یهود و اعتقاد به دست‌بستگی خدا

یهود و اعتقاد به دست‌بستگی خدا

یهود در تفسیر المیزان (قسمت سوم) دست‌بستگی خدا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وَ قَالَتِ الْیهُودُ یدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ینفِقُ كَیفَ یشَاءُ وَ لَیزِیدَنَّ كَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ مِن رَبِّكَ طُغْیاناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَینَا بَینَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَى‏ یوْمِ الْقِیامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَ اللّهُ لاَ یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ. (۱)

یهود گفت: دست خدا بسته است. دستشان بسته باد و از رحمت خدا دور باشند برای این کلمه‌ی کفری که گفتند، بلکه دست‌های خدا باز است، می‌دهد به هر نحوی که بخواهد و بزودی بسیاری از آنان در موقع نزول قرآن، به طغیان و کفر خود می‌افزایند. و مابین یهود و نصاری (بنا بر قولی) و یا بین افراد یهود (بنا به قول دیگر) عداوت و بغضایی انداختیم که تا روز قیامت امتداد داشته باشد. هر وقتی آتشی برای جنگ افروختند، خدا خاموشش نمود. بعلاوه، اینان با گناهان و تکذیب پیغمبران و کوشش در محو اسم پیغمبر از تورات، در زمین فساد می‌انگیزند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دست‌بستگی خدا

وَ قَالَتِ الْیهُودُ یدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ینفِقُ كَیفَ یشَاءُ

در معنای این آیه و اینکه یهود به چه مناسبت این کلمه‌ی کفرآمیز را گفته است، وجوهی چند است:

وجه اول اینکه ملت و دین یهود، نسخ در احکام دین را جایز نمی‌دانست و لذا به نسخ تورات به هیچ وجه رضا نمی‌داد و زیر بار این حرف که تورات به وسیله‌ی انجیل نسخ شود، نمی‌رفت و یکی از اعتراضات و نقاط ضعفی را هم که در دین اسلام می‌دیدند و به رخ مسلمین می‌کشیدند، این بود که می‌گفتند شما مسلمین پیرو کتابی هستید که بعضی از آیاتش بعض دیگر را نسخ می‌کند، و نیز از همین جهت «بَداء» را هم برای خدای تعالی در امور تکوینی جایز نمی‌دانستند و آن را هم یکی دیگر از نقاط ضعف اسلام و قرآن می‌دانستند، چون از بعضی از آیات قرآن «بداء» استفاده می‌شود و ما شمّه‌ای از بحث در مسأله‌ی بداء را در ذیل آیه‌ی «مَا نَنَسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» (۲) در جلد اول این کتاب و در جاهای دیگر آن گذراندیم (۳)، و بعید نیست که آیه‌ی شریفه‌ی مورد بحث در مقام بیان همین عقیده‌ی یهود باشد. لیکن جوابی که خدای تعالی به این گفتار یهود داده با این احتمال نمی‌سازد، چون در جوابشان می‌فرماید: «بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»، و از این جواب استفاده می‌شود که یهود این گفتار ناروا را درباره‌ی روزی دادن خدا گفته‌اند.

وجه دوم اینکه بگوییم گویا داستان از این قرار بوده که دیده‌اند مسلمین در فقر و تنگدستی و دشواری بسر می‌برند، لذا این حرف را راجع به مؤمنین زده‌اند و غرضشان از این حرف، استهزای خدای تعالی بوده و می‌خواسته‌اند بگویند (العیاذ بالله) خدا قادر نیست بر اینکه فقر را از بین مؤمنین زایل کند و ایشان را بی‌نیاز ساخته و از ذلت فقر نجات دهد. این وجه هم خالی از اشکال نیست، زیرا بودن این کلمه‌ی کفرآمیز یهود راجع به فقر مؤمنین، با اینکه این آیه در سوره‌ی مائده است و این سوره در روزگار وسعت و رفاه مسلمین نازل شده، سازگار نیست.

وجه سوم اینکه کسی بگوید این حرف را یهود برای این زده که آن روز خداوند ایشان را گرفتار قحطی و خشکسالی کرده و در نتیجه نظام و شیرازه‌ی زندگیشان مختل و از هم گسیخته بوده است و آنان از باب شِکوِه از اوضاع خود، این کلمات کفرآمیز را می‌زده‌اند. و این وجه خیلی بعید نیست و روایاتی هم که متصدّی بیان شأن نزول آیات قرآنی است آن را تأیید می‌کند، لیکن اشکالی که دارد این است که سیاق آیات با آن سازگار نیست؛ چه، این آیات در مقام نقل کلماتی که یهود در شِکوِه از اوضاع خود برای خود گفته‌اند، نیست بلکه در مقام این است که خرده‌گیری‌های یهود را از مسلمین حکایت کند.

وجه چهارم که از همه‌ی وجوه به نظر نزدیک‌تر است این است که گفته شود وقتی امثال و نظایر آیات «مَن ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً» (۴) و «وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (۵) به گوش یهود رسیده، آن آیات را بهانه کرده و خواسته‌اند مسلمین را مسخره کنند و بگویند این چه خدایی است که برای ترویج دین خود و احیای آن، این قدر قدرت مالی ندارد که حاجت خود را رفع کند و ناچار دست حاجت و استقراض به سوی بندگان خود دراز می‌کند؟! و این وجه علاوه بر اینکه از وجوه سابق به نظر نزدیک‌تر است، مورد تأیید روایات‌شأن نزول هم هست.

به هر تقدیر، این حرف یعنی نسبت دست‌بستگی در پاره‌ای از حوادث به خدا دادن، خیلی از یهود و معتقدات دینیش که هم اکنون در تورات موجود است دور نیست؛ چه، تورات جایز می‌داند که پاره‌ای از امور، خدای سبحان را به عجز درآورد و سد راه و مانع پیشرفت بعضی از مقاصدش بشود؛ مثلاً جایز می‌داند که اقویای از بنی‌نوع آدم جلوی خواسته‌ی خداوند را بگیرند، کما اینکه از خلال داستان‌هایی که از انبیای سلف مانند آدم و غیر آن نقل می‌کند، بخوبی استفاده می‌شود. آری، صرف‌نظر از اینکه در خصوص آیه‌ی مورد بحث ممکن است غرض یهود استهزاء بوده،‌ لیکن عقایدی که هم اکنون از یهود در دست است، تجویز می‌کند که چنین نسبت‌های ناروایی به خدای تعالی بدهند که ساحتش مقدس و منزه از آن است.

غیر از یهود کسی دشمن خود را این طور استهزاء و هجو نکرده است. آری، چون غیر یهود کسی در معتقداتش عقیده‌ای که مبدأ و منشأ برای چنین حرف خطرناکی باشد، ندارد. یهود است که معتقداتش چنین جرأتی به او داده است.

«غُلَّتْ أَیدِیهِمْ» این جمله نفرین به آنهاست؛ البته نفرینی که مشابه است با منقصتی که به ساحت قدس خدا نسبت داده‌اند، یعنی دست‌بستگی و سلب قدرت بر انجام خواسته‌ی خود. بنابراین چون سلب قدرت، خود یکی از مصادیق لعنت و دوری از رحمت است، پس عطف جمله‌ی «وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا» بر جمله‌ی «غُلَّتْ أَیدِیهِمْ» عطف تفسیری خواهد بود. زیرا قول خدای تعالی همان عمل اوست و نفرین آن جناب و کسی را لعنت کردنش، همان معذّب کردن آن کس است به عذاب دنیوی یا اخروی که یکی از مصادیق آن دست‌بستگی و عجز است. بسیاری هم احتمال داده‌اند که جمله‌ی «غُلَّتْ أَیدِیهِمْ» نفرین نباشد بلکه از اخبار غیبی اخبار به عذابی باشد که یهود در کیفر این گفتار ناروا و جسارت به پروردگار به آن مبتلا می‌شود (۶)، لیکن وجه اول به نظر نزدیک‌تر است.

اما جمله‌ی «بَلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ینفِقُ كَیفَ یشَاءُ»، این جمله جواب گفته‌ی یهود است که با کلمه‌ی «بل» که برای اضراب و اعراض است،‌ افتتاح شده است و این جمله یعنی جمله‌ی «یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» جمله‌ای است معروف و شایع، و کنایه است از داشتن قدرت.

در اینجا سؤالی پیش می‌آید و آن این است که یهود گفته بود دست خدا بسته است و «ید» را مفرد ذکر کرده بود، با این حال چرا خدای تعالی در جواب آنها فرمود: «یداهُ»، و «ید» را به صورت تثنیه ذکر فرمود؟ جواب این است که اصولاً در ادبیات عرب دست کنایه است از قدرت، و دو دست کنایه است از کمال قدرت، و از همین جهت خدای تعالی به صورت تثنیه آورد تا به کمال قدرت خود اشاره کرده باشد، کما اینکه در آیه‌ی «قَالَ یا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِینَ» (۷) نیز برای افاده‌ی همین معنا به صورت تثنیه آورد. عرب هم وقتی می‌خواهد در سلب قدرت از کسی مبالغه کند و بگوید فلانی به هیچ‌وجه قدرت بر آن عمل و حق مداخله‌ی در آن را ندارد، می‌گوید: «لا یدینُ بِها لَهُ»، یعنی فلانی هیچ‌گونه اختیاری در آن کار ندارد.
اما جمله‌ی «ینفِقُ كَیفَ یشَاءُ» بیان است برای جمله‌ی «یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ».

حسادت، علت این سخن کفرآمیز

وَ لَیزِیدَنَّ كَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ مِن رَبِّكَ طُغْیاناً وَكُفْراً

این جمله و سایر جملات تا آخر آیه به طوری که از سیاق آن استفاده می‌شود، کلامی است که به منظور توضیح جمله‌ی «وَ قَالَتِ الْیهُودُ» ریخته و پرداخته شده است و در جمله‌ی «وَ لَیزِیدَنَّ» بخصوص اشاره است به اینکه این جرأت و جسارت یهود نسبت به خداوند عظیم و لب به مثل «یدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ» گشودنشان هیچ از یهود بعید نیست، زیرا اینان مردمی هستند که در دشمنی با ادیان و در کفر، از قدیم‌الایام مشخص و ممتاز بودند و اصولاً مردمانی حسود و ستم‌پیشه‌اند، و معلوم است چنین مردمی وقتی خبردار شوند که خدای متعال قریش را بر آنان فضیلت داده و از بین ایشان شخصی را به نبوت برگزیده، تا چه اندازه حسدشان تحریک می‌شود. بنابراین قریش جز این نباید از یهود توقع داشته باشند و نباید از شرّ آنان و از اینکه آتش طغیان و کفرشان تیزتر شود، ایمن بنشینند.

آری، یهود در دنیای قبل از اسلام خود را اشرف ملل می‌دانست و سیادت و تقدم بر سایر اقوام را حق مسلم خود می‌پنداشت و خود را اهل کتاب، و سایر اقوام آن روز را اُمّی و بی‌سواد و وحشی می‌نامید و به دنیای آن روز فخر می‌فروخت و ربانیین و احبار خود را به رخ عالمیان می‌کشید و به علم و حکمت خود می‌بالید. لیکن دوران آن سیادت خیالی و تمدن تو خالی سرآمد و آوازه‌ی پیغمبری که از قریش – یعنی منحط‌ترین اقوام که همواره در برابر علم یهود و دانشمندان‌شان سر فرود می‌آورد – مبعوث شده بود و همچنین آوازه‌ی کتاب وی، گوش یهود را خراش داد. مخصوصاً وقتی در آن کتاب نظر کرد و آن را کتابی آسمانی و مهیمن، یعنی ناظر بر سایر کتب آسمانی، یافت و دید که کتابی است سرشار از حقّ و حقیقت و مشتمل بر عالی‌ترین تعلیمات روحی و کامل‌ترین طریق هدایت، بیش از پیش به ذلت و بی‌ارجی کتاب خود که سال‌ها به رخ عالمیانش می‌کشید پی برد. لاجرم از آن خواب و خیال بیدار شد و به خود آمد در حالی که هر لحظه به خشم درونی و کفر و طغیانش افزوده می‌شد. و اینکه می‌بینید خدای تعالی در این آیه می‌فرماید: «آیاتی که به تو نازل شده (قرآن) طغیان آنها را مضاعف می‌کند»، معنایش این نیست که (العیاذ بالله) قرآن سبب ضلالت آنهاست، بلکه به این عنایت است که گفتیم اصولاً جنس یهود به خودی خود جنسی حقود و حسود و کینه‌توز است و نزول قرآن سبب شد آن آتش تیزتر شود و معارف حق و دعوت صریحی که در قرآن است، باعث شد آن کفر و حسد طغیان کند، و به همین عنایت است که خدای تعالی در مواضع عدیده‌ای از قرآن کریم هدایت و ضلالت را به خود نسبت می‌دهد، از آن جمله مثلاً می‌فرماید: «كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً» (۸)، و در خصوص قرآن می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً» (۹). چون اضلال و نظایر آن – مانند بدبختی و شقاوت – وقتی از خدای تعالی ناپسند و مذموم است که ابتدایی باشد، یعنی خداوند کسی را بدون جهت گمراه و یا بدبخت کند، اما اگر پاداش و اثرِ گناهی باشد که خود آدمی مرتکب شده یا مثلاً گناهی کرده که موجب خشم خداوندی و رسیدن به درجه‌ی بالاتری از گمراهی شده باشد، این گمراهی‌های متجدّد، نسبت به خدای تعالی مذموم نیست، کما اینکه خود پروردگار متعال در قرآن به همین معنا اشاره کرده و فرمود: «وَ مَا یضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ» (۱۰)، و نیز می‌فرماید: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (۱۱). و بالاخره بازگشتِ زیاد شدن کفر و طغیان آنها به سبب قرآن، به این است که خداوند توفیق را از آنها سلب نموده و عنایت الهی شامل حال آنها نباشد تا در نتیجه از کفر و طغیان خود برنگردند و تسلیم آیات الهی نشوند و به دعوت حقه‌ی خداوند ایمان نیاورند.

اینک بر سر مطلب خود شده و می‌گوییم: همان‌طوری که سابقاً هم اشاره کردیم، گویا آیه‌ی مورد بحث برای این باشد که رفع استبعاد و تعجّب از رفتار وقیحانه‌ی یهود و جرأت و جسارتشان نسبت به خداوند بکند و هویت یهود را که خود را ملتی تربیت شده و اهل کتاب، و سایر ملل را وحشی و بی‌سواد می‌نامیدند بلکه مدعی فرزندی و دوستی با خدا بودند، به عالیمان نشان دهد تا همه بدانند (العیاذبالله) پسران خدا و دوستانش تا چه اندازه در اسائه‌ی ادب نسبت به خدا وقیح و بی‌شرم و جسورند؛ و نیز همه بدانند اگر یهود روزبه‌روز بر کفر و عناد خود می‌افزاید، برای همین است که خداوند به ایشان سخط کرده و نور دلشان را خاموش نموده و ایشان هم خود مستوجب چنین سخطی بوده‌اند؛ و نیز بدانند که این طغیان و کفر روزافزون و آثار شومی که یکی پس از دیگری متوجه یهود خواهد شد، سرنوشتی است حتمی. چون در آیه به دو وسیله مطلب را تأکید کرده: یکی «لام» در «لَیزیدَنَّ»، و یکی هم «نون» تأکیدی که در آخر همان کلمه است. و در اینکه نخست طغیان و سپس کفر را ذکر فرموده، اشاره است به همان ترتیب طبیعی این دو؛ چه، در خارج هم می‌بینیم که کفر از آثار طغیان و زاییده‌ی آن است.

وَأَلْقَینَا بَینَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى‏ یوْمِ الْقِیامَةِ

ظاهر اینکه این جمله در سیاق جملاتی قرار گرفته که درباره‌ی یهود است این است که ضمیر «هُم» در «بَینَهُم» به یهود برگردد ولو اینکه افتتاح این سیاق به اهل کتاب شده و اهل کتاب، تنها یهود نیستند. و بنابراین، مقصود از «عداوت» و «بغضاء»، تشتّت عقاید و اختلاف مذاهب خواهد بود که خدای تعالی هم در مواضعی از کلام خود به آن اشاره کرده و فرمود: «وَ لَقَدْ آتَینَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ… فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ یقْضِی بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِیما كَانُوا فِیهِ یخْتَلِفُونَ» (۱۲) و آیات دیگر.

و اما «عداوت»؛ گویا مراد از عداوت، خشم توأم با تجاوز عملی است؛ و مراد از «بغضاء» تنها خشم درونی است که ممکن است با تجاوزات عملی هم همراه باشد یا نباشد. در نتیجه وقتی این دو کلمه با هم ذکر شوند، هر دو معنا را افاده می‌کنند و می‌رسانند که خدای حکیم در بین یهود، هم خشم و نفرت درونی و هم نزاع انداخته. و در جمله‌ی «اِلی یوْمِ الْقِیمَةِ» نکته‌ای است و آن اینکه این امت تا قیامت باقی خواهند ماند و منقرض نخواهند شد.

خداوند، خاموش کننده‌ی آتش جنگ و فتنه‌ی یهود

كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ

«ایقاد نار» به معنی مشتعل ساختن آتش است، کما اینکه «اطفاءِ نار» خاموش کردن آن است و معنای آیه روشن است. احتمال می‌رود جمله‌ی «كُلَّمَا أَوْقَدُوا…» بیان باشد برای جمله‌ی «وَ أَلْقَینَا»، و بنابراین معنای آیه این طور می‌شود که: هر وقت یهود خواست دست به اقداماتی بزند و آتش جنگی را با رسول الله (ص) دامن زند، خداوند بین سران آنها عداوت و بغضاء و اختلاف کلمه انداخت و بدین وسیله آن آتش را خاموش ساخت. همان‌طوری که می‌بینید، در این آیه نویدی است برای مسلمین؛ چه، از سیاق آن استفاده می‌شود که برای همیشه سعی و کوشش یهود علیه مسلمین و برافروختن آتش جنگ و ایجاد فتنه‌شان (البته آتش جنگی که علیه اسلام و ایمان می‌افروزند) بی‌نتیجه و خنثی است؛ و اما جنگهایی که ممکن است بین آنان و مسلمین درگیرد لیکن نه علیه دین و ایمان بلکه بر سر اینکه یکی از دیگری گوی سبقت را در میدان سیاست و یا قومیت برباید، از آیه استفاده نمی‌شود که در این‌گونه پیشامدها هم خدا نوید پیروزی مسلمین را داده باشد، زیرا این مطلب از سیاق آیه خارج است.

وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَ اللّهُ لاَ یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ.

«سعی» سیر سریع را گویند و کلمه‌ی «فَساداً» مفعولٌ له آن است، یعنی سعی و کوشش یهود همه برای آن است که زمین را علیه دین پر از فساد کنند و خداوند مفسدین را دوست ندارد و چون آنان را دوست ندارد، زمین خود و بندگانش را به دست آنان نمی‌سپارد و نمی‌گذارد آنان به آرزوی پلید خود نایل شوند، و سعی و کوشش آنان بیهوده خواهد ماند (و خدا داناتر است).

همه‌ی این مطالب که تاکنون گفته شد، بیان است برای جمله‌ی «غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا». آری، چه دست‌بستگی بالاتر از اینکه یهود برای همیشه نمی‌توانند علیه اسلام، مسلمین و ایمان آنها (نه چیزهای دیگر) آتش افروزند و به منظور رسیدن به آن هدف، فحشاء و فساد را در زمین ترویج کنند. (۱۳)

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره‌ی مائده، آیه‌ی ۶۴
2. «نسخ نمی‌کنیم هیچ آیه‌ای را و از یادش نمی‌بریم مگر اینکه بهتر از آن و یا نظیر آن را می‌آوریم» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۰۶).
3. المیزان، ج ۱.
4. «کیست آن که قرض دهد به خدا (انفاق کند در راه اطاعت او) به طور قرض‌الحسنه (انفاقی که از حلال کسب کرده باشید و با منت ضایعش نکنید)» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۴۵).
5. «قرض دهید به خدا به طور قرض‌الحسنه» (سوره‌ی مزمل، آیه‌ی ۲۰).
6. روح المعانی، ج ۶، ص ۱۶۱.
7. گفت: «ای ابلیس، چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنی برای چیزی که من خود با دو دست (قدرت کامله‌ی) خود آفریدمش؟! آیا تکبّر ورزیدی، یا اینکه براستی از بلندمرتبه‌گانی؟» (سوره‌ی ص، آیه‌ی ۷۵).
8. «هر یک از این دو طایفه (دنیاطلب و عقبی‌طلب) را از نعمت پروردگارت روزی می‌دهیم و روزی پروردگار تو محبوس از کفّار و فاسقان نیست» (سوره‌ی اسراء، آیه‌ی ۲۰).
9. «و فرو می‌فرستیم از قرآن چیزی را که شفا رحمت است برای مؤمنین، ولیکن برای ظالمین جز اینکه بر خسرانشان بیفزاید، سودی ندارد» (سوره‌ی اسراء، آیه‌ی ۸۲).
10. «و خدا گمراه نمی‌کند با این مثالها که زده مگر فاسقین را» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۶).
11. «وقتی از حق روی گرداندند، خداوند هم دلهایشان را از نور ایمان تهی کرد» (سوره‌ی صف، آیه‌ی ۵).
12. «و ما هر آینه و به تحقیق کتاب و حُکم و نبوت به بنی‌اسرائیل دادیم و لذایذی را از طیبات روزیشان کردیم و بر سایر ملل در جهات مذکور برتریشان دادیم و به دست انبیای خود معجزاتی و ادلّه‌ای بر اثبات دین برایشان آوردیم… بنابراین اگر اختلاف کردند، اختلافشان بعد از آن بود که به حقیقت و واقع، عالم شدند و جز از جهت عداوت و حسادتی که در بین خود داشتند، نبود» (سوره‌ی جاثیه، آیات ۱۶ و ۱۷).
13. المیزان، ج ۶، صص ۴۴-۵۱.

منبع: حسین فعال عراقی ، یهود در المیزان ، تهران: نشر سبحان، چاپ پنجم.

دست‌بستگی خدا ، دست‌بستگی خدا

دست‌بستگی خدا ، دست‌بستگی خدا

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

دست‌بستگی خدا ، دست‌بستگی خدا

دست‌بستگی خدا ، دست‌بستگی خدا

همچنین ببینید

اصحاب سبت و بازی با دین خدا

اصحاب سبت و بازی با دین خدا

یکی از داستان‌هایی که قرآن کریم مکرر از آن یاد کرده است، داستان «اصحاب سبت» است. بیان این داستان هشداری برای ما مسلمان‌ها است که با دین خدا بازی نکنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 − سه =