با آن چهرهی خنثی، سست، سرد و در عین حال مرموز [۱] خود، برگ بسیار مهمی از دفتر تاریخ خاورمیانه را در دوم نوامبر ۱۹۱۷ با امضای یک نامه ۶۲۱ حرفی به روچیلد [۲]، ورق زد. این نامه که به اعلامیه، بیانیه، وعده [۳] و… معروف شد، برای یهودیان در فلسطین، داشتن یک وطن ملی را به رسمیّت شناخت [۴]. اعلامیه بالفور
در تنظیم ۶۷ کلمه از این نامه، همهی جهات ذیربط در انگلستان، امریکا، جامعه یهودیان داخل و خارج انگلیس و اعراب مدنظر بودند و آرتور جیمز بالفور [۵] بهعنوان وزیر امور خارجه بریتانیا، کانون این فرآیند دیپلماتیک و پیشانی کار بود.
مهمترین پیامد جنگ جهانی اول (۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸) فروپاشی امپراتوری عثمانی و تحدید قلمرو آن و ایجاد یک معبر برای رسیدن یهود به فلسطین بود که بعد از ناکامی روند تطمیع سلطان عبدالحمید و بلوای ۱۹۰۸ و ۱۹۰۹ [۶] در امپراتوری عثمانی، با کارگردانی متّفقین و محوریّت انگلیس به نتیجه رسید.
در خلال جنگ تا سال ۱۹۲۲ که امپراتوری ۶۰۰ ساله عثمانی از میان رفت، قدرتها طیّ برپایی کنفرانسها و معاهدات و پیمانهایی همچون معاهده یا توافق سایکس پیکو، ورسای، کنفرانس صلح پاریس یا سان رمو برای خود قلمرو جدیدی از میراث عثمانی تعریف میکردند. در این میان انگلیس یا بریتانیای کبیر آن زمان، با سابقهی حضور مفصل یهودیان در آن دیار [۷]، داشتن یک وطن ملی برای یهودیان را تضمین کرد. در واقع اعلامیه بالفور در نوامبر ۱۹۱۷، نتیجهی فرآیند یک دورهی ۲۰ ساله از ۱۸۹۷ زمان برپایی کنفرانس بال سوئیس بود که سران صهیونیسم با بهکارگیری اهرمهای مالی، سیاسی و دیپلماتیک خود، فرآیند صدور اعلامیه بالفور را تکمیل کردند.
اعلامیه بالفور از موافقتنامه سایکس پیکو ناشی شد، ولی اهمیتش از نظر تاریخی بسیار فراتر از آن بود. بهراستی مشکل بتوان سندی یافت که بتواند چون این سند، خودسرانه مسیر تاریخ را تغییر دهد [۸]. صدور اعلامیه بالفور در اصل محصول گرایش متقابل جنبش صهیونیسم و امپریالیسم بریتانیا به جانب یکدیگر بود [۹].
به نظر میرسد که این بیانیه [یا اعلامیه] یک ابتکار انگلیسی ناب باشد که از حُسن نیّت و صوابدید دولت پادشاهی نتیجه شده است. صهیونیستها هم مسلماً دلایلی دارند تا بالفور را بهعنوان یکی از بزرگترین بانیان خیر برای مردم یهود به یاد بسپارند ولی به سختی میتوان قبول کرد که عشق به یهودیها الهامبخش این خیرخواهی در جایی دور از موطن اصلی باشد [۱۰].
تصویری از آرتور جیمز بالفور و اعلامیه بالفور
در واقع طرح جدید سرزمین موعود با خیرخواهی امپریالیستی در یک جا با هم تلاقی پیدا میکند که در اصل هم منافع صهیونیسم و هم استعمار بریتانیا در سایهی همین شعار محقق میگردد. و الا نه یهود میل دوباره به سرزمین آباء و اجدادی خود دارد و نه انگلیس بهدنبال دردسر ناشی از حضور یهودیان که چند بار از این جزیره رفته و برگشتهاند و هم اکنون هم با وقوع پوگرومها یا جریانهای بهظاهر ضدیهودی در روسیه، دوباره میل به قاره سبز کردهاند. در واقع در اواخر قرن نوزدهم میلادی، انگلستان مملو از مهاجران یهودی بود که از کشورهای اروپایشرقی به این کشور سرازیر میشدند و در خیابانهای لندن علیه آنان تظاهرات و شورش برپا میشد [۱۱].
در ادامه همانطور که خواهیم گفت این همراهی از سوی قدرت تازهوارد دیگری در میان امپریالیستها همچون امریکا در دورهی ویلسون هم حمایت شد. ولی در بریتانیا این لوید جرج بهعنوان نخستوزیر بود که باید پیشرویی این جریان را بر عهده میگرفت و نقش ظاهر و باطن را به خوبی ایفا میکرد.
«لوید جرج تنها فرد دولت بود که همیشه آرزو داشت فلسطین را برای بریتانیا بگیرد. آرزوی دیگر او تأسیس وطنی برای قوم یهود در فلسطین بود. همکارانش نمیدانستند که او چه اعتقاد راسخی به این افکار دارد.» [۱۲] در واقع خط فکری او «به این نتیجه منتهی میشد که بریتانیا باید از ناسیونالیسم یهود در خاورمیانه بعد از جنگ پشتیبانی کند» [۱۳]، تا وسیلهای برگزیده از سوی خداوند برای بازگرداندن قوم یهود به ارض موعود باشد [۱۴] [!] و با همین هدف نیز پیوریتنها نهضت تبشیری نیرومندی در کلیسای انگلستان پدید آوردند که هدفش بازگرداندن یهودیان به فلسطین و گرواندن آنها به مسیحیت برای تسریع ظهور مجدد مسیح بود [۱۵].
و به این ترتیب زمینهی سیاسی، تئوریک و اعتقادی برای صدور اعلامیه بالفور از هر جهت برای مقامات پادشاهی فراهم شد.
شخصیت بالفور
در مسیر تدوین و صدور اعلامیه بالفور به نسبت نقش کشورها و جریانات، افراد مهمی نقش داشتند؛ از جمله لوید جرج، حییم وایزمن، ویلسون، بالفور و مخالفینی از یهودیان، اعراب و اشخاصی در سیستم تصمیمگیری در دولت پادشاهی.
اما مهمترین فرد در این میان آرتور جیمز بالفور وزیر خارجه وقت بریتانیا بود که در کارنامهاش در اوایل قرن بیستم یک دورهی سه ساله از نخستوزیری را هم دارد. او متولد ۲۵ جولای ۱۸۴۸ در اسکاتلند و از سران حزب محافظهکار بود که پس از عمری فعالیت در عرصه سیاست با درج عنوان صادرکننده اعلامیه بالفور بهعنوان مهمترین کارش، در ۱۹ مارس ۱۹۳۰ از دنیا رفت.
وینستون چرچیل و آرتور جیمز بالفور
در مورد این مرد خشک و بیروح -که شاید بهدلیل تجرّدش تا آخر عمر باشد- پیرامون یهودیان دو دیدگاه وجود دارد: عدهای بر این اعتقادند که او ضد یهود و عدهای او را حامی یهود و صهیونیسم میدانند.
در باب مخالفتِ ظاهراً اولیهی بالفور با یهود، عبدالوهاب المسیری با استناد به مقدمهی بالفور بر کتاب تاریخ صهیونیسم ناهوم سوکولوف [۱۶] اعتراف بالفور به وایزمن را بدین شرح میآورد که: با فرضیههای افراطی و ضد یهود کازیما واگنر [۱۷] (دختر واگنر موسیقیدان) درباره یهودیان موافق است و آنها را میپذیرد. بنابر تمامی این دلایل است که بالفور اعتقاد داشت یهودیان هر قدر هم که وطنپرست و غرق در زندگی ملی باشند، وجودشان در هیچ کشوری به مصلحت آن کشور نیست. با تکیه بر این مقدمات بود که بالفور به قانون بیگانگان مصوب سالهای ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۵ روی آورد. هدف این قانون محدود کردن ورود یهودیان ییدیشی [۱۸] به انگلستان بود. این موضع وی باعث شد کنگره هفتم صهیونیسم (۱۹۰۵) او را به باد انتقاد گیرد و اظهارات او را دشمنی آشکار با تمامی ملت یهود نامد. روزنامههای بریتانیا هم به او حملهور شدند [۱۹].
در نظر دوم، همراهی بالفور با ایدهی صهیونیسم تا آن مرتبه است که میگوید:
صهیونیسم خواه بر حق باشد و خواه بر باطل، خیرخواه و نیکوکار باشد یا بدذات و شرور، در هر حال ریشههای عمیقی از تعالیم گذشته، نیازهای کنونی و آرمانهای آینده غربی دارد. و از اینرو اهمیت آن از تمایلات و آمال هفتصد هزار عرب ساکن این سرزمین بیشتر است [۲۰].
دیدگاه بالفور نسبت به یهودیان متأثر از دیدگاه هزارهگرای بازگشتطلبانه بود که یهودیان را ملّتی برگزیده و صرفاً ابزاری برای رهایی هر چه زودتر میداند [۲۱].
عدهای بر این اعتقادند که وایزمن با اولین دیدار خود با بالفور در سال ۱۹۰۶ [۲۲]، تغییری در این شخص ایجاد کرده و او را معتقد به صهیونیسم یا جنبش ملّی یهود کرده است! با توجه به اینکه بالفور در آن سال مسئولیتی جز در حزب نداشته و تا دیدار بعدی با وایزمن که ۸ سال طول کشیده، این احتمال مطرح است که فرصتی یافته تا به دور از مسئولیت در قبال این ایده بیندیشد.
در کنار تمام این فرضیهها در باب شخص بالفور، این اظهار نظر مبنی بر یهودی بودن [۲۳] او یا اینکه شدیداً تحت تأثیر تربیت مادرش با اعتقادات کتاب مقدسی [۲۴] هم بوده، باید مدنظر باشد. به هر حال او مجری ایدهی بسیار بزرگی در تاریخ استعمار و صهیونیسم است و در مسیر تحقق صهیونیسم، بنیامین دیزرائیلیها، روچیلدها، موشه مونتفیوریها، هربرت ساموئلها و… افراد کماهمیت و کممایهای با آن سوابق و ریشههای یهودی نبودهاند.
حمایت بالفور از صهیونیسم با صدور اعلامیه خاتمه نمییابد، بلکه با سخنرانی در مجلس لردها به نفع قیمومت انگلیس بر فلسطین برای زمینهسازی دولت یهودی ادامه مییابد [۲۵]. او پس از دوران صدارت در آوریل سال ۱۹۲۵ به فلسطین مسافرت میکند و در حالی که هنوز دولت یهودی شکل نگرفته است، دانشگاه عبری اورشلیم در قدس را همراه با صهیونیستهایی همچون حییم وایزمن، ربی کوک، حییم نعمان بیالیک و هربرت ساموئل بنیان مینهد.
آرتور جیمز بالفور (نفر اول شنلپوش از سمت چپ)، هربرت ساموئل (نفر دوم) و حییم وایزمن (نفر چهارم) در مراسم تأسیس دانشگاه عبری اورشلیم
خدمات او به آرمان صهیونیسم در آن حد اهمیت دارد که یک مزرعه اشتراکی بهنام «بالفوریا» به هنگام حضورش در فلسطین به نام او همراه با مهاجرین یهودی- امریکایی تأسیس میشود و در قدس و تلآویو هم خیابانهایی به نام او افتتاح میشود و در عین اینکه نامش یهودی نیست، صهیونیستها نام او را بر فرزندان خود مینهند [۲۶].
حییم وایزمن
علاوه بر محوریت روچیلد در نامه بالفور بهعنوان نمایندهی یهودیان، این حییم وایزمن فعالترین عضو جامعه صهیونیستی بود، که مسیر صدور اعلامیه بالفور را هموار کرد و در تنظیم این سند نقش اساسی داشت.
وایزمن شیمیدان اگرچه مرید افرادی همچون هرتزل و احد هاعام در مشی صهیونیستی بود، ولی عملاً رویهی متفاوت از هرتزل در اسکان یهودیان به قصد تشکیل دولت داشت. اگرچه او رهبر سازمان جهانی صهیونیسم تا زمان صدور اعلامیه بالفور نبود، ولی تا زمان حیات هرتزل در سال ۱۹۰۴ متفاوت از هرتزل خواستار تشکیل دولت یهود در فلسطین بود و گزینههای اوگاندا، آرژانتین یا مستعمرهای از انگلیس به غیر از فلسطین را برنمیتابید. در واقع او نمایندگی مخالفان هرتزل را در این مورد بر عهده داشت و شاید به همین دلیل هم بود که مرگ هرتزل در ۴۴سالگی برای عدهی زیادی از محقّقین شکبرانگیز است.
تقریباً سراسر ۷۷ سال زندگی او از ۱۸۷۴ تا ۱۹۵۲ مملو از فعالیت در عرصهی علم و سیاست بود. زندگی او از تولد در یک خانواده پرجمعیت یهودی در موتول روسیه آغاز و در یازده سالگی برای ادامه تحصیل به دارمشتات آلمان منتهی میشود. دیری نمیپاید که در سال ۱۸۹۳ به برلین میرود و ضمن آشنایی با جنبش صهیونیسم زمینههای نزدیکی به احد هاعام یا آشر گینزبرگ و بعداً تئودر هرتزل برایش فراهم میگردد. از آلمان و چهار سال تحصیل در آن دل کنده در فرایبورگ سوئیس رحل اقامت میافکند و در همانجا در سال ۱۸۹۹ همزمان با اوجگیری فعالیتهای صهیونیستی پس از انتشار کتاب دولت یهود هرتزل و برپایی کنفرانس بال، طرح دکترایش را ارایه میدهد. در ژنو با وِرا از یک خانواده یهودی آشنا شده، ازدواج میکند؛ در حالیکه در همین زمان همسان با خیلی از مبارزان از فضای باز سیاسی سوئیس برای تحقق ایدهی صهیونیسم بهره میگیرد، ولی از فعالیتهای علمی باز نمیماند و حتی جوایزی ارزشمند کسب میکند.
بازدید بالفور از فلسطین در ۱۹۲۵م
نشسته از چپ: ورا وایزمن، حییم وایزمن، آرتور جیمز بالفور و ناحوم سوکولوف
در سال ۱۹۰۴ گویی پس از اطلاع از مرکز تصمیمسازی برای صهیونیسم به انگلیس مهاجرت میکند و در سال ۱۹۱۰ تابعیت آنرا بهدست میآورد. او پس از آن با ۳۸ سال فعالیت سیاسی آخرین تابعیت خود را در سرزمین موعود به نام موهوم اسرائیل کسب کرده و تنها فرصت آن را مییابد تا پس از این همه مهاجرت و تابعیتهای مختلف، تنها ۴ سال از ۷۷ سال عمر خود را در سرزمینی زندگی کند و بیارآمد که برای اشغالش عمری جنگید. به غیر از جایگاه علمی او بهعنوان یک شیمیدان که در پایهگذاری مؤسساتی به نام خودش در دانشگاههای موجود در فلسطین متبلور است، اولین و آخرین پست مهم او در فلسطین اشغالی، اولین رئیسجمهوری اسرائیل بود [۲۷].
وایزمن در عین نداشتن مسئولیت رسمی در سازمان جهانی صهیونیسم، برای صهیونیسم خدمات بزرگی را انجام داد. شاید اگر ادعا شود که این رژیم، مرهون تلاشهای بیوقفه او از عنفوان جوانی تا نزدیک مرگ است، ادعایی بیراه نباشد.
او در مورد آرمان خود برای صدور اعلامیه بالفور و بعد تشکیل دولت یهود اظهار میدارد که:
امیدوارم که دولت یهود برپا شود ولی این کار فقط از طریق اعلامیههای سیاسی انجام نخواهد پذیرفت بلکه خون و عرق جبین یهودیان ضامن ایجاد آن است… [اعلامیه بالفور] کلید طلایی است که درهای فلسطین را خواهد گشود و این امکان را فراهم خواهد آورد تا تمام تلاشها در این کشور متمرکز شوند… ما آرزومندیم در فلسطین شرایطی از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجرایی فراهم آوریم که همزمان با رشد و توسعه کشور، بتوانیم مهاجران زیادی را در آن جا دهیم و نهایتاً جامعهای در فلسطین تشکیل دهیم که همانقدر یهودی باشد که انگلستان انگلیسی یا امریکا امریکایی است… [۲۸]
واکنشها
دستهبندی موافق و مخالف اعلامیه بالفور طیف بسیار گستردهای از بازیگران این عرصه را در بر میگرفت. از یهودیان گرفته تا دولتمردان انگلیسی و اعراب و قدرتهای دیگر از جمله امریکا.
تا پیش از بیان این مخالفتها از زبان وایزمن اعترافاتی مطرح شده است که تا حدی این مخالفتها را حداقل در ظاهر یا حتی در مرحله اولیه توجیه میکند.
وایزمن معترف است که «اعلامیه بالفور چیزی جز یک چهارچوب خالی نبود که تلاش و کوشش ما باید آن را پر میکرد.» [۲۹] یا در جای دیگر میگوید این اعلامیه «بنیادش بر آب است. من میترسیدم که دولت انگلستان احضارم کند و بپرسد بگو ببینم این سازمان صهیونیسم چیست؟ این صهیونیستهای شما کجا هستند؟» [۳۰]
او در تأیید حضور و فعالیت مخالفین یهودی در ادامه میگوید:
ما مشتی یهودی تکافتاده با ملیّتهای گوناگون بودیم. در امریکا تعداد کمی از یهودیان، طرفدار صهیونیسم بودند. هیئت نمایندگی سازمان جهانی صهیونیست در کنفرانس ورسای ادعا کرد که نماینده یهودیان فلسطین است. اما تعداد یهودیان بومی فلسطین بیش از سکناگزینان صهیونیست بود و این یهودیان بومی مخالف صهیونیسم بودند [۳۱].
ادوین مونتاگو (Edwin Montagu)، وزیر امور هند [رئیس دوکنشین لنکستر] رهبری مخالفان را در دولت بر عهده داشت. [او با اینکه یهودی بود همراه] پسر داییاش هربرت ساموئل [که بعدها اولین کمیسر عالی انگلیس در فلسطین شد] و رفورس آیزاکس (لرد ردینگ) عرصهی تازهای را بر همکیشان خود گشودند. آنها نخستین یهودیهای عضو دولت بریتانیا بودند [۳۲]. و «شواهد نشان میداد که مونتاگو در مخالفتش با صهیونیسم نماینده اکثریت یهودیان است. تا سال ۱۹۱۳، آخرین تاریخی که برایش ارقامی موجود است، فقط حدود یک درصد از یهودیان جهان از صهیونیسم حمایت کردند.» [۳۳] در این میان دولتمردانی غیریهودی همچون لرد کرزن هم به مونتاگو کمک میکردند [۳۴]. او معتقد بود فلسطین آنقدر منابع طبیعی ندارد که رؤیای صهیونیستها را به واقعیت نزدیک کند… امریکا هم طرف مونتاگو بود و تا نیمههای اکتبر ۱۹۱۷ محتاطانه تعویق را توصیه میکرد [۳۵].
در کنار مونتاگو در دولت، «یهودیانی از خارج [دولت]، منتهی در انگلیس با صهیونیسم همراهی لازم را نداشتند و «کمیته متحد خارجی»، کانون این دست از یهودیان بود. ضمن آنکه افراد برجستهای همچون کلود مونتفیوره و یا لوسین ولف» [۳۶] از شخصیتهای برجسته یهودی بودند که مرجع نگاه خیلی از تصمیمات از جامعه یهودی در این مورد بودند. تازه این عده به غیر از خانواده روچیلد بود که همراه کردن آن در این مسیر، پروسه دیگری بود. و به همین دلیل روز ۳۱ اکتبر ۱۹۱۷ دولت به رغم مخالفت مونتاگو و کرزن به وزارت خارجه اجازه داد اعلامیهای بسیار رقیقتر از آنچه وایزمن خواسته بود در حمایت از صهیونیسم صادر کند… و وایزمن نیز از اینکه اعلامیه را آبکی کرده بودند دلخور بود [۳۷].
لیونل والتر روچیلد که بیانیه بالفور خطاب به او نوشته شد.
اعلامیه بالفور و آمریکا
همانگونه که در اسناد آمده است، امریکا بهعنوان یک دولت که ضامن امنیت و منافع ملی امریکا باشد، با تشکیل دولت یهود مخالفت بود و مصداق بارز آن در مواضع سران ستاد مشترک و وزیر خارجه و سازمان سیا به هنگام تصمیمگیری ترومن برای به رسمیّت شناختن رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸، کاملاً آشکار است و سخنان لوی هندرسون، دین آچسون، هنری اف. گرادی بهعنوان مسئولین دولتی ایالات متحده در تاریخ مضبوط است [۳۸]. ولی اینکه چه شد که تنها پس از ۱۱ دقیقه این رژیم اشغالگر از سوی ایالات متحده به رسمیّت شناخته شد، داستانی است که شبیه آن را باید به هنگام صدور اعلامیه بالفور مرور کنیم.
ویلسون رئیسجمهور وقت ایالات متحده به همان قدر به صهیونیسم کممیل بود که یهودیان ایالات متحده. پس در اینجا دو محور باید فعال شود اول دولتمردان امریکایی و دوم لابی یهود در این کشور.
انگیزه اصلی انگلیس برای صدور اعلامیه بالفور کشاندن سرمایه یهودیان به صحنه جنگ جهانی اول با مدیریت دولت امریکا بود و ویلسون این را دریافته بود و به نیّات انگلیس در حمایت از صهیونیسم شک داشت [۳۹]. او نسبت به فلسطین یهودی متقاعد شده بود، اما فلسطین انگلیسی را قبول نداشت. از سوی دیگر نمیخواست فلسطین یهودینشین را با اولویتهای صهیونیستهای امریکایی منطبق سازد [۴۰].
این فضا منجر به تردید ویلسون گردید که گلهمندی صهیونیستهای امریکایی را فراهم ساخت [۴۱]. ولی لابی یهود از پیش فکر این احتمال را کرده بود.
ساموئل آنترمایر یهودی اشکنازی ساکن در امریکا تنها مدت اندکی پس از انتخاب ویلسون بهعنوان رئیسجمهور ایالات متحده در سال ۱۹۱۳ طی یک ملاقات با او، حاضر شد حقالسکوت زنی که مدعی داشتن رابطه نامشروع با ویلسون بهعنوان استاد در دانشگاه پرینستون را داشته است، بپردازد و در عوضِ این حقالسکوت سنگین، فرد مورد نظر آنترمایر را بهعنوان ریاست دیوان عالی ایالات متحده منصوب نماید. این فرد کسی جز لوئیس براندیس رئیس کمیته اجرایی امور صهیونیسم در ایالات متحده نیست که در سال ۱۹۱۶ در این پست گمارده میشود [۴۲].
وودرو ویلسون
یک سال بعد ماشین جنگی روچیلدها بهخاطر پیشنهاد صلح آلمان با شدت هر چه تمام در امریکا به تکاپو افتاده و تبلیغات ضد آلمانی را در سراسر رسانههای گروهی امریکا منتشر میکند. این شرایط رئیسجمهور را مجبور میکند تا تحت اوامر قاضی یهودی دیوان عالی کشور، یعنی لوئیس دمبیتز براندیس از وعدهی خود به رأیدهندگان عدول کرده و در تاریخ ششم آوریل، امریکا را درگیر جنگ اول جهانی نماید [۴۳]؛ لرد کاوندیش هم در این مورد اعتقاد دارد که دولت انگلیس بر این باور بود که صهیونیستها تا حدودی در انجام این اقدام دخالت داشتهاند… در اواخر همین ماه آرتور بالفور به ایالات متحده سفر میکند تا نسبت به اجرای اقدام بعدی زمینه لازم را فراهم کند. دیدار او هم با یهودیان و هم با لوئیس براندیس تدارک دیده شده بود [۴۴].
سوکولوف تاریخنویس صهیونیست نقش لوئیس براندیس را ستوده و عده زیادی، از نفوذ فراوان او بر رئیسجمهور میگویند و او را اولین یهودی متنفّذ در کاخ سفید برمیشمارند [۴۵]. براندیس پس از سفر بالفور هم در متقاعد کردن یهودیان و هم لابی در کاخ سفید نسبت به اعلامیه بالفور نقش محوری داشت [۴۶]؛ اگرچه برخی از این مخالفتها کماکان در یک سطح قابل توجهی وجود داشت.
بهرغم این، مواضع قدرت دولت و یهودیان امریکا در پیشبرد اهداف صهیونیستی از زمان ترسیم پرچم اسرائیل [۴۷] تا تشکیل دولت یهود، پس از ۳۰ سال از اعلامیه بالفور نمود غیر قابل انکاری داشت. بهطوری که ماکس نوردو و از بنیانگذاران صهیونیسم، یهودیان امریکا را تنها امید صهیونیسم میداند [۴۸]. و نوآمی کوهن نویسنده برجسته تاریخ یهود تولد اسرائیل در سال ۱۹۴۸ را بدون حمایت مالی و فشار سیاسی یهودیان امریکا امکانپذیر نمیدانست [۴۹]. در واقع اعلامیه بالفور را میتوان هزینهای در نظر گرفت که لندن آماده پرداخت آن بود تا از این طریق یهودیان امریکا را متقاعد کند که با استفاده از نفوذ خود، ایالات متحده را وارد جنگ کنند و همچنین یهودیان روسیه را به متفقین وفادار نگاه دارند [۵۰].
مواضع عربی
انگلستان به منظور تسهیل در سقوط امپراتوری عثمانی، به ناسیونالیسم و ملیگرایی بهویژه در میان اعراب دامن زد و از میان سران عرب خاندان شریف حسین و بعد آلسعود با این رویکرد همراه شدند.
شریف حسین همراه با سه فرزند خود به نامهای علی، عبدالله و فیصل خواب حکومت بر عراق و شام و حجاز را میدید و دائم با مقامات انگلیس در مکاتبه [۵۱] و مذاکره و با عثمانی در حال جنگ و پسران او نیز بر همین سبیل دنبالهرو پدر بودند و در این مذاکرات پا را فراتر از گلیم خود نهاده و بدون اذن پدر با مقامات انگلیسی و حتی یهودی از جمله وایزمن نیز بهدنبال توافق بودند تا نسبت به تضمین بخش بیشتری از ماترک عثمانی از سرزمینهای عربی تفوق یابند. ولی این خیانتها آنگونه که اراده شده بود به نتیجه نرسید و اتفاقات بهگونهی دیگری رقم خورد.
شریف حسین
گرچه انگلستان سعی کرد خبر صدور اعلامیه بالفور جهت تأسیس وطن ملی یهود در فلسطین به گوش اعراب نرسد، اما موفق نشد [۵۲]. چرا که روزنامه تایمز هفت روز پس از امضای نامه در نهم نوامبر ۱۹۱۷ خبر آن را اعلام کرد [۵۳].
انگلیس قصد داشت انتشار اعلامیه را تا جمعهی بعد که روز انتشار هفتهنامه جوئیش کرونیکل باشد به تعویق بیندازد و سپس آن را تحتالشعاع گزارشهایی از پتروگراد در باب قدرت یافتن لنین و تروتسکی [۵۴] قرار دهد. ولی به هر حال خبر آن رسانهای شد و سیل اعتراضات به لندن سرازیر گردید.
هوگارت یکی از رؤسای دفتر عرب در قاهره از لندن مأمور شد تا با شریف حسین در جدّه ملاقات کند و در رابطه با اعلامیه توضیحات کافی را به او بدهد. او در ژانویه ۱۹۱۸ با حسین ملاقات کرد و پیامی در این رابطه به او داد. در این پیام بار دیگر حمایت انگلستان از ملت عرب و تحقّق وحدت آنها اعلام گردید. وی همچنین تأکید کرد که انگلستان بر آن است که هیچیک از مردم عرب و یهود در فلسطین تابع و زیردست دیگری قرار نگیرد و در عین حال که بیتالمقدس تحت نظارت رژیم بینالمللی اداره میشود، کنترل مسجدالاقصی و مسجد عمر [قبةالصخره] به مسلمانان داده خواهد شد… وی در پایان اظهار داشت که در این صورت یهودیان جهان نیز از نهضت اعراب و استقلال آنها حمایت خواهند کرد [۵۵].
از سوی دیگر فیصل فرزند شریف حسین به نمایندگی از سوی او جهت شرکت در کنفرانس صلح به پاریس و لندن عزیمت کرد و پس از فرانسه در لندن با وایزمن دو ملاقات برپا نمود و در غیاب اجازه پدر توافقی را با صهیونیستها و شخص وایزمن امضا کرد که پس از تأسیس دولت فلسطین نسبت به اجرای اعلامیه بالفور اقدام شود و تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین نیز در دستور کار قرار گیرد [۵۶].
ولی این توافقات خیانتآمیز تغییری در موضع مخالف ملت عرب نداشت و اعتراضات مردمی در قبال این تصمیم نیابتی در حال افزایش بود که با مسافرت بالفور به فلسطین به اوج خود رسید و عدهای در درگیریهای میان اعراب و یهودیان کشته شدند و حتی دخالت دولت انگلیس هم منجر به خاموشکردن این اعتراض تا سال ۱۹۲۹ و قیام براق نشد [۵۷].
اجرای اعلامیه بالفور
بلافاصله پس از صدور اعلامیه بالفور در تاریخ دوم نوامبر ۱۹۱۷، وزارت خارجه انگلیس، شعبه ویژهای جهت تبلیغ اهداف صهیونیستها تأسیس کرد که این شعبه تحت نظارت اداره اطلاعات وزارت خارجه و با کارگردانی یک مبلغ کهنهکار صهیونیست بهنام آلبرت هیامسون وظیفهی جلب توجه یهودیان ساکن فلسطین و سایر نقاط جهان را بهسوی اهداف صهیونیستها بر عهده گرفت [۵۸]. با اشغال بیتالمقدس در ۹ دسامبر ۱۹۱۷ و ورود ژنرال سِر ادموند آلنبی در ۱۱ دسامبر، آخرین سنگر مسلمانان علیه قوای انگلیس اشغال شد و شعبه تبلیغات وزارت خارجه انگلیس فعالیتهای خود را دو چندان نمود [۵۹].
ار چپ به راست: ادموند آلنبی – آرتور جیمز بالفور – هربرت ساموئل
از سوی دیگر با صدور اعلامیه بالفور داوطلبان خدمت در «لژیون یهود» بهعنوان شاخه نظامی از یهودیان در ارتش بریتانیا افزایش یافت [۶۰]. گویی ارتش صهیونیستی تحت لوای بریتانیا آموزش میدید و بر تجارب خود در نبرد با دشمنان میافزود.
در هجدهم ژانویه ۱۹۱۹ در کنفرانس صلح ورسای «فلسطین بهعنوان سرزمین اجدادی یهودیان تأیید شد و در حالیکه مسئولیت این سرزمین به روچیلدها واگذار شد، در عمل تحت کنترل بریتانیا درآمد. همانگونه که روچیلدها بریتانیا را تحت کنترل خود داشتند در آن زمان کمتر از یک درصد از جمعیت فلسطین، یهودی بودند، جالب اینکه میزبان کنفرانس صلح ورسای، رئیس یهودی آن یعنی بارون ادموند دی روچیلد بود.» [۶۱]
در واقع از این زمان به بعد ظرف ۳۰ سال تا سال ۱۹۴۸، بریتانیا پایههای دولت یهود در فلسطین را بنیان نهاد. همچون کودکی نامشروع که آن را در سال ۱۹۱۷ به دنیا آورد و ظرف ۳۰ سال پروراند و پس از آن به این موجودیت، استقلال بخشید. طی کردن این روند را میتوان از این بیان صهیونیستی وایزمن به وضوح شاهد بود:
دولتها باید با طمأنینه، بهتدریج، منظماً و با صبر و حوصله برپا شوند؛ بنابراین ما میگوییم که چون ایجاد یک جامعه مشترکالمنافع یهودی در فلسطین آرمان نهایی ماست…. راه رسیدن به آن از مراحل میانی چندی عبور میکند. یکی از این مراحل میانی که امیدوارم بهعنوان یکی از پیامدهای جنگ بهزودی به سر برسد این است که کشور زیبای فلسطین از سوی قدرت بزرگ و عادلی [!] چون بریتانیای کبیر حمایت شود. یهودیان زیر لوای چنین قدرتی خواهند توانست آن دستگاه اجرایی را که برای پیادهکردن طرح صهیونیسم لازم است، برپا دارند و گسترش دهند [۶۲].
نقد حقوقی اعلامیه بالفور
اعلامیه بالفور در زمانی صادر شد که جمعیت یهودیان در فلسطین با بالاترین برآورد و پس از نزدیک به ۳۰ سال مهاجرت غیرقانونی در دوره امپراتوری عثمانی به کمتر از ۸% از کل جمعیت فلسطین میرسید [۶۳] و این اولین و کافیترین دلیل بر بطلان حقوقی این اعلامیه است.
این اعلامیه به لحاظ مختلف از نظر اصول و قواعد بینالمللی بیاعتبار است:
اولاً در مورد سرزمینی صادر شده است که انگلستان نهتنها هیچگونه حاکمیتی بر آن نداشت، بلکه در تاریخ صدور آن حتی از نظر نظامی نیز تحت کنترل این کشور نبود. فلسطین در آن زمان هنوز رسماً بخشی از امپراتوری عثمانی بود.
ژول بدوان رئیس سابق دیوان بینالمللی دادگستری در اینباره مینویسد:
هیچ حکومتی حق ندارد به طور دلخواه صلاحیت و شایستگی خود را به قیمت موجودیت سایر ملتها و کشورها توسعه دهد. حقوق بینالملل صلاحیت دولت بریتانیا را به جز برای قلمرو حکومتی خود انگلستان و نسبت به تبعه و ملتش به رسمیت نمیشناسد [۶۴].
نویسندهی دیگری به خوبی وضعیت ناشی از اعلامیه بالفور را به تصویر کشیده است:
یک ملت بهطور رسمی قلمرو یک ملت دوم را به یک ملت سوم وعده داده است [۶۵].
ثانیاً اعلامیه بالفور مسلماً با وعدهای که انگلستان در مورد استقلال سرزمینهای عربی قبل و بعد از صدور آن داده بود، تعارض داشت.
ثالثاً سرنوشت فلسطین در تعامل با یک سازمان سیاسی (سازمان جهانی صهیونیسم) تعیین میشد که هدف اعلامشدهی آن استقرار بیگانگان در فلسطین بود. این امر چیزی جز نقض آشکار حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین نیست. چه هدف اصلی ایجاد یک وطن ملی یهود باشد و چه ایجاد یک کشور یهودی [۶۶]. دلیل و منطق بالفور در نقض حقوق فلسطینیان جالب توجه است وی اظهار میدارد:
«ما در نظر نداریم در فلسطین حتی جویای نظر ساکنان فعلی آن کشور بشویم.» [۶۷]
وقاحتی که در خصوص تحت قیمومت قرار دادن فلسطین با آن سابقهی تمدنی، فرهنگی و مذهبی مرتکب شد و با زور اسلحه و کشتار و اخراج، با همدستی میلیشیای یهودی در سراسر دوره قیمومت، سرزمین فلسطین را پاکسازی قومی [۶۸] کردند.
متن دیگری بیاعتباری این اعلامیه را از لحاظ حقوقی چنین برمیشمارد:
۱. بریتانیا حق نداشته است سرزمینی را که به او تعلق ندارد به افرادی بدهد که برای دریافت آن محق نبودند. جامعه ملل حق قیمومت انگلستان بر فلسطین را در ۲۰ ژوئن ۱۹۲۲ اعلام کرد.
2. اعلامیه بالفور نتیجهی توافق جمعی میان کشورها نیست؛ بلکه نامهای است که به شخصی نوشته شد و روچیلد در واقع نمایندهی همهی یهودیان نبود.
3. حقوق جنگ به انگلستان اجازه نمیدهد سرزمین اشغالشده را در اختیار خود بگیرد و ورود سربازان انگلستان به فلسطین منجر به این نمیشود که حاکمیت عثمانی بر فلسطین به انگلستان منتقل گردد.
4. اعلامیه بالفور به حقوق مکتسبه مردم فلسطین ضربه زد و آن را نقض کرد. متفقین رسماً پذیرفته بودند که مردم غیرتُرک امپراتوری عثمانی باید از قید سلطه رها شوند و ارادهی آنها برای تأسیس حکومتهای ملی، اساسی تلقی شود.
5. اعلامیه بالفور با مواد میثاق جامعه ملل و بهویژه ماده ۲۰ آن تناقض داشت.
6. اعلامیه بالفور نقض تعهدات بریتانیا به اعراب بر اساس مکاتبات شریف حسین- ماکماهون بود.
7. دولت انگلستان با صدور اعلامیهها و بیانات خود، در برابر اعلامیه بالفور موضعی مبهم اتخاذ کرد؛ از جمله در پیام هوکارت به شریف حسین، نامه بازت در سال ۱۹۱۸، اعلامیه به هفت شخصیت عرب در ژوئن ۱۹۱۸، اعلامیه مشترک فرانسه و انگلستان در نوامبر ۱۹۱۸. [۶۹]
اعلامیه بالفور در ایران
مدارس آلیانس اولین جای پای یهودیت جهانی در ایران بود که در سال ۱۸۷۳ (۱۲۵۲ش) ناصرالدین شاه وعده برپایی آن را به روچیلد و کرومیو در ایران داد و ۲۵ سال بعد از آن، در ۱۸۹۸ (۱۲۷۷ش) در دوران حکومت مظفرالدین شاه اولین شعبه آن در تهران افتتاح گردید و بهدنبال آن بهصورت مرتب در همدان ۱۹۰۰ (۱۲۷۹ش)، اصفهان ۱۹۰۱ (۱۲۸۰ش)، شیراز و سنندج ۱۹۰۳ (۱۲۸۲ش)، نهاوند و کرمانشاه ۱۹۰۴ (۱۲۸۳ش)، بیجار ۱۹۰۶ (۱۲۸۵ش)، بروجرد ۱۹۱۳ (۱۲۹۲ش)، یزد ۱۹۲۶ (۱۳۰۵ش)، کاشان ۱۹۲۹ (۱۳۰۸ش) این مدارس دایر گردید [۷۰].
با فضایی که مشروطیت در کنار افتتاح مدارس آلیانس برای یهود فراهم کرد، روزنامه شالوم در سال ۱۹۱۵ (۱۲۹۴ش) بهعنوان اولین روزنامه یهودی نیز فعالیت خود را آغاز نمود [۷۱].
این تحرّک سرآغازی بود برای تأسیس شبکه به هم متصل یهودیان در ایران که مقدمه تأسیس انجمن کلیمیان ایران شد. آنگاه با تشکیل انجمن صیونیت ایران پس از صدور اعلامیه بالفور به نقطه اوج خود رسید.
به قدرت رسیدن رضاشاه و ورود یهودیان به مجلس و انتشار نشریات دیگر، یهودیان ایران را به جریان صهیونیسم در جهان متصل نمود.
عدهای بر این اعتقادند که درباره تشکیل صهیونیسم در ایران دو روایت وجود دارد: روایت با نظر اول معتقد به تشکیل گروهی در همدان در سال ۱۹۱۰ (۱۲۸۹ش) بهعنوان اولین تشکیلات صهیونیستی هستند که بعداً با تأسیس گروه تحقیق در مورد زبان عبری و راهاندازی روزنامه شالوم به سردبیری مردخای شالوم به فعالیت خود ادامه داد و گروه دوم معتقدند که با صدور اعلامیه بالفور تشکیلات صهیونیستی در ایران آغاز به کار کرد که با راهاندازی انجمن تقویت زبان عبری با مسئولیت سلیمان کهن صدق در سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۷ش) و بعد تشکیل انجمن صیونیت یا سازمان صیونیست ابعاد جدیدی یافت. بعد از این عزیزالله نعیم که در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹ش) کتاب تاریخ جنبش صهیونیستی را به زبان فارسی نوشت، بهعنوان دومین رئیس این انجمن در اولین کنگره صهیونیستهای ایران انتخاب شد [۷۲].
حبیب لوی
حبیب لوی نویسنده کتاب سه جلدی تاریخ یهود ایران، شرح مفصّلی از چگونگی تشکیل انجمن صهیونیت ایران با اعتنا بر نظر دوم در جلد سوم از کتاب خود در چند صفحه ارایه میکند. او مینویسد:
یهودیان ایران که از این جریان و ارزش این واقعه تاریخی بیاطلاع بودند، چند روز بعد (۵ نوامبر ۱۹۱۷) از این اعلامیه به وسیله صهیونیستهای شهر سنپترزبورگ باخبر شدند. تلگراف مربوط به این خبر توسط عزیزالله تیزایگر به پیشوای روحانی یهودیان تهران ارسال شده بود [۷۳].
حبیب لوی صدور اعلامیه بالفور در ایران را منشأ انسجام قوم یهود میداند و مینویسد:
پس از اطلاع جامعه یهود تهران از صدور اعلامیه بالفور، هیجانی در بین یهودیان تهران و سایر شهرستانهای ایران ایجاد گردید و عدهای از جوانان یهود تهران بدواً در کنیسه خاله و بعد در کنیسه حکیم آشر گرد هم جمع شده درصدد تشکیل انجمنی برای اصلاح امور جامعه خود برآمدند [۷۴].
این اتفاقات در جامعه یهودی ایران در حالی رقم میخورد که آقای ولایتی در کتاب ایران و مسئله فلسطین از نبود مدارک قابل توجه [۷۵] از صدور اعلامیه بالفور و تبعات آن در میان اسناد وزارت امورخارجه، خبر میدهد. در حالیکه حبیب لوی در خاطرات خود به شرح ابعاد دیگری از صدور اعلامیه بالفور در ایران میپردازد و مینویسد:
با این خبر ولولهای در جامعه یهودیان ایران انداختند. خیلیها حس میکردند که ماشیح ظهور کرده و مصیبتهای قومی تمام شده و باید هر چه زودتر راهی خاک اسرائیل بشوند [۷۶].
حبیب لوی که خود از اعضای اولیه انجمن صیونیت در ایران است از تأثیر انجمن که پس از صدور اعلامیه بالفور در ایران شکل گرفته میگوید:
بستگی به انجمن صیونیت زندگانی آتی مرا تعیین کرد و دلبستگیام را به سرزمین ایسرائل ده چندان کرد. به طور کلی وجود انجمن صیونیت با هیجده شعبهای که در شهرستانها داشت، تحول بسیار بزرگی در جامعه یهودیان ایران به وجود آورد [۷۷].
البته در این میان لوی به اختلافات میان جامعه یهودی ایران نیز اشارهای کوتاه میکند و اینکه افرادی همچون مسیو حییم اعلامیه بالفور را انگلیسی دانسته و جشن مربوط به آن را تحریم کردند [۷۸]. این اختلافات جنبهی حکومتی پیدا کرد و نهایتاً منجر به اعدام مسیو حییم گشت.
حاخام یدیدیا شوفط نیز از تبعات صدور اعلامیه بالفور در ایران به جشن مربوط به آن در کاشان با حضور یهودیان و حتی علمای مسلمان [!] و مسئولین شهر بهصورت مفصل میپردازد [۷۹]. از سوی دیگر فردی نیز به نام موسی نیکبخت در جلد سوم از مجموعه تروعا به ذکر خاطراتی از برپایی جشن بزرگداشت صدور اعلامیه بالفور در همدان میپردازد [۸۰] که بسیار مفصل و باشکوه است و حتی به دستور احمدشاه برای برپایی جشن در سراسر کشور به همین مناسبت اشاره میکند که در جای خود قابل تأمل است.
مراسم بزرگداشت اعلامیه بالفور در مدرسه آلیانس همدان، ۱۹۱۸م
از حوادث مقارن با صدور اعلامیه بالفور در ایران، قحطی سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ (۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ش) است که اخیراً اسنادی از آن -در قالب آثار پژوهشی- توجه بسیاری از محققین را به خود جلب کرده است. در اسناد مربوط به این فاجعه در ایران که جان بسیاری از ایرانیان را گرفت، آمده است که اهتمام خاصی نسبت به رفع گرسنگی و نیاز یهودیان از سوی دول خارجی بهویژه امریکا در خلال قحطی شده است [۸۱].
و جالب اینکه با این کمکها، این یهودیان بودند که به قول حبیب لوی بعد از صدور اعلامیه بالفور تحت چند واقعهی یهودستیزانه قرار گرفتند و در خلال این قحطی از نزدیک به ۱۰ میلیون ایرانیِ کشته شده سخنی به میان نمیآید.
حبیب لوی به ماجرای شیخ عبدالنبی در سال ۱۹۲۲ (۱۳۰۱ش)، ماجرای سقاخانه آشیخ هادی، غائله سیمیتقو و کشتار یهودیان آذربایجان… بهعنوان وقایع یهودستیزانه اشاره میکند و از هر سو فضا را برای مهاجرت یهودیان از ایران به فلسطین مهیا میبیند و حتی از مهاجرت ۶ هزار نفری یهودیان آذربایجان در همان سال ۱۹۲۲ به اورشلیم میگوید [۸۲].
در واقع اولین پیامد صدور اعلامیه بالفور بهصورت عملی برای تشکیل دولت یهودی، مهاجرت بود که در ایران بر اساس اسناد، هم از ایران و هم از طریق ایران بوده است [۸۳]. حبیب لوی پیامد ناشی از واقعهی یهودستیزی در محله یهودیان تهران را مهاجرت ۱۰۰۰ تن از یهودیان تهران به اورشلیم ذکر میکند [۸۴]. جالب اینکه با احصاء آمار و سرگذشت یهودیان ایرانیتبار رژیم صهیونیستی، به ایرانیانی برخواهیم خورد که برای اولینبار از ایران پس از صدور اعلامیه بالفور و با سوءاستفاده از فضای یهودستیزانه به فلسطین مهاجرت کردهاند [۸۵]. حتی بخشی از این یهودیان که در قالب یک انجمن در فلسطین اشغالی به سر میبرند از یهودیان مشهد هستند [۸۶] و تعداد آنها در سال ۱۹۳۰ (۱۳۰۹ش) به دو هزار نفر میرسید. آمارها حاکی از آن است که در طول دوره قیمومت ۳۰ساله انگلیس در فلسطین، ۳۵۳۶ یهودی ایرانی به فلسطین مهاجرت کرده است [۸۷].
با صدور اعلامیه بالفور نهتنها، سقف حمایتی از سوی بریتانیا برای یهودیان در فلسطین ایجاد شد، بلکه فضایی فراهم گردید تا فرقه بهائیت نیز در سایه توجه استعمار در این قلمرو اشغالی بهویژه در دوره قیمومت، جانی تازه نماید.
در ایام جنگ جهانی اول از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ که فلسطین طی مبارزه نیروهای انگلیسی به فرماندهی ژنرال آلنبی اشغال گردید، عباس افندی [فرزند میرزا حسینعلی نوری] به علت صدماتی که از طرف ترکها به وی و همکیشان او وارد شده بود، مخفیانه کمکهای زیادی به نیروهای انگلیسی نموده؛ بهطوری که جمال پاشا فرمانده کل نیروهای عثمانی در فلسطین قسم خورده بود که اگر دستش به عباس افندی برسد، در همین شهر حیفا بالای کوه کرمل که امروزه محل دفن اوست، او را به دار خواهد زد. لرد بالفور وزیر خارجه وقت انگلیس که از این تهدید فرمانده کل عثمانی باخبر شده بود، طی تلگرافی به ژنرال آلنبی دستور حمایت و حفظ جان عباس افندی و همکیشان وی را صادر کرده بود [۸۸].
اعلامیه بالفور در صد سالگی
با وجود هزینههای بسیار زیاد صهیونیسم و رژیم صهیونیستی برای جهان اسلام و منطقهی غرب آسیا ظرف بیش از صد سال گذشته، نمیتوان از یک واقعیت آشکار به سادگی گذر کرد که صهیونیستها با تمام عقبهی مالی، سیاسی، تبلیغاتی و حمایت قدرتها و حماقت برخی اعراب سازشکار، نتوانستند به غایت مطلوب خود برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین نائل آیند و بهنظر میرسد که برخی از سران جامعه یهودی پس از این تجربهی تلخ به این نتیجه رسیدهاند که با ابراز مخالفت نسبت به صهیونیسم، کلیّت یهود را از رفتار جنایتبار صهیونیسم تبرئه کرده و تمام بار این کارنامهی سیاه را بر دوش عدهای قلیل از صهیونیستهایی که هنوز خود را پایبند به اسرائیل میدانند، بیندازند.
تمبر یادبود صدمین سال صدور بیانیه بالفور
اگرچه ترزا می بهعنوان نخستوزیر کشوری که به یهودیان این حق غیر قانونی را داد، پس از ۱۰۰ سال از آن دفاع کرد [۸۹] ولی عملاً رژیم صهیونیستی کاری جز برپایی یک جشن و دعوت از نتانیاهو نتوانست انجام دهد. موضع این دولت در قبال انتقال سفارت امریکا از تلآویو به قدس مؤید این عجز است [۹۰] که سراسر اردوگاه غرب و صهیونیسم را در برگرفته است.
مصاحبه جیکوب روچیلد بزرگ خاندان روچیلد در انگلیس با دانیل توب سفیر سابق اسرائیل در لندن که مجری برنامه «بالفور ۱۰۰» بود، حداقل کاری بود که نوادگان روچیلد برای بزرگداشت اعلامیهای که خود عامل به اجرای آن نبودند، انجام دادند.
جیکوب روچیلد، حامی اصلی لرد دیوید آلیانس ایرانی اهل کاشان در این برنامه ضمن نشان دادن نسخه اصلی از اعلامیه بالفور که نزد این خاندان باقی مانده، از نقش پنهان دختر عموی خود دوروتی در جریان صدور اعلامیه بالفور پردهبرداری میکند؛ نقشی که در علاقهمند کردن خاندان روچیلد به ایده صهیونیسم بسیار مهم بوده است [۹۱].
نقش بسیار مهمی که باید فردی از خاندان روچیلد ایفا کند تا یک پولدار یهودی که به عبارتی در آن زمان بر قله ثروت و مکنت از یهودیان نشسته، تا یک حرکت سیاسی، با نامهنگاری به او تضمین گردد و الا هیچ شخصیت سیاسی، علمی و دیپلماتیک یهودی نمیتوانست متضمن چنین حرکتی باشد. و این مصداق دیگری است از پیوستگی موجودیت یهود با پول.
نویسنده: علیرضا سلطانشاهی
منابع و مآخذ:
۱. جفری لوئیس، بالفور و وایزمن، ترجمه مهرداد ملایی، تهران، گروه مطالعات اندیشهورزان آریا، ۱۳۹۵، ص۴۹.
2. لیونل والتر روچیلد Lionel Walter Rothschild
3. Balfour Decleration
4. لرد روچیلد گرامی
بسیار خوشوقتم که از جانب دولت اعلیحضرت همدردی و همدلی خود با خواستهها و آرزوهای یهودیان صهیونیست که به هیئت وزیران تقدیم و با آن موافقت شده، ابلاغ نمایم. دولت اعلیحضرت تأسیس وطن ملی برای ملت یهود در فلسطین را با علاقه دنبال میکند و برای فراهم کردن امکان برپایی آن تمام تلاش خود را خواهد کرد. اما باید به روشنی دانست که هرگز نباید کاری بر خلاف و به زیان حقوق مدنی و مذهبی گروههای غیر یهودی ساکن فلسطین یا حقوق و موقعیت قانونی یهودیان در دیگر کشورها انجام شود. سپاسگزار خواهم شد اگر این بیانیه را به اتحادیه صهیونیسم برسانید. آرتور بالفور
5. Arthur James Balfour
6. برای اطلاع بیشتر رک: علیرضا سلطانشاهی، پانترکیسم و صهیونیسم، تمدن ایرانی، ۱۳۸۶.
7. برای اطلاع بیشتر رک: آنتونی آلفری، ادوارد هفتم و دربار یهودی او، ترجمه ناهید سلامی و غلامرضا امامی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۹۵.
8. دیوید هرست، تفنگ و شاخه زیتون، ترجمه رحیم قاسمیان، بنیاد، ۱۳۷۰، ص۳۴.
9. حمید احمدی، ریشههای بحران در خاورمیانه، کیهان، ۱۳۷۷، ص۱۵۳.
10. همان، ص۳۵.
11. دیوید هرست، همان، ص۳۵.
12. دیوید فرامکین، صلحی که همه صلحها را به باد داد، ترجمه حسن افشار، ماهی، ۱۳۹۶، ص۲۵۶.
13. همان، ص۲۶۳.
14. همان، ص۲۵۷.
15. همان، ص۲۵۶.
16. این کتاب متأسفانه در ایران توسط مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر بدون ذکر مقدمه بالفور در سال ۱۳۷۷ منتشر شده است.
17. واگنر از موسیقیدانهای معروف که به دلیل داشتن جایگاهی رفیع در حاکمیت نازیسم در آلمان شدیداً مورد بغض یهودیان است و حتی موسیقی و آثار او در اسرائیل ممنوع میباشد. شایان ذکر است در برخی از منابع از کازیما واگنر بهعنوان همسر واگنر یاد شده است.
18. یهودیان شرق اروپا که به زبان عبری و اروپایی شرقی که ترکیب آن ییدیش است، سخن میگویند.
19. عبدالوهاب المسیری، دایرهالمعارف یهود و یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر خاورمیانه، نشر دبیرخانه کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین، ۱۳۸۳، ج۶، ص۴۵. دیوید هرست در کتاب تفنگ و شاخه زیتون نیز به این موضع بالفور در مخالفت با یهودیان اشاره میکند.
20. عبدالوهاب المسیری، همان، ص۴۶.
21. همان، ص۴۴.
22. جفری لوئیس، همان، ص۱۱۳.
23. اندرو کارینگتن هیچکاک، صهیونیسم در مسیر سلطه، ترجمه محمدیاسر فرحزادی، تهران، ساقی، ۱۳۹۱، ص۸۵.
24. جفری لوئیس، همان، ص۵۰.
25. عبدالوهاب المسیری، همان، ص۴۶.
26. همان.
27. جفری لوئیس، همان، ص۸۰-۶۷.
28. دیوید هرست، همان، ص۳۷.
29. همان.
30. جان کوئیگلی، فلسطین، اسرائیل؛ رویارویی با عدالت، ترجمه سهیلا ناصری، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۷۲، ص۱۹-۱۸.
31. همان.
32. دیوید فرامکین، همان، ص۲۸۲-۲۸۱.
33. همان.
34. مجلس لردان انگلستان با درج اعلامیه بالفور در سند قیمومت به فلسطین مخالف بود. لرد اسلینگتون در مجلس لردان اعلام کرده بود که اعلامیه بالفور ناقض تعهدات ما به فلسطینیهاست… به علاوه به نظر این لرد، بسیاری از مردم یهود نسبت به طرح صهیونیستها بدبین بودند.
در رأیگیری مجلس عوام انگلستان [نیز] نمایندگان با رأی ۶۰ در برابر ۲۹ با اعلامیه بالفور و سند قیمومت مخالفت کردند و انگلستان ناچار با حمایت امریکا و دیگران، سند قیمومت را در جامعه ملل به تصویب رساند. مجلس لردان انگلستان نیز به دنبال مخالفت مجلس عوام با آن مخالفت کرده بود. (حمید احمدی، همان، ص۱۶۴)
35. همان، ص۲۸۳.
36. جفری لوئیس، همان، ص۱۴۳-۱۴۲.
37. دیوید فرامکین، همان، ص۲۸۵.
38. آلیسون وبر، انجمن سری پروشیم، ترجمه علیرضا ثمودی، خبرگزاری فارس، تهران، ۱۳۹۴، ص۷۱-۶۶.
39. دیوید فرامکین، همان، ص۲۸۳.
40. لورنس دیوید سون، فلسطین نگاه امریکائیان، ترجمه حسن گلریز، نی، تهران، ۱۳۸۸، ص۳۶.
41. همان.
42. اندرو کارینگتن هیچکاک، همان، ص۸۱.
43. همان، ص۸۵.
44. لورنس دیوید سون، همان، ص۳۳.
45. آلیسون وبر، همان، ص۳۸.
46. دیوید فرامکین، همان، ص۲۸۸.
47. آلیسون وبر، همان، ص۲۳.
48. همان، ص۲۲.
49. همان.
50. لنی برنر، صهیونیسم در عصر دیکتاتورها، ترجمه زهرا مرداینسب، تهران، ساقی، ۱۳۹۱، ص۲۰.
51. نامهنگاری شریف حسین و ماکماهون و توافق فیصل وایزمن و مذاکرات ملک عبدالله با صهیونیستها در تاریخ منطقه معروف است.
52. حمید احمدی، همان، ص۱۵۹.
53. دیوید فرامکین، همان، ص۲۸۶.
54. همان، ص۲۸۵.
55. حمید احمدی، همان، ص۱۵۹.
56. همان، ص۱۶۸-۱۶۷.
57. فضلالله نورالدینکیا، خاطرات خدمت در فلسطین، تهران، آبی، ۱۳۷۷، ص۲۸۷.
58. دورین اینگرامز، بذرهای توطئه (گزیده اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس از اعلامیه بالفور تا قیمومت انگلیس بر فلسطین)، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، مؤسسه اطلاعات، ۱۳۷۰، ص۱۷.
59. همان.
60. لنی برنر، مشت آهنین، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۰، ص۶۴.
61. اندرو کارینگتن هیچکاک، همان، ص۸۹.
62. دیوید هرست، همان، ص۳۷.
63. آلیسون وبر، همان، ص۳۷.
64. سیرالله مرادی، مجموعه مقالات همایش فلسطین از منظر حقوق بینالملل، دانشگاه شهرکرد، ۱۳۸۳، ص۲۶۵-۲۶۴.
65. همان.
66. همان.
67. همان.
68. اذعان صریح ایلان پاپه یهودی صهیونیست به صورت مستند در یک کتاب با همین عنوان نسبت به فلسطینیها.
69. حمید احمدی، همان، ص۱۶۴-۱۶۳.
70. هومن سرشار، فرزندان استر، ترجمه مهرناز نصریه، تهران، کارنگ، ۱۳۸۴، ص۱۹۴.
71. امنون نتصر، یهود، ایران، اسرائیل، گفتوگو و نگارش، منشه امیر، اورشلیم، ۲۰۱۴، ص۴۳۰-۴۲۹.
72. هومن سرشار، همان، ص۲۳۷-۲۳۲.
73. حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران، یهودا بروخیم، ۱۳۳۹، ج۳، ص۷۸۹-۷۸۷.
74. همان، ص۹۰۱-۸۹۹.
75. علیاکبر ولایتی، ایران و مسئله فلسطین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶، ص۵۸.
76. حبیب لوی، خاطرات من، نشر بنیاد فرهنگی حبیب لوی، ۱۳۸۱، ص۶۲.
77. همان.
78. حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، همان، ص۹۵۶-۸۹۹.
79. یدیدیا شوفط، بربال خرد پژوهشی از گوئل کهن، لسآنجلس، نشر بنیاد فرهنگی یدیدیا شوفط، ۱۳۸۸، ص۸۲؛ منوچهر کوهن، خاطرات حاخام یدیدیا شوفط، لسآنجلس، بنیاد فرهنگی آموزش یدیدیاشوفط، ۲۰۰۱، ص۷۴.
80. هما سرشار، یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر، امریکا، مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی، ۱۹۹۹، ج۳، ص۲۶۱-۲۵۷.
81. محمدقلی مجد، قحطی بزرگ، ترجمه محمد کریمی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۷، ص۲۰۶-۲۰۳.
82. حبیب لوی، خاطرات من، همان، ص۷۸-۶۳.
83. علیاکبر ولایتی، همان، ص۶۹.
84. حبیب لوی، خاطرات من، همان، ص۷۱-۶۳.
85. مأمون کیوان، یهود در خاورمیانه، ترجمه فاطمه کاظمی، تهران، گروه مطالعات اندیشهورزان آریا، ۱۳۹۴، ص۱۵۲-۱۵۱.
86. همان.
87. همان.
88. فضلالله نورالدینکیا، همان، ص۱۱۷-۱۱۶.
89. سایت بیبیسی فارسی ، ۱/۷/۱۳۹۶.
90. مقام معظم رهبری در روز یکشنبه ۱۲/۹/۱۳۹۶ به مناسبت عید میلاد حضرت پیامبر(ص)، موضع ترامپ در به رسمیت شناختن قدس بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی و تصمیم به انتقال سفارت خود از تلآویو به قدس را ناشی از عجز آنها دانستند.
91. سایت برنامه بالفور ۱۰۰.
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: