اسطورهها و بنیانهای اندیشه سیاسی یهود (۹) اسطوره هولوکاست
مصاحبه با استاد عبدالله شهبازی
توجه کنیم که تا اواخر قرن نوزدهم یهودیان در آمریکای شمالی از نظر جمعیت بسیار اندک بودند و لذا الیگارشی یهودی به حضور یک جمعیت انبوه یهودی نیاز داشت تا بتواند اقتدار سیاسی خود را تثبیت و تکمیل کند. نتیجه این بود که در آستانه جنگ دوم جهانی، شهر نیویورک با ۱/۵ میلیون نفر سکنه یهودی به بزرگترین و متراکمترین مرکز یهودیان جهان تبدیل شد و در ساختار جهانی یهودیان همان مقامی را یافت که بندر آمستردام قرن هفدهم از آن برخوردار بود. در این زمان در شیکاگو ۳۵۰ هزار نفر، در فیلادلفیا ۱۷۵ هزار نفر و در لندن ۱۵۰ هزار نفر یهودی استقرار یافته بودند.
حضور این جمعیت انبوه و بسیار ثروتمند به سرعت چهره فرهنگی و اجتماعی جامعه آمریکا را تغییر داد. یهودیان به همراه خود حرفههای سنتی خویش را نیز از روسیه و شرق اروپا به “دنیای جدید” منتقل کردند از جمله ایجاد شبکه گسترده تجارت مشروبات الکلی. یهودیان مهاجر اروپای شرقی بنیانگذاران تجارت مشروبات الکلی در آمریکا هستند و این تجارت چنان اوجی گرفت و حیات اجتماعی و فرهنگی جامعه آمریکا را به خطر انداخت که در سال ۱۹۳۳ دولت آمریکا فروش مشروبات الکلی را ممنوع کرد.
یک نمونه معروف، ساموئل برونفمن یهودی است که در کانادا سکونت داشت و بزرگترین تولیدکننده مشروبات الکلی و مواد مخدر برای بازار ایالات متحده آمریکا به شمار میرفت. او برای توزیع کالاهای خود شبکه مخوفی در آمریکا ایجاد کرد که آرنولد روتشتین یهودی آن را اداره میکرد و بعداً مهیر لانسکی یهودی ریاست این شبکه را به دست گرفت. کمپانی برونفمن، که “سیگرام” نام دارد، هنوز نیز فعال است و فروش سالیانه آن فقط از طریق مشروبات الکلی بیش از یک میلیارد دلار است. خانواده برونفمن مالک کمپانی نفتی تکزاس – پاسیفیک نیز هستند که از بزرگترین کمپانیهای نفتی ایالات متحده است. مجتمع مطبوعاتی “دوپونت” کانادا نیز متعلق به برونفمنها است.
بنابراین، سازمانی که به نام “مافیای آمریکا” معروف شده، برخلاف تبلیغات هالیوود که فقط گانگسترهای ایتالیایی را نمایش میدهد، از بدو تأسیس ابزار الیگارشی یهودی بوده و هست. در تاریخنگاری آمریکا، روتشتین را به عنوان “بنیانگذار تبهکاری سازمان یافته” در این کشور معرفی میکنند. گانگسترهای معروفی مانند واکسی گوردون، جک دیاموند، فرانک کوستلو، مهیر لانسکی، لکی لوچیانو، بنجامین زیگل، جانی توریو و غیره نوچهها و دستپروردههای روتشتین بودند و او در مطبوعات آمریکا به “سلطان دنیای پنهان” شهرت داشت.
از مهیر لانسکی، شاگرد و جانشین روتشتین، که پانزده سال پیش درگذشت، نیز به عنوان رهبر “شبکه جرم و جنایت سازمانیافته” در آمریکا یاد میشود. او شبکه بسیار وسیعی از قمارخانهها و فاحشهخانهها را در کوبای قبل از کاسترو، باهاماس و ایالات متحده در اختیار داشت. او در تمامی عملیات جنایی قابل تصور، از سرقت مسلحانه و فروش مواد مخدر و قمار و فحشای سازمانیافته تا سرقت کودکان و باجگیری و تجاوز به عنف و غیره و غیره، دست داشت و به قتل بسیاری از سران باندهای خودسر و مستقل تبهکار در نیویورک و نیوجرسی دست زد. جالب است بدانید که در سال ۱۹۷۰ دولت آمریکا برای دستگیری لانسکی اقدام کرد. لانسکی به اسرائیل فرار کرد و پس از دو سال جنگ حقوقی با دولت آمریکا سرانجام به این کشور بازگشت، محاکمه و تبرئه شد.
یکی دیگر از رهبران مافیای آمریکا، ویلیام ساموئل رزنبرگ معروف به “بیلی رُز” است که او نیز، مانند لانسکی و لوچیانو و زیگل و غیره، یهودی بود. بیلی رز از وابستگان برنارد باروخ یهودی، رئیس کمیته صنایع جنگی دولت آمریکا، بود و تمام کارهایش را در مشاوره با باروخ انجام میداد. بیلی رز از سال ۱۹۲۴ شبکه بسیار گستردهای از فاحشهخانهها و کلوپهای شبانه (نایت کلاب) تأسیس کرد. وی در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ به نمایش “شو” نیز اشتغال داشت و یکی از “شو”های او فقط طی یک هفته یکصد هزار دلار آن زمان فروش کرد. بیلی رز از این طریق به یکی از میلیاردرهای آمریکا بدل شد. او، در کنار لرد ساسون و برونفمنهای کانادا و دیگران، یکی از رهبران اصلی سندیکای جهانی تجارت مواد مخدر بود. بیلی رز در سویس بانکی تأسیس کرد به نام “بانک بینالمللی اعتباری” و از این طریق پولهای حاصل از فروش مواد مخدر را جابجا میکرد و عملیات مالی خود را سامان میداد. این آقای بیلی رز در سال ۱۹۶۵ سفری به اسرائیل کرد و کلکسیون مجسمههای فلزی خود را، که بیش از یک میلیون دلار ارزش داشت، به این دولت اهدا نمود و به بن گوریون، نخست وزیر وقت اسرائیل، گفت: «این مجسمهها را ذوب کنید و برای جنگ با اعراب با آن فشنگ بسازید!»
ششمین اسطوره سازنده صهیونیسم، یعنی هولوکاست، موج مهاجرت فوق را تکمیل کرد. این موج مهاجرت که با جنگ دوم جهانی تکمیل شد، واقعاً به معنای اشغال کشور آمریکا بود. در همه عرصههای مهم جامعه آمریکا همین وضع ایجاد شد. مثلاً، هالیوود بر بنیاد همین موج و به وسیله یهودیان ایجاد شد. تمامی کمپانیهای اصلی تولید فیلم هالیوود، مانند پارامونت، مترو گلدوین مایر، یونایتد آرتیست، فوکس قرن بیستم، برادران وارنر و غیره، که بزرگترین تأثیرات را در شکلگیری فرهنگ معاصر جهان داشتهاند، به وسیله یهودیان ایجاد شدند و به یهودیان تعلق دارند. امروزه این نهاد مهم فرهنگی چنان عظمتی دارد که برای تولید هر فیلم سینمایی به طور متوسط ۲۶ میلیون دلار هزینه میکند و میانگین مخارج تبلیغاتی آن برای عرضه هر فیلم به بازار ۱۲ میلیون دلار است یعنی به طور متوسط برای هر فیلم ۳۸ میلیون دلار هزینه میکند. بسیاری از کارگردانهای برجسته هالیوود نیز یهودیاند و از نسل همان یهودیان مهاجر. مثلاً، پدر سام اشپیگل، از دوستان تئودور هرتزل بود و خود او مدتی به علت عضویت در شبکه مافیای روتشتین زندانی شد. اشپیگل تولیدکننده فیلمهای معروفی مثل “پل رودخانه کوای” و “لورنس عربستان” و “ملکه آفریقایی” است. یا ساموئل گلدوین، یکی از دو بنیانگذار کمپانی متروگلدوین مایر، از خویشاوندان مهیر لانسکی تبهکار بود.
این هالیوود بود که بسیاری از ایستارهای اخلاقی را در آمریکا و دنیای جدید دگرگون کرد. مثلاً، اولین فیلم تاریخ سینما، که در آن حریم اخلاق سنتی مسیحی شکسته شد، “ماه آبی است” نام دارد که در سال ۱۹۵۳ ساخته شد. در این فیلم برای اولین بار واژههایی مانند “آبستن” و “باکره” به کار رفت. از زمان تولید این فیلم فقط ۴۵ سال میگذرد. این فیلم را با فیلمهای جدید مقایسه کنید و ببینید در این دوره کوتاه چه تغییر عظیم و حیرتانگیزی در نظام اخلاقی غرب و دنیای پس از هالیوود رخ داده است. کارگردان این فیلم یک یهودی به نام اتو پرمینگر است و کمپانی سازندهاش یونایتد آرتیست.
این آقای پرمینگر سه سال بعد فیلم “مردی با دستهای طلایی” را عرضه کرد و در این فیلم یک “تابو”ی اخلاقی دیگر را شکست و برای اولین بار به نمایش اعتیاد به هرویین پرداخت. او در فیلم بعدیاش، که در سال ۱۹۵۹ یعنی ۳۹ سال پیش عرضه شد، برای اولین بار صحنه تجاوز جنسی را به نمایش گذاشت. فیلم بعدی او “اکسودوس” است که روایتی صهیونیستی و به شدت ناجوانمردانه از تأسیس دولت اسرائیل را ارائه میدهد.
در رسانههای رادیویی و تلویزیونی نیز همین وضع حکمفرماست. تقریباً تمامی شبکههای رادیویی و تلویزیونی مهم آمریکا را یهودیان تأسیس کردند و مالکیت آن به ایشان تعلق دارد؛ از “رادیو آمریکا” تا “تلویزیون کلمبیا” (سی. بی. اس.). کمپانیهای مهم خبری نیز همین وضع را دارند؛ آسوشیتدپرس، رویتر و غیره. شبکههای مطبوعاتی نیز همین وضع را دارند. روپرت مردوخ، که به “سلطان رسانهها” شهرت دارد، نامی کاملاً آشناست. در واقع، در طول تاریخ بشری هیچگاه سرزمینی مستعدتر از آمریکای شمالی برای شکوفایی و بروز تمامی استعدادهای نهفته الیگارشی یهودی وجود نداشته است.
– در واقع میتوانیم بگوییم که یهودیها به دلیل روحیه مادی و فرهنگ خاصی که داشتند، برای این که ثروت بیشتری به دست بیاورند وارد حوزههای از نظر اخلاقی ممنوعه میشدند و طبعاً با آدمهای دیگری که این طور فکر میکردند یک جور منافع مشترک و ارتباط پیدا میکردند.
شهبازی:
بله. همانطور که عرض کردم، اصولاً در فرهنگ اروپایی تا اواخر قرن نوزدهم واژه “یهودی” همین معنا را داشت و به همین دلیل یهودیها اصرار داشتند که خود را با این نام نخوانند. واژه “یهودی” برابر بود با رباخوار و صرّاف. حتی مارکس، که میدانیم یهودیالاصل است، در نوشتههایش واژه “یهودی” را به شکل منفی به کار میبرد. ولی بعدها آثار او را دستکاری کردند و مثلاً هرجا که نوشته بود “یهودیان بازار” تبدیل کردند به “گرگان بازار“. ببینید، حتی دیزرائیلی، نخستوزیر یهودیالاصل انگلیس، هم نام فامیلش اسرائیلی است. دیزرائیلی یعنی اسرائیلی. یک ‘d هم به اوّل آن اضافه کردهاند تا نشان بدهند که ریشه خانواده دیزرائیلی در فرانسه است که اینطور نیست. منشاء دیزرائیلی به یهودیان اسپانیا و پرتغال میرسد که بعداً به عثمانی و ایتالیا مهاجرت کردند.
یک انگلیسی به نام گرنویل مورای کتابی دارد که در سال ۱۸۸۵ در لندن منتشر شده و در آن در قالب طنز تیپهای اجتماعی زمان خودش را معرفی کرده است. او در این کتاب نشان میدهد که دیزرائیلی چگونه به قدرت رسید. گرنویل مورای در این کتاب از دیزرائیلی با نام “آقای بنجودا” (یهودیزاده) و “لرد اسپارکلمور” (اسپارکلمور یعنی تحفه شرق) نام برده و مینویسد:
حزب توری آقای بنجودا را به ریاست خود برگزید زیرا او آنان را مجبور کرد تا چنین کنند. انگیزه آنان علاقه نبود وحشت بود. دشمنانش زیر ضربههای سخت بودند و کسی نبود که یک بار به آقای بن جودا بخندد و بار دیگر جرئت کند آن را تکرار نماید. آقای بن جودا یک یهودی ایتالیایی بود که در انگلستان بزرگ شد و نخستین آموزشهایی که فرا گرفت در صرافیهای دوبلین بود. او صعودش را در سیاست بریتانیا مدیون چند خاندان بزرگی بود که در واقع بر بریتانیا حکومت میکنند. او مجیز آنان و معشوقههایشان را گفت و آنگاه که جای پای محکمی یافت آنان را تهدید به افشای اسرارشان کرد. یک دوک عالیجاه در نامه به پسر کوچکش از “سلطه افسونگرانهای” سخن میگوید که “آقای بنجودا” بر این پسر داشت و یک لرد جوان در نامهای به پدرش مینویسد: “من اجازه دادم تا به بازیچهای در دست آقای بن جودا بدل شوم و اکنون او بر من سوار است.”
ادامه دارد… اسطوره هولوکاست ، اسطوره هولوکاست ، اسطوره هولوکاست
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
اسطوره هولوکاست ، اسطوره هولوکاست ، اسطوره هولوکاست ، اسطوره هولوکاست
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: