تا به امروز چند بازی کامپیوتری و فیلم با اقتباس از رمان تلماسه (Dune) نوشتهی فرانک هربرت (Frank Herbert)، ساخته شده است. از فیلمها، یکی ساختهی دیوید لینچ (Dune 1984)، دیگری به کارگردانی آلخاندرو خودوروفسکی که به دلایلی به سرانجام نرسید و دو مینیسریال که آن هم خیلی نتوانست رمانهای جذاب و البته پیچیدهی هربرت را بهخوبی به تصویر بکشد.
جلد اولین چاپ کتاب تلماسه
با اینکه از نظر بعضی، کتابهای هربرت بهدلیل غلظت مطالب فلسفی، روانشناختی و دینی اصلاً نمیتواند اقتباس سینمایی خوبی داشته باشد، اما آمارها میگوید دِنی ویلنووْ (Denis Villeneuve) توانسته این بت را بین مخاطبین جهانی، بشکند.
دنی ویلنوو
تلماسه یک (Dune 2021) و دو (Dune: Part Two 2024) به کارگردانی دنی ویلنوو توانست مجموعاً بیش از یک میلیارد دلار بفروشد و نمرههای کمنظیری را از منتقدین دریافت کند. تلماسه ویلنوو علاوه بر محبوب بودن، از نظر منتقدین هم در سطح خوب هنری قرار دارد. هرچند بهنظر میرسد امروزه منتقدین سینما اغلب تحت تأثیر سلیقهی عموم مخاطبین رأی میدهند و شأن خود را در حد ابزارهای تبیلغاتی فیلمساز پایین آوردهاند؛ اما به هر حال رضایت مخاطبین این فیلم نشاندهندهی تأثیرگذاری اثر در دل بینندهها است.
البته کسانی که کتابهای هربرت را خوانده باشند، شاید نتوانند به خوبی با اثر، خصوصاً قسمت دوم آن ارتباط برقرار کنند. چرا که فیلم بهجای پرداخت درست شخصیتها، بر جلوههای ویژه و نماهای بسیار زیبا و کارتپستالی متمرکز شده است. به همین دلیل قسمت اول و دوم تلشنی (ترجمهی صحیحتر از Dune) با اینکه فقط روایتگر کتاب اول از شش جلد کتاب هربرت بود، بهجز پاول که کمی ابعاد شخصیتی وی برای ما واضح است، چانی، هارکوننها، بنیجزِرِتها و… در بهترین حالت در حد تیپهای کلیشهای باقی ماندهاند.
فیلمهای ویلنوو بهجز موسیقی قوی، ستارههای سینمایی و جلوههای ویژه، چیزی برای عرضه ندارد و از ضعف شدید فیلمنامه رنج میبرد.
هدف نگارش این یادداشت، بررسی محتوایی اثر است، اما در غیرمنطقی بودن جهان تلماسه همین بس که در بعضی سکانسها سربازانی که با سلاحهای لیزری با هم میجنگند، به ناگاه شمشیر کشیده، به جنگ تنبهتن مشغول میشوند! چانی که در قسمت اول در غالب مکاشفات پاول مشاهده میشود، در قسمت دوم حضور مؤثری ندارد و ما علت مخالفتش با به قدرت رسیدن پاول را به هیچوجه نمیفهمیم. حتی خود پاول در ابتدای فیلم در گفتوگویی که با پدرش دارد، از رسیدن به قدرت و جانشینی پدرش اظهار نارضایتی میکند، اما معلوم نیست که چرا دوست ندارد این منصب را بپذیرد.
پاول اتریدیس
مجموعاً فیلمهای ویلنوو کاملاً وابسته به کتابها بوده و نمیتواند جهان فانتزی و علمی-تخیلی کتاب را به شکلی باورپذیر به تصویر بکشد. ضعفهای فرمی فیلم باعث شده است پیامهای فیلمساز بهدرستی منتقل نشود و اگر مضامین ضداسلامی آن نبود، مطمئناً در اولویت نقد قرار نمیگرفت؛ به همین علت در این تحلیل صرفاً به مطالبی خواهیم پرداخت که فهم آن در اثر برای مخاطبین حداقل بهصورت ناخودآگاه و با توجه به مدیوم سینما، میسور باشد.
فرانک هربرت تلشنی را پس از نگارش شش جلد، ناتمام گذاشت و قبل از نگارش جلد هفتم که قرار بود پایان داستان باشد، مُرد. البته پسر وی با همکاری نویسندهای دیگر، بعد از مرگ هربرت دهها «دون» را تحویل مخاطبین داد و به پایان در جلد هفتم راضی نشد!
فرانک هربرت
آنطور که گفته شده، اولین جلد کتاب هربرت در زمانی که وضعیت مالی خوبی نداشت، بسیار پرطرفدار شد و هربرت انگیزهای قوی برای ادامهی تلشنی پیدا کرد. فارغ از گمانهزنیهای موجود، از اثر هربرت مشخص است که تحقیقات خوبی در شناخت فرهنگ اسلامی-عربی انجام داده است. [۱]
رمان هربرت بسیار طولانی است و فعلاً برای نقد رمان اول که منبع اقتباس دو فیلم تلماسه از ویلنوو بوده، ذکر تمام ماجرا لزومی ندارد. اما برای تحلیل بهتر اثر، بایستی شخصیت پاول اتریدیس (Paul Atreides) و عاقبتش روشن شود. لذا در نقد سعی میکنیم بخشهایی از قسمتهای بعدی کتاب را نیز بازگو کنیم تا تحلیل این دو قسمت نیز واضحتر شود.
به نظر نگارنده، مهمترین پیامهای فیلم پیرامون فرمنها، دینداری اسطورهای این مردم و پل اتریدیز بهعنوان منجی ادیان است.
۱. دون کجاست؟
سرزمینهای افسانهای و موجودات خارقالعاده در اساطیر ملل جهان بسیار متنوع است. مثلاً در مغولستان، صحرایی به نام گُبی وجود دارد و عدهای این صحرا را محل زندگی کرمهای عظیمالجثه میدانند. [۲]
یا مثلاً بیابانهای صحاریٰ در شمال آفریقا که به گمان عدهای، شهر افسانهای زرزوره (Zerzura) که پر از گنجهای گرانبهاست، در همین صحرا قرار دارد. [۳]
حتی در بعضی نقلها، شهری افسانهای و مخفی به نام نورستان در کویر لوت ایران هست که یکی از منابع آب حیات نیز در آنجاست. (کتاب «چشمه آب حیات» از حمزه سردادور، پیرامون همین شهر نوشته شده است و به نظر عدهای، بعضی مطالب کتاب خالی از حقیقت نیست.)
در فیلم تلماسه، ماجرای فیلم نه در منطقهای خاص بر روی کرهٔ زمین، که سیارهای به نام آراکیس / دون رخ میدهد. در کنار شرایط جغرافیایی، بایستی فرهنگ مردم این سیاره و ویژگیهای ممتاز و منحصر به فردش نیز بررسی شود.
۲. فرِمِنها چه دینی دارند؟
هرچند هربرت مثل باقی نویسندههای علمی-تخیلی، زبانی جدید را برای فرمنها (ساکنان بومی سیارهٔ دون) وضع کرده است، اما پوشش و سبک زندگی فرمنها شاهد خوبی برای شناخت این قوم است. با توجه به زندگی صحرانشینهای دون که شباهت زیادی با عربهای بدوی و بادیهنشین دارد [۴]، در کنار پوشش اسلامی زنانشان و پایبندی اکثر فرمنها به دین و خصوصاً انتظار منجی بهنام مهدی، بدون شک فرمنها همان مسلمانهای غرب آسیا هستند. البته در مناسک فرمنها رگههای بودیستی نیز دیده میشود و مثلاً نماز آنها، دقیقاً نماز اسلامی نیست؛ به همین علت بعضی تحلیلگران دین فرمنها را ذن-سنّی، یعنی ترکیب اسلام و ذن بودیسم دانستهاند. [۵]
فرِمِنها کرمهای بزرگی به نام شیئ خلود (موجود جاودانه) را میپرستند، چرا که به برکت همین کرمهای عظیمالجثه، آراکیس مرکز اسپایس (نوعی مواد روانگردان که بهوسیلهی آن رهیابی سفرهای فضایی ممکن شده و لذا برای تمام جهانیان ضروری و ارزشمند است) شده و آب حیات نیز از همین موجودات خداگونه بهدست میآید.
کِرم بزرگ یا شیء خلود
عدهای شیء خلود را بهخاطر اشاراتی که در کتاب موجود است، تمثیلی از اژدهایان دانستهاند، چرا که همچون اژدها از گنجهای گرانبها (در تلشنی، اسپایس) محافظت میکنند. [۶] اما بهنظر میرسد کرمهای عظیمالجثه و پُربرکت در آراکیس، مقتبس از داستان معروف هفتواد باشد.
در شاهنامه و بعضی کتب دیگر، داستان هفتواد این چنین نقل شده است:
در کرمان، دختر هفتواد کرمی را از درون سیبی پیدا کرده و هنگام نخریسی، متوجه میشود دوبرابر حالت عادی کار کرده است. کرم هفتواد باعث برکت هفتواد و پیروزی وی بر حاکم منطقه میشود؛ کرم کمکم بزرگ شده، درون حوضی قرار گرفته و وقتی به اندازهٔ فیل شد، مردم کرم هفتواد را میپرستند. در کتاب تاریخ کرمان کرم را به اژدها تشبیه کرده است. هفتواد و دخترش بتپرست بودند و در نهایت توسط اشکانیان تار و مار شدند. البته ظاهراً کرمان از کرم گرفته نشده و ریشهٔ دیگری دارد. [۷]
یک نقاشی از کِرم هفتواد
دقیقاً در تلماسه، کرمهای شیئ خلود پرستیده شده، باعث برکت سیاره آراکیس بوده و بعضی از این کرمها درون حوض قرار میگیرد. هرچند احضار کرم با ابزارهای فرمنها، به مناسک خاصی مرتبط نیست و از روشی مرسوم برای جذب کردن و خارج ساختن کرمها در فیلم استفاده شده است. [۸]
البته کرمهای شامیر [۹] نیز ممکن است مایهی اقتباس بوده باشد، اما با توجه به فرهنگ مردم فرمن، به سختی میتوان این کرمها را به فرهنگ عبری مرتبط دانست.
بعضی از فرمنهای شمالی به منجی باور ندارند و بعضی دیگر مثل جنوبیها، معتقد به ظهور منجی هستند.
فرمنها
در بین اساطیر مشرکانهٔ عربی قبل از مبعث حضرت نبیّ اکرم صلیاللهعلیهوآله، خدایان متعددی وجود داشتند که در بین اعراب شمالی و جنوبی، این خدایان، متفاوت مینمود. شاید تفاوت فرهنگی فرمنها در جنوب و شمال به این نکته بازگردد. [۱۰]
جالب توجه است که مرکز آراکیس، آراکین، که مرکز ذخیرهی مادهی گرانبهای اسپایس نیز هست، معماری شبیه به زیگورات دارد. زیگورات از اماکن مذهبی در بینالنهرین بوده و بقایای آن در ایران و عراق هنوز باقی مانده است. (زیگورات چغازنبیل از معروفترین و بزرگترین زیگوراتهای جهان است.) [۱۱] اسپایس و نقش محوری آن در حمل و نقل نیز یادآور نفت بهعنوان مهمترین منبع در صنایع و حمل و نقل جهان میباشد که اتفاقاً غرب آسیا مملو از آن است.
پس در مجموع میتوان هویّت فرمنها را با اعراب یا مسلمانان غرب آسیا، یکی دانست.
مطلب عجیب در داستان هربرت و فیلم تلماسه این است که دین فرمنها نه بر اساس واقعیات جهان، که تعالیمی نشأت گرفته از فرقهای باطنی بهنام بنی جزریت (Bene Gesserit) است. معنی نام این فرقه در اثر مشخص نیست، اما نقش آنان در تمام رُمانهای هربرت تا پایان داستان، بسیار اساسی است. گروهی از زنان اهل ریاضت که قدرتهای ماورائی داشته و بهدنبال ظهور فردی بهنام کویساتز هدراخ (Kwisatz Haderach) هستند. این فرقه در امپراطوری نیز نفوذ زیادی داشته و میتوان گفت از متنفذترین گروههای سیاسی و عروسکگردانهای پشتصحنه جهان به حساب میآیند.
فرقه بنی جزریت
هرچند در فیلم این گروه آنطور که باید بازنمایی نشدهاند، اما دین فرمنها با مبلّغین بنی جزریت شکل گرفته و درواقع حاصل فریبهای خواهران این فرقه است. مهدی/منجی فرمنها نیز مفهومی جعلی از طرف همین فرقهی متنفّذ است. در تلماسه بنی جزریتها قصد دارند با تغییرات ژنتیکی و حفاظت از نسلها، به یک انسان کامل برسند که توضیحات آن در بخش بعدی خواهد آمد.
پس مجموعاً در مورد دین فرمنها، خصوصاً عقائد منجیگرایانه این مردم شبهمسلمان، میتوان گفت که چیزی جز بافتههای بنیجزریت نیست!
نکتهی بعدی در شناخت فرهنگ فرمنها، مسالهی آب حیات است. در تلماسه، کارکرد آب حیات، باز شدن ذهن و رسیدن به آگاهی بسیار زیاد و دیدن آینده است. پاول نیز برای شکوفا شدن کامل قدرتش و تبدیل شدن به کویساتز هادراخ، نیاز به استفاده از آب حیات دارد.
ماجرای «آب حیات» نیز در اساطیر مختلف ذکر شده است. مثلاً در کتاب مقدس مسیحی، عبارات مختلفی در مورد نوشاندن یا مشاهدهٔ آب حیات توسط حضرت مسیح یا خداوند وجود دارد [۱۲]؛ اما بهنظر میرسد آب حیات در تلماسه، بهجز کارکرد اسطورهای در خودِ اثر، اشارهٔ خاصی به مکاتب و ادیان نداشته باشد.
نوشیدن آب حیات توسط پاول!
مطلب بعدی در شناخت دین فرمنها، مسالهی بنی جزریت است. گروهی از زنان اهل معنویت که قدرتهای ماورائی ویژهای دارند. در فیلمهای ویلنوو، بهجز پاول و استیلگار، که کمی شخصیت پرداختشدهای دارد، باقی شخصیتها هیچ اصل و نسبی نداشته و لذا مخاطب نمیتواند ارتباط خاصی با چانی، جسیکا، هارکوننها و… برقرار کند. لذا در تحلیل هم پرداختن به این افراد بیفایده است، چرا که برخلاف کتاب، نقش مهم و واضحی در پیشبرد داستان ایفا نمیکنند.
همانطور که گفته شد، بنی جزریت هم در فیلم صرفاً فرقهای قدرتمند و ذینفوذ است که میتواند پادشاه تعیین کند. این فرقه بهدنبال دستیابی به کویساتز هادراخ هستند. کویساتز هدراخ عبارتی عبری بوده که معنایی معادل طیالارض و طیّ مسیرهای طولانی در مدت زمانی کوتاه دارد. به نظر عدهای، استفاده از این نام عبری برای پاول/منجی، اشارهای به عقائد یهودزدهی بنیجزیریتها دارد که البته چنین چیزی در فیلم وجود ندارد و کویساتز هادراخ هم در حد یک عبارت ساده، باقی میماند. وقتی اثر از رساندن معنای مورد نظر خود الکن است، منتقد نباید تأویلی خارج از فیلم را بر اثر تحمیل کند.
البته در کتاب، بنیجزیریتها روش خاصی برای جنگیدن دارند که با حرکتهای سریع و فوقالعاده در مبارزه همراه است و ممکن است این عبارت اشاره به نوعِ جنگیدن این فرقه داشته باشد. اما در فیلم این روش جنگیدن بهکلی حذف شده و کویساتز هادراخ بیشتر از کتاب، بیمعنی جلوه میکند.
بنیجزریتها برای رسیدن به این موجود متکامل، نسلهای خاصی را کنترل میکنند تا به زاد و ولد کویساتز هادراخ نزدیک شوند. [۱۳] اینکه ابتدا در فیلم تأکید میشود این شخصیت یک دختر بوده و پاول نیست، در پایان قسمت دوم نقض شده و پاول با نوشیدن آب حیات تبدیل به کویساتز هادراخ میشود. با توجه به سرنوشت پاول که جلوتر خواهد آمد، درمییابیم که این عبارت نه برای یک شخص، که برای درجهای از ادراک یا قدرت معنوی به کار میرود و کویساتز هادراخ بودن پاول، منافاتی با کویساتز هادراخ بودن خواهرش ندارد.
فرقهی کویساتز هادراخ به مهندسی ادیان (ایجاد تفکرهای دینی در بین مردم یک منطقه با هدف جهتدهی رفتاری آنان) مشغول بوده و دین فرمنها و منجی موعودشان ساخته و پرداختهٔ همین گروه باطنی است. درواقع فرمنها به آنچه که بنیجزریتها میخواهند باور کنند، اعتقاد دارند و ریشهی دین فرمنها، وحی الهی نیست.
اینجاست که بررسی هویّت واقعی مهدی/پاول/منجی اهمیت دوچندان پیدا میکند.
۳. پاول، مؤدِّب و چند اسم دیگر!
در کتاب اول و دوم هربرت، شخصیت محوری داستان پاول اتریدیس است، جوانی که پس از مرگ پدرش قرار است جای خالی وی را پر کند اما از نظر بومیان آراکیس، منجی وعدهدادهشدهی آنهاست.
هرچند بازی تیموتی شالامی بهعنوان مهمترین شخصیت فیلم، قوّت کافی را ندارد (که البته بخشی از این ضعف ناشی از آشفتگی فیلمنامه است) اما ویژگیهای شخصیتی پاول قابل بررسی است. اسم وی پاول یا همان پولس است. پولس در مسیحیت تداعیگر شخصیت پولس قدیس، یک یهودیِ بهظاهر مسیحیشده در سدهی اول میلادی است. در نگاه دقیقتر به تاریخ، پولس قداستی نداشته و مهمترین عامل تحریف آیین حضرت عیسی است، اما به هر حال مسیحیان امروزی از وی به نیکی یاد میکنند.
یک نقاشی از پولس یهودی
از طرفی پاول در نظر بومیان آراکیس، مهدی خطاب میشود. درواقع پاول/مهدی بهعنوان منجی اهالی آراکیس، نه فقط بازنمایی توهّمی کارگردان از شخصیت منجی اسلامی است، بلکه اشارهای به منجی مسیحی نیز دارد. این اشارات زمانی پررنگ میشود که میبینیم پاول دریافتهای باطنی بسیاری دارد و همچون بعضی قدّیسان و اهل دل، در مکاشفاتش آیندههای محتمل را میبیند. همچنین فرمنها چند بار تکرار میکنند که پاول ویژگیهای گفته شده دربارهی منجی را داراست و شخصیت وی با کتاب و نوشتهها، همخوانی دارد.
در سکانسهای پایانی قسمت دوم، پاول همچون مسیح یا بعضی دیگر از پیامبران کتاب مقدس، شروع به پیشگویی کرده و از زندگی شخصیِ مردم خبر میدهد. این قدرتهای غیبی باعث میشود فرمنها پاول را بهعنوان مهدی/منجی تأیید کنند و به وی ایمان بیاورند.
باید دقت کنیم که پاول نه یک منجی دروغین و کلاهبردار، که دقیقاً مطابق با پیشگوییهای فرمنها (که البته ریشه در مهندسی دینی بنیجزریتها داشته و درواقع آنها ویژگیهای کویساتز هادراخ را بهعنوان مهدی برای فرمنها بازگو کردهاند) وظایفش را انجام داده و به هیچوجه درصدد فریب آنها نیست. به بیان دیگر، پاول همان کسی است که فرمنها انتظار وی را کشیده و مهدی مینامند.
نکتهی عجیب و توهینآمیز اثر این است که نام مقدس مهدی در این فیلم، اسمی بومی برای همان کویساتز هادراخ است و پاول در مکاشفاتش بهدنبال مقام کویساتز هادراخ میگردد، نه مهدیشدن! درواقع مقام واقعی منجی همان مقامی است که بنیجزریتها به آن باور داشته و مهدیبودن، لفظی ساخته و پرداختهی بنیجزریتهاست!
جالب توجه است که پاول در ابتدای فیلم از سیارهای خوش آب و هوا به آراکیس که منطقهای سخت برای زندگی است آمده، گویی فرمنها لیاقت اینکه مهدی از خودشان باشد را ندارند. علاوه بر اسم غربی پاول، شهرتش (اتریدیس) نیز به معنای منسوب به اَتریِس، یکی از پادشاهان مشهور یونانیست. درواقع عقبهی خانوادگی پاول نه از آراکیس و غرب آسیا، که ریشه در غرب دارد.
ماجرای سفر پاول بهعنوان منجی به آراکیس، یادآور سفر جاسوسانی همچون لورنس عربی و گرترود بل به غرب آسیا است که به اسم استعمار (عمرانی بخشیدن به ممالک) آمدند و رسماً استثمار و بهرهکشی کردند تا آیندهی غرب آسیا و ژئوپولیتیک کشورهای عربی طوری باشد که انگلیس و دستگاههای جاسوسی غربی میخواهند.
مادر پاول نیز شخصیتی مقدّس بوده که باز یادآور حضرت مریم، مادر منجی مسیحیان و مورد توجه خاص مسلمانان است.
در شناخت شخصیت پاول، بایستی کمی بیشتر دقت کنیم. پاول عصمت ندارد و خودش هم نمیداند کیست و کدام مکاشفاتش درست است و کدام شیطانی. این مسأله شبههی معروف و البته سستی است که شاید برای یهودیان و مسیحیان که عصمت انبیاء را قبول ندارند، صعب به نظر برسد. در اسلام که اعتقاد به عصمت به معنی رسیدن انبیاء و ائمه به خداوند متعال و مشافههی باطنی با خداوند جلّ جلاله و دریافت وحی الهی از خود خدا، وجود دارد، چنین اشکالی به نظام عقیدتی اسلام وارد نیست. وقتی سخن از وحی میشود، منظور هر مکاشفه یا تجربهی ماورائی نیست، بلکه پاکترین دریافتها و ادراکات باطنی الهی و معصومانه وحی نامیده میشود.
به همین علت، شخصیتپردازی پاول برای مسیحیان و یهودیان چالشبرانگیز است، چرا که اگر کسی که مدعی پیامبری است، معصوم نباشد و در دریافتهای باطنیاش خدشه وارد شود، ممکن است وی مأمور شیطان بوده، با هدف اغوای مردم دست به کارهای عجیب و غریب و خوارق عادات بزند. درواقع تعالیم ضدعقل در کتاب مقدس مسیحی یا عبری نیز بهخاطر دست بردن و تحریف انسانهای غیرمعصوم در این کتاب است. مثل مکاشفات غلط پاول که چون عصمت ندارد، مطمئناً نمیتواند رهبری مناسب برای راهبری مردم باشد.
نکتهی دیگر این است که مردم و پیروان فرمن وی، واقعاً تمام ویژگیهای منجی را در وی یافتهاند و با بعضی کارهای خارق عادت وی، به مهدی/پاول ایمان آوردهاند. یعنی مخاطب مسیحی یا یهودی کاملاً همچون فرمنها، باید در دین خود شک کند که چگونه به صِرف اِخبار از غیب یا کارهای خارق عادت دیگر، نبوّت پیامبران یهودی که عصمت ندارند را پذیرفته است.
اما در اسلام به برکت معجزه جاویدان حضرت که در قرآن کریم تجلّی تامّ و تمام یافته، ما با رجوع به مطالب بلند این کتاب که در جامعهای بدوی و به دور از علم و دانش نوشته شده است، درمییابیم که مطمئناً ریشهی این تعالیم بلند، نمیتواند ذهن انسانی باشد که تحصیلات آکادمیک هم ندارد. درواقع به برکت قرآن کریم که برخلاف کتاب مقدس نه تناقض درونی دارد و نه بیرونی، انسان در مواجههی عقلانی با کتاب، مطالبش را تصدیق میکند. اما چون در کتاب مقدس مسیحی-یهودی، خرافات زیادی بیان شده، معتقدان به این ادیان نیز مجبورند یا دین خود را کنار گذاشته یا به تعالیم ضدعقل و شیطانی کتاب کورکورانه باور پیدا کنند.
اینجاست که رذالت هربرت در معادلگذاری اسلامی برای پاول و فرمنها بسیار دور از انصاف جلوه کرده و در خوشبینانهترین حالت، ناشی از یکی دانستنِ عقائد اسلامی با مسیحیت و یهودیت است.
پاول چون عصمت ندارد، منجی مناسبی نیست و عاقبتش هم ذلّتباز است. یادآوری میشود که تنها کنشهای پاول و قدرتهای ماورائی همچون استفاده از صدا یا مکاشفاتش، همگی به کویساتز هادراخ بودنش وابسته است و آن مقامی واقعی است، نه مهدی بودن.
پاول هرچند منجی و نجاتدهنده فرمنها از دست ظلم امپراطوری است، اما اقدامات وی باعث شعلهور شدن جنگ در تمام جهان خواهد شد. پاول اتریدیس در کتاب دوم هربرت که «تلشنی: منجی» (Dune: Messiah) نام دارد، تبدیل به رهبری خونریز شده و بهعنوان مؤدِّب/مهدی (مهمترین شخصیت در دین فرمنها) فرمان جهاد (همین لفظ در کتاب آمده است) صادر کرده و تمام جهان را به خاک و خون میکشد. پس از چندی، پاول از بار حکومتی که به آن رسیده شانه خالی کرده و بعد از کور شدن در یک ترور ناموفق، سر به بیابان میگذارد. قدرت نیز بهدست عالیه (Alia) خواهر پاول و فرزندانش، غنیمه (Ghanima) و لِتوی دوم سپرده میشود. پس از سالها پاول بازمیگردد تا دینی را که با محوریّت خودش بنیانگذاری شده، نابود کند اما کشته میشود. [۱۴]
رهبری پاول/مهدی با انفجار بمبهای اتمی شروع میشود!
رگههای ضددینی در تلماسه، خصوصاً در قسمتهای آینده که فصل نتیجهگیری زندگی پاول است، بسیار پُر رنگ میشود. دقت شود که پاول فقط منجی اسلامی نیست، بلکه با ویژگیهای شخصیتی وی در تلماسه، هر دینداری در جهان که منتظر منجی است، فردی نادان و بالقوّه تروریست شناخته میشود! بر اساس منطق تلماسه هر منتظر دینداری فارغ از دینی که دارد، اگر منجیاش ظهور کند، پیادهنظام جنگهای وحشیانه خواهد شد. هرچند استفاده از الفاظ مهدی و جهاد، ضد اسلامی بودن اثر را چندبرابر کرده و مسلماً ضدیّت اثر با اسلام، بیش از ضدیّت اثر با آیینهای منجیگرای دیگر است.
پاول کسی است که ویژگیهای مکتوب منجی را داراست. پس تلماسه به ملاک تشخیص منجی از نگاه زرتشتی، هندو، یهودی، مسیحی و مسلمان حمله کرده و دین و رهبری دینی را مایهی هلاکت معرفی میکند. میتوان گفت هربرت و به تبع وی، ویلنوو، با تخریب شخصیت منجی و ترسیم چهرهای کریه از ظهور وی، میخواهد مردم را از گشایش الهی در این دنیا ناامید کرده و قانع بودن به همین لجنزار مدرنیستی یا شبهمدرن را تجویز کند.
شاید به همین دلیل باشد که تالکین نویسندهٔ هابیت و ارباب حلقهها (که در مجموع ترسیمگر منجی مسیحی است) وقتی کتابهای هربرت را خواند، در نامهای چنین نوشت: به شدّت از کتابها خوشم نیامد! [۱۵]
پاول به پادشاهی رسیده و با جنگهای مقدس، سعی دارد راه بهشت را به مردم نشان دهد که البته نتیجهای جز تباهی نخواهد داشت!!
جمعبندی و نتیجهگیری
در کتاب چهارم هربرت، شاهد قدرتگرفتنِ پسر پاول بهنام لتوی دوم هستیم. لتو خودش را با کرمهای عظیمالجثه ترکیب کرده و تبدیل به کرم/خدای آراکیس میشود. شبیه به بعضی اساطیر ناستیک (رجوع شود به نقد سهگانهٔ ماتریکس) یا اسطوره اِمبیر در آمریکای جنوبی که خالق جهان را کرمی انسانگونه میداند. [۱۶]
لتو با منع رفتوآمدهای بینسیّارهای در کل جهان، چنان استبدادی ایجاد میکند که مردم پس از مرگ وی نفسی راحت میکشند. در تلماسه گفته میشود آراکیس توسط منجی به سرزمینی سرسبز و بهشتگونه تبدیل میشود. هر چند پاول/مهدی موفق به چنین کاری نشده و برعکس دوزخی را برای جهانیان به ارمغان میآورد، اما لتو با نابود کردن شیئ خلود ها (کرمهای عظیمالجثه)، صحرای آراکیس را به سرزمینی سرسبز تبدیل میکند. این خدای بدقیافه و مستبد هم پس از سالها میمیرد و داستان نیز با جریاناتی دیگر و با محوریت فرقهی بنیجزرت ادامه پیدا میکند.
درواقع هربرت اسامی دینی را استفاده کرده اما مسمّا و واقعیت جهان را مشرکانه، اساطیری و فرقهای ترسیم میکند. الفاظ مهدی، جهاد، منجی، ظهور، دینداری، پرستش و… در اثر موجود است، اما خدا یا نمایندهی خدایان بر اساس اساطیر مشرکانه به تصویر کشیده میشود.
بهصورت کلّی میتوان گفت تلماسه هدفی جز ناامید کردن مردم از منجی و اصلاح این جهان ندارد. از طرفی با استفادهی وارونه از مضامین ماورائی مخاطبین را از هرچه معنویتگرایی و دینداری است بیزار میکند.
بنیجززتها تنها گروهی هستند که قدرتهای ماورائی حقیقی دارند، اما بهدلیل اعمال خودخواهانهیشان، مخاطب را پس میزنند.
خدای فرمنها هم که کرمهایی آدمخوار بوده که به انسانها سواری میدهند. درواقع مفاهیم ماورائی نیز در خدمت بهبود زندگی این دنیایی انسانهاست.
پاول نیز عاقبت خوشی ندارد و قرار است تمام امیدهای مردم به منجی در قسمتهای بعدی دون، تبدیل به ناامیدی، پشیمانی و حسرت شود. دقت شود که پاول علاوه بر شخصیت تحریفشدهاش، تصویری تقلیلیافته از منجی و امام در اسلام است؛ چرا که امام زمان علیهاسلام در اسلام واسطه فیض بوده و همین الآن تمام جهان به برکت باطن امام روزی میخورد. اینکه فیلم، مقام امامت را به ظهور و تغییر این جهانی تقلیل داده است، از کژتابیهای مهم فیلم است.
طبیعیست که هالیوود با سابقهی تاریخی یهودی-ماسونی خود، چنین آثاری را برای تثبیت نظامهای ضد دینی بسازد و حاکم و حکومت دینی را وارونه جلوه دهد. اما از ما دیندارانِ جهان تعجب است که چنین آثاری در جهان بازدیدهای میلیونی پیدا کرده ولی ما هنوز آثار ترازی برای ترسیم آخرالزمان حقیقی و متکی بر پیشگوییهای الهی، تولید نکردهایم.
مطمئناً در شرع مقدّس اسلام، سعادت انسانها وابسته به عمل صالح، شفاعت ائمه علیهمالسلام و رسیدن به رستگاری در عوالم بعدی است، اما به هر حال در حکومت مهدوی سلاماللهعلیه و زیر سایهی عدل و نورانیّت حکومت حضرت، سلوک انسانها بسیار سادهتر خواهد شد.
لذا با اینکه هدف اسلام رسیدن به کمال باطنی است و آبادانی این دنیا در هدف اصلی خلقت مستقیماً دخیل نیست، اما نیل به الله جلّ جلاله با زیست در بیعدالتی و ذیل حکومتهای کفر، بسیار سختتر خواهد بود. چنانکه امروز در قریب به اتفاق کشورهای جهان بهدلیل سیستمهای الحادی حاکم بر جامعه، بخش زیادی از مردم نه دین حق را میشناسند و نه سبک زندگی الهی را به کار میبندند. لذا همهی ما وظیفه داریم علاوه بر جهاد فردی و اجتماعی، برای ظهور عاجل حضرت صاحبالزمان علیهالسلام دعا کنیم.
اندیشکده مطالعات یهود
پینوشتها:
[۱] https://www.britannica.com/topic/Dune-by-Herbert
[۲] https://en.wikipedia.org/wiki/Gobi_Desert
[۳] https://en.wikipedia.org/wiki/Zerzura
[۴] https://www.britannica.com/topic/Bedouin
[۵] Dune and filosophy ,edited by jeffrey nicholas,open court chicago, p72
[۶] https://en.wikipedia.org/wiki/Sandworm_(Dune)
[۷] اسطورهٔ هفتواد، سید شمسالدین نجمی، پژوهشنامه تاریخ سال نهم پاییز ۱۳۹۳ شماره ۳۶
[۸] https://en.wikipedia.org/wiki/Worm_charming
[۹] https://en.wikipedia.org/wiki/Solomon%27s_shamir
[۱۰] https://www.britannica.com/topic/Arabian-religion/Sanctuaries-cultic-objects-and-religious-practices-and-institutions
[۱۱] https://www.britannica.com/technology/ziggurat
[۱۲] رجوع شود به مکاشفه ۲۱ : ۱-۸، مکاشفه ۲۲ : ۱، یوحنا ۴ : ۱-۱۹
[۱۳] طبق ادعای بعضی، فرقههای شبهماسونی همچون پگاه صبح طلایی نیز مثل بنیجزریتها، نسلهای انسانی را جهتدهی کرده و سعی دارند با حفظ الگوهای ژنتیکی خاص به انسان کامل برسند:
[۱۴] https://en.wikipedia.org/wiki/Paul_Atreides#:~:text=As%20%22Muad’Dib%22%2C,from%20the%20burden%20of%20it
[۱۵] https://tolkiengateway.net/wiki/Letter_to_John_Bush_(12_March_1966)
[۱۶] Encyclopedia of ancient dieties, Charles Russell Coulter and Patricia Turner, P921
««« پایان »»»
اشارات رنگهای بهکار رفته در یادداشت فوق:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوهای ⇐ نقلقول.
تلماسه ، تلماسه ، تلماسه
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: