در ۱۷ ژوئن ۱۹۵۲، انفجاری در پاسادنای کالیفرنیا [۱]، ساختمانی قدیمی در یک راستهی اعیاننشین این شهر را منهدم کرد. (جک پارسونز)
فضای داخلی خانه بر اثر آزمایش علمی اشتباه از هم پاشیده شد. در میان بقایای سوخته و نیمسوختهی خانه که بر اثر انفجار به بیرون پرتاب شدند، صفحاتی پراکنده بود که با نمادهایی مانند پنتاگرام و متونی به زبانهایی ناآشنا پوشیده شده بود. روی زمین جسد مردی بود، در برکهای از خون، که صورتش نیمهدریده و بدنش متلاشی بود.
این مرد «جان وایتساید پارسونز» ۳۷ ساله بود: پدر علم موشکی مدرن آمریکا [۲]
«جک پارسونز» یکی از تاثیرگذارترین چهرهها در تاریخ برنامه فضایی آمریکا بود. او همچنین یک مارکسیست بود که در برههای به جاسوسی برای اسرائیل متهم شد و شیفتگی عمیقی به علوم غریبه داشت. علاقهی او به ماوراءالطبیعه بسیار فراتر از جادوگری و طالعبینی بود. در سال ۱۹۳۹، پارسونز و همسرش «هلن پارسونز اسمیت»، آموزههای سازمان شبهماسونی Ordo Templi Orientis یا «OTO» را پذیرفتند [۳]، سازمانی که مرکز اصلی تبلیغ مذهب جدید آلیستر کراولی [۴] به اسم «تلما» (Thelema) بود. [۵]
نماد سازمان معبد شرق (Ordo Templi Orientis)
آلیستر کراولی تعلیم داد که هدف اصلی یک تلمیت (پیرو آیین تلما) دستیابی به وضعیتی بالاتر از وجود با پذیرش «اراده واقعی» یا هدف نهایی فراتر از خودخواهی یا منیّت است. در تعقیب این هدف، بسیاری از جنبههای زندگی پارسونز، مرزهای بین «علم آکادمیک» و «علوم غریبه» را از بین برد. او بهعنوان یک تلمیت، جادوی آیینی، از جمله بیرون کردن عناصر ناخالص با پنتاگرام، فراخوانی قدرت «فرشته نگهبان مقدس» [۶] و «عبادت روزانه خورشید» [۷] را انجام میداد.
«آلیستر کراولی» در اوایل تأسیس فرقهی «تلما»
جک پارسونز در ۲ اکتبر ۱۹۱۴ با نام «ماروِل وایتساید پارسونز» از خانوادهی «روث ویرجینیا وایتساید» و «مارول اچ پارسونز» در لس آنجلس، کالیفرنیا به دنیا آمد. پارسونزها در دو سال اول ازدواجشان در قلب شهر فرشتگان درگیر یک طوفان تاریک عاطفی بودند. در دهه ۱۹۰۰، لس آنجلس به کانون معنویتگرایی عصر جدید و شیفتگی به امور ماورایی تبدیل شده بود، که پارسونزها در آن مشارکت فعال داشتند. این فضایی ایدهآل برای خانوادههای طبقهی متوسط به بالا بود که با سبک زندگی شبهکولیوار خود، دنبال سرگرمیهای تازه و هیجانات خاص بودند.
پدر جک شاید بیش از حد تحت تأثیر فضای اجتماعی لیبرال و اغواکنندهی شهر قرار گرفته بود. پس از اینکه همسرش مُچ او را در رابطهی مستمر با یک روسپی در ماههای منتهی به تولد جک پارسونز گرفت، از کالیفرنیا مهاجرت کرد. پس از جدایی تلخ این زوج تازه ازدواجکرده، روث پای پارسونزها را از زندگی پسرش برید و اصرار داشت که پسرش در تمام اسناد قانونی بهعنوان «جان وایتساید پارسونز» نامیده شود. خانواده وایتساید بعد از تغییر نام خانوادگی جک نوزاد، با ثروت سرشاری که از کارخانهی خود داشتند، نوهی خود را بزرگ کردند. آنان روث و جک را به خانهای در خیابان اورنج گروو، محلهی اعیاننشین پاسادنا منتقل کردند.
جک پارسونز که بیشتر دوران کودکی خود را در تنهایی سپری کرد، بهزودی، یک پناهگاه روحی در داستانهای علمی تخیلی برای خود پیدا کرد. پارسونز که شیفتهی ژول ورن و مجلهی عامهپسند Amazing Stories شده بود، در سنین جوانی به ساخت موشک علاقهمند شد.
در سن ۱۲ سالگی، پدر آیندهی صنعت موشک مدرن با همکلاسی خود ادوارد فورمن آزمایشاتی را در حیاط خلوت انجام میداد. این دو پسر راکتهای باروتی را با فویل آلومینیومی و وسایل آتشبازی و چسب طراحی کردند. تقریباً در همان زمان، پارسونز در حال انجام افسونهای قبل از خواب برای فراخوانی ارواح شریر بود! این چیزی بود که او از خواندن کمیکهای شگفتانگیز آموخته بود. مادر پارسونز در تلاشی برای “سر به راه کردن” پسر سرکش خود، او را به آکادمی نظامی براون برای پسران در سن دیگو فرستاد. یک مدرسهی خصوصی پسرانه ۱۰۰ هکتاری. معروف به «وستپوینت غرب».
این راه حل جواب نداد. پارسونز به دلیل منفجر کردن توالتها اخراج شد.
«فرشته تاریکی» (Dark Angel)، نقاشی «مارجوری کامرون» همسر «جک پارسونز»؛ که او را بهعنوان «فرشته مرگ» (Angel of Death) به تصویر میکشد!
پارسونز با اعتماد به نفس خاص خود، آزمایشهای مهندسی موشک خود را در خانه از سر گرفت. پس از دورهی کوتاهی در مدرسه و یک سال در دانشگاه استنفورد، پارسونز مجبور شد آخر هفتهها، تعطیلات و در نهایت به کار تمام وقت در شرکت پودر هرکول بپردازد، زیرا خانوادهاش در طول رکود بزرگ ۱۹۲۹ دچار ضرر مالی هنگفت شدند. او ۱۹ سال بیشتر نداشت. پارسونز که مستقیماً با مواد شیمیایی و مهمّات سر و کار داشت، نهتنها در مورد خواص باروت و پتانسیل آن بهعنوان پیشران موشک، اطلاعات بیشتری کسب کرد، بلکه گاهی اوقات برای آزمایشهای خود و فورمن مواد را از محل کار میدزدید. پارسونز و فورمن این آزمایشات بعد از ساعت کاری، را تا اواخر دههی بیست زندگی ادامه دادند.
در سال ۱۹۳۳، پارسونز اولین موتور موشک سوخت جامد خود را ساخت. او فقط ۲۹ سال داشت. علاقهی دوران کودکی او به جادو و ماوراء طبیعی تنها با کاوش بیشتر در علم موشک قویتر شد. در همان سال، پارسونز ملک خود در خیابان اورنج گروو را به یک پناهگاه غیرمتعارف تبدیل کرد و اتاقهای آن را به هنرمندان، رمّالها و افراد ترک تحصیل کرده اجاره میداد. در سال ۱۹۳۴، جک پارسونز و ادوارد فورمن، دانشجوی دکترا، فرانک مالینا [۸] را در یک سخنرانی عمومی در انستیتو فناوری کالیفرنیا ملاقات کردند. این سه نفر بهزودی توانستند پروفسور ناظر مالینا، دکتر تئودور ون کارمان، را به اندازهی کافی تحت تأثیر قرار دهند که او به مهندسان جوان اجازه داد آزمایشهایی را در آزمایشگاه هوانوردی گوگنهایم انستیتو فناوری کالیفرنیا [۹] انجام دهند.
جک پارسونز (چپ) و فرانک مالینا (راست)
با دسترسی به منابع و تجهیزات انستیتو فناوری کالیفرنیا، این سه نفر گروه تحقیقاتی موشک GALCIT را تشکیل دادند. بنابراین، طرح اولیهی آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا متولد شد. عایدی مادی این تحول برای آنها، یک خانهی مجردی برای پیشگامان جوان حوزهی موشکی بود.
در بین آزمایشهای موشکی، این سه نفر ضمن بحث دربارهی ارزشهای سوسیالیستی مشترک خود، ماریجوانا دود میکردند و بیش از حد مشروب مینوشیدند. پارسونز و مالینا حتی یک فیلمنامهی علمی تخیّلی نوشتند و آن را در اختیار چندین شرکت تولید هالیوود قرار دادند. به نظر میرسید که تبدیل ایدههای آنها به فیلم سینمایی، گزینهای عملیتر از مهندسی موشک برای گروه GALCIT باشد. بیشتر آزمایشهای آنها بهطور فزایندهای به انفجارهای بزرگ و خطرناک ختم میشد، بهطوری که دانشگاهیان همسایهی CalTech را بهشدت ترساند و به این سه محقق لقب «جوخه انتحار» دادند.
پروژههای میدانی آزمایشگاه پیشرانش جت
جک پارسونز (نفر اول از راست) و اعضای «جوخه انتحار» در انستیتو فناوری کالیفرنیا
پارسونز در سالهای پایانی خود با GALCIT به یک دوراهی رسید. از یک طرف، او خود را در زندگی آکادمیک غرق کرده بود. پارسونز در حالیکه روزها با GALCIT کار میکرد، شبانه در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شیمی میخواند. از سوی دیگر، این دانشمند موشکی وحشی بیشتر درگیر وسوسهی درونی خود با Thelema بود. در سال ۱۹۳۹ او مجذوب احیای برخی تفکرات قرون وسطایی توسط آلیستر کراولی شد. در آن زمان تلما یک جنبش باطنی گسترده بود که خدایان مصر باستان، مناسک جنسی و طیفی از عرفانهای شرقی و غربی را در بر میگرفت. در نهایت، پارسونز مجبور شد بین علاقهی مذهبی جدید خود یا ادامه تحصیل در USC یکی را انتخاب کند. در نهایت، پارسونز دانشگاه را رها کرد و تصمیم گرفت خود را وقف Thelema کند و به عضوی از بخش محلی «Ordo Templi Orientis» در کالیفرنیا تبدیل شود. چهرهی کلیدی این لژ، کسی جز آلیستر کراولی نبود.
Jack parsons; patron of Babylon and the dark side of the moon
مهمترین کتاب شرححالی که دربارهی پدر موشکی ناسا و بعدها اسرائیل، نوشته شد، «فرشتهی عجیب: زندگی ماورایی دانشمند موشکی جان وایتساید پارسونز» [۱۰] نام دارد که به قلم «جورج پندل» است. در بخشی از کتاب آمده است:
«ما تمایل داریم دهههای ۳۰ و ۴۰ را بهعنوان زمانهایی بستهتر و محافظهکارانهتر نسبت به دوران بعدی در نظر بگیریم، اما آن دههها به همان اندازه وحشی و دیوانه بودند که امور در دهههای ۶۰ و ۷۰ به نظر میرسید. و سپس، این نوع تلاقی مسایل ماورایی با علوم، و تولد این علم جدید پیچیده بود – علم راکت. چیزی که در آن زمان اصلاً جدّی گرفته نمیشد و به اندازهی برخی ترجیحات مذهبی [پارسونز] حاشیهای به حساب میآمد.»
پندل در مورد آن دوران چنین گفته بود:
«از آنجایی که زندگی شخصی و علایق شخصی [جک] در تضاد با زمانی بود که او در آن زندگی میکرد، کار علمی او – که بسیار پیشگام بود – به نوعی زیر فرش جارو شد … افرادی که بسیار جالب هستند توسط تاریخ فراموش میشوند زیرا در لانهی کبوترهایی که ما از طریق آنها تاریخ را میبینیم، نمیگنجند. من اغلب فکر میکنم که میتوان تاریخ را از لبهها و حاشیههای آن بهتر شناخت تا از وسط متن.»
کتاب «فرشته عجیب: زندگی ماورایی دانشمند موشکی جان وایتساید پارسونز»
جک پارسونز بدون شک در حاشیه حضور داشت. زمانی که گروه GALCIT برای اولین بار تشکیل شد، مهندسی هوافضا هنوز بهوجود نیامده بود. اولین تعریف این عبارت در سال ۱۹۵۸، بیش از ۲۰ سال پس از شروع آزمایشات گروه GALCIT، و ۶ سال پس از مرگ پارسونز ظاهر شد.
«جیمز هیمن»، کارگردان مستند «فرشتهی عجیب» در شرح حال پارسونز میگوید:
«در آن زمان، علم موشکی به نوعی مترادف با باطنیترین علوم بود. در آن زمان مشهور بود که “این علم موشکی، علم نیست.” بهطور ضمنی گفته میشود که قرار است این علم، کار متخصصان خیلی خیلی تحصیلکرده باشد. در حالیکه در آن زمان، این حوزه را مربوط به ژانر علمی تخیّلی میدانستند. حرف علم موشکی در فرهنگ عامه وجود داشت، اما به همان روشی که مثلاً «اژدها» یا «سفر در زمان» وجود داشت. این در واقع یک چیز سرگرمی محسوب میشد. بنابراین، آن را جدّی نگرفتند، نه به این دلیل که خیلی پیچیده یا خیلی سخت بود. آن را جدّی نگرفتند، زیرا خیالی تلقّی میشد.»
ممکن است به نظر برسد شخصیتی مانند جک پارسونز، پیشالگوی مخترعان عجیب و غریب بعدی مانند ایلان ماسک یا استیو جابز بوده است. پندل چنین توصیفی را چندان قبول ندارد:
«بله، البته مثل یک ایلان ماسک بدون ثروت، بدون حمایت مردمی، تصور کنید که پارسونز اساساً قطعات یدکی را از زبالهها بیرون میکشید تا ماشینهای الکتریکی خود را بسازد. در مقایسهی خود، باید این وجوه را هم در نظر بگیرید.»
جک پارسونز (نفر دوم از چپ) و کارکنان آزمایشگاه پیشرانش جت
جامعه علمی در سال ۱۹۳۸ زمانی که گروهش یک موشک موتور استاتیک را که میتوانست بیش از یک دقیقه کار کند، با موفقیت آزمایش کرد، متوجه روشهای نامتجانس و غریب جک پارسونز شد. با کمک مالی دولت فدرال (و به درخواست همکارانش در انستیتو فناوری کالیفرنیا CalTech)، گروه به Arroyo Seco نقل مکان کرد تا امکان تیکآف با کمک جت (JATO) را بررسی کند. در آن سولههای آهنی زنگزدهی داغ، آزمایشگاه پیشران جت متولد شد. در آنجا، پارسونز اولین موتور موشکی را اختراع کرد که از پیشرانه کامپوزیت ریختنی استفاده میکرد؛ مخلوطی از سوخت که به موشکها اجازه میداد نیروی کافی را مهار کنند تا در نهایت به فضا برسند.
جک پارسونز و همکارانش در آزمایشگاه گالکیت
در بهشت موشک همهچیز خوب نبود. پارسونز علیرغم کارش بر روی طرحهای سوخت جامد برای JATO، بهطور جدّی مایهی نگرانی بود. رفتار او در داخل و خارج از آزمایشگاه یک دغدغهی عمده برای نهادهای فدرال بود که از آزمایشات JATO حمایت مالی میکردند. پارسونز با رد کردن پروتکل آزمایشگاهی، هنوز هم تا حدّ زیادی میخواست با همان بیقیدی و بیملاحظگی دوران دانشجویی کار کند. علاوه بر این، پارسونز بیشتر حقوق خود را به لژ Ordo Templi Orientis اهداء میکرد و سعی میکرد اعضای جدید لژ را از آزمایشگاه پیشران جذب کند. بهعلاوه، پارسونز به تازگی همسر و معشوق دوران کودکی خود، «هلن نورثاپ» را بهخاطر علاقهی تازهی خود به خواهر کوچکتر هلن، سارای ۱۷ ساله، ترک کرده بود. به توصیهی Ordo Templi Orientis، پارسونز درگیر چندین رابطه جنسی بود و کوکائین، متآمفتامین و مواد افیونی مصرف میکرد. طبیعتاً او بهعنوان یک انصرافی از کالج، زنباره و دوستدار مواد مخدر، در فهرست افراد مورد علاقهی دولت برای کار در حوزهی علم موشکی قرار نداشت.
جک پارسونز از بسیاری جهات یک ضدقهرمان بود. بسیاری از چیزهایی که او درگیر آنها شد، حداقل میتوان گفت که هم از لحاظ اخلاق عُرفی و هم اخلاق حرفهای، ناپسند است. وابستگیهای فرقهای، زنبارگی و مصرف مواد مخدر؛ اینها بهطور خاص برای کسی که در یک حوزهی حسّاس که به جان آدمها گره خورده و خطرات واقعی و بزرگ آن را احاطه کرده، خصلتهایی زیر سوال بود.
درگیر شدن جک پارسونز با فرقهی تلما به قیمت تمام شدن حرفهاش تمام شد. در سال ۱۹۴۴، پارسونز از آزمایشگاه نوپای پیشران جت بیرون آمد و متقاعد شد که سهام خود را در شرکت بفروشد. پارسونز سی ساله، بیکار و بدون مدرک دانشگاهی، از درآمد حاصله از فروش سهامش، برای خرید خیابان اورنج گروو ۱۰۰۳ در پاسادنا، کالیفرنیا استفاده کرد. این ملک عجیب و غریب با اتاقهایی که به بوهمیها، هنرمندان، موسیقیدانان، ملحدان و آنارشیستها اجاره داده شده بود، همزمان به مرکز علوم غریبه و علوم موشکی تبدیل شد. در نهایت، پارسونز اتاقی را به افسر نیروی دریایی ایالات متحده و نویسنده علمی تخیلی «اِل. ران هابارد» [۱۱] اجاره داد.
«اِل. ران هابارد» از شاگردان اصلی آلیستر کراولی و مؤسس فرقه «ساینتولوژی» که بسیاری از سلبریتیهای هالیوود ازجمله «تام کروز» را جذب کرده است.
این دو شخصیت ضدفرهنگ خیلی زود با هم رفیق شدند. پارسونز به مربی معنوی خود، آلیستر کراولی نوشت:
«[هابارد] تجربه و درک فوقالعادهای در [جادو] دارد. از برخی از تجربیات او، من استنباط میکنم که او در ارتباط مستقیم با هوش بالاتر، احتمالاً فرشتهی نگهبانش است… او مقیّدترین فرد آیین تلما است که من تا به حال ملاقات کردهام و با اصول خود ما کاملاً مطابقت دارد.»
به زودی، پارسونز و هابارد بهطور کامل توسط تلما محصور شدند. آنها یک مناسک جادوی سیاه را که توسط آلیستر کراولی طراحی شده بود، با عنوان Babalon Working آغاز کردند، مجموعهای از تشریفات و آزمایشها که هدف آنها تجسّم «الهه بابالون تلمیتی» در قلمرو زمینی است. [۱۲]
آلیستر کراولی (با نام اصلی ادوارد آلکساندر کراولی متولد ۱۸۷۵ در انگلستان) نقاش، شاعر، جادوگر و فرقهساز انگلیسی بود. او در دوران جوانی جذب علوم خفیه، جادوی سیاه و عالم تاریکی شد و برای دستیافتن به مکاشفات سیاه و ارتباطگیری با ارواح خبیثه به مصر سفر کرد.
مداومت و سماجت او بر انجام ریاضتها و تمرینهای شیطانی جهت کسب قدرتهای جادویی، موجب شد که به ادعای خودش، یک روح شیطانی به نام «آیواس» در هرم بزرگ جیزه بر او ظاهر شود و محتوای یک کتاب و آیین جدید به نام «تِلِما» را بر او تلقین نماید.
طرحی که آلیستر کراولی از «آیواس» نرسیم کرده است.
کراولی که نام خود را «وحش ۶۶۶» و «شریرترین انسان جهان» گذاشته بود، از آن پس خود را برگزیده و «پیامبر» یک آیین جدید میدانست که شعار اصلی آن، همان شعار معروف ابلیسیها (لوسیفرینها) است: هر کاری دلت میخواهد انجام بده (هیچ حد و مرزی برای انجام هوسها و شهوات خود نداشته باش)
کراولی که پیروانی برای آیین شیطانی خود یافته بود، در شهرهایی مثل پاریس، معبدهایی برای آیین تلما برپا کرد و در آن مناسکی موسوم به «بابالون» را به اجرا میگذاشت که محور آن «سکس جادویی» بود. در این مناسک، خبیثانهترین و غیرقابلتصورترین اعمال جنسی و انحرافات اخلاقی بهصورت جمعی صورت میگرفت و هدف از انجام آن، استمداد و احضار ارواح خبیث دنیای تاریکی و تسخیر شدن اعضا توسط ارواح، با هدف کسب قدرتهای مادی و فرامادی بود. شخصیت محوری در آیین تلما و مناسک بابالون آلیستر کراولی که بود: زن سرخپوش یا فاحشه بابل. [۱۳]
«بابالون» شیطان مؤنث آیین تلما
این مجموعه مناسک که ترکیبی از شنیعترین امور جنسی، اعمال کفرآمیز ضددینی و جادوی سیاه بابِلی بود، تمام روح و جان پارسونز را تسخیر کرده بود. آنها قصد داشتند «زن سرخپوش»، موجودی که در مکاشفات آخرالزمانی انجیل یوحنا بهعنوان مادر همهی بدیها و فاسدکنندهی همهی قلمروهای زمین، توصیف شده است، به روی زمین فرا بخوانند.
با توجه به شهرت همجنسبازی که دربارهی همهی اعضای اصلی فرقهی تلما و بهویژه شخص جک پارسونز وجود داشت، به احتمال قوی، این دو در وسط بیابان برای احضار یکی از شرورترین ارواح شیطانی، مرتکب اعمال جنسی سیاه با یکدیگر نیز شدند. اقدامات و اعمال مناسکی پارسونز و هابارد آنقدر حیرتآور و تکاندهنده بود که حیرت مرشد معنوی آنان، آلیستر کراولی را بهدنبال داشت، یعنی کسی به عنوان «وحش ۶۶۶» و «شرورترین انسان روی زمین» شهرت داشت! کراولی نوشت:
«وقتی دربارهی حماقت این دو وحشی فکر میکنم، نسبتاً جنونآمیز است!»
نشان «بابالون»
بعد از تمام شدن دورهی این مناسک جنونآمیز، ران هابارد همراه با معشوقهی پارسونز، سارا و ۱۰۰۰۰ دلار از پسانداز زندگی پارسونز به میامی فرار کرد! هابارد با یک همسر جدید و پول نقد، سه قایق تفریحی خرید و به تأسیس فرقهی شخصی خود که بعداً به «ساینتولوژی» معروف شد، ادامه داد. پارسونز مجرّد و محتاج پول، کار بر روی «برنامه موشکی ناواهو» را در شرکت هوانوردی آمریکای شمالی در اینگلوود آغاز کرد. دورهی او در آنجا کوتاهمدت بود. پس از برگزاری دومین مناسک سیاه خود (که اسم آن را «وحشت قرمز» گذاشته بود)، ادارهی موسوم به «خانه فعالیتهای غیرآمریکایی»، که در آن زمان مسئول چک و رصد امنیتی کارکنان دولت و پروژههای دولتی بود، مجوّز امنیتی پارسونز را بهدلیل «انحرافات جنسی» از او سلب کرد. پارسونز که اکنون بیکار شده بود، اعمال غیبی خود را دوچندان کرد. او مجموعهای از «عملیات جادویی» را با فاحشهها آغاز کرد و قصد داشت «عبور از مغاک» را انجام دهد. یک مناسک تلمایی که در آن تمرینکننده میتوانست با «آگاهی کیهانی» به اتحاد برسد! [۱۴]
تصاویری از مناسک مختلف آیین تلما
از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۲، پارسونز وارد دورهای از «خلاقیت شیداگونه» شد. او یک زندگینامه، یک متن علوم غریبه و یک مقالهی شخصی نوشت که هیچیک از آنها هرگز منتشر نشد. روند مستمر استخدام-اخراج باعث شد تا پارسونز برای تأمین مخارج، کار با یک شرکت موشکسازی اسرائیلی را که اسناد فنّی تهیه میکرد، بپذیرد. او قصد داشت مجموعهی تحقیقات و مطالعات خود را به اسرائیل انتقال دهد تا بتواند زندگی پرهزینهی خود را تأمین مالی کند.
از قضا برای پارسونز، حتی اورشلیم نیز اقبال خوش به همراه نداشت. از آنجا که او قبل از عزیمت به اسرائیل، مجموعهای از اسناد فنّی را درخواست کرده بود، از طرف یکی از همکاران سابقش به جاسوسی متهم شد، اتهامی که منجر به تحقیقات رسمی FBI درباره فعالیتهای پارسونز شد. اگرچه پارسونز بیگناه شناخته شد، اف.بی.آی او را از کار بر روی پروژههای طبقهبندیشده منع کرد و از کار کردنِ دوبارهی او روی موشکهای ایالات متحده جلوگیری به عمل آمد.
مخترع بدنام سوخت جامد موشک به آزمایشات زیرزمینی متوسل شد. پارسونز و همسر جدیدش «مارجوری کامرون»، اتاق رختشویی خود را برای آزمایشهای خود (و همچنین برای تهیهی نوشیدنیهای الکلی سنگین و بسیار غلیظ) به آزمایشگاهی در طبقه اول تبدیل کردند. ظاهراً سال ۱۹۵۲ برای او نویدبخش بود، چرا که فرصتی کاری در مکزیک پیش روی او قرار داشت، جایی که دولت مایل بود از استعدادهای مهندسی پارسونز برای تأسیس یک کارخانه مواد منفجره استفاده کند.
جک پارسونز و مارجوری کامرون
کتاب «ستاره افسنطین: زندگی جادویی مارجوری کامرون» (Wormwood Star: The Magickal Life of Marjorie Cameron) عضو فعال آیین شیطانی «تلما». (نام ستاره اَفْسَنْتین [خاراگوش] از کتاب مکاشفه ۱۱:۸ گرفته شده.)
در ۱۷ ژوئن آن سال، هنگام کار عجلهای روی تهیهی یک سفارش (مواد منفجره برای یک پروژهی سینمایی) در آزمایشگاه خانهاش، یک انفجار مرگبار نیمهی پایینی ساختمان را نابود کرد. پارسونز دچار جراحات مرگبار شد. مرگ او ۳۷ دقیقه پس از انفجار، تنها یک روز قبل از این که او و کامرون قصد رفتن به مکزیک را داشتند، اعلام شد. چیزی که در نهایت به قیمت جانِ پارسونز تمام شد، همان چیزی بود که به او شغلش را داد: ارادهی بی بند و بار او.
در مورد مرگ پارسونز اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. «دان هاردینگ» جُرمشناس ادارهی پلیس پاسادنا به این نتیجه رسید که این انفجار ناشی از جیوهی شعلهور شده است که پارسونز بهطور تصادفی روی زمین ریخته بود.
همکاران کاری پارسونز در مورد احتمال مرگ «تصادفی» او اختلاف نظر داشتند. فورمن آن را قابل قبول میدانست و بازگو میکرد که پارسونز، بهدلیل سبک زندگی ناسالم خود، همیشه دستهایی عرقکرده داشت. همکاران او در «شرکت پودر برمیت» چیز دیگری فکر میکردند و عادات کاری پارسونز را «بسیار تمیز و موشکافانه» توصیف میکردند. خودکشی و حتی توطئهی ترور نیز از نظریات رایج در میان همکاران و آشنایان او بود.
شاید عجیبترین چیز در مورد مرگ نابهنگام جک پارسونز نقش آن در پاککردن مؤثر او از تاریخ ساخت پیشران جت باشد. نهایت اشارهی ناسا به این مهندس خودآموخته یک جملهی بهطور کلی مبهم در مورد مهندسان آماتوری است که در کنار محققان CalTech کار میکنند. پارسونز در تاریخ بیشتر بهعنوان یک متعصّب فرقهای شناخته میشود. بیشترین تأثیری که پارسونز پس از مرگ در صنعت فضایی دریافت کرده، داشتن یک دهانهی کوچک در ماه به نام او بود. دهانهای که در سمت دور ماه است؛ چیزی که به ندرت میتوانیم ببینیم. در فیلم زیر که توسط ناسا منتشر شده است، صحنههایی از یکی از پروژههای آزمایشگاه پیشرانش جت را میبینیم. جک پارسونز در عکسی از تیم آزمایشگاه دیده میشود.
پینوشتها و منابع:
[۱] «پاسادنا» (Pasadena) یکی از شهرهای کوچک ایالت کالیفرنیا در کشور آمریکا است و در شمال شرقی کلانشهر لس آنجلس واقع شدهاست.
[۲] «جان وایتساید پارسونز» (John Whiteside Parsons) (نام در زمان تولد: مارول وایتساید پارسونز – زادهی: ۲ اکتبر ۱۹۱۴، وفات: ۱۷ ژوئن ۱۹۵۲) که بهصورت معمول به نام جک پارسونز (Jack Parsons) شناخته میشود یک مهندس موشک، شیمیدان و ساحر تلمایی آمریکایی بود.
[۳] «سازمان معبد شرق» (به لاتین: Ordo Templi Orientis) (به انگلیسی: Order of the Temple of the East) یا سازمان معبدیهای شرقی (Order of Oriental Templars) با نام اختصاری O.T.O یک انجمن برادری جهانی است که در آغاز قرن بیستم تأسیس شدهاست. در اصل این سازمان شبیهسازی از روی فراماسونری میباشد، اما با رهبری «آلیستر کراولی» و با شریعت «تلما» بهعنوان اصول اعتقادی اصلی.
[۴] https://B2n.ir/AleisterCrowley
[۵] https://B2n.ir/Thelema
[۶] http://www.thelemapedia.org/index.php/Holy_Guardian_Angel
[۷] https://en.wikipedia.org/wiki/Liber_Resh_vel_Helios
[۸] https://en.wikipedia.org/wiki/Frank_Malina
[۹] https://en.wikipedia.org/wiki/Guggenheim_Aeronautical_Laboratory
[۱۰] Pendle, George (2005). “Strange Angel: The Otherworldly Life of Rocket Scientist John Whiteside Parsons“
[۱۱] «لافایت رونالد هابارد» (Lafayette Ronald Hubbard) (زاده ۱۳ مارس ۱۹۱۱ – درگذشته ۲۴ ژانویه ۱۹۸۶) که بیشتر با نام «اِل. ران هابارد» شناخته شدهاست و اغلب با حروف اول نامش (LRH)، از او یاد میشود، نویسندهی داستانهای عامه پسند و مؤسس «کلیسای ساینتولوژی» است.
[۱۲] https://en.wikipedia.org/wiki/Babalon#Babalon_Working
[۱۳] https://en.wikipedia.org/wiki/Whore_of_Babylon#View_in_Thelema
[۱۴] https://en.wikipedia.org/wiki/Abyss_(Thelema)#Crossing_the_Abyss
««« پایان »»»
رنگهای بهکار رفته در متن:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج
رنگ قهوهای ⇐ نقلقولها
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: