تقابل وحی و خرد در جنگ ستارگان

تقابل وحی و خرد در جنگ ستارگان

تجربه‌ای چهل‌ساله از لیبرالیزاسیون دولتی (قسمت شانزدهم) جنگ ستارگان

آن‌چه در قسمت‌های قبل گذشت:

قسمت اول ⇐ بر اساس لیبرالیسم، فرد دارای آزادی مطلق بوده و هیچ تکلیفی را برنمی‌تابد! «فردگرایی» مهم‌ترین شاخصه این رویکرد است.
قسمت دوم ⇐ بر اساس فردگرایی، روابط بین انسان‌ها ماهیتی واقعی نداشته و شکل‌گیری جوامع انسانی، مرکّب واقعی محسوب نمی‌شود.
قسمت سوم ⇐ در تفکر لیبرالی، در تقابل «اصالت فرد» با ارزش‌های دینی جامعه، «فرد» ادعای خدایی می‌کند!
قسمت چهارم ⇐ در تفکر «اومانیسم» به‌عنوان ریشه مکاتب غربی، انسان، محورِ ارزش‌ها بوده و تنها اراده‌ی او اصیل است.
قسمت پنجم ⇐ حذف باورهای قلبی (متعلّقات ایمان در تفکر خدامحور) با ترویج «شک‌گرایی» توسط متفکران ملحد غرب.
قسمت ششم ⇐ تقابل «لیبرالیسم» با «ایمان به عالَم غیب» (مهم‌ترین نقطه تمایز تفکرات خدامحور و بشرمحور).
قسمت هفتم ⇐ نوع مواجهه‌ی تفکر اومانیستی با «ایمان به آخرت» و موضوع «مرگ».
قسمت هشتم ⇐ «ایمان به وجود انبیای الهی» و نوع مواجهه‌ی غرب با آن.
قسمت نهم ⇐ «ایمان به وجود کتاب الهی» و نوع مواجهه‌ی غرب با آن.
قسمت دهم ⇐ «ایمان به وجود ملائکه الهی» و نوع مواجهه‌ی غرب با آن.
قسمت یازدهم ⇐ «ایمان به وجود آیات الهی» و نوع مواجهه‌ی غرب با آن.
قسمت دوازدهم ⇐ «ایمان به وجود الله» و نوع مواجهه‌ی غرب با آن.
قسمت سیزدهم ⇐ معرفی سومین شاخصه سبک زندگی اباحه‌گرایانه در قالب سکولاریسم.
قسمت چهاردهم ⇐ کارکرد اصلی سکولاریسم در تعریف دینی مُدرن با عنوان دین لیبرالیسم.
قسمت پانزدهم ⇐ تعریف اولیه از خِرَدگرایی افراطی به‌عنوان چهارمین رُکن نظام لیبرالیسم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در ادامه، به زمینه‌های لازم برای طرح این اصل و معرفی مُقدمات فکری ویژه‌ی آن، در کنار مبانی شاخص شناخته‌شده‌ی خِرَدگرایی می‌پردازیم.

۴. خِرَدگرایی افراطی (Rationalism)

عقل‌گرایی غربی و خردگرایی افراطی را می‌بایست یکی دیگر از اصول فکری تمدن غرب قلمداد نمود که سعی اصلی خود را معطوف طرح‌ریزی اجتماعی می‌نماید که به کفایت و بسندگی خِرَد انسانی، برای تشخیص خبط و صواب مناسبات روزمره در جهت ترسیم سعادت دنیوی باورمند بوده و از آنجا که تمامی انسان‌ها از نیروی خِرَد و تعقّل بهره‌مند می‌باشند، حاصل این خردمندی چیزی نیست جز تأیید تفکر بشرمحورانه و ترویج انگاره‌های فردگرایانه و در عین حال ایجاد ساختاری کاملاً مادی و مبتنی بر قراردادهای اجتماعی، در چارچوب سکولاریسم و بر بستر ساختارهای مُدرن در جهانی که دیگر عنوان دهکده‌ای جهانی (Global village) داشته و تحت قیمومیّت ایالات متحده آمریکا سرپرستی می‌شود.

معرفت یا همان شناخت، از جمله واژگانی است که از حیث معنای لغوی، جزء بدیهیات بوده و در واقع غیر قابل تعریف می‌باشد؛ به این معنی که اصولاً در تعریف این واژگان اشکال دور پیش می‌آید و نمی‌توان از معرفت تعریفی ارائه نمود؛ با این همه باید توجه داشت که در باب لوازم معرفت و شناخت می‌بایست به سه ابزار کُلی آن یعنی تجربه (حواس)، عقل و وحی (شهود) اشاره نمود که بر بستر دو ساحت کُلی قلب و عقل دریافت می‌شوند و این‌گونه است که عقل و نقل با هدایت وحی و الهام الهی را می‌بایست جامع‌ترین راه‌ کسب معرفت و شناخت توسط انسان در طول تاریخ تا به امروز قلمداد نمود.

وحی و عقل و تجربه در جنگ ستارگان

بر این اساس، فرآیند کامل شناخت و کسب معرفت، برای انسان محقّق نمی‌گردد مگر آن‌که آدمی به هر سه‌ی این ابزارها (تجربه، عقل و وحی) مجهّز شود. در حالی‌که مجموع مکاتب معرفت‌شناسی یا شناخت‌شناسی (Epistemology) در جهان غرب را می‌توان در دو شکل کُلّی خِرَدگرایی (Rationalism) و تجربه‌گرایی (Empiricism) ملاحظه کرد؛ دو مکتب اصلی و گرایش شاخصی که یکی در قالب خِرَدگرایی به تعریف و شناسایی حقایق هستی از راه برهان و استدلال عقلی تمرکز نموده و دیگری در نقطه‌ی مقابل این تفکر، سعی می‌نماید تا همه‌ی معارف بشری را به صورتی مستقیم یا غیرمستقیم برآمده از تجربه معرفی نماید.

از این جهت است که می‌بایست کارکرد اصلی خِرَدگرایی در نظام تمدنی غرب را در تقابل با وحی (شهود) قلمداد و هدایت بَشر به‌سوی مطلق‌انگاریِ خِرَدگرایی و تجربه‌گرایی برای کسب معرفت و شناخت را مقصود نظام لیبرالیسم در این مسیر ارزیابی نمود. امری که به‌صورت ویژه در آثار هالیوود متجلّی و در فیلم‌های سینمایی شاخصی همچون جنگ ستارگان به نمایش درمی‌آیند.

پوستر فیلم جنگ ستارگان یا جنگ‌های ستاره‌ای

«جنگ ستارگان» (یا به تعبیر دقیق‌تر: جنگ‌های ستاره‌ای) عنوانِ مجموعه‌فیلم‌هایی است که اولین قسمت آن در سال ۱۹۷۷ با عنوان «جنگ ستارگان» (Star Wars) منتشر شد (سپس هنگام اکران مجدد در سال ۱۹۸۱ نام آن تغییر یافت به: «قسمت چهارم: امیدی تازه») و باعث گسترش جهان جنگ ستارگان در فرهنگ عامه در سراسر جهان شد. بعد از آن دنباله‌های موفقیت‌آمیز دیگری با نام «امپراتوری ضربه می‌زند» و «بازگشت جدای» به ترتیب در سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۸۳ معرفی شدند. این سه فیلم «سه‌گانه‌ی اصلی» جنگ ستارگان را تشکیل می‌دهد. پس از آن، «سه‌گانه‌ی پیش‌درآمد» در سال‌های ۱۹۹۹، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۵ منتشر شدند. پس از گذشت ده سال سه‌گانه‌ای جدیدی با فیلم «نیرو برمی‌خیزد» پا به عرصه نهاد، این سه‌گانه با «آخرین جدای» در سال ۲۰۱۷ ادامه یافت و با فیلم «خیزش اسکای واکر» در سال ۲۰۱۹، «سه‌گانه‌ی دنباله» نیز پایان یافت. هر ۹ فیلم نامزد جایزه اسکار (با برنده شدن دو فیلم اول) و باعث موفقیت‌های تجاری شدند. این سری فیلم مجموعاً هشت و نیم میلیارد دلار فروش جهانی داشت.

جنگ ستارگان را می‌بایست از جمله آثاری دانست که خِرَدگرایی افراطی را در تقابل با وحی (شهود) در عمق جان مخاطبان خود تزریق می‌نماید. این فیلم، کهکشانی خیالی و دوردست را روایت می‌کند که در آن، نبردی گسترده در جریان است؛ نبردی «میان سیاره‌ای» که در یک سوی آن امپراتوری مستبد با نام پالپاتین (Palpatine) حضور دارد و در طرف دیگر اتحادیه شورشیان. طیّ این نبرد، قهرمان اصلی فیلم یعنی لوک اسکای‌واکر (Luke Skywalker) مجبور می‌شود تا برای افزایش قدرت خود با آیینی کُهن آشنا ‌شود که شوالیه‌هایی به‌نام جِدای (Jedi) از آن پیروی می‌نمودند؛ شوالیه‌هایی خِرَدگرا و همه‌چیزدان‌ که با خدمت به دیگران، خود را وقف امور خیریه، شهروندی و کار داوطلبانه کرده‌اند و منشأ قدرت ویژه ایشان، قدرت مادی ویژه‌ای به‌نام فورس (The Force) است که در قالب عرفان مُدرن و جنبش‌های نوپدید دینی (New religious movement) تعریف می‌شود و میدان انرژی ویژه‌ای را برای ایشان جهت احاطه بر اشیاء و موجودات زنده‌ی پیرامون ایشان ایجاد می‌نماید.

پوستر فیلم‌های جنگ ستارگان یا جنگ‌های ستاره‌ای

صرف‌نظر از بررسی جوانب و دقت در کمّ و کیف و تفاوت‌های خِرَدگرایی و تجربه‌گرایی به‌عنوان دو مکتب اصلی که منشأ پیدایش اختلافاتی به ظاهر جدّی در جهان غرب و ایجاد دیدگاه‌های اجتماعی گوناگونی در قالب ایده‌آلیسم یا آرمان‌گرایی (Idealism) و پوزیتویسم یا اثبات‌گرایی (Positivism) در این جوامع گردید، فهم این نکته از اهمیت برخوردار است که یکی از کارکردهای نظام لیبرالیسم، ترکیب این دو مشرب و تحوّل فلسفه جدید غرب با در هم آمیختن این دو مکتب شاخص می‌باشد که به‌وضوح در آرای متفکران برجسته‌ای نظیر ایمانوئل کانت قابل مشاهده می‌باشد.

به‌عبارت دیگر، رهیافت نظام تمدنی غرب از مجموع این مکاتب شناخت‌شناسی و جمع اختلافات پیرامونی آن را می‌بایست در قالب نظام لیبرالیسم و عرضه‌ی مکتبی تلفیقی از این دو رویکرد معرفتی ارزیابی نمود؛ مکتبی جدید که از معرفت و شناخت به‌عنوان تجربه‌ای حسّی و آنچه عقل و ذهن بر آن می‌افزاید تعبیر، و به ارائه‌ی تفسیری جدید از خِرَدگرایی می‌پردازد که در چارچوب آن انسان می‌تواند عقل خود را بدون هیچ‌گونه محدودیّتی، برای حلّ مسائل خود و برای ایجاد اجتماعی جدید و پیشرفته به کار ببرد و در عین حال بر اصالت تجربه‌گرایی و قرار گرفتن ذهن به‌عنوان بستر دریافت آرای ساده و پیچیده از طریق حواس پنج‌گانه تأکید و استنتاج این پیچیدگی حسّی از خارج و طبیعت را متذکر می‌شود.

دعوای تجربه‌گرایی یا خردگرایی و جنگ ستارگان Rationalism vs Empiricism

دعوای ساختگی تجربه‌گرایی و خردگرایی!

ظهور و بروز خِرَدگرایی در صنعت سینمای غرب را می‌بایست در انبوه آثاری مشاهده نمود که به وضوح اقدام به تبلیغ و توسعه‌ی جهان‌بینی نظام تمدنی غرب، مبتنی بر انگاره‌های ماتریالیسم (Materialism) نموده و با گسترش ذهنیت ماده‌گرایی، سعی و همّت اصلی خود را معطوف فاصله‌گرفتن از وحی (شهود) و انحصار معرفت بَشری در خِرَدگرایی و تجربه‌گرایی می‌نماید و در این راستا با اتخاذ روش‌های رسانه‌ای گوناگون اقدام به توسعه‌ی ذهنیت تکامل یا فرگشت (Evolution) و شکل‌دهی کُلی آن در چارچوب داروینیسم (Darwinism) می‌نماید.

آثار سینمایی فراگیر و گسترده‌ای که تأثیر بسزایی در فرهنگ عامه مردم داشته و بسیاری از ویژگی‌های اثر را وارد زندگی روزمره‌ی مردم می‌نماید و تصویری از تکامل را با تمام مختصات نظام داروینیسم، به یک فرهنگ متداول و شاخصه‌های اصلی در سبک زندگی آمریکایی (American Way of Life) و برای عرضه‌ی به جوامع مختلف جهانی مبدّل می‌سازد.

سبک زندگی آمریکایی در جنگ ستارگان American way of life

بر این اساس می‌توان جوهره‌ی نظام تمدنی غرب را خِرَدگرایی در نظر گرفت و اصل دعوای این مکتب و تجربه‌گرایی را به‌نوعی ساختگی و کارکرد اصلی آن را بر محور حذف ایمان قلبی و پیگیری دستورات و تعالیم الهی فهم نمود. غرب در گام نخست، با تعریفِ انحرافی از ایمان‌گرایی (Fideism)، ایمان قلبی را در تعارض با خِرَدگرایی و تجربه‌گرایی نشان داده و پس از عرضه‌ی چهره‌ای زشت و بی‌منطق از ایمان در صورتی افراطی (Extreme Fideism) و ایجاد تصویری خِرَدگریز از ایمان (با این ادعا که: عقل و ایمان دو موضوع مجزا و ضد یکدیگر می‌باشند)، خود به تعریف رویکردی جدید در مقابل این رویکرد افراطی اقدام کرده و سعی می‌کند تا با کم‌کردنِ صورت ضدعقل و خِرَدستیز، به ارائه‌ی چهره‌ی نسبتاً قابل قبولی از ایمان اعتدالی (Moderate fideism) می‌پردازد که مبتنی بر آن، عقل و ایمان به‌عنوان دو قلمرو جدا از یکدیگر و با کارکردی متفاوت، به‌رسمیّت شناخته می‌شوند و در عین حال بر اصلِ قابل شَک بودن تمامی‌باورها تأکید می‌ورزند و با ظاهری موجّه، اقدام به بسط شَک‌گرایی می‌نمایند!

مدعیانِ خِرَدگرایی با طرحِ ایمان‌گرایی اعتدالی و پذیریش ماهیت شَک‌گرایی، نوعی ندانم‌گرایی (Agnosticism) و ندانم‌باوری را ترویج نموده و تشخیص دُرستی یا نادرستیِ باورهای ایمانی را غیرممکن می‌نمایانند! و این‌گونه گروهی بی‌خدایی ندانم‌گرا (Agnostic atheism) یا ندانم‌گرایی بی‌خدا را برگزیده و ادعا می‌کنند که وجود و حضور خدا، امری است که یا ذاتاً ناشناختنی است، یا فعلاً و با توجه به مدارک موجود، ناشناخته!! و گروهی دیگر بر خداباوری ندانم‌گرا (Agnostic theism) تأکید کرده و با اعتقاد به وجود حداقل یک خدا، در عین حال معتقد می‌باشند که پایه‌ی این گزاره ناشناخته است.

برتراند راسل خرد گرایی جنگ ستارگان

برتراند راسل (Bertrand Russell) فیلسوف مُلحد یهودی و جامعه‌شناس لیبرال انگلیسی، در سال ۱۹۴۷م، در مقاله‌ای با عنوان «من یک خداناباورم یا یک ندانم‌گرا؟» (?Am I An Atheist or an Agnostic) به‌صراحت ماهیت خِرَدگرایی را افشا نموده و بیان می‌دارد:

به‌عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنونده‌های فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانم‌گرا توصیف می‌کنم، چرا که فکر نمی‌کنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد. از سوی دیگر اگر بخواهم بر فردی معمولی در خیابان اثری صحیح بگذارم فکر می‌کنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم، چرا که وقتی می‌گویم نمی‌توانم اثبات کنم که خدایی وجود ندارد، مجبورم که هم‌چنین به همان‌سان بگویم که نمی‌توانم اثبات کنم که خدایان هومری وجود ندارند.
(As a philosopher, if I were speaking to a purely philosophic audience I should say that I ought to describe myself as an Agnostic, because I do not think that there is a conclusive argument by which one can prove that there is not a God. On the other hand, if I am to convey the right impression to the ordinary man in the street I think I ought to say that I am an Atheist, because when I say .that I cannot prove that there is not a God, I ought to add equally that I cannot prove that there are not the Homeric gods)

وی همچنین در سال ۱۹۵۳م، در مقاله‌ای دیگر با عنوان «ندانم‌گرا بودن چیست؟» (?What Is An Agnostic) با جمع میان خِرَدگرایی و تجربه‌گرایی، اصل ایمان قلبی را مورد تعرض قرار داده و بیان می‌دارد:

یک ندانم‌گرا فکر می‌کند که دانستن حقایقی در مورد خدا و زندگی بعدی آن‌گونه که مسیحیت و دیگر مذاهب به آن‌ها می‌پردازند، غیرممکن است. یا اگر غیرممکن نیست، در حال حاضر غیرممکن است.
(An agnostic thinks it impossible to know the truth in matters such as God and the future life with which Christianity and other religions are concerned. Or, if not impossible, at least impossible at the present time.)

تجربه‌گرایی یا خردگرایی و جنگ ستارگان

دو کتاب با عناوین «تجربه‌گرایی» و «خردگرایی»

به این ترتیب شَک‌گرایی را می‌توان مقدمه‌ای برای خردگرایی افراطی به‌منظور تحقق نظام لیبرالیسم دانست که با تمرکز بر فردگرایی (Individualism) سعی می‌نماید تا محوریت بَشر و بسط اومانیسم (Humanism) را در قاعده‌ی سکولاریسم (Secularism) پی‌گیری نموده و زندگی بَشر و عالم هستی را چیزی فراتر از حوزه‌ی محسوسات بَشری معنا نکرده و در عین حال اگزیستانسیالیسم (Existentialism) یا هستی‌گرایی و یا باور به اصالت وجود را معرفی و در این قاعده اصل زندگی را امری بی‌معنا تفسیر می‌نماید که تنها خود شخص می‌تواند به آن معنا دهد.

این‌گونه است که نظام لیبرالیسم مبتنی بر خِرَدگرایی افراطی و با تمرکز بر محوریت بَشر و اصالت فرد به‌عنوان تصمیم‌گیرنده‌ی مطلق در معنا بخشیدن به زندگی تأکید ورزیده و معیّن می‌سازد که این انسان لیبرال است که تصمیم می‌گیرد تا با ایمان به خدا و یا عدم ایمان به وجود خالق، رنگ و معنایی جدید به زندگی خود ببخشد و از این جهت تنها این انسان‌ها هستند که از توانایی ساختن جهان خود برخوردار می‌باشند و بنابراین، اجتماع مذهبی به‌عنوان مناسبات اجتماعی قدیمی که زمان درازی با طرح تعالیم آسمانی و در قالب کُتب مقدس، عقل و پیشرفت را خفه کرده‌اند!! باید تغییر کرده و به فرد فرد انسان‌ها چنین آزادی داده شود تا خواست‌ها و هدف‌های خود را مبتنی بر عقل و تجربه و بر بسترِ انگاره‌های خِرَدگرایانه دنبال نمایند.

خردگرایی افراطی و عقل‌گرایی افراطی و جنگ ستارگان

این خِرَدگرایی افراطی بر بسندگی عقل و تجربه به‌عنوان راهنمای سعادت و خوشبختی انسان تمرکز نموده و خِرَد را اصلی‌ترین عامل برای مواجهه با شَک‌گرایی و نیروی بی‌نیازکننده‌ی انسان از هدایت‌های غیربَشری معرفی می‌کند!

از این جهت است که شناخت و دریافت دقیق از ماهیت خِرَدگرایی سبب می‌شود تا توهّم رایج و تصور غلط از نظام لیبرالیسم در اذهان اصلاح گردد و هیچ‌گاه واژه‌ی لیبرالیسم به‌عنوان معادلی برای آزادی، برابری و یا استقلال فرض نشود. لیبرالیسم، با پذیرش نسبی‌گرایی (Relativism)، عقل آدمی را تنها ملاک تشخیص امور و تعیین خوب و بد موضوعات قرار داده و ضمن عدم قبول هیچ قید و بندی از پیش مقرر شده برای زندگی انسانی، تمام افعال انسان‌ها را مباح انگاشته و تنها عقل و تجربه را صاحب صلاحیت برای تعیین حدود در زمان‌های مختلف و حتی شاخص‌های آزادی، برابری و یا حدود استقلال در جوامع مختلف می‌داند.

ادامه دارد…

نویسنده: محمدرضا شاه‌حسینی با ویراستاری مجدد اندیشکده مطالعات یهود

قسمت قبل ⇒ لینک مرتبط ⇐ قسمت بعد [بزودی]

««« پایان »»»

آشنایی با رنگ‌های به‌کار رفته در یادداشت فوق:

رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوه‌ای ⇐ نقل‌قول.

جنگ ستارگان ، جنگ ستارگان ، جنگ ستارگان

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

نقد و بررسی انیمیشن دلیر

نقد و بررسی انیمیشن دلیر

موهای قرمز مریدا در انیمیشن دلیر اتفاقی نیست. در آیین‌های شیطان‌پرستی، پرستش موجودی مؤنث با موهای قرمز (لیلیث یا بابالون) کاملاً ترویج شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − دوازده =