متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت هشتم
بشر در طول تاریخی که بر او گذشته، و در عرض جغرافی آن، یعنی در هر زمان و هر مکان، هرگز بدون مجلس سنا نبوده است. و این یکی از ویژگیهای این تاریخ است تاریخی که ماهیتش ساختهی دست کابالیستها است. این تاریخ، مال انسان نیست مال کابالا است.
شوری، شور و مشورت، اما تنها مختص به سران. کسی میتوانست عضو سنا باشد که شرایط زیر را دشته باشد:
۱- ملاء: دارای «ثروت انباشت» باشد.
2- مترف: رفاه پرست [۱] باشد؛ به «اصالت لذت» معتقد باشد، نه به «اصالت سعادت».
3- هدف از بودن و زیستن را لذت بداند نه سعادت.
از نظر جهانبینی مورد دوم و سوم با هم کاملاً فرق دارند.
در تاریخ، هیچ حاکم مستبد، به معنی مطلق، وجود ندارد. نرون نیز با مشورت با سنا مصوبات سنا را اجرا میکرد. چنگیز موظف بود که مصوبات «قورلتای» را اجرا کند. نادر ناچار بود در دشت مغان مجلس سنا تشکیل دهد تا پادشاهی او را امضاء کنند. با این فرق که گاهی قدرت سنا بر قدرت حاکم مستبد، جهت میداد و در مواردی فرد حاکم به مصوبات سنا جهت میداد.
آریستوکراسی که انسان را با پول ارزشگذاری میکند، اصلیترین و اساسیترین اصول کابالیسم است و نقطه جدائی راه نبوتها با راه کابالیستها از همین زاویه شروع میشود؛ آن عدالت است و این ستم و سلطه. آن راهی است که جبرئیل نشان میدهد و این راهی است که ابلیس رهبر آن است.
آریستوکراسی در خدمت ابلیس
چرا چنین شده؟ چرا همیشه نظام کابالی دارای آریستوکراسی بوده؟ مگر نمیتوانست یک جامعه هم منهای نبوت و هم منهای سنا باشد؟ ممکن است یک جامعهشناس در پاسخ این پرسش بگوید: آری یک جامعه نمیتواند بدون هسته مرکزی، تکون یابد، و سنا یک پدیده قهری هر جامعه (در صورت عدم نبوت) است. و شاید چنین پاسخی درست و علمی باشد، اما دلیل اصلی پدیدهای به نام سنا، چیز دیگر است.
یک جامعه یا میبایست با رهنمائی و رهبری و مدیریت الهی تکوّن یافته و مدیریت میشد، و یا با راهنمائی و رهبری و مدیریت ابلیس.
جالب این است مکتب قرآن و اهل بیت (ع)، در هیچ مسئلهای از مسائل اساسی علوم انسانی، به دوئالیسم (یعنی یا این و یا آن) معتقد نیست مگر در این مسئله. که راه باید یا از جبرئیل گرفته شود و یا از ابلیس، و صورت سومی وجود ندارد. اگر راه ابلیس گوناگون به نظر میرسد (و چنین هم هست لیکن) واقعیت آن تنها یک راه است «الْباطِلُ ملّۀ وَاحِدَةً». [۲]
کار ابلیس دخالت در زندگی بشر است و غیر از آن کاری ندارد گفت: «فَبِعِزَّتِک لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ : خدایا سوگند به عزت تو نسل بشر را اغواء خواهم کرد همهی شان را.» [۳] و چون انسانها دو شخصیت دارند: شخصیت فردی و شخصیت اجتماعی. شخصیت فردی آنان را با وسوسهی قلبی و تحریکات درونی، اغوا میکند، و شخصیت اجتماعی (شخصیت جامعه) را ناچار است به صورت حضوری و با ارائه برنامه و طرحهای مورد نظرش، اغوا کند. لذا چیزی به نام سنا اولین نیاز ابلیس در این مسیر است، تا بشخصه در آن حضور یابد و برنامه دهد و مدیریت کند. اصل و اساس فلسفهی وجودی سنا در این «تاریخ» که ماهیتاً کابالیستی است، همین است.
ابلیس اولین مجلس سنا را تنها با دو عضو تشکیل داد: قابیل (کابیل) و ابلیس.
شاید خوانندهای، این سخن من را نوعی سرایش و توصیفگری، تلقی کند لیکن در مباحث آتی خواهیم دید که این موضوع نه تنها واقعیت است بل مبنای اساسی این «تاریخ مشؤم» است.
جامعهی سنوی بدون حاکم
چیزی به نام سنا برای ابلیس، اهمیت اول را داشت؛ علاوه بر اینکه با وجود سنا نظام جامعه بر پایهی تبعیض و ستم مبتنی میگشت (و با تاسیس آن، اغواء مورد نظر ابلیس به خوبی و به طور همهجانبه حاصل میگشت. و نیز افسار جامعه را در دست او قرار میداد که هر وقت بخواهد در سنا حاضر شود و مشورت داده و مدیریت کند)، او میتوانست با استفاده از سنا فرد حاکم را از تمرّد در مقابل خود، کنترل کند.
این جاست که مشاهده میکنیم نظام کابالیستی، از آغاز تا کنون، جامعههای منهای دولت داشته، اما جامعهای منهای سنا نداشته است. از این نگاه؛ آنچه در زبانها رایج شده و کتابهای علوم انسانی را پر کرده است و نظام «ملوک الطوایفی» خوانده میشود از اساس نادرست است. آن چه طوایف یا جامعههای منهای دولت، را اداره کرده است، «ملوک» یا «ملک» نبوده، شوراهائی بودهاند که باید نامشان را «سنای قبیله» یا به قول عربهای جاهلی «دارالندّوه» [۴] گذاشت. دارالندوة قریش که ابلیس نیز در مواقع لزوم به طور مشهود در آن حضور مییافت. و خواهیم دید که در سناهای بزرگ نیز در مواقع لزوم حاضر میشده است.
ملاء مترف
در سرگذشت بشر، همیشه سناها بیش از حاکمان در برابر نبوتها ایستادهاند. باصطلاح ادبی «مترف» اعم از «ملاء» است؛ ملاء یعنی سران ثروتمند مسلّط بر مردم. اما مترف یعنی مرفّه رفاهپرست. زیرا هر مرفّه رفاهپرست نمیتوانست عضو سنا باشد، تنها (باصطلاح) دانه درشتهای مرفهان رفاهپرست، حق عضویت سنا را داشتند. که قرآن تنها آن دانه درشتها را که عضو سنا بودند ملاء مینامد. گرچه همهی مترفین به رهبری سنا و ملاء، به مقابله با انبیاء برمیخواستند. اما قرآن حساب ایندو را جدا میکند تا نقش تاریخی هرکدام مشخص شود و با همدیگر اشتباه نشود. برای نمونه:
ملاء
۱- آیه۶۰ سوره اعراف: «قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراک فی ضَلالٍ مُبینٍ : ملاء قوم نوح گفتند ما به یقین میبینیم تو را در گمراهی آشکار.»
2- آیه۶۶ همان سوره: «قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراک فی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّک مِنَ الْکاذِبینَ : ملاءِ آن مردم کافر که قوم هود (آکدها= عادها) بودند گفتند: ما به یقین تو را در سفاهت میبینیم و گمان میکنیم (علاوه بر سفاهت) از دروغگویان نیز هستی.»
3- آیه۷۵ و۷۶ همان سوره: «قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ- قالَ الَّذینَ اسْتَکبَرُوا إِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ : ملاء که مستکبران قوم او (حضرت صالح) بودند به آن تعداد از مستضعفین که ایمان آورده بودند، گفتند: شما یقین دارید که صالح از طرف خدایش فرستاده شده؟ گفتند ما به آنچه او آورده ایمان داریم. مستکبران گفتند ما به آنچه شما ایمان آوردهاید، کافریم.»
4- آیه۸۸ همان سوره: «قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّک یا شُعَیبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَک مِنْ قَرْیتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ کنَّا کارِهینَ : ملاءِ آنان که مستکبر بودند (نه همهی مستکبران. ملاء مستکبران) از قوم او، گفتند: ای شعیب ما تو را و آنان را که به تو ایمان آوردهاند به همراه، از شهرمان اخراج خواهیم کرد، مگر اینکه به آئین ما برگردی. گفت: آیا اگر ما نخواهیم (باز به زور این کار را خواهید کرد؟).»
5- آیه۹۰ همان سوره: «وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیباً إِنَّکمْ إِذاً لَخاسِرُونَ : ملاءِ آنان که کافر بودند از قوم او گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید در آن صورت خود را به خسران انداختهاید.»
در مباحث آینده خواهیم دید که پیامبران نامبرده در آیههای بالا در میان مردمی مبعوث شده بودند که فاقد دولت بودهاند و تنها تحت مدیریت ملاء (سنا) زندگی میکردند. و همینطور آیه۳۸ سوره هود درباره نوح و ملاء قومش، و نیز آیه۲۴ سوره مومنون درباره ملاء قوم نوح. همانطور که پیامبر اسلام (ص) در برابر ملاء و اعضای «دارالندوه» که سنای قریش بود قرار داشت و در جامعهی بدون دولت مبعوث شده بود که آیه۶ سورهی ص دربارهشان لفظ ملاء را به کار برده است.
اما در ماجرای انبیای دیگر، میبینیم که هم با دولت و شخص حاکم روبهرو هستند و هم با ملاء و سناء از آن جمله ابراهیم، موسی، یوسف، یحیی علیهمالسلام که در مباحث آینده خواهد آمد. در اینجا تنها یک نمونه درباره سنای مصر و حضرت موسی را ببینیم:
آیه۲۰ سورهی قصص: «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدینَةِ یسْعى قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یأْتَمِرُونَ بِک لِیقْتُلُوک فَاخْرُجْ إِنِّی لَک مِنَ النَّاصِحینَ : مردی شتابان از دورترین نقطهی شهر آمد و گفت: ای موسی ملاء دربارهی تو اجلاسیه (مؤتمر= کنگره) تشکیل دادهاند تا (حکم اعدام) تو را (تصویب کنند) و تو را بکشند. پس خارج شو (فرار کن) من برای تو از خیرخواهانم.»
یعنی اگر فرعون میخواست موسی را اعدام کند باید مؤتمر (سنا) آنرا تصویب میکرد. و یا: چون موسی پسر خواندهی فرعون بود، سنا میخواست با تصویب اعدام موسی، فرعون را به آن کار مجبور کند.
دموکراسی
تاریخی که بر بشر گذشته است، ماهیتاً تاریخ کابالی است. قرنها بشر را با سناها (که سمبل تبعیض -آن هم تبعیض بر محور ثروت مادی- که ضد علم و آگاهیکش و منشاء بیداد و ستم است) اداره کرد. اما مطابق سنت آفرینشی که خداوند در ذات هر مخلوق -اعم از جماد، گیاه و جاندار- گذاشته که رو به سوی تکامل برود «و لو کره الکافرون»، گرچه کابالیستها دوست نداشته باشند، رشد فکری بشر به حدی رسید که دیگر نمیتوانست سنا را تحمل کند. ابلیس برای این دوره نیز برنامهریزی کرد: دموکراسی اما به شرط بقای سنا؛ هر فردی حق رأی داشته باشد اما زیر نظر سنا.
این برنامه جدید کابالیستی از طرفی به همه افراد حق رأی میدهد، اما باز کاملاً در مسیر ابلیس است. زیرا:
۱- باز سنا در کنار پارلمان، بل در رأس آن حضور دارد.
2- با بر قراری مساوات میان اندیشمند و کودن، تساوی در مابین عاقل و جاهل، که به معنی مساوی بودن علم و جهل است، باز هم افسار جامعه در دست ابلیس قرار میگیرد. نه در دست علم و دانش، و نه وحی و نبوت که با علم لاتناهی الهی پیوند دارد.
3- با بر قراری مساوات میان مجرم و معصوم، [۵] جامعهخواه و جامعهبرانداز، صالح و فاسد، باز افسار جامعه را به دست ابلیس سپرده است.
4- نظر به این که همیشه اکثریت با جاهلان بوده و هست باز سرنوشت جامعه به دست شیطان قرار میگیرد:
«إِنْ تُطِعْ أَکثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یضِلُّوک عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»، آیه۱۱۶ سورهی انعام.
«أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»، آیه۱۷۸ سورهی اعراف.
«لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یؤْمِنُونَ»، آیه۱۷ سورهی هود.
«أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»، آیه۲۱ سورهی یوسف.
«لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»، آیه۴۰ سورهی یوسف.
«وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»، آیه۶۸ سورهی یوسف.
«وَ ما أَکثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنین»، آیه۱۰۳ سورهی یوسف.
«وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یؤْمِنُونَ»، آیه۱ سورهی رعد.
«وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»، آیه۳۸ سورهی نحل.
«وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُونَ»، آیه۲۴۳ سورهی بقره.
«وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُونَ»، آیه۳۸ سورهی یوسف.
و چند آیه دیگر.
مراد این نیست که اکثریت جامعه بیارزش و یا منفی و خطرناک هستند. این موضوع یک «موضوع نسبی» است حتی اگر در جامعهی ایدهآل و آرمانی جامعهی واحد امام زمان (عج)، قرآن را باز کنید و بخوانید، خواهد گفت: اکثر الناس لا یعلمون.
یعنی در هر جامعهای حتی در جامعه واحد جهانی که اعلاترین جامعه و مردمش عالمترین مردم تاریخ خواهند بود، باز باید اقلیت دانشمند الگو و سمبل اکثریتی باشند که نسبت به آنها، اهل دانش حساب نمیشوند.
در جامعهی مورد نظر نبوتها، ملاک و معیار دانش است که همراه تقوی و پاکی باشد. و این است آنچه نظام امامتی نامیده میشود.
لیبرالیسم
دموکراسی نمیتواند بدون لیبرالیسم باشد و ایندو از همدیگر تفکیکناپذیر هستند. اما در اینجا یک اصل مهم جامعهشناختی هست و آن عبارت است از این که: کاربرد دموکراسی در حقوق ضعیفتر، در تضییع اخلاق خیلی قویتر است. بدین شرح:
دموکراسی اولاً به وجود سناها مبتلا است، پس هرگز نمیتواند در عرصهی حقوق به عدالت نزدیک شود تا چه رسد بر اقامهی عدل. ثانیاً: حتی در صورتی که فارغ از سنا باشد و سنائی در جامعه وجود نداشته باشد، مبتلا به مساوات منفی، است. این مساوات منفی، یک عدالت است بر علیه عدالت. ثالثاً: جانب فردیت فرد را به شدت تقویت میکند، دمکراسی یعنی «اصالت فرد»، جانب «شخصیت جامعه» و حقوق جامعه را تضعیف میکند. وقتی که عرصه بر حقوق جامعه تنگ شد، عرصهی ظلم و ستم گستردهتر میگردد؛ قدرت فردی در جایگاه عدالت قرار میگیرد. رابعاً: یکی از پایههای حقوقی جامعه، اخلاق است، اساساً اخلاق یعنی بخش مهمی از حقوق جامعه. یعنی اخلاق یک مقولهی حقوقی است نه در تقابل با آن، یا چیزی متفاوت از حقوق، یا چیزی خارج از دایرهی حقوق. و اصالت فرد، یعنی عدم اصالت اخلاق. و در نتیجه رواج فسق و فجور، و از بین رفتن بنیانهای اساسی جامعه و در رأس آنها از میان رفتن بنیاد خانواده، از اقتضاهای اولیه دمکراسی است.
و همینها یعنی همان لیبرالیسم. پس تفکیک میان دمکراسی و لیبرالیسم، امکان ندارد. و در نتیجه یک «جامعه لیبرال-دموکرات» یعنی عین خواستهی ابلیس. اما امروز کفگیر ابلیس در این عرصه نیز به ته دیگش خورده و پایان تاریخ ابلیسیان و قابیلیان (کابالیسم) فرا رسیده است.
مترف
گفته شد که مترف اعم از ملاء است. یعنی ملاءها و سناتورها در عین این که مصداق ملاء هستند، مترف هم هستند. اما مترفها منحصر به ملاء نیستند. تنها عدهای از مترفین اترافپرست (مرفهین رفاهپرست) عضو سنا میشوند. بقیه رفاهپرستان پشتیبان و بدنهی جریان گسترده کابالیسم هستند.
گاهی سناتورها خود کنار کشیده و مترفین را به مبارزه با پیامبران و برای سرکوب نبوتها، گسیل میداشتند، این برنامهی شیطانی در برابر هر پیامبری بدون استثناء، اجرا شده است:
«وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ [۶] هیچ پیامبری را در هیچ جامعهای نفرستادیم مگر اینکه مترفینشان گفتند که ما به آنچه شما رسالت دارید، کافریم.»
و نیز «ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک فی قَرْیةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ [۷] هیچ پیامبری را در هیچ جامعهای مبعوث نکردیم مگر مترفین آنان گفتند که ما پدرانمان را در راهی یافتهایم (و به همان راه ادامه خواهیم داد).»
(قریه در اصطلاح قرآن، یعنی «مجتمع انسانی» شامل یک دهکدهی کوچک تا بزرگترین جامعه.)
ممکن است یک فرد همین امروز، نمازشبخوان باشد، و در عین حال مترف و رفاهپرست باشد که مصداق «عامِلَةٌ ناصِبَةٌ» [۸] یعنی کسی که از عبادتش غیر از زحمت عبادت، چیزی برایش نمیماند. پس باید بیشتر مواظب بود. باید در انتظار امام زمان (عج) سوخت و دعای ندبه خواند، اما با مواظبت. زیرا انتظار معکوس، یکی از ابزارهای ابلیس است.
ولایت
از نظر مکتب قرآن و اهل بیت (ع)، حاکم باید از طرف خداوند تعیین شود؛ به طور مستقیم؛ میشود امامت نبی. و به طور غیرمستقیم به توسط نبی؛ میشود امامت. و به توسط مکتبشناسان خبره، میشود ولایت فقیه. نظام امامتی ماهیت و ویژگیهائی دارد که نیازمند مجال دیگر است.
در دوران آریستوکراسی محور مسئله در جریان تاریخ کابالی، عبارت بود از «چه کسی باید حکومت کند؟». دموکراسی آمد و آنرا به محور «چگونه باید حکومت کرد»؟ تغییر داد. هردو در بستر کابالیسم. و خداوند مهلت داد تا در طول قرنها همهی ادعاهایشان را به اجرا بگذارند و در آخر به بنبست برسند.
اما اکنون با برافتادن پردهی راز بزرگ کابالا، معلوم، مشخص و روشن گشت که هردو یعنی هم جریان کابالیسم و هم جریان نبوتها، به محور «ولایت» بودهاند، ولایت خدا، یا ولایت ابلیس. آریستوکراسی و دموکراسی و هر کراسی دیگر، بهانهای بیش نبودهاند. همچنین هر «ایسم» دیگر.
«اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا [۹] خداوند ولی مؤمنان است.»
«اللَّهُ وَلِی الْمُؤْمِنینَ [۱۰] خداوند ولی مؤمنان است.»
«إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ [۱۱] این است و جز این نیست که ولی شما خداوند و رسول او است.»
و: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یؤْمِنُونَ [۱۲] ما شیاطین را ولیهای کسانی قرار دادهایم که ایمان نمیآورند.»
«إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ أَوْلِیاء [۱۳] آنان (کافران)، شیاطین را ولیهای خود برگزیدهاند.»
«فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ [۱۴] پس سجده کردند به آدم مگر ابلیس که از جن بود از فرمان خدا سر باز زد. آیا ابلیس و ذریهاش را ولیهای خود بر میگزینید؟!»
ادامه دارد…
نویسنده: مرتضی رضوی
پینوشتها:
[۱] رفاه نعمت است و بد نیست. رفاهپرستی و مقدم داشتن رفاه بر همه چیز منفور و بد است.
[۲] الصوارم المهرقه ص۵۵. و متشابه القرآن ج۲ ص۱۸۶
[۳] آیه۸۲ سورهی ص- در آیه۱۶ سوره اعراف نیز میگوید: «فَبِما أَغْوَیتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَک الْمُسْتَقیمَ : خدایا چون تو مرا گمراه کردی راه مستقیم تو را بر همهی نسل آدم خواهم بست.»
این منطق ابلیس و ابلیسیان است که انحرافات و گمراهی رفتنهای خود را به حساب خدا میگذارند.
[۴] برای مشروح این موضوع، رجوع کنید: «جامعهشناسی کعبه»
[۵] مراد انسان بیگناه و انسان خوب است نه معصوم به معنی اصطلاحی.
[۶] آیه۳۴ سورهی سبا
[۷] آیه۲۳ سورهی زخرف
[۸] آیه۳ سورهی غاشیه
[۹] آیه۲۵۷ سورهی بقره
[۱۰] آیه۶۸ سورهی آل عمران
[۱۱] آیه۵۵ سورهی مائده
[۱۲] آیه۲۷ سورهی اعراف
[۱۳] آیه۳۰ سورهی اعراف
[۱۴] آیه۵۰ سورهی کهف
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: