شاپور ریپورتر دلال بزرگ اسلحه

شاپور ریپورتر دلال بزرگ اسلحه

ریپورترها، اینتلیجنس سرویس و ایران – قسمت پنجم شاپور ریپورتر

شاپورجی و دیکتاتوری شاه

در سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شاپور ریپورتر را در همان نقشی می‌یابیم که سال‌ها پیش پدر او، اردشیر، در کنار رضاشاه ایفاء می‌کرد: چهره‌ی مرموز و ناشناخته‌ای که با حفظ اکیدترین اصول پنهان‌کاری بیشترین مناسبات را با محمدرضا پهلوی داشت و با رهنمودهای خود او را در گذر از پیچ و خم اُفت‌وخیزهای سیاسی داخلی و خارجی هدایت می‌کرد. اگر در آن دوران اردشیر ریپورتر از همکاری محمدعلی فروغی برخوردار بود، در این زمان اسدالله علم این نقش را بازی می‌کرد و به‌عنوان «رایزن خردمند شاه» در انظار عامله شهرت می‌یافت؛ رایزنی که در واقع خود توسط شاپورجی هدایت می‌شد. بنابراین، در بررسی تاریخ ۲۵ ساله پس از کودتا نقش شاپور ریپورتر از نقش اسدالله علم تفکیک ناپذیر است. فردوست می‌نویسد:

شاپورجی، که با همه رسمی بود، خانه عَلَم را مانند خانه خود می‌دانست و با خانم و دختران عَلَم کاملاً خودمانی بود… او در خانه عَلَم راحت بود و ممکن بود شب‌ها در آن‌جا بخوابد و روزها با دخترهای عَلَم تنیس بازی کند و در فصل گرما در استخر آن‌جا شنا کند و با بچه‌ها و خانم عَلَم ورق بازی کند و مشروب بخورد. من شاپورجی را با هیچ مقام دیگری چنین خودمانی ندیده‌ام. (۱)

همان‌طور که در دوران پس از مشروطه، اردشیر ریپورتر به‌عنوان معلم «مدرسه عالی سیاسی» به دستچین «نخبگان» و جلب آنان به شبکه خود دست می‌زد، شاپور ریپورتر نیز چنین کارکردی داشت. او بلافاصله پس از کودتا استاد زبان انگلیسی در دانشگاه جنگ شد و به نشان‌کردن و جذب کاراترین و مستعدترین افسران ارتش پرداخت. شاپورجی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نیز به تدریس پرداخت و از این طریق پیوندهای خود را با محیط دانشگاهی استوار ساخت. (۲) شاپورجی از طریق نصرت‌الله معینیان، که به ظاهر با سازمان «سیا» کار می‌کرد، نظارت خود را بر «اداره کل انتشارات و رادیو» و سپس وزارت اطلاعات و جهانگردی تأمین می‌نمود. سند فاقد تاریخی در دست ما است که به «اداره کل انتشارات و رادیو» تعلق دارد و به سال‌های پس از کودتا مربوط است. در این سند شاپورجی چنین معرفی شده است:

آقای شاهپورجی: خبرنگار تایمز لندن از زرتشتی‌های ایرانی است ولی در هندوستان بزرگ شده. تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج انگلستان تمام کرده است. زبان انگلیسی را بهتر از خود انگلیسی‌ها صحبت می‌کند. مدتی رئیس دارالترجمه سفارت آمریکا بود و تبعه انگلیس است و با یک دوشیزه ارمنی ازدواج کرده. خیلی مورد اعتماد و توجه سفارت انگلیس است و در حقیقت می‌توان او را مشاور سفیر انگلیس دانست. اعلیحضرت همایونی به ایشان توجه خاص دارد و هر چند یک‌بار افتخار بازی تنیس با شاهنشاه را دارد و معلم زبان انگلیسی والاحضرت ثریا بود. دو سه سال است فعالیت بازرگانی دارد. جوان بسیار شریف با ادب و ساکتی است. کم حرف می‌زند و از این جهت بیشتر به خود انگلیسی‌ها شباهت دارد.

شاپور ریپورتر و ریچارد نیکسون

عکس از سمت راست: شاپور ريپورتر (مسئول عمليات داخلی در کودتای ۲۸ مرداد)، سرتيپ نعمت‌الله نصيري، ريچارد نيکسون (معاون رئيس جمهور آمريکا) و سرلشگر مهدیقلی علوی‌مقدم (رئيس شهربانی کل کشور) در زمان سفر نیکسون به ايران (۱۸ آذر ۱۳۳۲)

بررسی فعالیت‌های سیاسی و اطلاعاتی شاپور ریپورتر در سال‌های ۱۳۳۳ـ۱۳۵۷ دربرگیرنده تاریخ ۲۵ ساله اخیر سلطنت پهلوی است. ارتشبد فردوست نیز در خاطرات خود درباره‌ی نقش شاپورجی در سال‌های پس از کودتا و به‌ویژه در تأسیس «دفتر ویژه اطلاعات» و «شورای امنیت کشور»، که در سال ۱۳۵۰ به «شورایعالی هماهنگی» تغییر نام داد، و در ایجاد و هدایت شبکه‌های پنهانی اینتلیجنس سرویس توضیح داده و نقش منحصر بفرد او را به‌عنوان «سرجاسوس غرب در ایران» تصویر نموده است. به پاس همین خدمات بود که شاپور ریپورتر در سال ۱۹۶۹م. / ۱۳۴۷ش. توسط ملکه انگلیس به دریافت «نشان امپراتوری بریتانیا» (O.B.E) نائل شد. (۳)

قبلاً توضیح داده‌ایم که شاپورجی یک «عامل» اینتلیجنس سرویس نبود. وی مستقیماً با لرد روچیلد ارتباط داشت و نقش مشاور عالی دولت بریتانیا را در مسائل ایران ایفاء می‌نمود و طبعاً نظریات او نقش اصلی و تعیین‌کننده در تصمیمات دولت انگلیس در رابطه با ایران داشت. به همین دلیل نیز وی در ملاقات‌های محمدرضا پهلوی با ملکه و نخست‌وزیران انگلیس و در جلسات سالیانه شاه با رئیس کل MI-6 (سِر دیک وایت)، که در تعطیلات زمستانی شاه در سوئیس برگزار می‌شد، حضور داشت.

همان‌طور که می‌دانیم در سال‌های ۱۳۴۷ـ۱۳۴۸ تحولاتی در دولت‌های آمریکا و انگلیس رخ داد که در تأمین یک پایگاه استوار در مراکز قدرت غرب برای محمدرضا پهلوی، که سلطنت او صرفاً بر آن اتکاء داشت، به شدت مؤثر بود. در سال ۱۳۴۷ ریچارد نیکسون، دوست قدیمی شاه که دارای پیوندهای دیرینه با صهیونیسم جهانی بود، به ریاست‌جمهوری آمریکا رسید و مدت کوتاهی بعد، در سال ۱۳۴۸، دولت «محافظه‌کار» ادوارد هیث در انگلستان به قدرت رسید. لرد روچیلد در دولت هیث در مقام مشاور امنیتی نخست‌وزیر قرار گرفت و نقش تعیین‌کننده‌ای در سیاست خاورمیانه‌ای بریتانیا ایفاء نمود و به‌همراه سِر دیک وایت به بازسازی سرویس اطلاعاتی بریتانیا پرداخت و آن را به اوج خود پس از جنگ دوم جهانی رسانید، (۴) تقارن دولت‌های نیکسون و هیث در آمریکا و انگلیس منجر به بروز پدیده‌ی جدیدی در خاورمیانه شد که با نقش ژاندارمی شاه در منطقه و اوج دیکتاتوری مطلقه و غرور او در ایران مشخص می‌گردد. در این حوادث، شاپور ریپورتر نقش اساسی داشت.

مشخصات این نقش جدید داخلی و منطقه‌ای شاه به شرح زیر است:

در زمینه اطلاعاتی، ایران به قلب جاسوسی غرب در منطقه بدل شد و ایستگاه‌های منطقه‌ای سرویس‌های جاسوسی باختر، از جمله ایستگاه منطقه‌ای «سیا» در قبرس، به تهران منتقل گردید.

در زمینه امنیتی، شاپورجی در سال ۱۳۴۹ به‌همراه شاه در جلسه سران نیروهای امنیتی، انتظامی و نظامی ایران حضور به‌هم رسانید و به‌عنوان نماینده دولت انگلیس تغییر ساختار امنیتی و اطلاعاتی کشور را به اطلاع رسانید. درباره‌ی این جلسه مهم فردوست توضیح داده است. (۵) مشخصات این ساختار جدید به شرح زیر بود:

۱ ـ فعال شدن ساواک و تبدیل آن به یک سرویس امنیتی خشن و مقتدر تحت هدایت تیم سه نفره‌ی نعمت‌الله نصیری، علی معتضد و پرویز ثابتی.
2 ـ‌ تأسیس «کمیته مشترک ضد خرابکاری» طبق الگوی سیستم امنیتی انگلیس. در این «کمیته» در واقع شهربانی نقش «اداره ویژه» اسکاتلندیارد را ایفاء می‌کرد و ساواک نقش MI-5 را.
3 ـ فعال شدن «دفتر ویژه اطلاعات» و «شورایعالی هماهنگی» و تأسیس «شورای هماهنگی رده دو» به‌عنوان مرکز اطلاعات رژیم پهلوی به ریاست حسین فردوست.
4 ـ فعال شدن اداره دوم ستاد ارتش (اطلاعات و ضداطلاعات ارتش) با برکناری عزیزالله پالیزبان و جایگزینی ناصر مقدم که طی سال‌های ۱۳۴۳ـ۱۳۴۹ در رأس اداره کل سوم ساواک کارایی و مدیریت خود را به اثبات رسانیده بود.

همگام با این تحولات در سیستم اطلاعاتی و امنیتی ایران، سال ۱۳۵۰ شاهد تحولات اساسی در خلیج فارس بود که مهم‌ترین آن استقلال بحرین، تشکیل امارات متحده عربی، اشغال جزایر سه‌گانه توسط ایران (با برنامه قبلی آمریکا و انگلیس) و حضور فعال شاه در منطقه به‌عنوان «ژاندارم خلیج فارس» می‌باشد.

در پی این تحولات، در خرداد ۱۳۵۱ ریچارد نیکسون در سفر به تهران موافقت دولت آمریکا را با خرید هر نوع سلاح غیرهسته‌ای توسط شاه اعلام داشت و در پی آن با توافق و برنامه‌ریزی پنهانی دولت‌های نیکسون و هیث، در سال ۱۳۵۲ قیمت نفت به چهار برابر افزایش یافت. بدین ترتیب، محمدرضا پهلوی در نقش «عقاب اوپک»، ژاندارم منطقه و بزرگترین خریدار سلاح کمپانی‌های غربی ظاهر شد و منطقه خلیج‌فارس به کانون یک مسابقه تسلیحاتی افسار گسیخته بدل گردید.

طبق گزارش کمیته خارجی سنای آمریکا در سال ۱۹۷۶، خریدهای نظامی ایران از آمریکا از ۵۲۴ میلیون دلار در سال ۱۹۷۲، به ۳/۹۱۰ میلیارد دلار در سال ۱۹۷۴ رسید و به‌عبارت دیگر هفت برابر شد. این رقم در سال ۱۹۷۵ به ۲/۶ میلیارد دلار و در سال ۱۹۷۶ به ۱/۳ میلیارد دلار و در سال ۱۹۷۷ به ۵/۵ میلیارد دلار می‌رسید. مجله آمریکایی تایم (۱۸ سپتامبر ۱۹۷۸) اعلام کرد که ایران طی ۲۰ سال اخیر (۱۳۳۷ـ۱۳۵۷ش.) ۳۶ میلیارد دلار اسلحه از غرب خریداری کرده است. بدین‌سان، تهران به بزرگترین بازار اسلحه جهان و کانون فعالیت و رقابت دلالان بین‌المللی اسلحه بدل گردید. ویلیام شوکراس می‌نویسد:

از سرازیر شدن پول نفت به ایرن هیچ‌کس بیشتر از فروشندگان اسلحه در غرب استفاده نکرد. اینان قبلاً در اثر تصمیم مه ۱۹۷۲ نیکسون ـ کیسینجر مبنی بر این‌که «هرچه شاه می‌خواهد به او بدهند» افسار گسیخته شده بودند. پس از چند بار افزایش بهای نفت، شاه اکنون خیلی بیشتر از سابق اسلحه می‌خواست و می‌توانست داشته باشد.
رؤسای سابق «سیا» در ایران، رؤسای سابق گروه کمک نظامی و مستشاران آمریکایی و ۱۰ـ۱۲ تن از مقامات سابق مبدل به دلالان اسلحه شدند تا از این معاملات پرسود سهمی برند. حتی دریاسالار توماس مورر رئیس سابق کمیته مشترک رؤسای ستاد آمریکا که اخیراً بازنشسته شده بود نقش دلالی اسلحه را در تهران برعهده گرفت. سیل دلالان انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و اسکاندیناویایی نیز به تهران سرازیر شد. (۶)

شاپور ریپورتر شوالیه انگلیسی

سِر شاپور ریپورتر: دلال بزرگ اسلحه

در این زمان، شاپورجی بزرگترین دلال کمپانی‌های تسلیحاتی و غیرتسلیحاتی بریتانیا در ایران است. ولی دربارِ این شاه ضعیف و خودپسند هیچ شباهتی به دربار کنترل‌شده‌ی رضاخان نداشت. در دوران رضاخان، بریتانیا یک امپراتوری قَدَرقُدرت بود و به تبع آن رضاخان، که اقتدارش سایه‌ای از قدرت این امپراتوری بود، در دربارش انضباط شدیدی حکمفرما کرده بود. در درون کشور نیز میان عناصر وابسته به کانون‌های متعدد قدرت در غرب رقابت ناچیزی وجود داشت. این فضای نظامی به اردشیرجی اجازه می‌داد که با آرامش و اختفای کامل دیکتاتور ایران را سرپرستی کند. به‌عکس، دربار محمدرضا شاه درباری آشفته و کانون انواع باندهای توطئه‌گر بود که هرکدام به یک مرکز قدرتمند در دنیای آشفته‌ی غرب معاصر وصل بودند و ضعف نفس شاه نیز به جاه‌طلبان درباری اجازه‌ی هرگونه جولان و رقابت را می‌داد. ویلیام شوکراس این کانون پردسیسه را «سرزمین عجایب» می‌خواند:

…در سال‌های ۱۹۷۰ تمام کشور برای معامله‌گران اعم از مرد و زن تبدیل به سرزمین عجایب شده بود. پرداخت‌های غیرقانونی، کارمزد دلالان، تفاهم سرّی بین شاهپورها و متصدیان روابط عمومی، شاهدخت‌ها و مأموران سیا، کیف‌های سامسونت مملو از اسکناس‌های صددلاری که در هواپیماهای جت خصوصی حمل می‌شد، شرکت‌های با نشانی صندوق پستی در کارائیب و لیشتن اشتاین، دستورهای ضد و نقیض محرمانه که در جلسات خصوصی با حضور شاه صادر می‌شد… این بود محیطی که از ۱۹۷۳ به بعد معاملات در آن انجام می‌گرفت. (۷)

در این آشفته‌بازار، دیگر شاپورجی همانند پدرش تنها عامل تعیین‌کننده‌ی حوادث پس‌پرده نیست. اینک او با رقبای سهمگینی چون مافیای دربار به رهبری دکتر فلیکس آقایان ـکه بر شاه ضعیف‌النفس تسلط دارندـ روبه‌رو است. این ستیزها و رقابت‌هاست که بخش مهمی از حوادث پس‌پرده سلطنت پهلوی را در سال‌های ۱۳۳۳ـ۱۳۵۷ رقم می‌زند. از میان مهم‌ترین حوادثی که شاپورجی با آن درگیر شد، دو نمونه را شرح می‌دهیم:

ماجرای تانک چیفتن:

حسین فردوست در خاطرات خود درباره ماجرای نصب و عزل ارتشبد فریدون جم سخن گفته و عناصر پنهان این داستان را، که ظاهراً بر خود جم نیز پوشیده بود، اشکار کرده است. ما مجدداً به این داستان باز می‌گردیم و می‌کوشیم تا زوایای تاریک و مبهم آن را روشن کنیم.

فریدون جم یکی از صمیمی‌ترین دوستان شاپورجی بوده و هست. پیش از او، ریاست ستاد ارتش با ارتشبد بهرام آریانا بود که در آذر ۱۳۴۴ به پاس نقشی که در سرکوب عشایر جنوب ایفاء کرد در این مسند قرار گرفت. آریانا در سال‌های بعد چهره‌ای افسارگسسته از خود نشان داد و عیاشی‌ها و هتاکی‌های بی‌پرده‌ی او نارضایی عمیقی را در ارتش سبب شد. ریپورتر پس از مدت‌ها مطالعه جم را بهترین چهره برای تصدی «ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران» تشخیص داد و در پی آن شایعات گسترده‌ای پیرامون توطئه موهوم «کودتای آریانا» به‌ویژه در آذربایجان، انتشار یافت. (۸) قرائتی در دست است که می‌تواند نشر این شایعه را، که به سقوط آریانا انجامید، به شبکه شاپورجی ـ عَلَم منتسب کند. به‌هر روی، در خرداد ۱۳۴۸ آریانا برکنار شد و جم جای‌گزین او گردید. اعتماد و علاقه شاپورجی به جم در حدی بود که در طرح «شورای سلطنت»، جم (رئیس ستاد ارتش) می‌بایست در کنار فرح (نایب السلطنه) در رأس کشور قرار گیرد.

مع‌هذا، اعتماد شاپورجی به جم دیری نپایید. فریدون جم طی دوران ریاست ستاد ارتش ساده‌لوحی غیرمتعارفی از خود نشان داد. ارتشبد فردوست ماجرای جلسات خانه‌ی جم و ارتباطات او را با یک سرهنگ وابسته نظامی آمریکا و همسر زیبایش بیان داشته است. در این زمان، طرح خرید تانک چیفتن در جریان بود. این معامله یکی از بزرگ‌ترین قراردادهای تسلیحاتی ایران بود و حجم آن تا پایان سال ۱۹۸۰ به ۳۰۰۰ دستگاه تانک چیفتن می‌رسید و واسطه آن شاپور ریپورتر بود. کمپانی‌های رقیب آمریکایی برای خراب‌کاری در این معامله به فعالیت شدیدی دست زدند. ارتباط سرهنگ آمریکایی فوق و همسرش با ارتشبد جم نقش کلیدی به سود کمپانی‌های رقیب ایفاء می‌کرد. ارتشبد فردوست ماجرا را چنین شرح می‌دهد:

…در تانک چیفتن فقط موتور تانک را کمپانی‌های آمریکایی تهیه می‌کردند و بدنه تانک را، که اصل قیمت بود، خود انگلیسی‌ها می‌ساختند و لذا سود اصلی به جیب شرکت‌های انگلیسی می‌رفت. وابسته نظامی آمریکا زیر پای جم نشست و از معایب تانک چیفتن داد سخن داد و فریدون را با خود هم‌عقیده کرد. فریدون نیز در دیدارها با محمدرضا به شرح عیوب تانک چیفتن پرداخت و با خرید آن مخالفت کرد. ولی محمدرضا در دستور خود پابرجا بود و می‌گفت: «این معامله انجام خواهد شد، چه بخواهید، چه نخواهید!» و جم پاسخ می‌داد که اگر این‌طور است وجود من در این پُست چه فایده‌ای دارد! (۹)

فردوست شرح می‌دهد که «در همین اثناء اتفاق عجیبی افتاد که شاید توطئه برای برکناری جم بود، که به شکل عجیبی آلت دست آن آمریکایی شده بود.» در یکی از جلسات میهمانی، سرلشکر ناظم، دوست مشترک جم و شاپورجی، به‌شکلی بی‌پروا ـبه‌نحوی که یکی از امرای حاضر در میهمانی بشنودـ طرح یک کودتا را به جم پیشنهاد کرد. این ماجرا به اطلاع شاه رسید و به برکناری جم و بازنشستگی ناظم منجر شد. روشن است که اگر مسئله جدّی بود، محمدرضا پهلوی می‌بایست به جم و ناظم برخورد شدید می‌کرد و فردوست نیز معترف است که شاه، همانند او، مسئله را جدی نگرفت. فردوست می‌نویسد:

«در آن زمان محمدرضا قدرتمند بود و این حرف درشت [پیشنهاد کودتا به جم] را ناظم بیهوده مطرح نمی‌ساخت. مسلماً یک تحریک خارجی در پشت او بود.» (۱۰)

تصویر مجملی که از سیر واقعه ارائه دادیم به‌روشنی نشان می‌دهد که پیشنهاد «کودتا»ی ناظم و برکناری جم با معامله تانک چیفتن رابطه مستقیم داشته است و در واقع جم قربانی ساده‌لوحی خود شد. می‌توان تصور کرد که ماجرای فوق به دقت توسط شاپورجی طراحی شد و ناظم، دانسته یا ندانسته، آلت اجرای این طرح گردید. با برکناری جم آخرین مانع بر سر راه بزرگ‌ترین معامله تسلیحاتی کمپانی‌های انگلیسی با رژیم پهلوی برداشته شد.

ستیز با مافیا:

دومین ماجرایی که شاید مهم‌ترین برگ در تاریخ روابط ریپورترها و پهلوی‌ها باشد، حوادث پیچیده و مرموزی است که در سال‌های ۱۳۵۱ـ۱۳۵۲ رخ داد و حسین فردوست گوشه‌هایی از آن را بیان داشته است. (۱۱) همان‌طور که می‌دانیم، در زمستان ۱۳۵۱ ظاهراً به دستور محمدرضا پهلوی گزارش بازرسی شاهنشاهی درباره‌ی معامله شکر ایران و انگلیس در روزنامه اطلاعات چاپ شد و در آن نام شاپور ریپورتر به‌عنوان واسطه‌ی این معامله‌ی «تقلب‌آمیز» مطرح گردید. این حادثه سرآغاز ستیز شاپور ریپورتر با مافیای دربار پهلوی گردید که با شکست مذبوحانه شاه به پایان رسید. مع‌هذا، این حادثه سبب شد که برای نخستین‌بار نقش عجیب ریپورترها در تاریخ معاصر ایران، هر چند بسیار مبهم، فاش شود. براساس اسناد و کنکاشی که انجام داده‌ایم می‌کوشیم تا این ماجرای عجیب را روشن کنیم:

تا سال ۱۳۵۰ انحصار خرید شکر ایران در دست دکتر فلیکس آقایان، رئیس شبکه مهیب مافیای ایران و عضو هیئت‌مدیره مافیای بین‌المللی بود که این معامله را از طریق برخی کمپانی‌های فرانسوی ترتیب می‌داد. در سال ۱۳۵۱، شاپور ریپورتر که از نقش شامخ خود در دولت بریتانیا مغرور شده بود، براین معامله چنگ انداخت و با دلالی خود قرارداد شکر ایران را با یک شرکت انگلیسی، احتمالاً بدون موافقت شاه، منعقد نمود. فلیکس آقایان از این حادثه به خشم آمد و با دسیسه‌ی او گزارش قرارداد فوق به‌عنوان یک معامله تقلب‌آمیز منتشر شد. در پی این واقعه، شاپورجی نزد فردوست رفت و فساد اطرافیان شاه را متذکر شد و تهدید خود را دال بر انتشار اسناد تأسیس سلسله پهلوی توسط اینتلیجنس سرویس و فساد دربار ایران به اطلاع رسانید.

مدت کوتاهی بعد، در زمستان ۱۳۵۱، هوشنگ دولو قاجار (عامل مافیای ایران) به جرم حمل مواد مخدر در سویس دستگیر شد و مطبوعات غرب افشاگری‌های گسترده‌ای را درباره‌ی سلطه مافیا بر دربار ایران آغاز کردند که در آن زمان غیرمترقبه و عجیب بود. (۱۲) محمدرضا پهلوی وحشت‌زده و مرعوب، با خواری تسلیم شد و با وساطت لرد روچیلد مقرر شد که شاپورجی متن کامل خاطرات پدرش را منتشر نکند و تنها اشاره‌ای محترمانه توسط چیمن پینچر نشر یابد. (۱۳)

شاپور ریپورتر با نشان شوالیه

شاپور ریپورتر پس از دریافت نشان شوالیه‌گری به پاس خدماتش به انگلستان (در محوطه کاخ باکینگهام در لندن).

امپراتوری نامرئی روچیلدها و «خانواده اطلاعاتی بریتانیا» در این جنگ واقعی با مافیای بین‌المللی همبستگی عمیق خود را نشان داد. در ۲۰ مارس ۱۹۷۳ / ۲۹ اسفند ۱۳۵۱، شاپورجی طی مراسم باشکوهی در کاخ بوکینگهام «شوالیه» شد و فردای آن روز، روزنامه دیلی اکسپرس مقاله زیر را چاپ کرد:

افتخارات برای مردم محجوب شاه
کسی که میلیون‌ها به بریتانیا سود رساند
به قلم چیمن پینچر

دیروز در کاخ بوکینگهام مراسم تجلیل و دادن نشان برقرار بود و از میان همه این افرادی که نشان و لقب گرفته‌اند، کسی که مردم در انگلستان وی را کمتر از همه می‌شناسند همان کسی است که بیش از همه به آن‌ها خدمت کرده است. او سِر شاپور ریپورتر است که از اتباع دولت پادشاهی انگلستان است ولی در تهران خانه دارد و به سبب خدماتی که به منافع بریتانیا کرده است به دریافت لقب «شوالیه» (۱۴) و عنوان «سِر» نائل شده است. این خدمات بی‌سروصدا منافعی به مبلغ صدها میلیون لیره به بریتانیا رسانده است با همه‌ی مشاغلی که همراه آن است و به‌نظر می‌رسد که در آینده نیز بیش از این خواهد رساند.
سِر شاپور ریپورتر 52 ساله است و مشاور بسیاری از شرکت‌های بزرگ انگلیسی است. او به‌قدری محتاط است که هیچ‌گونه اطلاعی در مورد این مشاوره‌ها در اختیار کسی نمی‌گذارد. ولی من حدس می‌زنم که دستور پر اعتبار خرید هواپیمای ماوراء صوت کنکورد و کشتی‌های جنگی و هاورکرافت‌ها و موشک‌ها و دیگر جنگ‌افزارهای دفاعی را او صادر کرده است.
در سال گذشته، هنگامی که شاه از مؤسسات دفاعی انگلستان بازدید می‌نمود تا هواپیماها و سلاح‌ها را در حین عمل مشاهده کند، سِر شاپور در کنار او بود. منشاء این آشنایی یکی از نمونه‌های حیرت‌انگیزی است که نشان می‌دهد تاریخ در واقع چگونه ساخته می‌شود.
پس از جنگ اول جهانی پدر ایشان به‌نام «ریپورتر» (زیرا اجداد وی گزارشگران جراید انگلستان در شهر بمبئی بودند)، مشاور شرقی سفارت بریتانیا در ایران بود. ژنرال آیرونساید، فرمانده نظامی نیروهای بریتانیا در آن‌جا از لندن دستوری دریافت داشت که شاهی را که سلطنت می‌کرد خلع کند و به یافتن فرمانروای جدیدی که به شکل واقعی‌تری منویّات ملّی ایران را منعکس سازد، کمک نماید. ژنرال برای مشورت به مستر ریپورتر مراجعه کرد و وی گفت که تنها یک نفر را می‌شناسد که دارای کمال اخلاقی، قدرت تصمیم و لیاقت عقلی اجرای چنین وظیفه‌ای است و او رضاخان افسر ایرانی بریگاد قزاق است.
آیرونساید وقتی رضاخان را دید بلافاصله به وی علاقمند شد و وی را وارد دولت ساخت و به‌زودی رضاخان نخست‌وزیر شد. او در سال ۱۹۲۵ خود را شاه ایران اعلام داشت و عنوان «پهلوی» برخود نهاد و اکنون فرزند اوست که سلطنت می‌کند.
این اتفاق که تقریباً تصادفی بود [!] برای ایران جنبه حیاتی یافت، نه فقط بدان سبب که رضاخان یک سلطان مترقی از آب درآمد، بلکه بخاطر این‌که پسرش نیز خود را دارای یک شمّ شگرف رهبری نشان داده است. ایران به سبب همین شمّ رهبری در راه پیشرفت اجتماعی و صنعتی با آهنگ رشدی بی‌سابقه گام برمی‌دارد و معاملات با انگلستان در این جریان نقش عظیم ایفاء می‌کند.
سِر شاپور ریپورتر عیناً مانند شاه معتقد است که دوستی و همکاری انگلستان و ایران که به سرعت در حال توسعه است یکی از جریانات بسیار شوق‌آور در سیاست بین‌المللی است.
سِر شاپور ریپورتر در سال ۱۹۶۹ به‌علت خدمات سابقش نشان O.B.E دریافت داشت ولی سوابق خدمت وی به انگلستان بسیار دیرین‌تر از این تاریخ است.
در جریان جنگ دوم جهانی او کارشناس جنگ روانی بریتانیا در هندوستان بود. در جریان بحران نفت ایران در اوائل دهه پنجاه، هنگامی که محمد مصدق منافع نفتی بریتانیا را ملی کرد و مناسبات دیپلماتیک دو کشور به وخامت گرایید، او رایزن سیاسی سفارت آمریکا در تهران بود. از آن دوران او به یکی از خارق‌العاده‌ترین چهره‌های بین‌المللی بدل شده است که در عالی‌ترین سطوح فعالیت می‌کند ولی شخصاً ترجیح می‌دهند که خود را از زیر نور تند حوادث بیرون نگاه دارند.
ایشان به‌زودی به تهران باز می‌گردند؛ جایی که با حجت و فروتنی همراه همسرشان آسیه و دو فرزندشان زندگی می‌کنند. (۱۵)

حادثه زمستان ۱۳۵۱ نه‌تنها سبب تیرگی روابط شاپورجی با شاه نشد، بلکه او با اقتداری بی‌سابقه و بلامنازع به حضور خود در تهران ادامه داد. در این دوران حریم شاپورجی کاملاً به رسمیّت شناخته شد و او در بسیاری از معاملات ایران با شرکت‌های غربی، در سرمایه‌گذاری‌های شاه در انتخابات آمریکا و در یک کلام در کلیه فعل و انفعالات پس‌پرده‌ی دربار پهلوی موقعیتی بی‌رقیب داشت. در این دوران سِر شاپور ریپورتر علاوه بر نقش خود به‌عنوان مشاور اطلاعاتی دولت بریتانیا در مسائل ایران، مشاور وزارت دفاع انگلیس نیز بود.

شاپور ریپورتر و محمدرضا پهلوی

درباره حجم معاملاتی که با شرکت مستقیم و غیرمستقیم شاپورجی صورت گرفته هنوز آمار کاملی در دسترس ما نیست. ولی می‌دانیم که در سال ۱۳۵۵ ایران موشک‌های رایپر را از انگلستان به مبلغ ۴۰۰ میلیون لیره در ازاء صدور نفت خام خریداری کرد و میزان خرید اسلحه ایران از انگلیس در سال ۱۹۷۸ به بیش از یک میلیارد لیره (قریب به دو میلیارد دلار) رسید. روزنامه تایمز در ماه مه ۱۹۷۸ در حاشیه‌ی خبر قرارداد ۷۵۰ میلیون لیره‌ای احداث مجتمع نظامی اصفهان نوشت:

«ایران هم‌اکنون بزرگ‌ترین خریدار تکنولوژی نظامی انگلیس است»

و افزود که: ۶۰ درصد صادرات اسلحه انگلیس توسط ایران خریداری می‌شود. (۱۶) در نتیجه‌ی این نقش کلیدی شاپورجی در اقتصاد بریتانیا بود که در سال ۱۳۵۶ نام وی به مطبوعات غرب درز کرد و مجله انگلیسی پریوات‌آی به او لقب طنزآمیز «ریپورتر سال» داد. (۱۷)

سِر آنتونی پارسونز، سفیر سابق انگلیس در ایران، دستاورد ۴۰ سال فعالیت اردشیر ریپورتر و ۳۲ سال فعالیت شاپور ریپورتر در ایران برای دولت بریتانیا را چنین بیان می‌دارد:

واقعیت این است که ایران در دوران پهلوی برای انگلستان هم یک متحد با ارزش و هم یک بازار وسیع و پرمنفعت بود. آرامش نسبی و سیاست طرفدار غرب ایران از اواسط دهه ۱۹۵۰ تا اواخر دهه ۱۹۷۰، در دورانی که تمام منطقه خاورمیانه تا شبه‌قاره هند آشفته و در معرض خطر شوروی قرار داشت و بالقوه برای منافع انگلستان خطرناک بود، ارزش و اهمیت زیاد داشت. اگر مسئله قیمت نفت را به کنار بگذاریم، اطمینان از جریان نفت ایران در شرایطی که نفت کشورهای عربی همواره در معرض تهدید تحریم به دلایل سیاسی بود، برای انگلستان اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت. از همه این‌ها گذشته، ایران در فاصله سال‌های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ وسیع‌ترین بازار صادرات انگلیس در خاورمیانه به‌شمار می‌رفت و هزار میلیون لیره ارز مورد نیاز انگلستان را در شرایط دشوار اقتصادی تأمین می‌کرد. (۱۸)

پیروزی انقلاب اسلامی ایران دستاورد ۷۲ ساله ریپورترها را به باد داد و با امواج گسترده خود نفرت عمیق امت مسلمان منطقه را علیه سلطه شوم امپریالیسم و صهیونیسم جهانی توسعه بخشید. در سال‌های پس از انقلاب شاپور ریپورتر نقش درجه اولی در توطئه‌های عظیمی که علیه نظام نوپای اسلامی ایران صورت گرفت به‌عهده داشت و از جمله، به‌گفته‌ی سپهبد متواری سعید رضوانی، مبلغ یک میلیون دلار اعتبار در اختیار ارتشبد بهرام آریانا گذارد و با همین پول بود که نخستین کانون‌های ضدانقلاب مسلح در خاک ترکیه و عراق سازمان داده شد. نشریه‌ی انگلیسی ساندی تلگراف، مورخ ۲۵ مارس ۱۹۷۹ / ۵ فروردین ۱۳۵۸، چنین نوشت:

سِر شاپور ریپورتر دلال و مقاطعه‌کار هندی‌الاصل، که در زمان دولت ادوارد هیث به دریافت لقب «سِر» مفتخر گردید و همواره رایزن عالی‌مقام شاه ایران بود، اینک در لندن به سر می‌برد و در حال انجام مذاکرات مهم و محرمانه سیاسی با مقامات دولت بریتانیا برای کسب اجازه اقامت شاه مخلوع در انگلستان است.
سِر شاپور 58 ساله است و از راه سازمان‌دهی قراردادهای مخفیانه معاملات کمپانی‌های انگلیسی با ایران و از طریق کمیسیون‌ها و رشوه‌های معمول در این‌گونه قراردادها حداقل ۵۰ میلیون پوند به جیب زده است. او در حال فرار از حکومت انقلابی ایران است. گفته می‌شود که در حال حاضر نام او در لیست سیاه رسمی دولت ایران قرار دارد. در این لیست در میان مشاوران و همکاران اصلی شاه، از ۱۶ نفر به عنوان چهره‌های اصلی نام برده شده که در بین آنان سِر شاپور چهره‌ای متمایز است. علت پیگرد او توسط حکومت انقلابی ایران تنها به دلایل فوق‌الذکر نیست، بلکه او کسی است که روابط و همکاری نزدیکی با سازمان‌های جاسوسی انگلستان و آمریکا داشته و از جمله عملیات او نقش مستقیم در کودتای سال ۱۹۵۳ و بازگردانیدن شاه به تاج و تخت می‌باشد.
شاه پس از ترک ایران، در ژانویه به عنوان میهمان ملک حسن، شاه مراکش، در این کشور به سر می‌برد. ولی او اکنون تمایل دارد که به انگلستان نقل مکان کند. شاه در حال حاضر مالک استیلمانس است که مِلک بسیار وسیعی در حوالی گودلمینگ در ایالت ساری می‌باشد. این مِلک با دیوارها و استحکامات محصور شده و دارای قلعه، دروازه و خانه‌های متعدد و حتی زمین مسابقه سوارکاری است. پیش از این، در ماه فوریه، دکتر اوئن وزیر امورخارجه به‌طور خصوصی به شاه گفته بود که نمی‌تواند به انگلستان بیاید، زیرا انگلستان مایل به برقراری روابط حسنه با رژیم جدید ایران می‌باشد.
از دوستان سِر شاپور باید از آنتونی پارسونز سفیر سابق بریتانیا در تهران نام برد که اخیراً به انگلستان مراجعت کرده و به مقام جانشین معاون دائمی وزیر امورخارجه ارتقاء یافته است. سِر شاپور از ماه فوریه تاکنون با وزارت امورخارجه و سِر پارسونز و حتی رهبران حزب محافظه‌کار در تماس دائم بوده است. در تماس با محافظه‌کاران، او به ملاقات جولیان آمری، وزیر کشور دولت محافظه‌کار سابق [دولت هیث]، رفت. آمری همان کسی است که در سال ۱۹۷۳ او را برای دریافت نشان K.B.E [شوالیه امپراتوری بریتانیا] نامزد نمود. جولیان آمری می‌گوید: «سِر شاپور در حدود دو هفته قبل به دیدار من آمد. ملاقات ما خصوصی بود و موضوع بحث ما درباره‌ی وضع سیاسی ایران و شاه بود.»
محل اقامت کنونی سِر شاپور، آپارتمانی در لندن است که توسط نگهبانانی که از ملیت‌های مختلف انتخاب شده‌اند به شدت حفاظت می‌شود. این حفاظت به‌خاطر حمله احتمالی «گروه ضربت» است که سران سازمان آزادی‌بخش فلسطین وعده‌ی تشکیل آن را به آیت‌الله خمینی داده‌اند. شاپور ریپورتر اخیراً در ژنو نیز دیده شده است. ژنو جایی است که ثروت او و نیز مقادیر زیادی از ثروت بیکران شاه در آن‌جا نگهداری می‌شود. سِر شاپور با پاسپورت انگلیسی‌اش… می‌تواند به راحتی به همه‌جا مسافرت کند…
از زمان سقوط شاه، درباره‌ی محل زندگی شاپور ریپورتر اطلاع دقیقی در دست نیست و تنها خبر مشخص این است که این دست راست شاه بسیار پیش از استقرار دولت انقلابی از نظرها محو شد. هفته پیش در اجلاس جامعه‌ی دست‌اندرکاران متنفذ مالی انگلیس، که برای تبادل اطلاعات پیرامون اوضاع داخلی ایران گرد آمده بودند، گفته می‌شد که سِر شاپور ایران را ترک کرده و احتمالاً در محل امنی به سر می‌برد. از سوی دیگر گفته می‌شود که از زمان سقوط شاه تاکنون سِر شاپور چندین‌بار به لندن آمده و در اواسط ماه مارس نیز با یکی از عوامل ارتباطی‌اش ملاقات نموده است. وی در ماه فوریه به باشگاه بات در مرکز لندن، که خود زمانی عضو آن بود، سری زده است. سِر شاپور که نگران جان خویش می‌باشد، این روزها بیش از همیشه و به طرزی مرموز از روابط اجتماعی طفره می‌رود. جولیان آمری درباره‌ی او می‌گوید: «او از زمره‌ی آن گروه از مردم نیست که بتوان از آن‌ها سؤالات خصوصی کرد. من هیچ‌گاه از محل اقامت او اطلاعاتی نداشته‌ام. و اینک نیز اطلاع ندارم که وی در کجای لندن زندگی می‌کند. او هرگاه قصد ملاقات با من را داشته باشد خودش تماس می‌گیرد.» آمری هم‌‌چنین می‌گوید: «او یک مرد خارق‌العاده است که هر نوع تجارتی را دوست دارد.»
سِر شاپور واسطه بسیاری از شرکت‌های تولیدکننده و کارخانه‌های انگلیسی بوده و مشاور بسیاری از مؤسسات انگلیسی است. به‌همین دلیل «قانون طلایی» تجارت با ایران این بود که هرگاه یک تاجر انگلیسی مایل به فعالیت بازرگانی در ایران بود، باید با سِر شاپور تماس می‌گرفت. سِر شاپور در سال‌های اخیر عامل اصلی فروش هزاران تانک چیفتن و اسکورپیو، و نیز سلاح‌های هدایت‌شونده‌ی رایپر، به ایران بود. در اثر مساعی او ایران بیش از ۸۰۰ میلیون پوند اسلحه به انگلستان سفارش داد. از جمله کمپانی‌هایی که در اثر کمک‌های سِر شاپور موفق به عقد قراردادهای گوناگون با ایران گردیده‌اند، عبارتند از آی.سی.آی.، لیلاند انگلستان، کرایسلر، وسپر، تورنی کرافت راکال و تیت اَند لایل. در سال ۱۹۷۶ که دو نفر از مدیران شرکت راکال و یک نظامی ارتش بریتانیا به جرم ارتشاء در محکمه‌ی جنایی لندن محاکمه شدند، از سِر شاپور با نام «آقای فیکسیت» [کارچاق‌کن] نام برده شد. در آن زمان، کمپانی راکال نومیدانه می‌کوشید تا قراردادی مطمئن برای فروش ۴ میلیون پوند تجهیزات رادیویی تانک‌های چیفتن منعقد کند و پس از کمک سِر شاپور و انعقاد این قرارداد،‌ به‌خاطر این خدمت دو درصد از کل معامله، یعنی ۸۰ هزار پوند، به او پرداخت. در همان محاکمه، از سِر شاپور، که در سال ۱۹۶۹ به‌خاطر «خدماتی به حفظ منافع بریتانیا در ایران» به دریافت نشان O.B.E و در سال ۱۹۷۲ به دریافت نشان شوالیه‌گری مفتخر شده بود، به‌خاطر دریافت یک میلیون پوند حق دلالی از دولت بریتانیا در معامله غیرقانونی یکصدمیلیون پوندی اسلحه، نام برده شد. کسانی که با این چهره‌ی مرموز سر و کار دارند، عقاید مختلفی درباره‌ی او ابراز می‌دارند. آقای جان پک، یک تاجر لندنی، می‌گوید: «او از آن دسته مردمانی است که اگر بخواهد می‌تواند با زبان مار را از سوراخ بیرون آورد. شما هیچ‌گاه نمی‌دانید که موقعیت کنونی او چیست و لحظه‌ای بعد چه خواهد کرد.»
رابطه خانواده ریپورتر با دودمان پهلوی و حکومت بریتانیا به یک نسل قبل باز می‌گردد. پدر او، که تحصیلات خود را در انگلستان به پایان برده بود، مخبر روزنامه‌ی تایمز در تهران بود و به‌قول عده‌ای مأمور انگلستان در این کشور محسوب می‌شد. منابع ایرانی می‌گویند که سِر شاپور در بلواهای سال ۱۹۵۳ نقش اساسی داشته است. او که در زمان اخراج انگلیسی‌ها از ایران این کشور را ترک گفته بود، بعداً به‌عنوان مشاور سیاسی سفارت آمریکا به تهران بازگشت. او در همان زمان همکاری نزدیک خود را با سزامان «سیا» آغاز کرد و مستقیماً با عوامل این سازمان وارد مذاکره شد تا کودتایی را که در اثر آن شاه به قدرت بازگشت، سازماندهی کند… (۱۹)

….پایان.

قسمت قبلی این مقاله

منبع: عبدالله شهبازی؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، جلد دوم، چاپ سی‌ودوم، ۱۳۹۳.

پی‌نوشت‌ها:
1. کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج ۱، ص ۲۵۵.
2. شاپورجی مؤلف کتاب فرهنگ اصطلاحات فارسی به انگلیسی است که سِر دنیس رایت مقدمه‌ای بر آن نوشته است.
3. Order of British Empire ـ ظاهراً نشان عالی فوق زمانی به شاپورجی اعطاء شد که بخش سرّی خاطرات پدرش طبق وصیت‌نامه اردشیرجی به او تحویل شد. بنابراین اعطاء این نشان را می‌توانیم قدردانی دولت بریتانیا و اینتلیجنس سرویس از خدمات ریپورترها ارزیابی کنیم.
4. پیتر رایت، شناسایی و شکار جاسوس، ترجمه: محسن اشرفی، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۷، ص ۵۳۷.
5. کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج ۱، ص ۳۹۱.
6. ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: البرز، ۱۳۶۹، ص ۲۲۲.
7. همان مآخذ، ص ۲۴۳.
8. کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج ۲، صص ۴۲۸ـ۴۲۹.
9. کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج ۱، ص ۲۴۶.
10. کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج ۱، ص ۵۰۹.
11. کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج ۱، صص ۲۹۶ـ۲۹۸.
12. کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج ۲، صص ۴۶۲ـ۴۶۴.
13. چیمن پینچر (Chapman pincher) یک روزنامه‌نگار جنجالی و سرشناس بریتانیاست. بینچر با انتشار دو کتاب Their Trade is Treachery (1981) و Too Secret Too Long (1984). از عوامل مؤثر در بحران اطلاعاتی دولت تاچر در زمینه نفوذ «کمینترن آکسبریج» (آکسفورد ـ کمبریج) در دیوان‌سالاری سیاسی و اطلاعاتی و امنیتی انگلیس بود. این جنجال سرانجام به انتشار خاطرات پیتر رایت انجامید. به گفتة پروفسور آندریو در کتاب The Missing Dimension (ص ۲۵۰) آثار پینچر به طرز چشمگیری حاوی اطلاعات درونی و غیرقابل دسترس برای سایر محققین از سرویس‌های انگلیس است، که احتمالاً این پدیده با روابط ویژة او با لُرد روچیلد قابل توضیح است.
14. Knight
15. همسر شاپور اردشیرجی، آسیه آزماتوک یانس فرزند یگور متولد بندرانزلی است و دو فرزند وی هما ریپورتر (متولد ۱۳۳۴ ش.) و کامبیز ریپورتر (متولد ۱۳۳۸ ش.) می‌باشند.
16. کیهان هوایی، ۲۷/۲/۱۳۵۷.
17. پرویز راجی، خاطرات آخرین سفیر شاه در لندن، لندن: ۱۹۸۳، ص ۱۴۴.
18. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران: مؤلف، ۱۳۶۸، ص ۳۱۱.
19. از آوریل سال ۱۹۷۶، با به قدرت رسیدن «حزب کارگر» به رهبری جیمز کالاهان، موقعیت لُرد ویکتور روچیلد و به تبع او شاپور ریپورتر، در دولت بریتانیا تضعیف شد و افشاگری‌هایی علیه «حزب محافظه‌کار» و دولت هیث آغاز گردید. یکی از پرده‌های این رقابت، محاکمه‌ای است که در مقاله فوق بدان اشاره شده که طی آن آلودگی‌های مالی برخی وابستگان حزب محافظه‌کار افشاء شد. فرد نظامی که محاکمه شد سرهنگ دوم راندِل بود که از کمیسیون غیرقانونی یک میلیون پوندی «آقای فیکسیت» (شاپورجی) پرده برداشت. پرداخت این کمیسیون به شاپورجی صحّت داشت. در این رابطه سندی در دست است. این سند چک شمارة ۱۶۲۵۰۰ مورخ ۲۴/۵/۱۳۵۷ بانک ایران و خاورمیانه شعبه خیابان تخت‌جمشید سابق به مبلغ ۴۲،۵۷۹،۲۸۰ ریال می‌باشد که طی آن شاپورجی «مالیات» این کمیسیون را به وزارت امور اقتصادی و دارایی ایران پرداخت کرده و طی نامه شماره ۸۳۲۴/۳۱ مورخ ۱۵/۶/۱۳۵۷ تقاضای مفاصا حساب مالیاتی نموده است.
انتشار مقاله ساندی تلگراف را باید تداوم افشاگری‌های «حزب کارگر» علیه باند نیرومند «محافظه‌کاران» محسوب داشت. در این زمان توسط لُرد روچیلد و شاپور ریپورتر اِعمال نفوذهایی برای دریافت مجوز اقامت شاه در انگلیس صورت می‌گرفت و دولت کالاهان در برابر این فشارها مقاومت می‌کرد و لذا در واپسین روزهای اقتدار خود با انتشار این مقاله کوشید تا هرگونه زمینه ورود شاه را به انگلستان از بین ببرد و دست «محافظه‌کاران» را در این زمینه رو کند. این فشارها کاملاً جنبه سیاسی ـ تبلیغی داشت و زمانی که مارگارت تاچر مدت کوتاهی بعد، در ۳ مه ۱۹۷۹، به قدرت رسید با بی‌اعتنایی به شاه فراری و درمانده، عملاً همان مشی پیشین دولت کالاهان ـ اوئن را پی گرفت. (مراجعه شود به: شوکراس، صص ۲۸۳ـ۲۹۳).

شاپور ریپورتر ، شاپور ریپورتر ، شاپور ریپورتر

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

شاپور ریپورتر ، شاپور ریپورتر ، شاپور ریپورتر ، شاپور ریپورتر

همچنین ببینید

والت ویتمن روستو یهودی طراح انقلاب سفید

والت ویتمن روستو یهودی؛ طراح انقلاب سفید

والت ویتمن روستو در زمان کندی یک سلسله رفورم‌های اقتصادی را پی ریخت. بررسی تئوری روستو می‌تواند ماهیت و اهداف «انقلاب سفید» را روشن کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش − چهار =