کارویژه «شبکه نفوذ» برای ایجاد تصویری «دروغگو» از «ایران» و «ایرانی» (قسمت ششم) هنر برای هنر
«جنگ جهانی اول» را میبایست بهعنوان نقطه عطفی در «تاریخ سینما» قلمداد نمود. نقطه عطفی که منجر به پوستاندازی و گسترش چشمگیر این صنعت نوپا در جهان گردید و توان و استعداد ویژه «سینما» را بهعنوان یکی از عوامل «قدرتبخش» و بسیار کارآمد افشا نمود. جنگی که توانست افقهای جدیدی از «قدرت نرم» (Soft Power) را ترسیم نموده و حکومتها را متوجه قابلیت بالای «پرده نقره» در تنظیم روابط و سامانبخشیدن به افکار عمومی و شکلدادن به علایق تودهها نموده و «دیپلماسی عمومی» (Public Diplomacy) را معنی و مفهومی نوین بخشید.
فیلم سینمایی «نبرد سم» (The Battle of the Somme) نمونهای از صدها فیلم سینمایی تولید شده در دوران «جنگ جهانی اول» است. اثری پنج قسمتی که با حمایت مستقیم «دفتر جنگ بریتانیا» (British War Office) در گونهی مستند سینمایی ساخته شد. فیلمی که فرایند تولید آن در سال ۱۹۱۵م و با اعزام «جان مک داول» (John McDowell) و «جفری مالینز» (Geoffrey Malins) در مقام کارگردان به جبهه جنگ فرانسه رقم خورد و برای نخستینبار در ۱۰ اوت ۱۹۱۶م در لندن به نمایش درآمد. فیلمی صامت و سیاه و سفید که در اوج «جنگ جهانی اول» موفق شد تا حدود بیست میلیون مخاطب انگلیسی را تنها در شش هفتهی ابتدایی از اکران به سینما بیاورد!
اهمیت «سینما» و تولید فیلمی همچون «نبرد سم» برای طیف «متفقین جنگ جهانی اول» (Allies of World War I) به آن میزان بود که شخصیتی همچون «دیوید لوید جورج» (David Lloyd George) در جایگاه «نخستوزیر بریتانیا» در اوج درگیری کشور با موضوع «جنگ»، شخصاً اقدام به تبلیغ این اثر سینمایی نموده و پیش از اکران عمومی آن در سینماهای انگلیس، نامهای با این محتوا که «ببینید این تصویر که خود حماسه ایثار و شجاعت است … کارهای دلیرمردان ما را تا اقصی نقاط جهان بشارت دهید. این وظیفه شماست.» را به نگارش در میآورد و علاوه بر مردم انگلیس، از تودههای مختلف اجتماعی، بالأخص در کشورهای همسوی فرانسه، روسیه، ایالات متحده، ایتالیا و ژاپن میخواهد تا قدرت و هیمنه نظام پادشاهی متحد «بریتانیا» و «ایرلند شمالی» را بهعنوان قدرت اصلی در «اتفاق مثلث» (Triple Entente) و ائتلاف نظامی بینالمللی شکل گرفته در قاعده «قدرتهای آنتانت» (Entente powers) مشاهده نمایند.
اگرچه بیاعتمادی سیاستمداران به «صنعت نوین سینما» و عدم بروز و یا شناخت کافی از «کارکردهای رسانهای» این صنعت سبب شده بود تا تنها بخش کوچکی از ظرفیت گسترده سینما در فرایند «جنگ جهانی اول» مورد استفاده و بهرهبرداری قرار گیرد؛ اما تولید آثاری همچون «نبرد سم» و ظهور تأثیرات آن، بالأخص در بالابردن توان و افزایش «سرمایه اجتماعی» (Social Capital) قدرتهای درگیر جنگ موجب شد تا «صنعت سینما» مورد توجه ویژه واقع شده و بهسرعت مورد حمایت همهجانبه توسط حاکمیتهای مختلف قرار گیرد. اتفاقی که بهصورت مشخص در مورد فیلمی همچون «نبرد سم» قابل مطالعه میباشد. فیلمی که ۲۰ میلیون نفر از جمعیت حدوداً ۴۶ میلیونی آن زمان انگلیس را در یک بازه زمانی محدود به سینما کشاند و پس از آنکه پیامهای خود را به مخاطب داخلی القا نمود، با برخورداری کامل از حمایت دولت و دستگاه «دیپلماسی عمومی» این کشور، بهسرعت فرایند اکران بینالمللی خود را آغاز میکند و موفق میشود تا مخاطب جهانی را در ۱۸ کشور دیگر متأثر از پیام خود سازد!
مرور دقیق تاریخ نشان میدهد که پیامدهای «جنگ جهانی اول» محدود به تغییرات «ژئوپلتیک» (Geopolitics) نشد و گسترهی این جنگ وسیع، تنها نقشهی جغرافیای جهان را دستخوش تغییرات نکرد، بلکه این جنگ بیش از هر چیز، فرهنگ و حوزههای تمدنی را متأثر از خود ساخت و در تقابل با سُنّتها و ارزشهای اجتماعی جوامع برآمد و زمینههای لازم برای مشروعیت بخشیدن به حذف دین از زندگی تودهها را پدید آورد و در این راستا صنعت نوپا و نوین «سینما» بهعنوان یکی از بهترین خدمتگذاران رسانهای عمل نمود.
پس اگر چه «جنگ جهانی اول» در ظاهر با افول امپراطوریهای بزرگ و ظهور قدرتهای جدیدی در عرصهی نظام بینالملل همراه بود؛ اما واقعیت آن است که کارکرد نهایی این ظهور و سقوطها در مجموع منجر به حذف تفکرات «خدامحور» (Theism) و جایگزینی آن با تفکرات «بشرمحور» و «اومانیستی» (Humanism) دستهبندی میشدند.
از این منظر است که با خاتمه «جنگ جهانی اول» در ماههای پایانی سال ۱۹۱۸م (۱۲۹۷شمسی) موجی از ایدئولوژیهای دستساز بشر در سطح جهان منتشر شد. ایدئولوژیهایی برآمده از تفکرات «بشرمحور» که هریک با برجسته نمودن و تمرکز بر بخشی از تمایلات و نیازهای انسانی توانستند به زدودن «ادیان» و بالأخص «ادیان الهی» از سطح اجتماع مبادرت ورزیده و حاکمیتهایی جدید را به وجود آورند و این حاکمیتهای مُدرن را با اقبال و گرایش تودهها همراه سازند.
بر این اساس، تولد قدرت «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» که با اصالت بخشیدن به «جمعگرایی» (Collectivism) ظهور نمود و یا بروز قدرتی با عنوان «ایالات متحده آمریکا» که اصالت را به «فردگرایی» (Individualism) میبخشید و یا پیدایش «دولت آلمان نازی» (Government of Nazi Germany) و «ایتالیای فاشیستی» (Fascist Italy) که اصالت را به «ملیگرایی» (Nationalisme) میداد و…، تماماً محصول حذف تفکرات «خدامحور» و جایگزینی آن با تفکرات «بشرمحور» بود که «جنگ جهانی اول» بهخوبی زمینهساز ایجاد آن در جهان گردید.
مبتنی بر این جلوهگری نوین بود که تمرکز بر صنعت نوپای «سینما» بهسرعت مورد توجه حکومتها قرار گرفت و این «صنعت-هنر-رسانه» را با حضور گستردهی «نازیسم» (Nazism) و «فاشیسم» (Fascism) و «سوسیالیسم» (Socialism) و «کمونیسم» (Communism) و… مواجه ساخت. حضوری گسترده و پرشمار که به تبع خود «سینما» را دچار پدیدهای نمود که شاید بتوان از آن با عنوان «سونامی ایسمها» تعبیر نمود.
در این مقطع تاریخی بود که «سینما» برای همیشهی تاریخ توانست پردهپوشی را کنار زده و ابعاد سهوجهی خود را بهعنوان «صنعت-هنر-رسانه» آشکار سازد و کارکرد اصلی و مهم خود را در ایجاد «قدرت نرم» به نمایش بگذارد. زیرا «سینما» در بدو پیدایش یک پدیدهی کاملاً صنعتی مینمود که بیش از هر چیز با ابعاد فنّی و مهندسی گره خورده بود. پدیدهای که غلبه سایه «صنعت» بر آن موجب شده بود تا عملاً ابعاد «هنری» و «رسانهای» آن در سالهای ابتدایی پوشیده بماند و دیده نشود و از این جهت تنها بهعنوان یک حرفهی جدید اقتصادی و تجاری مورد توجه واقع گردد. حرفهای که اگرچه سودآوری آن تضمین شده بود، اما بهشدّت نیازمند سرمایه مالی گسترده و همبستگی با مشاغل هنری زیادی بود و از این جهت با بیشترین حضور «جامعه یهودیان» همراه گردید.
از این منظر است که برخورداری «یهودیان» پراکنده در نقاط مختلف جهان از یک پیوند عمیق تشکیلاتی با یکدیگر سبب شد تا ایشان به سهولت بتوانند از منابع مالی لازم برای حضور گسترده و چشمگیر در «صنعت بهشدّت گران سینما» برخوردار شوند و از سوی دیگر حضور تعیینکننده «یهودیان» در عرصهی «هنرهای تجسمی» (Visual arts) و «هنرهای نمایشی» (Performing arts) و همچنین «هنرهای ادبی» (Literary Arts) در نقاط مختلف جهان و بالأخص در ساختار جوامع غربی سبب شد تا ایشان بتوانند با فراغت کامل از جمع کثیر هنرمندان «یهودی» و یا مرتبط با یهودیان بهره بگیرند و با استفاده از هنرهای مختلف در عرصه «سینما» اسباب رُشد و توسعهی تولیدات سینمایی را فراهم ساخته و هر روز بر طیف مخاطبان و علاقهمندان به «سینما» بیافزایند.
البته خروج از نگاه صرفاً «صنعتی» به «سینما» همچنان با عدم صداقت و شفافیّت در ابعاد «رسانهای» آن همراه بود و همین امر سبب شد تا شخصیتهایی همچون «ریچیوتو کانودو» (Ricciotto Canudo) در کسوتهایی با عنوان «نظریهپردازان فیلم» (Film theory) ظهور نمایند و به تمرکز ویژه بر مختصات «هنری» این پدیده نوظهور پرداخته و آن را با ابداع و اطلاق واژگانی همچون «هنر ششم» (Sixth Art) و «هنر هفتم» (Seventh Art) مورد توجه و مداقه قرار دهند. اقدامی که از یک سو موجب بسط «جوانب هنری سینما» در قالبهایی با عناوین «زیباییشناسی سینما» (The Aesthetics of Cinema) گردید و از سوی دیگر توجه و تمرکز عمومی تودههای اجتماعی را از کارکرد اصلی «سینما» بهنوعی منحرف ساخت و با استتار ساحت «رسانهای» این ابزار مهم و کمنظیر، سعی نمود تا تمرکز و توجه «ایسمهای نوظهور» به استفاده حداکثری از این پدیدهی هنری و صنعتی را مخفی نماید و زمینههای روانی لازم برای تزیین «سینما» با تصور دروغین و انحرافی «هنر برای هنر» (Art for art’s sake) را فراهم میساخت. طراحی بسیار هوشمندانهای که نه تنها تا چند دهه فضای عمومی جوامع را تحت تأثیر خود قرار داد، بلکه آنچنان فریبنده بود که حتی تا سالهای اخیر نیز بسیاری از طیف منورالفکر در جوامع غربزده را با شعار کذب و مبتذل «سینما برای سینما» سرگرم مینمود.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله [بهزودی]
نویسنده: محمدرضا مهدویپور
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: