پرونده بررسی کتاب «فاتحین جهانی» – قسمت هفتم جنگ طبقاتی
پس از بررسی دادگاه نورنبرگ و حذف و تصفیهی گستردهی دشمنان حکومت جهانی یهود، موضوع هفتمین بخش از پروندهی بررسی کتاب «فاتحین جهانی» نوشتهی «لوئیس مارشالکو»، پدیدهی ترور روحی و معنوی در جهان و همچنین جنگ بیولوژیکی و طبقاتی یهود با دیگر اقوام است.
لوئیس مارشالکو معتقد است، اصلیترین متهم دادگاه نورنبرگ نه سران نازی و حاکمان دیگر کشورها، که عیسی مسیح (ع) پیامبر مسیحیان جهان بوده است. او همچنین با استفاده از شخصیت نمادین شایلاک یهودی در نمایشنامه «تاجر ونیزی» ویلیام شکسپیر به باجخواهی تمامنشدنی قوم یهود از مردم آلمان پرداخته و کنایههای جالبی در این زمینه دارد. پیمان منع کشتار جمعی، سازمان ملل و صلیب سرخ از دیگر ابزارهای یهودیان برای استیلا بر جهان هستند که لوئیس مارشالکو در کتاب خود از آنها نام برده و کاربردشان را تشریح میکند.
نمونههای بارز ترور روحی مردم جهان با استفاده از ادبیات و سینما، کشتار تکاندهنده جنگل کاتین و مردم مسخشدهی شرق و غرب عالم در مقابل این جنایتها، دیگر موضوعات مهمی هستند که در این قسمت از پروندهی بررسی کتاب «فاتحین جهانی» در قلم لوئیس مارشالکو جستجویشان میکنیم.
در ادامه مشروح هفتمین قسمت از پرونده بررسی کتاب «فاتحین جهانی» را میخوانیم؛
مسیح در جایگاه متهم اصلی دادگاه یهودی نورمبرگ
لوئیس مارشالکو در فرازهایی از کتاب خود، از ترور روحی در جهان توسط یهود صحبت میکند و میگوید کافی نبود فقط جسم افراد در دادگاه نورنبرگ کشته شود، بلکه روح نیز باید نابود میشد. یعنی نه فقط جسم نازیسم آلمانی که روح مسیحیت نیز. ادعای نویسنده «فاتحین جهانی» این است که در نورنبرگِ روحی یا معنوی، متهم واقعی هرمان گورینگ، روزنبرگ یا دیگر رهبران آلمان نبودند، بلکه متهم دادگاه یهودیان، شخص عیسی مسیح «پیامبر ما مسیحیان» (صفحه ۲۷۸) بود.
مارشالکو از افرادی چون کنوت هامسون، سوِن هدین، اروین گوئیدو کولبنهایر، سائر بروخ، ویلهلم فورتوانگلر، ریچارد اشتروس، لوئیس اولریچ، امیل جانیگز، هربرت فون کارایان، کلمانت کراوس، ژولیوس پاتزاک، والتر گیسکینگ، واسا پریهدوا، پل لینک، ورنر کراوس، از پزشکان، نویسندگان، هنرمندان و موسیقیدانان، فردل وایسِ از کمدینها و گرهاردت هاپتمن را از نوابغ فکری بهعنوان قربانیان این ترور روحی و معنوی یهودیان نام میبرد و میگوید حتی بعضی از مُردهها نیز در فهرست ترورهای روحی معنوی یهود قرار گرفتند؛ افرادی چون هاینریش جورج در یک اردوی اجباری روسها از دنیا رفته یا پاول لینک آهنگساز برجستهای که پیش از آنکه آزادی امروزی در هالیوود راه بیفتد، از دنیا رفت.
عاملان ترور گسترده روحی یهود در دنیا، یونیفورم سربازان آمریکا را به تن داشتند، اما مارشالکو میگوید نمایشگر آمریکای نوع جفرسونها نبودند، بلکه صرفاً روحیهی عدم تسامح و انتقامجویی و ناسیونالیسم افراطی یهود را به نمایش میگذاشتند. طیّ اجرای این جریان گسترده ترور روحی، فهرستهای سیاه، برقراری سانسور، منع تخصصها، بازداشتن مردم از گفتن حقیقت و تهدید به ترورها از آمریکا به قاره اروپا جاری شد. مارشالکو میگوید این جریان با حمایت پرچم آمریکا انجام گرفت و گرهارد آیسلر (Gerhart Eisler) رهبر باند قلع و قمع بود:
«وی یک چهرهی تیپیک ناسیونالیسم افراطی قوم یهود بود، یک کمونیست واقعی؛ کسی که خانم الینور روزولت وی را پنهانی به آمریکا وارد کرده بود و از آنجا نیز بعدها بهطور غیرقانونی به بخش شرقی آلمان برده شد.» (صفحه ۲۸۲)
همراهِ آیسلر، تعداد زیادی مأموران مطبوعاتی و هنری در یونیفورمهای ارتش آمریکا وارد اروپا شدند. این مهاجران که در روزنامه یهودی نیویورک «آفبائو» (Aufbau) سابقهی کار داشتند، همراه با قلمبهدستهایی که برای ترور شخصیت افراد مشخصشده مطلب مینوشتند، در آلمانغربی ساکن شدند. در همان دوره، جیمز آرونسون یکی دیگر از این کمونیستهای یهودی، برای ژورنالیستهای آلمان نسخه میپیچید که برای ساختن دموکراسی آلمان چه کنند. چنین نیروهایی، همچنین وظیفه داشتند مردم آلمان را بازآموزی و به بیان ساده، آنها را کمونیست کنند.
شایلاک رباخوار و بهرهبرداری از شکستخوردگان جنگ جهانی دوم
قصهی حکومت جهانی یهودیان در مقطع پایانی جنگ جهانی دوم، شباهت بسیار زیادی به رفتار استعمارگرانهی انگلیس در قبال نفت ایران دارد که مرتب طلب خسارت و غرامت میکرد. سرمایههای یهودی، هرچند پیش از شروع جنگ، عملاً بازپرداخت و بهصورت نقدی توسط رژیم هیتلر خریداری شده بود، باید پس از پایان جنگ مجدداً توسط آلمانها پرداخت میشد! اما حتی یکنفر از جمع آن ۱۲ میلیون آلمانی که کنوانسیون پوتسدام (Potsdam Conference) به زور اخراج و تبعید کرد، غرامتی دریافت نکردند. همینطور هیچیک از مردم کشورهایی که بلشویکهای روسی مورد تجاوز، حمله و غارتگری قرار داده بودند.
یکی از کنایههای مارشالکو در کتاب «فاتحین جهانی» در همینبحث غرامتخواهیِ نابهجایِ یهود، ارجاع به نمایشنامهی «تاجر ونیزی» شکسپیر و شخصیت اصلی آن یعنی شایلاک رباخوار است. مارشالکو مینویسد:
«اما قوم یهود غرامت وسیعی دریافت میکرد که نهتنها بهصورت چندین برابر اصل ضرر و زیانی بود که متحمل شده بود، بلکه در شکل غارت منظم سرمایههای ملل مغلوب ادامه داشت. افسانهی ساختگی شش میلیون قربانی یهودی به شایلاک نیز حق و حقوق یک زندگی خوب و مرفه را میداد.» (صفحه ۲۸۵)
نقاشی «شایلاک یهودی» در نمایشنامهی «تاجر ونیزی»
نکتهی جالب دیگر دربارهی برههی تاریخیِ پس از جنگ جهانی دوم، شباهت وضعیت مردم آلمان با مردم فلسطین است. یهودیانی که بهظاهر از اردوگاههای نازیها آزاد شدند، خانهها و آپارتمانهای مردم آلمان را اشغال کردند و خودِ آلمانیها آواره شدند. جالب است که یهودیها براساس لایحهی غرامت، چندبرابر قیمت آپارتمانهای اولیهی خود را هم از مردم فقرزدهی آلمان مطالبه میکردند. همچنین بخش عمدهای از هزینهی جنگ اسرائیل با اعراب هم از محل فروش موجودی انبارهای صلیب سرخ و سازمان ملل در بازار سیاه تأمین شد. در ادامه و در کنار همهی دزدیها و غرامتطلبیهای یهود، دولت اسرائیل، دولت آلمان را مجبور کرد بهعنوان غرامت جنگی، سهونیم میلیارد مارک به دولت اسرائیل بپردازد؛ در حالیکه اصلاً چنین دولتی در طول جنگ وجود خارجی نداشت! کنایهی دیگر مارشالکو دربارهی رباخواری و غرامتخواهی یهودیها به این ترتیب است:
«احتمالا خود آلمانها هم نمیدانند تاکنون چندبار این غرامات را حساب کرده و پرداختهاند.» (صفحه ۲۸۶)
جاکوب دیل عضو دموکرات – مسیحی پارلمان آلمان، کسی بود که نقاب از چهرهی باجخواهانهی قوم یهود برداشت و هیچ تأخیر و تعلّلی هم برای چسباندن برچسب ضدیهودی به او روا دانسته نشد.
اما مارشالکو میگوید مطالبهی غرامت جنگی، تنها راه اخاذی یهودیان نبوده و نیست، بلکه برای این کار و اصطلاحاً طلب باج سبیل، راههای فراوان دیگری دارد که روزنامهی آلمانیزبان دِروِگ در آرژانتین در ششمین شمارهی سال ۱۹۴۵ خود اطلاعات تکانهندهای از آن، یعنی «دزدیهای وحشتناک»ی که به زیان آلمانیها انجام میشد، منتشر کرد. این دزدیها مربوط به صنعت، کارخانهجات، نظام پولی، چاپ اسکناس و موارد دیگر میشود که نمیخواهیم آمار و ارقام نجومیشان را مرور کنیم. اما مارشالکو بالاترین لطمه و زیانی که یهودیها به آلمان وارد کردند را، مربوط به دزدیدن اختراعات و ابداعات صنعتی این کشور میداند:
«تقریباً همهی ابداعات صنعتی منحصراً در چنگ یهودیان قرار گرفت و کارخانجات یهودی- آمریکایی از طریق سوءاستفاده از اختراعات صنعتی آلمان – که حمل زمینی نقشههای آنها ۲۰۰۰ واگن قطار لازم داشت – ۷۸ و نیم میلیارد مارک سود بردند.» (صفحه ۲۸۹)
از دیگر مستندات غمانگیز جنگ جهانی دوم و استیلای یهود بر اروپا و جهان، این است که در طول جنگ و پس از اشغال آلمان، ۳۰۵ هزار کودک دورگه بر اثر تجاوز نیروهای متجاوز و پیروز بهوجود آمد که هزینهی نگهداریشان را هم که ۱۳۵ میلیارد مارک بود، مالیاتدهندگان آلمانی بهعهده گرفتند! مارشالکو میگوید با همدستی و همراهی سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی با قوم یهود:
«این باجخواهی و غارت ملتها در پوشش شبهحقوقی ادامه خواهد داشت. مادامی که حکومت مزاحم اسرائیل پول لازم داشته باشد و تا هر زمان که ملتهای غیریهودی عالَم از بازگشت به حقوق و قوانین بینالمللی و برقراری مجدد آنها همانطور که تا سال ۱۹۴۵ و پیش از آن وجود داشت، خودداری کنند.» (صفحه ۲۹۰)
نویسنده کتاب فاتحین جهانی، چندسال پس از پایان جنگ جهانی دوم گفت مردم جهان، با کشور کوچکی روبهرو هستند که به خودش حق میدهد در مورد جنایات جنگی که پیش از وجودآمدنش اتفاق افتادهاند، دادخواهی و قضاوت کند. در کتاب هنری فورد هم بهنام «یهود بینالملل» میتوان اطلاعات زیادی راجع به دادگاههای خاص یهودی نیویورک بهدست آورد. مارشالکو اشارات و توضیحات زیادی دربارهی یهودیشدن آمریکا در کتابش دارد که به آنها خواهیم پرداخت، اما در حال حاضر و در این فراز، به این جملهی کوتاه از مارشالکو در فصل دوازدهم کتاب «فاتحین جهانی» با عنوان «تعقیب و آزار اقتصادی و روحی» بسنده میکنیم که دولت ایالات متحده آمریکا، در پذیرش درخواست شهروندی متقاضیان، صرفاً بر عقاید و تمایلات قوم یهود متکی است.
«هنری فورد» و کتاب «یهود بینالملل»
رعایت منزلت فراملیتی یهود در پیمان منع کشتار جمعی
پس از جنگ جهانی دوم، یکقانون بینالمللی بهنام «پیمان منع کشتار جمعی» (Genocide Convention) با کمک سازمان ملل متحد، بهوجود آمد که به تعبیر مارشالکو، تصمیمات دادگاه نورنبرگ را ابدی میکرد، چون در آن، منزلت فراملیتی قوم یهود لحاظ شده بود. علت این ادعای مارشالکو این است که پس از تولد قانون مذکور، اگر کسی به مخالفت با رهبران تروریسم یهودی-کمونیست اعتراض میکرد، یا در مورد دولت جهانی یهود اعتقاد مثبتی نداشت و یا در مورد فعالیتهای عمومی مندس فرانس، فرانکفورتر یا مورگنتاو نظر و عقیدهی موافقی ابراز نمیکرد، بلافاصله بنا بر پیمان منع کشتار جمعی، بهدلیل تجاوز روحی و یا توهین به گروههای قومی و نژادی یادشده، محکوم میشد. چنین مخالفتهایی، جنایت نژادی خوانده شده و حکمشان پنجسال زندان بود. در تصویب این قانون، وضعیت چینیها، اعراب و دیگر ملل اصلاً اهمیت نداشت و فقط حفظ و حمایت قوم یهود مد نظر بود. همچنین بنا بر مفاد پیمان منع کشتار جمعی، فقط آنچه را هیئت سانسور یهودیان مناسب میدانست و میداند، «میتوان به فرزندان مسیحیان و غیریهودیها آموخت!» (صفحه ۲۹۵)
با وجود همهی محکمکاریها، انتقادات سخت و محکمی به پیمان منع کشتار جمعی ازجمله توسط برخی چهرههای آمریکایی شد. اینافرادِ بهقول مارشالکو «روشنبینِ آمریکایی»، توجه مردم را به این نکته جلب میکردند که این پیمان، هم ظالمانه و هم خائنانه است و هم شامل نوعی جنگ دائمی با مردم آمریکا. در همینزمینه مروین کی. هارت اعلام کرد با وجود پیمان منع کشتار جمعی، صهیونیستهای فلسطین تمام مردان و زنان دهکده عربی دیریاسین را بهکلّی قتلعام کردند؛ بدون اینکه کسی معترضشان شود. آگنس واتر هم این معاهده را جنگ دائمی بر ضد آزادی روحی و امتیاز ویژه برای قوم یهود دانست که در پناهش میشود عربها، فرانسویها، آلمانیها، رومانیاییها و دیگران را با مصونیت کامل به قتل رساند.
مارشالکو معتقد است معاهده منع کشتار جمعی در واقع «قانون قتل نژادی» و کار گروه مورگنتاو بود؛ همچنین وسیلهای بود که با تصویب سازمان ملل، برای اعمال ترور جهانی به خدمت گرفته شد.
نمونههای ترور روحی یهود در ادبیات و سینما
چندسطر پیشتر به جریان ترور روحی معنوی توسط یهودیان اشاره کردیم. مارشالکو میگوید این جریان حتی در کشورهای مسیحی، فهرست سیاه مظنونان جامعه یهود، دور و دراز است. در روزگاری که او این کتاب را مینوشت، هیچ اثر و کتابی که مؤلف آن از دید ناسیونالیسم یهودی خوشنام نبود، عملاً حق چاپ نداشت. همچنین هرکس که در یکفیلم یا تئاتر که خوشایند یهود نبود، نقشی بهعهده داشت، تا آخر عمر نمیتوانست در فیلم یا تئاتر دیگر ایفای نقش کند؛ حتی اگر هنرپیشهی توانا و مطرحی بود. ویت هارلن (Veit Harlan) کارگردان فیلم «سوس یهودی» (Jud Süß – jew suss) از طرف همهی دادگاهها تبرئه شد. با این حال تشکیلات و سازمانهای یهودی از نمایش فیلمهای اجتماعی او که میتوانند به آنها لطمه بزنند، جلوگیری کردند.
پوستر فیلم «سوس یهودی»
نمونهی دیگر، از این قرار بود که بسیاری از سازمانهای یهودی به نمایش فیلم انگلیسی «اولیور تویست» (بهدلیل وجود شخصیت منفی یهودی در آن) اعتراض کردند. اما در همینحال یهودیان، بعضی از سازمانهای مذهبی مسیحی آمریکا را بهخاطر اینکه میخواستند از نمایش فیلم توهینآمیز و کفرآلود اینگرید برگمن و روسیلینی در مورد حضرت مسیح جلوگیری کنند، به ضدیهودیگری متهم میکردند. سازمانهای یهودی به چاپ مقالات سیاسی داستایوفسکی در آمریکا اعتراض کردند، زیرا بین آنها، چند شاهکار ادبی و سیاسی راجع به مسأله یهود به چشم میخورد. گیه سکینگ نیز بهخاطر اینکه در دورهی هیتلر در آمریکا کنسرتی اجرا کرده بود، از مهد آزادی اخراج شد. ارنست دونانی هم سالها نمیتوانست در سالن کارنگی ظاهر شود، زیرا سربازان یهودی جنگ مدعی بودند او فاشیست است. هایزیش گولدا، پیانیست مشهور جهان نیز برای اینکه در سن ده سالگی عضو جوانان هیتلر بوده است، به جزیره الیس تبعید شد.
پس از جنگ جهانی دوم، نشریه آرژانتینی دروگ مقالهی جالبی با عنوان «ظلم جهانی از ۱۹۵۵ به بعد» منتشر کرد که به قلم فلیکس شوارتزنبون نوشته شده بود و در آن، سازمان ملل بهعنوان بالاترین مرجع سازماندهنده این ترور معنوی جهانی معرفی شده بود. مجله هفتگی آمریکایی «عقل سلیم» هم وجود چنین نقشهی تروری را با این جملات تائید میکرد:
«نقشههای مربوط به تأسیس سلطه جهانی یهود به خوبی پیش میروند. احتمال میرود که در آینده دولت جهانی همان دستگاهی باشد که امروز به نام سازمان ملل متحد شناخته میشود. امروز دنیا به دو نیمکره و هر کدام یک قدرت مخالف و معارض، تقسیم شده است. یکی از آنها به دست یهودیان مسکو با مهر حضرت سلیمان (ستاره ششگوشه) اداره میشود، در حالی که آن دیگری تحت اداره پرچم سازمان ملل است.» (صفحه ۲۹۹ به ۳۰۰)
نظر مارشالکو در زمانی که کتاب را نوشته این بوده که تنها یک مرحلهی دیگر برای برپایی حکومت جهانی یهود باقی مانده و آن، به هم چسباندن و جوش خوردن دو غول بزرگ شرق و غرب است. وقتی هم این هدف حاصل شود، ستاره سرخ مسکو با ستارههای سفید پرچم آمریکا همه با ستاره ششپر داوود جابهجا خواهند شد. این نویسنده در کتاب خود، جملاتی دارد که مخاطب را به یاد داستان و فیلمهای آخرالزمانیای چون «ارباب حلقهها» میاندازند که چنینحال و هوایی را القا میکنند: وقتی سیاهی دنیا را میگیرد. مارشالکو میگوید ترور جهانی واقعاً رژه خود را شروع کرده و سایه شوم ظلم جهانی همهی دنیا را پوشانده است.
جنگ طبقاتی و بیولوژیکی یهود با اقوام و ملل دیگر
لوئیس مارشالکو با اشاره به کتاب «طغیان تودهها» (The Revolt of the Masses) نوشتهی خوزه ارتگا یی گاست (José Ortega y Gasset) میگوید در پروتکلهای شیوخ صهیون در حوالی سالهای ۱۸۹۷م آمده بود که در یک کشور فرمانده یا حاکم را با کاریکاتور یک حکومت جابهجا کنند. یعنی رئیسجمهور یک کشور از بین تودهها بهمعنی مخلوقات پوشالی و بردگان یهود انتخاب شود. در مسالهی فتح جهانی، کاپیتالیسم یا سرمایهداری، با بالابردن سطح زندگی مردم، طول عمرشان را هم افزایش داد، اما از طرفی فلاسفهای چون مارکس به مشکل تهدید ازدیاد جمعیت هم اشاره کردند. به بیان سادهتر مارکس و پس از او پروتکلهای یهود، امکان ذوبکردن جمعیتهای عظیم مردم برای ساختن یک تودهی فاقد خصلت و بیهویت را تشخیص دادند. نمونهی این رویکرد را میتوان در اپیدمیهای گوناگون بیماریهای مختلف که برای لوث و دستمالیشدنشان، تولیدات سینمایی مختلفی مثل «شیوع» (سالهای ۱۹۹۵ و ۲۰۱۱) هم دربارهشان ساخته شده، مشاهده کرد. برخی از صاحبنظران و کارشناسان معتقدند اپیدمی بیماری کرونا، بهروزترین مثال این رویکرد حکومت جهانی یهود است.
پوستر دو فیلم سینمایی با نام «شیوع» (تولید سالهای ۱۹۹۵ و ۲۰۱۱)
مارشالکو میگوید جامعه جهانی یهود در قرنی که از مانیفست مارکس میگذرد، حداکثر تلاش خود را کرد تا فرایند تدریجی فساد بیولوژیک نژادهای مختلف و افزایش ناهمگون و نامناسب جمعیت جهان را تسریع کند. در این رویکرد، مردم هیشه بهسمت طبقات پایین سوق داده میشوند و گردنهای افراد بالاتر از متوسط، قطع میشود. همین رویکرد بود که در روسیه، خود را اینگونه نشان داد: آریستوکراسی، طبقات متوسط، نخبگان روشنفکر، کشاورزان زمیندار و تمام کارگرانی که میشد بهصورت طبقهی روشنفکر و فرهیختهی کارگران رویشان حساب کرد، همگی به قتل رسیدند. زمینهای کشاورزان مستقل صاحب زمین را هم گرفته و خودشان را به سیبری تبعید کردند. نویسندهی کتاب «فاتحین جهانی» دربارهی یهودیانِ حلقهی مغزهای متفکر مورد اعتماد استالین هم میگوید این گروه میدانستند استبداد بیرحمِ پروتکلهای اکابر یهود فقط روی تودههای گلّهمانند قابل اجراست. بههمین دلیل مارشالکو، بزرگترین تهدید بلشویسم را ایجاد ذهنیت گلّهمانند بین تودهها عنوان میکند و مفهوم موردنظر بلشویکها از لفظ «تودهها» را خمیرمایهی انسان بیشخصیت و یکدستی میخوانَد که روی خطوط تولید انبوهسازی اردوگاههای شوروی و در اظهارات ماشینهای تبلیغات آموزشی کمونیستها، در حال تولید انبوه بود. او میگوید این گلّه، موجودات انسانی کاملاً شبیه و همانند است و کمیسرهای یهودی مسلّح به تجهیزات کمونیستی، چوپانی آنها را بهعهده دارند. ایلیا ارنبورگ (نویسندهی رمان «سقوط پاریس») و دیوید زاسلاوسکی دو تن از این کمونیستهای یهودی مورد اشارهی مارشالکو بهعنوان این چوپانها هستند که با تحریف و جعل، مردم را فریب میدهند.
نقشههای مورگنتاو یا گومبرگ هر دو بهعنوان نقشهی قلع و قمع نخبگان و فرزانگان ملل و اقوام مختلف، از نقشههای قوم یهود هستند که مارشالکو با اشاره به آنها در فصل سیزدهم کتاب خود، با عنوان «جنگ طبقاتی بیولوژیکی با همهی ملتها» نوشته:
«موافقتنامه پوتسدام، ۱۲ تا ۱۶ میلیون نفر از مردم را بدون کشور کرد. کشاورزان مستقل و زمیندار اروپای شرقی و صنعتگران ماهر سرزمینهای جنوبی آلمان، به سطح تودههای بیچیز و پرولتاریایی تنزل کردند که با یک مایملک حدوداً ۵۰ کیلویی به اینطرف و آنطرف مرزها پرتاب میشدند. اساتید دانشکده نازی را به حرفهی رفتگری وا داشتند که در نتیجه، رفتگران نیز بیکار شدند. اقوام ساکسون ترانسیلوانیایی را به سیبری بردند و ساکنان آلمانی بسیار متمکن و پرورشیافتهی جنوب مجارستان و شمال یوگسلاوی را به اردوگاههای مرگ مارشال تیتو فرستادند؛ جایی که به جیرهی غذایی آنها پودر شیشه اضافه میکردند. بدینترتیب ۱۶ میلیون نفر از اهالی اروپا را از کشورهایشان جدا کردند و بهصورت تودههایی بیریشه، فقیر، ندار و گرسنه درآوردند. آنان را به نام انسانیت مثل گلّه به سمت آلمانغربی راندند.» (صفحه ۳۰۹ به ۳۱۰)
پیش از این کارها هم لاورنتی بریا، تمام روشنفکران و رهبران ملی لهستان را در کشتار جمعی جنگل کاتین از بین برده بود. بهعلاوه بیش از یکمیلیون لهستانی هم به اردوگاههای مرگ سیبری فرستاده شدند.
گور دستهجمعی افسران و نخبگان لهستانی که در جنگل کاتین توسط ارتش شوروی قتلعام شدند!
مارشالکو همهی این کشتارها را جزو برنامهی منظّم یهود برای تنزّل و کاهش گروههای قومی و ملّی میداند و میگوید نهتنها قتلعامهای جمعی مثل واقعهی جنگل کاتین، جزو نقشههای یهودیان بود، بلکه از طریق رابرت کمپنر (دادستان عمومی آمریکایی دادگاه نورنبرگ) نیز تلاش شد حقیقت از مردم جهان مخفی نگه داشته شود.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، جنگ طبقاتی بیولوژیک بر مبنای احکام کتاب تلمود، با سختی و بیرحمی ادامه پیدا کرد و جامعه جهانی یهود که به تعبیر مارشالکو، کل نیروی انسانیاش به ۱۵ میلیون هم نمیرسید، بهخوبی میدانست هروقت موفق شود تمام اقشار و طبقات اجتماعی توانمند و متفکّر را که میتوانستند به رهبری اقوام و ملتهای خود برسند از سر راه بردارد، این اقبال را دارد که تنها طبقهی حاکم همهی ملتها باشد. در این راه هم از تودههای غافل و جاهل، روشنفکران ترسو و شخصیتهای ضعیف و مطیع دعوت به همکاری میشود. این رویکرد یهودیان عالَم، ناظر به آن دستور کتاب تلمود است که «بهترین افراد غیریهود را بکشید!». با توجه به این دستورالعمل است که مارشالکو در آن سالهای پس از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد نوشت: ممکن است ۱۵ میلیون یهودی عالم، بهزودی تبدیل به یک طبقهی متوسط فراملیتی شوند و بر تمام کشورها و قارههای زمین حکمرانی کنند. او آیندهی جهان را در نتیجهی جنگ بیولوژیک یهودیان و حتی پس از سقوط کمونیسم اینگونه پیشبینی کرد:
«یکی از روزنامهنگاران سوئدی که اخیراً راجع به سطح زندگی در شوروی گزارش میکرد، تصویر وحشتناکی از تودههای پرولتاریا به دست میداد که در مخروبههای کثیف زندگی میکردند. حزب کمونیست، آنها را در چنان فقر و فلاکتی نگاه میدارد که تمام سعی و تلاش آنها در سرتاسر زندگی فقط برای زندهماندن است و هیچ وقتی برای آنان باقی نمیماند تا در مورد مسائل سیاسی جامعه بحث کنند، یا اصلاً بتوانند بیندیشند. اگر این جنگ طبقاتی بیولوژیک در مورد رهبران معنوی قوم یهود اعمال شود، قطعاً و بیدرنگ، آن را ضدیهودیگری خواهند نامید. با این حال، قتلعام و کشتار بیرحمانه و انتظامیافتهی نخبگان مردم شوروی و یا سایر ملل پشت پرده آهنین، هرگز کاری ضدروسی، ضدمجاری و ضدچینی خوانده نمیشود؛ هرچند که تبعات حاصل از این جنگ طبقاتی بیولوژیک، حتی پس از سقوط بلشویسم نیز بهصورت یکی از ویژگیهای دائمی این جوامع باقی خواهد ماند.» (صفحه ۳۱۳)
لازلو اندره (László Endre) از سیاستمداران راستگرای مجارستانی که در طول جنگ جهانی دوم هم طرفدار آلمان بود، یکی از چهرههای نخبهی ملّی مورد مثال مارشالکو است که در کتاب «فاتحین جهانی» بهعنوان قهرمان بزرگ و شهید ملّی مجارستان معرفی شده است. مارشالکو میگوید لازلو در درون زندان پیشبینی کرد که اروپای پرولتاریاییشده روزی مقابل جریان یهودیان خواهد ایستاد که ناچار شود برای خاموشکردنش از وحشیانهترین روشها استفاده کند. لازلو پس از جنگ به اتهام کشتار یهودیان به دار آویخته شد.
در مجموع، مارشالکو میگوید پس از اعمال جنگ طبقاتی و بیولوژیکی یهودیان، روشنفکران جدید از راه دورههای قالبریزیِ بهطور انبوه، تولید میشوند و چیزی بهجز نوکرها و بردگان قوم یهود نیستند.
گورهای دسته جمعی کشتار جنگل کاتین
مردم یهودزدهی شرقی و شهروند مسخشدهی غربی
اما در مقابل مردم یهودزدهی شرق عالم، مارشالکو شهروندان غربی را بالاتر و مصون از آسیبها نمیداند. او میگوید شهروند مغرور غربی فقط وضع کمی بهتری دارد. چون دانش، دید کلی و اندیشههای سیاسی مردم غرب هم به همین شکل از یک تولید انبوه جمعی تأثیر میگیرد که با انحصارات تفریحی و سرگرمکنندهی یهودی، تولید انبوه، کنترل و هدایت میشود.
نویسنده کتاب «فاتحین جهانی» این شهروند غربیِ بیخبر از همهجا را اینگونه تصویر میکند:
«چنین شخصی در سطح مطبوعات به اظهار نظر میپردازد، به سؤالات مؤسسهی نظرسنجی گالوپ پاسخ میدهد و نمایندهی عقیدهی عمومی و “وجدان جهانی” است که تحت نام و پوشش آن، افتضاح نورنبرگ به صحنه آمد یا سروصدای قتلعام کاتین خوابانده شد. چنین فرد “حاضرالذهنی” که پیوسته مجلات مصوّر فکاهی و داستانهای پلیسی میخواند، دربارهی “دولتمردان بزرگی” که در پشت پردههای احزاب سیاسی به اجرای نقش مشغولند، یا دربارهی طرحها و برنامههای “محارم درونی” یا تصمیمات لژهای فراماسونری، یا بالاخره در مورد دروغهای مطبوعات چه میداند؟ وی صرفاً هرآنچه را ژورنالیستها و سلاطین روزنامههای یهودیالاصل به زور در مغزش وارد کنند بهطور خودکار تکرار خواهد کرد. البته نویسندگان ستونهای مطبوعاتی ارگانهای دموکراتیک و جمهوریخواه نیز همین “عقاید” را گسترش میدهند تا مورد لطف فاتحین جهانی واقع شوند.» (صفحه ۳۰۷ به ۳۰۸)
به این ترتیب وقتی قوم یهود، تمام وسایل تبلیغاتی و ارتباط جمعی مدرن را در اختیار دارد، تودهها را تبدیل به عامل انعکاس صدای خود میکند و دولتمردانی را هم که متّکی بر آرای این تودهها هستند، قربانی خواستههای خود میکند.
لوئیس مارشالکو چندسال پس از جنگ جهانی دوم، حرفهایی زده که شبیه به کتاب «دیگر اخبار نخوانید» نوشتهی رولف دوبلی (Rolf Dobelli) در سال ۲۰۲۰ است. او میگوید با شرایطی که به آن اشاره شد، یک قتل مخوف یا افتضاح اجتماعی یک هنرپیشهی سینما، در تیتر خبری همهی روزنامهها قرار میگیرد، اما میتوان بهسادگی از کنار ۳۰۰ هزار کشتهی درسدِن یا ۷۰ هزار نفر قربانی هیروشیما گذشت یا در چندسطر یکی از ستونهای روزنامه گزارش کرد.
ادامه دارد…
نویسنده: صادق وفایی
قسمت ششم این یادداشت ؛ قسمت هشتم این یادداشت
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
جنگ طبقاتی ، جنگ طبقاتی ، جنگ طبقاتی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
جنگ طبقاتی ، جنگ طبقاتی ، جنگ طبقاتی