(از سری مقالات دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز یهودی) دیوید روبنی
از نیمه دوم سده پانزدهم میلادی، عقاید کابالا به وسیله یهودیان / مارانوها در میان مسیحیان رواج یافت. کابالیستهای یهودی به تدوین برخی رسالههای کابالی منطبق با زبان و فرهنگ مسیحیان دست زدند؛ و این رسالهها در ایتالیا و به ویژه در کانون فرهنگی خاندان مدیچی در فلورانس بسیار موثر افتاد.
بهنوشته دایرةالمعارف یهود، محافل فرهنگی رنسانس عمیقاً باور کردند که در رسالههای کابالی به منابع اصیل و دست اول رازهای کهن هستی دست یافتهاند؛ رسالههای گمشدهای که اینک پدیدار شده و به کمک آن نه تنها میتوان به اسرار نوشتههای افلاطون و سایر متفکرین یونان باستان پی برد، بلکه رازهای مسیحیت را نیز میتوان شناخت. (۱)
در سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی، همپای مهاجرت مارانوها، فرقه کابالا در تمامی مراکز مهم قاره اروپا گسترده شد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم این گسترش را به قدرت خلاقه، نیروی معنوی و توانمندی روانی مارانوها نسبت میدهند. (۲)
بدینسان، مکتب کابالا به یک نیروی متنفذ سیاسی در میان مسیحیان بدل شد که بر آرمانهای مسیحایی و صلیبی جدید دامن میزد و طلوع قریبالوقوع دولت جهانی اروپاییان را نوید میداد. به تأثیر از این موج، بسیاری از متفکرین اروپایی به این نتیجه رسیدند که باید آرمان ظهور مسیح را با مفاهیم رازآمیز شناخت و تنها منبع معتبر برای این شناخت رسالههای کابالی است. در نتیجه، رویکردی گسترده به فراگیری زبان عبری، به ویژه در ایتالیا، آغاز شد.
کنت جیووانی پیکو دلا میراندولا (۳) (۱۴۶۳-۱۴۹۴م.) از نامدارترین و موثرترین چهرههای فکری رنسانس به عنوان پدر کابالیسم مسیحی شناخته میشود. او در عین حال از بنیانگذاران دانش شرقشناسی اروپا نیز به شمار میرود. این به دلیل پیوند پیکو با گروهی از یهودیان است که در پیرامون او حضور داشتند. برخی از استادان و دوستان یهودی پیکو عبارتند از یوحنان المانو، فلاویوس میتریداتس و الیا دلمدیگو.
یوحنان بن اسحاق المانو (۴) (حوالی ۱۴۳۵-۱۵۰۴م.) به یک خانواده یهودی مستقر در جنوب فرانسه تعلق دارد. در دهه ۱۴۸۰ به فلورانس مهاجرت کرد و در کانونهای اشرافی و فرهنگی ایتالیا جایگاهی برجسته یافت. وی از نزدیکان پیکو و از مروّجین کابالا بود و برخی رسالههای کابالایی در تفسیر تورات و غزل غزلهای سلیمان نوشت و به پیکو عرضه کرد. المانو با فلسفه یونانی و اسلامی و زبانهای عربی و لاتین آشنایی داشت و پیکو در نزد او ادبیات عبری میخواند. پسر یوحنان المانو به نام اسحاق نیز استاد جیووانی فرانسسکو (۵) برادرزاده پیکو، بود. (۶)
فلاویوس میتریداتس (۷) ساکن سیسیل ایتالیا بود و نام اصلیاش شموئیل بن نسیم الفرج است. به ظاهر مسیحی شد و نام گوگلیلمو رایموند مونکادا (۸) را بر خود نهاد. به تدریس زبانهای عبری، عربی و آرامی در ایتالیا، فرانسه و آلمان اشتغال داشت و چون مسیحی بود در رم الهیات نیز تدریس میکرد. او بخشهایی از قرآن را به لاتین ترجمه کرد. (۹)
الیا دلمدیگو (۱۰) (۱۴۶۰-۱۴۹۷) ساکن کرت بود و به الیای کرتی شهرت داشت. در جوانی به ایتالیا رفت؛ به تدریس فلسفه مشغول شد و به عنوان فیلسوف شهرت یافت. او در دربار حکمرانان و اشراف ایتالیا مقامی ارجمند داشت. پیکو از شاگردان و ستایشگران دلمدیگو بود. (۱۱)
به دلیل این پیوندها، پیکو دلا میراندولا به نخستین چهره فرهنگی اروپا بدل شد که به دانش رازآمیز یهود و رسالههای کابالی شیفتگی داشت. دلمدیگو برخی متون عبری را برای پیکو ترجمه کرد. میتریداتس به وی زبانهای عربی و آرامی آموخت و برای او تعداد زیادی از رسالههای کابالی را به لاتین ترجمه کرد. ویل دورانت مینویسد:
[پیکو] بسیاری از یهودیان را در رده استادان و دوستان گرامیاش جای داد. قباله [کابالای] عبری را مطالعه کرد، سادهدلانه قدمت منتسب به آن را پذیرفت و اعلام کرد که در آن دلایل کاملی برای اثبات الوهیت مسیح یافته است. (۱۲)
مهمترین اقدام پیکو ارائه ۹۰۰ تز به علمای دینی مسیحی در شهر رم در سال ۱۴۸۶ بود. او این تزها را، که حاوی نکات جدید فکری بود، با کاوش در متون متنوع گرد آورد و قطعاً دوستان یهودیاش در تدوین آن مشارکت فعال داشتند. یکی از این تزها چنین است: “هیچ علمی چون جادو و کابالا حقانیت مسیح را بر ما ثابت نمیکند.” هر چند این تز پیکو از سوی کلیسا مردود شناخته شد، معهذا ادعاها و تبلیغات او در جلب توجه مسیحیان به مکتب کابالا بسیار موثر بود و رسالههایی که دوستان یهودی او، به ویژه میتریداتس، به لاتین ترجمه کردند به منبع تغذیه فکری کابالیسم مسیحی بدل شد. (۱۳) به نوشته دایرة المعارف یهود:
کشف قباله رازآمیز یهود، که تاکنون کاملا ناشناخته بود، هیجانی در دنیای فکری مسیحیت پدید ساخت و نوشتههای بعدی پیکو درباره کابالا به گسترش بعدی علاقه نوافلاطونیان مسیحی به این منابع کشف شده جدید، به ویژه در ایتالیا و آلمان و فرانسه، دامن زد. (۱۴)
پس از پیکو، یوهانس روشلین عبریشناس نامدار دربار فردریک سوم و شاگرد یعقوب بن جهیل (۱۵) در ترویج کابالا در محافل فکری مسیحیان نقشی برجسته داشت. روشلین در سال ۱۴۹۰ در ایتالیا با پیکو دیدار کرد و تحت تأثیر او به کابالا علاقمند شد. قطعاً در گروش روشلین به کابالا یعقوب بن جهیل نیز نقش جدی داشته است. روشلین کتابهای درباره نامهای سحرآمیز (۱۴۹۴) و درباره علم کابالا (۱۵۱۷) را نوشت. در این زمان، پل ریچیوس (۱۶) یهودی مسیحی شده و پزشک دربار امپراتور ماکزیمیلیان، پسر فردریک سوم، نیز به نگارش کتابهایی در زمینه کابالا اشتغال داشت. (۱۷) نوشتههای پیکو و روشلین، که دو شخصیت درجه اول فرهنگی اروپای آن روز به شمار میرفتند، تأثیر عمیقی بر جای نهاد و توجه محافل اشرافی و فرهنگی اروپا را به این طریقت جادویی نوظهور جلب کرد. (۱۸)
تحت تأثیر این موج جدید فکری، از آغاز سده شانزدهم، شاهد پیشگوییهای مکرر و پیاپی رهبران فرقه کابالا درباره آخرالزمان و ظهور مسیح هستیم. در سالهای نخستین سده شانزدهم، کابالیستهایی چون اشر لملین (۱۹)، جوزف دلا رینا (۲۰) و سرانجام دن اسحاق آبرابانل (اندیشهپرداز بزرگ زرسالاری یهودی که اینک در ونیز مستقر بود) پیشگوییهای خود را درباره ظهور قریبالوقوع مسیح اعلام میکردند. (۲۱) به زعم غیبگویان کابالی مهاجرت یهودیان از شبه جزیره ایبری و استقرار آنان در سواحل مدیترانه نشانهای از ظهور مسیح و استقرار امپراتوری جهانی او بود. این پیشگوییها بیهوده نبود. در فضای برخاسته از آن، بناگاه فردی مرموز به نام دیوید روبنی در صحنه اروپا ظهور کرد و ماجرایی پیچیده و شگفت را آفرید.
دیوید روبنی (۲۲) از عوامل اصلی برانگیختن نخستین موج بزرگ آرمانهای مسیحایی در فضای پس از جنگهای نافرجام صلیبی است. تکاپوی او در دهه دوم سده شانزدهم میلادی و همزمان با آغاز تهاجم ماوراء بحار اروپاییان از یکسو و جنگهای عثمانی و اروپای مسیحی از سوی دیگر رخ داد. حتی امروزه نیز معلوم نیست دیوید روبنی که بود، از کجا آمد و به کدام سرزمین تعلق داشت.
دیوید روبنی در پاییز سال ۱۵۲۳ وارد بندر ونیز شد. او که در این زمان چهل ساله مینمود، بلافاصله به دیدار سران یهودی شهر رفت و گفت که پسر شاه سلیمان و برادر و فرمانده کل ارتش یوسف، پادشاه ده قبیله گمشده بنیاسرائیل، است که در سرزمینی به نام خیبر (عربستان) دولتی مستقل و ناشناخته دارند. او از یهودیان ونیز خواست که وی را برای انجام یک مأموریت مهم در نزد پاپ یاری کنند. این درست مقارن با صعود کلمنت هفتم (اکتبر ۱۵۲۳)، دومین پاپ از خاندان مدیچی است.
الیگارشی یهودی ونیز، به ویژه خاندان یهودی کاستلازو (۲۳) سازماندهی سفر دیوید روبنی را به عهده گرفتند و نخست برخی اشراف مسیحی شهر را فریفتند. در فوریه ۱۵۲۴، روبنی با شکوه تمام، در حالی که سوار بر اسبی سفید بود و تعدادی از یهودیان نامدار ونیز در رکابش بودند، به شهر رم وارد شد و به دربار پاپ رفت.
کلمنت هفتم او را به عنوان سفیر عالیمقام و فرمانده کل ارتش دولت قبایل گمشده بنیاسرائیل به حضور پذیرفت. پس از مذاکرات مفصل، پاپ و روبنی پیمانی امضا کردند دال بر اتحاد دولت پاپ و جهان مسیحیت با دولت بنیاسرائیل و علیه دولتهای اسلامی.
روبنی یک سال تمام در دربار پاپ اقامت گزید و در این مدت از حمایت کامل الیگارشی یهودی ایتالیا، به ویژه خاندان آبرابانل و دانیل و ویتاله داپیزا (۲۴) صرافان بزرگ یهودی رم، برخوردار بود. خاندان آبرابانل برای روبنی پرچمی باشکوه تهیه کردند که در آن نشان ده سبط گمشده بنیاسرائیل منقوش بود. او با این پرچم و همراهانی که در رکاب داشت به شهرهای ایتالیا سفر میکرد و هر جا میرفت نمایشی از شوکت دولت ادعایی و ناشناخته بنیاسرائیل ارائه میداد. میتوان تصور کرد که در این یک سال در ایتالیا چه شور و غوغایی حکمفرما بود و مردم سادهلوح مسیحی چه اشتیاقی برای لشکرکشی به فلسطین و جنگ در رکاب مسیح ابراز میداشتند. (طبق عقاید رایج در آن زمان پیدا شدن اسباط گمشده بنیاسرائیل طلیعه ظهور مسیح تلقی میشد.)
در سال ۱۵۲۵، دیوید روبنی با دو معرفینامه از سوی پاپ خطاب به پادشاه پرتغال و پادشاه مسیحی حبشه عازم لیسبون شد. ژان سوم، پسر مانوئل ثروتمند و پادشاه پرتغال، او را به عنوان سفیر رسمی دولت بنیاسرائیل به گرمی پذیرفت. روبنی در لیسبون به چهرهای جنجالی بدل شد. مارانوهای به ظاهر مسیحی گروه گروه به دیدارش میشتافتند؛ به سان یک قدیس و پیامبر دست او را میبوسیدند و در همه جا حضورش را علامت ظهور قریبالوقوع مسیح اعلام میداشتند.
روبنی در لیسبون دربار شخصی و باشکوه خود را به راه انداخت و سفرای کشورهای مختلف را به حضور میپذیرفت. سفرای برخی دولتهای اسلامی نیز، شاید از سر کنجکاوی، به دیدارش رفتند. روبنی در دیدار با سفیر فاس به صراحت اعلام کرد که به زودی یهودیان بیتالمقدس و ارض اسرائیل را از تصرف حکمرانان مسلمان خارج خواهند نمود. او نامهنگاری به یهودیان شمال آفریقا را نیز آغاز کرد و به آنان لشکرکشی عنقریب دولت بنیاسرائیل و استقرار دولت جهانی یهود را بشارت میداد.
از جزییات تکاپوی چهار پنج ساله روبنی در لیسبون اطلاع زیادی نداریم. در نوامبر ۱۵۳۰ بار دیگر او را در ونیز مییابیم و در حال سفر و بازدید از مناطق مختلف ایتالیا. این شاهزاده داوودی این بار نیز، به کمک مبلغین یهودی و به ویژه مارانو موجی از احساسات مسیحایی را در سراسر ایتالیا برانگیخت. روبنی تا سال ۱۵۳۲ در دربار فردریک، حکمران مانتوای ایتالیا، (۲۵) مستقر بود. در این زمان سولومون مولخو وارد شد و این دو راهی دربار کارل پنجم، امپراتور روم مقدس شدند.
ادامه دارد…
پینوشتها:
1. Judaica, vol. 10, p. 643. / 2. Ben-Sasson, ibid, p. 695. / 3. Giovanni Pico della Mirandola / 4. Johanan ben Issac Allemanno / 5. Giovanni Francesco / 6. Judaica, vol. 2, pp. 645-646. / 7. Flavius Mithridates / 8. Guglielmo Raimondo de Moncada / 9. ibid, vol. 12, p. 160. / 10. Elijah Delmedigo / 11. ibid, vol. 5, p. 1477.
12. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه صفدر تقیزاده و ابوطالب صارمی، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷، ج ۵، ص ۱۳۹.
13. Judaica, vol. 10, pp. 643- 644; vol. 13, pp. 500-501. / 14. ibid, vol. 10, p. 644.
15. بنگرید به: این مقاله
16. Paul Ricius / 17. ibid, vol. 14, p. 110. / 18. ibid, vol. 10, p. 644. / 19. Asher Lemlein / 20. Joseph della Reina
21. ibid, p. 544. بنگرید به: این مقاله
22. David Reubeni (Reuveni) / 23. Castelazzo / 24. Daniel and Vitale da Pisa / 25. Mantua
منبع: عبدالله شهبازی؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز ۱۳۹۰)
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: