ریپورترها، اینتلیجنس سرویس و ایران – قسمت چهارم شبکه بدامن
شاپور ریپورتر و دورانی جدید
شاپورجی، پسر اردشیرجی ـ که پس از پدر در رأس کاست «اشرافیت اطلاعاتی» ایران قرار گرفت و میراث پدر را غنا بخشید، در ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ / ۸ اسفند ۱۲۹۹ بهدنیا آمد و اردشیر ۵۶ ساله نام پدربزرگ خود را بر این نوزاد گذارد.
ظاهراً پرورش کودکی و نوجوانی شاپور در محیطی انگلیسی-ایرانی بود، زیرا خصایصی که وی بعدها در دوران فعالیت اطلاعاتی در ایران بروز داد، نشانگر تسلط کامل او بر دو فرهنگ میباشد؛ تسلطی که قاعدتاً ناشی از توجه پدر به پرورش کودک با دقایق هر دو فرهنگ است. شاپور ۱۲ ساله بود که پدر را از دست داد و نتوانست چنانکه باید تجربهی غنی دودمان خود را از زبان او فرا گیرد. او بعدها داستان خاندان خود را از طریق وصیتنامهای شناخت که اردشیر پیش از مرگ به جای گذارده بود.
این وصیتنامه هرچند از نظر عاطفی مهمترین حلقه پیوند شاپورجی با میراث پدر و آشنایی او با خانوادهای بزرگتر که بدان تعلق داشت بود، ولی تنها مدخل ورود شاپور جوان به دنیای پر راز و رمز جاسوسی نبود. او بعدها که به مرحله بلوغ اطلاعاتی و سیاسی رسید و به بایگانی راکد MI-6 راه یافت، در میان انبوه اسناد ایران، بیشتر و بیشتر سیمای پدر را شناخت و با کاوش در گزارشات «خُفیهنویسان انگلیس» که تحت نظارت پدر شبکهای وسیع را در سراسر ایران تنیده بودند، با ظرایف و دقایق گذشته و حال ایران آشنا شد و چهرههای معاصر را، بهویژه حکومتگران ایران امروز را، با پیگیری اسراری که در لابهلای این اسناد سر به مُهر ثبت بود، بسیار بیش از خود آنان شناخت، بیهوده نبود که بعدها، شاپورجی در برخورد با رجال سیاسی و فرهنگی ایران بر روانشناسی موروثی این عناصر، تسلطی شگرف نشان داد. (۱)
بههر روی شاپور ریپورتر فقدان پدر را احساس نکرد. قرائن و شواهد نشان میدهد که تربیت و آموزش شاپور نوجوان را «دوستان» انگلیسی پدر به دست گرفتند و بهویژه لرد ویکتور روچیلد که ۱۱ سال از او بزرگتر بود، در تکفل و پرورش شاپور سهمی عمده داشت. در پرتو این توجهِ «خانواده اطلاعاتی بریتانیا» بود که شاپور ریپورتر تحصیلات دانشگاهی را در کمبریج به پایان رسانید و علاوه بر آن در سرویس اطلاعاتی بریتانیا در عالیترین سطوح آموزش دید. شاپور ریپورتر پس از پایان آموزش دانشگاهی و اطلاعاتی، در اواخر جنگ دوم جهانی بهعنوان «کارشناس جنگ روانی» سرویس اطلاعاتی بریتانیا به هندوستان اعزام شد و در بحبوحهی قیام استقلالطلبانه مردم هند در این سرزمین بود. او در این مأموریت توانایی و کارایی و استعداد فوقالعاده خود را نشان داد و پس از موفقیت در این آزمون شاپورجی ۲۶ ساله در سال ۱۹۴۷م. / ۱۳۲۵ ش. راهیِ تهران شد تا میراث پدر را بهدست گیرد. بدینسان، نخستین دوران فعالیت شاپور ریپورتر در ایران آغاز شد. (۲)
شاپور ریپورتر در جوانی
پیش از پیگیری فعالیتهای شاپورجی در این دوران، ضروری است تا با عمدهترین عوامل مؤثر در فضای سیاسی سالهای ۱۳۲۰ـ۱۳۳۲ آشنا شویم:
۱ ـ سقوط دیکتاتوری رضاخان در شهریور ۱۳۲۰، فضای آزادی نسبی پدید ساخت و مردم از بند رسته ایران تحت تأثیر گسست این قید سنگین و شرایط مساعد منطقهای دوران جنگ دوم جهانی جوشش انقلابی از خود بروز دادند. سقوط رضاخان فضای مساعدی ایجاد نمود تا فرهنگ اسلامی پس از دو دهه سرکوب خشن یک دورهی جدّی نوزائی را آغاز کند و با شکوفایی مجدّد حوزه علمیه قم بهرهبری آیتاللهالعظمی سیدحسین طباطبائی بروجردی و تلاش مجدّدین نستوهی چون امام خمینی و علامه سیدمحمدحسین طباطبائی و صدها روحانی و طلبه متعهد، بنیاد استوار مرحله نوینی از اصالتگرایی و خودبودگی فرهنگی ـ مکتبی پی ریخته شود. این نوزایی فرهنگی نوعی بازگشت به خویش و پرخاش علیه اسلامستیزی عنودانه و غربگرایی مستبدانه استعمار در ایران را در خود متبلور میساخت که کتاب کشفالاسرار امام خمینی (ره) شاخصترین نماد آن است. این جوشش در عرصه سیاست روز نیز بازتاب جدّی داشت و به پیدایش یک نهضت توانمند مردمی بهرهبری آیتالله سیدابولقاسم کاشانی و با نقش موثر «جمعیت فدائیان اسلامی» انجامید که آماجهای ضد استعماری و استقلالطلبانهای را پی میگرفت که بهویژه در نهضت ملی کردن صنعت نفت نمود یافت. جرج میدلتون، کاردار سفارت انگلیس، آیتاللهکاشانی را با کینهتوزی «یک عوامفریب آب زیرکاه مفسد و ضدغربی» میخواند (۳) و آن لمبتون، از گردانندگان شبکه اینتلیجنس سرویس در ایرن، نوشت:
مادام که نهضت [ملی کردن صنعت نفت] از سوی روحانیون با اصطلاحات اسلامی توجیه نشد، از پشتیبانی گسترده مردم برخوردار نبود. (۴)
استقلالطلبی و اصالتگرایی نهضت مردمی این دوران در این موضع آیتاللهکاشانی تبلور مییافت:
تمام ملت ایران که افتخار دارد زیر پرچم مقدس اسلام زندگی میکند، نفرت خود را به هرگونه سازش یا توسل به خارجیها بدون توجه به بلوک یا گروهی که تعلّق دارند اعلام میدارد. (۵)
۲ ـ ایران سالهای ۱۳۲۰ـ۱۳۲۲ یکی از عرصههای مهم رقابت سه قدرت پیروز جنگ دوم جهانی بود. طی دوران ۲۰ ساله دیکتاتوری رضاخان، ایران حیطهی انحصاری نفوذ بریتانیا شناخته میشد. پایان جنگ، فروپاشی امپراتوری استعماری بریتانیا و ورود فعال امپریالیسم جوان و ثروتمند آمریکا را به صحنه ایران در پی داشت. این دو قدرت هر چند در اساس دارای اهداف استراتژیک واحدی بودند، ولی این وحدت منافع با تضادهایی توأم بود که سرانجام پس از یک دورهی کشاکش به همپیوندی کامل رسید. در مقابل این دو قدرت متحد امپریالیستی، شوروی کمونیستی قرار داشت که با تکیه بر توّهم «تضاد آمریکا و انگلیس» دستاندازی به ایران را آغاز کرده بود. حضور سه قدرت سلطهطلب فوق در درون کشور به پیدایش جریانهای گوناگون سیاسی انجامید که هر یک مواضع یکی از سه قدرت روز را پاس میداشتند.
۳ ـ براساس اسناد موجود، در سالهای پس از جنگ دوم جهانی کمپانیهای معظم نفتی ایالات متحده آمریکا و مجتمع نفتی رویال داچ شال از انحصار نفت ایران توسط شرکت نفت انگلیس خشنود نبودند و به تسخیر این گنجینه با ارزش چشم طمع داشتند و در این کشمکش شرکت نفت انگلیس و رئیس قدرتمند آن سِر ویلیام فریزر، گاه حتی بهرغم دولت «کارگر»ی کلمنت اتلی (۶) (۱۹۴۵ـ۱۹۵۱)، به شدت از این سنگر پاسداری میکرد. سهم قابل توجهی از شرکت شل به روچیلدهای انگلیس تعلّق داشت و برخی از کمپانیهای نفتی تولیدکننده در آمریکا (کارتل نفتی موسوم به «کمیسیون راهآهن تگزاس») از قطع نفت خاورمیانه که منجر به صعود قیمت نفت در بازار جهانی شود سود میبردند. ماکس تورنبرگ، کارمند سابق شرکت نفت تگزاس و مشاور نفتی وزارت خارجهی دولت «دمکرات» آمریکا نماینده این مشی در ایران و مشاور دکتر محمد مصدق بود. (۷) منافع این کمپانیها با امیال توسعهطلبانه امپریالیسم آمریکا برای رسوخ بیشتر در حریم امپراتوری فروپاشیده بریتانیا همخوانی داشت. لذا آنان در پیدایش و تقویت یک جریان غربگرای «ناسیونالیست» که خود را رهبر نهضت استقلالطلبانه موجود وانمود سازد و بهسان دوران مشروطه حوادث را به بیراهه کشد، ذینفع بودند.
طبق اسناد مندرج در کتابِ مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی (۸) تنها پس از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بود که دو قدرت امپریالیستی آمریکا و انگلیس از سیر رویدادها در ایران به وحشت افتادند و اعادهی مجدد یک دیکتاتوری را در سر پروراندند:
کاشانی تودهی انبوهی را بهمنظور اعتراض به انتصاب قوام جمعآوری کرد، در حالیکه مصدق طی آن چند روز از انظار عموم غایب بود… (۹)
میدلتون بیدرنگ رویدادهای ۲۱ ژوئیه [۳۰ تیر ۱۳۳۱] را «نقطهی عطفی در تاریخ ایران» دانست… میدلتون یک روز پس از این واقعه نوشت: «…عوامفریبان جبهه ملی بهویژه کاشانی به این شورش شکل ظاهری یک قیام خودجوش مردمی را دادهاند…». (۱۰)
در این مرحله، انگلیسیها با ترفند بزرگنمایی «خطر کمونیسم» موفق شدند نظر مساعد دولت جدید «جمهوریخواه» آمریکا را، (دولت «دمکرات» پیشین ناسیونالیسم مصدق را سد استواری در مقابل کمونیسم میپنداشت)، (۱۱) به اعادهی دیکتاتوری در ایران جلب کنند:
در این دوران بود که نظریات آمریکا و انگلیس رفته رفته به یکدیگر نزدیک شد. هرچه مصدق بیشتر بر سر کار میماند، خطر احتمالی در دست گرفتن قدرت توسط کمونیستها بیشتر میشد. (۱۲)
غلبه این دیدگاه خشن در دولت بریتانیا با سقوط دولت کلمنت اتلی و صعود سِر وینستون چرچیل «محافظهکار» (اکتبر ۱۹۵۱) (۱۳) و تغییر موضع دولت آمریکا علیه «ناسیونالیسم ایرانی» با کنارهگیری دولت «دمکرات» هاری ترومن (۱۹۴۵ـ۱۹۵۳) و اقتدار دولت «جمهوریخواه» دوایت آیزنهاور (ژانویه ۱۹۵۳) و توسعه جنون مککارتیسم در آمریکا در پیوند است. به این دگرگونیها باید مرگ ژوزف استالین (مارس ۱۹۵۳) و آغاز یک دوران نبرد قدرت و بیتصمیمی در کرملین را نیز افزود. آندره فونتن در «تاریخ جنگ سرد» تغییرات همزمان فوق در سه قدرت بزرگ را «تغییر ناخدایان» مینامد. تقارن این عوامل سرانجام به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و چرخش غیرطبیعی تاریخ ایران توسط قدرتهای سلطهگر انجامید.
اینتلیجنس سرویس، سیا و شبکه «بداَمن»
شاپور ریپورتر زمانی وارد ایران شد که سرویس اطلاعاتی بریتانیا توسط جاسوسان برجستهای چون آلن چارلز ترات و آن لمبتون و ارنست پرون شبکههای بومی وسیع خود را بازسازی کرده و در همین دوران «ادارهی خاورمیانه» سرویس اطلاعاتی آمریکا بهرهبری کرمیت روزولت نیز نخستین شبکههای خود را تنیده بود و هر دو سرویس جاسوسی فعالیتهای توطئهگرانه پیچیده و مؤثری را، بهویژه در بحبوحه حوادث سالهای ۱۳۲۴ـ۱۳۲۵، به فرجام رسانیده بودند.
شاپور ریپورتر در سالهای بحران روابط ایران و انگلیس یا پوشش وابستهی مطبوعاتی سفارت آمریکا در تهران حضور داشت و تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهطور رسمی رئیس دارالترجمه سفارت آمریکا و رایزن سیاسی این سفارت بود. او در عین حال مانند پدر و اجدادش کارت خبرنگاری روزنامه تایمز لندن را نیز در جیب داشت.
پیتر رایت در خاطرات افشاگرانهاش، هر چند بسیار مختصر، ارتباطات شاپور ریپورتر را بیان میدارد و ما قبلاً توضیح دادیم که شاپورجی بهعنوان رئیس یک شبکه مستقل اطلاعاتی عمل میکرد که در لندن توسط لرد ویکتور روچیلد هدایت میشد و لرد روچیلد پیوندهای آن را با نخستوزیر بریتانیا و رؤسای MI-6 سازمان میداد. همانطور که گفتیم، لرد روچیلد، که در این دوران یکی از مهمترین عوامل وحدتبخش عملیات سرویسهای آمریکا و انگلیس در خاورمیانه بود، این نقش را در «سیا» نیز ایفاء میکرد و این وحدت در سیمای شاپورجی ریپورتر تبلور مییافت. (۱۴) به پاس خدمات شبکه روچیلد ـ ریپورتر بود که در قرارداد کنسرسیوم شرکت رویال داچ شل 14 درصد سهام نفت ایران را به خود اختصاص داد.
لرد ویکتور روچیلد
زمانی که شاپورجی فعالیت خود را در ایران آغاز کرد، شبکههای جاسوسی متعدد اینتلیجنس سرویس و «سیا» حضوری فعال داشتند که از میان آنها باید به شبکه رشیدیانها اشاره کرد که از اوایل سال ۱۹۴۰ (اوایل جنگ جهانی دوم) از مهمترین عوامل بومی بریتانیا در ایران محسوب میشدند:
گروهی از سیاستمداران معروف ایرانی هوادار انگلیس نیز بخش مهمی از این شبکه بهشمار میرفتند. از جمله این افراد سیدضیاءالدین طباطبایی بود که انگلیسیها سعی داشتند موجبات نخستوزیری او را فراهم سازند. جمال امامی نیز که رهبری فراکسیون طرفدار انگلیس را در مجلس به عهده داشت، از زمره این سیاستمداران بود. (۱۵)
شبکه مهم دیگر این دوران، که در سالهای پیش از ورود شاپورجی نقش فعالی در حوادث روز به عهده داشت، شبکه امیراسدالله عَلَم بود که کارکرد اساسی آن در دو بُعد تبلیغی و سیاسی (بهویژه نفوذ در حزب توده) خلاصه میشد. شبکه علم برخلاف شبکه رشیدیانها کارایی بالای اطلاعاتی خود را طی سالهای ۱۳۲۰ـ۱۳۲۷ به ثبوت رسانیده بود و برخلاف شبکه نخست، که حضور آن در صحنه علنی سیاست بازتاب مییافت و نفرت عمومی را به خود جلب میکرد، در پنهانکاری کامل عمل مینمود. شبکه علم عناصر «روشنفکر» و مطبوعاتی قابل اعتنایی را پیرامون خود گردآورده بود که بسیاری از آنان در حول و حوش احزاب و گروههای سیاسی و بهویژه حزب توده معلومات کافی و تجربه غنی اندوخته بودند.
ارتباطات عَلَم پیش از ورود شاپورجی با خارج از کشور چگونه تأمین میشد و این «رابطین درجه اوّل در مقامات مهم سیاسی و اطلاعاتی دو کشور» انگلیس و آمریکا، که بهگفتهی فردوست اسدالله علم از پدرش (شوکتالملک) و پدر زنش (قوامالملک) به ارث برده بود، (۱۶) چه کسانی بودند؟
به اعتقاد ما ـ که مبتنی بر کاوش در اسناد فراوان و تعمّق بسیار است ـ شبکه اسدالله علم تداوم و تکامل یکی از شبکههای موروثی اردشیرجی ریپورتر بود که تحت کنترل روچیلدها قرار داشت و بهعبارت دیگر میتوانیم این شبکه را بیش از هر چیز یک شبکه صهیونیستی ارزیابی کنیم.
شاپورجی در ورود به ایران ارتباط خود را با اسدالله علم برقرار ساخت و این شبکه هدایت یک رشته عملیات را بهدست گرفت که در اسناد سرویس اطلاعاتی آمریکا با نام رمز «عملیات بداَمن» (۱۷) خوانده میشود و لذا ما شبکه شاپورجی ـ علم را شبکه بداَمن مینامیم.
مارک گازیوروسکی در پژوهش خود پیرامون کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که بر اسناد دست اوّل و مصاحبه با کارمندان پیشین «سیا» مبتنی است، «شبکه بدامن» را مهمترین شبکه «سیا» در ایران میداند:
آمریکا از اواخر دهه ۱۹۴۰ فعالیتهای محرمانه پنجگانهای را بدین شرح شروع کرده بود:… پنجم، اجرای یک سلسله عملیات با نام رمز بدامن که از سال ۱۹۴۸ [سال ورود شاپور ریپورتر به ایران] برای مقابله با نفوذ شوروی و حزب توده آغاز شده بود. بدامن، یک برنامه تبلیغاتی و سیاسی بود، که از طریق شبکهای به سرپرستی دو تن ایرانی با نامهای رمز «نرن» (۱۸) و «سیلی» (۱۹) اداره میشد و ظاهراً بودجه سالانهای معادل یک میلیون دلار داشت. (۲۰)
برخلاف تصور گازیوروسکی شبکهی مُجری برنامه «بدامن» یک شبکه آمریکایی نبود. پروژهی «بدامن» یکی از نخستین پروژههایی بود که در چارچوب همکاری اینتلیجنس سرویس و سازمان نوبنیاد «سیا» (۲۱)، برمبنای امکانات غنی بومی MI-6 و بودجهی کلان «سیا» آغاز شد و مسئولیت ادارهی آن به عهدهی شاپور ریپورتر قرار گرفت که در همکاری با اسدالله علم اجرای پروژه را شروع کرد. دو «ایرانی» که در اسناد «سیا» با نامهای رمز «نرن» و «سیلی» خوانده شدهاند، در واقع این دو نفر بودند و همین شبکه بود که در سالهای پس از کودتا بهعنوان مقتدرترین سازمان پنهانی در حیات سیاسی ایران اِعمال نفوذ نمود و بسیاری از رقبای جاهطلب خود را، اعم از سایر وابستگان به اینتلیجنس سرویس و با عوامل مستقل «سیا»، مهار کرد و به قدرتی بلامنازع تبدیل شد. راز دوام محمدرضا پهلوی در کشاکش تنازع مراکز قدرت در غرب در پیوند وی با همین شبکه بود که در نهایت توسط دستهای نامرئی و نیرومند امپراتوری جهانی صهیونیسم اداره میشد.
بررسی فعالیتهای شبکه شاپور ریپورتر ـ اسدالله علم در این دوران نشان میدهد که «عملیات بدامن» بر دو محور متمرکز بود: عملیات نفوذی ـ سیاسی و عملیات تبلیغی ـ فرهنگی.
در زمینهی عملیات نفوذی «شبکه بدامن» شواهد گستردهای در دسترس ماست که عمق نفوذ آن را به درون حزب توده نشان میدهد. در کتاب حاضر تعدادی از این عوامل معرفی شدهاند و باید بیفزاییم که گسترهی نفوذ این شبکه تنها به حزب توده منحصر نبود و سایر احزاب و جریانهای سیاسی (بهویژه «جبهه ملی»، «حزب زحمتکشان»، «نیروی سوم»، «حزب ایران»، پان ایرانیستها و غیره) را نیز در بر میگرفت. گازیوروسکی دربارهی ابعاد نفوذ در حزب توده مینویسد:
در این ایام «سیا» [شبکه بدامن] تا سطوح عالی تشکیلات حزب توده رخنه کرده بود و از متن تمام دستورات رهبری حزب به کادرها اطلاع داشت. (۲۲)
برپایهی همین نفوذ همهجانبه و عمیق بود که «شبکه بدامن» میتوانست بهخوبی حوادث سیاسی روز را بهسمت اهداف خود هدایت کند و یا به حادثهسازیهای تحریکآمیز و هدفمند (پرووکاسیون) دست بزند. به دو نمونه از عملیات «شبکه بدامن» اشاره میکنیم:
آشوب ۲۳ تیر ۱۳۳۰:
در اوائل سال ۱۳۳۰ در مسئله شیوه برخورد به اختلافات ایران و شرکت نفت انگلیس میان رهبران بریتانیا و ایالات متحده آمریکا اختلاف جدی بروز کرد. برخی مقامات دولت بریتانیا، تحت تأثیر سر ویلیام فریزر (رئیس شرکت نفت انگلیس)، از طرح مداخله نظامی علیه مردم ایران حمایت میکردند و دولت «دمکرات» پرزیدنت ترومن تحت تأثیر افرادی چون جرج مکگی از ناسیونالیسم مصدق حمایت مینمود و آن را سپری استوار در مقابل «کمونیسم» و «متعصبین مذهبی» میانگاشت:
مک گی یک شخصیت کلیدی در حکومت دمکراتها بود که در برابر امواج ناسیونالیسم که در آسیا و خاورمیانه به حرکت درآمده بود حساسیت نشان میداد. نظریات مکگی به شدت مورد تأیید هنری گریدی بود که به توصیه او به جای جان وایلی سفیر در ایران شده بود و از ژوئیه ۱۹۵۰ [تیر ۱۳۲۹] تا سپتامبر ۱۹۵۱ [شهریور ۱۳۳۰] در تهران خدمت میکرد. (۲۳)
دولت «دمکرات» آمریکا براساس این دیدگاه با طرح مداخله نظامی بریتانیا مخالفت میکرد و با دفاع از مصدق سازش دو طرف نزاع را توصیه میکرد و صراحتاً به انگلیس اعلام داشت که «حق ایرانیان را به ملی کردن به رسمیت میشناسد.» (۲۴) در این چارچوب، اورل هریمن (نماینده مخصوص پرزیدنت ترومن)، در ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ در رأس یک هیئت وارد تهران شد تا میانه مصدق را با دولت انگلیس آشتی دهد. مصدق نیز رسماً با میانجیگری دولت آمریکا موافقت کرده بود. در این میان، «شبکه بداَمن»، براساس منافع گردانندگان آن در آمریکا و انگلیس، قصد داشت که مسافرت هریمن را با شکست مواجه کند، دولتمردان آمریکایی را از توسعه «خطر کمونیسم» در ایران بترساند و زمینههای استراتژی خود (استقرار دیکتاتوری محمدرضا پهلوی) را فراهم سازد.
در چنین شرایطی بود که سازمان جوانان حزب توده، که به شدت تحت نفوذ «شبکه بداَمن» قرار داشت (۲۵)، تظاهرات وسیعی را علیه ورود هریمن ترتیب داد. از سوی دیگر، دستجات «حزب زحمتکشان» دکتر مظفر بقائی و «حزب ایران» و پانایرانیستها بهعنوان نیروی ضدکمونیست بسیج شدند و این تظاهرات به زدوخوردی خونین کشیده شد و به دستور سرلشکر بقائی، رئیس شهربانی دولت مصدق، به روی تظاهرکنندگان شلیک شد. پیتر آوری مینویسد:
آورل هریمن در ۱۵ ژوئیه ۱۹۵۱ [۲۳ تیر ۱۳۳۰] وارد تهران شد. هنگام ورود او به تهران، تظاهرات شدیدی صورت گرفت که در نوع خود بیسابقه بود. در زدوخوردی که میان تودهایها و اعضای جبهه ملی در میدان بهارستان صورت گرفت، ۲۰ نفر کشته و نزدیک به ۳۰۰ نفر مجروح شدند. مصدق در ۲۲ ژوئیه [۳۰ تیر ۱۳۳۰] متوجه رفتار اشتباه خود شد و ناگهان اعلام کرد که رئیس شهربانی کل کشور [سرلشکر بقائی] را بهخاطر نشان دادن شدت عمل نسبت به تظاهرکنندگان برکنار و به دادگاه نظامی فرستاده است. اتهام سرلشکر بقائی این بود که نتوانسته بود تظاهرات ۲۳ تیر را مهار کرده و به مأموران شهربانی دستور تیراندازی به تظاهرکنندگان را داده بود… نخستوزیر ایران در واقع در وضعی قرار نداشت که بتواند با دولت بریتانیا یا شرکت نفت به توافق برسد؛ مصدق از جنون سیاسی که خودش قبلاً به آن دامن زده بود. اینک به وحشت افتاده بود… (۲۶)
جیمز بیل، محقق آمریکایی که معمولاَ دارای اطلاعات دست اولی از مسائل پسپرده است، بهصراحت آشوب ۲۳ تیر ۱۳۳۰ را تظاهراتی میداند که: «ظاهراً از سوی حزب توده ولی در باطن از سوی عوامل انگلیس ترتیب یافته بود.» (۲۷)
شاپور ریپورتر در جمع نظامیان
کودتای ۲۵ ـ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲:
تظاهرات «تودهایها» در روزهای ۲۵ ـ ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، که مجسمههای شاه را به زیر میکشیدند و شعار «جمهوری دمکراتیک» سر میدادند، موجب هراس شدید مصدق و تمکین وی در برابر خواست هندرسن، سفیر دولت جدید آمریکا، شد. هندرسن در ملاقات عصر ۲۷ مرداد با مصدق به شدت او را از خطر سقوط سلطنت و قدرتگیری حزب توده ترساند. این تظاهرات از سوی دیگر سبب تشتت آراء و سردرگمی هیئت اجرائیه حزب توده شد و در نتیجه رهبری حزب توده در روز ۲۷ مرداد از اعضای حزب خواست که در خیابانها حضور نیابند. بدین ترتیب، موفقیت کودتا در قبال مقابله احتمالی سازمان نظامی حزب توده تضمین شد. ماهیت این حوادث سالها پنهان بود. بعدها، در تحلیل حوادث ۲۵ـ۲۸ مرداد ۳۲ سردرگمی عجیبی بروز کرد. بقایای «جبهه ملی» علت پیروزی کودتا را به عملیات «تودهایها» پس از فرار شاه نسبت میدادند و بقایای حزب توده ضمن پذیرش انفعال و گیجی خود در قبال حوادث سریع، جمع کردن اعضاء حزب از خیابانها در روزهای ۲۷ و ۲۸ مرداد را «دنبالهروی از بوروژوازی ملی» تحلیل مینمودند که پس از «چپرویهای» ۲۵ و ۲۶ مرداد رخ داد! پس از پیروزی انقلاب اسلامی، که دیگر دعوی مبارزهی «قاطع» علیه شاه و شعار «جمهوری» دادن افتخار محسوب میشد، حزب توده تغییر موضع داد و از حوادث فوق بهعنوان برگ «درخشانی» از کارنامه خود یاد نمود! فرجالله میزانی (ف.م.جوانشیر)، دبیر دوم کمیته مرکزی حزب توده، با طعن به ملیگرایان مشروطهطلب نوشت:
ملاحظه میکنید که بزرگترین گناه ما [در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲] عبارت بود از اعلام شعار جمهوری دمکراتیک… [!] (۲۸)
بههر روی، امروزه با انتشار برخی اسناد، روشن شده که عملیات فوق توسط سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس سازمان یافته بود و در آن «شبکه بداَمن» و شبکه رشیدیانها نقش اساسی داشتند. (۲۹)
به روایت ریچارد کاتم که در این زمان برای «سیا» کار میکرد، برادران رشیدیان… فرصت را غنیمت جستند و مردمی را که در قبضه اختیار ما (آمریکاییها) بودند به خیابانها فرستادند تا چنان عمل کنند که گویی تودهای هستند. آنها نقشی بیش از تحریک و فتنهانگیزی داشتند. آنها نیروهای ضربتی بودند که چنان عمل میکردند که گویی تودهایهایی هستند که پیکرهها و مساجد را سنگباران میکنند. (۳۰)
گازیوروسکی فاش میکند که برای سازماندهی این حرکت ۵۰ هزار دلار دستمزد پرداخت شد. او میافزاید:
اقدام «سیا» در سازماندهی این تودهایهای «بدلی» که نقش قاطعی در کودتا ایفاء کردهاند… لااقل از سوی ۵ تن از دستاندرکاران «سیا» در این ماجرا، طی مصاحبههایی که انجام گرفت، تأیید شده است. یکی از مقامات بازنشسته «سیا» به من گفت که بعدها، پایگاه «سیا» در تهران، از طریق جاسوسهای تودهای خود مطلع شد که حزب توده پس از آگاهی از این موضوع که گروه تظاهرکنندگان اولیه «بدلی» بودهاند، تصمیم به فراخواندن اعضای خود از خیابانها گرفت (مصاحبه اوت ۱۹۸۳). چند تن دیگر از منابع نگارنده اظهار داشتند که «نرن» و «سیلی» [عَلَم و شاپورجی] برای بسیج بخشی از جمعیت مزبور (تودهایهای بدلی) محتملاً از طریق ارتباط با سران پانایرانیستها استفاده کردهاند. این مطلب با برداشت یکی از کارکنان سفارت که گفته بود؛ این گروه «ترکیب غریبی بود از اعضای حزب توده و پانایرانیستها» مطابقت دارد… (۳۱)
دومین محور پروژه مشترک «بداَمن» عملیات تبلیغی ـ فرهنگی بود که گروه وسعیی از نویسندگان و روزنامهنگاران و روشنفکران و دهها نشریه و روزنامه را در خدمت داشت. علیرغم عَلَم کمسواد، شاپورجی یک تحصیلکرده کمبریج و کارشناس «جنگ روانی» بود. او با نثر روان، معلومات وسیع و احاطه خارقالعادهاش بر تاریخ و فرهنگ ایران و جهان، یک نویسنده برجسته محسوب میشد که قطعاً بر تمامی اعضای شبکه روشنفکری ـ مطبوعاتی خود برتری تام داشت. درباره برخی مطبوعات وابسته به سرویسهای جاسوسی غرب در کتاب حاضر توضیحاتی ارائه شده، هرچند بررسی این مطبوعات نیازمند پژوهشی جامع و دقیق است. از مهمترین اعضای شبکه مطبوعاتی و روشنفکری «بداَمن» باید به نصرتالله معینیان، دکتر مظفر بقائی کرمانی، علی جواهرکلام، عباس شاهنده، جعفر شاهید، مصطفی مصباحزاده، عباس مسعودی، هادی هدایتی، علیاصغر امیرانی، مهدی میراشرافی، عبدالرحمن فرامرزی، رسول پرویزی و غیره و غیره اشاره کرد. (۳۲)
بزرگنمایی خطر حزب توده و ایجاد وحشت (پانیک) از سلطه کمونیسم در جامعه، خط اصلی «شبکه بداَمن» را تشکیل میداد و این در حالیاست که محققینی چون جیمز بیل مینویسند:
حزب کمونیست توده ایران نستباً کوچک بود. این حزب نه از حمایت طبقه متوسط ناسیونالیست برخوردار بود و نه از پشتیبانی توده واقعی مردم ایران. (۳۳)
امروزه، پژوهشگران آمریکایی و انگلیسی معترف میشوند که بزرگنمایی خطر کمونیسم در واقع یک ترفند سیاسی از سوی انگلیسیها بهمنظور جلب محافل حاکمه و افکار عمومی آمریکا به سوی کودتا و اعاده دیکتاتوری بوده است. جالب توجه است که آیتالله کاشانی نسبت به این ترفند شناخت داشت و با زیرکی بارها با آن مقابله نمود و بر اهمیت خطر اصلی از جانب انگلیس تأکید کرد. به بخشی از مصاحبه آیتالله کاشانی با یک خبرنگار فرانسوی و پاسخهای وی به پرسشهایی محیلانه توجه شود:
س: اگر در ایران یک حکومت کمونیستی بر سر کار بیاید حضرت آیتالله چه اقدامی خواهند کرد؟
ج: در ایران حکومت کمونیستی تشکیل نخواهد شد.
س: اگر فرض کنیم که حکومت کمونیستی سر کار بیاید حضرت آیتالله چه خواهند کرد؟
ج: کدام کمونیست؟ اگر مقصود شما کمونیست داخلی است اگر در ایران کمونیست هم وجود داشته باشد عدهی آنها بسیار کم است و بهواسطهی دین اسلام بسیار ضعیفاند و موفق نخواهند شد در حکومت دخالت کنند و دولت تشکیل بدهند… (۳۴)
آیتالله کاشانی بهصراحت میگفت که اگر کمونیستها در ایران هوادارانی دارند، تقصیر آن به گردن انگلستان است. مصدق نیز بعدها در دادگاه نظامی گفت: «کمونیسم را بهانه کردند تا ۴۰ سال دیگر نفت ما را ببرند.»
بخشی از کارکرد تبلیغی شبکه شاپور ریپورتر به «جعلیات» اختصاص داشت که بر محور بزرگنمایی خطر کمونیسم استوار بود و بیشتر بهمنظور تحریک روحانیون سادهاندیش و غیرسیاسی و توده مردم علیه وضع موجود و جلب همدردی آنان با شاه بهعنوان تضمینکنندهی کشور در مقابل سلطه کمونیسم به کار میرفت. از مهمترین این «جعلیات» باید به کتاب نگهبانان سحر و افسون اشاره کرد که ظاهراً توسط شاپور ریپورتر نوشته شد و با نام حزب توده انتشار یافت و حساسیت شدیدی را در جامعه برانگیخت. آیتالله طالقانی گوشهای از این ترفند پیچیده را چنین بیان داشت:
در منزل آیتالله بهبهانی که از علماء درباری بود تنی چند از نویسندگان هم نشسته بودند که به آنها محرّر میگفتند. در منزل ایشان (بهبهانی) عدهای دیگر هم نشسته بودند. زمان قبل از ۲۸ مرداد بود. نویسندگان با جوهر قرمز با امضای جعلی حزب توده برای تمام علماء و ائمه جماعت سرتاسر ایران با پست نامه نوشتند که محتوای آن این بود که ما بهزودی شما را با شالهای سرتان بالای تیرهای چراغ برق خیابان به دار خواهیم زد ـ امضاء: حزب توده… (۳۵)
یکی از ماهرانهترین و معروفترین جعلیات شاپور ریپورتر، خاطرات مجعول ابوالقاسم لاهوتی است. کتاب فوق توسط شاپورجی تقریر و توسط علی جواهرکلام تحریر شد و دو صفحه اول آن به خط عباس شاهنده نوشته شد و توسط چاپخانه فرمانداری نظامی تهران به چاپ رسید و در سال ۱۳۳۳ با نام شرح زندگانی من انتشار یافت. (۳۶) این اثر چنان معروفیتی در ایران و خارج کسب کرد که لاهوتی مجبور شد شخصاً از رادیو مسکو آن را تکذیب کند. این تکذیب تأثیر چندان نبخشید. مهارت شاپورجی در تنظیم این زندگینامه جعلی به حدی بود که تا سالهای اخیر نیز برخی محققین نسبت به صحت یاعدم صحت این اثر تردید داشتند.
مارک گازیوروسکی مینویسد:
یکی از برنامههایی که بهنحو موفقیتآمیزی زیر نظر «بداَمن» پیاده شد، نگارش اتوبیوگرافی مجعول ابوالقاسم لاهوتی، شاعر کمونیست ایرانیتبار بود که در شوروی زندگی میکرد. هرچند لاهوتی جعلی بودن این کتاب را از طریق رادیو مسکو اعلام داشت، معهذا هنوز بسیاری از ایرانیان آن را واقعی تلقی میکنند. در مصاحبهای که در ماه اوت ۱۹۸۳ با یکی از دستاندرکاران این برنامه داشتم، مبلغ یک میلیون دلار هزینه این برنامه را عنوان کرد. [!] (۳۷)
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
منبع: عبدالله شهبازی؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، چاپ سیودوم، ۱۳۹۳.
پینوشتها: شبکه بدامن ، شبکه بدامن
1. برای آشنایی با شیوه کار شبکه گسترده گزارشگران اینتلیجنس سرویس، که در سالهای ۱۸۹۳ـ۱۹۳۳م. زیرنظر اردشیر ریپورتر در ایران فعالیت داشتند به بخشی از این گزارشات مندرج در وقایع اتفاقیه ـگزارشهای خفیهنویسان انگلیس در ایران (به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، انتشارت نوین، ۱۳۶۱) مراجعه شود.
2. طبق اسناد موجود، شاپورجی (تبعه بریتانیا) در سال ۱۳۲۵ در ایران حضور داشته و در اوّل مارس ۱۹۴۷ / ۴ اسفند ۱۳۲۵ پاسپورت خود را توسط سفارت انگلیس در تهران تمدید کرده است. او در ۱۱/۱/۱۳۲۶ از طریق مرز خرمشهر به بصره رفته و دو ماه بعد وارد هنگکنگ شده و ۱۹ روز بعد خارج گردیده و از طریق کلکته به عراق پرواز کرده و در تاریخ ۲/۴/۱۳۲۶ از طریق مرز خرمشهر به ایران وارد شده است. در پاسپورت شاپورجی از خروج و ورود مجدد وی تا پس از کودتای ۲۸ مردد ۱۳۳۲ اطلاعی ثبت نشده و احتمالاُ او در این دوران از نام و پاسپورت دیگری استفاده کرده است. در پاسپورت فوق شغل شاپورجی «معلم زبان انگلیسی» ذکر شده و در پاسپورت بعدی «خبرنگار روزنامه». نخستین پاسپورت شاپورجی در تاریخ ۱۹ فوریه ۱۹۴۱ به شمارة ۳۶۳۰۶۰ در لندن صادر گردیده است.
3. مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ص ۳۸۴.
4. همان مآخذ، ص ۲۹۶.
5. همان مآخذ، ص ۲۹۶.
۶. Clement Richard Attle (1883-1967).
۷. همان مآخذ…، ص ۲۸۱.
8. برای آشنایی با رقابتهای آمریکا و انگلیس و مواضع کمپانیهای نفتی باختر در ایران سالهای پس از جنگ دوم جهانی کتاب فوق مأخذ ارزشمندی است. این کتاب هر چند با اهداف مغرضانهای تنظیم شده، ولی حاوی اسنادی جالب میباشد که بر بسیاری از دعاوی پژوهشگران مسلمان صحه میگذارد.
9. همان مآخذ، ص ۱۶۲.
10. همان مآخذ، ص ۳۸۵.
11. همان مآخذ، صص ۳۹۰ـ۳۹۲.
12. همان مآخذ، ص ۴۰۰.
13. توجه شود که کودتای ۳ حوت ۱۲۹۹ و صعود رضاخان نیز زمانی به وقوع پیوست که وینستون چرچیل در رأس وزارت جنگ امپراتوری بریتانیا قرار داشت.
14. کریستوفر مونتاگ وودهاوس، مسئول «عملیات چکمه» در MI-6 که در سالهای ۱۹۵۱ـ۱۹۵۲ در تهران بود و بعدها رئیس انستیتوی سلطنتی امورب ینالمللی، نماینده مجلس عوام از حزب محافظهکار و رئیس موسسه انتشاراتی پنگوئن شد، مینویسد: «زینر همچنین یک پارسی اهل بمبئی را که همشاگردی شاه بود به من معرفی کرد. اگر چه در آن موقع او آدم مهمی نبود، ولی بعدها بهواسطه خدماتی که برای ما انجام داد به لقب سر شاپور ریپورتر مفتخر شد.» (وودهاوس، ص ۲۰ـ۲۱). این جمله وودهاوس تصادفی درز نکرده و هدف آن استتار نقش شاپورجی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است و در چارچوب مجموعه اطلاعات انحرافی قابل ارزیابی است که به منظور منحرف ساختن توجه نهادهای اطلاعاتی ایران از نقش و اهمیت شاپورجی نشر یافت. این اطلاع انحرافی چنین القاء میکند که گویا شاپورجی عامل بومی کماهمیتی در MI-6 بوده که ارتباطات وی از طریق رابین زینر تأمین میشده است. (درباره زینر مراجعه شود به: کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص ۱۸۹ ـ زیرنویس).
وودهاوس همچنین از شاپورجی بهعنوان «همشاگردی شاه» یاد میکند. محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۱۰ در سن ۱۲ سالگی برای تحصیل به سویس اعزام شد. در این زمان اردشیر ریپورتر زنده بود و به احتمال قریب به یقین این اقدام به توصیه او صورت گرفت. شاپورجی در این زمان ۱۰ ساله بود و کاملاً محتمل است که به توصیه مقامات لندن وی نیز برای تحصیل به سویس اعزام شود و از نوجوانی پیوندهای او با شاه آینده استوار گردد. این احتمال را رد نمیکنیم ولی به دو عامل اشاره میکنیم که آن را مشکوک میسازد: نخست اینکه ارتشبد فردوست در خاطرات خود به این مسئله اشاره نکرده است، دوم اینکه ادعای همکلاس بودن با محمدرضا پهلوی حتی در برخی از اسناد سرّی سازمان «سیا» (مندرج در اسناد لانه جاسوسی) در مورد افراد متعددی به غلط راه یافته و شاید این ادعای وودهاوس نیز از این دست باشد. به هر روی، این احتمال نیز معقول و قوی است که شاید اردشیرجی به دلایلی مطلوب نمیدانسته که پسرش همکلاس ولیعهد باشد و با وجود عناصری چون پرون در کالج لُهروزه این مسئله ضرورت نداشته است. مضافاً اینکه تحصیل پسر اردشیر ریپورتر در کالج لُهروزه طبعاً بازتاب مییافت و مقامات دربار از روابط پنهان رضاشاه با اردشیر ریپورتر (که به شدت پنهان نگاه داشته میشد و ظاهراً تنها محمدعلی فروغی و سلیمان بهبودی، نوکر مخصوص و محرم رضاخان، در جریان مستقیم آن بودند) مطلع میشدند.
15. گازیوروسکی، مارک.ج.؛ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ترجمه غلامرضا نجاتی، تهران: انتشار، ۱۳۶۷، ص ۱۹.
16. کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص ۲۵۹.
۱۷. Bedamn
18. Nerren
19. Cilly
۲۰. گازیوروسکی، همان، ص ۲۷.
21. درباره تاریخچه روابط اینتلجنس سرویس و «سیا» مراجعه شود به: کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، صص ۲۰۶ـ۲۱۰.
22. گازیوروسکی، ص ۶۲ (زیرنویس ۷۶)
23. مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ص ۴۳.
24. همان مآخذ، ص ۴۳۴.
25. به گفته احسان طبری، نقش نادر شرمینی ـ رهبرسازمان جوانان حزب توده ـ در سالهای پس از کودتا مورد توجه رهبری حزب توده و مقامات اطلاعاتی شوروی قرار گرفت و دکتر غلامحسین فروتن براساس فاکتهایی چون سابقه اشتغال شرمینی نزد آمریکاییها و ازدواج خواهرش با یک آمریکایی و غیره او را عامل آمریکاییها میدانست. طبری در پاسخ به تحقیق باشکیروف، نماینده حزب کمونیست شوروی، شخصاً احتمال فوق را در مورد شرمینی رد کرد، ولی مشخص نیست که تحقیقات کا.گ.ب به چه نتیجهای رسید. (مراجعه به کژراهه، صص ۱۶۳ـ۱۶۴).
26. آوری، پیتر؛ تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران: عطایی، [بیتا]، ج ۲، ص ۳۷۱.
27. مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ص ۴۳۵.
28. جوانشیر، ف.م. [فرجالله میزانی]؛ تجربه ۲۸ مرداد: نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران، تهران: حزب توده، ۱۳۵۹، ص ۲۸۵.
29. پس از دستگیری حسین فردوست، یک رشته اطلاعات انحرافی انتشار یافت تا با افشای برخی مسائل فرعی و بزرگنمایی آن، توجه مسئولین اطلاعاتی از نقش شبکه شاپور ریپورتر منحرف شود. از جمله این اطلاعات، افشای نقش شبکه رشیدیانها در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که توسط MI-6 در برنامه ۲۷ مه ۱۹۸۵ تلویزیون «گرانادا» صورت گرفت. در اینباره در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جُستار «رشیدیانها…» (ج ۲، ص ۳۴۲) توضیح بیشتر داده شده است.
30. لپینگ، بریان؛ سقوط امپراتوری انگلیس و دولت دکتر مصدق، ترجمه محمود عنایت، تهران: کتابسرا، ۱۳۶۵، صص ۶۱ـ۶۲.
31. گازیوروسکی، صص ۵۹ـ۶۰.
32. لیست فوق صرفاً در برگیرنده عناصر سرشناسی است که در زمان نگارش این پژوهش اسناد موجود پیرامون آنان مورد بررسی قرار گرفت و مسلماً کامل نیست و عناصر بیشتری را در بر میگیرد.
33. مصدق، نفت…، ص ۴۶۵.
34. دهنوی، م. [محمد]؛ مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها، پیامها و فتاوی آیتالله کاشانی، تهران: چاپخش، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۱۳۲.
35. افراسیابی، بهرام، و دهقان، سعید؛ طالقانی و تاریخ، تهران: نیلوفر، ۱۳۶۰، ص ۱۲۱.
36. لاهوتی، ابوالقاسم؛ کلیات، به کوشش بهروز مشیری، تهران: ۱۳۵۷، صص ۱۲۸ و ۳۵۳.
37. گازیوروسکی، ص ۵۴ (زیرنویس ۴۳).
شبکه بدامن ، شبکه بدامن ، شبکه بدامن
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
شبکه بدامن ، شبکه بدامن ، شبکه بدامن ، شبکه بدامن ، شبکه بدامن ، شبکه بدامن ، شبکه بدامن ، شبکه بدامن ، شبکه بدامن
سلام.خدا قوت.
این عزم و آزادگی شما ، ستودنی است.
سلام
شاپو ریپورتر فرزند چهارم اردشیر ریپورتر است
قبلا هم تذکر داده شده
لطفا مطالبتون رو اصلاح و مخصوصا بهروز کنید
ممنونم