دنیای سینمایی مارول (MCU = Marvel Cinematic Universe) کمپانی عریض و طویلی است که هر سال با فیلمهای ابرقهرمانی خود، قشر عظیمی از بینندگان را مجذوب خود میکند. پیشتر کمیک بوکهای مارولی در استودیوهای مختلفی چون یونیورسال (Universal Pictures) یا قرن بیستم (۲۰th Century Fox) تولید میشد، اما از سال ۲۰۰۷ با جذب یک سرمایهی چند صد میلیون دلاری تصمیم به ساخت مستقل فیلم گرفت و هر سال بر شتاب و کیفیت ساخت فیلمها افزوده شد.
اگر تولید فیلمهای مشابه در کمپانیهای رقیب حداقل دو سال زمان میبرد، فیلمهای مارول گاهی کمتر از یک سال زمان میبرند. بهعنوان مثال فیلمبرداری «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» (Captain America: Civil War) اواخر آوریل ۲۰۱۵ آغاز شد و در اوایل آوریل ۲۰۱۶ رسماً نمایش داده شد. ساخت فیلم «بیوه سیاه» (Black Widow 2021) نیز عملاً کمتر از یک سال زمان برد، ولی بهخاطر کرونا اکران آن کمی به تأخیر افتاد. این در حالی است که فیلم «جنگ داخلی» با سودی بالغ بر یک میلیارد دلار، حدود چهار برابر سرمایهی اولیهاش سودآوری داشت.
امروز در اینکه صنعت فیلمسازی محصول پرفروشی بهعنوان فیلمهای ابرقهرمانی دارد شکّی نیست. گرچه بارها و بارها کارگردانان بزرگ دنیا نسبت به ضعف داستان یا عمق محتوای این فیلمها نقد کردهاند (ریدلی اسکات، مل گیبسون، آلخاندرو ایناریتو و بالاخره مارتین اسکورسیزی تنها چند نمونه از این منتقدین هستند) (۱).
اما واقعیت این است که گیشه حرف آخر را میزند. امروز کمپانی مارول حداقل دو فیلم بزرگ و یک سریال در سال تولید میکند و بینندگان خود را با داستانهای ادامهدار حفظ یا حتی بیشتر کرده است.
تأثیر فیلمهای ابرقهرمانی مارول را بهسادگی میتوان در تغییر فرهنگ و گفتار جامعهی مخاطب دید. فروش عروسکها، لباسها و بازیهای مبتنی بر شخصیتهای این فیلمها، تنها بخشی از اثرگذاری فرهنگی آن و بالا رفتن میزان خشونت در کودکان نیز، تنها یکی از جنبههای منفی آن است. اما در این یادداشت تلاش میکنیم به لایهی عمیقتری از تأثیرگذاری فیلمهای مارول در سطح جامعه بپردازیم.
صنعت فیلمهای ابرقهرمانی در استودیوهای مارول با سود زیاد و بسامد بالا در حال فعالیت است. داستان این فیلمها بهصورت ادامهدار است و بیننده را برای مشاهدهی فیلم بعدی آماده میکند.
استاندارد دوگانه در تبیینِ مفهوم وطن
سال ۲۰۱۱ فیلم ثور (Thor) در حالی اکران شد که گرچه در گیشه بسیار موفق بود، اما نتوانست نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کند. سایت معتبر متاکریتیک (Metacritic) نمرهی متوسط ۵۷ از ۱۰۰ را به فیلم داد (۲) و منتقد مشهور راجر اِبِرت این فیلم را «یک شکست» تلقی کرد (۳). اما نکتهی مهم در این فیلم نه مباحث مالی و نه کیفیت هنریِ فیلم، بلکه داستانی بود که آغازگر یک مسیر شد.
در واقع فیلم «ثور» مقدمهی بسیاری از داستانهای بعدی کمپانی مارول را فراهم کرد. «ثور: عشق و تندر» (با بازی کریس همسورث و ناتالی پورتمن) و مجموعهی تلویزیونی «لوکی» (با بازی تام هیدلستون) تنها دو نمونه از رشتههای ادامهدار فیلم است.
داستان از این قرار است که شهر آزگارد مقرّ اصلی دفاع از نُه جهان مستقل است که کهکشان و سیارهی ما تنها یکی از آنها است. شهری افسانهای که مردم آن در کمال صلح و آرامش زندگی میکنند و برای ثور بهعنوان ناموسِ وطن شناخته میشود.
در فیلمهای بعدی ثور که در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۷ ساخته شد و همچنین فیلمهای «نگهبانان کهکشان»، هدف اصلی محافظت از سیارهی قهرمانهای داستان و بهطور خاص شهر آزگارد است. بهطور کلی یکی از درونمایههای تمام فیلمهای مارول حفاظت از سیاره یا کهکشان در مقابل اشرار یا نیروهای شیطانی است. اما در فیلم «ثور: رگناروک» (۲۰۱۷) در کمال ناباوری، شهر آزگارد بهکلی نابود میشود. این در حالی است که مردم شهر سوار بر سفینهی ثور از شهر خارج شدهاند.
در اینجاست که با یادآوری شخصیت حکیم داستان (محافظ مرزهای آزگارد)، ثور به یاد سخن پدرش میافتد که «آزگارد یک مکان نیست، آزگارد جایی است که مردمِ آن هستند». همین مساله باعثِ آرامشِ ثور و به تبع او بینندگان میشود.
فیلم «ثور: رگناروک» (۲۰۱۷) : اودین به ثور میگوید آزگارد یک مکان نیست… آزگارد آنجاست که مردم آن باشند.
در واقع اگر فرض کنیم آزگارد نماد وطن یا سرزمین مادری است، مضمون گفتهی حکیمانهی فیلم این است که: «گرچه وطن و حفاظت از آن اهمیت بالایی دارد و خاطرهاش همیشه به شکل نوستالژی در ذهن باقی خواهد ماند، اما مفهومِ «وطن» مقیّد و محدود به مرزهای جغرافیایی نیست». این ایدهی ظاهراً حکیمانه همان چیزی است که گاهی با عنوان «جهانوطنی» (Cosmopolitanism) خوانده میشود. طرفداران جهانوطنی معتقدند وابستگیهای قومی و ملّی یا بهطور کلی علایق فرهنگی و سنّتی نسبت به یک کشور یا اقلیم خاص باید در علاقهی کلی به جهان و انسان هضم شود (۴).
البته این عقیده جنبههای مثبت نیز دارد و انسان را از قید و بند مرزهای مصنوعی که باعث جدایی انسانها از یکدیگر است، رهایی میبخشد. اما جنبهی منفی آن نیز باعث بیقیدی نسبت به ارزشهای بومی و دفاع از آب و خاک میهن میشود. به بیان دیگر، جهانوطنی در ساحتِ فردی و اخلاقی ارزشمند است، اما در ساحت اجتماعی و سیاسی بسیار خطرناک و مهلک است.
در کشور ما ایران که به لحاظ جغرافیایی در منطقهی حساسی از جهان واقع شده، ایدهی جهانوطنی ابعاد دیگری به خود میگیرد. از یکسو تمامیّت ارضیِ کشورهای منطقه مدام تحت فشار کشورهای غربی است و از سوی دیگر فرار مغزها با شتاب فراوانی از شرق به سوی غرب است (۵). به بیان دیگر در بحبوحهی فشار همهجانبه و تهدیدهای غرب علیه ایران، ایدهی جهانوطنی نیروهای زبده و کارآمد ایرانی را نسبت به ریشه و اصالت خود بیتوجه و آنها را بهسوی بیخیالی و یا در نهایت به مهاجرت میکشاند.
فیلمهای مارول گرچه تلاش میکنند ایدهی جهانوطنی را القاء کنند، اما در مواضع مهمّی رهبریِ جنبشِ مقاومت علیه اشرار را در آمریکا قرار میدهند. بهعنوان نمونه، اعضای تیمِ انتقامجویان (Avengers)، هریک ملیّت متفاوتی دارند. در میان آنها آمریکایی، آسیایشرقی، آفریقایی و حتی روسی هم حضور دارند. اما رهبری همهی آنها بر عهدهی تشکیلاتی با نام «سازمان مداخلهی استراتژیک میهنی، بخش اجرا و آمایش» (شیلد یا S.H.I.E.L.D) است.
جالب است که در نسخههای اولیهی این کمیک، حرف آی (I) سرواژهی کلمهی بینالمللی (International) بود، اما در فیلمهای مارول، این حرف به واژهی مداخله (Intervention) ارجاع میدهد و حرف اچ (H) از کلمهی خطر (Hazard) به کلمهی میهن (Homeland) تغییر پیدا میکند (۶). جالبتر اینکه در برخی تصاویر موجود از پرچم سازمانِ شیلد، پرچم آمریکا نیز دیده میشود. در واقع تشکیلات مقاومت علیه اشرار بین کهکشانی، از حالت بینالمللی به شکل میهنی تغییر معنا میدهد، که مسلماً مقصود از میهن در اینجا همان آمریکا است.
شیلد یا همان «سازمان مداخلهی استراتژیک میهنی، بخش اجرا و آمایش»، نهادی آمریکایی و مسئول هماهنگی ابرقهرمانهایی است که از سرتاسر کرهی زمین و حتی سیّارات مختلف گرد هم آمدهاند تا در مقابل تهدیدهای بینالمللی و بینسیارهای مقاومت کنند.
در فیلم «کاپیتان مارول» (Captain Marvel 2019)، قهرمان داستان بهدنبال بازیابیِ خاطراتش با نژادی از موجودات فضایی (اسکرالها) آشنا میشود که سیّارهی خود را از دست دادهاند. سیارهی آنها در نبرد با امپراطوری کِری (در سیارهی هِلا) از بین رفته است. اکنون اغلبِ نژاد اسکرالها نابود شدهاند و اندک بازماندگان این نژاد بهعنوان پناهجو بهدنبال یک وطن هستند.
کاپیتان مار-ول (Mar-vell) سالها پیش، با فعالیت در نیروی هوایی آمریکا تلاش کرده بود تا با ساخت موتوری با سرعت نور به آنها کمک کند تا وطن جدیدی پیدا کنند، اما جانِ خود را در این مسیر از دست داد. اکنون قهرمان فیلم و دوستش که افسران سابق نیروی هوایی آمریکا هستند، مأمور میشوند تا سیّارهی جدیدی برای آنها پیدا کند.
اجازه دهید این خط داستانی را به شکل ساده بازسازی کنیم. مردم سرزمینی مورد هجوم قرار گرفته و آواره شدهاند. برخی از نیروهای فداکارِ نیروی هوایی آمریکا به آنها کمک میکنند تا وطن جدیدی برای خودشان پیدا کنند.
در این طرحِ داستانی سه جهت وجود دارد:
جهت اول شکست خوردگانِ مفلوکی هستند که سرزمین خود را از دست دادهاند و چون وطن برای آنها هیچ اصالت و ثبات مکانی ندارد، بهدنبال مکان جدیدی برای زندگیِ آرام و صلحآمیز هستند.
جهت دوم مهاجمانی هستند که اقدامِ تهاجمیِ آنها بدون پاسخ مانده است و خواهد ماند. حتی در انتهای فیلم که افسر ارشد مهاجمین شکست خورده و دستگیر میشود، بدون تنبیه به سرزمین خودش بازگردانده میشود تا پیام صلحجویان را به آنها واصل کند. در تصاویر اولیهی فیلم نیز، قومِ مهاجم چندان سیاه و منفور نیستند و بیننده احتمالاً توجیهی برای کارهای آنها پیدا میکند.
اما جهت سوم داستان، نیروی نظامی آمریکا است که بهعنوان ناجی عمل کرده و پناهجویان را اسکان میدهد!
فیلم «کاپیتان مارول» (۲۰۱۹) : سیارهی نژاد اسکرال از بین رفته است و آنها بهعنوان پناهجو بهدنبال وطن جدیدی هستند.
متأسفانه همانقدر که ایدهی جهانوطنی در فیلمهای مارول تبلیغ میشود، به همان اندازه وطنِ آمریکایی نیز ترویج میشود. کاپیتان آمریکا که یکی از شخصیتهای اصلیِ گروهِ انتقامجویان است، قهرمانِ ملّی مردم آمریکا است. او نسبت به فرهنگ و پرچم ایالاتمتحده وفادار است و مردم نیز او را دوست دارند.
مرد آهنی (Iron Man) یا همان تونی استارک نیز نمایندهی نابغهی سرمایهدارِ آمریکایی است که شباهت زیادی به افرادی مثل بیل گیتس یا ایلان ماسک دارد. او کمی مغرور است، ولی این ویژگی اخلاقی بهخاطر علم زیاد و هوش بالایش قابل اغماض است. پیشتر تسلیحاتِ نظامیِ کشور آمریکا توسط شرکتِ استارک تأمین میشد، ولی پس از مشاهدهی تبعاتِ جنگ در کشور افغانستان، تأمین نظامیِ شرکت استارک متوقف میشود. اما مدتی بعد نسخهی دومِ لباسِ مخصوص مردِ آهنی به دوست استارک یعنی جیمز رودی اهدا میشود. سرهنگ رودی یکی از افسران بالا رتبهی نیروی هوایی آمریکا است و در بسیاری از عملیاتهای ملّی، بینالمللی و بینسیارهای از این لباس استفاده میکند.
در واقع میتوان گفت: جهانوطنی ایدهی غالبِ فیلمهای مارول است، بهاستثنای کشور آمریکا. همهی مردم جهان و حتی موجودات کهکشان میتوانند وطن خود را ترک کرده و به مکانی جدید بروند. اما مردم آمریکا باید همواره به پرچم و کشورشان وفادار بمانند و به پناهجویان دیگر کشورها نیز کمک کنند. این استاندارد دوگانه است، که آزاردهنده است.
منابع تحقیق:
(۱) https://www.nytimes.com/۲۰۱۹/۱۱/۰۴/opinion/martin-scorsese-marvel.html
(۲) https://www.metacritic.com/movie/thor
(۳) https://www.rogerebert.com/reviews/thor-۲۰۱۱
(۴) https://basirat.ir/fa/news/۲۲۴۹۴۸/
(۵) https://civilica.com/doc/۵۳۶۵۷۸/
(۶) https://www.wired.com/۲۰۱۳/۰۹/s-h-i-e-l-d-۱۰۱-faq/
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: