مروری بر تولد شوم یک غده سرطانی – قسمت سوم / انگلیس
در کتاب امثال سلیمان که یکی از کتب مهم تنخ (مجموعه متون مقدس یهودیان) بوده، اینگونه آمده است: «حکمت خانهی خود را ساخت و هفت رکن خود را تراشید.» از همین پیداست که جناب توماس ادوارد لورنس (Thomas Edward Lawrence)، تحقیق و مداقهی بسیاری در حکمت و عرفان شرقی، بهخصوص عرفان یهودیت داشته که اسم کتابِ زندگینامهی خودنوشتهاش را از عهد عتیق گرفته و «هفت رکن حکمت» (Seven Pillars of Wisdom) گذاشته است. کتابی که در ابتدای امر قرار بوده یک مجموعه اکتشاف علمی درمورد هفت شهر مهم غرب آسیا یعنی قاهره، مدینه، دمشق، حلب، سمورنا (شهری در ازمیر ترکیه)، استانبول و بیروت باشد. البته که این آقای باستانشناسِ افسرِ نظامیِ دیپلمات، اگر اسم کتابش را هفت رکن خدمت میگذاشت، بهتر بود. کاری که لورنس در غرب آسیا انجام داد، در اصل راه را برای سایکس – پیکو، اعلامیه بالفور و تشکیل حکومت قیمومیت بریتانیا در فلسطین و بقیهی بیانیهها (سور و لوزان و حتی کنفرانس صلح پاریس) بهصورت مستقیم و غیرمستقیم باز کرد.
آلنبی در مصر حتی به خواب هم نمیدید که اینگونه راحت وارد اورشلیم شود یا عثمانی، لشکرش در عقبه شکست بخورد و راحت فروبپاشد و مناطق چندقبیلهای عربی با خطکشی بریتانیا و فرانسه، تبدیل به کشورهای کوچکی شوند. هرچند طبق برخی اسناد، لورنس از قرارداد سایکس- پیکو و کلاهی که بر سرِ اعراب منطقه بهخصوص پسر شریف حسین یعنی ملک فیصل، رفت و همچنین بیانیه بالفور بیاطلاع بود و حتی بعد از آن، از این اتفاقات عصبانی هم شد. بسیاری خیال میکنند که تمام تصمیمات و اقدامات انگلیس در یک اتاق فکر مشترک و با هماهنگی تمام دستگاهها انجام میشود؛ اما وقتی تاریخ را بررسی میکنیم متوجه یک دودستگی و رقابت بین وزارت امورخارجه انگلیس، وزارت مستعمرات و سرویسهای نظامی- اطلاعاتی و دربار سلطنتی انگلیس میشویم.
لورنس، همانطور که در فیلم لورنس عربستان (Lawrence of Arabia) ساخته دیوید لین هم نشان داده شده، طی جنگ جهانی اول بهعنوان رایزن نظامی انگلیس برای رهبران عرب حجاز کار میکرد. در این دوران، پادشاهی و امارت حجاز در دست شریف حسین بود و سرهنگ «لورنس» نمایندهی دولت انگلیس در دربار وی بود. او در عربستان فرهنگ اعراب را مطالعه میکرد و نهتنها زبان عربی را بهخوبی بلد بود، حتی لهجههای قبایل مختلف را هم آموخته بود. او از پوشیدن لباس عربی و زندگی مثل مردان قبایل بیابانی احساس غرور میکرد و به همین دلیل لقب لورنس عربستان (Lawrence of Arabia) به او داده شد. لورنس در سال ۱۹۱۶ با متحد کردن قبایل عرب ساکن حجاز (از عبدالعزیز بن سعود تا شریف حسین و پسرانش) از سمت صحرا به بندر عقبه در شمال دریای سرخ حمله کرد و با پیروزی در این جنگ در میانهی جنگ جهانی اول تسلط عثمانی بر دریای سرخ را از بین برد. جدای از این، بخشی از مسیر خط حجاز که توسط عثمانی برای اتصال دمشق به فلسطین ساخته شده بود توسط توماس ادوارد لورنس، تخریب و نابود شد که در قسمت بعد به این خط آهن و ماجرای خط لولهی نفتِ کرکوک – عکا خواهیم پرداخت.
بنگاه حکمرانی شریف حسین و پسران
اینکه در مواجهه با اسرائیل، اعراب منطقه اینقدر تفاوت و اختلاف رأی با یکدیگر دارند؛ اینکه حتی در یک کشور، استانی با استانی دیگر، شهری با شهری دیگر نگاه متفاوتی به اسرائیل و مقاومت دارند؛ اینکه چرا مقاومت در کشوری راحت شکل میگیرد در کشوری دیگر نه یا سخت میشود در آنجا حرف از مقاومت و مبارزه با اسرائیل زد، با تمام دلایل متعددی که در طول سالیان شکلگرفته، یکی از دلایلش «نحوهی شکلگیری حاکمیتها» و «پراکندگی فرهنگی – اعتقادی» اقوام مختلف در منطقه است.
اینکه گفتیم سایکس – پیکو بدون درنظرگرفتن «پراکندگی قومی، نژادی و فرهنگی» خطکش به دست گرفتند و اقوام را تکهپاره کردند، یا سرِ یک سفره نشاندهاند، در اتفاقات سالهای بعدِ منطقه و نحوهی مواجههی آنها با اسرائیل و مقاومت بسیار اثرگذار و حائز اهمیت بوده. اینکه در بدو تولد سایکس – پیکو و بعد فروپاشی عثمانی چه تفکری بر مثلاً حجاز (عربستان کنونی)، عراق، اردن، سوریه و فلسطین حاکم بوده است که بهراحتی از دههی ۲۰ تا ۴۰ اقداماتی برای مهاجرت و اسکان یهودیان در منطقه غرب آسیا فراهم میشود. بعد از شورش اعراب علیه عثمانی و همکاری با لورنس و آلنبی، اتفاقات تماموکمال آنطور که همهی اعراب انتظار داشتند، پیش نرفت. سر شریف حسین و بهخصوص پسرش فیصل کلاه رفت. اعلامیه بالفور هم که فلسطین را به یهودیها میداد، با وعدهی انگلیس به اعراب و مسلمانان در تناقض آشکار بود. انگلیس به شریف حسین گفت یهودیان لطمهای به استقلال اعراب نمیزنند و شریف حسین هم باور کرد!
عراق؛ اما در آرزوی سوریه
فیصل اول، سومین پسر شریف حسین، در مکه به دنیا آمد؛ اما در استانبول بزرگ شد. یکی از کسانی که برای شورش اعراب علیه عثمانی، به لورنس خیلی کمک کرد، همین فیصل بود. لورنس میخواست به ایجاد یک کشور مستقل عربی کمک کند و به رهبری برای نیروهای هاشمی نیاز داشت. فیصل که بهجای فتح امپراتوری برای پدرش، آرزوی امپراتوری برای خود داشت، سعی کرد با عثمانیها مذاکره کند که بر اساس آن وی بر ولایتهای سوریه و موصل حکومت کند. قرارداد سایکس – پیکو او را از متفقین ناامید کرده بود و میخواست با مسلمانان هموطن خود کار کند.
فیصل در سودای پادشاهی بر شام (سوریه فعلی) به تشکیل یک دولت عربی در سوریه مستقر در دمشق کمک و هیئت عربی را در کنفرانس صلح پاریس در سال ۱۹۱۹، رهبری کرد. در سال ۱۹۲۰، کنگره ملی سوریه، فیصل را بهعنوان پادشاه اعلام کرد و ادعای فرانسه مبنی بر قیمومیت سوریه را رد کرد. در پاسخ، فرانسه چند ماه بعد به سوریه حمله کرد، پادشاهی را از بین برد و فیصل را تبعید کرد. انگلیسیها هم در کنفرانس قاهره (۱۹۲۱) فیصل را پادشاه جدید عراق اعلام کردند که طبق همان سایکس- پیکو توسط انگلیس اداره میشد.
اردن؛ دروازه قدس (اورشلیم)
عبدالله بن الحسین یا همان عبدالله یکم، فرزند دوم شریف حسین بود که در مکه به دنیا آمد. در استانبول درس خواند و در اورشلیم هم مُرد. پادشاه فعلی اردن، یعنی ملک عبدالله دوم نتیجهی همین عبدالله اول است.
بعد از بازگشت از استانبول و تحت تأثیر جنبشهای ناسیونالیستی دانشجویان جوان ترک، به جنبش ناسیونالیستهای عرب که خواهان استقلال سرزمینهای عربنشین امپراتوری عثمانی بودند، پیوست و نقش مهمی در گفتوگوهای پنهانی انگلیسیها در مصر با پدرش داشت. کنگره عراق سال ۱۹۲۰ عبدالله را شاه مشروط آن کشور اعلام کرد، ولی او قبول نکرد و جایگاه پادشاهی عراق به برادر او فیصل یکم سپرده شد. فرااُردن به سال ۱۹۴۶ به استقلال دست یافت و عبدالله بن الحسین در ۲۵ ماه مه همان سال بهعنوان سلطان آن، در شهر اَمان تاجگذاری کرد.
عبدالله یکم (سمت چپ) و ملک عبدالعزیز
عربستان؛ صحنه نزاع شریف حسین و عبدالعزیز
قبیله بن سعود در صحرای نجد (صحرای مرکزی عربستان و اطراف ریاض) و شرق عربستان ساکن بود. اداره غرب عربستان و نوار باریک ساحلی دریای سرخ تا عقبه، بهخصوص اداره مکه و مدینه و حرمین شریفین با خاندان هاشمی بود. عبدالعزیز در ریاض متولد شد ولی با خانوادهاش به کویت تبعید شدند؛ اما عبدالعزیز در ۱۹۰۲ توانست با گروه کوچکی کنترل ریاض را به دست بگیرد.
حسین بن علی هاشمی در استانبول متولد شد و در همان سالهای حضور عبدالعزیز در ریاض، شریف (حاکم/خادم) مدینه و مکه و مناطق ساحلی عربستان تا یمن بود. عبدالعزیز، تسلط خود را بر نجد تکمیل کرده و یک ارتش آموزشدیده را سازمان داد. انگلیس در جنگ جهانی اول برای برقراری دوستی با او تلاش مختصری کرد و در ۱۹۱۵ حکومت او را بر احساء (شرق عربستان) و نجد به رسمیت شناخت، اما در مجموع رقیب او، شریف حسین را که حجاز را تحت کنترل خود داشت، ترجیح میدادند. یعنی همان دورانی که لورنس هم با عبدالعزیز و هم با شریف حسین و پسرانش در ارتباط بود. پس از جنگ جهانی اول، حسین در اعتراض به اعلامیه بالفور و قیمومت انگلیس و فرانسه بر سوریه، عراق و فلسطین، از قبول معاهده ورسای خودداری کرد.
ادامه دارد…
نویسنده: محمد وحیدی
قسمت قبل ⇒ لینک مرتبط ⇐ قسمت بعد
««« پایان »»»
رنگهای بهکار رفته در متن:
رنگ آبی ⇐ کلمات کلیدی.
رنگ بنفش ⇐ تیترهای اصلی.
رنگ قرمز ⇐ لینک به خارج.
رنگ قهوهای ⇐ نقلقول.
…
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: