اسطورهها و بنیانهای اندیشه سیاسی یهود (۶) دیاسپورا
مصاحبه با استاد عبدالله شهبازی
سومین اسطوره تاریخی که اندیشه و روانشناسی و فرهنگ سیاسی یهودیت جدید را شکل میدهد، اسطوره دیاسپورا است. یعنی مدعیاند که در سال ۷۰ میلادی رومیها معبد سلیمان را به آتش کشیدند و یهودیان را از اورشلیم و ایالت یهودیه بیرون کردند و به این ترتیب دورانی طولانی آغاز شد که آن را “دیاسپورا” (دوران تبعید، پراکندگی و آوارگی) مینامند که تا به امروز ادامه دارد. این اسطوره نیز فاقد هرگونه پایه واقعی است و یک افسانه به کلی جعلی است.
در کتاب زرسالاران درباره این اسطوره نیز به طور مفصل بحث کردهام و نشان دادهام که دوران دیاسپورا در واقع دوران تکوین و پیدایش یهودیت جدید است یعنی یهودیتی که در زیر رهبری الیگارشی حاخامی و بر اساس فقه تلمودی به عنوان یک سازمان جهانوطنی عمل میکند. برخی محققین معتبر یهودی، مثل الن میلر حاخام آمریکایی، همین نظر را دارند و پیدایش پدیدهای به نام “قوم یهود” را از اواخر قرن اول میلادی و در پیوند با ظهور حاخامیم و فقه حاخامی میدانند که بعداً در تلمود مدوّن شد.
پدیدهای که در کتاب زرسالاران آن را انقلاب مسیحیت نامیدهام، تأثیرات عظیمی بر سرنوشت جهان و از جمله یهودیت داشت. در زمان ظهور عیسی مسیح (ع) اشرافیت یهود و روحانیون یهودی، که به دو گروه صدوقیون (کاهنان) و فریسیون تقسیم میشدند، پیوند نزدیکی با کانونهای حاکم بر امپراتوری روم داشتند. از سال ۶۳ پیش از میلاد و سلطه امپراتوری روم بر سرزمین یهودیه، در میان اشراف یهودی یک گروه به شدت رومیگرا ایجاد شد که حتی نامهای رومی بر خود میگذاشتند. آنها به دلیل پیوند با جولیوس سزار به قدرت رسیدند. و بعدها در جنگهای ایران اشکانی با روم خدمات اطلاعاتی و نظامی فراوانی به رومیها کردند و به این ترتیب به یکی از کانونهای مقتدر سیاسی در روم تبدیل شدند.
مقتدرترین این اشراف یهودی رومیگرا هیرود است که از طرف امپراتوری روم به عنوان شاه یهودیه منصوب شد. در زمان ظهور عیسی مسیح (ع) سه پسر هیرود بر سرزمین یهودیه حکومت میکردند. مردمی که به مسیح گرویدند بیگانه نبودند بلکه همان مردم منطقه بودند که از تبار قبایل بنیاسرائیل به شمار میرفتند و قبل از ظهور مسیح شاهد موجی گسترده از گرایش به یکتاپرستی موسوی و عصیان علیه روحانیون یهودی در میان آنها هستیم. باید اضافه کنم که همین مردم بودند که بعدها به اسلام گرویدند. آزمایشهای ژنتیکی که اخیراً بر روی یهودیان و مسلمانان فلسطین مشترکاً به وسیله دانشگاه عبری اورشلیم و یونیورسیتی کالج لندن انجام شده، ثابت میکند که هر دو گروه خویشاوند هستند به عبارت دیگر، بسیاری از مسلمانان کنونی فلسطین از نظر نژادی عرب نیستند بلکه ادامه همان قبایل بنیاسرائیل هستند.
یک نقاشی از هیرود
خاندان سلطنتی هیرود و اشراف و روحانیون یهودی (هم صدوقیون و هم فریسیون) با قساوت شدید به سرکوب مسیحیان اولیه دست زدند در حدی که شدت عمل آنها با اعتراض دولت روم مواجه شد. چنانکه میدانیم، طبق روایات مسیحیان، عیسی مسیح (ع) نیز با توطئه اشراف و کاهنان یهودی مصلوب شد و مدتی بعد برادر او به نام یعقوب به دست یک کاهن عالی رتبه یهودی به قتل رسید. یعنی، عیسی ابتدا در شورای عالی سنهدرین، که مهمترین مجمع داوری یهودیان است، محاکمه و به مرگ از طریق مصلوب شدن محکوم شد و سپس روحانیون یهودی با اصرار حکم مرگ او را از پانتیوس پیلیت، فرماندار رومی منطقه، گرفتند.
برخی محققین معتقدند که یهودا اسخریوطی در میان حواریون عیسی مسیح (ع) یک شخصیت نمادین است به معنی یهودی کریه. یعنی او نمادی است از یهودیانی که با مسیحیت مقابله خونین کردند. چنانکه گفتم، یهودیان تا اواخر قرن نوزدهم میلادی در اروپا خود را یهودی نمیخواندند بلکه عبرانی یا اسرائیلی مینامیدند، زیرا این نام در میان مردم اروپا به شدت منفور بود. در کتاب زرسالاران نشان دادهام که حتی مارکس یهودیتبار هم در آثار خود واژه “یهودی” را به عنوان یک واژه منفی به کار برده است. ولی از اواخر قرن نوزدهم یهودیان اروپا با تعمد عجیبی شروع کردند به استفاده از نام یهودی.
۳۳ سال پس از ماجرای مصلوب کردن عیسی مسیح (ع) موجی از انقلاب سراسر سرزمین کنونی فلسطین را فرا گرفت و این موج در سالهای ۶۶ تا ۷۳ میلادی بار دیگر شعلهور شد. در جریان این انقلاب، در سال ۷۰ میلادی شهر بیتالمقدس به تصرف مردم درآمد و اشراف و روحانیون یهودی به تشکیل ارتشهای خصوصی دست زدند و در کنار لژیون رومی به قتلعام مردم پرداختند. گروهی از مردم به معبد سلیمان پناه بردند و در جریان جنگ آنها با مهاجمین رومی و متحدین یهودی ایشان معبد سلیمان تصادفاً به آتش کشیده شد.
این گزارشی است که فلاویوس جوزفوس، مورخ سرشناس یهودی، در تاریخ خود به نام جنگهای یهودیان به دست داده است. کتاب جوزفوس یکی از مهمترین منابع تاریخ آن عصر است و متن کامل آن بر روی اینترنت موجود است و کسانی که علاقمند باشند میتوانند مراجعه کنند. یک دلیل مهم بر این که خود سران یهودی در تخریب و سوختن معبد سلیمان نقش داشتند این است که در جریان این جنگهای خیابانی شمعون بن جمالیل، رئیس شورای سنهدرین، به همراه ایشمائیل (اسماعیل) بن الیشا، حاخام بزرگ دیگر یهودی، به دست مردم کشته شدند.
آتشسوزی فوق و تخریب معبد سلیمان آغاز دیاسپورا نیست. یعنی در سال ۷۰ میلادی اشراف و روحانیون یهودی از سرزمین یهودیه مهاجرت نکردند. در کتاب زرسالاران نشان دادهام که تا حدود سه قرن و نیم پس از ماجرای تخریب معبد سلیمان مرکز یهودیان همچنان در فلسطین بود و آنها بتدریج و برای کسب و کار و تجارت به بینالنهرین مهاجرت کردند. در سال ۱۹۳ میلادی یهودا ناسی ریاست یهودیان را به دست گرفت و حدود ۵۰ سال با قدرت فراوان بر ایشان حکومت کرد. این یهودا ناسی شخصیت بسیار مهمی است و در واقع بنیانگذار یهودیت جدید به شمار میرود. او با خاندان رومی سوروس رابطه نزدیک داشت و یکی از رجال سیاسی مقتدر و ثروتمندان بزرگ امپراتوری روم به شمار میرفت. و همو بود که با تدوین اولین مجموعه فقهی یهودی به نام میشنا بنیان یهودیت جدید را ریخت. ادامه کار بر روی میشنا به تدوین تلمود انجامید.
حتی در نیمه دوم قرن چهارم میلادی ژولیان، امپراتور وقت روم، چنان رابطه نزدیک با اشراف یهودی داشت که در میان مسیحیان به “ژولیان مرتد” معروف شد. سرانجام، در اوایل قرن پنجم میلادی الیگارشی یهودی شورای سنهدرین و مرکز فعالیت خود را به طور کامل در بینالنهرین قرار داد و این اقدام کاملاً ارادی و طبیعی و به خاطر منافع مالی و تجاری و سیاسی بود. یعنی در طول این چهار قرن هیچگاه مسئلهای به نام اخراج اجباری یهودیان از بیتالمقدس و سرزمین فلسطین وجود نداشت.
عجیب است که در این دوران طولانی یهودیان هیچ تلاشی برای بازسازی معبد سلیمان نکردند در حالیکه مثلاً در دوران اقتدار یهودا ناسی میتوانستند این کار را بکنند. و عجیب است که در دوران بیزانسی هم نه مسیحیان و نه یهودیان به بازسازی این معبد دست نزدند و تنها بعدها، پس از فتح بیتالمقدس به وسیله خلیفه عمر در ربیعالثانی سال ۱۶ هجری/ ۶۳۷ میلادی، بود که مسلمانان در جوار محل معبد، مسجد الاقصی (قدس شریف) را ساختند و در اواخر قرن هفتم میلادی عبدالملک مروان، خلیفه اموی، این بنا را کامل کرد. مورخین در این تردید ندارند که عمر بدون خونریزی و تخریب وارد بیتالمقدس شد و زمانیکه به محل معبد سلیمان رفت این محل تلّی از خاک بود.
جالب است بدانیم که عمر در جریان لشگرکشی به سوریه قصد فتح منطقه فلسطین را نداشت ولی یهودیان شام و فلسطین او را به این کار ترغیب کردند و به او در تصرف شهرهای منطقه یاری رسانیدند. در جریان فتح بیتالمقدس یکی از حاخامهای سرشناس یمن معروف به کعبالاحبار اسلام آورد و به یکی از مشاوران عمر و سپس عثمان بدل شد. بعدها، کعبالاحبار و کعبالاحبارها تأثیرات بسیار مخربی بر اسلام بر جای نهادند. کعبالاحبار در اواخر عمر از مدینه به شام رفت و در دربار معاویه مقیم شد و در سال ۳۵ هجری در دمشق فوت کرد.
طبق روایت طبری و ابناعثم کوفی، عمر دستور داد در محل عبادتگاهی که در جنب محل معبد سلیمان بود مسجد بسازند و سپس به دیدن محل معبد رفت. دید که محل معبد به تلّی از خاک تبدیل شده. با قبای خود مقداری از خاک را برداشت و مردم را ترغیب کرد که همین کار را بکنند و رومیها و مردم بیتالمقدس را شماتت کرد که خانهی خدا را به خاکدان تبدیل کردهاند. سپس، تا آنجایی که مقدور بود بقایای بنای معبد را از زیر خاک خارج کردند. حالا یهودیهای افراطی ادعا میکنند که معبد سلیمان در زیر بنای کنونی مسجدالاقصی واقع است و میخواهند با تخریب مکانی که یهودیان و مسیحیان حدود شش قرن به آن بیاعتنا بودند و مسلمانان طی ۱۴۰۰ سال احترام و تقدس آن را حفظ کردند معبد سوم را بر پا کنند. (معبد اول گویا در جریان لشگرکشی بختالنصر تخریب شد و معبد دوم در سال ۷۰ میلادی).
نکته مهمی را نیز باید عرض کنم: در کاوشهای باستانشناسی در محل کنونی مسجدالاقصی هیچ اثری از معبد سلیمان متعلق به قبل از سال ۵۲۰ پیش از میلاد به دست نیامده است. به عبارت دیگر، قدیمیترین بقایای معبد سلیمان متعلق به دوران داریوش اول هخامنشی است. بخش عمده بقایای این معبد، از جمله دیوار معروف به “دیوار قدیمی” یا “دیوار گریه” (حائط المبکی)، متعلق به زمان هیرود، شاه یهود، است که درحوالی سال ۳۷ پیش از میلاد ساخته شده و بنایی که یهودیان آن را “برج داوود” میخوانند بسیار جدیدتر از زمان داوود است و در قرن دوم پیش از میلاد و در زمان دولت حشمونی ساخته شده است. به عبارت دیگر، دادههای باستانشناسی به هیچ وجه ثابت نمیکند که در قرن دهم پیش ازمیلاد و در زمان سلیمان در این مکان معبدی احداث شده باشد آن هم با آن عظمت و شکوهی که در عهد عتیق توصیف شده است.
یهودیان از قرن دوم میلادی در حواشی رودهای دجله و فرات قلعههای یهودینشین ایجاد کرده بودند که مهمترین آنها نهر دعا و سورا و فمالبداه بود. این قلعهها یا شهرها هم مراکز تجاری و مالی یهودیان بود و هم مراکز علمی آنها و نتیجه فعالیت حوزههای علمیه مستقر در همین مراکز بود که در قرن پنجم میلادی به تدوین تلمود انجامید. بعد از این که شهر بغداد ایجاد شد و این شهر به مرکز سیاسی و اقتصادی دنیای متمدن آن زمان تبدیل شد، یهودیان نیز قلعههای فوق را تخلیه کردند و مرکز خود را به این شهر منتقل نمودند. از این پس بغداد به مرکز یهودیان جهان و محل استقرار رهبران یهودی تبدیل شد که بر جوامع یهودی سراسر جهان نظارت داشتند. مثلاً، مکاتباتی از سعدیه گائون، حاخام بزرگ یهودیان بغداد در قرن دهم میلادی، در دست است که نشان میدهد او به رؤسای جوامع یهودی اندلس و آلمان امر و نهی میکرد. یا شموئیل نقید، وزیر مقتدر یهودی دولت اسلامی غرناطه (اندلس) در قرن یازدهم میلادی، خود را تابع حزقیا بن داوود، رئیس یهودیان جهان که ساکن بغداد بود، میدانست.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
دیاسپورا ، دیاسپورا ، دیاسپورا ، دیاسپورا ، دیاسپورا ، دیاسپورا
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: