سال ۱۹۱۴: جنگ جهانی اول
این سال مصادف است با شروع جنگ جهانی اول. در این سال روچیلدهای آلمانی به آلمانها، روچیلدهای انگلیسی به انگلیسیها و روچیلدهای فرانسوی به فرانسویها پول قرض میدهند. علاوه بر این، روچیلدها کنترل سه بنگاه خبری در اروپا را در دست دارند: وولف (Wolff) در آلمان (تأسیس ۱۸۴۹)، رویترز (Reuters) در انگلستان (۱۸۵۱) و هاواس (Havas) در فرانسه (۱۸۳۵).
روچیلدها از بنگاه خبری وولف برای فریب افکار عمومی در آلمان و تشویق آنان به جنگ استفاده مینمایند. تقریباً در این دوره است که به ندرت گزارشی از روچیلدها در رسانههای گروهی منتشر میشود؛ چرا که خود آنان مالک رسانهها هستند.
سال ۱۹۱۶:
اواسط جنگ جهانی اول است. آلمان با حمایت مالی بیشتر از سوی روچیلدها نسبت به فرانسه، ایتالیا و انگلستان، در حال پیروزی در جنگ است. این حمایت گستردهتر فقط به این خاطر است که روچیلدها تمایلی به پشتیبانی از تزار روسیه ندارند و البته روسیه در همان جبههی فرانسه، ایتالیا و انگلستان است؛ کمی بعد حادثهای مهم اتفاق میافتد.
در دوازده دسامبر، آلمان اگرچه در حال پیروزی در جنگ است و حتا پای یک سرباز خارجی به خاک این کشور باز نشده، بدون شرط دریافت غرامت، به انگلستان اعلام آتشبس میدهد. روچیلدها مشتاق هستند تا مطمئن شوند انگلستان این آتشبس را قبول نمیکند؛ چرا که آنان در ارتباط با علت به راه انداختن این جنگ هیچ برگ برندهای در دست ندارند. به این ترتیب در عین این که انگلستان در حال بررسی پیشنهاد آلمان است، عامل روچیلدها یعنی لوئیس براندیس (Louis Dembitz Brandeis) هیئتی صهیونیستی را از آمریکا به انگلستان اعزام میکند تا به آنان وعده دهد آمریکا به طرفداری از انگلستان وارد جنگ خواهد شد؛ به شرط آن که انگلستان موافقت کند سرزمین فلسطین را به روچیلدها واگذار کند.
لوئیس دمبیتز براندیس عامل روچیلدها
روچیلدها به منظور محافظت از منافع عظیم تجاریشان در شرق، نیازمند سرزمینی مثل فلسطین بودند. آنان همچنین تمایل داشتند تا کشور خود را همراه با نیروی نظامی مستقل در آن سرزمین بر پا نمایند تا از آن نیروی نظامی به عنوان نیروی متجاوز در برابر هر کشوری که منافعشان را به خطر میاندازد استفاده کنند. کمی بعد، انگلستان معامله در ازای فلسطین را میپذیرد و صیهونیستها در لندن با همتایان خود در آمریکا تماس میگیرند و این خبر را به آنان اطلاع میدهند.
ناگهان تمام روزنامههای اصلی در آمریکا که تا آن زمان به طرفداری از آلمان مطلب مینوشتند، در چرخشی ۱۸۰ درجه، تبلیغاتی را به راه انداختند تا افکار عمومی آمریکا را بر ضد آلمانها تحریک نمایند؛ تبلیغاتی مثل این که: «سربازان آلمانی در حال کشتار پرستاران صلیب سرخ هستند» و «سربازان آلمانی دستان کودکان را قطع میکنند.» جالب اینکه وودرو ویلسون در همین سال بار دیگر به عنوان رئیس جمهور انتخاب میشود. شعار انتخاباتی او این جمله است: «فردی را دوباره انتخاب کنید که فرزندانتان را درگیر جنگ نخواهد کرد.»
سال ۱۹۱۷:
ماشین جنگی روچیلدها به خاطر پیشنهاد صلح آلمان با شدت هرچه تمام در آمریکا به تکاپو افتاده است و تبلیغات ضد آلمانی را در سراسر رسانههای گروهی آمریکا منتشر میکند. این شرایط رئیس جمهور را مجبور میکند تا تحت اوامر قاضی یهودی دیوان عالی کشور -یعنی لوئیس دمبیتز براندیس– از وعدهی خود به رأی دهندگان عدول نماید و در تاریخ ششم آوریل، آمریکا را درگیر جنگ جهانی اول کند.
بر اساس وعدهی روچیلدها به انگلستان در مورد وارد کردن آمریکا در جنگ، آنان به این نتیجه میرسند تا سندی مکتوب را از دولت انگلستان مطالبه نمایند تا حمایت انگلیسیها را به عنوان طرف معامله اثبات کند؛ در نتیجه وزیر خارجهی انگلستان، آرتور جیمز بالفور (Arthur James Balfour) -که فردی یهودی است- پیشنویس سندی را تهیه میکند که به طور عامیانه به بیانیه بالفور معروف است. متن این سند به این شرح است:
وزارت خارجه
دوم نوامبر ۱۹۱۷
لُرد روچیلد عزیز
من بسیار خرسندم که از طرف حکومت اعلی حضرت، بیانیهی مزبور را به نشانهی حمایت از آرمانهای یهودی صهیونیستی به شما ابلاغ نمایم. این بیانیه تسلیم کابینه گشته و از سوی اعضا به تصویب رسیده است.
دولت اعلی حضرت از تأسیس وطنی برای مردمان یهودی در فلسطین حمایت میکند و نهایت تلاش خود را به کار میبندد تا تحقق این هدف را تسهیل نماید. این مسئله کاملاً مفهوم است که هیچ اقدامی در جهت تضعیف حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیریهودی موجود در فلسطین یا حقوق و جایگاه سیاسی یهودیان در هیچ کشور دیگری صورت نخواهد گرفت.
ممنون خواهم شد اگر این بیانیه را به اطلاع فدراسیون صهیونیسم برسانید.
ارادتمند شما؛ آرتور جیمز بالفور
سال ۱۹۱۹:
در هجدهم ژانویه، پس از پایان جنگ جهانی اول، کنفرانس صلح وِرسای (Versailles peace Conference) آغاز میشود تا در خصوص غرامت جنگی که آلمانها ملزم به پرداخت به فاتحان جنگ هستند، تصمیمگیری نماید.
هیئتی متشکل از ۱۷ یهودی به ریاست برنارد باروخ (Bernard Baruch) یهودی اشکنازی (کسی که در آینده خطاب به هیئت ویژهای از کنگرهی ایالات متحد میگوید: «من احتمالاً در زمان جنگ از هر کس دیگری قدرتمندتر بودم، در خصوص صحت این مطلب شک نکنید.») موضوع وعدهی سرزمین فلسطین را در این کنفرانس مطرح مینمایند.
در این زمان است که آلمانها در مییابند که آمریکا به دنبال اعمال نفوذ روچیلدها از آنان رویگردان شده بود. به طور طبیعی آلمانها متوجه شدند که جمعیت یهودیشان به آنان خیانت کرده است؛ به همین خاطر در زمانی که روچیلدها در ازای کشاندن پای آمریکا به جنگ، بر سر فلسطین با انگلستان معامله کردند، آلمان در بین دیگر کشورها دوستانهترین روابط را با یهودیان داشت. در واقع فرمان آزادی آلمانها در سال ۱۸۲۲ تضمینکنندهی تمام حقوق مدنی یهودیان بود که آلمانها نیز از آن بهرهمند میشدند، همچنین آلمان تنها کشوری در اروپا بود که محدودیتی را برای یهودیان اِعمال نکرده بود و حتی زمانی که آنان پس از اولین تلاش نافرجام خود برای به راه انداختن کودتایی کمونیستی در سال ۱۹۰۵ مجبور به فرار از روسیه شدند، به آنان پناهندگی داد.
با وجود این، فلسطین به عنوان سرزمین اجدادی یهودیان تأیید شد و در حالی که مسئولیت این سرزمین به روچیلدها واگذار شد، در عمل تحت کنترل بریتانیا بود؛ همانگونه که روچیلدها بریتانیا را تحت کنترل خود داشتند. در آن زمان کمتر از یک درصد از جمعیت فلسطین یهودی بودند. جالب این که میزبان کنفرانس صلح وِرسای، رئیس یهودی آن، یعنی بارون ادموند دی روچیلد است.
بارون ادموند دی روچیلد
امیل جوزف دیلون (Emile Joseph Dillon) در کتاب خود تحت عنوان ماجرای پشت پردهی کنفرانس صلح در خصوص کنفرانس صلح ورسای اظهار میدارد:
شاید از منظر بعضی خوانندگان این مسئله عجیب به نظر برسد، اما این عین حقیقت است که شمار قابل توجهی از نمایندگان (حاضر در کنفرانس صلح وِرسای) بر این باورند بودند که عوامل مؤثر در پشت مردمان آنگلوساکسون، در حقیقت یهودیان هستند … از این رو فرمولی که اعضای کنفرانس [که کشورهای آنان از این جنگ متأثر شده بودند] در قبال این سیاست [که آن را برای روند صلح در شرق اروپا سرنوشتساز تلقی میکردند] مطرح کردند، به این نتیجه ختم شد: از حالا به بعد، جهان تحت نفوذ مردمان آنگلوساکسون قرار خواهد داشت که آنان به نوبهی خود تحت تأثیر عناصر یهودی خود قرار دارند.
علاوه بر این روچیلدها از این کنفرانس استفاده کردند تا حقوق خط آهن تحت مالکیت آلمانها در فلسطین را از آنِ خود کنند و از این طریق بر تأسیسات زیربنایی این سرزمین سلطه داشته باشند.
در سیام می، جلسهای جداگانه از قِبَل این به اصطلاح کنفرانس صلح در هتل مجستیک (Majestic) پاریس برگزار شد که ریاست این جلسه را نیز بارون ادموند دی روچیلد برعهده داشت. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا سازمانی تأسیس شود تا در خصوص اقدامات و فعالیتهای حکومتها پیشنهاد ارائه نماید (یا به عبارت دیگر این فعالیتها را کنترل نماید) این تشکیلات مؤسسهی امور بینالملل نامیده میشود که بعدها به دو شاخه تغییر ماهیت میدهد: مؤسسهی سلطنتی امور بینالملل (Royal Institute of International Affairs (RIIA)) انگلستان که در سال ۱۹۲۰ تأسیس شد و همتای آمریکایی آن، شورای روابط خارجی (Council On Foreign Relations (CFR)) که در سال ۱۹۲۱ شکل گرفت. هر دو این تشکیلات توسط روچیلدها کنترل میشوند.
در نهایت روچیلدها از کنفرانس صلح وِرسای نیز استفاده مینمایند تا دومین تلاش آشکار خود را برای تشکیل حکومتی جهانی به نتیجه برسانند؛ حکومتی که آنان به بهانهی پایان تمام جنگها (که البته خود آنان مسبب آنها بودند) تبلیغ آن را میکردند. آنان این حکومت را جامعهی ملل مینامند. خوشبختانه این طرح از سوی کشورها مورد قبول قرار نمیگیرد و کنار گذاشته میشود؛ اما پیش از آن، رئیس آیندهی کنگرهی جهانی صهیونیسم، ناهوم سوکولوف (Nahum Sokolow) در خصوص این طرح اظهار میدارد: «جامعهی ملل، طرحی یهودی است. ما این طرح را پس از مبارزهای ۲۵ ساله ایجاد نمودهایم.»
منبع: كتاب صهیونیسم در مسیر سلطه ، نوشته: اندرو کارینگتن هیچکاک ، برگردان: محمدیاسر فرحزادی ، تهران: نشر ساقی.
جنگ جهانی اول ، جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول ، جنگ جهانی اول
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: