اتفاقات و حوادث رو برنامه ریزی میکردند و به هیتلر هم بعنوان غیبگویی اطلاع میدادند تا ایشون فکر کنه محافظت شده هست و به اون شخص یا جریان ایمان بیاره برای اهداف بعدی.
اگه وقت کردید روی این مطلب کار کنید.
سلام
چند تا سوال
۱ ایا صهیونیسم ستیزی هیلتر الکی و نمایشی بوده؟
۲ ایا هیتلر در راستای منافع صهیونیسم اقدام میکرده؟
۳ به فرض اینکه ۲ درست باشد ایا خوده صهیونیست ها هیتلر رو ککترل میکردن یا خوده هیتلر از این اقداماتش مطلع بوده؟
۴ و در اخر ایا میشه هیتلر رو جز ضدصهیونسم ها بزرگ تاریخ دونست؟
سلام. هیتلر «ضدیهود» بود و این ضدیّت ریشه در اقدامات مخرّب (سیاسی و اقتصادی) یهودیان در آلمان داشت. اما این یهودستیزی عاملی شد برای سوءاستفادهی «یهودیان صهیونیست» از هیتلر. لذا هیتلر ناخواسته در خدمت اهداف «صهیونیسم بینالملل» قرار گرفت و با کمک به مظلومنمایی یهود، باعث تسریع مهاجرت یهودیان اروپا به فلسطین و در نتیجه، تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی شد.
سپاس
علاوه بر سیاسی و اقتصادی ، فرهنگی هم بوده که ابتدای به قدرت رسیدن هیتلر ، فرمان میده هر چی نجاست عم از همجنسبازی الحاد و مفاهیم ضد خانواده بوده رو بسوزونن ( لطفا در صورت امکان اندیشکده موضوع نفوذ یهودیان در آلمان بپردازه خیلی خوبه )