نقد و بررسی مجموعه فیلمهای ماتریکس (۴) نگاه اومانیستی
۶. ماشینها، اوراکل و تقدیر نهایی
در فیلم ماتریکس (The Matrix)، بارها تکرار میشود که ماشینها مخالف مردمان آزاد بوده و همیشه موجودیّت شهر «صهیون» را به خطر میاندازند.
در پایان قسمت سوم نیز حملات گستردهای از ماشینها به شهر «زایان» شده که تا مرز نابودی شهر نیز پیش میرود. اما «نئو» با معامله با ماشینها که خالق ماتریکس هستند، قول میدهد که «ایجنت اسمیت» را بکُشد و در مقابل، با ماشینها صلح کند. قبلاً گفتیم که ایجنت اسمیت نماد شیطان و فرشتهی سقوطکردهی حسود است. درواقع خالق ماتریکس برای نابودی اسمیت، به یک انسان نیاز دارد.
در پایان نیز علیرغم شکست خوردن نئو از اسمیت، با دخالت ماشین، اسمیت نابود شده و نئو نیز با ماشین، اتحاد پیدا میکند و در او حل میشود. این همان رسیدن به «نیروانا» (Nirvana) [1] و رهایی از چرخهی رنج «سامسارا» (Saṃsāra) [2] است که در «بودیسم» مطرح بوده و در ماتریکس بهوضوح به تصویر کشیده میشود.
نئو در مقابل ماشین اصلی
اما نباید از نقش «اوراکل» (Oracle) غافل شد. اوراکلها حاملان پیامهای غیبی یا پیشگویی در یونان باستان بودند. [۳] برای ارتباط با این موجودات، روشهای مختلفی وجود داشت. اما یک روش خوابیدن در یک مکان مقدس و دیدن اوراکل در خواب بود. [۴]
در فیلم نیز نئو برای ارتباط با اوراکل مجبور است وارد خواب ماتریکس شده و پیامهای غیبی را از وی دریافت کند.
اوراکل توسط «سراف» (Seraph) [5] محافظت میشود. سرافها فرشتگان محافظ عرش الهی در یهودیت و عالیرتبهترین فرشتگان در مسیحیت هستند. [۶]
دو نقاشی از سراف (سرافی / سرافیم)، فرشتگانی با شش بال
نکتهی جالب توجه این است که اوراکل و آرشیتکت، هیچکدام سخنانشان مطلق نیست. در سکانس ملاقات نئو با آرشیتکت، وی به نئو میگوید که دو راه دارد، یا «زایان» بهکلّی نابود میشود یا ماشینها به شرط اینکه ماتریکس از نو راهاندازی شده و جهانی جدید با ۲۳ نفر خلق شود، صلح خواهند کرد. نئو هیچکدام را نپذیرفته و بهدنبال رهایی از این چرخهی رنج میرود. یعنی آرشیتکت، خدا نیست؛ بلکه بیشتر شبیه به همان «یالدابائوث» [۷] ناستیکهاست. قدرت اصلی در دست ماشینها بوده و خالق واقعی، آن آخرین ماشینِ قسمت سوم است که قدرت و علم مطلق نسبت به ماتریکس دارد و نئو نیز در او حل شده و با او به اتحاد میرسد.
آرشیتکت همچون یالدابائوث، ماتریکس را خلق کرده است.
دقت کنیم که هر ماشینی در جهان ماتریکس، تجلّی انسانی دارد.
در واقع دشمن اصلی انسانها، همان خدایِ خالقِ ماتریکس است که قدرت مطلق دارد و ماشینها تحت فرمان وی هستند. حتی این خدا مخالف «زایان» بوده و بهدنبال نابودی این سرزمین است.
این نگاه خشونتآمیز به خداوند، علاوه بر ریشههایی که در کتاب مقدس تحریف شده دارد [۸]، نگاه ضد خدای کارگردان را نیز نشان میدهد.
منجی ماتریکس، فرستادۀ خدا نیست؛ بلکه خود نئو مهم است. این نگاه اومانیستی در تمام فیلم جریان دارد.
در طول فیلم، مخاطبان فیلم، ناخودآگاه حامی انسانها و دشمن خالقِ ماتریکس و جهان مادی خواهند شد. در پایان نیز با اکراه و اجبار، نئو با ماشین متحد میشود؛ چون چارهای ندارد و برای حفظ «زایان» باید با ماشین صلح کند.
همچنین در ماتریکس، علیرغم رنگ و بوی عرفانی فیلم، خبری از ابدیّت نیست. در نگاه عرفانی، انسان تا ابد هست و مرگ صرفاً پُلی برای انتقال به جهان دیگر است. اما در ماتریکس، مرگ به معنای نابودی است (هر چند بین جهان ماتریکس و خارج از آن، جهانی حائل شبیه به برزخ یا Limbo وجود دارد؛ اما وراء جهان خارج از ماتریکس، چیزی نیست و مرگ بهمثابه نابودی خواهد بود.) و لذا فضای فیلم بهنوعی مادهگرا و ماتریالیست است.
نئو با ماشین صلح کرده و با وی به اتحاد میرسد!
۷. جمعبندی
نئو بهعنوان منجی مسیحی، بهدنبال رسیدن به «ناسیس» یا آگاهی و رهایی از ماتریکس است. وی سعی میکند «زایان» و مردمش را نجات داده و جلوی حملهی ماشینها را بگیرد، اما در پایان با ماشین، یعنی دشمن اصلی بشریّت یکی میشود.
این نگاه منفی نسبت به خداوند و غیب در رنگپردازی و نور هم واضح است. جهان فراماتریکس بیروح، بیجان، بیرنگ و مُرده است. اما داخل ماتریکس جذاب و پُر رنگ و لعاب. یعنی گرایش مخاطب همانطور که گفته شد، بیشتر بر ابقاء در ماتریکس خواهد بود تا رسیدن به آزادی!
نئو حتی در جهان خارج از ماتریکس، قدرت کنترل ماشین ها را پیدا میکند؛ این نکته اشاره به قدرتهای ماورایی منجی حتی در جهان خارج از ماتریکس دارد!
سه قسمت اول ماتریکس توانست با بهرهگیری از عرفان «مسیحیت ناستیک» (گنوسیسم یا ناستیسیزم) و «بودیسم»، جهانی سیاه بسازد که برخلاف نگاه صحیح، خدایی مستبدّ و ضدانسان را تصویر میکند که بهدنبال نابودی انسانهاست و البته این ارادهی انسانی است که در پایان، حتی بر ارادهی خداوند نیز پیروز خواهد شد!!
البته جای «خلقت» را «برنامهنویسی» گرفته، و جای «خالق» را، «ماشینهای برنامهنویس»!
ماتریکس، عرفان را هم «اومانیستی» کرده و نهتنها باعث حرکت ما نسبت به کشف عوالم جدید و بهرهگیری از لذتهای ماورائی خواهد شد، بلکه با ترسیم جهانی سیاه و پر از رنج، حتی در وراء ماتریکس، مبلّغ نوعی پوچگرایی و ضدیّت با معناست.
تمام فیلم در این قاب موجود است؛ ترکیب بین مسیحیت و بودیسم، مجسمۀ بودا و نمادهای مسیحی در کنار اسباببازیهای دخترانه. یعنی اروتیسم فیلم در کنار جنبههای معنوی!
۸. قسمت چهارم، رستاخیزهای ماتریکس
در پایان قسمت سوم، شاهد برپایی یک ماتریکس جدید هستیم که همه در خوشی، زندگی جدیدی را شروع میکنند. صلح بین ماشینها و «زایان» نیز شکل گرفته و جنگ به پایان میرسد.
«نئو» نیز نابود شده و در نور ماشین حل میشود.
اما «خواهران واچوفسکی» (The Wachowskis) تصمیم گرفتند قسمتی جدید بسازند که ادامهی سه قسمت قبلی است. نام این بخش، «رستاخیزهای ماتریکس» (The Matrix Resurrections) است.
این قسمت برخلاف سه قسمت قبلی، بسیار ضعیف بوده و در گیشه نیز حدود سی میلیون دلار کمتر از بودجهی فیلم، فروخت. [۹]
نمرهی بینندگان این فیلم در سایت آیاِمدیبی (IMDB) نیز، ۵.۷ از ۱۰ است که بهمعنای فاجعه بودن این قسمت از ماتریکس است. [۱۰]
نگارنده نیز با اینکه بیش از ده بار قسمتهای قبلی ماتریکس را دیده بود، تنها از باب انجام وظیفه توانست دیدن قسمت چهارم را تحمل کند!
فیلمی بهشدت ضعیف، شعاری، بدون یک فیلمنامهی منسجم، با بازیهای ضعیف (علیالخصوص «کیانو ریوز» که گویا بین شخصیت «جان ویک» و «نئو» گیر کرده بود) صحنههای اضافی متعدد و داستان بیمعنا.
تقریباً یک ساعت ابتدای فیلم که رجوع به سه قسمت قبل است. ادامهی فیلم نیز هیچ توجیهی برای مخاطب ارائه نمیکند که چرا باید قسمت چهارم این فیلم، ساخته شود. «ترینیتی» در قسمت سوم کشته شد و «نئو» هم به ماشین رسید؛ اما در قسمت چهارم شاهد زنده بودن ترینیتی و زندگی نئو در ماتریکس بهعنوان یک بازیساز هستیم!
شوخیهای نچسب، فیلم را تبدیل به یک شوی تلویزیونی کرده است که نه مخاطب را سرگرم میکند، نه هنری دارد و نه پیامی به مخاطب منتقل میکند.
تنها نکتهی قابل ذکر فیلم این است که در این قسمت، ترینیتی قدرتهای نئو را گرفته و هر دو میتوانند با هم پرواز کنند! شاید این مسأله ریشه در تغییر جنسیت واچوفسکیها دارد که دوست داشتند در زمان مؤنث بودنشان، یک منجی مونث هم داشته باشند که متأسفانه آخرالزمانی ساخته نمیشود که منجی داشته باشد.
شعارهایی هم در مورد کنترل ماشین بر انسان یا انسان بر ماشین مطرح میشود که ربطی به این قسمت ندارد. در قسمتهای قبلی دیدیم که کاملاً انسانها تحت تسلط ماشینها بودند و رابطهی انسان و ماشین، شبیه به رابطهی مخلوق و خالق بود. لذا طرح این بحث در قسمت چهارم، بیمورد است.
مشکل اساسی «ماتریکس ۴»، فیلمنامهی ضعیف و بازیهای سطحی است. «کیانو ریوز» با همان هیبت «جان ویک» ظاهر شده و کاراکتری کودن دارد. از ابتدای فیلم با یک نئوی بازیساز طرفیم که گیج و منگ، نمیداند چه کار میکند. برعکسِ «ماتریکس ۱» که بدون معطلی وارد داستان اصلی شدیم، تقریباً یک ساعت ابتدایی این فیلم گرهی را نمیگشاید. در ادامه هم میبینیم که «مورفیوس»، با بازیگری جدید و غیرحرفهای، نمیتواند جای مورفیوس اسطورهای را پُر کند.
دیالوگهای بیفایده، تمرکز بیش از حد بر قسمتهای قبلی ماتریکس و حتی پخش بخشی از سکانسها بر روی پردهی سینما (!) نشان میدهد که واچوفسکیها با اتکاء بیش از حد بر فیلمهای قبلی، میخواهند حسّ نوستالژی مخاطب را برانگیزانند. در حالیکه اصلاً چنین نمیشود؛ زیرا مهمترین مشکل فیلم، این است که چگونه ترینیتی، منجی جدید فیلم، زنده مانده است. توجیهات درون فیلم نیز متقاعد کننده نیست. اگر قرار باشد پس از مرگ شخصیتهای هر فیلم، کارگردان در قسمتهای بعدی وی را زنده کند تا دوباره فیلم بفروشد، هیچ داستانی به پایان نمیرسد!
عشق نئو و ترینیتی هم که اساس انگیزهی نئو برای آزادی ترینیتی را شکل میدهد، اصلاً درنیامده است و فیلم متکی بر قسمتهای قبلی جلو میرود. جهان ماتریکس چهار اصلاً ساخته نشده و زمان طولانی فیلم هم نمیتواند دغدغهی نئو را، تبدیل به دغدغهی مخاطب کند.
اساساً «ماتریکس ۴» یک فیلم نیست و نکاتی که در بخشهای قبلی بیان شد، برای فهم این قسمت کافی است.
داستان ماتریکس در پایان قسمت سوم تمام شد و قسمت چهارم را میتوان یک شوی فکاهی با حضور بازیگران ماتریکس و ژانگولرهای رزمیکار دانست.
هرچند شاید پیام قهرمانی زن در پایان این فیلم اشاره به فمینیسم جادوگرانهی فرقهها داشته باشد؛ اما چون فیلم بسیار ضعیف است، قضاوت علمی درستی نمیتوان داشت.
نتیجهگیری
«سهگانهی ماتریکس» توانست در یک قالب سرگرمکننده، حرفهای عمیقی بزند و جهان جدیدی خلق کند. هرچند پیام فیلم پوچگرا و ضدّ خالق است و منجی نیز بهدنبال حفظ قوم و قبیلهی خودش بوده و از انسانهای در خواب ماتریکس، دم نمیزند.
ترکیب «بودیسم» و «مسیحیت ناستیک» با نگاه اومانیستی فیلمساز که در فضای صهیونیستی فیلم نضج پیدا میکند، اثر هنری بدیعی را به ارمغان آورده است که پیامهای مخرّبی دارد.
بشر امروز نیازمند هدف است و این نگاه پوچگرا، بشر بیخدا را از خودنابودی، نجات نخواهد داد.
بایستی در هنر افقی روشن را ترسیم کرد که در دنیا مصداق آن ظهور منجی و در آخرت، بهرهمندی از نعمتهای خداوند مهربانتر از مادر، خواهد بود.
اندیشکده مطالعات یهود
منابع:
[۱] https://en.wikipedia.org/wiki/Nirvana
[۲] https://en.wikipedia.org/wiki/Sa%E1%B9%83s%C4%81ra_(Buddhism)
[۳] https://en.wikipedia.org/wiki/Oracle
[۴] https://www.britannica.com/topic/oracle-religion
[۵] https://en.wikipedia.org/wiki/Seraph
[۶] https://www.britannica.com/topic/seraph
[۷] https://jscenter.ir/jews-and-the-media/jews-and-hollywood/21664
[۸] خشونتها و نسلکشیهای بنیاسرائیل به دستور خدای قومی ایشان زیاد است. مثلاً در کتاب تثنیه باب۲۰ فقرات ۱۶ تا ۱۸ صراحتاً امر به نابودی هر جنبندهای میکند. تفصیل در:
[۹] https://en.wikipedia.org/wiki/The_Matrix_Resurrections
[۱۰] https://www.imdb.com/title/tt10838180/
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
نگاه اومانیستی ، نگاه اومانیستی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
نگاه اومانیستی ، نگاه اومانیستی