یهودیان سفاردی و اشکنازی

یهودیان سفاردی و اشکنازی

اسرائیل: جامعه‌ای چندپاره
نگاهی به شکاف سفاردی ـ اشکنازی

مقدمه

شکاف‌های اجتماعی ‌اسرائیل، در مقایسه با شکاف‌های اجتماعی جوامع دیگر، پدیده‌ای بسیار خاص، متفاوت و قابل توجه است. این خاص و متفاوت بودن که عمدتاً نتیجه‌ی شرایط تاریخی است و در ماهیت، قدمت، تنوع، پیچیدگی و میزان تاثیرگذاری آن‌ها نمود می‌یابد، اهمیت مضاعفی به این پدیده می‌بخشد. بی‌گمان بی‌توجهی به این موضوع، اعتبار هرگونه پژوهش معطوف به جامعه و سیاست در ‌اسرائیل را مخدوش خواهد کرد. شکاف‌های مورد نظر نه‌تنها اهمیت مضاعفی دارند، بلکه پیچیدگی آن‌ها هم بیشتر از حد معمول است؛ زیرا شکاف‌هایی هستند بسیار متعدد و بنابراین، متداخل. مهاجرت یهودیان کشورهای مختلف جهان به فلسطین در طول صد سال گذشته، نه‌تنها شمار شکاف‌های موجود را افزایش داد، تداخل و هم‌پوشی آن‌ها را نیز افزون ساخت. امروزه افزون بر شکاف‌های اجتماعی عمده میان یهودیان و غیریهودیان، جمعیت یهودی ‌اسرائیل دربرگیرنده شکاف‌های گوناگون و پرشمار قومی، دینی و حتی طبقاتی است. البته حدّ و مرز میان این شکاف‌های هم‌پوش در بیشتر موارد چندان مشخص نیست. یکی از این شکاف‌ها، شکاف قومی سفاردی ـ اشکنازی است که از دید اکثریت قریب به اتفاق پژوهشگران و کارشناسان مسایل ‌اسرائیل، مهم‌ترین شکاف موجود در میان جمعیت یهودی ‌اسرائیل به‌شمار می‌آید.

تاریخچه

از لحاظ تاریخی ریشه‌ی تمایز میان یهودی سفاردی، که صورت جمع آن سفاردیم است و یهودی اشکنازی که صورت جمع آن هم اشکنازیم است، به سده‌های میانی تاریخ اروپا برمی‌گردد. یهودیان سفاردی از تبار یهودیان اسپانیایی هستند که در سده‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی، به‌ویژه سال ۱۴۹۲ از اسپانیا اخراج و عمدتاً در منطقه‌ی مدیترانه پراکنده شدند. آنان اغلب به لهجه‌ی اسپانیایی (لادینو = Ladino) سخن می‌گویند و دارای فرهنگی متمایز از بقیه هستند. (۱) یهودیان اشکنازی هم تبار اروپایی دارند. در سده‌های میانی، اجداد آنان در اروپای شرقی، به‌ویژه لهستان و روسیه زندگی می‌کردند ولی ریشه‌ی آلمانی داشتند و به زبان (ییدیش = Yiddish) سخن می‌گفتند که آن هم ریشه‌ی آلمانی داشت.

شمار یهودیان اشکنازی نسبت به یهودیان سفاردی بسیار بیشتر بود و در اواخر سده‌ی نوزدهم، اشکنازی‌ها حدود ۹۰ درصد کل یهودیان جهان را تشکیل می‌دادند. پس، پیش از تأسیس دولت ‌اسرائیل، دو واژه‌ی سفاردی ـ اشکنازی به یهودیان اسپانیایی و آلمانی تبار اطلاق می‌شد. (۲) ولی امروزه در نتیجه‌ی نوعی سهل‌انگاری و بی‌دقتی، این دو واژه به مهم‌ترین شکاف قومی جامعه‌ی یهودی ‌اسرائیل معطوف است. اشکنازی یا اشکنازیم به یهودیانی اطلاق می‌شود که به نوعی اروپایی ـ آمریکایی‌تبار هستند و خود یا پیشینیان آن‌ها از کشورهای غربی به فلسطین مهاجرت کرده‌اند. سفاردی یا سفاردیم هم در مورد آن دسته از یهودیان مهاجر به کار می‌رود که تبار غیراروپایی ـ آمریکایی دارند و از کشورهای شرقی، به‌ویژه خاورمیانه و شمال آفریقا به فلسطین آمده‌اند.

یهودیان اشکنازی آلمان

تعدادی از یهودیان اشکنازی آلمان

گرچه تقسیم‌بندی یهودیان غیربومی ‌اسرائیل به سفاردی ـ اشکنازی کاملاً جا افتاده است، اما چندان مناسب و واقع‌نما نیست. امروزه شماری از یهودیان اشکنازی، اروپایی‌تبار نیستند، بلکه به یهودیان سفاردی تعلق دارند. افزون بر این، بسیاری از یهودیان خاورمیانه، شمال آفریقا و دیگر کشورهای آسیایی، از لحاظ تاریخی نه سفاردی هستند، نه اشکنازی به همین دلیل اکثر پژوهشگران برای رفع این ابهام و اشتباه، در کنار واژه‌ی سفاردی از عبارتی مانند یهودیان شرقی (اورینتال)، آسیایی ـ آفریقایی و میزراچی (میزراحی – میزراخی = مشرقی) و در کنار واژه‌ی اشکنازی از مترادف‌هایی مانند یهودیان غربی و یا اروپایی استفاده می‌کنند. در این پژوهش هم به کاربرد یک واژه مقید نخواهیم بود. به هر حال امروزه بیشتر یهودیان ‌اسرائیل به دو گروه بزرگ سفاردی ـ اشکنازی تقسیم می‌شوند که بی‌گمان تاثیرگذارترین شکاف اجتماعی قومی در زندگی سیاسی ‌اسرائیل به‌شمار می‌آید. از لحاظ تاریخی، ریشه‌های شکل‌گیری این شکاف به سال‌های پایانی سده‌ی نوزدهم بازمی‌گردد که تحت تاثیر جنبش صهیونیسم و برخی عوامل دیگر مهاجرت توده‌ای و گسترده‌ی یهودی‌ها از نقاط مختلف جهان به فلسطین آغاز شد و صدها هزار یهودی اروپایی و غیراروپایی در سرزمین واحدی گرد هم آمدند.

البته، مهاجرت این دو دسته از یهودیان به‌صورت هم‌زمان و برابر نبود. چنان‌که پیشتر بیان شده است، یهودیانی که در جریان نخستین امواج مهاجرت به فلسطین آمدند، اروپایی‌تبار بودند. با شکل‌گیری نوعی فضای نامناسب برای یهودیان کشورهای اروپای شرقی و برخی کشورهای اروپای مرکزی و شکل‌گیری جنبش صهیونیسم، از دهه‌های پایانی سده‌ی نوزدهم مهاجرت دسته‌جمعی یهودیان به کشورهای دیگر آغاز شد که مقصد بیشتر آنان سرزمین فلسطین بود. این‌گونه مهاجرت‌ها تا زمان شکل‌گیری دولت ‌اسرائیل در سال ۱۹۴۸ ادامه داشت و هرساله بر شمار یهودیان اشکنازی فلسطین اضافه می‌شد. بنابراین، در آستانه‌ی تأسیس دولت ‌اسرائیل حدود ۹۲ درصد از کل یهودیان مهاجرت کرده به فلسطین و حدود ۸۰ درصد کل یهودیان ساکن فلسطین را اشکنازی‌ها تشکیل می‌دادند. (۳)

چند سال پس از تأسیس دولت ‌اسرائیل، باز هم فاصله‌ی آماری میان اشکنازیم ـ سفاردیم بیشتر شد. ولی با آغاز دهه‌ی ۵۰، فاصله‌ی میان این دو دسته کم‌کم کاهش یافت. این تغییر هم نتیجه‌ی افزایش طبیعی جمعیت سفاردی (زاد و ولد) و هم نتیجه‌ی افزایش غیرطبیعی (مهاجرت) بود. در دهه‌ی ۱۹۵۰ که دولت ‌اسرائیل به دلایل نظامی و اقتصادی به‌شمار بیشتری از یهودیان نیازمند بود و اردوگاه‌های موجود در اروپا خالی شده بود، دولتمردان ‌اسرائیلی و سازمان‌های صهیونیستی متوجه دنیای عرب شدند، و در مدت زمان اندکی صدها هزار یهودی اهل کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را به فلسطین منتقل کردند. (۴) افزون بر این، رشد طبیعی جمعیت هم شمار سفاردی‌ها را به میزان زیادی افزایش داده، فاصله‌ی میان جمعیت سفاردی ـ اشکنازی را کمتر و کمتر کرد. در نتیجه‌ی این دو عامل، جمعیت سفاردی هر سال بیشتر از جمعیت اشکنازی افزایش یافته، سرانجام در اواسط دهه‌ی ۱۹۶۰، شمار سفاردی‌ها از شمار اشکنازی‌ها بیشتر شد.

در حالی که هنگام تأسیس دولت ‌اسرائیل، اشکنازی‌ها بیش از پنج برابر سفاردی‌ها بودند (۵۹۱/۴۰۰) به ۱۰۵ هزار نفر در سال ۱۹۶۵، این اختلاف کاملاً از بین رفت. (۵) در دهه‌ی ۷۰ و ۸۰، سفاردی‌ها همچنان برتری کمّی خود را حفظ کردند؛ زیرا از سویی شمار مهاجران جدید سفاردی ـ اشکنازی به فلسطین نسبتاً برابر بود و از سوی دیگر، نرخ رشد طبیعی جمعیت سفاردی بیشتر از نرخ رشد طبیعی اشکنازی قرار داشت. تحت تأثیر این عوامل، در سال ۱۹۷۲ شمار اشکنازی‌ها به ـ ۱/۱۹۰/۰۰۰ و شمار سفاردی‌ها به ۱/۲۷۰/۰۰۰ ـ نفر رسید. ده سال بعد هم (۱۹۸۲)، این فاصله تقریباً حفظ شده بود؛ زیرا در برابر ـ ۱/۳۴۰/۰۰۰ اشکنازی ۱/۵۰۰/۰۰۰ سفاردی وجود داشت. (۶) با پایان دهه‌ی ۸۰، برتری آماریِ تقریباً دودهه‌ونیمه‌ی یهودیان شرقی هم پایان یافت. در سال ۱۹۸۹، امپراتوری شوروی فروپاشید و زمینه‌ی مناسبی برای خروج یهودیان روسی فراهم شد. در نخستین سال دهه‌ی ۹۰، حدود ۳۷۵۵۰۰ یهودی به فلسطین مهاجرت کردند که اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها را یهودیان روسی تشکیل می‌دادند. در سال‌های بعدی دهه‌ی ۹۰ هم این مهاجرت‌ها ادامه یافت و از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۸، حدود ۵۰۲۸۰۰ یهودیِ اکثراً روس‌تبار وارد ‌اسرائیل شدند. (۷) از آن‌جا که اکثریت قریب به اتفاق مهاجران این مقطع زمانی روس‌تبار و بنابراین اشکنازی بودند، نوعی توازن جمعیتی میان اشکنازی‌ها و سفاردی‌ها برقرار شد.

یهودیان سفاردی یونانی یا رومانیوت

تعدادی از یهودیان سفاردی یونانی (رومانیوت)

نمودهای شکاف سفاردی ـ اشکنازی

دولت تازه تأسیس ‌اسرائیل در نخستین دهه‌ی حیات خود با صدها هزار یهودی دارای پیشینه‌های بسیار متفاوت و متنوع رویارو بود. ولی فکر ادغام و همگون‌سازی هم بسیار نیرومند و مسلّط بود. بنابراین، همه‌ی نهادهای اصلی دولتی (آموزش زبان، نظام آموزشی و ارتش) بسیج شدند تا به مهاجران کمک کنند که گذشته، سنّت، میراث و فرهنگ خود را کنار گذاشته، نسخه‌ی ‌اسرائیلیِ فرهنگ غربی را اتخاذ کنند. (۸) صهیونیست‌ها و دولتمردان ‌اسرائیل بر این باور بودند که فرهنگ غربی برتر است و به همین دلیل باید به مهاجران جدید نیز منتقل شود. ولی برخلاف تصور بنیان‌گذاران صهیونیست ‌اسرائیل، سیاست «دیگ ذوب» یا سیاست ادغام و همگون‌سازی، سیاستی موفق نبود و شکاف‌ها و تفاوت‌های قومی جامعه‌ی یهودی ‌اسرائیل نه‌تنها از بین نرفت، بلکه به صورت‌های مختلف و عمدتاً در قالب شکاف سفاردی ـ اشکنازی تداوم یافته، حتی شدیدتر شد.

بیشتر بدانیم:
رویای ایجاد جامعه یهودی در فلسطین

امروزه تقریباً همه‌ی حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دربرگیرنده‌ی مصادیق و نمودهای مختلف شکاف قومی سفاردی ـ اشکنازی است. این نمودها جملگی از جایگاه فروتر سفاردی‌ها و برتری نسبتاً پایدار اشکنازی‌ها حکایت دارند. گرچه در برخی حوزه‌ها شرایط زندگی یهودیان شرقی تا حدودی بهبود یافته است و آنان نسبت به نخستین سال‌های حیات دولت ‌اسرائیل از رفاه و امکانات بیشتری برخوردارند، هنوز نسبت به یهودیان اروپایی‌تبار دارای موقعیت و شرایط پایین‌تری هستند. البته هم سفاردی‌ها و هم اشکنازی‌ها نسبت به این واقعیت آگاهی دارند و تأثیر این شکاف در هویّت‌سازی آنان تعیین‌کننده است. در سطور آتی پس از بررسیِ گذرایِ نمودهای ذهنیِ شکاف مورد نظر، به نمودهای عینیِ آن خواهیم پرداخت.

نمودهای ذهنی

صِرف وجود تمایزات اجتماعی مبتنی بر عناصری مانند دین، زبان، سرزمین، تاریخ و عناصر فرهنگی دیگر برای شکل‌گیری شکاف اجتماعی کافی نیست. این تمایزات نخست باید منشأ و عامل نابرابری‌ها و تفاوت‌های اجتماعی باشد، دیگر این‌که افراد و گروه‌های متأثر از این نابرابری‌ها و تفاوت‌ها، به نوعی نسبت به چنین واقعیتی آگاهی داشته باشند. در صورت وجود این‌گونه خودآگاهی، حتی واقعیت نداشتن نابرابری و تفاوت و یا بی‌ارتباط بودن آن با تمایزات و شکاف‌های اجتماعی معین تأثیر چندانی ندارد. به بیان روشن‌تر، اگر بخشی از یک جامعه به حق یا ناحق تصور کنند که به دلیل تعلّق به قوم، دین یا طبقه‌ی معیّنی مورد تبعیض قرار می‌گیرند، نوعی شکاف اجتماعی فعال شکل می‌گیرد. یهودیان سفاردی و اشکنازی دارای این‌گونه آگاهی هستند که در حوزه‌های سیاسی و فرهنگی نمود می‌یابد. در هر دو حوزه، سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها از الگوهای رفتاری نسبتاً متمایزی پیروی می‌کنند و علایق و سلایق متفاوتی دارند. با این‌که دولت ‌اسرائیل همواره، به‌ویژه در سال‌های نخست حیات خود، به‌شدّت تلاش می‌کرد تا بنیاد یگانه‌ای برای هویّت ‌اسرائیلی عرضه کند و پیوندهای فرهنگی ـ هویّتی فروملی یهودیان شرقی و غربی را بیش از پیش تضعیف کند، امروزه هویّت ‌اسرائیلی و مفهوم شهروندی چندان محلّی از اعراب ندارد. از این لحاظ، می‌توان ‌اسرائیل را در صدر جوامعی قرار داد که یک هویّت جمعی مشترک، پیوندزننده‌ی اتباع آن نیست. (۹)

دو یهودی سفاردی با یک اشکنازی در اورشلیم 1895

دو یهودی سفاردی با یک اشکنازی (نفر وسط) در اورشلیم، ۱۸۹۵م.

برجسته‌ترین نمود فرهنگی خودآگاهی قومی سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها، پایداری سفاردی‌ها در حفظ فرهنگ سنّتی خود و خودداری از پذیرش فرهنگ غربی اشکنازی‌ها بوده است. از همان نخستین روزهای شکل‌گیری دولت صهیونیستی ‌اسرائیل، صهیونیست‌های اروپایی‌تبار کوشیدند صهیونیسم را به فرهنگ همه‌ی یهودیان؛ از جمله یهودیان سفاردی تبدیل کنند و بر پایه‌ی آن یک هویّت ‌اسرائیلی بسازند. این صهیونیسم حامل عناصری از فرهنگ غربی اروپایی بود و به همین دلیل، تزریق آموزه‌های صهیونیستی به یهودیان شرقی، نوعی اروپایی‌کردنِ آن‌ها به‌شمار می‌آمد. (۱۰) ولی سیاست ادغام، همگون‌سازی و غربی کردن صهیونیست‌ها با مقاومت جدّی یهودیان سفاردی روبه‌رو شد. هرچند فرهنگ اروپایی اشکنازی‌های صهیونیست به‌صورت فرهنگ رسمی ‌اسرائیل درآمد، ولی به منبع هویّت‌بخش برای یهودیان شرقی تبدیل نشد. سفاردی‌ها نه‌تنها از پذیرش فرهنگ مسلّط غربی اشکنازی‌ها سر باز زدند، حتی به مخالفت و ستیز با آن برخاستند.

برای نمونه ستیز میان شهرهای توسعه و کیبوتزیم در دهه‌ی ۱۹۸۰، در واقع ستیزی بود میان ارزش‌های سنّتی و ارزش‌های غربی. (۱۱) این ستیز و تقابل فرهنگی یکی از مهم‌ترین عوامل هویّت‌بخش و انسجام‌آفرین میان یهودیان سفاردی بود. گرچه سفاردی‌ها هم به خرده‌فرهنگ‌ها و قومیّت‌های مختلف تعلّق داشتند، هنگامی که در برابر فرهنگ قومی اشکنازی قرار گرفتند، به خودآگاهی قومی و فرهنگی فراگیرتری رسیدند که هویّت قومی سفاردی بر پایه‌ی آن شکل گرفت. همین خودآگاهی و هویّت قومی، همبستگی، انسجام و غرور گروهیِ سفاردی‌ها را بسیار افزایش داده، مقاومت آنان در برابر فرهنگ غربی اشکنازی را بیشتر کرده است. (۱۲)

به هر حال یهودیان شرقی و غربی از همان زمان شکل‌گیری ‌اسرائیل به نوعی خودآگاهی قومی رسیدند که در قالب‌های فرهنگی مختلف نمود می‌یافت. یهودیان غربی اروپایی‌تبار خود را دارای فرهنگ ایدئولوژیک‌شده غربی می‌دانستند که می‌بایست به فرهنگ مسلّط همه‌ی یهودیانِ گرد آمده در سرزمین فلسطین تبدیل شده، پایه و محور هویت یهودی و شهروند ‌اسرائیلی باشد. یهودیان شرقی هم در واکنش به این دیدگاه و سیاست ادغام‌گرانه و همگون‌سازانه، به نوعی خودآگاهی قومی رسیدند و مرزی هویّتی میان خود و اشکنازی‌ها کشیدند. در طول بیش از ۵۰ سال فعالیت دولت [غاصب] صهیونیستی ‌اسرائیل، این مرز مبتنی بر خودآگاهی قومی سفاردی نه‌تنها فرو نریخته، بلکه همواره و به صورت‌های مختلف بازسازی شده و به احتمال زیاد خواهد شد. (۱۳)

در کنار مسایل فرهنگی، جایگاه فروترِ اقتصادی هم زمینه‌ساز خودآگاهی قومیِ یهودیان شرقی بوده است. این دسته از یهودیان احساس محرومیّت نسبی می‌کنند و این محرومیت پایدار را دستاورد تمایز قومی می‌دانند. آنان همواره خود را با یهودیان اشکنازی مقایسه می‌کنند و نسبت به این واقعیت آگاه می‌شوند که هرچند از لحاظ کمّی با اشکنازی‌ها برابر هستند، از امکانات و منابع برابری برخوردار نیستند. آگاهی سفاردی‌های ‌اسرائیل از موقعیت بهتر سفاردی‌های بیرون از ‌اسرائیل این احساس محرومیّت را حتی شدیدتر می‌کند. (۱۴) خودآگاهی قومی سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها در زندگی سیاسی، به‌ویژه در علایق و گرایش‌های حزبی آن‌ها هم نمود می‌یابد. چنان‌که هنگام بیان تاریخچه‌ی شکاف سفاردی ـ اشکنازی اشاره شد، یهودیان سفاردی و اشکنازی معمولاً گرایش‌های حزبی مشترک و همسانی نداشته‌اند. اشکنازی‌ها بنابر علایق و گرایش‌های صهیونیستی و سوسیالیستی، مهم‌ترین پایگاه اجتماعی حزب کارگر را تشکیل می‌دادند. ولی سفاردی‌ها به‌رغم گرایش اولیه به حزب کارگر، عمدتاً هوادار و طرفدار حزب لیکود بوده‌اند. (۱۵)

در رابطه با احزاب دیگر هم گرایش‌های متفاوت و متمایز ناشی از خودآگاهی قومی به چشم می‌خورد. در دهه‌ی ۱۹۸۰، شمار چشمگیری از سفاردی‌های عمدتاً مذهبی از حزب لیکود جدا شده به حزب شاس پیوستند که یک حاخام سفاردی‌ آن را رهبری می‌کرد و در انتخابات مجلس سال ۱۹۹۹ با کسب ۱۷ کرسی از ۱۲۰ کرسی مجلس به سومین حزب بزرگ ‌اسرائیل تبدیل شد. (۱۶) اشکنازی‌های مذهبی هم به احزاب کوچک دیگر، به‌ویژه حزب آگودات ‌اسرائیل پیوستند. به‌طور کلی، اشکنازی‌ها به حزب کارگر و دیگر احزاب کوچک چپ‌گرا متمایل بوده‌اند و سفاردی‌ها هم عمدتاً به احزاب دست راستی از جمله لیکود رأی داده‌اند. البته خودآگاهی قومی سفاردی ـ اشکنازی همیشه در رفتارها و گرایش‌های سیاسی مسالمت‌آمیز نمود پیدا نمی‌کند، بلکه گاهی به کنش‌های جمعی ستیزآمیز و خشونت‌بار می‌انجامد. این‌گونه کنش‌های ناشی از خودآگاهی قومی در بیشتر موارد از جانب سفاردی‌ها بوده است که به صورت‌های مختلف نسبت به محرومیّت‌های نسبی و جایگاه فروتر خود در مقایسه با اشکنازی‌ها اعتراض کرده‌اند. تاریخ چند ده ساله‌ی ‌اسرائیل، اعتراض‌های خشونت‌بار پُرشماری را دربرمی‌گیرد که برخی از آن‌ها بسیار برجسته بوده است. (۱۷) هنگام بحث درباره‌ی واکنش‌های سفاردی‌ها به سلطه اشکنازی‌ها در این‌باره بیشتر سخن خواهیم گفت، ولی پیش از آن به نمودهای عینی شکاف سفاردی‌ ـ اشکنازی بپردازیم.

یهودیان سفاردی مراکش

یهودیان سفاردی مراکش

نمودهای عینی

گفتیم که خودآگاهی معطوف به شکاف قومی سفاردی ـ اشکنازی در حوزه‌های مختلف و به صورت‌های گوناگون نمود می‌یابد و یهودیان شرقی ـ غیرشرقی مرزهای هویتی خود را به شیوه‌های متعدد و متفاوتی بازسازی می‌کنند. واقعیت و عینیت این شکاف در حوزه‌های مختلف زندگی یهودیان و جامعه یهودی ‌اسرائیل متجلی می‌شود و نابرابری سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی جغرافیایی میان سفاردی‌ها ـ اشکنازی‌ها به صور گوناگون نمود می‌یابد که در این قسمت از بحث آن‌ها را شناسایی خواهیم کرد.

نمودهای اقتصادی ـ اجتماعی شکاف

شواهد و مصادیق نابرابری‌های قومی سفاردی ـ اشکنازی در حوزه اجتماعی ـ اقتصادی بسیار فراوان است. در حالی که اشکنازی‌ها معمولا زندگی مرفهی دارند و از لحاظ شاخص‌های اقتصادی ـ اجتماعی مراتب بالاتری را به خود اختصاص می‌دهند، سفاردی‌ها به اقشار و طبقات محروم و کم‌درآمد جامعه تعلق دارند. به بیان دیگر، شکاف قومی تقریباً با نوعی شکاف و اختلاف طبقاتی هم‌پوشی دارد. نظام و امکانات آموزشی، نمونه برجسته‌ای از این شکاف قومی است. به طور متوسط مدت زمانی که اشکنازی‌ها تحصیل می‌کنند، بیشتر از سفاردی‌ها است. مثلاً در سال ۱۹۹۰ اشکنازی‌ها ۱۴ سال بیشتر از سفاردی‌ها تحصیل می‌کردند. در سال ۱۹۹۵، هر اشکنازی متوسط‌الحال‌ ۱۳/۵ سال آموزش می‌دید، در حالی که زمان آموزش همتای سفاردی او ۱۲/۱ سال بود. در سال ۱۹۹۹ هم این نابرابری و اختلاف وجود داشت و میانگین زمان آموزش برای سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها به ترتیب ۱۲/۳ و ۱۳/۸ سال بود. (۱۸) از لحاظ مقیاس آموزشی هم اختلاف میان سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها زیاد است. در حالی که شمار بی‌سوادان یهودیان شرقی نسبتا بیشتر است، شمار افراد دارای تحصیلات دانشگاهی نسبتا پایین است.

این اختلاف در سطح آموزش دانشگاهی بسیار چشمگیر است. در حالی که تنها ۱۶/۵ درصد از یهودیان شرقی دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، ۵۶ درصد از اشکنازی‌ها این مرحله آموزشی را طی کرده‌اند. (۱۹) البته شکاف آموزشی میان سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها هنگامی آشکارتر می‌شود که کیفیت‌ پایین آموزش یهودیان شرقی مد نظر قرار گیرد. نتایج آزمون‌های مختلف از جمله آزمون بهره هوشی، نشانگر اختلاف چشمگیر میان اشکنازی‌ها و سفاردی‌ها است. برای دو سوم دانش‌آموزان اشکنازی، آموزش دبیرستانی به معنای نوعی آمادگی برای راه‌یابی به دانشگاه است، ولی دوسوم سفاردی‌ها آن را مرحله پایانی تحصیل می‌دانند. به طور کلی، فرصت یهودیان شرقی برای تکمیل مراحل پیش‌دانشگاهی و راه‌یابی به دانشگاه، کمتر از فرصت غیریهودی‌ها حتی مسلمانان است. برای تعدیل این شکاف و اختلاف آموزش، دولت ‌اسرائیل برنامه‌هایی به اجرا گذاشته و بودجه‌هایی اختصاص داده است. ولی تاثیر این گونه اقدامات نسبتاً اندک بوده است. دانش‌آموزان سفاردی همچنان از لحاظ تجربه و قابلیت آموزگاران و برنامه‌های توانمندسازی، جایگاهی به مراتب پایین‌تر از دانش‌آموزان اشکنازی دارند.

یهودیان سفاردی عثمانی

یهودیان سفاردی عثمانی

اختلاف و نابرابری آموزشی به نابرابری‌ها و اختلافات شغلی انجامیده است. در سال ۱۹۶۱، حدود ۱۱ درصد یهودیان آسیایی ـ آفریقایی در مشاغل علمی فعالیت می‌کردند، در حالی که ۳۱/۱ درصد از یهودیان اروپایی ـ آمریکایی دارای چنین مشاغلی بودند. سفاردی‌های شاغل در بخش خدمات، صنعت و مشاغل ساده نسبت به اشکنازی‌ها هم به ترتیب ۲۴/۶ به ۲۳/۳، ۲۴/۴ به ۱۴/۹ و ۴۰/۴ به ۳۰/۸ درصد بودند. بنابراین، می‌بینیم که در مشاغل پایین‌تر، کم‌درآمدتر و ساده‌تر نسبت سفاردی‌ها بیشتر از اشکنازی‌ها است. در سال ۱۹۸۰، در حالی که حدود ۳۱/۴، ۳۸/۳، ۲۵/۸ و ۳/۵ درصد افراد شاغل در بخش‌های علمی، خدماتی، صنعتی و بخش‌های ساده را اشکنازی‌ها تشکیل می‌دادند، این نسبت در مورد سفاردی‌ها به ترتیب عبارت بود از: ۱۴/۳، ۳۴/۴۳، ۳۶/۷ و ۵/۷. در سال ۱۹۹۰، نابرابری‌ها و تمایزات شغلی سفاردی ـ اشکنازی به این صورت درمی‌آید: در بخش علمی ۴۰/۵ درصد اشکنازی‌ و ۲۰/۳ درصد سفاردی، در بخش خدمات ۳۵/۴ درصد اشکنازی و ۴۶/۱ درصد سفاردی، در بخش صنعت ۲۱/۹ درصد اشکنازی و ۳۰/۳ درصد سفاردی، و در بخش‌های ساده و مشاغل غیرفنی ۲/۲ درصد اشکنازی و ۳/۳ درصد سفاردی.

آمارهای مربوط به سال ۱۹۹۹ نیز از تداوم تبعیض و نابرابری شغلی حکایت می‌کنند: شاغلان اشکنازی بخش علمی، خدمات، صنعت و بخش‌های ساده به ترتیب ۳۷، ۲۹/۷، ۲۲/۳ و ۱۱/۱۲ درصد و شاغلان سفاردی این بخش‌ها به ترتیب ۲۴/۲ ، ۳۹/۸‌ ، ۴۴/۵ ، و ۱۱/۵ درصد. (۲۱) این شکاف و اختلاف در مورد سفاردی‌ها و اشکنازی‌های متولد خود ‌اسرائیل حتی بسیار بیشتر است. مثلاً در سال ۱۹۹۰، ۴۴/۹ درصد از یهودیان اشکنازی در مشاغل فنی و مدیریتی خدمت می‌کردند، در حالی که حدود ۲۰/۸ درصد یهودیان سفاردی چنین مشاغلی داشتند. همچنین در سال ۱۹۹۶، ۳۵/۷ درصد مشاغل علمی و ۲۷/۹ درصد مشاغل خدماتی در اختیار اشکنازی‌ها و به ترتیب ۲۲/۳ و ۳۷/۷ درصد در اختیار سفاردی‌ها قرار داشت. در سال ۱۹۹۹ هم در برابر ۳۷ درصد اشکنازی، ۲۴/۲ درصد سفاردی در بخش‌های علمی فعالیت می‌کردند ولی نسبت اشکنازی ـ سفاردی در بخش‌های خدماتی ۲۹/۷ به ۳۹/۸ بود. (۲۲)

از لحاظ میزان درآمد و سطح زندگی، هرچند میزان نابرابری و اختلاف نسبت به آموزش و اشتغال کمتر است، ولی باز هم چشمگیر به نظر می‌آید. در ۱۹۸۸ درآمد یک یهودی شرقی متوسط‌الحال ۸۲ درصد درآمد یک یهودی متوسط‌الحال اشکنازی بود. از جنبه‌ای دیگر، در سال‌های ۱۹۸۵، ۱۹۹۰ و ۱۹۹۸ به ترتیب ۲۹/۹، ۲۴/۸ و ۱۳/۲ درصد سفاردی‌ها و ۲۹/۱، ۲۴/۷ و ۲۸/۴ درصد سفاردی‌ها از لحاظ دهک درآمدی در پایین‌ترین سطح دهک اول قرار داشتند و این نسبت‌ها در بالاترین دهک به ترتیب ۱۵/۴، ۱۹/۱ و ۹/۸ درصد برای سفاردی‌ها و ۳۸۵/۵، ۳۶/۵ و ۲۸/۸ درصد برای اشکنازی‌ها بوده است. (۲۳) پس می‌بینیم که درصد اشکنازی‌های واقع در بالاترین دهک درآمدی دارای بیشترین درآمده بسیار بیشتر از سفاردی‌ها است. اشکنازی‌ها همچنان زندگی مرفه‌تر و راحت‌تری نسبت به سفاردی‌ها دارند. مثلاً در سال ۱۹۹۰، ۵۸/۷ درصد اشکنازی‌ها و ۳۴/۳ درصد سفاردی‌ها در خانه‌هایی با یک اتاق برای هر نفر سکونت داشتند.

این اختلاف و نابرابری در مورد اشکنازی‌ها و سفاردی‌های به دنیا آمده در ‌اسرائیل هم تقریبا دو برابر بود و ۴۰/۲ درصد در برابر ۲۱/۸ درصد. افزون بر این، اشکنازی‌ها نسبت به سفاردی‌ها و اسباب و وسایلی با مارک‌های معتبرتر و مدل‌های بالاتر دارا هستند. (۲۴) شکاف و نابرابری سفاردی‌ ـ اشکنازی در حوزه سکونتی نیز نمود برجسته‌ای دارد. در بیشتر مناطق سکونتی شهری ‌اسرائیل، معمولا محله‌ها بر پایه اکثریت داشتن سفاردی‌ها و با اشکنازی‌ها از هم متمایز هستند و شکاف و تمایز قومی با تمایزات مکانی و جغرافیایی هم‌پوشی دارد. ولی از آنجا که این تمایزات و جدایی‌ها با موقعیت اجتماعی اقتصادی پیوند دارد، تبعیض و نابرابری قومی هم حکایت می‌کند. به بیان دیگر، اکثریت سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها در محلات و مناطقی سکونت دارند که نه‌تنها نسبتا جدا و متمایز، بلکه متفاوت و نابرابر نیز است.

حاخام سفاردی

یک حاخام سفاردی

اشکنازی‌ها معمولا در محلات مرفه‌تر، کم‌تراکم‌تر و سامان‌یافته‌تر زندگی می‌کنند و به اصطلاح «بالاشهرنشین‌» هستند. ولی محلاتی که بیشتر ساکنان آن‌ها را سفاردی‌ها تشکیل می‌دهند، عمدتا متراکم‌تر، فقیرتر و نابسامان‌تر هستند. نه‌تنها محلات، بلکه شهرهای ‌اسرائیل هم از لحاظ شکاف قومی سفاردی ـ اشکنازی متمایز هستند و بیشتر سفاردی‌ها در شهرهایی زندگی می‌کنند که «شهرهای توسعه‌» نامیده می‌شوند. شهرهای توسعه شهرهای جدیدی هستند که دولت ‌اسرائیل به منظور پراکنده کردن جمعیت در مناطق مختلف سرزمین فلسطین تأسیس کرد و عمدتاً در دو منطقه شمال و جنوب ‌اسرائیل قرار دارند. (۲۵) پس به طور کلی شکاف‌های قومی گوناگون بیان شده جملگی یک نظام نابرابر قشربندی قومی به وجود آورده است. بنابراین، طبقات و اقشار فقیر و کارگر جمعیت یهودی را عمدتاً یهودیان شرق‌تبار تشکیل می‌دهند، اقشار و طبقات میانی ترکیبی از هر دو قوم اصلی هستند، هرچند شمار اشکنازی‌ها تا حدودی بیشتر است و طبقات بالای جامعه هم متشکل از نخبگانی هستند که عمدتا به قوم اشکنازی تعلق دارند. این ساخت نابرابر قومی ـ طبقاتی پایدار و خود تداوم‌بخش است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود که انتقال نابرابری قومی از یهودیان متولد بیرون ‌اسرائیل به یهودیان متولد ‌اسرائیل مصداق بارز آن است.

نمودهای فرهنگی

برخی پژوهشگران یهودی از وجود یک فرهنگ مشترک میان سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها سخن می‌گویند که مولفه‌های اصلی آن را ایمان یهودی، ملیت یهودی، زبان و خط عبری، الگوهای محلی ‌اسرائیلی و نوعی اخلاق پروتستانی (ارزش دادن به لیاقت، دستاورد، سخت‌کوشی، سرمایه‌گذاری، سودجویی و رقابت) و برخی عناصر فرهنگی غربی مانند اخلاق دموکراتیک، نظام حقوقی، شیوه زندگی طبقه متوسطی و فرهنگ توده‌ای تشکیل می‌دهد. (۲۶) از دیدگاه آنان بیشتر یهودیان شرقی و غربی دارای چنین عناصر مشترکی هستند و وجوه تمایز به خرده فرهنگ‌ها مربوط می‌شود. ولی این ادعا با واقعیت‌های جامعه ‌اسرائیل چندان سازگار نیست. آنچه این دسته از پژوهشگران به‌عنوان فرهنگ ملی ‌اسرائیل و بنابراین، فرهنگ مشترک یهودیان سفاردی و اشکنازی برمی‌شمارند، در اصل ویژگی‌های فرهنگی یهودیان اشکناری است، نه همه یا حتی اکثر یهودیان ‌اسرائیل، فرهنگ غربی اشکنازی‌ها هرچند در قالب ایدئولوژی صیهونیسم به فرهنگ رسمی ‌اسرائیل تبدیل شد، هرگز نتوانست در جایگاه فرهنگ ملی قرار گرفته، مبنای هویت ‌اسرائیلی باشد. امروزه شکاف‌های فرهنگی کوچک و بزرگ بسیاری در ‌اسرائیل وجود دارد که شکاف فرهنگی سفاردی ـ اشکنازی در ردیف عمده‌ترین و مهم‌ترین آن‌ها قرار دارد. (۲۷)

اساسی‌ترین و جدی‌ترین شکاف و تفاوت فرهنگی سفاردی ـ اشکنازی به اعمال و آداب دینی مربوط می‌شود. یهودیان شرقی آداب و سنن دینی خاص خود را دارند و کمتر اهل افراط و تفریط هستند. به واقع، آنان روی طیف مذهبی سرسخت و غیرمذهبی تمام عیار، موضعی میانه دارند. همچنین اکثر سفاردی‌ها برداشتی عمل‌گرایانه و انعطاف‌پذیر از دین و متون مقدس دارند و از بنیادگرایی بسیار گریزانند. این گرایش‌های فرهنگی دینی نوعی تمایز فرهنگی ایدئولوژیک هم پدید آورده است که در رادیکالیسم و انقلابیگری یهودیان اروپایی‌تبار و محافظه‌کاری و سنت‌گرایی یهودیان شرقی نمود می‌یابد. (۲۸) حجم خانواده و مناسبات حاکم بر آن میان یهودیان سفاردی و اشکنازی هم تابعی از شکاف و تمایز بنیادی فرهنگی است. به طور متوسط شمار خانواده‌های یهودیان شرقی یا سفاردی بیشتر از خانواده‌های اشکنازی است. از لحاظ مناسبات جنسی و نقش زن و مرد، شرقی‌ها سنتی‌تر از اروپایی‌‌تبارها هستند، هرچند که این گونه تمایزات و شکاف‌های در میان نسل جدید سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها کم‌رنگ‌تر است. (۲۹)

حاخام مردخای الیاهو و حاخام مناخم مندل اشنیرسون

حاخام مردخای الیاهو (راست) حاخام ارشد سفاردی، و حاخام مناخم مندل اشنیرسون (چپ) از برجسته‌ترین حاخام‌های اشکنازی

زبان یکی دیگر از حوزه‌های متاثر از شکاف فرهنگی سفاردی ـ اشکنازی است. گرچه زبان عبری نقش موثری در ایجاد یک فرهنگ مشترک یهودی بازی کرده است، هنوز تفاوت‌ها و تمایزات زبانی چشمگیری وجود دارد. زبان عبری که یهودیان شرقی به کار می‌برند به زبان عربی نزدیک‌تر است و چندان شکل رسمی ندارد. از جنبه دیگر نیز زبان عبری مورد استفاده سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها متفاوت است. زبان سفاردی‌ها نوعی زبان عبری دینی ـ سنتی است ولی زبان اشکنازی‌ها زبان سکولار. (۳۰) افزون بر زبان، موسیقی رایج در ‌اسرائیل را نیز می‌توان از نمودهای شکاف فرهنگ سفاردی ـ اشکنازی به‌شمار آورد. گرچه ایدئولوژی مسلط ادغام و همگون‌سازی و سیاست «دیگ‌ذوب» مبتنی بر آن در سه دهه نخست حیات ‌اسرائیل از آشکار شدن شکاف‌ها و تنوع‌های فرهنگی در عرصه موسیقی جلوگیری کرد، امروزه به طور کلی سه گونه موسیقی در ‌اسرائیل وجود دارد که به نوعی با شکاف قومی سفاردی ـ اشکنازی سازگار است: موسیقی فولکلور ‌اسرائیل، موسیقی پاپ ـ راک و موسیقی مدیترانه‌ای ـ میزراچی.

البته موسیقی‌های فرعی‌تری هم وجود دارد که به اقلیت‌های غیریهودی و برخی اقلیت‌های یهودی تعلق دارد، مانند موسیقی عربی، موسیقی مذهبی و موسیقی روسی. (۳۱) موسیقی فولکلور تقریباً نوعی موسیقی مردمی است و علاقه‌مندان این موسیقی به قوم خاص تعلق ندارند. موسیقی پاپ ـ راک نسخه ‌اسرائیلی موسیقی پاپ ـ راک غربی به‌شمار می‌آید و از موسیقی غربی بسیار تاثیر پذیرفته است. بیشترین علاقمندان این گونه موسیقی را یهودیان اروپایی‌تبار تشکیل می‌دهند. موسیقی مدیترانه‌ای ـ میزراچی، هم‌چنان که از عنوان آن پیدا است، به حوزه مدیترانه‌ تعلق دارد و در واقع، موسیقی محبوب و مطلوب یهودیان شرقی به‌شمار می‌آید. (۳۲)

مطالب بیان شده جملگی بر این واقعیت دلالت دارند که برخلاف ادعای برخی پژوهشگران یهودی و علیرغم تلاش دولت در راستای همگون‌سازی فرهنگی یا به عبارت بهتر، تبدیل کردن فرهنگ اشکنازی‌ها به فرهنگ همه یهودیان ‌اسرائیل از جمله یهودیان شرقی، تنوع فرهنگی در ‌اسرائیل بسیار چشمگیر است و شکاف قومی سفاردی ـ اشکنازی با نوعی شکاف و دوگانگی فرهنگی همراه است. هرچند نابرابری و اختلاف اقتصادی اجتماعی در تداوم این دوگانگی فرهنگی بسیار موثر است، برخی پژوهشگران ریشه آن را بسیار عمیق‌تر می‌دانند و نتیجه تعلق سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها به دو فرهنگ کاملا متمایز «کلاسیک» و «رمانتیک» به‌شمار می‌آورند. (۳۳)

رئیس جمهور روون ریولین و حاخام اشکنازی دیوید لاو و حاخام سفاردی اسحاق یوسف

رئیس‌جمهور سابق «روون ریولین» (وسط) و حاخام اعظم اشکنازی «دیوید لاو» (چپ) و حاخام اعظم سفاردی «اسحاق یوسف» (راست)

نمودهای سیاسی شکاف قومی سفاردی ـ اشکنازی

در مقایسه با حوزه‌های اقتصادی و فرهنگی، عمق و گستره شکاف سفاردی ـ اشکنازی در حوزه سیاسی کمتر است. به بیان دیگر، در طول بیش از ۵۰ سال عملکرد دولت ‌اسرائیل، دستاوردهای سیاسی سفاردی‌ها نسبت به دستاوردها و پیشرفت‌های اقتصادی و فرهنگی آن بیشتر بوده است. گرچه نظام سیاسی ‌اسرائیل هم مانند نظام اقتصادی و نظام فرهنگی آن در آغاز به شدت قومیت محور، نابرابر و تبعیض‌آمیز بود، تلاش‌ها و مبارزات سفاردی‌ها در حوزه سیاسی با دستاوردهای نسبتاً چشمگیری همراه بود و آنان توانستند در برخی حوزه سلطه انحصاری اشکنازی‌ها را تا حدودی تعدیل کنند. به طور کلی، چهار حوزه را می‌توان برای ارزیابی نقش و جایگاه متمایز و نابرابر یهودیان سفاردی و اشکنازی در نظر گرفت. مهم‌ترین حوزه عبارت است از مراکز اصلی قدرت ملی. حوزه دوم احزاب سیاسی و کادر رهبری احزاب اصلی سومین حوزه عبارت است از پست‌های عالی اداری. نهادهای عالی اقتصادی هم حوزه چهارم است. در هر چهار حوزه می‌توان نشانه‌های نابرابری و برتری اشکنازی‌ها را مشاهده کرد.

از همان بدو تاسیس دولت ‌اسرائیل، اشکنازی‌ها کنترل تقریباً همه مراکز اصلی قدرت را به دست گرفتند. در دوره‌های نخست مجلس، نمایندگان حزب کارگر معمولاً در اکثریت بودند و تا سال ۱۹۷۷ تقریباً در همه حکومت‌ها نقش اصلی و تعیین‌کننده داشتند. کادر رهبری و اعضای معمولی حزب را هم بیشتر اشکنازی‌ها تشکیل می‌دادند. افزون بر این، تقریباً اکثریت قریب به اتفاق پست‌های عالی قضایی به اشکنازی‌ها اختصاص یافته بود و دادگاه عالی، چونان عالی‌ترین و مهم‌ترین نهاد قضایی، تقریباً در اختیار آنان قرار داشت. (۳۴) در دیگر نهادهای مهم سیاسی نیز حضور اشکنازی‌ها بسیار چشمگیر بود. نیروهای نظامی و امنیتی ‌اسرائیل در واقع از دل هاگانا بیرون آمدند که یک سازمان شبه‌نظامی متعلق به اشکنازی‌ها بود. آژانس یهود که یکی از پایه‌های دولت جدید ‌اسرائیل را تشکیل می‌داد توسط اشکنازی‌های صهیونیست اداره می‌شد. اعضای کمیته مرکزی هیستادروت، بزرگ‌ترین اتحادیه کارگری ‌اسرائیل، نیز بیشتر اشکنازی بودند.

پس می‌توان گفت که دولت اسراییل را در واقع اشکنازی‌ها تاسیس کردند و حدود ۲۰ سال آن را تقریباً به صورت انحصاری اداره کردند. (۳۵) در حوزه احزاب سیاسی، سلطه اشکنازی‌ها در جایگاه برتر حزب کارگر متجلی می‌شد. این حزب تداوم جناح سیاسی صهیونیست‌های اشکنازی بود که هنگام قیمومیت بریتانیا شکل گرفته بود. تقریباً در همه سطوح حزب، به‌ویژه سطوح عالی یا کادر رهبری، اشکنازی‌ها حضور چشمگیری داشتند و سفاردی‌های اندک شمار عضو حزب هم معمولاً از حد یک عضو عادی فراتر نمی‌رفتند. هرچند اکثر سفاردی‌ها ابتدا به حزب کارگر روی آوردند، این حزب به صورت سنتی به اشکنازی‌ها تعلق دارد. تا سال ۱۹۷۷، بیشتر اعضای مجلس و اعضای حکومت را اشکنازی‌های عضو حزب کارگر تشکیل می‌دادند.

در حوزه نهادها و مدیریت‌های کلان اداری اشکنازی‌ها البته به اندازه دو حوزه پیشین مسلط و برتر نبودند. هرچند در این مرحله زمانی، اشکنازی نهادهایی مانند شوراهای شهری، کمیته‌های کارگری و سازمان‌های داوطلبانه نقش فعالی داشتند، یهودیان شرقی هم حضور پررنگی داشتند. ولی در حوزه‌ نهادهای مهم اقتصادی باز هم اشکنازی‌ها مسلط بودند و در تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی فرصت و امکان چندانی به سفاردی‌ها نمی‌دادند. (۳۶) این برتری و سلطه تقریباً انحصاری اشکنازی‌ها نزدیک به بیست سال تداوم پیدا کرد. ولی از اواسط دهه ۱۹۶۰، سفاردی‌ها کوشیدند شکاف میان خود و اشکنازی‌ها را تا حد امکان پر کنند که با موفقیت‌هایی همراه بود. در این مرحله آنان در عین حفظ تمایز و مرز هویتی خود با اشکنازی‌ها، توانستند نمایندگانی هرچند اندک شمار به مراکز قدرت و تصمیم‌گیری بفرستند و برخی پست‌های کلیدی را در حکومت و نهادهای عمومی تصاحب کنند. البته تاخر زمانی و قرار گرفتن در برابر یک نظام قومیت محور موجود، نداشتن تجربه دموکراتیک و ضعف در سازماندهی و رهبری از مهم‌ترین موانع موجود در راه سفاردی‌ها برای دست‌یابی به سهم برابر و عادلانه از قدرت بود. (۳۷)

رئیس جمهور اسحاق هرتزوگ و حاخام اشکنازی دیوید لاو و حاخام سفاردی اسحاق یوسف

رئیس‌جمهور کنونی اسرائیل «اسحاق هرتزوگ» (وسط) در کنار حاخام اعظم اشکنازی «دیوید لاو» (راست) و حاخام اعظم سفاردی «اسحاق یوسف» (چپ)

به هر حال، از اواسط دهه ۱۹۶۰ به بعد، سفاردی‌ها به موفقیت‌هایی در حوزه‌های مختلف نظام سیاسی ـ اداری اسراییل دست یافتند. در این دوره برخلاف دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، یهودیان سفاردی کرسی‌های بیشتری در مجلس به دست آوردند، به طوری که در سال ۱۹۹۲ یک سوم کل نمایندگان (۱۲۰ نفر) مجلس را تشکیل می‌دادند. در قوه مجریه هم جایگاه سفاردی‌ها به نحو چشمگیری بهبود یافت. تا سال ۱۹۹۲، سفاردی‌ها علاوه بر پست رییس‌جمهوری (اسحاق ناون) به معاونت نخست‌وزیری (موشه نیسیم و دیوید لو) و وزارت امور خارجه (دیوید لوی) هم دست یافته بودند. (۳۸) در این دوره سفاردی‌ها اداره دیگر پست‌های سیاسی ـ اداری ـ نظامی مهم را نیز تجربه کردند. موشه لوی مدتی رییس ستاد ارتش، یکی از مهم‌ترین پست‌های عالی در اسراییل، بود.

بالاترین پست هیستادروت، بزرگ‌ترین اتحادیه کارگری اسراییل و پست خزانه‌داری آژانس یهود مدتی توسط سفاردی‌های اسراییل ـ کسر و میرشیتریت ـ اشغال شده بود و سفاردی‌ها حتی برای رهبری دو حزب لیکود و کارگر رقابت می‌کردند. جالب اینکه ۵ عضو از ۱۷ عضو کابینه ائتلافی تحت رهبری حزب کارگر در سال ۱۹۹۲، یهودیان شرق‌تبار یا سفاردی بودند. (۳۹) در این دوره حضور یهودیان سفاردی در سطوح میانی و پایین و بخش‌های اجرایی احزاب؛ از جمله دو حزب لیکود و کارگر تا اندازه زیادی افزایش یافته بود. مثلا یک سوم اعضای سطوح میانی و پایین و کمیته‌های اجرایی حزب کارگر و نیمی از این دسته اعضای حزب لیکود را سفاردی‌ها تشکیل می‌دادند. در احزاب کوچک دیگر، به‌ویژه احزاب دست راستی هم سفاردی‌ها کم و بیش حضور فزاینده‌ای داشتند. (۴۰)

ولی مهم‌ترین و برجسته‌ترین موفقیت و پیشرفت سیاسی یهودیان سفاردی در شکل‌گیری و گسترش حزب شاس نمود پیدا کرد. این حزب چونان تنها حزب تحت رهبری یهودیان غیراشکنازی یا به عبارت دقیق‌تر، یهودیان سفاردی در سال ۱۹۸۴ تشکیل شد و در همان نخستین سال فعالیت خود چهار کرسی از مجموع کرسی‌های مجلس را تصاحب کرد. در انتخابات بعدی، حزب شاس نمایندگان بیشتر و بیشتری به مجلس فرستاد تا اینکه در انتخابات سال ۱۹۹۹ توانست ۱۷ کرسی مجلس را در اختیار بگیرد. در حالی که حزب لیکود، ۱۹ کرسی، یعنی ۲ کرسی بیشتر از حزب شاس را در اختیار داشت. (۴۱) شمار نمایندگان سفاردی در پست‌ها و مراکز تصمیم‌گیری عمومی پایین‌تر نیز در دوره مورد نظر تا اندازه زیادی افزایش یافته است، به‌ویژه در حوزه‌هایی که این دسته از یهودیان دارای اکثریت نسبی هستند. مثلاً سفاردی‌ها مسئولیت ادارات محلی و شوراهای کارگری را در این حوزه‌ها و حتی حوزه‌های دیگر بر عهده دارند.

همچنین هزاران یهودی شرقی به‌عنوان عضر شوراهای شهری و روستایی، ریاست کمیته‌های کارگری، هیأت مدیره سازمان‌های داوطلبانه و کمیته‌های تدارکاتی محلی فعالیت می‌کنند. (۴۲) ولی برخلاف سه حوزه نامبرده، موفقیت سفاردی‌ها در حوزه نهادها و مراکز تصمیم‌گیری اقتصادی بسیار ناچیز بوده است. در این حوزه اشکنازی‌ها همچنان دارای قدرت انحصاری هستند. آن‌ها پست‌های کلیدی واقع در نهادهای عالی اقتصادی را در اختیار دارند و تاکنون موفق شده‌اند از راه‌یابی سفاردی‌ها به این‌گونه نهادها تا حدود زیادی جلوگیری کنند. نهادهای مورد نظر عبارتند از وزارت‌خانه‌های اقتصادی، شرکت‌های دولتی، مجتمع صنعتی هیستادروت و بخش‌های سیاسی بخش خصوصی مانند اتحادیه صاحبان صنایع و کمیته‌ هماهنگی سازمان‌های اقتصادی. (۴۳) به طور کلی، اطلاعات عرضه شده در بندهای پیشین از این واقعیت حکایت دارند که مشارکت یهودیان شرقی در حوزه‌های گوناگون قدرت نسبت به نخستین دهه‌های حیات دولت اسراییل به نحو چشمگیری افزایش یافته است و سهمی که این دسته از یهودیان در دهه ۱۹۵۰ از قدرت داشتند، با سهم آنان در دهه ۱۹۹۰ کاملا فرق دارد. البته این بهبود و پیشرفت بیشتر از همه در حوزه‌هایی که واگذاری پست‌ها به واسطه انتخابات صورت می‌گرفت و در مورد پست‌های واقع در سطوح پایین سیاسی اداری واقعیت پیدا کرده است.

این تحولات و پیشرفت‌های نسبی سفاردی‌ها که تا حدود زیادی از پیوند قومیت و رای دادن ناشی شده است، واکنش‌هایی را برانگیخته و به شکل‌گیری دیدگاهی منجر شده است.

دیدگاه نامبرده در واقع نتیجه‌ نگرانی از موفقیت‌های سفاردی‌ها در حوزه‌های مختلف سیاسی است و نوعی بزرگ‌نمایی قدرت سفاردی‌ها به‌شمار می‌آید. رواج‌دهندگان این دیدگاه ادعا می‌کنند که سلطه اشکنازی‌ها در سیاست اسراییل به پایان رسیده است و سفاردی‌ها اکثریت جدید اسراییل را تشکیل می‌دهند. آنان این نکته را بیان می‌کنند که سفاردی‌ها از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ حزب لیکود را در راس قدرت قرار دادند و به شکل‌گیری فرهنگ سیاسی جدیدی کمک کردند. در این فرهنگ که بر روایت تعدیل‌ شده‌ای از صهیونیسم استوار است، بر اهمیت قدرت، نیروی نظامی، سرزمین، ملت و خون یهودی تاکید می‌شود. به هر حال، به رغم تحولات مختلف و بهبود نسبی جایگاه سیاسی سفاردی‌ها، اشکنازی‌ها همچنان برتری سیاسی خود را حفظ کرده‌اند. این هم‌پوشی و انطباق شکاف‌ها و اختلافات سیاسی و قومی باعث تشدید تنش‌ها و تعصبات قومی شده است. رویارویی اشکنازی‌ها و سفاردی‌ها در قالب احزاب و جناح‌های سیاسی، تصور و برداشت اشکنازی‌ها از سفاردی‌ها چونان افراد عقب‌مانده و غیرعقلانی را تقویت می‌کند. از سوی دیگر، این رویارویی‌ها دید منفی سفاردی‌ها نسبت به اشکنازی‌ها را هم تقویت می‌کند.

حاخام اشکنازی دیوید لاو و حاخام سفاردی اسحاق یوسف

حاخام اعظم اشکنازی «دیوید لاو» (راست) و حاخام اعظم سفاردی «اسحاق یوسف» (چپ)

ستیزهای قومی شکاف سفاردی ـ اشکنازی

گرچه سلطه تقریباً انحصاری اشکنازی بر نظام سیاسی ـ اقتصادی اسراییل و توزیع کاملاً نابرابر منابع و امکانات، از همان آغاز حیات اسراییل زمینه‌ساز نارضایتی‌ها و مخالفت‌های پراکنده سفاردی‌ها بود، ولی نخستین واکنش ستیزآمیز سفاردی‌ها در تابستان ۱۹۵۹ شکل گرفت. در این سال شماری از سفاردی‌های مراکش‌تبار که در وادی صلیب، یکی از محله‌های حاشیه‌ای و فقیرنشین حیفا، زندگی می‌کردند، گردهمایی اعتراض‌آمیزی ترتیب دادند. آنان عمدتا برای اعتراض به تبعیض در واگذاری مسکن و فرصت‌های اندک و توزیع نابرابر فرصت‌های اشتغال گردهم آمده بودند. هنگامی که شمار معترضین افزایش یافت، نیروهای امنیتی و انتظامی اسراییل وارد صحنه شدند تا از گسترش و تشدید آن جلوگیری کنند. ولی تدابیر آنان کارساز نشد. در عین حال که لحظه به لحظه بر شمار معترضان افزوده می‌شد و دامنه اعتراض گسترش می‌یافت، واکنش پلیس هم تندتر و خشن‌تر می‌شد.

سرانجام اوضاع به اندازه‌ای ملتهب و پرتنش شد که نیروهای امنیتی حاضر در محل به سوی جمعیت معترض آتش گشودند که نتیحه آن کشته شدن یک نفر و زخمی شدن چندین نفر بود. (۴۴) این نخستین واکنش جمعی و خشونت بار سفاردی‌ها به سلطه و برتری اشکنازی‌ها بود ولی آخرین آن‌ها نبود. تقریباً ۱۰ سال بعد، سفاردی‌ها باز هم به‌صورت دسته‌جمعی به اعتراض برخاستند. البته این اعتراض از چند جنبه متفاوت بود. برخلاف اعتراض پیشین، این اعتراض در مرکز اسراییل صورت می‌گرفت و یکی از حلبی‌آبادهای بیت‌المقدس کانون اعتراض بود. افزون بر این اعتراض مورد بحث بسیار پایدارتر و گسترده‌تر از اعتراض پیشین بود. ولی برجسته‌ترین وجه تمایز اعتراض دوم سازمان یافته‌تر بودن آن است. در مقایسه با اعتراض نخست، این اعتراض در قالب یک جنبش سازمان‌یافته‌تری صورت گرفت که به جنبش‌ ببرهای سیاه معروف شد. (۴۵)

سیاست اسکان و شهرک‌سازی نیز منشا و بهانه ستیزهای پایداری میان سفاردی‌ها و اشکنازی‌ها بوده است؛ زیرا یکی از برجسته‌ترین نمودهای تبعیض و توزیع نابرابر منابع و امکانات میان یهودیان اروپایی‌تبار و غیراروپایی به‌شمار می‌آید. دولت اسراییل از همان آغاز فعالیت خود نه‌تنها اشکنازی‌ها را در محله‌ها و خانه‌های مناسب‌تری اسکان می‌داد، حتی در موارد پرشماری خانه‌های اختصاص داده شده به سفاردی‌ها را در اختیار اشکنازی‌ها قرار می‌‌داد. بنابراین، مهاجران تازه‌وارد سفاردی‌ اغلب به معابوروت (maaborot) یا اردوگاه‌های موقتی هدایت می‌شدند و مدت زیادی را در این اردوگاه‌‌ها به سر می‌بردند. (۴۶)

حتی پس از سپری شدن این مدت، سفاردی‌ها به خانه‌های مناسبی دست نمی‌یافتند و بیشتر آن‌ها در مراکزی به نام «شهرهای توسعه» اسکان داده می‌شدند. این سیاست باعث شد تا «شهرهای توسعه» به مراکزی تبدیل شود که اکثریت قریب به اتفاق آن را سفاردی‌ها تشکیل می‌دادند. داده‌ها حکایت از آن دارند که رابطه شهرهای توسعه با حکومت مرکزی رابطه‌ای ستیزآمیز بوده است و پژوهشگران آن را نمودی از ستیز میان سفاردی ـ اشکنازی به‌شمار می‌آورند. (۴۷)

همچنین باید از ستیز دیگری یاد کرد که در حوزه فرهنگی شکل گرفته است. چنانکه پیشتر بیان شد، یکی از نمودهای تمایز و تقابل فرهنگی سفاردی ـ اشکنازی تقابل دو نوع موسیقی «پاپ ـ راک» و موسیقی «مدیترانه‌ای» بوده است. موسیقی پاپ به اشکنازی‌ها تعلق دارد و موسیقی مدیترانه‌ای هم موسیقی مطلوب سفاردی‌ها است. ولی این دو جایگاه برابری نداشته‌اند. از همان آغاز شکل‌گیری اسراییل،‌ موسیقی اشکنازی پاپ ـ راک نیز چونان یکی از عناصر فرهنگ اشکنازی به فرهنگ رسمی تبدیل شد و دولتمردان صهیونیست اسراییل رواج دادن این نوع موسیقی اقلیت‌های دیگر در حاشیه قرار گرفت و محدودیت‌های فراوانی بر تولید و عرضه آن وضع شد، ولی پدیدآورندگان این گونه موسیقی و هنرمندان آن از راه‌های مختلف به انتشار آن پرداختند و اصطلاح «موسیقی کاست» معطوف به همین واقعیت است. البته این تلاش‌ها و مقاومت‌ها همواره پرتنش و ستیزآمیز بوده است و از این لحاظ، می‌توان آن‌ها را در ردیف واکنش‌های ستیزآمیز سفاردی‌ها به سلطه اشکنازی‌ها، از جمله در حوزه فرهنگی، قرار داد. (۴۸)

نتیجه‌گیری

مطالب بیان شده در بندهای پیشین در درجه نخست بر عمیق، شدید و گسترده بودن شکاف قومی سفاردی ـ اشکنازی دلالت دارد. هرچند تلاش‌های پرشمار و پایداری برای پر کردن و تعدیل شکاف مورد نظر صورت گرفته است، هنوز هم که پنجاه و اندی سال از تاسیس دولت اسراییل می‌گذرد، مرزهای متمایزکننده یهودیان اروپایی و یهودیان شرقی همچنان پایدار هستند و حتی در برخی حوزه‌ها پررنگ‌تر و برجسته‌تر شده‌اند. یهودیان واقع در دو سوی این مرزها نه‌تنها متمایز و متفاوت هستند، بلکه وضعیت و شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نابرابر و تبعیض‌آمیزی دارند. خودآگاهی مبتنی بر این تمایز، نابرابری و تفاوت نیز همچنان پایدار است و بازتولید می‌شود. هرچند برخی پژوهشگران ادعا می‌کنند که اسراییل در سال‌های آینده شاهد کم‌رنگ‌تر شدن شکاف‌ها، تنش‌ها و خودآگاهی‌های قومی، از جمله شکاف سفاردی ـ اشکنازی خواهد بود، به نظر می‌رسد اعتبار دیدگاه افرادی که ادعای متقابل و خلاف این را مطرح می‌کنند، بیشتر باشد.

این داوری بر دو دلیل استوار است. نخست این‌که، شواهد و داده‌های پرشمار و گوناگون که در صفحات پیشین به برخی از آن‌ها اشاره شد، بر این واقعیت دلالت دارند که در این مقطع زمانی ۵۰ ساله شکاف‌ها، تنش و خودآگاهی‌های قومی نه‌تنها کاهش نیافته، بلکه در مواردی افزایش پیدا کرده است، دلیل قاطعی بر توقف سریع این روند وجود ندارد. دلیل دوم که مهم‌تر است، به عوامل پدیدآورنده و پایدار سازنده شکاف، کشمکش و خودآگاهی قومی سفاردی ـ اشکنازی مربوط می‌شود. درست است که شماری از این عوامل گذرا هستند و تاثیر پایداری ندارند، عواملی هم وجود دارند که نسبتا پایدارترند و پایداری آن‌ها تداوم شکاف قومی مورد نظر را در پی خواهد داشت. بنابراین، می‌توان گفت که از دیدگاه کلی، تعدیل شکاف سفاردی ـ اشکنازی، دست کم در آینده نزدیک، بعید و محتمل به نظر می‌رسد. البته حتی تعدیل شکاف سفاردی ـ اشکنازی نیز گرهی از کار فروبسته اسراییل و دولتمردان آن نخواهد گشود؛ زیرا، چنانکه در آغاز بحث اشاره شد، شکاف‌های اجتماعی اسراییل در شکاف سفاردی ـ اشکنازی خلاصه نمی‌شود.

گرچه شکاف مورد بحث یکی از عمده‌ترین و حتی شاید عمده‌ترین شکاف اجتماعی اسراییل باشد، شکاف‌های دیگری نیز در این جامعه وجود دارد که کم و بیش فعال هستند و زنگی سیاسی ساکنان سرزمین فلسطین را تحت تاثیر قرار می‌دهند. شکاف یهودی ـ غیریهودی به کل جمعیت اسراییل تعلق دارد و نوعی شکاف دینی ـ قومی است خود جمعیت یهودی نه‌تنها به سفاردی ـ اشکنازی، بلکه به بومی ـ غیربومی و مذهبی ـ غیرمذهبی نیز تقسیم می‌شود که هر کدام از این شکاف‌ها دربرگیرنده شکاف‌های کوچک‌تری است و بر پیچیدگی ساختار اجتماعی اسراییل می‌افزاید. هرچند شکاف بومی ـ غیربومی چندان محلی از اعراب ندارد و به شکاف‌های خردتری تبدیل شده، شکاف مذهبی ـ غیرمذهبی در سال‌های اخیر به صورت یکی از عمده‌ترین شکاف‌های اجتماعی اسراییل درآمده است و حتی ادعا می‌شود که شکاف سفاردی ـ اشکنازی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد.

جمعیت غیریهودی اسراییل که حدود ۱۷ الی ۱۸ درصد کل جمعیت اسراییل را تشکیل می‌دهند، از لحاظ فرهنگی ـ قومی به دو دسته عرب ـ غیرعرب تقسیم می‌شوند، ولی از آنجا که شمار جمعیت غیرعرب بسیار اندک است، به‌عنوان اقلیتی تاثیرگذار به‌شمار نمی‌آید. از لحاظ دینی، غیریهودیان به دو دسته بزرگ مسلمان ـ غیرمسلمان تقسیم می‌شود. خود مسلمانان از چند دسته (سنی ـ غیرسنی) تشکیل می‌شوند و غیرمسلمانان هم به دو دسته کلی مسیحی (ارتدکس، کاتولیک، پروتستان) و غیرمسیحی (ساماریتن) قابل تقسیم هستند. در کنار این گونه شکاف‌های قومی و دینی، شکاف‌های طبقاتی عمیقی هم در جامعه اسراییل وجود دارد؛ زیرا به دلیل شرایط خاص تاریخی، این جامعه از همان آغاز برپایه شکاف طبقاتی عظیمی شکل گرفت و ثروت، همانند قدرت، به صورتی بسیار نابرابر توزیع شد.

البته شکاف‌های طبقاتی عمدتا محصول شکاف‌های غیرطبقاتی هستند و شکاف‌های متعدد قومی و دینی یهودی ـ غیریهودی، بومی ـ غیربومی، مذهبی ـ سکولار و سفاردی ـ اشکنازی با نوعی نابرابری اقتصادی ـ اجتماعی همراه است. در اغلب موارد، غیریهودیان جایگاه اقتصادی فروتری دارند، یهودیان بومی ـ غیربومی از توزیع عادلانه ثروت برخوردار نیستند و یهودیان سکولار و اشکنازی هم معمولا به طبقات بالاتری تعلق دارند. موارد نامبرده حکایت از آن دارد که علاوه بر شکاف سفاردی ـ اشکنازی، شکاف‌های اجتماعی دیگری هم در اسراییل وجود دارد. هرچند شمار اندکی از این شکاف‌ها چندان محلی از اعراب ندارند، بسیاری از آن‌ها کم و بیش فعال هستند و پیش‌بینی می‌شود که در شرایطی خاص، به‌ویژه تعدیل ستیز و تنش میان یهودیان و غیریهودیان، بیش از پیش فعال خواهد شد. همچنین بنا به دلایلی که در مورد شکاف سفاردی ـ اشکنازی بیان شد، انتظار نمی‌رود که این شکاف‌ها در آینده نزدیک از بین بروند.

نویسنده: احمد گل‌محمدی

پی‌نوشت‌ها:

۱. Alan Dowty, The Jewish State, Berkely: University of Califoria Press, 1998, p.143.
2. Ibid, p.143
3. Sammy Smooha, “Jewish Ethnicity in Israel,” in Kyle and Peters (eds.), Whither Israel?, London: 1.B.Tauris, 1994, p.161.
4. Clive Jones, and Emma Muphy, Israel, London: Routledge, 2002, p.19.
5. Adam M. Garfinkle, Politics and Society in Modern Israel, Armonk: M.E., 1997, p. 96.
6. Ibid., p. 96.
7. Yair Aharoni, The Israel Economy, London: Routledge, 1991, p. 104.
8. Alexander Yonah,”Cultural Pluralism and Educations: The Israel Case,” Interchange, Vol. 4, No. 25, 1994, pp. 351-53.
9. Eva Etzioni-Halevy, The Divided People, Lanham: Lexington Books, 2002, p.7.
10. Lee O. Brien, The Siege, New York: Simon and Schuster, 1998, p. 347.
11. Efraim Ben-Zadok, “National and Spatial Divisions in Israel,” in Ben-Zadok (ed.), Local Communities and the Israel Polity, Albany: SUNY Press, 1993, p.102.
12. Sammy Smooha, “Internal Divitions in Israel at Forty,” Middle Easteview, Vol. 20, No. 4, 1988, p.27
13. Dowty, op. cit., p.157.
14. Smooha, op. cit., p.174.
15. E. Gutmann, “The Israeli Left,” in Kyle and Peters (eds.), Whither Israel?, London: I.B.Tauris, 1994, p.114.
16. Don-Yechiya, “Religion and Ethnicity in Israeli Politics,” State, Government and Int. Relations, Vol. 32, 1990, pp.11-54.
17. Kov Kop and Robert E. Litan, Sticking Together, Washigton: Brooking Press, 2002, p. 28.
18. Ibid., p.77.
19. Smooha, op.cit., p.162.
20.Central Bureau of Statics (CBS), Statistical Abstracts of Israel, Vol. 51, Jerusalem:Central Bureau of Statics, Various Years.
21. Ibid. Vol. 51.
22. Ibid.,Vol .51.
23. Ibid., Vol. 51.
24. Smooha, op.cit., p.163.
25. Ben-Zadok, op. cit., p.91.
26. Smooha, op. cit., p.166.
27. Etziony-Halevy, op. cit., pp.6-7.
28. Dowty, op. cit., pp.144-45.
29. Smooha, op.cit., p.167.
30. Ibid., p.104.
31. Kop and Litan, op. cit., p.82.
32. J. Halper, E. Seroussi, and P. Squires-Kidron, “Musica Mizrakhit,” Popular Music, Vol. 8, No. 2, 1989, pp.131-42.
33. Daniel Elazer, The Other Jews: The Sephardim Today, New York: Basic Books, 1989, pp. 30-40.
34. Smooha, op. cit., p.168.
35. Jones and Murphy, op. cit., p.35.
36. Smooha, op. cit., p.169.
37. Dowty, op.cit., p.152.
38. Smooha, op. cit., p.168.
39. Ibid., p.169.
40. Robert Friedman, “The Ultra-Orthodox and Israel Society,” in Kyle and Peters (eds.), Whither Israel?, London:1.B. Tauris, pp.191-5.
41. Don-Yechiya, op. cit., pp.11-54.
42. Smooha, op. cit., p.169.
43. Ibid., p.169.
44. Joseph Massad, “Zionism’s Internal Others,” Journal of Palestine Studies, Vol. XXV, No. 4, 1996, pp.59-61.
45. Kop and Litan, op. cit., p.28.
46. Tom Segev,The First Israelis, New York: Free Press, 1989, pp.132-3.
47. Ben-Zadok, op.cit, pp. 91-92.
48. Kop and Litan, op. cit, p. 83.

««« پایان »»»

آشنایی با رنگ‌های به‌کار رفته در مقاله‌ی فوق:

رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوه‌ای برای نقل‌قول استفاده می‌شود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینک‌دادن استفاده شده.

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

Check Also

یهودیان ارتدوکس اسرائیل

یهودیان ارتدوکس معضل اسرائیل

گرچه یهودیان ارتدوکس جامعه کوچکی در اسرائیل محسوب می‌شوند، اما تجمیع آن‌ها با یهودیان مذهبی و سیل گسترده زاد و ولد از سوی آنان زنگ خطر را برای اسرائیل به صدا درآورده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده − سه =