عصر جدید و تاریخ جدید تمدن جدید غرب
در تمامی سالهای قرون وسطا، نظام کلیسایی (کاتولیسیسم) حاکم بر جامعهی اروپا، با ثبات و قدرت تمام بر آحاد این جامعه، حکم میراند و از آنجا که اربابان کلیسا همهی قول و فعل خود را به آسمان، کتاب مقدّس و حضرت عیسی مسیح (ع) منتسب میساختند، هیچگونه مخالفت و عصیانی از سوی گروههای مختلف اجتماعی متوجّه این نظام مذهبی نمیشد.
بدینسبب، داخل این جهان مسیحی، نوعی اتّفاق و هماهنگی در حوزههای اعتقادی، فرهنگی و حتّی مناسبات و معاملات اجتماعی، سیاسی قابل مشاهده بود؛ امّا بهرغم این همه، بسیاری از نقطهضعفها و کاستیهای موجود در میان این نظام کاتولیکی از یک سو و دسیسههای یهودیان از دیگر سو، زمینههای سر برداشتن مخالفتها را فراهم آورد.
نباید از نظر دور داشت که خداوند متعال، فرصتی در اختیار روحانیون و اربابان کلیسای مسیحی قرار داده بود تا با همهی ادّعا، آنچه را که در انبان داشتند، بنمایانند؛ چنانکه چند قرن پیش از این، روحانیون یهودی این آزمون را پشت سر گذاشته بودند. در سالهای پایانی قرون وسطا، نشانههای ضعف و فتور بر دیوارهای این بنای کلیسایی نمودار شد.
طیّ همهی این سالها، یهودیان تنها جماعتی بودند که آرزوی فروپاشی این نظام را در سر میپروریدند و برای آن، لحظهشماری میکردند؛ حتّی طرحهای گوناگونی را هم برای براندازی آن نظام به اجرا میگذاردند.
حمایت مخفیانه از همهی جریانهای اعتراضی و ایجاد جنبشهای اجتماعی مخالف، از چند قرن قبل آغاز شده بود. این جریان بهتدریج موجب شد تا اتّحاد جامعهی مسیحی از بین رفته و تشتّت و آشفتگی جایگزین آن شود. در میان همهی جریانات مخالف و اعتراضی، باقیماندههای عناصر معبدگرا و مجامع سرّی که به انحای مختلف، دستی در آموزههای کابالایی پیدا کرده بودند، نقش بهسزایی ایفا میکردند.
معبدگرایان، طیّ سالهای قرون وسطا و از مسیر دستیابی به گنجینههای معبد، ایمان خود را به حضرت عیسی (ع) از دست داده بودند و او را پیامبری دروغین میخواندند. آنان در مجامع مخفی خود، با تکیه بر آموزههای کابالایی، مبادرت به انجام اعمال خاص و سرّی (ضد خدا و ضد مسیح) میکردند و در انحرافات اخلاقی غوطه میخوردند.
بسته شدن دفتر تاریخ قرون وسطا و گشوده شدن دفتر تاریخ جدید غرب، موجد و سبب تحوّلات فرهنگی بسیاری بود که به اختصار در موارد و عناوین زیر میگنجد:
١. ردّ سرشت مقدّس جهان؛
٢. نزول مقام انسان و غفلت از سرشت ماورائی وی؛
٣. تبدیل و تغییر همهی تعاریف دربارهی عالم و آدم، بهدلیل تغییر در مبادی علوم؛
۴. استتار خورشید حقیقت قدسی، در پس پردهی خودبنیادی انسان؛
۵. پذیرش امامت طاغوت و همهگیر شدن عهد با ابلیس؛
۶ راه افتادن سلسلهای از مجامع مخفی مبتلا به علوم خفیّه و غریبه؛
۷. احیای تصوّف یهودی (کابالا) و نشر آن در میان اندیشمندان غربی.
با پایان گرفتن جنگهای دویست سالهی صلیبی (۱۰۹۵-۱۲۹۱م.) و فتح «اندلس» پس از قریب به هشتصد سال حضور و حاکمیّت مسلمانان، در اثر همهی آنچه که دربارهی قرون وسطا میدانیم، مقدّمات تحوّل بزرگ فرهنگی و تمدّنی در غرب فراهم آمد.
سربرداشتن موجی از مخالفتها و اعتراضها علیه نظام کاتولیسیسم مسیحی، سرانجام به اعتزال تدریجی مردم از این جریان مذهبی و رویکرد آنها به آموزههای غیردینی انجامید.
احیای منابع کهن فلسفی «یونان»، توجّه مشتاقانه به آموزههای توراتی – تلمودی و بهویژه تصوّف یهودی (کابالا) و قد کشیدن طبقهی اجتماعی ویژه و تازه به دوران رسیدهی بورژوازی را در زمرهی نتایج این سلسله از وقایع میتوان معرّفی کرد.
واضح بود که کلیسای کاتولیک بهدلیل دچار شدن به بسیاری از تحریفات و انحرافها در حوزهی نظری و عملی، دیگر هیچ مجالی برای تجدید حیات فرهنگی و قوام بخشیدن به حیات فرهنگی و تمدّنی اروپای مسیحی نداشت. از اینرو، در زاویهی گشوده شده، سیر فزاینده بهسوی پروتستانتیسم (مذهب اعتراضی) و سرانجام سکولاریسم (دنیویگری) آغاز شد.
«جان کالون» و «مارتین لوتر» از سران پروتستانتیسم
مراحل مختلف تحوّلات فرهنگی غرب مسیحی را طیّ قرون پانزدهم تا نوزدهم میلادی، به ترتیب زیر میتوان بیان کرد:
١. جنبش عقلی رنسانس (۱۴۰۰-۱۷۰۰م.)؛
٢. جنبش فرهنگی اومانیسم (۱۴۶۹-۱۵۱۷م.)؛
٣. نهضت اصلاح دینی (پروتستانتیسم) (۱۵۱۷-۱۵۶۴م.)؛
۴. عصر روشنگری (ولتر) (۱۷۰۰-۱۹۰۰م.)؛
۵. انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۸۸-۱۸۱۵م.).
طیّ این سالها و در اثر تحوّلات یاد شده، نظام معرفتی جدیدی (تفکّر اومانیستی) مبتنی بر خودبنیادی و نیستانگاری شکل گرفت و با بسط فرهنگ لیبرالیستی، پایههای تمدن جدید غرب برکشیده شد.
در همهی قرونی که کلیسای کاتولیک به اسم حضرت عیسی مسیح (ع) بر اریکهی قدرت تکیه زده بود، بر همهی پادشاهان حکم میراند و حتی تن به جنگی طولانیمدت و دویستساله میداد، در درون خود، دانهی اعتزال و اعتراض را میپروراند. این دانهی مستعد، در اثر آبیاری یهود و از طریق علوم خفیّه و غریبه (کابالا) در اولین فرصت و پس از تضعیف ارکان کلیسا و تقلیل گسترهی نفوذش بر مردم، به برگ و بار نشست و موجد جنبش رنسانس در سدهی پانزدهم میلادی شد.
جنبش علوم غریبه و جادوگری
طوفان اشتیاق به ماوراءالطّبیعه
بهرغم تصوّر روشنفکران شرقی، دوران رنسانس آکنده از خرافهپرستی، جادوگری، پرستش آثار قدّیسان و معجزهجویی بود. ویل دورانت، در توصیف شرایط اجتماعی این عصر مینویسد:
غالباً خود اومانیستها به همزاد یا «نگهبانان غیبی محل» معتقد بودند و نوشتههای به سبک سیسرون خود را با روح جنونآسای محیط خویش میآمیختند.
پودجو، شادمانه از عفریتهایی سخن میگوید که مانند سواران بیسری از «کومو» به «آلمان» هجرت میکردند یا از تریتونهای ریشویی که از دریا برمیخاستند تا زنان زیبا را از ساحل بربایند، یاد میکند. ماکیاولی که سخت نسبت به دین بدبین بود، به امکان پُر بودن هوا از ارواح اشاره کرد…
کلیسایی ادّعا میکرد که صاحب پارچهی قنداق کودکی عیسی است؛ دیگری به خود میبالید که مالک مقداری علف از آخوری است که عیسی را به هنگام ولادت در آن نهاده بودند… کلیساهای «ونیز» جسد «مرقس» حواری، یک بازوی «قدّیس جورج»، یک گوش «پولس حواری»، مقداری از گوشت کبابکردهی «قدّیس لاورنتیوس» و چند تا از سنگهایی را که «قدّیس استیفان» با آنها کشته شده بود، به زائران ارائه میکردند. [۱]
بیشک، کلیسا خود بهنوعی از این خرافهپرستی عوامانه سود میجست؛ زیرا دامنهی قدرتش را در میان پائینترین طبقات اجتماعی میگسترد؛ امّا اینگونه خرافهپرستی در خود، استعداد یک شورش عقلانی را میپرورید. ویل دورانت، ضمن توصیف این وضع در میان جامعهی مسیحیان مینویسد:
در این دورهی نسبتاً طولانی (۱۳۰۰-۵۳۴۱م.) تقریباً هر چیز، هر عدد و هر حرفی از حروف الفبا، دارای یک نوع قدرت جادویی بود. بهگفتهی «آرتینو» برخی از روسپیان رمی برای برانگیختن مهر عاشقان خود، گوشت رو به فساد مردار انسانی به آنان میخوراندند و برای تهیّهی چنین گوشتی، اجساد مردگان را از گورستانها میدزدیدند. عزائم به هزار منظور، به کار میرفت. دهقانان آپولیایی میگفتند که شخص میتواند با یک ورد مناسب، از شرّ سگ هار نجات یابد. ارواح نیک و بد فضا را پر کرده بودند، شیطان غالباً یا به شکل خود یا به هیئتی دیگر ظاهر میشد تا مردم را اغوا کند، بترساند و قدرت یا تعلیم دهد. جنّها دارای مقدار زیادی معلومات خفی بودند که اگر کسی میتوانست آنها را با خود یار کند، از آن معلومات برخوردار میشد… [۲]
با گسترش باورهای الحادی در این عصر و توسّل جمع کثیری از مردم به جادو، استتار و علوم خفیّه چنان رایج شد که کلیسا ناگزیر به صدور حکم منع آن شد.
در سال ۱۴۸۴م. «اینوکنتیوس هشتم» [اینوسنت هشتم]، بهموجب توقیعی، توسّل به جادو را منع کرد؛ [او] حقیقت برخی از قدرتهای ادّعایی ساحران را مسلّم پنداشت، برخی از طوفانها و طاعونها را به آنان نسبت داد و شِکوه کرد که بسیاری از مسیحیانِ دورافتاده از اصالت آئین، با ابلیسیان اتّحادی شیطانی برقرار کرده و با توسّل به سحر و جادو و لعن و سایر فنون شیطانی، زیانهای غمانگیزی به مردان و زنان و کودکان و حیوانات وارد ساختهاند.
پاپ به متصدّیان تفتیش عقاید افکار توصیه کرد که مراقب چنین اعمالی باشند. این توقیع، اعتقاد به جادوگری را بهعنوان آئین رسمی کلیسا تحمیل نکرد و مبدع تعقیب جادوگران نیز نبود، هم اعتقاد به سحر و هم مجازات گهگاهی ساحران خیلی پیش از صدور آن، وجود داشت… در سال بعد از انتشار آن توقیع، تنها در «کومو» چهلویک زن به جرم جادوگری سوزانده شدند. [۳]
با این همه، جادوگری و علوم غریبه چنان مجذوب مردم واقع شده بود که هزاران مظنون به ساحری در زندانها به سر میبردند. [۴]
پاپ اینوسنت هشتم
استاد محمّد عبدالله عنان، با ذکر این شرایط تاریخی، مینویسد:
ملاحظه نمودیم که جنبشهای مخفیانه و متناوب که در کشورهای مختلف صورت میگرفت، سرانجام به یک اصل و یک دعوت عمومی منتهی میگردید که مصدر آن، بنا به ارجح، آرای کابالای یهود بوده و یهود از این راه، به قصد انهدام نصرانیّت اقدام میکردند. [۵]
صرفنظر از علاقهی عوام مردم به ظواهری از این علوم، قراین بسیاری حکایت از آن دارد که در غوغای عصر رنسانس، مجامع سرّی، اما متشکّل، دستاندرکار علوم خفیّه بودند. آنان در میان خود، دارای تشکیلاتی محرمانه بودند و اهداف خود را دنبال میکردند.
طیّ فاجعهای که در سال ۱۶۶۶م. رخ داد، عدّهای بهوسیلهی زهر کشته شدند:
در بدو امر، عقیده بر این بود که قضیه به عدّهای از افراد تبهکار مربوط است؛ ولیکن تحقیقات پلیس منتجّ به اکتشاف جمعیّت بزرگی از ساحران و سیمیاگران گردید که کار آنها جادوگری و ساختن ترکیبات و داروهای مختلفه از زهرها و مواد مخدّره و غیر آنها میباشد.
در آن ایّام، شگرفترین قصّهها دربارهی جمعیّت مزبور انتشار مییافت و میگفتند که آن جمعیّت، پرستش شیاطین و قربانی کودکان و مکالمه با ارواح و شیاطین دارند و قداس سیاه و مراسم دیگر که از رسوم البیها است، اجراء مینمایند. [۶]
در پی جستوجوی عوامل اصلی و پنهانی پشتپردهی ماجراهای هولانگیز آن سالها، ردّپای شاگردان جمعیّت «صلیب گلگون» آشکار شد.
برخی کتب دربارهی فرقه صلیب گلگون (چلیپای گلگون – روزنکروتس)
…خلاصه آنکه جمعیت سرّیای که این گروه شیمیدانهای زبردست و زهرساز هوشمند و جادوگران ورزیده، عضو آن بودند، به ظنّ غالب، شعبهای از «صلیب گلگون» شمرده میشدند یا اینکه عیناً همان جمعیت بودند که به شکل جدید ظهور کرده بودند؛ زیرا که جمعیت اولیه، توجه چندانی به کار سحر و جادوگری نداشت و زبردستی او در شیمی، در راه تبهکاری بهکار نمیرفت؛ ولیکن شاگردانی که بعداً بدان مکتب پیوستند، از مبادی اولیهی جمعیت تجاوز نمودند و در اجتماع قرن هفده و در رذایل و سیّئات آن دوره، میدان گشادهای یافتند که در آن، آزمایشها و نقشههای سیاه خود را اجرا کنند و چیرهدستی خویش را در ترکیب سموم خفیّه بیازمایند و آن دوره را نافذترین وسیله برای تحقّق مقاصد خویش تشخیص دادند. [۷]
با ردیابی جای پای شوالیههای معبد، بهدنبال سالهای دراز پس از جنگهای صلیبی، معلوم میشود که راهاندازی و هدایت مجامع مخفی و اهتمام به علوم غریبه، برای پیشبرد اهداف اجتماعی- سیاسی، با اتکا به آموزههای یهودی و کابالایی، بهسان مثلّثی شوم بر سراسر اروپا سایه افکند و دیگر هیچگاه از آن خلاصی نیافت؛ بلکه بهتدریج، بر پیچیدگی و چندوجهی شدن فعالیتهای آنان نیز افزوده شد؛ چنانکه پس از این خواهیم دید، مثلث شوم جمعیتهای سرّی، یهود و آموزههای کابالایی، کلید رمز بسیاری از رخدادهای اروپای عصر رنسانس و بعد از آن است.
از میان همین جمعیتهای سرّی، معترضان به کلیسا و مشی اربابان کلیسا سربرآورد. در واقع، ابتدا، مسیحیان مبتلا به انواع رذایل و سیّئات شدند و سپس زمینههای پاگرفتن جمعیتهای اعتراضی و اعتزالی از میان جوامع مسیحی، سربرآورد.
بهصراحت میتوان گفت: پس از پیدایی و عمل پولس در سالهای آغازین جنبش تبلیغی و تبشیری حواریون حضرت عیسی (ع)، نهضت اصلاح دینی در زمرهی مهمترین نقطهی عطف در حیات فرهنگی و تمدّنی جهان مسیحی قابل شناسایی است.
ادامه دارد…
پینوشتها: تمدن جدید غرب
[۱] ویل دورانت، «تاریخ تمدن»، ج۵ (رنسانس)، ص۵۵۸.
[۲] همان، ص۵۵۹.
[۳] همان، ص۵۵۹-۵۶۰.
[۴] همان، ص۵۶۰.
[۵] محمد عبدالله عنان، «تاریخ جمعیتهای سرّی و جنبشهای تخریبی»، ص۹۳-۹۴.
[۶] همان، ص۹۴.
[۷] همان، ص۹۵-۹۶.
منبع: اسماعیل شفیعی سروستانی، «تاریخ فرهنگی قبیله لعنت»، جلد ۵: ادوار رفته بر مسیحیت، انتشارات هلال، تهران، چاپ اول: ۱۳۹۵.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده شده.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
تمدن جدید غرب ، تمدن جدید غرب
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
تمدن جدید غرب ، تمدن جدید غرب