متن کامل کتاب «کابالا و پایان تاریخش» ؛ قسمت بیستوسوم اهرام مصر
در مبحث «ادریس» سخن از انتقال تمدن از بینالنهرین به مصر رفت. اگر تمدن مصری همه چیز خود را از بینالنهرین نگرفته باشد، دستکم سرعت پیشرفت خود را وامدار سومر و آکد است.
اهرام مصر زمانی ساخته شده که ثقل قدرت در مصر جای گرفت و ناف جهان در منفیس میطپید و بابل قدرت دوم محسوب میگشت. شخصی مهندس، طبیب و هنرمند بنام ایمحوتپ در حوالی۳۱۵۰ پیش از میلاد، علوم و دانستههای خود را در اختیار دربار قرار میدهد. [۱] این باید همان شخصی باشد که علوم را از ادریس (ع) گرفته و در خدمت دربار مصر قرار داده و باید گفت او شاگرد با واسطهی ادریس بوده است. البته با این حساب مهاجرت ادریس از بینالنهرین به مصر پیش از ۳۱۵۰ قبل از میلاد بوده است.
نخستین و بزرگترین هرم از اهرام ثلاثه را فرعون خوفو ساخته است. هرودوت او را با تلفظ یونانی، خئوپس نامیده و تاریخ او را ۳۰۹۸ نوشته است. المنجد در بخش اعلام، آغاز سلسلهی خوفو را که خود او اولین فرعون آن خاندان بود ۲۶۰۰ قبل از میلاد نوشته است، یعنی میان دو تاریخ مذکور حدود۴ قرن اختلاف است پیشتر نیز دیدیم که اختلاف مورخین درباره تاریخ کهن مصر، سر از قرنها در میآورد. فرید وجدی در دائرةالمعارف، آغاز سلسله چهارم «الاسرة الرابعه» را ۴۲۳۵ ثبت کرده است [۲] كه میشود ۲۲۳۵ پیش از میلاد که باز تفاوتش با دو رقم مذکور به قرنها میرسد!
هرودوت از زبان کاهنان مصری میگوید: «چون خئوپس به سلطنت نشست به همهی کارهای پلید دست زد و درهای معابد را بست، به همهی مصریان فرمان داد که برای او بیگاری کنند. به بعضی دستور داد تا از کوههای عربستان سنگ بکنند و به درّهی نیل بیاورند، گروهی دیگر را بر آن داشت که سنگها را با کشتی بر روی رودخانه جابهجا کنند. در هر نوبت صد هزار نفر ناچار بودند برای مدت سه ماه بیگاری کنند. مدت ده سال طول کشید تا مردم راه را ساختند و سنگها را به پای هرم رسانیدند. به نظر من این کار از ساختن خود هرم کمتر نیست».
هرم خوفو دارای دو میلیون و نیم پارهسنگ است که وزن بعضی از آنها به یکصد و پنجاه تُن میرسد. ولی وزن متوسط پارهسنگها دو تن و نیم است. گوئی چنان بوده است که این سنگها همه در نزدیکی دست کارگران بوده و آنها را از صدها فرسخ راه به پای هرم نیاوردهاند. این هرم زمینی به وسعت چهل و شش هزار متر مربع را میپوشاند و یکصد و چهل و شش متر ارتفاع دارد.
انتقال قدرت از کاهنان به شاهان
از گزارشات مورخین از آنجمله فرید وجدی و هرودوت مشخص میشود که پیش از پیدایش دولت در مصر (که اداره جامعه طبعاً با ریشسفیدان و رؤسا بود و ما آن را «مدیریت سنائی» نامیدیم) کاهنان معابد بتپرستی، قدرت اول را در سناهای محلی داشتهاند. با پیدایش دولت، از قدرت کاهنان کاسته میشود؛ این انتقال قدرت در آن زمان دو بار رخ داده است:
بار اول توسط «مینا = مینیس» اولین کسی که در مصر به سلطنت رسیده و سلطهی کاهنان را تضعیف کرده و بر شوکت سلطنت تبدیل کرده است.
بار دوم با حدود دو قرن فاصله، الباقی قدرت کاهنان، توسط خوفو تضعیف شده و کهانت ابزار و از متعلقات سلطنت گشته کاملاً از دایره سیاست و مدیریت خارج شده است تنها مجلس سنا است که در کنار دربار حضور دارد. [۳]
این سنت و برنامه کابالیسم است که در همهی تمدنهای اولیه عملی شده است؛ معلوم میشود که برنامه ابلیس تنها به انحراف انسان از توحید و بتپرستی، محدود نمیشود، او همیشه کوشیده است زیست دنیوی انسان را تحت سلطهی خود درآورد تا ماهیت تاریخ را مطابق خواسته خود بسازد.
همیشه قدرت کابالیسم از ویران شدن توحید ناشی شده و در ویرانههای توحید رشد یافته است. و این است فلسفهی توحید و خداپرستی و گرنه خداوند نیازی به پرستش بندگان ندارد.
«أَ لَمْ تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِعاد إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکثَرُوا فیهَا الْفَسادَ [۴] آیا ندیدی پروردگارت چه کرد با عاد (آکد)؟ چه کرد با باغ دارای ستونها؟ باغی که مانندش ساخته نشده در سرزمینها، و چه کرد بر ثمود (سومر) که صخرهها را در درّه میبریدند؟ و چه کرد با فرعون صاحب اوتاد؟ اینان که طغیان کردند در سرزمینها پس افزودند فساد را در جامعهها.»
دربارهی ثمود (سومر) و عاد (آکد) و باغ عظیم سمیرامیس در بینالنهرین، در حد لزوم سخن رفت. اما مراد از این فرعون و مراد از اوتاد کیست و چیست؟
متاسفانه مفسرین کابالیست یهودی – مسیحی، مانند تمیم داری که در زمان عمر به حکم عمر، تفسیر قرآن منحصراً در اختیار او بود و مسلمانان حق تفسیر قرآن را نداشتند، سپس افراد کابالیست دیگر مانند کعب الاحبار یهودی و پس از او وهب بن منبه یهودی کابالیست به عنوان بنیانگذاران تفسیر قرآن گشتند، نه تنها اسرائیلیات تحریف شده را وارد متون تفسیری کردند بلكه از آن فراتر رفته موضوعاتی را وارد فرهنگ مسلمانان کردند که تورات تحریف شده هم از آنها بريء است.
اینان لفظ فرعون را نه به معنی شاه بلكه به عنوان نام شخصیِ یک شخص کردند، شخصی که ۴۰۰ سال عمر کرده است و در زمان موسی (ع) در آب غرق شده است! این تحریف حتی به میان شیعه نیز نفوذ کرده و توسط افرادی از قبیل ابوالجارود کذاب و جعلکنندهی حدیث، و ابان بن عثمان الاحمر و امثالشان به ائمه طاهرین (ع) نیز نسبت داده شده است. متأسفانه این فرد دوم (ابان بن عثمان الاحمر) را خیلی از رجال شناسان تأیید کردهاند؛ معلوم میشود که باصطلاح از آن زرنگها بوده. اما علامه حلی و فخرالمحققین او را به شدت ردّ کردهاند.
آیههای بالا دقیقاً دربارهی سمبلهای کابالیسم در تمدنهای اولیه سخن میگویند و آنها را درکنار هم ردیف کردهاند. فرعون در این آیه با «وصف» خاص تعیین شده که با دیگر فرعونها اشتباه نشود به ویژه با دو فرعون معاصر موسی (ع) که حضرت موسی در زمان یکی از آن دو در دربار او بزرگ شد و در زمان دیگری قیام کرد که در جای خود خواهد آمد.
در این آیه سخن از فرعونی است که صاحب اوتاد است «و فرعون ذی الاوتاد».
لغت: اوتاد الارض: الجبال: اوتاد زمین، یعنی کوهها.
خوفو فرعونی که بنیانگذار کوهها است؛ کوهی که انسان بتواند آن را ایجاد کند، بزرگتر از اهرام مصر نمیباشد و تا کنون نیز کسی نتوانسته آنگونه بسازد، آسمانخراشهای امروزی هرچه باشند مصداق کوه نیستند اما اهرام مصر مصداق آن هستند به ویژه شکل هرمیشان. این هرم سومین سمبل مقدس قدرت کابالیسم در تاریخ بوده و تا به امروز نیز مورد پرستش جریان کابالیسم است و در اسکناس دلار ایالات متحده حضور دارد و کوشیدهاند آن را در نقاط جهان در ساختمانهای جدید به ظهور رسانیده و حفظ کنند، که باز باید گفت دُبی در قلب ممالک اسلامی در احیاء و حفظ این سمبل گوی سبقت را از دیگران ربوده است.
آیههای۱۲و۱۳ سورهی ص:
«کذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیکةِ أُولئِک الْأَحْزابُ : پیش از آنان (کافران = قریش)، قوم نوح، عاد و فرعون صاحب اوتاد تکذیب کردند (پیامبران را) و ثمود و قوم لوط و اصحاب ئیکه، آنانند حزبها.»
همهی این مردمان که در این دو آیه آمدهاند جوامع زمانهای پیش از موسی و پیش از دو فرعون معاصر موسی هستند و ربطی به ماجرای حضرت موسی ندارند.
و آیههای۱۷و۱۸ سورهی بروج:
«هَلْ أَتاک حَدیثُ الْجُنُودِ، فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ : آیا داستان لشکرها به تو رسیده است؟ لشکرهای فرعون و ثمود؟»
ظاهراً این دو آیه که سخن از ثمود نیز آوردهاند، به پیدایش اولین لشکرها توجه دارند.
یک اصل قرآنی:
قرآن دربارهی تمدنها، نام قومها را آورده و دربارهی تمدن مصر به عنوان «فرعون» اکتفا کرده و اگر لفظ قوم آورده است باز آن را به فرعون اضافه کرده و «قوم فرعون» نامیده است. و به عبارت دیگر: در ادبیات و تعبیرات قرآن در میان بنیانگذاران تمدن (که متاسفانه همهی آنها در اثر سلطه ابلیس، تمدن کابالیستی بودهاند. غیر از دهکدهی بکه) دو قوم است که نام مشخص قومی ندارند:
۱- قوم نوح: این قوم که بنیانگذار اولین تمدن کابالی است، نام نژادی ندارد و با نام پیامبر مبعوث، شناخته میشود. تاریخ، اساطیر و افسانهها نیز نامی برای آن قوم ذکر نکردهاند. زیرا آن مردم قدرت مرکزی که به آن نامیده شوند نداشتهاند.
۲- مردم مصر: دربارهی مردم مصر، تاریخ به خوبی نام نژادی آنان را میشناسد و آنان را قبطی نامیده است. قرآن هرگز آنان را به این نام ذکر نکرده است. چرا ثمود و عاد را با عنوان نژادشان یاد کرده اما دربارهی مصریان از آن عنوان خودداری شده است؟ میتوان گفت: چون جریان تاریخی کابالیسم در مصر به نصاب بلوغ خود و بلوغ قدرت رسیده است و تاریخ گواه این واقعیت است، قرآن به جای عنوان قومی و نژادی، عنوان قدرت آنان را آورده و فرعون سمبل آن قدرت است. یعنی عکس آن علت که دربارهی قوم نوح است.
بعل و نسر در میان مردم مصر
از دومین سمبل کابالیسم یعنی «برج بابل» اثری در مصر نیست یا ما نمیدانیم. اما بعل در زمان رامسس دوم در جلو کاخ او بوده است. این فرعون (که مورخین در تاریخ زندگی او نزدیک به یک قرن با هم اختلاف دارند و در آن میان رقمی که فرید وجدی ارائه میدهد و۱۴۰۰ پیش از میلاد را آغاز حکومت او تعیین میکند صحیحتر به نظر میرسد) به کاخسازی و شهرسازی علاقمند بوده و در محوطه بیرون قصرش دو ستون بعل که هنوز هم یکی از آن دو در کنار ویرانه قصر او قرار دارد، ساخته بودند.
گرچه زمان نفوذ بعل به جامعه مصر معلوم نیست ولی بیتردید پیش از زمان رامسس بوده است و باید عصر او را دورهی اعتلای بعل نامید نه آغاز نفوذ آن.
دومین الههی قوم نوح که در مصر مشاهده میشود نسر (عقاب) است. مجسمهای از خضرع -و به قول هرودت خضرن– به دست آمده که بر بالای سر آن مجسمهی عقاب قرار دارد. این فرعون به عنوان جانشین خوفو که فرعون ذیالاوتاد بود، سلطنت میکرده. با این حساب، نسر در حوالی ۲۲۰۰ پیش از میلاد در مصر حضور داشته است یعنی حدود ۸۰۰ سال پیش از نصب بعل در جلو کاخ رامسس دوم.
مصر و کابالیسم جنسی
ویل دورانت دربارهی رواج ازدواج با محارم در مصر به ویژه ازدواج فرعونها با دختران و خواهران خود، چنان با وجد و شعف به سرایش میپردازد که حتی برای ستایش از آن به القائات میپردازد که اگر خواننده یک فرد خام باشد هیچ نکوهیدگی در آن نمیبیند. بدون حبّ و بغض، هر شخص محقق و اهل دقت با تجربه، مییابد که دورانت نه تنها از جانب ابلیس مأموریت دارد بلكه گویی خود ابلیس است که قلم به دست گرفته و این کتاب چند جلدی قطور را نوشته است.
او ماهیت کابالی تاریخ را کابالیتر نشان میدهد؛ انسان را بیش از حد ممکن حیوان میکند. و شگفت اینکه همین حیوانیت انسان را میستاید! گویی انسانیت ضدارزش است و حیوانیت بالاترین و ارزشمندترین منش انسان است. او با قلم جادویی خود میتواند اصول فکری هر خواننده معمولی را از اساس وارونه کند تا آنچه را پیش از مطالعه کتاب او به عنوان پایههای اندیشه داشته همه را کنار بگذارد و کاملاً به شخصی دیگر با اصول اندیشه ابلیسی تبدیل شود.
دورانت در واقع (باز هم بدون حبّ و بغض و صرفاً با نگاه علمی) دجال مجسم، مشهود و فعال است که همهچیز بلكه انسانیت انسان را وارونه میکند. یک تحصیلکرده در حد کارشناس علوم انسانی بلكه در حد کارشناسی ارشد، نمیتواند در برابر القائات او مقاومت کند، مگر اینکه دارای شخصیت اندیشمند تحلیلگر باشد وگرنه، به فردی تبدیل خواهد شد که همهی هنجارها و ناهنجارها را اعتباری محض، جرم و جزا را ساخته شرایط فرد و جامعه، خواهد دانست و اخلاق در نظرش امری ناشی از اعتبارها و قراردادها خواهد بود که همهی اصول آن در دورههای تاریخ متغیر بوده است! اصول اخلاقی یک دوره از تاریخ، در دورهی دیگر اصول ضداخلاقی بوده است و همینطور اصول هنجار و ناهنجار و اصول جرم و جزا در میان مردمی کاملاً از اساس برعکس آن بوده که در میان مردم دیگر بوده است!
دورانت در این کارش بس موفق گشت و تاثیر عمیق و پردامنهای در علوم انسانی و فرهنگ مدرنیته گذاشت. دقیقاً ماهیت انسان را طوری تعریف کرد و در ذهنها جای داد، که خواسته ابلیس بود. او با توصیفگریهای غیرعلمی خود مردم عصر مدرنیته را براستی اغوا کرد به ویژه اکثریت قریب به اتفاق آن عده را که خودشان را دانشمند علوم انسانی میدانستند. که وعدهی ابلیس بود:
«وَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ [۵] همه نسل آدم را اغواء خواهم کرد مگر بندگان خالص شدهی تو.»
دورانت در هر گوشهای از تاریخ نمونهای برای رواج زنا بویژه زنا با محارم یافته به کم و کیف آن افزوده و طوری دربارهی آن به سرایش پرداخته گویی شخص تشنهای که در شرف مرگ بوده به آب حیات رسیده است!
دورانت نه در صدد بیان تاریخ است و نه هدفش بیان تاریخ تمدن است او در کتابش به دنبال سه هدف است:
۱- خالص کردن ماهیت تاریخ
او کوشیده است (و در این کوشش تا جایی که ممکن است موفق شده است) که تاریخ را به طور کامل و تمام کابالیستی کند؛ حتی جرقهها و یک رگهای که با عنوان نبوت در تاریخ بوده را نیز حذف کند. او طوری پیش میرود که پیامبران تا زمان موسی (ع) کاملاً از صحنهی تاریخ غایب میشوند، گویی در بستر جریان تاریخ چنین رگهای وجود نداشته است.
او نسبت به پیامبران از موسی (ع) به بعد نیز -که نتوانسته وجودشان را در خلال توصیفات، دفن کند- آنان را به دو گروه تقسیم کرده است: سه پیامبر اولوالعزم (موسی، عیسی و پیامبر اسلام علیهمالسلام) را شخصیتهای بزرگ میداند که آمدند و کاری کرده و رفتند. و هیچ اذعانی به نبوت آنان و «وحی» نمیکند و آنچه در ذهن خوانندهاش میکارد صرفاً «ادعای نبوت» است که مثلاً هرکس برای اهداف خودش راهی را برگزیده و این سه نابغه نیز این ادعا را برگزیدهاند!
گروه دوم از پیامبران که اولوالعزم نیستند، را دقیقاً گروهی از کاهنان میداند که سبک و سلیقهشان با دیگر کاهنان تفاوت داشته است. همانطور که پتروشفسکی در کتاب «اسلام در ایران» انبیای بنیاسرائیل را کاهن مینامد.
کابالیستها در قرون پیشین با تحریف تورات، برخی از این پیامبران را به پادشاه تبدیل کرده بودند مانند داوود و سلیمان، نوبت که به دورانت رسید آنان را شاهان خودکامه و عیّاش و مستبدتر از هر شاه، معرفی کرد! دورانت نبوت و وحی را بدینگونه باصطلاح ماستمالی کرده و از آن عبور میکند و آن همه حقایق و واقعیات بزرگ تاریخ را نه انکار بلكه مضمحلّ میکند!
۲- انسانشناسی
کسی که کتاب دورانت را مطالعه کند، در آخر از خود بپرسد: چه چیزی از این اسفار سترگ یادگرفته است؟ خواهد دید نه چیز تازهای از تاریخ و نه چیز مشخص و منظم از سیر تمدن، در شخصیت علمیش افزوده، بلكه یک انسانشناسی همهجانبه و همهبُعدی در شخصیت علمیش حاصل شده گویی ده سال پای درس انسانشناسی دورانت نشسته است نه مطالعه تاریخ تمدن بشر! از یک درب حمام وارد شده و از درب دیگر آن خارج شده و دیگر آن شخص اول نیست نه تنها انسانها بلكه خودش را نیز یک حیوان کثیف (اسیر در دست غرایز، ناسازگار با اخلاق، زناکار با محارم، قدرتطلب آدمکش یا ناتوان ستمکشیدهی سرایندهی بیچارگیهای خود، موجودی که چیزی به نام «خانواده» بر او تحمیل شده، موجودی که اگر دقیقهای، ساعتی از عمرش را برای غیر از قدرت، شکم و شهوت صرف کرده سخت دچار حماقت شده است) احساس میکند!!
تازه این وقتی است که خودِ چنین احساسی را احساس کند و یک فرد هوشمند باشد و بتواند اندکی مسئله را از ناخودآگاه خود به خودآگاهش بکشاند و از این تور کورکننده که دورانت از تارهای ابلیسانه برایش بافته است کمی به در آید.
گفتم حمام. اما باید گفت: کتاب دورانت کارخانهای است که خواننده را در لولههای پیچ اندر پیچ هنرمندانه وارد کرده، ذوب نموده از آن طرف در قالب و ماهیت دیگر خارج میکند.
افراد دقیقاندیش (همانطور که امروز خود غربیها معتقد هستند) میدانند که کتاب دورانت یک کار علمی نیست، یک محصول توصیفگری است که در توصیف نیز «توصیف هنری» است نه توصیف محض.
۳- مشروعیت بخشی به قدرت
مخاطب دورانت، در پایان مطالعه کتاب او، عدل و عدالتخواهی را یک ایدهی ایدئالیستی و مصداق دقیق خیالپردازی بل خرافهگرايی، خواهد دانست و اگر غیر از این باشد یا خودش را فریب میدهد و یا از افراد استثنائی است که توانسته از این سازهی عظیم «ذوب شخصیت» سالم بیرون بیاید و اینان خیلی اندک هستند.
یک جریان شگفت:
البته حدود سه دهه است که دنیای اندیشه به راه و رسم دورانت، پشت کرده است. و نیز جریان جامعهی جهانی به طور کاملاً بیاعتنا به راه او و همقطارانش، به سوی دیگر میرود. طناب دروغ و زنجیر توصیفات ضد علمی، از کلفتی پاره میشود و سلطهی کابالیسم بر روح و افکار بشر به پایان تاریخ خود رسیده است.
اما از نگاه دیگر، دورانت یک خدمت نیز کرده است؛ او و امثال او و پیروان او کاری کردند که زردآلوی کابالیسم زودتر به مرحلهی رسیدگی رسید و اینک (همانطور که اشپنگلر پیشبینی کرده بود) این زردآلو منتظر یک نسیم است که سقوط کند و تاریخ ماهیتاً کابالی به پایان برسد و تاریخ ماهیتاً انسانی شروع شود و میشود.
به هر روی؛ تمدن مصر هر چه ترقی میکرد بر ماهیت کابالیستی آن افزوده میگشت به حدی که اهرام مصر به عنوان سمبل سوم کابالا از حوالی۴۲۰۰ سال پیش تا به امروز، بوده و هست.
ادامه دارد… اهرام مصر ، اهرام مصر ،
نویسنده: آیتالله مرتضی رضوی
پینوشتها:
[۱] ویل دورانت، ج۱ ص۱۷۷
[۲] دائرةالمعارف فرید وجدی، ج۹ ص۱۹
[۳] در مبحث موسی (ع) با این مجلس سنا بیشتر آشنا خواهیم شد
[۴] آیههای۶ الی۱۲ سورهی فجر
[۵] آیههای۳۹ و۴۰ سوره حجر و آیههای۸۲ و۸۳ ص
اهرام مصر ، اهرام مصر ، اهرام مصر ، اهرام مصر ، اهرام مصر ، اهرام مصر ، اهرام مصر
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: