متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت پانزدهم
آشور، آسور، اتور، سه تلفظ از نام قومی است که در دوران تمدنهای اولیه در شرق دجله و شمال عراق میزیستند. و اینان سومین مردمی هستند که در کنار سومریان و آکدیان، رشد کرده و زمانی نیز بر آن دو قوم مسلط شدهاند.
قرآن، دربارهی آنان غیر از اشارهای به خشونتشان، آنهم بدون ذکر نام قوم، سخن نگفته است. گویی توجه قرآن به بنیانگذاران اولین دهکدهها است. و روشن است که آشور در این بنیانگذاری مبتکر نبوده و از دو قوم سومر و آکد تقلید کرده است. اما ویژگی خشونتشان که در تاریخ نمونه است لذا اشارهای به آن شده است.
یونس در میان مردم آشور
آشوریان سومین مردم هستند که توانستند دولت تأسیس کنند؛ ابتدا سومر (ثمود) سپس عاد (آکد) و پس از آن آشور (آسور- آتور) است که دولت مقتدری را در شمال بینالنهرین تاسیس میکند. پایتخت آشور شهر نینوا بود که آثارش امروز هم در شمال عراق باقی است.
سه قوم سومر، آکد و آشور، به نوبت بر همدیگر حکومت کردهاند. آشوریان در دورهی اقتدار خود یک پایتخت زمستانی نیز برای خودشان در خاک آکد، ساختند و نام آن را نیز نینوا گذاشتند که دارای تاکستانهای گسترده و زیبا و قصرهای مهم بوده است. این پایتخت زمستانی که در بخش گرمسیر عراق ساخته شده بود ناگهان دچار بلای طبیعی شده و از بین میرود که این بار آشوریان نام آن را کرْبِدْ اِلَه میگذارند که واژهای مرکب آشوری است به معنی «خشم خدا». بعدها گاهی نینوا و گاهی به طور مخفف کربلا نامیده میشد. ظاهراً کربلا سه بار آباد و آراسته به عمران شده، اما هر سه بار به کلی از بین رفته است، یعنی به هیچ تمدنی تمکین نداده مگر به تمدن حسین علیه السلام که حدود ۱۲۰۰ سال است به تمدن حسین (ع) تمکین داده است. در ماجرای کربلا تپههایی از آثار نینوای قدیم وجود داشت که تلّ زینبیه علیهاسلام یکی از آنها بوده است.
یونس
اما یونس نیز مانند هود و صالح از پیامبران پیش از پدیدهی دولت است. ظاهراً او پس از ترک قومش به سمت نوک خلیج فارس آمده و در آنجا بر شناوری سوار شده و آن ماجرای معروف برایش پیش آمده است. قرآن دربارهی شناوری که او سوار شده لفظ «فُلک» به کار برده که شامل کوچکترین شناور (مانند لنج کوچک) تا بزرگترین کشتی میگردد. اما در ماجرای حضرت موسی و خضر، واژه «سفینه» را به کار برده که دربارهی شناورهای بزرگ به کار میرود. بر این اساس میتوان گفت در آن زمان مردم ثمود که در ساحل نوک خلیج فارس زندگی میکردند با اینکه هنوز به تاسیس دولت موفق نشده بودند، در صنعت تا جایی پیش رفته بودند که فلک و لنج ساخته بودند.
در متونی که برای قصص انبیاء نوشته شده و نیز در اکثر متون تفسیری، حضرت یونس را از شخصیتهای معاصر با انبیای بنیاسرائیل، قرار دادهاند. در حالیکه او از انبیای پیش از پیدایش «تاریخ قلمی» بوده و بنیاسرائیل از آغاز تا به امروز مردمانی هستند که در عصر تاریخ قلمی زیستهاند. و لذا ما چیزی از جزئیات زندگی یونس و حتی از مشخصات قومش، در دست نداریم، غیر از گزارشات جسته و گریخته از آنجمله حضور قبر او در سرزمین آشور.
ظاهراً منشأ اشتباه قصصنویسان، برداشتی است که از آیه۱۶۳ سوره نساء داشتهاند که میفرماید: «إِنَّا أَوْحَینا إِلَیک کما أَوْحَینا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَینا إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عیسى وَ أَیوبَ وَ یونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیمانَ وَ آتَینا داوُدَ زَبُوراً». بدیهی است که این آیه در صدد بیان ترتیب تاریخی انبیا نیست، زیرا مسلّم است که ایوب پیش از عیسی میزیسته است. و همچنین است آیه۸۶ سورهی انعام.
یونس (ع) تنها برای مردم یک قریه مبعوث شده بود؛ قریه در اصطلاح قرآن به «مجتمع انسانی» از یک دهکده کوچک تا یک شهر بزرگ گفته میشود. اما به یک جامعهای که دارای شهرها و روستاها باشد، قریه گفته نمیشود. زندگی یونس (ع) پیش از تاریخ قلمی است و اساساً تصویری که از او و قومش ارائه شده یک تصویر اینچنینی است.
آشور سه دوره را طی کرده است: دورهی پیدایش اولین دهکدهها، دورهای که تحت سلطه سومریان و سپس آکدیان بودند، و دوره سوم که خودشان دارای دولت بودند. و یونس اگر از شخصیتهای دو دورهی آخر بود، میبایست با حاکمیت درگیر میشد. در حالیکه میبینیم او با مردم بدون دولت، روبهرو است. و این ویژگی دربارهی او بیش از دیگر پیامبران پیش از تاریخ قلمی، است به طوریکه در سرگذشت او تنها دو شخصیت ممتاز در میان مردمش مشاهده میکنیم یکی اهل علم و اندیشه و دیگری اهل عبادت بوده است که در کنار یونس، با ملاء قوم به مناظره و دعوت پرداختهاند.
یونس پس از ماجرای کشتی
«فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقیمٌ * وَ أَنْبَتْنا عَلَیهِ شَجَرَةً مِنْ یقْطینٍ * وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حینٍ [۱] یونس را از دریا به ساحل انداختیم در حالیکه بیمار بود * و رویانیدیم برای او درختچهای از کدو * و فرستادیم او را (برای دعوت) یکصد هزار نفر و یا بیشتر * آنان ایمان آوردند و برخوردارشان کردیم تا مدتی.»
یونس از قریه خارج میشود، زیرا قرار است بر آن مردم بلا بیاید. اما مردی عالم و اندیشمند به آن مردم پیشنهاد میدهد که اگر توبه کنید شاید بلا برگردد. مردم توبه میکنند و بلا برمیگردد.
یونس از نو مأمور میشود که به موطن خود برود؛ این بار رسالتش به مردم آن قریه منحصر نیست بلکه به یاری آنان همهی مردم آشور را دعوت نبوتی میکند و موفق میشود که جمعیت بیش از یکصد هزار نفری آشور را هدایت کند.
جملهی «وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ» نشان میدهد که آشوریان پس از یونس زمانی در نعمت و برخورداری از نوع نبوتی و جامعه الهی بودند که مورد تایید خداوند بوده است. زیرا این برخورداری در قبال ایمانشان به آنان داده شده بود. سپس زمانی تحت سلطه سومر و زمانی تحت سلطه آکد، و زمانی بر آن دو قوم حاکم شدند. و در آخرین دورهشان (که معاصر کوروش ایران میشوند) تنها به سرزمین خود حاکم بودهاند.
برخورداری مذکور که «برخورداری نبوتی» با «جامعهای مبتنی بر نبوت» بوده است، با تأسیس دولت به تدریج در اثر نفوذ ابلیس، به ماهیت کابالی تبدیل میشود. و قابیلیان به کشتار خشونتآمیز افراد مؤمن میپردازند: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیها قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلى ما یفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ * وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ [۲] صاحبان خندقها ملعون (مطرود از رحمت خدا) شدند * صاحبان آتش که دارای هیزم بسیار و مشتعل * گاه که آنان (برای تماشای سوختن مؤمنان) بر کنار آن خندقها مینشستند * و به آنچه میکردند بر مؤمنان، نظاره میکردند * و کینهشان نبود مگر اینکه آنان به خداوند ستوده و عزیز، ایمان آورده بودند.»
در تاریخ، هیچ مردمی آنطور که آشوریان برای کشتار مخالفانشان، از آتش استفاده کردهاند، استفاده نکرده است. آتش اولین و باصطلاح دم دست ترین وسیلهی آنان هم دربارهی مخالفین داخلی و هم دربارهی قبایل دیگر بود.
آتش
سلاحی که با برنامهریزیهای ابلیس تکامل یافته و امروز غیر از آتش اسلحهی دیگری به کار گرفته نمیشود، آن روز در خندقها دهها نفر را میسوزانیدند، و امروز در هیروشیما صدها هزار نفر را در یک لحظه. در مبحث ذیالقرنین خواهد آمد که احتمالاً مراد از ذیالقرنین یکی از پادشاهان آشور باشد. اگر این احتمال پذیرفته شود باید گفت که زمانی قدرت آشور از دست کابالیستها خارج شده و در اختیار یک مرد صالح قرار گرفته است. اما در کتیبهای از خود آشور بانیپال آمده که با افتخار میگوید سه هزار اسیر را سوزانیده و یکی از آنها را به عنوان گروگان زنده نگذاشته است. [۳]
ادامه دارد…
نویسنده: آیتالله مرتضی رضوی
پینوشتها:
[۱] آیات ۱۴۵تا۱۴۸ سورهی صافات
[۲] آیات ۴تا۸ سوره بروج
[۳] ویل دورانت، ج۱ ص۳۲۳
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: