۱- یهودیان مخفی مشهد ادعا میکنند در ۱۱ ذیحجه ۱۲۵۵ ق./ ۲۷ مارس ۱۸۳۹ م. مصادف با عید قربان، در پنجمین سال سلطنت محمد شاه و در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی، مورد حملهی مسلمانان مشهد قرار گرفتند و ۲۸ تن از ایشان کشته و تعدادی مجروح شدند! سازمان اطلاعاتی
چند ساعت پس از حمله، به پیشنهاد حاج میرزا عسکری امام جمعه مشهد، ابتدا هفت تن از بزرگان یهودی شهر و سپس، به تبع ایشان، تمامی طایفه یهودی مشهد مسلمان شدند. امام جمعه این روز را روز الله داد نامید و یهودیان مشهد از آن به عنوان «واقعه الله داد» یاد میکنند.
اینکه گفته میشود «جامعه یهودیان مخفی مشهد»، یا «جدیدالاسلامهای مشهد»، بهدلیل «واقعه الله داد» پدید آمده، براساس یادداشتهای سفر سال ۱۸۳۱ جوزف ولف به مشهد درست نیست. براساس سفرنامه جوزف ولف، یهودیان مشهد از سالها پیش، از این تاکتیک استفاده میکردند.
براساس اخبار رسیده، شمار مسلمان شدگان مشهد در واقعه الله داد ۲۴۰۰ نفر یا ۴۰۰ خانوار ذکر شده که شامل تمامی یهودیان شهر بود. ژاله پیرنظر در این خصوص نوشته است:
جدیدالاسلامهای مشهد، پس از پذیرش اجباری دین نوین، اولین گامها را در جهت خو گرفتن با چگونگی زندگانی و هویت جدید برداشتند. شماری از آنان قلباً و عمیقاً به دین تازه ایمان آوردند و آن را پذیرفتند، اینان کمکم جذب جامعه بزرگتر مشهد شدند، اما اکثریت خانوارهای جدیدالاسلام تنها در ظاهر به مذهب نوین گرویدند و در خفا به دین اجدادی خود وفادار ماندند و بدینسان یک زندگی دوگانه پیچیده سراسر بیم و هراس را آغاز کردند.
اینان در ظاهر و در انظار عام مسلمان بودند و فرامین اسلام را گردن مینهادند و مراسم آن را بهجا میآوردند، اما در پنهان، در حریم بسته خانههای خود، آئین و فرایض یهود را با جدّیت، تعصب و وسواسی بهمراتب بیش از پیش اجرا میکردند. همه اعضای این گروه یکپارچه و یکدل به نگهبانان جمعی این زندگی سرّی بدل شدند…
به خاطر اینکه مجبور نشوند دخترهای خود را به مسلمانان شهر به زنی بدهند، آنان را اغلب از سنین خردسالی به عقد پسران جوان و نوبالغ جامعه خود در میآوردند. مراسم عقد و ازدواج دوبار برگزار میشد. بار اول برطبق موازین اسلامی و شرعی، با سر و صدا و سرور و شادی. و یک بار دیگر با اجرای مراسم عقد یهودی در خفا.
ژاله پیرنظر دربارهی نفوذ یهودیان مخفی (یهودیان جدیدالاسلام) در مشهد نیز مینویسد:
برخی از جدیدیها که به القاب حاجی یا کربلایی شناخته شدند به درجاتی از ایمان رسیده بودند که مورد اعتماد کامل امام جمعه وقت قرار گرفتند. امام جمعه با اطمینان به امانت و دینداری این گروه آنان را به آستان قدس رضوی معرفی کرد. در آستان، مشاغلی چون انبارداری، صندوقداری و حتی نظارت بر امور مالی خزانه، که بیشتر شامل نذورات و هدایای زائران بود، به آنها محول شد.
یکی از جهانگردان اروپائی که چند دهه بعد از الله داد (در دهه ۱۸۸۰) از مشهد دیدن کرده بود، در گزارش خود با اشاره به حضور همهسالهی هزاران هزار زائر در شهر مشهد و اهمیت آنان به عنوان یک منبع درآمد مالی مهم برای این شهر، به این نکته میپردازد که ادارهی بعضی از امور عمومی شهر به جدیدیهای مؤمن محول شده است… (۱)
در جلد اول کتاب «یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر» درباره نفوذ یهودیان مخفی مشهد آمده است:
البته در این دوران کسانی هم بودند که هم خواستند و هم توانستند از موقعیت استفاده کنند. این گروه خود را به بزرگان شیعه شهر نزدیک کردند و از این بابت بهرهی فراوان بردند. (۲)
سردر کنیسه حاجی آدونیه پسر اهارون هاکوهن در اورشلیم، مختص بازماندگان یهودیان مخفی مشهد
۲- در اولین کنفرانس مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی که در لسآنجلس برگزار شد، فیلم مستندی با عنوان یهودیان مشهد نمایش داده شد.
مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی این فیلم را با همکاری تلویزیون رژیم صهیونیستی و موزه دیاسپورا تلآویو تهیه کرده بود. در اینجا، قسمتهایی از گفتار متن فیلم را به نقل از جلد اول کتاب «یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر» میخوانیم:
اولین برنامهی مسلمان شدن، مراسم تغییرنام در داخل مساجد بود. برای یهودیان جدیدالاسلام تمام مراحل زندگی به دو صورت مختلف انجام میگردید: در خارج از خانه، مسلمان و در پستو یا زیرزمین خانه، یهودی.
در این فیلم مستند همچنین آمده است:
آقای حکیم یک یهودی مشهدی (ساکن فلسطین اشغالی) است و میگوید: به هر نوزاد یهودی از همان سالهای اول تولد چنین تفهیم میشد که در یک وضع بحران استثنایی قرار دارد و باید یک زندگی دوگانه داشته باشد.
به ما گفته میشد در مقابل غیریهودیها نباید اصلاً از رویهی زندگی داخلی خود صحبت کنیم… این رازداری مطلق از روزی که بچهها عقلرس میشوند طبیعت دومشان گردید. به این ترتیب همهی یهودیان جدیدالاسلام دو نام داشتند: مثلاً اسم مسلمانی پدربزرگ من شیخ ابوالقاسم بود و اسم عبریاش بنیامین. اسم مسلمانی پدر من ابراهیم و اسم عبریاش آبراهام بود. مرا در خارج خانه موسی صدا میکردند و اسم داخل خانه من موشه بود. در دوران زندگی پدرم بسیاری از یهودیان، اسامی غلیظ مسلمانی داشتند.
حکیم میگوید:
خانواده حکیمی و بقیه خانوادههای مشابه که رهبران جامعه یهودی بودند، با مسلمانان روابط نزدیک و صمیمانهای داشتند. برخی از آنها حتی به سفر مکه هم رفتند و حاجی شدند و حجرالاسود را طواف کردند. هر کس به مکه میرفت لقب حاجی میگرفت.
از ویژگیهای یهودیان مخفی مشهد، مسلمان دو آتشه شدن برخی از آنها بود:
مصاحبهگر از آقای حکیمی میپرسد: افراد خانواده شما خیلی بیش از دیگران تظاهر به اسلام میکردند تا آنجایی که حتی بقیه یهودیان مشهد نسبت به شما مشکوک شده بودند که آیا یهودی جدیدالاسلام هستید یا مسلمان دو آتیشه؟ (۳)
افراهیم کهن اهارانوف، میگوید:
زمانی رسید که مسلمانان متعصب نسبت به یهودیان سوءظن پیدا کردند و به این نتیجه رسیدند که اینها دارند تظاهر میکنند. برای رفع این سوءظن بزرگان قوم یهود تصمیم گرفتند به حج بروند. آنها به زیارت مکه رفتند و با لقب حاجی به مشهد بازگشتند. مرحوم پدر بزرگ من متتیاهو کهن، وقتی به سفرحج رفت یک تفیلیم کوچک را با خود همراه برد و آن را در زیر لباس پنهان کرد. او از این تفیلیم برای نمازگزاردن استفاده میکرد و در حضور صدهاهزار مسلمانِ معتقد نماز یهودی خود را بجا میآورد. (۴)
در فیلم مستند «حکایت یهودیان پارسی» که به زبان عبری و متعلق به موزه دیاسپورا تلآویو است، نیز به این موضوع پرداخته است. در بخشهایی از این فیلم آمده است:
خنانیا: اسم من عزتالله فرزند فرجالله نصراللهیف است.
گزارشگر: اسم عبری تو چیست؟
خنانیا: اسم من خنانیا بن یوناتان هلوی
گزارشگر: چندسال در مشهد بهصورت یک مسلمان زندگی کردی؟
خنانیا: پانزده سال
گزارشگر: مراسم مذهبی خود را کجا انجام میدادید؟
مرد ناشناس: در کنیساهای زیرزمینی و پناهگاههای زیر خانهها. در فاصله نیم کیلومتری از خیابانهای اصلی سه چهار زن را به صورت گدا مینشاندیم. وقتی کسی رد میشد، زنها به هم اشاره میکردند. درنتیجه خبر به ما میرسید و ما ساکت میشدیم که کسی نفهمد.
گزارشگر: بهعنوان یک کودک سخت نبود که در ظاهر مسلمان و در خفا یهودی باشی؟!
خنانیا: بله، خیلی سخت بود. باید مثل آنها لباس میپوشیدیم، مثل آنها راه میرفتیم، مثل آنها نماز میخواندیم. آنها میدانستند که ما جدید هستیم، یعنی کسی که به تازگی دین اسلام آورده و جدیدالاسلام شده است. (۵)
صیون لوی از یهودیان مخفی مشهد دربارهی پنهانکاری و ظاهرسازی خانوادهاش میگوید:
«پدر من هرگاه به بازار میرفت گوشت غیرکاشر میخرید و به خانه میآورد. بعد آن گوشت را طوری سر به نیست میکردند که آثاری از آن باقی نماند.» برای مصرف گوشت خوراکی خانوادهها در خفا طبق سنت یهودی گوسفند و مرغ را در خانه ذبح میکردند و به اتفاق به مصرف میرسانیدند. (۶)
در منبعی دیگر آمده است:
گوشتی که از قصابیهای مسلمانان میگرفتند، باز هم برای ظاهرسازیِ بیشتر به فقیران میدادند، ولی شبها در خانههایشان، گوسفند را ذبح یهودی میکردند و گوشت آن را شبانه به خانههای دیگر یهودیان آنوسی میفرستادند. (۷)
۳- البته این تاکتیک فقط توسط یهودیان مشهد استفاده نشده است و در برخی شهرهای دیگر و در مقاطع زمانی مختلف مورد استفاده قرار گرفته است.
حاخام یدیدیا شوفط رهبر یهودیان ایران قبل انقلاب و رهبر یهودیان ایرانیتبار جهان بعد از انقلاب در خاطراتش آورده است:
[منوچهرکوهن]: جناب حاخام، میدانیم که بسیاری از یهودیان کاشان را بخصوص در زمان صفویان به زور مجبور کردند مسلمان بشوند. آیا هیچ با نوادگان این افراد برخوردی داشتهاید؟
[حاخام یدیدیا شوفط]: یکبار با مرحوم پدرم برای خرید ابریشم به اران در حومه کاشان به منزل یک نفر که اسمش حسینعلی کدو بود رفتیم. پیرمرد ریشسفیدی بود. خیلی به مرحوم پدرم احترام میکرد. از او پرسیدم چرا این همه احترام و رعایت میکنی؟ گفت: آقا من خودم یهودیزاده هستم. این بالا کتابخانه و اطاق نماز پدربزرگم است که یهودی بوده و کتابهای عبری او هم هنوز هم اینجاست. فقط من حق دارم هر روز به این اطاق بروم و کتابهای او را ببوسم وگردگیری کنم. پایین اطاق را هم آبپاشی کنم و تعظیم کنم و برگردم. این حرفهای یک پیرمرد ۸۰ یا ۸۵ ساله بود. (۸)
حاخام یدیدیا شوفط در خاطراتش به موردی دیگر اشاره میکند که قابل تأمل است:
یکی از موفقترین افراد یهودی مشهدی که اجداد ایشان همه ایسرائلهای زمان فاجعه مشهد به زور مسلمان شده بودند مرحوم ابراهیم طلوع بود که به نام مسلمانیاش محمدابراهیم طلوع معروف بود.
پدر این شخص مرد بسیار عاقل و فهمیده و زرنگی بود. دو همسر یکی یهودی و یکی مسلمان داشت که آقای ابراهیم طلوع [فرزند] همسر ایسرائل او بود. زن مسلمان او دختر یکی از آیتاللههای تبریزی بود که از او هم چند فرزند پسر و دختر داشت.
آقای ابراهیم طلوع و فرزندان او همگی یهودی متدین بودند، ولی بقیهی فرزندان پدر آقای ابراهیم مسلمان بودند. چون از مادر مسلمان بودند. چون آقای ابراهیم فرزند ارشد پدر بود، از فرزندان دیگر نفوذ بیشتری در خانواده داشت.
ابراهیم یا محمد طلوع با درایت و زیرکی خاص خودش، مدتها بزرگ بازار تهران و چند دوره هم از طرف مسلمانان تهران نماینده مجلس شورای ملی شد. وی سرپرست مغازه و املاک پدر هم بود و سایر مسلمانان همگی تحت نظر او بودند. البته بدون اینکه او در برابر آنها اظهار یهودیت کند، کاملاً مواظب آنها بود.
موقعی که من وارد کنیسای مشهدیها شدم مادر آقای ابراهیم زنده بود… اولین زنی هم که صبح شبات میآمد کنیسا مادر ابراهیم بود که به زور مسلمان شده بود. با چادر مشکی میآمد پشت سر بنده در کنیسا مینشست. تا موقعی که داراش کنم او بشنود. مقداری آرامش روحی پیدا میکرد و بعد از “موساف” با همان چادر سیاه مسلمانی که او را نشناسند میرفت منزل خودشان. (۹)
حاخام شوفط در ادامه به خاطرهای اشاره میکند که فرزند ابراهیم طلوع نیز با وجود اظهار مسلمانی، یهودی مخفی متعصبی بوده است:
روزی یکی از بزرگترین خانوادههای مشهدی جشن عروسی داشتند. زنها و مردها جداگانه مینشستند. سر میز اینجانب چند نفر از بزرگان مشهدیها بودند. اتفاقاً آقای ابراهیم طلوع هم سر میز ما بود. مهدی پسر ابراهیم آقا این طرف من نشسته بود. خوراک آوردند، همه شام خوردند. دیدم مهدی پسر ابراهیم لب به غذا نزده، پدرش هم چون مشروب خورده بود به او توجهی نداشت و با آقای ملا یوسف زر صحبت میکردند. آخر مهمانی به ابراهیم آقا گفتم: مهدی آقا، آقازاده شما، اصلاً دست به غذا نزد. چرا؟ نگاه کرد به پسرش و گفت: مهدی آقا چرا شام نخوردی؟ مهدی نگاهی به من کرد و رفت در گوش پدرش چیزی گفت. پرسیدم: آقازاده چه گفت؟ گفت: او میگوید آن روز بعد از ظهر که از مدرسه آمدم، مادرم نان و پنیر و کره به من داد خوردم، هنوز دهانم پاک نشده است که بتوانم گوشت بخورم. (۱۰) البته ساعتها از خوردن نان و پنیر و کره گذشته بود ، اما او شام نخورد. اینها اینطور تربیت شده بودند. (۱۱)
حبیب لوی از یهودیان سرشناس در کتاب «تاریخ جامع یهود» دربارهی مدت زمان نهانزیستی و مخفیکاری برخی یهودیان، چهار نسل و بیش از ۱۳۰ سال را ذکر میکند:
اینان در سه تا چهار نسل پی در پی یعنی بیش از ۱۳۰ سال ایمان خود را حفظ کردند و یکی از جدیدیهای پیشین مشهد بنام مردخای زر mordekhai zar (تولد۱۹۱۴) که در سالهای جوانی پدر و پدربزرگ خویش زندگی دوگانه مذهبی را گذرانده بود در سال ۱۹۶۱ به نمایندگی حزب کارگر در کنست (پارلمان اسرائیل) برگزیده شد و در سال ۱۹۶۹به مقام معاونت رییس کنست رسید. (۱۲)
۴- یهودیان مخفی با این درجه پنهانکاری که از کودکی به فرزندان خود آموزش میدهند، همانند یک سازمان اطلاعاتی پیشرفته عمل میکنند.
این تاکتیک مخصوص یهودیان مشهد و کاشان نبوده است، یهودیان تهران، اصفهان، یزد، شیراز، همدان، و… نیز از این شیوه استفاده کردهاند. سؤال مهمی که وجود دارد این است که یهودیان مخفی چه شدند؟ این افراد و خانوادهها در ایران پس از انقلاب به کجاها نفوذ کردند؟ آیا برای گزینشها به این موارد توجه میشود؟
عقل حکم میکند حداقل با تبارشناسی مدیران و مسئولین خصوصاً مشاغل حساس و حیاتی، راه نفوذ این سازمان اطلاعاتی مخوف مسدود شود. و با پرواز شناسایی بر روی سوابق و گذشته خانوادگی مدیران از طریق بررسی اطلاعات شناسنامهای خانوادگی آنها (پدر، پدربزرگ و…) از طریق ثبت احوال و… از نفوذ آنها جلوگیری شود.
نویسنده: حسین قاسمی
تنظیم: اندیشکده مطالعات یهود
منابع: سازمان اطلاعاتی
۱- ایراننامه، بنیاد مطالعات ایران، سال نوزدهم، شماره ۲-۱، زمستان ۱۳۷۹-بهار۱۳۸۰، صص۵۹-۴۱
۲- یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر، ج۱، ص۲۴۷، انتشارات مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی، آمریکا، پاییز۱۹۹۶
۳- همان ماخذ، ص۲۴۷-۲۴۴
۴- همان ماخذ، ص۲۴۹
۵- یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر، ج۲، ص۲۲۶و۲۲۷، انتشارات مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی، پائیز۱۹۹۷
۶- یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر، ج۱، ص۲۴۵، انتشارت مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی، آمریکا، پاییز۱۹۹۶
۷- علی عباسی، جاسوسان تلمود، ص۲۱۸، چاپ دوم تابستان ۱۳۹۳، انتشارات دیدهبان
۸- خاطرات حاخام یدیدیا شوفط، تدوین و نوشتار منوچهر کوئن، ص۸۹، چاپ دوم کالیفرنیا بهار۲۰۰۱، ناشر بنیاد فرهنگی حاخام یدیدیا شوفط
۹- همان ماخذ، ص۲۰۹و۲۱۰
۱۰- توضیحی از اندیشكده مطالعات یهود: یكی از الگوهای رفتاری آنوسیان كه البته چندان از جانب آنها رعایت نمیشود، حفظ فاصلهی چند ساعتی بین غذاهای دارای انواع گوشت با مأکولات لبنی نظیر ماست و… است، بدین معنی که آنوسیان، اکراه دارند مثلاً کباب و دوغ را با هم بخورند و معتقدند باید بین این دو، چند ساعتی فاصله باشد.
۱۱- همان ماخذ، ص۲۱۱
۱۲- دکتر حبیب لوی، تاریخ جامع یهودیان ایران، بازنوشته دکتر هوشنگ ابرامی، ص۴۱۴، ناشر بنیاد فرهنگی حبیب لوی، چاپ اول لسآنجلس، بهار۱۳۷۶
سازمان اطلاعاتی ، سازمان اطلاعاتی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
سازمان اطلاعاتی ، سازمان اطلاعاتی
سلام. وقت شما بخیر
ممنون از زحمات و مطالب خوبیتون در زمینه یهودشناسی
ببخشید چگونه میشه از اساتید برای کارگاه آموزشی دعوت کرد؟
با سلام. آی دی تلگرام آقای قاسمی برای ارتباط:
@hosseinghasemi1357
همین الانم هستن، اینها به بچه دزد معروف بودن و بچه های مسلمونها رو میبردن میکشتن
من مادرم هر وقت از عیدگاه رد میشدیم کلا رنگ از رخش میرفت میگفت اینها الله دادیند
هروقت مادرم میخواست بترسونم میگفت یهودیا میبرنت، واقعا توی مشهد اینها جنایتها کردن، باید از مشهدیای اصیل و اون پیرهاشون بپرسید تا بگن واستون چه جونورایی بودن اینا