افق: حماسه آمریکایی – بخش اول
Horizon: An American Saga – Chapter 1
ایام دهه فجر بهمن ۱۳۷۰ بود و دهمین جشنواره فیلم فجر برگزار میگردید، در آن دوره پس از سالها که در بخش فیلمهای خارجی جشنواره منحصراً آثاری از سینمای اروپای شرقی و آسیا و آفریقا نمایش داده میشد، برای اولینبار دو فیلم آمریکایی اسکاری در بخش جشنواره جشنوارهها قرار گرفت.
فیلم «با گرگها میرقصد» (Dances with Wolves) ساختهی «کوین کاستنر» (Kevin Costner) که ۱۰-۱۱ ماه قبلش، ۷ جایزه اسکار گرفت، و فیلم «رانندگی برای دوشیزه دیزی» ساختهی «بروس برسفورد» که سال قبل اسکار بهترین فیلم را دریافت نموده بود. اما در میان این دو فیلم، «با گرگها میرقصد» به دلیل وسترن بودن، آن هم از نوع سرخپوستیاش جذابیت بیشتری داشت.
پوستر فیلم «با گرگها میرقصد»
نیمهشبی از اواسط همان بهمن سال ۱۳۷۰، بهواسطه یکی از دوستان راهی سینمای عصر جدید برای تماشای فیلم «با گرگها میرقصد»، در سانس فوقالعاده شدیم. سالن، مملوّ از جمعیت بود ولی در تمامی ۳ ساعت نمایش فیلم علیرغم اینکه تقریباً یکچهارم آن، به زبان قبیلهی سو (بدون هرگونه زیرنویسی) بود، اما کوچکترین صدایی از کسی درنیامد!
اینک پس از ۳۴ سال در حالیکه کوین کاستنر 35 ساله در نقش سروان جان دنبار فیلم «با گرگها میرقصد»، ۶۹ ساله شده، فیلم دیگری از او با همان تم و سر و شکل و حال و هوا، طبعاً برای امثال بنده، جذابیتهای خاص خود را دارد.
یکی از تفاوتهای فیلم «با گرگها میرقصد»، نوع نگاه فیلم به سرخپوستها بود که تا حدودی از آن نگرش کلیشهای «سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است»، فاصله گرفته بود.
سروان جان دنبار، افسر قهرمان سوارهنظام، در مأموریتی به تنهایی به قلب سرزمینهای قبایل سرخپوست در داکوتای جنوبی میرفت و در یک فراموششدگی از سوی فرماندهی سوارهنظام، بهتدریج جذب قبایل یاد شده میگردید. زندگی در میان این قبایل و ارتباط نزدیک با افرادی مانند «ایستاده با مشت» و «پرنده لگد زن» و «باد در موهایش» و «ده خرس» و… و تصاویری از وحشیگری سفیدپوستان، فضای تازهای را برای مخاطب آثار وسترن فراهم میکرد که به قولی پس از فیلم «پاییز قبیله شاین» جان فورد تجربه نکرده بود.
اما فیلم «افق: حماسه آمریکایی – بخش اول»، با کشتار دو مرد و یک پسربچهی سفیدپوست و سپس قتلعام اهالی یک شهرک سفیدپوستان در منطقهای حوالی مکان سکونت قبیلهی آپاچی به نام افق (Horizon) واقع در درّهی سان پدرو توسط افراد این قبیله شروع میشود. صحنههای کُشتار فجیع است، پسربچهای که کُشته شده، مادری بچه در آغوش که هدف تیرهای فراوان قرار گرفته، توحّش و سَبُعیّت سرخپوستان و در مقابلش، مدنیّت و تمدن سفیدپوستان و… همه و همه نگاه نژادپرستانهای عمیق در ذهن تماشاگر میکارد.
پوستر فیلم «افق: حماسه آمریکایی»
حتی اگر در صحنههای بعد شاهد سرزنش جوانان سرخپوست توسط رئیس قبیلهشان باشیم (که اساساً چه در کاراکتر و چه در بازی و چه در صحنهپردازی و دکوپاژ اصلاً قابل مقایسه با صحنههای مشابه «ده خرس»، رئیس قبیلهی سو در فیلم «رقصنده با گرگها» نیست) که چرا دست به چنین کاری زدند! در حالیکه این سرزنش هم به دلیل خطری است که بهعنوان انتقام از سوی سفیدپوستان متوجه آنها خواهد شد.
منطق سرخپوستان مهاجم هم یک منطق تمامیّتخواهانه است که: این سرزمینها مال ماست و سفیدپوستان حق ندارند در آن شهرک بسازند!
سرخپوستان مهاجم!
اما صحنهای در چند سکانس بعد وجود دارد که مانند فیلم «رقصنده با گرگها»، فرمانده سوارهنظام ترنت، به دیدار کلنل ارشد قرارگاه آلبرت هوتون رفته و از او میخواهد امکانات بیشتر بدهد تا از استقرار سفیدپوستان در منطقهی افق جلوگیری نموده تا دیگر چنین فجایع و قتلعامهایی اتفاق نیفتند. اما کلنل هوتون، ضمن مخالفت، سخنان مهمی بیان میکند که در سمت و سوی فیلم، تعیینکننده بهنظر میرسد.
او میگوید که چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، آن ارابهها به آن منطقه رفته و آنجا را تسخیر میکنند، به همان دلیلی که ما از آن سوی اقیانوس به اینجا آمدیم، چرا که اینجا میراث پدرانشان است (اشاره به مهاجرت ایدئولوژیک پیوریتنها از ایرلند و اروپا به آمریکا برای مأموریت آخرالزمانی برپایی اسرائیل، آنچه نام «حماسه آمریکایی» بر آن گذارده شده!).
شهرکسازی سفیدپوستان!
او ادامه میدهد هیچکس نمیتواند جلوی این مهاجرت و کوچ و تسخیر زمینهای سرخپوستان را بگیرد. چنانچه نتوانستند و این اکسدوس (مهاجرت ایدئولوژیک) انجام گرفت. و گروهبان توماس ریوردان نیز این گفتهی کلنل را تأیید کرده و تأکید مینماید که این سفر و مهاجرت در تقدیر ما بوده است!!
اینجاست که آن مقابلهی سرخپوستان با شهرکسازی سفیدپوستان در منطقهی افق، وجه امروزی یافته و شهرکسازی صهیونیستها در مناطق فلسطینینشین را تداعی میگرداند.
و از طرف دیگر تسخیر زمینهای سرخپوستان توسط سفیدپوستان، خیلی متمدّنانه و انسانگونه صورت میگیرد و دفاع سرخپوستان از سرزمینشان، وحشیانه و همراه جنایات تکاندهنده به تصویر کشیده میشود. همان تصویری که امروز در رسانههای جهانی از فلسطین و اسرائیل نشان داده شده و میشود و تمامی واقعیات را وارونه جلوه میدهند.
صحنههایی از وحشیگری سرخپوستان و کشتار کودکان، زنان و پیرمردان
کوین کاستنر پس از «رقصنده با گرگها»، علیرغم ۷ جایزه اسکار، به طرز حیرتانگیزی از صحنهی فیلمسازی در هالیوود کنار گذارده شد. حتی پیشاپیش فیلمهایی که تهیهکننده یا سرمایهگذار بود مثل «دنیای آب» (کوین رینولدز) و یا «وایات ارپ» (لارنس کاسدان که اینک فیلمنامه افق را با همکاری برادر او یعنی مارک نوشته) را زمین زدند!
کار را به جایی رساندن که او تنها به بازیگری بسنده کند و حتی مانع توفیق تجربهی دیگر وسترنیاش در سال ۲۰۰۳ به نام «چراگاه باز» علیرغم ساختار قوی و پرداخت جذاب، شدند.
اینک پس از سالها مجدداً به کاستنر میدان ساخت فیلم وسترن داده شده و اگرچه گفته شده خودش ۱۰۰ میلیون دلار هزینهی فیلم را پرداخته، اما کمپانیهای برادران وارنر و نیولاین به میدان آمدهاند.
کوین کاستنر
چراکه فیلم بخش اول «افق: حماسه آمریکایی» یک فیلم ایدئولوژیک آمریکایی به تمام معناست، چه در بُعد نژادپرستی که پس از سالها (و در حالیکه مارتین اسکورسیزی در فیلم سال گذشتهاش یعنی «قاتلین ماه گل»، روایتی دیگر از سرخپوستان لااقل در منطقهی اوسیج ارائه داده بود) مجدداً همان نگاه سنّتی «سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است»، جلوی دوربین هالیوود قرار گرفته است.
پس از سالها و اینبار بسیار واضح و روشن، بنیادهای ایدئولوژیک قتلعام سرخپوستان و تسخیر سرزمینهایشان، به تصویر کشده شده (سخنان کلنل هوتون را به یاد بیاوریم). پس از سالها بازهم وحشیگری سرخپوستها را بر پردهی سینما شاهدیم که به بزرگ و کوچک و زن و مرد و بچه و نوزاد رحم نمیکنند.
بخش اول فیلمِ «افق: حماسه آمریکایی»، مملوّ از شخصیت و داستان و فضاهای مختلف است.:
* از همان شروعش که دو مرد و یک پسربچه در حال اندازهگیری زمینی پیرامون رودخانهی منطقهی افق هستند و گورهایشان در صحنههای متعددی از فیلم، در کادر دوربین قرار میگیرد.
* تا شخصیت پسر نوجوانی که از قتلعام شهرک سفیدپوستان جان سالم به در برده و راهی قرارگاه سوارهنظام شده و سپس به گروه جستجوگران قاتلین شهرک میپیوندد تا انتقام پدر و مادر و خانوادهاش را از سرخپوستان بگیرد.
* تا زن و دختری که برای فرار از هجوم مرگبار سرخپوستان به تونلی در زیر زمین پناه برده و بعداً در قرارگاه سوارهنظام ساکن شده و عشقکی هم میان آن زن به نام فرانسیس کتریج و افسر فرمانده ترنت شکل میگیرد.
* تا زنی به نام الن که در همان اوایل فیلم مردی به نام سایکس را کشته و بچهی خود را از شرّ او در میبرد، اما گرفتار انتقام پسران او شده که خود ماجرایی دیگر است. که در این ماجرا تازه خود کوین کاستنر در نقش یک تاجر اسب و متاع دیگر به نام هیز الیسون از دقیقه ۶۰ وارد ماجرا شده و از طریق مری گلد (دختری که از آن بچه محافظت میکند) با یکی از برادران انتقامجوی سایکس مواجه میگردد.
انتهای فیلم هم حدود ۲۵ ثانیه با «آنچه خواهید دید»، روبهروییم؛ از مدل آنچه در برخی سریالها شاهدیم و تصاویر گذرایی از آنچه بر سر کاراکترها در بخش دوم فیلم «افق: حماسه آمریکایی» میآید را میبینیم. بخشی که قرار است در جشنواره ونیز امسال از حدود دو هفته دیگر به نمایش درآید.
برخلاف معمول، فیلم مملوّ از نشانههای یهودیسم پیوریتنی است، از اسامی مانند «ناتانیل» (نام پسر خانوادهای که از شهرک مورد هجوم سرخپوستان فرار نکرده و برای دفاع از شهر و خانواده مانده) تا قطعاتی که دومین مهاجر به منطقهی افق از کتاب عهد عتیق باقیماندهی مهاجران اول میخواند و تا هویّت و شکل و شمایل اغلب کاراکترهایی که در فیلم قربانی میشوند، مثل همان مهاجران اولی و یا والتر همسر دوم الن و…
اما عجالتاً بخش اول فیلم «افق: حماسه آمریکایی» به هیچوجه آن استحکام روایتی و قوت ساختاری فیلم «با گرگها میرقصد» را هم ندارد، داستانهای مختلفی که شرحش رفت، به سختی به یکدیگر مرتبط شده و بهنظر میرسد هرکدام ساز خود را میزنند. شاید بسیاری از ارتباطات به بخشهای بعدی موکول شده ولی این برای یک فیلم سینمایی، دلیل موجّهی نیست، بسیاری از آثار دنبالهدار تاریخ سینما بودهاند که علیرغم ارتباط دراماتیک و داستانی، اما هریک روایت خود را گفتهاند. از «وضعیت بشری» کوباباشی گرفته تا پدرخوانده و جنگهای ستارهای و تا ماتریکس و ارباب حلقهها و هری پاتر و…
و به جز اینها باید از تصاویر چشمنواز فیلم گفت، از دشتهای پهناور وایومینگ و یوتا و مونتانا توسط والتر مارو که تصاویر بکر دین سملر در فیلم «با گرگها میرقصد» را تداعی میکرد و موسیقی جان دنبی که البته به پای موسیقی فضاساز جان بری در همان فیلم نمیرسد.
نویسنده: استاد سعید مستغاثی
««« پایان »»»
رنگهای بهکار رفته در متن:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوهای ⇐ نقلقول.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
مردم عادی کمتر به این عمق ماجرا توجه میکنند. تماشاگر عادی از فیلم فقط توحش بومیان و تمدن سفیدان را متوجه خواهند شد. سیستم تبلیغات غرب با هزینه های هنگفت اذهان مردم را تصرف میکنند. در سایه همین تبلیغات زمینی و آسمانی با افکت نارضایتی عمومی از دولتهای مخالف غرب کمتر کسی به عقبه ماجرای اشغالگری متوحشانه و نسل کشی فجیع بومیان چه در امریکا و چه در فلسطین اشغالی دقت خواهد کرد و همین است دستگاه تبلیغات غرب همیشه موفق نتیجه میگیرد و همه برای اینکه بتوانند جنایت صهیونیستها در غزه را محکوم کنند باید اول مقابله حماس در ۷ اکتبر را محکوم کنند تا متهم نشوند هرچند باز هم متهم میشوند.