مناخیم مندل اوسشکین از یهودیهای روس و قرین وایزمن در کاروان صهیونیسم بود. در سال ۱۸۶۳ متولد شد و به سال ۱۹۴۱ در فلسطین مرد. او بیش از همهی فعالان در راه صهیونیسم گرگصفت بود. در عصر هرتزل میزیست و سه سال از او کوچکتر بود. با هرتزل کار کرد و برنامه و خط مشی او را در پیش گرفت و اعلام کرد که هرکس به سرزمینی جز فلسطین رضایت دهد خائن به صهیونیسم است.
وایزمن که یازده سال کوچکتر از مناخیم اوسشکین بود، او را از روزگار جوانی میشناخت. بعد از جنگ، اوسشکین به فلسطین آمد و حدود دو سال ریاست کمیته اجرایی سازمان صهیونیسم را به عهده گرفت، و سپس به ریاست مؤسسهی کرین کایمت (۱) که عهدهدار خرید زمین بود، انتخاب شد. از دیگر مؤسسات صهیونیستی یکی کرین هایسود (۲) است که مسئول جمعآوری پول بود و دیگری بیکا که اختصاص به مستعمرات خانوادهی روچیلد داشت.
اوسشکین عضو دائمی کنگرههای صهیونیستی بود که هر دو سال یک بار تشکیل میشد. به دلیل تمایل او به ترکها، حتی در میان همنژادانش به وی مناخیم پاشا گفته میشد، اما رونالد استورس فرماندار انگلیسی بیتالمقدس از ۱۹۲۶-۱۹۱۸، میگوید که ما به او تزار مناخیم میگوییم.
وایزمن در یادداشت های خود راجع به اوسشکین چنین مینویسد:
اوسشکین در روسیه بار مسئولیت صهیونیسم عملی را بر دوش گرفت. کما این که احد هاعام رسالت فکری و معنوی آن را. اوسشکین شخصیتی نافذ داشت. خوب سخن میگفت، آراء و نظراتش روشن، دلایلش منطقی و راه و روشهایش عملی بود. در پیش ردن کارها قدرت عجیبی داشت و در عبور از شرایط و موقعیتهای دشوار و بحرانی پرتوان بود. از جملهی این موقعیتها ممنوعیت فعالیت برای جنبش صهیونیسم در روسیه بود. لذا اوسشکین در هریک از مراکز مهم منطقه یک کانون عملیاتی سرّی به وجود آورد تا افرادی را که فکر میکرد آمادگی پذیرش دارند جذب کند و نیرو و امید را در جان آنها بدمد.
او نمونهای مجسم از روحیهی دلباختگان صهیون و یکی از دستیاران احد هاعام در تمریناتی بود که در باشگاه بنی موسی صورت میگرفت. با وجود آن که از معایب و ایرادات هرتزل در حرکتش آگاه بود، در کنار وی باقی ماند و پیوند وفاداریش را به او حفظ کرد و هرتزل را نقطهی پرگار و ستون جنبش به شمار میآورد. اوسشکین همچنان نسبت به هرتزل وفادار بود تا آن که هرتزل طرح اوگاندا را مطرح کرد. در این زمان اوسشکین علناً از او برید و قیامی سرکش علیه رهبری به راه انداخت.
وایزمن سپس می گوید:
اوسشکین انسانی بلندهمت، سرسخت و تسلیمناپذیر و صریحاللهجه بود تا حدی که احساسات طرف را جریحهدار و آزرده میکرد. در وجودش رگهای از اتوکراسی (۳) بود و از این رو گرایشهای جوانان را تحمل نمیکرد.
ما در زمینهی اندیشه صهیونیسم دو گردهمایی در غرب تشکیل دادیم. یکی در برلین به سرپرستی موتزکین و دیگری در ژنو به ریاست خود من. اوسشکین این هر دو گردهمایی را یک زحمت بیثمر توصیف میکرد. او ماهیتاً محافظهکار بود. پیرامون موضوع مانورهای پرطمطراق دیپلماتیک، که تحتتأثیر سازش و چانهزدن با ترکها قرار داشت، با هرتزل به مخالفت برخاست.
او از خود چهرهای به دست میدهد آمیخته از یک پاشای ترک و استاندار روسی. فداکاری و ایثار او در راه صهیونیسم تمامی خطاهایش را محو میکند. هیچچیز در جهان، بجز صهیونیسم، برایش اهمیتی ندارد … کلهای گرد و گنده دارد چندان که میتواند با دیوار سرشاخ شود … مطابق سنتها و آداب یهودی زندگی میکند. از یک خانوادهی قدیمی و ریشهدار یهودی است. بذلهگویی را دوست دارد. زمانی که همسرش حامله بود محکم و جدی روی میز کوبید و به او گفت: پسر!! فقط باید پسر بزایی!! اما او از این لحاظ تنها به نیمی از خواستهی خود رسید چون همسرش برای اولین و آخرین بار دو قلو زایید. یک دختر و یک پسر.
من با او رفتاری خوب داشتم و همانقدر که به فضایل و خوبیهایش احترام میگذاشتم به بدیهای او نیز احترام مینهادم. انانیت و خودخواهی چنان بر او غالب بود که مردم فکر میکردند اطاعت از او واجب است.
وایزمن سخن خود را چنین ادامه می دهد:
نقطهی شروع تحکیم رابطه من با اوسشکین از جنگ جهانی اول بود که او به بریتانیا آمد. وی از تنگناها عبور میکرد. وقتی ناچار به ترک کشور شد به استانبول پناه برد و سپس شروع به سیر و سفر کرد تا سرانجام در سال ۱۹۱۸ به لندن رسید. وی در بحبوحه انقلاب روسیه توانست مقداری از دارایی خود را خارج کند. زمانی که به لندن رسید اعلامیه بالفور صادر شده بود و اوسشکین بر این اعتقاد بود که تشکیل حکومت یهودی در فلسطین در شرف انجام است. او لیستی از نام وزرا و شکل این حکومت را در جیب خود داشت و وقتی من برایش توضیح دادم که ما هنوز با این امر فاصلهی زیادی داریم، بشدت غمگین شد.
با آنکه از آگاهیهای فراوان و توان علمی بالایی برخوردار بود گهگاه امواجی از سادهلوحی که با کار او سازگاری نداشت، وجودش را فرا میگرفت. از این که دید ما تاکنون نتوانستهایم در فلسطین یک حکومت یهودی تشکیل دهیم ناامید شد و شگفتی او از اینکه هنوز متفقین جنگ را نبردهاند، مزید بر علت گشت. او پیشاپیش متقاعد شده بود که آلمان پیروز خواهد شد و آنچه او را به این باور کشانده بود بها دادن زیاد او به اندیشه آلمانی و دستاوردهای محیر العقول آن بود. در نظر او آلمان ذخیرهی تمدن غربی است.
تا پیش از آنکه به لندن بیاید از مرزهای کشورش قدم به خارج نگذاشته بود. او تا قبل از جنگ اول و انقلاب روسیه در اودسا میزیست و از آنجا جنبش صهیونیسم را در آن نواحی اداره و هدایت میکرد. از طریق دریای سیاه به فلسطین که در آن روزگار زیر سلطهی بربریت ترکی بود، مینگریست و اعتقاد داشت که وقتی به فلسطین بیاید در مرتبهی اروپایی و سطح غربی وارد این سرزمین خواهد شد. اما زمانی که بریتانیا فلسطین را گرفت وی متوجه شد که خود او در سطح توحش و بربریت قرارداده شده است.
هنگامی که به لندن آمد از عادات و روشهای آن شگفتزده شد. هرگاه در صحبت از آینده و افق آتی غرق میشد، با سادگی و بیآلایشی تمام میگفت: «گوش کن، گوش کن! تو در اروپا میمانی و کارهای ما در اینجا را به عهده میگیری و من عهدهدار امورمان در فلسطین میشوم». من از این بابت خود را در تنگنا و مضیقه مییافتم لیکن خیالپردازیهای او را نادیده میگرفتم چرا که به دلیل سرسپردگی و دلدادگی شدید او به این قضیه، این خیالپردازیها بخشودنی بود.
در اینجا سخنان وایزمن را به پایان میبریم و به معرفی بُعد دیگری از چهره اوسشکین میپردازیم.
بعد از مرگ هرتزل در ۱۹۰۴، صهیونیسم به دو شاخه تقسیم شد، نه از جهت پذیرش یا عدم پذیرش پیشنهاد بریتانیا به صهیونیستها مبنی بر مهاجرت یهودیها به اوگاندا در شرق افریقا؛ زیرا این موضوع در آخرین کنفرانسی که در زمان حیات هرتزل یعنی سال ۱۹۰۳ به منظور بررسی آن منعقد شد، حل شده بود.
صهیونیستهای روسیه به سرکردگی وایزمن، اوسشکین، سوکولف و دیگران که در پشت سر آنها احد هاعام قرار داشت، این طرح (طرح مهاجرت یهودیها به اوگاندا) را بکلی رد کردند و هرتزل را در تنگنایی شدید انداختند. در اثنای کنگره سال ۱۹۰۳ لندن که هرج و مرج بر آن حاکم شد و ولوله بالا گرفت، خانمی به هرتزل که داشت از پشت تریبون پایین میآمد، نزدیک شد و وی را خائن خطاب کرد. این داستان را وایزمن، خود، نقل کرده است.
بیچارگی و درماندگی چنان به هرتزل زور آورد که نزدیک بود به سقوط او بینجامد و از نهضت صهیونیسم کنارهگیری کند، اما چون به گفتهی خود او در یادداشتهایش، استعفای او به انشعابی وسیعتر و مصیبتبارتر میانجامید، این کار را نکرد. او با گروهی که طرح اوگاندا را رد کرده بودند همراهی نشان داد و به فلسطین چسبید. البته او نیز تا پیش از پیشنهاد اوگاندا حرفش همین بود و قبول ایده مهاجرت به اوگاندا را فقط یک مرحلهی مقدماتی برای رسیدن تدریجی به فلسطین تلقی میکرد، به طوری که اگر توانستند بعدها به فلسطین دست یابند باز هم اوگاندا در دست یهود باقی بماند. بنابراین، هرتزل آزمندتر بود و هدفی دورتر در سر داشت.
او از همان سال ۱۸۹۷ که با عبدالحمید، سلطان عثمانی، ارتباط برقرار کرد فلسطین را وجههی همت خویش قرار داد و به صهیونیستهای کنگره میگفت که مسألهی پذیرش اوگاندا از سوی ما به قضیهی رهگذری میماند که شب را در بین راه میخوابد. وی در یادداشتهای خود پیرامون این نکته مینویسد:
من اطمینان دارم که جنبش صهیونیسم در آستانه انشعاب فلج کنندهای قرار گرفت است و این تفرقه شخصیت مرا کاملاً در هم میشکند. من گرچه قبلاً فقط خواهان تشکیل یک دولت یهودی بودم و برایم فرقی نمیکرد که این حکومت در چه نقطهای از جهان باشد، اما امروز با آن اتفاقاتی که افتاده است جز پرچم صهیون را بر نمیافرازم و خویشتن را از دلباختگان صهیون به شمار میآوردم. فلسطین تنها کشوری است که ملت ما میتواند در آن آسایش و امنیت را بیابد. در حال حاضر صدها و هزارها تن از فرزندان ما هستند که به کمک و نجات نیازمندند. و برای آنکه مانع را از سر راه بردارم تنها یک راه در اختیار دارم و آن کنارهگیری و استعفاست.
پیش از این زمان، هرتزل از ناراحتی قلبی شکایت میکرد و نه ماه پس از پایان یافتن کنگره، در سوم ژوئن ۱۹۰۴ درگذشت. به گفتهی گروهی از پیروانش، عاملی که به مرگ او شتاب بخشید همان ضربهی سختی بود که در کنگره به او وارد آمد. (۴)
این بود وضعیت موجود در روزگاری که جنبش صهیونیسم نخستین پیشوای خود را از دست داد. در آن زمان هرتزل کنارهگیری نکرد چرا که وی با مرگ خود به ماجرا پایان داد. اما پس از درگذشت وی، گروه صهیونیستهای روسی رهبری جنبش را قبضه کردند و مهار آن را کاملاً به دست گرفتند و به آرامی با شیوهای مکارانه و برنامهای دقیق روشهای هرتزل را زیر پا گذاشتند.
روشهای هرتزل همانهایی است که وایزمن از زبان اوسشکین به آن اشاره کرده است: «مانورهای پرطمطراق دیپلماتیک». هرتزل با آن قامت بلند و کت و شلوار مشکی و ریشی که زینت خش چهره او بود، از طریق این مانورها نزد با هیبتترین و مغرورترین سلاطین و امرا و رئیس جمهورهای دنیا آمد و شد میکرد. آری، فعالیت هرتزل محرمانه و پوشیده صورت میگرفت اما دور نگه داشتن این فعالیت از دیدگان مردم تنها به مصلحت خود او و در راستای خواستههای وی بود.
ادامه دارد…
پینوشتها: مناخیم اوسشکین
1- Keren Kayemet (= صندوق ملی یهود).
2- Keren Hayesod (= صندوق بازسازی).
3- خودکامگی
4- باری، بعد از مرگ هرتزل رهبری کسانی را که معتقد بودند دولت یهود در هر نقطهای از جهان میتواند تأسیس شود، اسرائیل زانگویل، نویسنده نامدار یهودی اهل انگلیس به دست گرفت. این گروه کوچک در پی یافتن سرزمینی جز اوگاندا بودند. گفته میشود همینها بودند که سعی کردند طرابلس و برقه (لیبی فعلی) را استعمار کنند، اما تلاش آنها با شکست مواجه شد. این گروه تا سال ۱۹۱۷ که اعلامیه بالفور صادر شد همچنان بر عقیدهی خود استوار بودند.
منبع: عجاج نویهض، پروتکلهای دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم (۱۳۸۷).
مناخیم اوسشکین ، مناخیم اوسشکین
واریز كمک نقدی برای حمایت از اندیشكده |
مناخیم اوسشکین ، مناخیم اوسشکین
اندیشکده مطالعات یهود را در پیامرسانهای ایرانی دنبال کنید:
کانال اصلی ما در ایتا / پیامرسان بله / پیامرسان سروش / پیامرسان گپ