تولد یک ملت و جان فورد کشف ظرفیت سینما در دروغگویی

«تولد یک ملت» و «جان فورد»؛ کشف ظرفیت سینما در دروغگویی

کارویژه «شبکه نفوذ» برای ایجاد تصویری «دروغ‌گو» از «ایران» و «ایرانی» (قسمت چهارم) جان فورد

بی‌تردید از «جان مارتین فینی» (John Martin Feeney 1894–۱۹۷۳) می‌توان به‌عنوان یکی از چهره‌های برجسته و شاخص هنری غرب نام برد که نقش به‌سزایی را در پیش‌برد «اهداف رسانه‌ای نظام لیبرالیسم» ایفا نمود و به اسطوره‌ای در «صنعت سینمای آمریکا» مبدل گردید؛ اسطوره‌ای هم‌چنان الهام‌بخش که برای نخستین‌بار در سنّ ۲۰سالگی به سینمای آمریکا قدم نهاد و با نام هنری «جک فورد» (Jack Ford) فعالیت سینمایی خود را آغاز نمود و به سرعت و با بازی افتخاری در فیلم سینمایی «تولد یک ملت» اعتبار یافت. فیلمی که به‌خوبی معادلات قدرت و حضور در عرصه‌ی سینما را به او نشان داده و او به درکی عمیق از ظرفیت عظیم رسانه‌ای «هنر هفتم» برای «دروغ‌گویی» و بالأخص «جعل تاریخ» رساند!

جان فورد کارگردان ژانر وسترن

«تولد یک ملت» (The Birth of a Nation) از جنجالی‌ترین آثار سینمایی ساخته شده در آمریکا و سرزنش‌آمیزترین «فیلم نژادپرستانه» (Racism Film) در تاریخ سینمای «هالیوود» است. این فیلم «صامت» در سال ۱۹۱۵ میلادی و به کارگردانی «دی. دبلیو. گریفیث» (David Wark Griffith) ساخته شد؛ فیلمی تعیین‌کننده در «تاریخ سینما» که با مدت نمایش اولیه بیش از سه‌ساعته خود به‌عنوان یک اثر عظیم در سینمای آن دوران مطرح شد و با مونتاژ دقیق و دکوپاژی پرتحرک و باشتاب، موفق شد تا به دوران استفاده از قواره‌ها و به‌کارگیری شیوه‌های تیاتری در سینما پایان دهد و مفهومی با عنوان «فُرم سینمایی» را با تکیه بر «پرفورمنس» (Performance) جدید پدید آورد و تحوّل سینمایی بزرگی را پایه‌گذاری نماید.

تولد یک ملت و جان فورد The Birth of a Nation

فیلم سینمایی «تولد یک ملت» اگرچه نخستین اثر سینمایی بلند «دیوید گریفیث» محسوب می‌شود؛ اما باید توجه داشت که «گریفیث» به هیچ عنوان «کارگردانی فیلم اولی» محسوب نمی‌شود و او پس از ساختن حدود پانصد فیلم کوتاه و فعالیت مستمر سینمایی طیّ سال‌های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ میلادی بود که این‌چنین مورد اعتماد ویژه واقع می‌شود و «مدیریت فرهنگی آمریکا» برای تولید این اثر سینمایی، تمامی امکانات تولید و پخش وابسته به کمپانی‌های آن روز سینمای آمریکا را در اختیار ایشان می‌گذارد!

تولد یک ملت و جان فورد - دیوید گریفیث

«تولد یک ملت» غیر از سینمای آمریکا، یک فیلم شاخص و تأثیرگذار بر صنعت «سینمای جهان» محسوب می‌شود که برای نخستین‌بار تعیین کرد که «سینما» تنها ابزاری برای «سرگرمی» (Entertainment) نیست و نمی‌توان آن‌را صرفاً یک «هنر» و یا «صنعت» قلمداد نمود، بلکه علاوه بر دارا بودن تمامی این وجوه، به‌عنوان یک «رسانه» (Media) به‌شدت قدرتمند می‌تواند عمل کند. رسانه‌ای که از زبان و بیانی مختص به خود برخوردار است و به‌خوبی می‌تواند جای «کلمه» و «کلام» را برای توده‌های مختلف اجتماعی بگیرد و برای مخاطبان عمومی و گسترده خود، نوعی از «باورسازی» (Believing) را به‌واسطه‌ی استفاده‌ی هم‌زمان از «نور» و «حرکت» و «موسیقی» رقم زند. اتفاقی که چند سال پس از تولید فیلم «تولد یک ملت» و با پایان عصر «فیلم‌های صامت» توانست عنصر «صدا» (Sound) را هم به خدمت درآورد و با تلفیق «نور» و «صدا» و «حرکت» هر آنچه که می‌خواهد را به عمق جان مخاطبان خود حقنه نماید.

صحنه‌ای از فیلم تولد یک ملت با بازی جان فورد

صحنه‌ای از فیلم تولد یک ملت با حضور جان فورد

فیلم سینمایی «تولد یک ملت» را می‌توان یک پروژه سینمایی کاملاً «سفارشی» قلمداد نمود. اثری که فرایند تولید آن با حمایت مادی و معنوی «حزب دموکرات» و شخص «وودرو ویلسون» (Thomas Woodrow Wilson) رئیس‌جمهور ایالات متحده، رقم خورد. فیلمبردای این اثر با بودجه‌ی مصوّب ۴۰هزار دلاری و دقیقاً در سالگرد «روز استقلال» ایالات متحده (Independence Day)، یعنی ۴ جولای ۱۹۱۴م آغاز شد و حدود سه ماه به طول انجامید و نهایتاً در اکتبر سال ۱۹۱۴م و با صرف بودجه‌ای ۱۰۰هزار دلاری به پایان ‌رسید، و حدود چهار ماه بعد در ۸ فوریه ۱۹۱۵م فرایند اکران عمومی آن با نام ابتدایی «مرد فرقه» (The Clansman) در بزرگ‌ترین شهر ایالت کالیفرنیا، یعنی لس آنجلس آغاز شد.

تولد یک ملت و جان فورد - وودرو ویلسون

این نام از عنوان رُمان مورد اقتباس قرار گرفته توسط این اثر، یعنی «مرد فرقه: عاشقانه تاریخی کوکلاکس کلان» (The Clansman: A Historical Romance of the Ku Klux Klan) وام گرفته شده بود. رُمانی که در سال ۱۹۰۵م نوشته شده بود و نویسنده آن یعنی «توماس دیکسون» (.Thomas Dixon Jr) در مراسم نخستین اکران عمومی اثر حضور داشت و پس از شگفت‌زده شدن نسبت به خروجی سینمایی کتاب خود، تلاش نمود تا «گریفیث» را به تغییر نام اثر قانع سازد و این‌گونه بود که نام این اثر سینمایی پس از همان اکران نخستین عوض گردید و پس از آن به‌عنوان «تولد یک ملت» خوانده شد.

تولد یک ملت و جان فورد - توماس دیکسون نویسنده مرد فرقه عاشقانه تاریخی کوکلاکس کلان

«جک فورد» به‌سرعت توانست خود را به «جامعه یهودیان» به‌عنوان طبقه‌ی داری نفوذ در سینمای آمریکا مرتبط سازد و با شخصیت‌های سینمایی مشهوری همچون «توماس ادیسون» (Thomas Edison) و «ژرژ ملی‌یس» (Georges Méliès) و «توماس اچ. اینس» (Thomas Harper Ince) و… در صدها فیلم سینمایی صامت همکاری نماید و آن‌چنان قدرتمند پیش رود که سرانجام پس از تولید چند فیلم کوتاه، نخستین فیلم بلند سینمایی خود را در سال ۱۹۱۷م بسازد. فیلمی ۵۷ دقیقه‌ای و مبتنی بر قواره‌های «سینمای صامت» که با عنوان «تیراندازی مستقیم» (Straight Shooting) و در «ژانر وسترن» تولید شده بود و توانست از حضور فوق‌ستاره‌های سینمای صامت آمریکا و همراهی بازیگرانی همچون «هری کری» (Harry Carey) به‌خوبی بهره‌مند شود.

تولد یک ملت و جان فورد - فیلم تیراندازی مستقیم

همین شناخت صحیح و دقیق از «معادلات قدرت و ثروت» در سینمای آمریکا بود که جایگاه «جک فورد» در «هالیوود» را تعیین نمود و اسباب پیشرفت او را آن‌چنان فراهم ساخت که طیّ دهه‌ی نخست دوران فیلم‌سازی خود توانست ۶۰ فیلم صامت را کارگردانی کرده و به‌صورت متوسط هر سال با حدود ۶ فیلم، حضور خود را در سینما تثبیت کند.

جان مارتین فینی یا جان فورد یا جک فورد

جان مارتین فینی (جان فورد)

«جان مارتین فینی» در اوایل دهه‌ی ۱۹۲۰ و پس از کارگردانی فیلم سینمایی «کامئو کربی» (Cameo Kirby) بار دیگر اسم هنری خود را تغییر داد و این بار خود را با عنوان «جان فورد» (John Ford) خواند. نامی که در سال ۱۹۲۴م و با تولید فیلم سینمایی «اسب آهنین» (The Iron Horse) به‌عنوان یک اثر عظیم و «بیگ پروداکشن» (Big Productions) در حافظه تاریخی سینمای صامت ماندگار شد و ارتباط مادام‌العمر «جان فورد» را با «ژانر وسترن» در حافظه‌ی تاریخ سینمای جهان رقم زد.

تولد یک ملت و جان فورد - فیلم اسب آهنین

«جان فورد» با هوشمندی و شناخت صحیح از حرکت رو به پیشرفت «صنعت سینما» و برآورد دقیق نسبت به افول «سینمای صامت» و نیاز مبرم مخاطبان سینما برای دریافت عنصر «صدا» و کارکرد ویژه‌ی این عنصر در «دروغ‌گویی رسانه‌ای» و باورپذیر شدن هرچه بیشتر «دروغ» بود که در سال ۱۹۲۹م و با تولید فیلم سینمایی «ساعت مشکی» (The Black Watch) نخستین حضور ناطق خود را در سینما به ثبت رساند.

جان فورد و فیلم ساعت مشکی

حضوری که پس از یک دهه فعالیت مستمر و تولید فیلم‌های گویا و صدادار، در اواخر دهه ۱۹۳۰، توسط «جان فورد» متحوّل شد و این‌بار او به سراغ استفاده از عنصر جدیدالورود «رنگ» (Color) در صنعت سینما رفت و با استفاده از شیوه‌ی «تکنی‌کالر» (Technicolor) نخستین فیلم رنگی خود را با عنوان «طبل‌ها با چرخش پا» (Drums Along the Mohawk) در سال ۱۹۳۹م تولید کرد.

جان فورد و فیلم طبل‌ها با چرخش پا

سال‌ها فعالیت‌ در صنعت سینمای آمریکا، «جان فورد» را به درک صحیحی از «کارکرد رسانه‌ای سینما» رساند و او را به استفاده‌ی حداکثری و همزمان از قابلیت سه‌وجهی این پدیده در قاعده «هنری» و «صنعتی» و «رسانه‌ای» باورمند ساخته و به شخصیتی اسطوره‌ای مبدل نمود. او نه‌تنها با ساخت ۱۱۲ فیلم بلند هم‌چنان عنوان‌دار «پُرکارترین کارگردان سینمای جهان» است؛ بلکه توانست نقش مؤثر در احیای دوباره‌ی «ژانر وسترن» در دهه‌ی ۱۹۳۰ ایفا نموده و الهام‌بخش طیف گسترده‌ای از سینماگران شود و شخصیت‌های برجسته‌ای همچون «اورسن ولز» (Orson Welles) و «اینگمار برگمان» (Ingmar Bergman) و نسل پس از ایشان و افرادی همچون «مارتین اسکورسیزی» (Martin Scorsese) و «استیون اسپیلبرگ» (Steven Spielberg) و… را وامدار فهم خود از «هنر-صنعت-رسانه سینما» سازد.

استیون اسپیلبرگ وامدار جان فورد

بر این اساس، «جان فورد» را می‌توان به‌عنوان نمونه‌ای واضح و قابل مطالعه از یک «افسر جنگ نرم» معرفی نمود. شخصیتی که بیش از هر کارگردان دیگری در تاریخ سینمای «فیلم وسترن» ساخت و نقش بی‌بدیلی در تثبیت و تکامل این ژانر سینمایی ایفا نمود. ژانری که زاییده‌ی «تفکر لیبرالیسم» است و از ‌قابلیت گسترده‌ای برای «جعل حقایق» و «واقعیت‌سازی» از هر نادرستی برخوردار می‌باشد و به‌خوبی می‌تواند در پیش‌برد «اهداف رسانه‌ای نظام لیبرالیسم» و حقنه هر «دروغی» به عمق جان مخاطبان سینما موفق عمل نماید. از این جهت است که «آکادمی علوم و هنرهای سینما»  (AMPAS) با اعطای چهار جایزه‌ی «اسکار بهترین کارگردانی» او را به الگو و سرمشق مبدّل ساخت.

جان مارتین فینی یا جان فورد

جان مارتین فینی (جان فورد)

«جان فورد» برای چهار فیلم سینمایی بلند خود یعنی «خبرچین» (The Informer – 1935)، «خوشه‌های خشم» (The Grapes of Wrath – 1940)، «چه سرسبز بود درّه من» (How Green Was My Valley – 1941) و «مرد آرام» (The Quiet Man – 1952) توانست «جایزه اسکار بهترین کارگردانی» را کسب کند و توانست نام خود را هم‌چنان تا به امروز در صدر فهرست موفق‌ترین کارگردانان جهان ثبت نماید و از جایگاهی تکرار نشدنی برخوردار گردد.

ادامه دارد…

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

نویسنده: محمدرضا مهدوی‌پور

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتا پیام رسان بله پیام رسان سروش پیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

برتری تاریکی بر روشنایی؛ نقد انیمیشن اوریون و تاریکی

برتری تاریکی بر روشنایی؛ نقد انیمیشن اوریون و تاریکی

در انیمیشن «اوریون و تاریکی» که مخاطب کودک دارد، چون «معاد» انگار می‌شود، طبیعتاً هدف زندگی نیز زیر سؤال رفته و به همین دلیل فیلمساز در اثر پوچی را ترویج و تبلیغ می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 − نه =