مقدمه اندیشکده: «در جستجوی ذوالقرنین» نام کتاب ارزشمندی است که توسط محقّق ارجمند آقای «احسان روحی» به رشتهی تحریر درآمده است. محقّق متتبّع این اثر، با اینکه از ورود به جنجالهای شبهعلمیِ سالهای اخیر پیرامون شخصیت تاریخی کوروش بزرگ (که بیش از آنکه صبغهی علمی داشته باشد، گرفتار نزاعهای بیحاصل سیاسی، مذهبی و نژادی شده است) پرهیز دارد، اما از این باب که یکی از مهمترین گزینههای مطرح در شناخت مابازاء تاریخی ذوالقرنین، کوروش میباشد، چارهای از ورود در این بحث نداشته که: «آیا ذوالقرنین قرآنی همان کوروش هخامنشی است یا خیر؟». لذا با حفظ ادب و احترام و رعایت متدهای علمی تحقیق و ضمن تأکید بر نکات مثبت شخصیت «کوروش کبیر» و اذعان به برتری او بر بسیاری از فاتحان و کشورگشایانِ خونریز و بیرحم تاریخ، تلاش کرده است تا تطابق یا عدم تطابق «ذوالقرنین قرآن» با «کوروش بزرگ» را در «بخش اول» کتاب خویش بررسی کند، و الحق در این کار موفق بوده است. در پایان تشکّر خود را از این محقّق بزرگوار کشور عزیزمان که اجازهی انتشار این بخش از کتاب را در سایت «اندیشکده مطالعات یهود» دادند، ابراز نموده و همراهان فرهیختهی اندیشکده را به مطالعهی این مباحث ارزشمند دعوت مینمائیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی نظریه کوروش ذوالقرنین
تلاش برای انطباق ویژگیهای یکی از پادشاهان تاریخی و یا اساطیری با ذوالقرنین مذکور در قرآن، غایتِ اصلیِ بسیاری از مفسّرین در مباحث مرتبط با این شخصیت قرآنی بوده و هریک از ایشان یک فرد خاص را واجد مشخصاتی دانستهاند که قرآن کریم برای ذوالقرنین برشمرده است.
اسکندر مقدونی، شین هوانگتی، ملوک حمیری، فریدون پنجمین پادشاه از سلسله پیشدادیان و کوروش کبیر از معروفترین شخصیتهایی هستند که از سوی مفسّرین اسلامی بهعنوان مابازاءِ تاریخی ذوالقرنین تلقّی شدهاند.
در این میان هریک از ایشان با استناد به ادلّه مختلف در جهت اثبات قول خود و ردّ سایر اقوال کوشیدهاند، لیکن بهرغم تمامی تلاشها و تحقیقات انجامشده، اِجماعی در این زمینه حاصل نشده است.
با این حال از میان تمامی نظریات ارائهشده، نظریه ابوالکلام آزاد، از اقبال بیشتری نزد محقّقین بهویژه دانشمندان کشورمان برخوردار شده است. بهویژه پس از آنکه علامه طباطبایی نظریهی ابوالکلام را نسبت به سایر نظریات اَرجح دانسته و مورد تأیید نسبی قرار دادند، سایر محقّقین نیز از ایشان پیروی نموده و مُهر تأییدی بر آراء ابوالکلام زدند.
البته مرحوم علامه، قول ابوالکلام را دارای ایراداتی دانسته و کاملاً تأیید ننمودهاند، اما اشاره نمودهاند که تطابق این قول با آیات قرآن از سایر اقوال بیشتر است.
میزان اشتهار نظریهی ابوالکلام تا حدّیاست که گاه در نگاه عامه مردم، کوروش کبیر و ذوالقرنین کاملاً معادل یکدیگر تلقّی شده و هیچ اطلاعی از سایر نظریات، نزد عامه مردم موجود نیست. از این روی [در این سلسله مقالات] نظریهی ابوالکلام آزاد بهعنوان یکی از معروفترین و در عین حال مقبولترین نظریات، مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
ابوالکلام آزاد
در این راستا، پس از شرح مختصر آیات ذوالقرنین، اشارهای گذرا به تاریخ حیات کوروش شده و در ادامه به توضیح اجمالی نظریهی ابوالکلام آزاد پرداخته میشود. در نهایت نیز جوانب مختلف نظریه ایشان مورد نقد و بررسی قرار گرفته و وجوه اشتراک و افتراق آن با آیات قرآن تبیین میگردد.
شرح اجمالی آیات ذوالقرنین
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿۸۳﴾ إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾ قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا ﴿۸۷﴾ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴿۸۸﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾ كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۹۲﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳﴾ قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾ قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا ﴿۹۵﴾ آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا ﴿۹۶﴾ فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿۹۷﴾ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا ﴿۹۸﴾
و از تو درباره «ذوالقرنین» میپرسند؛ بگو: بهزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد. ما به او در زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هرچیز را در اختیارش گذاشتیم. او از این اسباب پیروی کرد تا به مغرب خورشید رسید. در آنجا خورشید را دید که در چشمه تیره و گِلآلودی فرو میرود و در آنجا قومی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! اگر میخواهی آنان را مجازات کن و یا روش نیکویی در مورد آنها اتخاذ نما. گفت: اما کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد سپس بهسوی پروردگارش بازمیگردد، و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد و اما کسی که ایمان آوَرَد و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت و ما دستور آسانی به او خواهیم داد. سپس از اسبابی که در اختیار داشت بهره گرفت. تا به مشرق خورشید رسید. در آنجا دید خورشید بر جمعیتی طلوع میکند که در برابر (تابش) آن، پوششی برایشان قرار نداده بودیم. اینچنین بود و ما بهخوبی از آنچه که نزد او بود آگاه بودیم. باز از اسبابی که در اختیار داشت استفاده کرد و همچنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید، و در کنار آن دو کوه قومی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود) آن گروه به او گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند؛ آیا ممکن است ما هزینهای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدّی ایجاد کنی؟ ذوالقرنین گفت: آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است از آنچه شما پیشنهاد میکنید! مرا با نیرویی یاری دهید، تا میان شما و آنها سدّ محکمی قرار دهم. قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید. تا وقتی که کاملاً میان دو کوه را پوشانید، گفت: در اطراف آن آتش بیفروزید، و در آن بدمید. آنها دمیدند تا قطعات آهن سرخ و گداخته شد. باز گفت: مس مذاب برایم بیاورید تا بر روی آن بریزم سرانجام چنان سدّ نیرومندی ساخت که یأجوج و مأجوج نه قادر بودند از آن بالا روند و نه میتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند. آنگاه گفت: این رحمت پروردگار من است! اما هنگامیکه وعده پروردگارم فرا رسد، آن سدّ را درهم میکوبد و وعده پروردگارم حق است.
قرآن کریم تنها در یک موضع، آن هم در آیات سوره کهف، از ذوالقرنین نام برده و شرحی از زندگی او را بر سبیل اِجمال بیان داشته است. از آنجا که اِشراف به تمامی جوانب داستان ذوالقرنین در قرآن، از ملزومات بحث تاریخی محسوب شده و جهت انطباق یک شخصیت تاریخی با ذوالقرنین ضرورت دارد، در ادامه به برخی از نکاتی که با استناد به ظاهر آیات مستفاد میگردد و نیز به آرایی که برخی از مفسّرین عامه و خاصه ذیل این آیات بیان نمودهاند، اشاره میشود.
شأن و مقام ذوالقرنین
در آیات فوق اشاره شده که خداوند متعال «تمکین» در ارض را به ذوالقرنین عطا نمود. «تمکین» بهمعنای قدرتدادن است. [در زبان عربی] وقتی گفته میشود «مکّنته» و یا «مکّنت له» معنایش این است که من او را توانا کردم. پس «تمکّن در زمین» بهمعنای قدرت تصرف در زمین است، تصرّفی مالکانه و دلخواه. (۱)
لیکن صرف اعطای تمکین در ارض ثابت نمیکند که ذوالقرنین مؤیّد از جانب خدا بوده است، زیرا این امر اختصاص به مؤمنین نداشته، چنانچه خداوند متعال فرموده است:
أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ (انعام : ۶) آیا ندیدند که قبل از آنان چقدر از امتها را هلاک کردیم؟ امتهایی که ما در زمین مکنتشان دادیم، مکنتی که به شما ندادهایم، باران را بر آنان فراوان و پربرکت نموده و نهرها را از زیر پایشان جاری ساختیم، پس وقتی گناه را از حد گذراندند هلاکشان کردیم و بعد از آنان امت دیگری خلق نمودیم.
با این حال مشخصاتی که از ذوالقرنین در دیگر آیات ذکر شده نشاندهنده عظمت مقام او و نیز مؤید بودن او از جانب خداوند است؛
اول آنکه او از سوی خدای متعال مورد خطاب قرار گرفته و بین تعذیب و احسان به قومی که در مغربالشمس با آنان ملاقات نمود، مخیّر گردید. نفس این تخییر، دلالت بر شأن ذوالقرنین نزد پروردگار دارد.
ثانیاً، ذوالقرنین تصریح نمود که ظالمین را تعذیب نموده و کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، مورد عنایت او قرار خواهند گرفت که این امر حاکی از ایمان او به خدای متعال است.
مضاف بر این موارد، آیاتی که به ساختن سدّی از سوی ذوالقرنین اشاره نمودهاند نیز بیانگر عظمت مقام ذوالقرنین هستند؛ زیرا او حاضر به اخذ هزینه در قبال ساختن سدّ نشده و مکنتی را که از سوی پروردگارش به او عطا شد بالاتر و برتر از کمک مالی مردم دانست.
از سوی دیگر، هنگامیکه ذوالقرنین ساخت سدّ را به پایان رساند، آن را رحمتی از جانب خدای تعالی توصیف کرده و اعلام نمود که سدّ مزبور تا رسیدن وعده الهی باقی خواهد ماند. در ادامه ذکر خواهد شد که به اذعان جمهور مفسّرین، وعده الهی در این آیه، همان قیامت کبری است. لذا اعتقاد ذوالقرنین به معاد نیز در این آیات مشخص و مبرهن است.
مواردی که از مقام و منزلت ذوالقرنین در این آیات اشاره شده، معلوم میدارند که ذوالقرنین فردی مؤمن به خدا و مؤید به تأییدات الهی بوده است؛ این امر میبایست بهعنوان یکی از مهمترین شاخصهها برای تعیین مصداق تاریخی ذوالقرنین مورد توجه قرار گیرد. در واقع اگر اثبات شود که یکی از شخصیتهای تاریخی به خدای یکتا اعتقاد نداشته و یا زندگی او به دور از منش و مسلک مؤمنان بوده است، دیگر نمیتوان او را ذوالقرنین قرآن دانست.
سیر ذوالقرنین در ارض
بنا بر آیات سوره کهف، ذوالقرنین اسبابی را که خدای متعال به او عطا نمود در جهت سیر در زمین مورد استفاده قرار داد. این آیات، سیر ذوالقرنین در ارض را مشتمل بر سفر به مغربالشمس، مطلعالشمس و ناحیه بینالسّدین، دانسته است.
با عنایت به سیاق آیات و با توجه به معنای واژهی «ثُمَّ» در آیه «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» که افادهی ترتیب و تراخی میکند (۲)، میتوان نتیجهگیری نمود که قرآن کریم سفرهای سهگانه ذوالقرنین را با لحاظ تقدّم و تأخّر بیان نموده است. به بیان دیگر، ذوالقرنین ابتدا به مغربالشمس و سپس به مطلعالشمس سفر نمود و نهایتاً به منطقه بینالسّدین رسید.
لازم به ذکر است که ترتیب سفرهای سهگانه ذوالقرنین نیز میتواند در یافتن مابازاء تاریخی او سودمند واقع گردد که به این امر تفصیلاً در مباحث آتی پرداخته خواهد شد. در ادامه توضیحاتی در ارتباط با هریک از این سفرها ارائه میگردد.
سفر به مغربالشمس
پس از آنکه ذوالقرنین مورد عنایت خدای متعال قرار گرفته و به او مکنت عطا گردید، سیر در زمین را آغاز نمود و در اولین موقف به مغربالشمس رسید و در آن موضع، خورشید را یافت که در «عین حمئه» غروب میکند.
به اذعان برخی مفسّرین منظور از «عین حمئه» چشمهای دارای گِل سیاه یعنی لجن است. نیز گفته شده که مقصود از عین دریا است، چون بسیار میشود که این کلمه به دریا هم اطلاق میگردد. (۳)
مغربالشمس را مفسّرین آخرمعمورهی آن دوران در ناحیه مغرب دانستهاند:
«حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» أی: آخر العمارة من جانب المغرب. (۴)
«تا آنکه به مغرب خورشید رسید»، یعنی: آخرین آبادیها از جانب مغرب.
ذوالقرنین در مجاورت «عین حمئه» که در ناحیه مغرب قرار داشت، با قومی مواجه شد و خداوند متعال او را بین احسان به این قوم و تعذیب آنان مخیّر نمود. ذوالقرنین نیز وعده داد که ظالمین را عذاب نموده و نسبت به مؤمنین با رفق و مدارا رفتار خواهد کرد.
مفسّرین، ظلم در این آیه را به ارتکاب شرک تفسیر نموده، و تعذیب را عبارت از کُشتن دانستهاند. بنابراین، معنای جمله چنین میشود: اما کسی که ظلم کند، یعنی به خدا شرک بورزد، و از شرکش توبه نکند بهزودی او را میکُشیم و گویا این معنا را از مقابل قرار گرفتن ظلم با ایمان و عمل صالح در جمله «مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً» برداشت کردهاند. لیکن مطابق بیان علامه طباطبایی، ظاهر از این مقابله این است که مراد از ظلم اعم از شرکورزیدن است و ترک عمل صالح و ارتکاب گناهان دیگر را نیز شامل میشود. (۵)
سفر به مطلعالشمس
ذوالقرنین به سیر خود در زمین ادامه داده و اینبار به مطلعالشمس سفر کرد و در آنجا با قومی برخورد نمود که در برابر تابش آفتاب هیچ «سِتر» و پوششی نداشتند. علامه طباطبایی اظهار داشتهاند که منظور از «سِتر» آن چیزی است که آدمی با آن خود را از آفتاب میپوشاند و پنهان میکند، مانند ساختمان و لباس. (۶) این برداشت براساس روایات امامیّه است که برخی تفاسیر عامه نیز آن را تأیید میکنند:
عَنْ أمیرالمؤمنین علیهالسلام فِی قَوْلِ اللهِ فَلَمّا «بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْراً» قالَ علیهالسلام لَمْ یَعْلَمُوا صَنْعَةَ ثِیَابٍ. (۷) امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر آیه «پس آن زمان که به مشرق خورشید رسید آن را یافت که بر قومی طلوع میکند که برایشان پوششی در برابر آفتاب قرار نداده بودیم»، فرمودند: آن قوم دوزَندگی را نمیدانستند.
عَنْ أبِیجعفرٍ علیهالسلام فِی قَوْلِ اللهِ «لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْراً» کَذلِکَ قالَ لَمْ یَعْلَمُوا صَنْعَةَ الْبُیُوتِ. (۸) امام باقر (ع) در ارتباط با آیه «برایشان پوششی در برابر آفتاب قرار نداده بودیم»، فرمودند: آن قوم از صنعت ساختمانسازی بیاطلاع بودند.
«وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْراً» مِن اللباسِ أو البناءِ. (۹)
آن (خورشید) را یافت که بر قومی طلوع میکند که برایشان پوششی از لباس و یا ساختمان، در برابر آفتاب قرار نداده بودیم.
سفر به ناحیه بینالسّدین
سومین موضع از مواضعی که ذوالقرنین در سفر خود به اقطار ارض بدان رسید، ناحیهای بود که قرآن با عنوان «بینالسّدین» از آن نام برده است. کلمه «سدّ» بهمعنای کوه و هر چیزی است که راه را بند آورد، و از عبور جلوگیری کند، و گویا مراد از «دو سدّ» در این آیه دو کوه باشد.
در نزدیکی این دو کوه، ذوالقرنین با مردمی مواجه گردید که از تهاجم و فساد اقوام مهاجمی با نام یأجوج و مأجوج به تنگ آمده بودند. آنان از ذوالقرنین خواستند که در قبال اخذ «خرج»، برایشان سدّی بنا کرده و آنها را از غارت و تهاجم یأجوج و مأجوج برهاند. کلمه «خرج» بهمعنای آن چیزی است که برای مصرف شدن در حاجتی از حوائج، از مال انسان خارج میگردد. (۱۰)
لیکن ذوالقرنین از پذیرش هزینه در قبال ساختن سدّ، خودداری نموده و اعلام کرد که مکنتی که خدا به او داده برتر و والاتر است. او با بهرهگیری از نیروی همان قوم و با استفاده از آهن و مس، سدّی رفیع و مستحکم ساخت که یأجوج و مأجوج نه میتوانستند از آن بالا رفته و نه قادر بودند در آن منفذ و نقبی ایجاد نمایند. غرض آنکه سدّ مذکور از هرجهت دارای استحکام لازم جهت دفع شرّ مهاجمین بود.
ذوالقرنین سدّی بین یاجوج و ماجوج و مردم ایجاد میکند، مینیاتور ایرانی قرن ۱۶ م.
ذوالقرنین پس از آنکه موفّق به ساختن سدّ شد، سدّ مذکور را بهواسطه آنکه در دفع شرّ یأجوج و مأجوج کارایی داشته، رحمتی از جانب خدا دانست. طبرسی در مجمعالبیان در این رابطه مینویسد:
قال ذوالقرنین: «هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي» أی: هذا السدّ نعمة من الله لعباده أنعم بها علیهم فی دفع شر یأجوج و مأجوج عنهم. (۱۱) ذوالقرنین گفت: «این سدّ رحمتیاست از جانب پروردگارم»؛ یعنی: این سدّ نعمتی است از خدای متعال که برای دفع شرّ یأجوج و مأجوج به بندگانش ارزانی داشته است.
سدّ ذوالقرنین تا زمان رسیدن وعده الهی پابرجا مانده و در آن هنگام از بین خواهد رفت. عبارت «جَعَلَهُ دَكَّاءَ» که در آیه ۹۸ سوره کهف در رابطه با سدّ بهکار رفته است، به همین معنا دلالت دارد:
«جَعَلَهُ دَكَّاءَ» أی: جعل السدّ أرضاً مستویاً مع الأرض. (۱۲)
«جَعَلَهُ دَكَّاءَ» یعنی: سدّ را همسطح با زمین و هموار خواهد ساخت.
علامه طباطبایی هم استنباط مشابهی از این آیه داشتهاند که در ذیل بدان اشاره شده است:
«دکاء» از «دک» بهمعنای شدّت کوبیدن است. بعضی نیز گفتهاند: مراد از «شتر دکاء» یعنی بیکوهان است، و اگر این باشد آنوقت بهطوری که گفته شده استعارهای از خرابی سدّ خواهد بود. مقصود از «وَعْدُ رَبِّي» نیز وعدهای است که خدای تعالی در خصوص آن سدّ داده بوده که در نزدیکیهای قیامت آن را خرد میکند، لذا در جمله «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ» حذف و ایجاز بهکار رفته، و تقدیر آن چنین است: و این سدّ و این رحمت تا آمدن وعده پروردگار من باقی خواهد ماند، وقتی وعده پروردگار من آمد آن را درهم میکوبد و با زمین یکسان میکند. (۱۳)
بدینترتیب معلوم میشود که مراد از وعده پروردگار، همان قیامت کبری است و لذا سد ذوالقرنین و رحمتی که این سدّ بهدنبال داشته که همانا دفع شرّ یأجوج و مأجوج است، تا نزدیکی قیامت پایدار و برقرار خواهد ماند. آیه ۹۶ سوره انبیاء و روایات باب اشراط السّاعه نیز گشودهشدن راه یأجوج و مأجوج و خروج این اقوام را از نشانههای نزدیکی قیامت عنوان نمودهاند:
«حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ» أی: فتحت جهتهم و المعنى انفرج سد یأجوج و مأجوج بسقوط أو هدم أو کسر و ذلک من أشراط الساعة «وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ» أی: و هم یرید یأجوج و مأجوج من کل نشز من الأرض یسرعون. (۱۴) «تا آن زمان که سدّ یأجوج و مأجوج گشوده شود» یعنی: راه آنان باز گردد و معنای آن این است که سدّ یأجوج و مأجوج فروریخته، منهدم گردیده و یا شکسته شود و آن از نشانههای قیامت است. «پس آنان از هر تپه و بلندی سرازیر گردند» که مراد، قوم یأجوج و مأجوج است که از نقاط مرتفع زمین بهسوی مردم میشتابند.
از جمیع توضیحاتی که تاکنون ارائه شد میتوان اصلیترین مشخّصات سدّ ذوالقرنین را بدینترتیب بیان نمود که:
اولاً: این سدّ تا نزدیکی قیامت پابرجا مانده و فروپاشی آن از اشراط الساعه است. (۱۵)
ثانیاً: دفع شرّ یأجوج و مأجوج نیز تا زمان فروپاشی سدّ ادامه یافته و قوم مذکور تا زمان رسیدن وعده الهی پشت سدّ محبوس خواهند ماند. (۱۶)
این ویژگیها نقشی کلیدی در تطبیق دادن برخی از بناهای تاریخی همچون سد داریال و سد دربند با سد ذوالقرنین داشته و میتوان میزان صحت آراء مفسّرین در خصوص سدّ ذوالقرنین را با استناد به همین ویژگیها ارزیابی نمود. به بیان دیگر، در صورتیکه ثابت شود هریک از ابنیهی مذکور فاقد این مشخصات هستند، نمیتوان آنها را معادل با سدّ ذوالقرنین دانست.
ادامه دارد…
نویسنده: احسان روحی
اندیشکده مطالعات یهود
پینوشتها:
(۱) ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۹۹
(۲) ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۷۶: «ثُمّ، حرف عطف یقتضی تأخر ما بعده عمّا قبله، إمّا تأخیراً بالذات، أو بالمرتبة، أو بالوضع»، نیز بنگرید: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۲۵: «ثُمّ، حرف یدلّ علی الترتیب و التراخی».
(۳) ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۹۹
(۴) مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۷۵۷
(۵) ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۵۰۱
(۶) همان، ص۵۰۲
(۷) تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱
(۸) تفسیر العیاشی، ج۲، ص۳۵۰
(۹) انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۳، ص۲۹۲
(۱۰) ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۵۰۳
(۱۱) مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۷۶۴
(۱۲) همان.
(۱۳) ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۵۰۳
(۱۴) مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۰۱
(۱۵) ن.ک: بحارالأنوار، ج۶، ص۲۹۵: باب أشراطالسّاعة و قصة یأجوج و مأجوج.
(۱۶) در تفاسیر ادبی و اجتهادی اهل سنت نیز همین معانی در ارتباط با این آیات عنوان شده است. برای مثال ر.ک. به: أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج۳، ص۲۹۴ و التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج۸، ص۵۷۵.
منبع: کتاب «در جستجوی ذوالقرنین»؛ نوشته: «احسان روحی»، نشر «نگاه معاصر»، چاپ اول، ۱۳۹۷.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
ذالقرنین = امام زمان (ع)
تنها گزینه مناسب میباشد
به نظر می رسد منظور از وعده الهی در دفع شر یاجوج و ماجوج ظهور امام عصر باشد نه قیامت کبری.