متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت هفدهم ادریس
۱- گذر و عبور تدریجی ثقل قدرت کابالا از بینالنهرین به مصر.
۲- گذر سرگذشت بشر از تاریخ آثاری و شفاهی، به تاریخ قلمی.
۳- گذر از دوران استفاده از طبیعت خام، به دوران صنعت.
۴- گذر از مبادلهی کالا با کالا، به دوران «پول» و تجارت.
پیدایش دهکدههای اولیه در مصر و همچنین پیدایش دولت در آن سرزمین، پس از سرزمین بینالنهرین است، اما این فاصله خیلی زیاد نیست، همزمان با اوج اقتدار آکد در بینالنهرین، دولتی در مصر پدید شده و به رشد خود ادامه میداد که در حوالی ۲۸۰۰ پیش از میلاد به حدی رسید که گویی ثقل تمدن از بینالنهرین به مصر منتقل شده است.
با پیدایش قدرت مصر، قدرت بینالنهرین از بین نرفت و همزمان با آن به عنوان دومین ثقل تمدن به عمر خود (در میان سومر، آکد و آشور) ادامه میداد تا در حوالی ۲۵۰۰ سال پیش از این، به دست کوروش ایرانی سقوط کرد. و بلافاصله قدرت مصر نیز توسط هخامنشیان ساقط شد، یعنی قدرت بینالنهرین پیش از مصر پیدایش یافته، اما سقوط هردو تقریباً همزمان بوده است.
فرید وجدی در «دائرة المعارف» تصریح میکند که مدیران جامعهی مصر پیش از پیدایش دولت، کاهنها بودند. وی میگوید: کاهنان در این دوره نفوذ قوی داشتند و برای مردم دیانت درست کردند و برای خدایانشان نامهایی را تعیین کردند. مقر مرکزی کاهنان در آن زمان شهر «ابیدوس» بوده است. [۱]
در تمدن بینالنهرین پیش از پیدایش دولت، چیزی از کهانت نمیبینیم، اما همانطور که از فرید وجدی شنیدیم در تمدن مصر پیش از پیدایش دولت، کهانت بر مدیریت جامعه مسلط بوده است. آیا در تمدن بینالنهرین در آن دوره کهانت وجود نداشته یا وجود داشته لکن خیلی فراز نبوده، و یا گزارشات تاریخی در این باره به ما نرسیده؟ پاسخ قاطعی به این پرسش نمیتوان داد. میتوان گفت کهانت در مرحلهی پس از پیدایش دولت در بینالنهرین (باصطلاح) به تکامل رسیده و ابزار دست دولت بود و در آن وقت به مصر منتقل شده است. همانطور که پس از مدت زمانی ثقل قدرت کابالا نیز از بینالنهرین به مصر منتقل شده است.
در کنار انتقالات قدرت، کهانت، صنعت، تجارت و دیگر انتقالها، مشاهده میکنیم که یک پیامبر نیز از بینالنهرین به مصر منتقل شده است:
ادریس: او متولد بینالنهرین است و در آنجا به پیامبری رسیده اما مأمور شده که به مصر برود.
«وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ إِدْریسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیاً وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیا [۲] و یاد کن در کتاب (قرآن) ادریس را، زیرا او راستگو و پیامبر بود.»
«وَ إِسْماعیلَ وَ إِدْریسَ وَ ذَا الْکفْلِ کلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ وَ أَدْخَلْناهُمْ فی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحینَ [۳] و اسماعیل و ادریس و ذالکفل، همگی از شکیبایان و صالحان بودند که داخل کردیم آنان را در رحمت خودمان.»
شرح:
1- طبرسی در مجمع البیان میگوید: «ادریس پدر بزرگ نوح بوده است و اولین کسی که با قلم نوشت». در حالیکه قلم از کشفیات عصر دولت سومر است که به دورههای پس از قوم نوح تعلق دارد.
صدوق در کمالالدین و مجلسی در بحار، ج۱۱ ص۲۷۱ در حدیثی از امام باقر (ع) آوردهاند که: «ادریس در زمان یک پادشاه جبار مبعوث شده است که دارای کشور و دولت بوده است». و این با دورهی پیش از نوح سازگار نیست. و در صفحه ۲۷۷ در حدیث ابوذر از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده که: «خداوند۳۰ برگ صحیفه بر ادریس نازل کرده بود». پس او اولین پیامبر است که با کتاب و نوشته سروکار داشته است. [۴]
و در صفحه ۲۸۰ حدیث ۱۰ آورده است که امام صادق (ع) فرمود که مسجد سهله در عراق، جایگاه خانه ادریس بوده است. و همچنین در صفحه ۲۸۴ دو حدیث آورده است.
ابن اثیر در تاریخ (الکامل) او را از شخصیتهای پیش از نوح دانسته و گفته است اهل تورات نیز بر این باورند.
دکتر معین در فرهنگش میگوید: در روایات اسلامی به سه تن هرمس گفته شده:
هرمس اول قبل از طوفان نوح بوده و به عربی او را ادریس نامند. او اول کسی است که از موجودات علوی سخن گفته و برای عبادت خدا هیاکل بنا نموده و علم طب به مردم آموخته و در مصر اهرام و مدائن بنا نمود و طوفان را پیشگویی کرده، خط را اختراع کرده، خیاطی را به مردم آموخت.
هرمس دوم که معروف به هرمس بابلی است وی بعد از طوفان نوح بوده است و در شهر کلدانیان (بینالنهرین) اقامت داشت و استاد فیثاغورث است و در علم طب و فلسفه مهارت داشت و آنچه از علوم و صنایع در زمان طوفان از بین رفته بود تجدید کرده است.
هرمس سوم كه او هم بعد از طوفان بوده و شاگرد استعلیوس اول است و…
نقاشی خیالی از هرمس
بررسی:
هرمس دوم که در بینالنهرین میزیسته، چه رابطهای با فیثاغورث یونانی داشته؟ در صورت وجود چنین هرمسی، چه ارتباطی با طوفان داشته زیرا فاصله میان فیثاغورث بل فاصله میان تمدن یونانی با تمدن بینالنهرین بیش از هزار سال است و با طوفان بیشتر از آن.
اما در این میان نکتهای در این سخن دکتر معین هست که ارزشمند است و ما نمیدانیم او این نکته مهم را از کجا به دست آورده است. زیرا او تخصصی در حدیث شناسی ندارد، او در رشتههای مختلف از متخصصین بهره میگرفت همانطور که هر فرهنگنویس این کار را میکند. آن نکته این است که بر اساس احادیث اسلامی باید به تعدد شخصیت ادریس معتقد باشیم و دربارهی بحث ما که بحث از پیامبران است تنها دو شخصیت میشوند: هرمس اول پدر بزرگ نوح که پیش از نوح میزیسته، ریسندگی و بافندگی و دوزندگی را اختراع کرده است. در قرآن نیز قوم نوح که اولین سازندگان دهکدههای اولیه بودهاند، دارای لباس معرفی شدهاند: «وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ [۵] لباسهای شان را بر سرشان کشیدند.»
هرمس دوم هرمس یا ادریس بابلی (بینالنهرینی) است که مخترع خط بوده، و باید پیش از اقتدار آکدیان بوده باشد، یعنی در عصر اقتدار سومریان میزیسته که اختراع خط و قلم به نام آنان است. و همین ادریس است که به مصر منتقل شده است و علوم دیگر که در حدیثها آمده از آنِ این ادریس است.
البته فرید وجدی دربارهی تمدن مصر خیلی متعصبانه سخن گفته است؛ مطابق نظر او تمدن مصر خیلی قدیمیتر از تمدن بینالنهرین میشود که بر خلاف اصول مسلّم تاریخ است.
۲- گروهی از یونانیان که در مصر بودهاند (و در قرون بعدی بر مصر مسلط شدند) در مصر با ادریس آشنا شدند او را هرمس نامیده و علوم وی را یاد گرفتند. او را الههی فصاحت، تجارت، و رسول خدایان نامیدند. [۶]
امروز سبک و متدلوژی هرمنوتیک را که به معنی «تکثر حقیقت» و «برداشتهای مختلف از حقیقت» میباشد به او منسوب میکنند. در بینش هرمنوتیک «حقیقت»ی باقی نمیماند و از نظر هرمنوتیستها حقیقتی وجود ندارد و هرکس مطابق مذاق خود، برداشت دارد و آن را حقیقت مینامد، صدق و کذب گزارهها معیاری ندارد و هرمس میتوانست با توان ذهن و سخنوری که داشت هر کذب را صدق، و هر صدق را کذب کند.
شگفت است قرآن در ردّ این بینش (هرمنوتیک) و تبرئهی ادریس از کذب میگوید: «إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً [۷] او صدّیق و پیامبر بود.» اگر کسی با داستان هرمس و هرمنوتیک آشنا نباشد به نظرش میآید که قرآن به توضیح واضحات پرداخته است زیرا بدیهی است که هر پیامبری صدیق است، چرا قرآن به صدیق بودن او آن هم با لفظ «اِنّ» تاکید میکند مگر ممکن است یک پیامبر صدیق نباشد. اما توجه به بینش هرمنوتیک روشن میکند که قرآن نه به توضیح واضحات پرداخته و نه به بیان بدیهیات. بل در مقام روشن کردن یک مسئلهی بس مهم علمی است.
۳- در حدیثهای ما علوم مختلف از جمله، حساب، هندسه و کیهانشناسی، به او نسبت داده شده. صابئین که از قدیم با مسائل کیهانی سروکار داشتهاند، او را از بزرگان خود میدانند. ابراهیم بن هلال صابئی، تکههایی نوشته به هرمس (ادریس) نسبت داده که توحید نیکو و سالم را نشان میدهد. [۸] گویا او کوشیده صابئین (زروانیان = زرهانیان) عصر خود را با توحید اسلامی بیشتر نزدیک کند.
نقاشی خیالی از هرمس
کابالا
منابع تاریخی و حدیثی از آن جمله مسعودی در اخبار الزمان صفحه ۷۸، آوردهاند که ابلیس پیش از تولد و پس از تولد ادریس با سران قدرت سیاسی به شور و مشورت میپرداخت تا او را از بین ببرند. اما خداوند با عنایت ویژهی خود ادریس را از توطئههای آنان حفظ کرد.
کابالیسم در این برنامه شکست میخورد. اما بیکار نمینشیند. ابلیس برنامهریزی دیگری میکند، از علوم و ابتکارات او و حتی نام او استفاده معکوس میشود، هم در بینالنهرین و هم در مصر و مهندسی او در ساختن اهرام مصر بکار گرفته میشود. [۹] ابلیس علاوه بر آن توسط کابالیستهای یونانی چهرهی کاذب از ادریس ساخته بود و او را سمبل سوداگری و سخنوری که قادر است با قدرت بیان، حق را ناحق و ناحق را حق کند، قرار داده بود. برنامهای که در اواخر قرن بیست و امروز با عنوان هرمنوتیک مطرح شده و ریشهی عقل و عقلانیت را و نیز حق و حقانیت را با نام عقلگرایی میزند.
نگاهی به تاریخ مصر
فرید وجدی که تعصبورزی او معروف است (هم در تعصب نسبت به مصر و هم در تعصب به مذهب تسنن، در حدی که با جهالت تمام، نهجالبلاغه را که همه محتوای آن بهطور بخشهای متعدد در متون تاریخی و حدیثی از علی (ع) نقل شده، انکار میکند. و شگفت اینکه آن حضرت را از نهجالبلاغه تبرئه میکند) تمدن مصر را به ۵۰۰۴ سال پیش از میلاد یعنی ۷۰۰۴ سال پیش میرساند به رقم ۵۰۰۴ توجه کنید گویا مسئله به حدی برایش روشن بوده که ۴ سال را هم دقیقاً نوشته است! او اولین دولت تاسیس شده در مصر را به همان ۵۰۰۴ سال پیش از میلاد میبرد. اما دکتر معین ذیل کلمهی فراعنه آن را در۳۳۰۰ سال قبل از میلاد نوشته است. یعنی با ۱۷۰۰ سال اختلاف.
فرید وجدی خوفو را که هرم بزرگ را ساخته از سلسله حکومتی میداند که از ۴۲۳۵ تا ۳۹۵۱ [۱۰] پیش از میلاد حکومت کردهاند. اما المنجد بخش اَعلام، خوفو را در حوالی۲۶۰۰ قبل از میلاد میداند. اگر خوفو را آخرین فرعون این خاندان بدانیم (که خود وجدی او را در اوایل آن خاندان میداند) اختلاف دو رقم ۱۳۵۱ سال میگردد.
شاید یکی دو نفر باستانشناس پیدا شوند که مستمسک فرید وجدی باشند، اما میدانیم افراد کثیری از باستانشناسان برای اینکه به آثار یافتهشان ارزش بیشتری بدهند قدمت آنها را دیرینتر نشان میدهند. ویل دورانت اغراق برخی باستانشناسان را حتی به رقم ۴۰۰۰ سال میرساند که مثلاً ۵۰۰۰ سال را ۹۰۰۰ سال اعلام می کنند، [۱۱] بدیهی است که رقمهای دکتر معین و المنجد درست است و اولین دولت که منس آنرا در مصر تاسیس کرده در حوالی ۳۳۰۰ پیش از میلاد بوده است، در آن زمان از دولت سومریان ۲۰۰ سال (دو قرن) گذشته بود که باز المنجد میگوید: سومریون در اواسط قرن ۴ قبل از میلاد تمدن بزرگی تاسیس کرده بودند که گستره آن بس وسیع بود. [۱۲]
ویل دورانت در «تاریخ تمدن» دربارهی پیدایش فلزات، میگوید: کشف مس در بینالنهرین به ۴۵۰۰ سال قبل از میلاد مربوط میشود و در مقابر بداری مصر تقریباً به ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد. [۱۳] یعنی همان دو قرن تقدم تمدن بینالنهرین بر تمدن مصر. اما فرید وجدی تقریباً آن را به حوالی ۵۰۰۴ پیش از میلاد در مصر، پیش میبرد. یعنی۱۵۰۰ سال اغراق میکند.
اولین پایتخت شناخته شده مصریان، سه نام دارد: منف، ممفیس و بابلیون [۱۴]. عنوان بابلیون خود نشان از تقلید مصریان از بابل آکدیان است، گرچه در آن زمان مرکز آکد یا عاد شهر «اَکاد= احقاف معرّب» بود لیکن بابل نیز در آن زمان وجود داشت.
به هر صورت، سخن فرید وجدی دربارهی دو موضوع هیچ ارزش ندارد: تعصب ورزی او برای اشاعره و تهاجم جاهلانه به معتزله و شیعه، و تعصب او نسبت به مصر. در حدی که هیچ متعصب نادان به لجاجت او نمیرسد. اما سخنان او در غیر این دو مورد ظاهراً خالی از تعصب است: میگوید پیش از تأسیس دولت در مصر، کاهنها مردم را مدیریت میکردند، برایشان معبدها درست کرده و برای خدایان مردم نامها برگزیدند. منس (مینس، مینیس) اولین فرعون سلطهی کاهنان را تضعیف کرد و بر قدرت سلطنت افزود. بنابراین تمدن مصری با کهانت شروع شده سپس قدرت حکومت با قدرت کهانت در کنار هم قرار گرفتهاند.
اهرام و ادریس
هرم سازی در مصر در دو دوره بوده، دورهی اول: در زمان سلسلهی سوم هرمهایی ساخته شدهاند که چندان اهمیتی نداشته و ندارند. در دورهی دوم توسط سلسلهی چهارم اهرام ثلاثه ساخته شدهاند که اولین آنها را «خوفو» که دیدیم در حوالی ۲۶۰۰ سال پیش از میلاد میزیسته، ساخته است.
بنابراین مهاجرت ادریس از بینالنهرین به مصر، دستکم بیش از ۲۶۰۰ سال پیش از میلاد یعنی ۴۶۰۰ سال پیش از امروز بوده است. و در زمان همین سلسلهی چهارم بود که ثقل تمدن کابالی در مصر قرار گرفت و باصطلاح ناف جهان در مصر میطپیده است اما باید گفت ناف کابالیسم.
آپیس گاو مقدس مصریان
بت و سمبل
بشر عاقل در مصر احمقانهتر از بینالنهرین به بتپرستی کشیده شد. آپیس گاو پیشانی سفید را در رأس بتهای دیگر، میپرستیدند. وقتی که آن گاو میمرد، گاو پیشانی سفید دیگری به معبد میآوردند و گاو مرده را با مراسم بزرگ و دقیق دفن میکردند و کاهنان به زیارت قبرش هم میرفتند! بتهای آکدیان به صورت انسان بودند اما مصریان گاو را جایگزین انسان کردند. سمبل آکدیان برجهای پیشین سپس برج بابل بود ولی سمبل مصریان هرم و اهرام. از همان روز هرم به دلیل دوام و بقایش، مورد علاقهی شدید ابلیس گشت که سمبل و شعار کابالیسم گردید و با نفوذ به ادیان و امتهای انبیاء سمبل یهودیان کابالیست و مسیحیان کابالیست و بالاخره سمبل فرماسونری گردید که امروز هم این سمبل در قدرت مرکزی کابالیسم یعنی آمریکا بر روی اسکناس آمریکایی جا خوش کرده است.
ما در مباحث آینده به تمدن مصر و تمرکز کابالیسم در مصر، بر خواهیم گشت. در اینجا تنها به شمّهای از انتقال مرکز ثقل قدرت کابالا از بینالنهرین به مصر، اشاره شد که لازم بود. در قسمت بعد به مبارزهی یک پیامبر دیگر با کابالیسم که مبارزهاش را از جامعه کابالی بینالنهرین آغاز کرد، سپس به مصر رفت و سپس در فاصله آن دو تمدن (فلسطین) ساکن شد، میپردازیم. این پیامبر بزرگ ابراهیم (ع) است.
ادامه دارد…
نویسنده: آیتالله مرتضی رضوی
پینوشتها:
[۱] دائرةالمعارف فرید وجدی، ج۹ ص۱۸ ذیل مادّه مصر
در اینجا لازم است به یک اصل مهم دربارهی کهانت توجه شود: کاهنان از نظر بهرهمندی و برخورداری از مواهب زندگی، افراد بدبخت و نابهرهمندی بودهاند. حتی امروز نیز در جامعهی هندویی و بودایی، با بدبختی، ژولیدگی، بیچیزی، انزوا، عزلت و بیسروسامانی زندگی میکنند. همینطور کاهنان سرخپوست قارهی آمریکا، و کاهنان در هر جامعه از جمله جامعهی امروزی ما.
یعنی کاهنان، نه زندگی مشابه به زندگی انبیاء را دارند و نه زندگی مشابه با ملأ و مترف (کابالیستها). زیرا آنان که همیشه با شیاطین رابطه دارند، و همه معلوماتشان از جمله اِخبار از غیب و پیشگوییها را از شیاطین میگیرند، به فرمان ابلیس نمیتوانند غیر از این باشند؛ در برنامهی ابلیسی قرار است کاهنان ابزار جاده صاف کن برای مراکز قدرت کابالا باشند و هیچ بهرهای از قدرت نداشته باشند، اگر به فکر قدرت یا زندگی مترفی باشند، شیاطین (باصطلاح) به حسابشان میرسند.
البته در آخرین بخشها از این سلسله مباحث خواهیم دید که کهانت و تصوف در میان امت اسلامی، مطابق آخرین برنامهی ابلیس در دو بستر جاری شده است: کاهنان بدبخت، و کاهنان مرفه. و چرایی این برنامه مقابله با «تضمین الهی» است. چون خداوند تضمین کرده که کتاب مسلمانان (قرآن) تحریف نشود، دوام و بقاء داشته باشد، ابلیس به جریانی از کهانت اذن رفاه و اتراف داده است تا بتوانند یک جریان مداوم در همهی نسلها داشته باشند و مردم را از پیروی خط اصیل قرآن به بهانه «باطنگرایی» باز دارند.
[۲] آیههای۵۶ و۵۷ سورهی مریم
[۳] آیههای۸۵ و۸۶ سورهی انبیاء
[۴] در کتاب «انسان و چیستی زیبایی» شرح دادهام که اولوالعزم بودنِ یک پیامبر به معنی «بنیانگذار دین مستقل» است نه به معنی آوردن مطلق کتاب.
[۵] آیه۷ سورهی نوح
[۶] المنجد، ج اعلام
[۷] آیه۵۶ سوره مریم
[۸] بحار، ج۱۱ ص۲۸۳
[۹] حتی در دورهی اسلامی با نفوذ به محافل حدیثی و متون روایی و تفسیری مسلمانان، گفته شده که مهندس سازندهی اهرام خود ادریس بوده است. اهرام مصر که سومین سمبل مستمر (و مداوم تا به امروز) کابالا میباشد.
[۱۰] البته باز به دقیق بودن رقمها توجه کنید، اساساً چنین دقیق بودن دربارهی تاریخ آن زمان، امکان ندارد
[۱۱] تاریخ تمدن، ج۱ ص۱۳۲
[۱۲] المنجد بخش اعلام، ذیل السّومریون.
[۱۳] ویل دورانت «تاریخ تمدن» ج۱ ص۱۲۵
[۱۴] المنجد بخش اَعلام، مادهی منف و ممفیس.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:
چرا عمر جاودانه را برای ادریس در نظر نمی گیری ……اونوقت داشتن علمش هم قابل قبول تر میشه …..شاید ارتباطی با امام زمان هم بتونی پیدا کنی……مسئله مهم به نظر زمان است…..