قبلاً در پرونده «جنگ جهانی غذا» نقش راکفلرها و نیز کیسینجر در شکلدهی به آرایش قدرت در جهان، و نیز تأثیرگذاری آنها بر حوزهی کشاورزی و غذا در کل دنیا مورد بررسی قرار گرفت. پروژه عقاب
متن خواندنیِ زیر، ترجمهی گزارش نیویورک تایمز (Dec. 29, 2019) است که بهقلم «دیوید دی. کرکپاتریک» (David D. Kirkpatrick) بهرشتهی تحریر درآمده است. در این متن، نقش حلقهی اقتصادی راکفلرها و کیسینجر، و نقش بنگاههای مالی آنان در روابط ایران و آمریکا، و نیز میزان تأثیرگذاری این «دولت-کمپانی»ها بر ایالات متحده بهخوبی تصویر شده، که بخشی از پازل ما در پرونده را کامل میکند.
اصل گزارش را {اینجا} ببینید.
پروندهی «جنگ جهانی غذا» {اینجا} در دسترس است.
محمدرضا پهلوی و ملکه فرح در ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ [۲۶ دی ۱۳۵۷] از ایران خارج شدند.
۴۰سال پیش، در یک شامگاه اواخر پاییز، یک هواپیمای زهوار دررفتهی «جت گلفاستریم۲» در «فورت لادردیلِ» فلوریدا فرود آمد در حالی که یک مسافر «شاهوار اما بیمار» را حمل میکرد که تقریباً کسی انتظارش را نداشت. مسافران این هواپیما، شامل یک مأمور سیاسیِ جمهوریخواه، تنی چند از افسران نظامیِ ایران، چهار سگ بدبو و بیشفعال، و محمدرضا پهلوی، شاه تازهخلعشدهی ایران بودند.
وقتی هواپیما نشست، تنها کسی که منتظر رسیدن شاه مخلوع بود، یک مدیر ارشد «بانک چیس منهتن» بود، که نهتنها کاخ سفید را برای پذیرفتن شاه سابق مجاب کرده بود، بلکه هم برای شاه و همراهانش روادید مهیا کرده بود، و هم مدارس و عمارتهای خصوصی را برای خانواده او جستوجو کرده، و هواپیمای گلفاستریم را برای آوردنش هماهنگ کرده بود.
جوزف رید جونیور [Joseph Verner Reed Jr.]، رئیس ستاد کارکنان آقای رئیس بانک، دیوید راکفلر، صبح روز بعد در مراسمی که در بانک برگزار شد، اعلام کرد: «عقاب به زمین نشست».
کمتر از دو هفته بعد، در چهارم نوامبر ۱۹۷۹ [۱۳ آبان ۱۳۵۸]، بهتلافیِ پذیرش شاه توسط ایالات متحده، دانشجویان انقلابی ایران، سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند، و پس از آن بیش از ۵۰ فرد آمریکایی – و البته دولت واشنگتن – را برای ۴۴۴ روز بهگروگان نگهداشتند.
شاه، نزدیکترین متحد واشنگتن در خلیج فارس، در ژانویه سال ۱۹۷۹، در پیآمد یک قیام گسترده در برابر ۳۸ سال «حاکمیت آهنین»ش از تهران گریخت. لیبرالها، چپها و محافظهکاران مذهبی همگی علیه او تظاهرات میکردند. اعتصاب و تظاهرات تهران را تعطیل کرده بود و نیروهای امنیتیِ وی کنترل اوضاع را از دست دادند.
شاه از آمریکا درخواست پناهندگی کرد، اما رئیسجمهور جیمی کارتر، بهامید ایجاد روابط حسنه با حکومت جدید که متعاقب بههمریختگی اوضاع پدید آمد، و همچنین سربند نگرانی از امنیت سفارت ایالات متحده در تهران، برای ۱۰ ماهِ اول تبعید، از پذیرش پناهندگی او خودداری کرد. حتی پس از آن نیز، کاخ سفید با محدودیت و فقط با هدف معالجهی پزشکی به او پذیرش داد.
اما اسناد تاریخی محرمانهی جدیدی که اخیراً از طرف دفاتر آقای راکفلر فاش شده، با جزئیاتی روشن نشان میدهد که بانک چیس منهتن و رئیس پُرنفوذش، برای وادار کردن دولت کارتر به پذیرش شاه – بهعنوان یکی از سودآورترین مشتریان این بانک – چه فعالیتهای پشتپردهای انجام دادند.
مردم معترض در سال ۱۹۷۸ در حال سوزاندن پرترهای از شاه در تهران
این، یک تصمیم آتشافروز و پرتبعات برای آقای کارتر، برای ایالات متحده و برای خاورمیانه بود.
بحرانِ گروگانگیریِ پس از آن، آیتاللّه روحاللّه خمینی را قادر به تحکیم حکومت دینیاش کرد؛ درگیری چهار دهه بین واشنگتن و تهران را کلید زد، که هنوز هم در منطقه ادامه دارد؛ و به رونالد ریگان کمک کرد تا [در دور بعدی] سکّان کاخ سفید را در دست بگیرد. برای سیاستگذاران آمریکایی، ایران در حوزهی مخاطرات سیاسی، و در مورد سقوط یک همپیمانِ قدرتمند، به یک تمثال مبدل شد.
اگرچه آقای کارتر هم در آن زمان، در ظاهر از «کمپین فشار» شکایت میکرد، اما داستان کامل پشتصحنه – که در اسناد افشاشدهی اخیر ارائه شده – هرگز بیان نشده است.
تیم آقای راکفلر، با اسم رمزی که برای شاه انتخاب شد، کمپین را «پروژه عقاب» نام گذاشت. آقای راکفلر با بهرهگیری از شبکهی قدرت سیاسی که در اعماق کاخ سفید نفوذ داشت، تعدادی از بزرگان دولت را برای این امر بسیج کرد.
نامهای دستنوشته از شاه به دیوید راکفلر
این کمپین بهویژه شامل افراد زیر بود:
* هنری کیسینجر [Henry Kissinger] ، وزیر امورخارجه پیشینِ ایالات متحده و رئیس هیئت مشاوران چیسبانک.
* جان جی مککلوی [John Jay McCloy]، کمیسر سابق آلمان در زمان اشغال پس از جنگ جهانی دوم، و مشاور هشت رئیسجمهور و همچنین یکی از رؤسای آیندهی چیسبانک.
* آرچیبالد بی. روزولت جونیور [Archibald B. Roosevelt Jr.] مدیر اجرایی بانک چیس و مأمور سابق سیا؛ کسی که پسرعمویش که او هم مأمور سیا بود، یعنی کِرِمیت روزولت جونیور، برای حفظ شاه در قدرت، کودتای ۱۹۵۳ [۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی] را ترتیب داده بود.
* و ریچارد ام. هِلمز [Richard M. Helms] ، رئیس سابق سیا و سفیر پیشین آمریکا در ایران.
چارلز فرانسیس، فرد پیشکسوتی که در آن زمان برای چیس کار میکرده، اسناد را برای «تایم» فرستاده است. وی میگوید:
کمپینهای فشار که کمپانیها امروزه اعمال میکنند، در قیاس با این عملیات، بسیار مخرّب هستند؛ این عملیات بسیار نرم و تقریباً بهطور کامل نامرئی و پنهان بود.
برخی اسناد پروژه عقاب توسط آقای رید، مدیر کمپین، در اختیار دانشگاه ییل قرار گرفت، اما او – که در سال ۲۰۱۶ درگذشت – تصریح کرد که بخشی از این موارد به این دلیل که میتواند برای ولینعمتش بهصورت بالقوه خجالتآور باشد، تا زمان درگذشت آقای راکفلر پلمپ شوند. آقای راکفلر در سال ۲۰۱۷ در سن ۱۰۱سالگی درگذشت.
البته برخی اطلاعات ممکن است موجب شرمساری دیگران نیز بشود. درحالیکه جنگطلبان، اغلب از آقای کارتر بهخاطر نگرانی بیش از حد نسبت به بحث حقوق بشر و در نتیجه از دست رفتن حکومت شاه انتقاد میکنند، اما اسناد منتشرشده نشان میدهد فرستادهی ویژه رئیسجمهور به ایران، با هدف حفظ شاه در مسند قدرت، به ژنرالهای این کشور در مورد چگونگی سرکوب نظامی مشاوره داده، و در این زمینه واقعاً با اصرار از ژنرالها خواسته بود که به هر اندازه که برای سرکوب انقلاب لازم است از نیروی کشتار استفاده کنند.
خانم سخنگوی آقای کارتر، به درخواست ما برای اظهارنظر پاسخی نداد؛ همچنین سخنگوی آقای کارتر در زمان بحران نیز در دسترس نبود.
پس از دستگیری گروگانها، دولت کارتر تلاش ناامیدکنندهای برای آزادی آنها انجام داد؛ حتی در ۲۴ آوریل ۱۹۸۰ [۵ اردیبهشت ۱۳۵۹]، مجوّز یک مأموریت نجات [واقعهی طبس] را صادر کرد که منجر به یک فاجعه شد؛ سقوط یک هلیکوپتر [و البته یک هواپیمای C130] در بیابان هشت نفر را بهقتل رساند؛ و اجساد سوختهی آنان توسط مقامات ایرانی بهنمایش گذاشته شد. به این ترتیب، بحران گروگانگیری به شکست آقای کارتر در انتخابات منجر شد.
اسناد نشان میدهد گروه پیرامون آقای راکفلر که از اساس جمهوریخواهانِ متعصبی بوده، و رویکرد سازشکارِ سیاست خارجی آقای کارتر را نمیپسندیدند، برای پیشگیری و دلسردی از آنچه “سورپرایزِ اکتبر” [آزادی گروگانها قبل از انتخابات] نامیده شده بود، با کمپین انتخاباتی آقای ریگان از نزدیک ارتباط داشتند. در این راستا تیم چیس به کمپین ریگان کمک کرد تا شایعاتی را دربارهی احتمال پرداخت پول و غرامت بهازای آزادی گروگانها منتشر نماید. مقامات دولت کارتر معتقد بودند این تبلیغات مانع مذاکرات برای آزادی اسیران شده است.
آقای رید پس از انتخابات در نامهای به خانوادهی خود نوشت: «من همهکاری کردم تا هرگونه تلاش مسئولان دولت کارتر برای ایدهی “سورپرایز اکتبر”، بیاثر شود»، این سخن او ظاهراً به تلاش چیس در این زمینه اشاره دارد. بعداً وی بهعنوان سفیر آقای ریگان در مراکش انتخاب شد.
بعد از روی کار آمدن ریگان، آقای راکفلر شخصاً با لابی در دولت جدید از ریگان خواست تا ضمانت کند که سیاستهای آمریکا در قبال ایران در راستای منافع مالی بانک اوست. سوابق از امیدواری آقای راکفلر برای برقراری ارتباطاتی مشابه شاه، با ایران حکایت دارد.
دانشجویان ایرانی در سال ۱۹۷۹ در حال بالارفتن از سفارت ایالات متحده در تهران
اسناد نشان میدهد آقای کیسینجر در آغاز تحولات ایران به آقای راکفلر گفته که نتیجهی احتمالی این شرایط میتواند اینطور باشد که “نوعی قیام علیه انقلاب بهسبک بناپارت شکل بگیرد، که عناصر طرفدار غرب را بههمراه آنچه از ارتش باقی مانده، تجمیع کند“. [این پیشبینی کیسینجر، بسیار نادرست و غلط از آب درآمد]
آقای کیسینجر، در ایمیلی که اخیراً فرستاده، اذعان کرده که این پیشبینی “منعکسکننده فکر او در آن زمان” بوده، اما در عین حال گفت “این یک قضاوت و داوری درباره شرایط بوده است، نه یک پیشنهاد برای سیاستگذاری“.
اما بدیهی است که آقای راکفلر مدتها پس از فرار شاه از تهران، برای نوعی ترمیم و تجدید حکومت تلاش کرد.
تا اواخر دسامبر ۱۹۸۰ [دی ۱۳۵۹] آقای راکفلر شخصاً از دولت ریگان خواست تا درصورت آزاد نشدن گروگانها، با متوقف کردن “چانهزنی بهسبک فرشفروشها” [ایرانیها]، برای مجازات ایران عملیات نظامی انجام دهد. وی به آنها پیشنهاد کرد که سه جزیره تحت کنترل ایران در خلیج فارس را اشغال کنند.
آقای راکفلر در دیدار با گروه انتقالیِ ریگان، گفته بود:
بهاحتمال زیاد نتیجهی این وضعیت، جایگزینی احتمالی دولت فعلیِ شیعهی متعصب، با یک دولت نظامی، یا ترکیبی از نظامیان و رهبران دموکراتیک غیرنظامی خواهد بود. [جالب است که پیشبینی و تحلیل فردی مانند راکفلر از انقلاب اسلامی، تا این اندازه از منظر راهبردی دچار اعوجاج بوده است].
یک پرتره از آیتالله روحالله خمینی، بهعنوان ولی فقیه ایران، که در سال ۱۹۷۹ در دانشگاه تهران وجود داشت.
آقای راکفلر سربندِ میراثداری نفتی خانوادهاش، خود را یک «دولتمرد شرکتی» میدانست و شخصاً بسیاری از مقامات کاخ سفید، از جمله آقای کارتر را میشناخت. وی همچنین شاه را نیز از سال ۱۹۶۲ [۱۳۴۲] میشناخت و در نیویورک، تهران و سنتموریتس سوئیس با او معاشرت میکرد.
در ابتدای دهه ۱۹۷۰ [۱۳۴۸ به بعد] همین که خزانهی تهران با درآمدهای نفتی پر شد، چیس با یک بانک دولتی ایران صندوقی مشترک ایجاد کرد و با مشاوره به شرکت ملی نفت، درآمدهای هنگفتی به جیب زد.
تا سال ۱۹۷۹ [۱۳۵۷] این بانک بیش از ۱.۷ میلیارد دلار (معادل حدود ۵.۸ میلیارد دلارِ امروز) برای انجام پروژههای عمومی ایران وام داده بود. در ترازنامه چیس بیش از ۳۶۰ میلیون دلار وام به ایران و بیش از ۵۰۰ میلیون دلار سپردهی ایرانی وجود داشت.
آقای راکفلر غالباً اصرار داشت که بگوید نگرانی وی دربارهی وضعیت شاه صرفاً بهخاطر “اعتبار و حیثیت” واشنگتن است. او در خاطرات خود در این زمینه اینطور توصیف کرده است: “شبیه این است که ما یک دوست را درست هنگامی که او به ما نیاز دارد ترک کنیم.“، و البته نوشته که تنها طرفداری وی از شاه، در حاشیهای کوتاه در خلال جلسهای نامرتبط در کاخ سفید در آوریل ۱۹۷۹ با آقای کارتر بوده و تصریح میکند “من هیچ کاری بیشتر علنی یا خصوصی انجام ندادم تا در فکر دولت تأثیر بگذارم“.
اما اسناد پروژه عقاب نشان میدهد که آقای راکفلر در مورد خطرات مربوط به منابع و داراییهای چیس، گزارشهای بروزرسانیشده و دقیقی را دریافت میکرده، و حتی آن دیدار کوتاه با آقای کارتر در ماه آوریل (مهر)، روز قبل از آن توسط آقای رید، آقای مککلوی و آقای کیسینجر برنامهریزی شده بود.
هنگام ناهار در کلوپ نیکربوکر در نیویورک، ژنرال رابرت هایزر [Robert Huyser]، فرستادهی ویژهی آقای کارتر به تهران [در زمان اوجگیری انقلاب]، به اعضای گروه پروژه عقاب گفت که از رهبران نظامی ارشد ایران خواسته بود که برای حفظ شاه هر تعداد از تظاهرکنندگان را که لازم است، بکشند.
رئیسجمهور کارتر و همسرش روزالین میزبان شاه و ملکه در یک شام دولتی در کاخ سفید در سال ۱۹۷۷ بودند.
ژنرال هایزر گفت که به ژنرالهای ایرانی گفته، اگر تیراندازی هوایی روی سر تظاهرکنندگان نتوانست آنها را متفرق کند، “بهسمت سینهها نشانه بگیرند“، وی افزود: “من با ارتش تند و پرسروصدا شدم،” اما در پایان، ژنرال ارشد ایرانی “بیدلوجرأت و مردّد” بود.
آقای راکفلر خودش فرستادهی ویژهای برای کمک به شاه بهکار گرفت: رابرت اف. آرمائو [Robert F. Armao]؛ وی یک مشاور عملیاتی و روابط عمومی جمهوریخواه بود که برای برادر آقای راکفلر – یعنی نلسون راکقلر، فرماندار پیشین نیویورک و معاون سابق رئیس جمهور آمریکا – کار میکرد.
آقای آرمائو یکی از نزدیکترین مشاوران شاه شد و پس از درگذشت نلسون راکفلر در آغاز سال ۱۹۷۹ [زمستان ۱۳۵۷] نیز بیش از دو سال تقریباً هر روز به گروه پروژه عقاب در چیس بانک گزارش میداد.
آقای آرمائو اخیراً با اشاره به کودتای مورد حمایت آمریکا که شاه را اولین بار پس از فرار از ایران احیا کرد، گفته است: “همه امید داشتند که وقایع سال ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] تکرار شود“.
هنگامی که حکومت شاه در آغاز سال ۱۹۷۹ ناپایدار مینمود، وزارت امورخارجه ابتدا برای جابهجایی شاه ایران در ایالات متحده به دیوید راکفلر متوسل شد.
درباره تأثیر راکفلرها بر تکتک مردم ایران بیشتر بدانید:
+ بیلدربرگ؛ گعده فوق سرّی راکفلر
+ خاندان راکفلر؛ بانکداران آخرالزمانی
+ چرا سلبریتیها سوسکخور شدهاند؟
+ شکست فلسفه تراریخت توسط راهبر ۵۰ساله
+ تراریخت یا بنزین، گازوئیل و خوراک دام؟
آقای رید به یک مشاور املاک در گرینویچ، که دو ملک بزرگ با قیمت تقریبی هریک ۲ میلیون دلار (بهارزش امروزی حدود ۷.۴ میلیون دلار) برای شاه پیشنهاد کرده بود، نوشت: این املاک “بهاندازهی کافی برای مشتری خاص من بزرگ نیستند“.
سپس در حالی که شاه در مصر و مراکش بود، گروهی از ایرانیان سفارت آمریکا در تهران را در ماه فوریه در زمانی بسیار کوتاه بهتصرف درآوردند [اشاره به تصرف سفارت آمریکا در تهران در ۲۵ بهمن ۱۳۵۷]. دیپلماتها هشدار دادند که پذیرفتن شاه خطر حملهی دیگری را بههمراه خواهد داشت و به این ترتیب آقای کارتر نظر خود را در مورد ارائهی پناهندگی تغییر داد.
آقای راکفلر از بیم اینکه انصراف مشتریِ ارزندهاش از چیسبانک، به این بانک لطمه بزند، از انتقالِ این خبر بد به شاه خودداری، و در عوض تلاش کرد تا در جای دیگری – ابتدا در باهاما، و سپس در مکزیک – اقامتگاهی برای او پیدا کند، در همین اثنا با آقای کیسینجر، آقای مککلو و دیگران در مورد اینکه چگونه کاخ سفید را برای پذیرش دادن به شاه ترغیب کند برنامهریزی میکرد.
در یک برنامهی فشردهی سهروزه در ماه آوریل [فروردین / اردیبهشت ۱۳۵۸]، آقای کیسینجر یک درخواست شخصی به زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور، ارائه کرد و سپس یک تماس تلفنی با شخص کارتر داشت که به دیدار او با راکفلر در کاخ سفید انجامید.
آقای کیسینجر در یک سخنرانی عمومی، دولت کارتر را متهم کرد که یک متحد وفادارش را وادار کرده مانند کِشتی سرگردانی که بهدنبال ساحل میگردد، دور دنیا را برای پناهندگی بچرخد. این سخنرانی، بذر کمپین جمهوریخواهان را با عنوان “چهکسی ایران را از دست داد” کاشت.
آقای مککلوی نامههای پرشماری به مقامات ارشد کاخ سفید نوشت. او اغلب در مورد خطر دلسرد کردن سایر “حاکمیتهای دوست” آمریکا هشدار میداد. ارتباطات وی طوری بود که دوست قدیمی خود آقای برژینسکی را «زبیگ عزیز» خطاب کرده بود.
دیگر اینکه در ماه اکتبر [مهر/ آبان ۱۳۵۸]، آقای رید پزشک شخصی خود را به کرناواکای مکزیک، “برای معاینهی شاه” فرستاد.
شاه مخلوع در باهاما به همراه خانوادهاش در مارس ۱۹۷۹
شاه بیماری سرطانش را پنهان کرده بود. پزشک، بنیامین اچ. کین، تشخیص داد که شاه طی چند هفته به درمان پیشرفتهای نیاز دارد. او جمعبندی کرده بود که در صورت لزوم این درمان در مکزیک پیگیری شود.
اما وقتی آقای رید، پزشک را با مقامات وزارت امورخارجه در تماس قرار داد، تشخیص متفاوتی ارائه شد(!) که شاه “در آستانهی مرگ” قرار دارد و احتمالاً فقط بیمارستان نیویورک قادر به نجات جان اوست، همانطور که آقای کارتر هم در زمان خود به نیویورک تایمز توضیح داده بود.
با این مقدمات، تیم چیس تدارکات پرواز به «فورت لادردیل» را انجام داد.
مسئول تیم انتظار، یوجین سوانزی، صبح روز بعد در گزارشش آورد: “وقتی به مسئول گمرک گفتم نفر اصلی پرواز کیست، او تقریباً غش کرد.“
حمام هواپیما خراب شده بود. شاه و همسرش برای پیدا کردن یک ویدئوکاست برای اتمام یک فیلم، بیهوده تلاش میکردند؛ و چهار سگ آنها – یک پودل، یک کولی، یک کوکر اسپانیل و یک دِینِ بزرگ – به هم میپریدند. آقای سوانزی در تشریح این صحنه گفت: “دین بزرگ” هفتهها بود که شسته نشده بود و “بوی وحشتناکی میداد“.
آقای رید روز بعد گفته وقتی هواپیما را هنگام ورود نهاییاش به نیویورک دیده، بهنظر میرسیده شاه با خودش میاندیشد که “بالاخره به یک جای درست و حسابی رسیدم.“، ولی وقتی شاه را در بیمارستان نیویورک چک میکردند آقای رید در دسترس نبود. حتی شاه به پرسنل کنجکاو بیمارستان، خودش را «یک آمریکایی ناشناس» معرفی کرده بود.
آقای رید، آقای راکفلر و آقای کیسینجر سه روز پس از گرفتن گروگانها جلسهای تشکیل دادند.
هنری کیسینجر علناً دولت کارتر را متهم کرد که به شاه که یک متحد وفادار بود فشار میآورد که دور دنیا را برای گرفتن پناهندگی طی کند.
اخبار حاکی از بالا گرفتن خشم مردم ایران از این پناهندگی بود، بهطوریکه هیچ گفتاری در این زمینه التیامبخش نبود. کاخ سفید اعلام کرد که شاه هرچه سریعتر باید آمریکا را ترک کند، ولی پروژه عقاب هنوز ادامه داشت. آقای رید در تاریخ ۹ نوامبر [۱۸ آبان ۱۳۵۸] پشت بروشورِ املاک ۳۵۰هکتاری هادسون، برای آرمائو نوشت: “مکان ایدهآل برای فرود عقاب“.
یک هفته بعد، آقای راکفلر شخصاً در تماسی تلفنی از آقای کارتر خواست تا از وزیر امورخارجه بخواهد در مورد “وضعیت فعلی” با شاه دیدار کند. آقای کارتر این کار را انجام نداد و شاه خیلی زود راهی پاناما، و سپس مصر شد.
پس از مرگ شاه در تاریخ ۲۷ ژوئیه سال ۱۹۸۰ [۵ مرداد ۱۳۵۹]، یعنی ۹ ماه پس از فرود در فورت لادردیل، تیم پروژه عقاب روی اهداف جدید تمرکز کرد. یکی از این اهداف، محافظت از آقای راکفلر در برابر سرزنشها و مذمتهای مرتبط با بحران گروگانگیری بود.
آقای راکفلر و ۹ نفر دیگر در این تیم در ۱۹ آگوست [۲۸ مرداد ۱۳۵۸] در کلوپ اختصاصی ریور در نیویورک، جمع شدند. در خلال بحث و گفتوگو دربارهی زندگینامهی تمجیدآمیزی از شاه که توسط این تیم به یک استاد برکلی سفارش داده شده بود، برخی هشدار دادند که ارتباط راکفلر با تصرفِ سفارت بهسختی قابل کتمان است.
چرا شاه پذیرفته شد؟ فردی گفت: “درمان پزشکی / توصیهی دیوید راکفلر” و ادامه داد: “این ارتباط مهم نمیتواند نادیده گرفته شود.“
آقای کیسینجر اطمینان داد که کنگره در طول مبارزات انتخاباتی هرگز در این زمینه تحقیق نخواهد کرد. آقای کیسینجر گفت: “من فکر نمیکنم که ما دیگر دچار مشکل شویم.“
گروگانها در روز تحلیف ریگان، یعنی ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ [۳۰ دی ۱۳۵۹] آزاد شدند. و چند روز بعد از رفتن کارتر، مشاور کاخ سفید با آقای راکفلر تماس گرفت تا از او بپرسد معامله برای آزادی گروگانها، بانک چیس را در چه ابعادی تحت تأثیر قرار داده است. آقای راکفلر با توجه به سوابق خود به وی گفت: “خیلی خوب کار کردید. خیلی بهتر از آنچه ما از آن ترسیده بودیم“.
پروژه عقاب ، پروژه عقاب ، پروژه عقاب
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
پروژه عقاب ، پروژه عقاب ، پروژه عقاب