گزارشی اجمالی دربارهی «بُنیادهای خشونت ساختاری رژیم صهیونیستی» و مسیرى که بنیانگذاران آن برای دههها به منطقه تحمیل کردند.
به بهانهی دهم آذرماه، سالمرگ دیوید بن گوریون، بنیانگذار رژیم جعلی اسرائیل.
*******
تأسیس رژیم صهیونیستی
در سال ۱۹۴۷ میلادی، زمانی که بریتانیا احساس کرد زمینهی لازم برای تشکیل دولتی یهودی در فلسطین فراهم شده با همکاری ایالات متحده، طرحی را در سازمان ملل متحد به تصویب رساند که بخشی از خاک فلسطین را به قوم یهود اختصاص میداد. یک سال بعد، در ۱۹۴۸ میلادی، انگلیس قیمومت خود بر فلسطین را پایان داد و از این سرزمین خارج شد. بلافاصله پس از خروج بریتانیا، در شب چهاردهم ماه می ۱۹۴۸، دیوید بن گوریون موجودیّت دولت غاصب اسرائیل را اعلام کرد.
دیوید بن گوریون (David Ben-Gurion) که نام واقعی او «دیوید گرون» (David Grün) بود، از افراد مؤثر در تأسیس رژیم صهیونیستی محسوب میشود. او در سال ۱۸۸۶ در لهستان متولد شد و در سال ۱۹۰۶ به فلسطین مهاجرت کرد. بنگوریون در گروه «پوالی صیون» (Poale Zion) به فعالیت پرداخت و از همان آغاز در مسیر تشکیل دولت یهود گام برداشت. همزمان با تأسیس دولت اسرائیل، نخستوزیر و وزیر دفاع آن شد و در سال ۱۹۵۵ نیز مجدداً به سمت نخستوزیری منصوب گردید. (۱)

دیوید بن گوریون در حال قرائت اعلامیه تأسیس اسرائیل
گسترش سرزمینهای اشغالی
بنگوریون دولت را نهادی میدید که خشونت را سازماندهی و هدایت میکند و آن را ابزاری ضروری برای آزادسازی انرژی سربازان و تعالی غرایز سرکوبشدهی «انسان یهودی» میدانست. همین دیدگاه پایهی تشکیل و حفظ رژیم اسرائیل شد و او سازمانهای نظامی صهیونیستی مانند «هاشومر» (Hashomer) را با شعار «یهودیه با آتش و خون سقوط کرد و با خون و آتش برپا خواهد شد» تأسیس کرد. (۲) از اواخر قرن نوزدهم، سازمان «عاشقان صهیون» (Lovers of Zion) تلاش گستردهای برای مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز کرد. هجرت اول در سال ۱۸۸۲ و هجرت دوم در سال ۱۹۰۵ اتفاق افتاد که خود بنگوریون نیز در آن حضور داشت.
با اعلام موجودیت رژیم اسرائیل، بنگوریون بر این باور بود که اوضاع فلسطین از طریق نیروی نظامی و جنگ قابل حل است و بازگشت اعراب به «یافا» نه ظلم، که اشتباهی بزرگ است. از زمان تأسیس رژیم اسرائیل تا سال ۱۹۷۷، نخستوزیران این رژیم سرزمینهایی از اعراب را اشغال و بخشی از فلسطین را به خاک غصبی خود ضمیمه کردند و مرتکب جنایات وسیع علیه مردم فلسطین شدند؛ از جمله قتلعامهایی در دیریاسین (۱۹۴۸)، دهکده قیبه (۱۹۵۳)، غزّه (۱۹۵۶)، کفر قاسم (۱۹۵۶) و تَل زعتر، با هدف تضمین موجودیّت و امنیّت رژیم. (۳)
مصادره اموال فلسطینیها
در راستای سیاست مهاجرت یهودیان به فلسطین و اسکان آنها، رژیم صهیونیستی همواره اجرای برنامههایی برای بیرون کردن و آواره کردن فلسطینیها از خانه و کاشانهشان و مصادره اراضی و املاک آنها را در دستور کار داشت. از سال ۱۹۴۸ به بعد، دولت اسرائیل تلاش کرد جمعیت یهودیان مهاجر از کشورهای دیگر را به فلسطین بیاورد و برای اسکان این مهاجران تازهوارد، از خانهها، زمینها و داراییهای فلسطینیها استفاده میکرد. دیوید بنگوریون صریحاً دستور داده بود که خانههای متروک اعراب به یهودیان اختصاص یابد، اقدامی که پایهگذار سیاستهای توسعهطلبانه و تغییر جمعیتی رژیم شد.
دیوید بنگوریون زندگی یهودیان در تبعید را نشانهی وابستگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و فکری میدانست. از نگاه او، این وابستگی ناشی از محرومیّت یهودیان از وطن، رانده شدن از سرزمین خود و محرومیت از داشتن کار و صنایع اساسی بود. در نتیجه وظیفهی تاریخی یهودیان پایان دادن به این وابستگی و تبدیل شدن به «آقای خود» است. (۴)

دیوید بنگوریون در صحرای نقب در ایام جنگ ۱۹۴۸ اعراب و اسرائیل
خشونت در بازسازی شخصیت یهود
برنامهی بنگوریون با پذیرش زندگی در تبعید مخالف بود و تلاش میکرد هرچه سریعتر آن را پایان دهد. محور این برنامه پاسخ به سؤالی بنیادی بود که آیا یهودیان باید به قدرت دیگران تکیه کنند یا به قدرت خود؟ او معتقد بود انتظار برای دخالت الهی در سرنوشت یهودیان به پایان رسیده و هر فرد باید به ابزارها و وسایل طبیعی و معمولی مانند تسلیحات و تجهیزات نظامی، اتکا کند. این نگرش در ادبیات صهیونیسم به «چالش ناتوانی و عدم مشارکت در قدرت» شناخته میشود و هدف آن خروج یهودیان از موضع ضعف تاریخی است.
در این چارچوب، خشونت به ابزاری مرکزی در بازسازی شخصیت یهودی تبدیل شد. رهبران صهیونیست با زبان اسلحه قادر به پیشبرد اهداف خود هستند و دسترسی به سلاح، فرصتی برای شکلدهی «یهودیه جدید» بود. بنگوریون خاطرات خود از روزهای اولیه تأسیس رژیم را چنین بیان میکرد: «وقتی سلاحها به دست ما رسید، دنیا نمیدانست چقدر خوشحال بودیم؛ مانند کودکان با سلاحها بازی میکردیم و هرگز آن را از خود دور نکردیم؛ میخواندیم و صحبت میکردیم در حالی که سلاحها در دست و بر دوش ما بود.» (۵) بر این اساس، او معتقد بود که تمام ابزارها و روشها، چه خوب و چه بد، مادامی که یهودیان را به اهدافشان برسانند، مشروع و قابل استفاده هستند؛ نگرشی که بعدها به یکی از اصول اساسی سیاستها و رفتارهای رژیم صهیونیستی تبدیل شد.
سیاست زور و جنگ
دیوید بن گوریون از دههی ۱۹۳۰ بهوضوح بر نقش اسلحه و زور در بقای یهودیان و تحقّق اهداف صهیونیستی تأکید داشت. در سال ۱۹۳۷ و در یکی از جلسات هستدروت (Histadrut اتحادیه عمومی کارگران اسرائیل) گفته بود: «ارزش و منزلت اسرائیل نه در رهایی، بلکه در جنگ است.» به باور او، تنها زور اسلحه میتواند سرنوشت قوم یهود را تعیین کند و قطعنامههای رسمی و مذاکرات با اعراب هیچگاه تأثیر واقعی ندارند.

داوید بن گوریون در رژه ارتش اسرائیل در سال ۱۹۵۳، حیفا
در تلگرافی به سربازان و افسران تیپ نهم، بنگوریون با لحنی نظامی و تهدیدآمیز نوشت: «ای ملّتهای شکستخورده گوش کنید! ترس از ما فلسطینیان را فرا میگیرد؛ دلیرمردان وحشتزده میشوند، اشکها میخشکد و ساکنان کنعان پا به فرار میگذارند. شکوه و عظمت قدرت توست که آنان را چون سنگ سخت و منجمد میکند و ملّت برگزیده خداوند به هر کجا که او اراده کرده است، میرود.» (۶)
با آغاز جنگ و تأسیس رژیم غاصب اسرائیل، بنگوریون دستور داد که فعالیتهای نظامی صرفاً به دفاع محدود نشود. در بیانیهای خطاب به نیروهای هاگانا (Haganah) در سال ۱۹۴۸ تأکید کرد که باید در طول جبهه حمله کنیم و خود را به محدودهای محدود نکنیم که طبق قطعنامهی تقسیم فلسطین به دولت یهود اختصاص یافته است. هدف باید هر دشمنی باشد که در مسیر ما قرار دارد و هیچ محدودیّت جغرافیایی نباید مانع آن شود.
این رویکرد در دهههای بعد نیز ادامه یافت. مناخیم بگین، نخستوزیر بعدی اسرائیل، اقدام به جنگ را به یک «راهنما و محرّک وجودی» تبدیل کرد و اصل معروف دکارت «من فکر میکنم، پس هستم» را به «من میجنگم، پس هستم» تغییر داد. او در سال ۱۹۵۸ به سربازان اسرائیلی دستور داد که در مواجهه با دشمن عربی مهربان نباشند و تأکید کرد: «تا وقتی تمدن عربی را نابود نکردهایم و بر خرابههای آن تمدن خود را بنا نکردهایم، نباید نسبت به دشمن خود مهربان باشیم.»
این نگرش مستقیماً از اصولی نشئت میگیرد که بنگوریون پایهگذاری کرد؛ بر اساس آن، هرگونه توافق با اعراب تنها از طریق زور و استفاده از سلاح ممکن است، زیرا به باور او اعراب قادر به همزیستی مسالمتآمیز با یهودیان نیستند. همین دیدگاه، پایه سیاست «بازدارندگی اسرائیل» را شکل داد و باعث شد که زور و خشونت به ابزار اصلی صهیونیسم تبدیل شود.
بنگوریون، صهیونیستها را همچون جنگجویان اسپانیایی میدید که با گلوله و آتش میلیونها نفر از ساکنان اصلی آمریکای مرکزی و جنوبی را سرکوب کردند و جنگ و درگیری باید ادامه داشته باشد و صهیونیسم چارهای جز استفادهی مستمر از زور برای تحقّق اهداف خود ندارد؛ هر هدف عربی در جنگ بهانهای برای سرکوب فلسطینیان و آواره کردن آنها محسوب میشود. (۷)
یهودیِ جنگجو
به تعبیر اسرائیل تال (Israel Tal)، رئیس ستاد ارتش اسرائیل در سال ۱۹۷۳، سرنوشت هر ملّت را رفتار آن ملّت میسازد و همین سرنوشت، یهودیان را به «امتی جنگجو» تبدیل کرده است؛ امتی که دیگر امکان بازگشت از این مسیر را ندارد. او تأکید میکرد سربازان اسرائیلی باور دارند که نباید شکست بخورند، زیرا در صورت شکست، زنان و کودکانشان محکوم به اعدام خواهند بود. (۸) این تصور دائمی از تهدید، به یکی از بنیانهای هویّتی رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.

هری اس. ترومن، رئیسجمهور ایالات متحده، در دفتر بیضی شکل، در حال دریافت یک منورا بهعنوان هدیه از داوید بنگوریون نخستوزیر اسرائیل. در سمت راست، ابا ابان، سفیر اسرائیل در ایالات متحده قرار دارد.
صهیونیسم، برای پیشبرد اهداف استراتژیک و سیاسی خود در جهان عرب و سپس در سطح جهانی، بر نظامیسازی ساختار اجتماعی و سیاسی خود در داخل فلسطین تأکید کرده است. نتیجهی این روند آن است که «ارتش اسرائیل» ابزار جنگی یک کشور و سرچشمهی ارزشهای اجتماعی و الگوی زندگی عمومی و خصوصی ساکنان سرزمینهای اشغالی شده است. ارتش در این ساختار، مرجع تربیتی و فرهنگی جامعه بهشمار میرود و نقش آن به مراتب فراتر از وظایف نظامی تعریف میشود.
با تبدیل دولت صهیونیستی به نوعی «اردوگاه نظامی»، ارتش فقط برای دفاع یا توسعهی مرزها عمل نمیکند و به مکانی تبدیل شده که در آن «تمدن اسرائیلی» شکل میگیرد و شخصیت یهودیِ مطلوب بازسازی میشود. بر اساس همین منطق بود که بنگوریون ارتش اسرائیل را بهترین تفسیر عملی از تورات میدانست؛ یعنی جایی که ایدههای صهیونیستی نه در قالب شعار، بلکه در عمل نظامی و خشونت سازمانیافته، معنا پیدا میکند. (۹)
لبنان؛ میدان اجرای طرحهای صهیونیستی
لبنان نیز در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ قربانی سیاستهای توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی شد. تجاوزات اسرائیل در این دوره حدود چهل هزار قربانی بر جای گذاشت و علاوه بر حملات مستقیم، اسرائیل با ایجاد و حمایت از گردانهای مسلّح در جنگ داخلی لبنان، نفوذ خود را در این کشور گسترش داد.
اسناد تاریخی نشان میدهد موشه شارِت (Moshe Sharett) با نام اصلی «موسی شرتوک» و دیوید بن گوریون در روند نظامیسازی و مکانیزه کردن ارتش اسرائیل در پروندهی لبنان نقش داشتند. (۱۰) با این حال، هنگامی که شارِت نسبت به عملیات سرّی و غیراخلاقی بنگوریون در لبنان اعتراض کرد، هیئت وزیران او را از صحنه کنار گذاشت تا این فعالیتها پنهان بماند. بعدها پسر شارِت، با وجود فشارها و محدودیّتهای قانونی، بخشی از این اطلاعات را منتشر کرد.
در یادداشتهای روزانهی شارِت که در ماه مه ۱۹۵۵ فاش شد، طرح اسرائیل برای فروپاشی لبنان آشکار گردید؛ طرحی که زمینههای آن سالها بعد در جنگ ۱۹۷۸ لبنان نمایان شد. طبق این اسناد، موشه دایان (Moshe Dayan) وزیر دفاع دولت بنگوریون، در جلسهای سرّی در ۱۶ مه قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن، بقایای درگیریهای داخلی لبنان دستاویزی برای ورود ارتش اسرائیل به خاک لبنان و تصرف زمینهای این کشور قرار گیرد. (۱۱) این رویکرد بخشی از سیاست کلان اسرائیل برای ایجاد بیثباتی در کشورهای همسایه و بهرهبرداری از آن برای گسترش نفوذ خود بود.

دیوید بن گوریون و موشه دایان
چشمانداز توسعهطلبانه بنگوریون
یکی از محورهای اصلی اندیشهی صهیونیستی در دورهی بنگوریون، گسترش مرزهای اسرائیل به فراتر از محدوده اعلامشده در سال ۱۹۴۸ بود. او بارها و آشکارا تأکید میکرد که پروژه صهیونیسم با ساخت دولتی کوچک در بخشی از فلسطین کامل نمیشود و این دولت باید سکوی پرش برای دستیابی به «سرزمین اسرائیل بزرگ» باشد.
بنگوریون در سخنانی صریح، کرانه باختری و شرق اردن را بخشی از طرح توسعهطلبانهی آیندهی اسرائیل معرفی کرده بود. او میگفت: «در فلسطینشرقی زمینهای وسیعتری که خالی از سکنه میباشد وجود دارد. رودخانه اردن لزوماً مرز دائمی هجرت و اسکان ما نیست. بدون تعدیلِ سندِ قیمومت، میتوانیم تقاضایِ حقِ ورود به شرقِ اردن و اسکان در آن را بکنیم.» (۱۲) این نگاه، پایهی نظری سیاستهایی بود که بعدها در قالب «اشغال»، «شهرکسازی» و «طرحهای الحاق» دنبال شد.
او همچنین بارها اعلام کرده بود که اسرائیل با جنگ تأسیس شده و تنها با تداوم جنگ میتواند بقا یابد؛ بنابراین هرگز به مرزهای موجود راضی نخواهد شد. در نگاه او، «امپراتوری اسرائیل» باید تا آنجا گسترش یابد که مرزهایش «از نیل تا فرات» امتداد پیدا کند. از نظر بنگوریون، تشکیل یک کشور یهودی! در بخشی از فلسطین «ابزاری قدرتمند» برای پیشبرد «مراحل بعدی صهیونیسم» و «وسیلهای برای بازپسگیری تمام سرزمین اسرائیل» بود.
اهمیت حمایت قدرتهای بزرگ
با وجود گرایش رژیم صهیونیستی به خوداتکایی و استقلال نسبی، دیوید بن گوریون بهخوبی آگاه بود که کشور! تازهتأسیس اسرائیل نمیتواند بهطور کامل خودکفا باشد. او معتقد بود دولت کوچک با منابع محدود قادر نیست در زمان جنگ و بحران، خود را از جامعهی بینالمللی جدا نگهدارد. بر اساس تحلیل بنگوریون، برای تضمین امنیت ملّی و حفاظت از منافع اسرائیل، لازم است همواره حمایت حدأقلی قدرتی بزرگ پشت سر کشور! وجود داشته باشد. این حمایت میتواند بهصورت دیپلماتیک، اقتصادی و حتی نظامی باشد و ترجیحاً آمریکا گزینهی اصلی برای ایفای این نقش است.
این ایده به پایهای برای دکترین امنیت ملّی اسرائیل تبدیل شد و در عمل نیز تلآویو همواره بر آن پایبند بوده است. نمونههای بارز این سیاست را میتوان در سه جنگ اصلی اسرائیل مشاهده کرد: «جنگ سینا»، «جنگ ششروزه» و «جنگ لبنان»، که در همهی موارد رضایت آشکار یا تلویحی قدرت حامی اسرائیل، پیششرط آغاز عملیات و اقدامات نظامی بوده است. (۱۳) بنابراین، این خطمشی و دکترین خشونتآمیز، هم در دوران زمامداری بنگوریون و هم پس از آن، به شاخص و مسیر اصلی سیاستهای رژیم صهیونیستی تبدیل شد.
بنگوریون سرانجام در سال ۱۳۴۲ شمسی/ ۱۹۶۳ میلادی از قدرت کنارهگیری کرد و «لوی اشکول» جای او را در مقام نخستوزیری و وزارت دفاع گرفت؛ اما حتی پس از بازنشستگی نیز دست از هدایت جریانهای صهیونیستی در حزب «ماپای» (Mapai) برنداشت. سرانجام در دهم آذر ۱۳۵۲ شمسی/ اول دسامبر ۱۹۷۳، مرگ او در ۸۷سالگی رقم خورد؛ اما میراث مخرّبش همچنان بر سیاستهای رژیم صهیونیستی سایه انداخته است. میراثی که بر پایهی خشونت، اشغال، تغییر بافت جمعیتی و گسترشطلبی بنا شد و به الگویی برای رفتارهای تجاوزکارانهای تبدیل گردید که تا امروز منطقه را دچار بحران، ناامنی و بیثباتی کرده است.
منابع:
(۱) دیوک، دیوید (۱۳۸۴). بیداری: ناگفتههایی از نفوذ یهود در آمریکا. قم: تسنیم اندیشه، ص ۲۳۰.
(۲) ادیبمرتضی، احسان (۱۳۸۹). تروریسم صهیونیستی: ماهیت، تاریخ و واقعیتها. تهران: اندیشهسازان نور، ص ۳۵.
(۳) کریمی، محمد (۱۳۸۰). پشت نقاب صلح: بررسی اهداف استراتژیک احزاب کار و لیکود در اسرائیل. تهران: کیهان، ص ۱۱۶.
(۴) تروریسم صهیونیستی، ص ۱۵.
(۵) تروریسم صهیونیستی، ص ۱۷.
(۶) تروریسم صهیونیستی، ص ۷۸.
(۷) تروریسم صهیونیستی، ص ۱۲۱.
(۸) تروریسم صهیونیستی، ص ۱۲۲.
(۹) تروریسم صهیونیستی، ص ۳۴۷.
(۱۰) بیداری: ناگفتههایی از نفوذ یهود در آمریکا، ص۲۳۶.
(۱۱) بیداری: ناگفتههایی از نفوذ یهود در آمریکا، ص ۲۳۷.
(۱۲) پشت نقاب صلح ….، ص ۱۶۷.
(۱۳) کرمی، جهانگیر (۱۳۸۹). دکترین نظامی اسرائیل. تهران: مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، ص ۶۸.
««« پایان »»»
رنگهای بهکار رفته در متن:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوهای ⇐ نقلقولها.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
اندیشکده مطالعات یهود | Jewish Studies Center



