چکیده: عهد عتیق
آنچه که در این مقاله از نظر خوانندگان محترم میگذرد، جستاری است درباره کتاب مقدس مورد قبول یهود و مسیحیت. میدانیم مهمترین پشتوانهی هر دین، متونی است که پیروان و متولیان آن دین، بهعنوان متون مقدس بدان ایمان دارند. اینگونه متون هر اندازه از اتقان بیشتری برخوردار باشند بر صحّت و حقانیّت آن دین، گواهی روشنتری میدهند و بهعکس هر اندازه این متون، از جهت سندیّت تاریخی و یا دلالت مضمونی، ضعف و خلل بیشتری داشته باشند، در گواهی بر حقانیّت آن دین از ضعف و وهن بیشتری رنج خواهند برد. بنابراین، دینداری و ایمان پیروان هر دین، پیوندی ناگسستنی و غیر قابل انکار با متون مورد قبول آن دین دارد. در این مقاله بر آنیم تا اثبات نماییم کتاب مقدس مورد قبول اهل کتاب (مسیحیت و یهود) هم از جهت سندیّت تاریخی و هم از نظر محتویات مضمونی، به هیچ روی، قابل اعتماد نیست.
آنچه در این مختصر آوردهایم، در واقع پاسخ قاطعی است به کسانی که مقرّرات دین اسلام را که برخاسته از متون دینی، بهویژه قرآن است، به انحای مختلف با مقرّرات مسیحیت و یهودیت که برگرفته از کتاب مقدس آنان است، مقایسه نموده و موقعیّت و تجربهی تلخ دوران قرون وسطایی را که بر اساس این متون دینی پایهریزی گردیده بود، به رُخ مسلمانانی میکشند که مقررات آنان بر پایهی یک کتاب آسمانی معتبر و بهدور از تحریف، تنظیم گردیده است.
قبل از ورود به اصل بحث، شایسته است توضیحی اجمالی دربارهی کتاب مقدس ارائه نماییم.
کتاب مقدس چیست؟
کتاب مقدس دارای دو بخش است، بخش عهد عتیق و بخش عهد جدید.
عهد عتیق مجموعهی ۳۹ کتاب و یا رسالهای است که بهزعم مسیحیان و یهودیان توسط برخی از پیامبران و یا پیروان آنها در طول قرون متوالی از زمان حضرت موسی (ع) تا قبل از میلاد مسیح (ع) نگاشته شده است. این قسمت هم مورد قبول یهودیان و هم مسیحیان است. پنج کتاب آغازین این بخش، تورات حضرت موسی نامیده میشود. البته کاتولیکها و ارتودکسها علاوه بر این مجموعه، ۷ کتاب دیگر را نیز جزء بخش عهد عتیق کتاب مقدس میدانند.
بخش عهد جدید مجموعهی ۲۷ کتاب و یا رسالهای است که سالها بعد از حضرت مسیح، بهزعم مسیحیان توسط ۸ تن از شاگردان و یا پیروان اولیهی حضرت مسیح در طول دهها سال نگاشته شده است. چهار کتاب آغازین این بخش انجیل نامیده میشود.
بررسی تورات از جهت سند
آنچه از لابهلای تورات فعلی برمیآید ایناست که شریعت حضرت موسی (ع) بهتدریج متجاوز از چهل سال از جانب خدا بر حضرت موسی نازل شده است (از زمان گوسفندچرانی وی برای کاهن مدین در حوریب تا هنگام مرگش در زمین موآب) حضرت موسی در آخر عمرش به نوشتن و جمعآوری این مجموعه پرداخت و پس از نوشتن همهی آنها، آن را به کاهنان و بزرگان بنیاسرائیل تسلیم کرد و امر کرد که آن را در کنار تابوت عهد بگذارند و هر هفت سال آن را باز کنند و برای مردم بخوانند.
در تورات چنین میخوانیم:
«آنگاه موسی قوانین خدا را نوشت و آن را به کاهنان لاوی که صندوق عهد خداوند را حمل میکردند و نیز به ریشسفیدان اسرائیل سپرد. او به ایشان فرمود: این قوانین را در پایان هر هفت سال یعنی در سالی که قرضها بخشیده میشود، هنگام عید خیمهها، که تمام قوم اسرائیل در حضور خداوند در مکانی که او برای عبادت تعیین میکند جمع میشوند، برای آنها بخوانید». (۱)
«وقتی که موسی کلیه قوانینی را که در این کتاب ثبت شده است نوشت، به لاویانی که صندوق عهد خداوند را حمل میکردند فرمود: این کتاب قانون را بهعنوان هشداری جدّی به قوم اسرائیل، در کنار صندوق عهد خداوند خدایتان قرار دهید چون میدانیم این قوم چقدر یاغی و سرکشند. اگر امروز که در میان ایشان هستم نسبت به خداوند اینچنین یاغی شدهاند، پس بعد از مرگ من چه خواهند کرد… میدانم که پس از مرگ من، خود را بهکلّی آلوده کرده، از دستوراتی که به شما دادهام سرپیچی خواهید کرد. در روزهای آینده مصیبت گریبانگیر شما خواهد شد، زیرا آنچه را که خداوند نمیپسندد همان را انجام خواهید داد و او را بسیار غضبناک خواهید کرد». (۲)
به هر حال اهل کتاب، تورات را مهمترین و معتبرترین بخش عهد عتیق و آن را نوشتهی حضرت موسی میدانند و کتب دیگرِ عهد عتیق را نوشتهی پیامبران دیگر و یا دانشمندانی از یهود. (برای اطلاعات تکمیلی رجوع کنید به اینجا)
برخی از اشکالات در مورد تورات از جهت سندی به قرار زیر است:
۱- در استناد و انتساب تورات کنونی به حضرت موسی دلیل واضح و قاطعی وجود ندارد، و ادعای آنها در این امر، از حد ظنّ و گمان تجاوز نمیکند، بههمین خاطر برخی از علمای اهل کتاب در این استناد و انتساب صریحاً اظهار شکّ و تردید نمودهاند در کتاب «کلام مسیحی» چنین میخوانیم:
«در قدیم مردم معتقد بودند که موسی تورات را نوشته است، اما مطالعات جدید کتاب مقدس نشان میدهد که پاسخ به مسالهی اصل و منشأ اسفار تورات از آنچه در ابتدا تصور میشود، دشوارتر است. تورات در طول نسلها پدید آمده است. در ابتدا روایتهایی وجود داشت که قوم یهود آنها را بهطور شفاهی به یکدیگر منتقل میکردند، سپس روایات مذکور در چند مجموعه نوشته شد که برخی از آنها در باب تاریخ و برخی در باب احکام بود. سرانجام در قرن پنجم قبل از میلاد این مجموعهها در یک کتاب گرد آمد. کسانی که در این کار طولانی و پیچیده شرکت کردند بسیار بودند و نام اکثریت قاطع آنها را تاریخ فراموش کرده است. بهعقیدهی یهودیان و مسیحیان، الهام الهی در همهی مراحل تألیف تورات، همراه و پشتیبان بوده است». (۳)
«پنجمین بخش تورات «سِفر تثنیه» است… دانشمندان معتقدند که این بخش از تورات بهدنبال یک حرکت اصلاحی میان یهودیان در عصر پادشاهی پوشیا و پیامبری ارمیا در قرن هفتم قبل از میلاد تالیف شده است». (۴)
در مورد این ادعای مکررِ دانشمندان یهودی و مسیحی، که نویسندگان عهد عتیق و عهد جدید (با آنکه بسیاری از آنها پیامبر نبودهاند) هنگام نوشتن این کتب تحت نظارت روحالقدس و برخودار از مصونیّت و عصمت بودهاند و با الهام الهی به نوشتن پرداختهاند، متأسفانه هیچ دلیلی ارائه نمیدهند. چگونه میتوان از مخاطبان خود انتظار داشت که بدون ارائهی هیچگونه دلیلی این مدّعای بزرگ را بپذیرند؟! خصوصاً با توجه به اینکه به اعتراف خود آنها بسیاری از این نویسندگان حتی برای دانشمندان یهودی و مسیحی ناشناخته و یا مورد اختلافاند.
۲- شیوهی نگارش و نوع ادبیاتی که در تورات بهکار رفته است بهخوبی نشان میدهد که تورات نه وحی الهی است و نه نوشتهی حضرت موسی بلکه مضمون این کتاب گزارشاتی است از تاریخ برخی از پیامبران و نیز وقایعی که بر بنیاسرائیل گذشته است. و پیوسته از حضرت موسی بهصورت فردی غایب نام میبرد. در سراسر تورات نمیتوان موردی پیدا کرد که موسی از خودش بهصورت متکلم نام برده باشد و یا حتی نمیتوان موردی را یافت که موسی بهصورت مخاطب پیام خدا، مستقیماً به او خطاب شده باشد! بهعنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید:
«موسی همانطور که خداوند به او دستور داده بود پسران ارشد بنیاسرائیل را شمرد» (۵)
«خداوند به موسی فرمود به قوم اسرائیل بگوید» (۶)
«خداوند به موسی فرمود که این دستورات را به قوم اسرائیل بدهد» (۷)
«سالها گذشت و موسی بزرگ شد… روز بعد موسی به دیدن همنژادانش رفت» (۸)
سراسر تورات در مورد حضرت موسی همینگونه تعبیر میکند، چنانکه «کتاب یوشع» در مورد حضرت یوشع و «کتاب ایوب» در مورد حضرت ایوب و کتب سایر پیامبران در مورد همان پیامبران بههمین صورت تعبیر میکند.
در نتیجه، هر خوانندهای مطمئن میشود که فرد و یا افراد دیگری (غیر از این پیامبران) وقایع و حوادث مربوط به این پیامبران را جمعآوری کرده بهصورت داستانی و تاریخی آنها را نقل نمودهاند. حال این فرد و یا افراد چه کسی یا کسانی بودهاند هرگز معلوم و مشخص نیست!
۳- در تورات از مرگ حضرت موسی و حوادثی که پس از آن اتفاق افتاد، سخن رفته است:
«موسی، خدمتگذار خداوند، چنانکه خداوند گفته بود در سرزمین موآب درگذشت. خداوند او را در درهای نزدیک بیت فغور در سرزمین موآب دفن نمود، ولی تا به امروز هیچکس مکان دفن او را نمیداند. موسی هنگام مرگ صدوبیست سال داشت، با وجود این هنوز نیرومند بود و چشمانش بهخوبی میدید. قوم اسرائیل سی روز در دشتهای موآب برای او عزاداری کردند. یوشع (پسر نون) پُر از روح حکمت بود، زیرا موسی دستهای خود را بر او نهاده بود. بنابراین مردم اسرائیل از او اطاعت میکردند و دستوراتی را که خداوند به موسی داده بود پیروی مینمودند. در اسرائیل پیامبری مانند موسی نبوده است که خداوند با او رو در رو صحبت کرده باشد… هیچکس تا به حال نتوانسته است قدرت و معجزات شگفتانگیزی را که موسی در حضور قوم اسرائیل نشان داد ظاهر سازد». (۹)
این عبارات بهوضوح نشان میدهد که تاریخ نگارش تورات سالها پس از مرگ حضرت موسی بوده است. اینگونه عبارات در برخی از کتب دیگر عهد عتیق نیز مشاهده میشود. که برای جلوگیری از اطالهی مقال از ذکر آنها خودداری میشود.
۴- از مندرجات عهد عتیق استفاده میشود که تورات در چندین مقطع از مقاطع تاریخی در جریان برخی از حوادث سنگین و ویرانگر، سالیان طولانی بهکلّی مفقود شده بود و هیچکس از آن اطلاعی نداشته است تا اینکه فردی مدّعیِ پیداکردن و یا مأمور بازنویسی آن میگردد. معلوم است در چنین شرایطی هیچگونه اعتمادی نسبت به این کتاب باقی نمیماند. مثلاً در کتاب دوم تواریخ آمده است:
«یوشیا در سال هیجدهم سلطنت خود، بعد از پاکسازی مملکت و خانه خدا، شافان و معسیا شهردار اورشلیم و یوآخ، وقایعنگار را مأمور تعمیر خانهی خداوند خدای خود، کرد. آنها برای انجام این کار به جمعآوری هدایا پرداختند. لاویانی که در برابر درهای خانهی خدا نگهبانی میدادند هدایایی را که مردم قبایل منسی… میآوردند تحویل میگرفتند و نزد حلقیا، کاهن اعظم میبردند… هنگامیکه هدایا را از خانه خداوند بیرون میبردند، حلقیا، کاهن اعظم، کتاب تورات موسی را که شریعت خداوند در آن نوشته شده بود پیدا کرد. حلقیا به شافان، منشی دربار گفت: «در خانهی خداوند کتاب تورات را پیدا کردهام!» و کتاب را به شافان داد. شافان با آن کتاب نزد پادشاه آمد و چنین گزارش داد: «مأموران تو وظیفهی خود را بهخوبی انجام میدهند…» پس درباره کتابی که حلقیا به او داده بود صحبت کرد و آن را برای پادشاه خواند. وقتی پادشاه کلمات تورات را شنید، از شدّت ناراحتی لباس خود را درید… پادشاه بهدنبال بزرگان یهودا و اورشلیم فرستاد تا نزد او جمع شوند. پس تمام کاهنان و لاویان، مردم یهودا و اورشلیم، کوچک و بزرگ جمع شدند و همراه پادشاه به خانهی خداوند رفتند. در آنجا پادشاه تمام دستورات کتاب عهد را که در خانهی خداوند پیدا شده بود برای آنها خواند». (۱۰)
از این عبارات بهوضوح برمیآید که مدت مدیدی کتاب تورات در میان بنیاسرائیل مفقود شده بود و هیچکس از آن اطلاعی نداشت. شواهد امر نیز مؤید مفقود شدن و در دسترس نبودن کتاب تورات در سالیان متوالی است. زیرا به اعتراف صریح عهد عتیق اکثریت قاطع قریب به اتفاق پادشاهان بنیاسرائیل از زمان حضرت سلیمان تا عهد یوشیا (که بر حسب آنچه که از عهد عتیق برمیآید ۳۷۲ سال بوده است) اهل دینداری نبودند، بلکه اهل عیش و نوش و کفر و بتپرستی بودهاند. در این مدت طولانی کفر و ارتداد و بتپرستی و عیش و نوش بر اورشلیم حاکم بوده است. بلکه از عهد عتیق برمیآید که چند بار در این مدت معبد را که جایگاه نگهداری تورات و صندوق عهد بوده است غارت کردند و بتهای فراوانی را در آنجا جاسازی نمودند.
نقاشی تخریب معبد سلیمان و سقوط اورشلیم
در چنین شرایطی یقیناً پادشاهان بنیاسرائیل کاری با تورات و احکام خدا نداشتند و بهصورت طبیعی تورات در جریان حوادث، مفقود گردیده است. صاحب کتاب «انیس الاعلام» (۱۱) در اینجا طی سخن بلیغی اظهار میدارد:
«در اواخر سلطنت حضرت سلیمان انقلاب عظیمی از برای ملت اسرائیلیه واقع گردید بنابر شهادت کتب مقدسه در نزد ایشان جناب سلیمان به وساوس و اغوای زوجات خود مرتد و بتپرست گردید و از برای اصنام، در مقابل بیتالمقدس معابد بنا نهاد. چنانچه در باب یازدهم از سفر ملوک اول خصوصاً آیه پنج از این باب آمده است. پس زمانی که جناب سلیمان مرتد شد – بنابر قول ایشان – غرضی و کاری با تورات و احکام آن نداشت و بعد از وفات حضرت سلیمان، انقلاب أشدّ و أعظم از اول، از برای ایشان واقع گردید و اسباط بنیاسرائیل متفرّق به دو فرقه گردیدند و سلطنت واحده، دو سلطنت شد. ده سبط در یک جانب، و دو سبط در جانب دیگر، واقع گردیدند… و کفر و ارتداد فیمابین این دو سلطنت شایع و آشکار گردید، زیرا که «یربعام» بعد از استقرار بر سریر سلطنت، مرتد و بتپرست گردید و به مدلول «الناس علی دین ملوکهم» ده سبط او را متابعت نمودند و عبادت اصنام در میان این ده سبط شایع گردید و کسی که از کاهنان بر ملت تورات ثابت بود از این مملکت هجرت نمود و به مملکت یهودا رفت و اسباط عشره تا ۲۵۰ سال کافر و عابد صنم بودند… وجود نسخهی تورات در این مملکت مثل وجود عنقا بود. این بود حال اسباط عشره.
و اما حال دو سبط دیگر: بعد از موت حضرت سلیمان تا سنه ۳۷۲، بیست نفر سلطان بر سریر سلطنت یهودا جلوس نمود. و مرتدّین سلاطین مذکوره اکثر بودند از مؤمنین ایشان. و عبادت اصنام در عهد رحبعام شایع شد و بتها در زیر هر درختی گذاشته و عبادت کرده شد… پس چون یوشیا بر سریر سلطنت استقرار یافت توبه نصوح نمود. و توجه تام نمود به ترویج ملت تورات و مساعی جمیله خود را در هدم ارکان کفر بهکار بردند… با همهی اینها کسی تورات را ندید و خبری از او نشنید و وجود نسخهی تورات تا ۱۷ سال از سلطنت یوشیا مثل وجود عنقا بود و در سال هیجدهم از سلطنت یوشیای خداشناس، حلقیای کاهن گفت من نسخهی تورات را در بیتالمقدس پیدا کردهام… این نسخه، محل اعتماد و اعتبار نیست یقیناً. چرا که از تقریرات سابقهی ما که همه مطابقند با مضامین کتب مقدسه، معلوم و محقق گردید که بیتالله را دو بار قبل از عهد آخذ، نهب و غارت کرده بودند و اصنام را در خانه جا داده بودند و خدّام اصنام روزی چند مرتبه بلکه علیالدوام داخل بیتالله میشدند و تا سال هفدهم از سلطنت یوشیا کسی تورات را ندید و حال آنکه سلطان و امنای او سعی بلیغ در ترویج ملت تورات داشتند و کاهنان تا سال هفدهم سلطنت یوشیا، داخل هیکل میگردیدند، عمله و بنّا و نجّار و حجّار در آن خانه مشغول تعمیر بودند فعلیهذا بسیار بسیار بعید و بلکه ممتنع است عادةً که با وجود کثرت تردّد و طول زمان، که نسخهی تورات در خانهی خدا باشد و احدی او را نبیند!» (۱۲)
از این گذشته به شهادت تاریخ و نیز عهد عتیق در حملهی بختالنصر پادشاه بابل به اورشلیم و غارت، تخریب و ویرانی و احراق معبد سلیمان همهی آنچه که در این معبد بود بهکلّی غارت و یا نابود شد و با توجه به اینکه تورات در این معبد نگهداری میشد یا طعمهی حریق شد و یا همراه اشیایی که به غنیمت گرفته شد به بابل برده شد. و با عنایت به اینکه در عهد عتیق همهی اشیایی که بعداً به دستور کوروش برگردانده شد نام برده شده است و در عین حال نامی از تورات برده نشده است معلوم میگردد اگر هم به فرض تورات به غنیمت برده شده بود، مجدداً به اورشلیم و به معبد برگردانده نشده است.
تخریب معبد اورشلیم
بنابراین، به جرأت میتوان گفت که در این حملات و ویرانیها تورات بهکلّی از دست رفت و نابود گردید، تا اینکه بعد از برگشت بنیاسرائیل به اورشلیم شخصی بهنام «عزرا» به دستور کوروش مأمور تهیه و تدوین تورات میگردد. در کتاب مقدس در اینباره چنین آمده است:
«بنیاسرائیل انبیای خدا را مسخره کرده، به پیام آنها گوش ندادند و به ایشان اهانت نمودند تا اینکه خشم خداوند بر آنها افروخته شد بهحدّی که دیگر برای قوم چارهای نماند. پس خداوند پادشاه بابل را به ضد ایشان برانگیخت و تمام مردم یهودا را بهدست او تسلیم کرد. او به کشتار مردم یهودا پرداخت و به پیر و جوان، دختر و پسر، رحم نکرد و حتی وارد خانهی خدا شد و جوانان آنجا را نیز کشت. پادشاه بابل، اشیاء قیمتی خانهی خدا را از کوچک تا بزرگ، همه را برداشت و خزانهی خانهی خداوند را غارت نمود و همراه گنجهای پادشاه و درباریان به بابل برد. سپس سپاهیان او خانهی خدا را سوزاندند، حصار اورشلیم را منهدم کردند، تمام قصرها را به آتش کشیدند و همهی اسباب قیمتی آنها را از بین بردند. آنانی که زنده ماندند به بابل به اسارت برده شدند و تا به قدرت رسیدن حکومت پارس، اسیر پادشاه بابل و پسرانش بودند». (۱۳)
۵- دلیل دیگری که بر سند متصل نداشتنِ تورات فعلی و عدم اعتماد به آن وجود دارد این است که در بسیاری از موارد مضامین کتب و رسالههای دیگرِ عهد عتیق با محتویات تورات سازگاری ندارد. اگر این تورات، تورات واقعی و مورد قبول بود، نویسندگان سایر کتب عهد عتیق که معمولاً از پیامبران و تابعان حضرت موسی بودند با آن مخالفت نمیکردند. اینک به چند نمونه اشاره میکنیم:
الف) جمهور اهل کتاب اتفاق دارند بر اینکه دو کتاب اول و دوم تواریخ ایام از مصنّفات عزرا است. آنچه که در این دو کتاب در مورد تعداد اولاد «بنیامین» آمده است با آنچه که در تورات آمده است منافات دارد.
در تورات اینچنین آمده است: «پسران بنیامین، بالع، باکر، اشبیل، جیرا، نعمان، ایحی، رش، مفیم، حفیم و آرد بودند». (۱۴)
اما در اول تواریخ اینگونه آمده است: «پسران بنیامین اینها بودند: بالع، باکر و یدیئیل». (۱۵)
و در جای دیگر اینگونه آمده است: «فرزندان بنیامین به ترتیب سن اینها بودند: بالع، اشبیل، اخرخ، نوحه و راما». (۱۶)
مشاهده میشود آنچه که در کتاب تواریخ ایام آمده است هم از جهت تعداد فرزندان و هم از جهت اسامی آنها با آنچه که در تورات آمده است منافات دارد (صرفنظر از اینکه میان دو گفتهی تواریخ ایام نیز منافات مشاهده میشود.)
اگر تورات حضرت موسی همین تورات مشهور بود هرگز عزرا که خود پیداکننده و یا گردآورندهی تورات است با آن به مخالفت برنمیخاست! با این بیان روشن میشود که تورات فعلی نه از مصنّفات حضرت موسی است و نه عزرا.
ب) در مواضع عدیدهای از تورات اینگونه آمده است که خداوند از فرزندان به خاطر مخالفت و گناه پدران مؤاخذه مینماید! از جمله در سِفر خروج در ده فرمان اینگونه آمده است:
«من که خداوند خدای تو میباشم، خدای غیوری هستم و کسانی را که با من دشمنی کنند، مجازات میکنم، این مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم نیز میگردد. اما بر کسانی که مرا دوست داشته باشند و دستورات مرا پیروی کنند تا هزار پشت رحمت میکنم». (۱۷)
اما در کتاب حزقیال نبی، غیر از این آمده است:
«نه پسر برای گناهان پدرش مجازات خواهد شد و نه پدر برای گناهان پسرش. انسان درستکار پاداش خوبی و نیکوکاری خود را خواهد یافت و انسان بدکار نیز به سزای اعمال خود خواهد رسید». (۱۸)
صرفنظر از اینکه سخن تورات با عقل و منطق سازگاری ندارد، از دیدگاه درون دینی هم این نکته قابل توجه است که اگر تورات فعلی همان تورات واقعی بود، قرآن کریم آنچه را که در کتاب حزقیال نبی آمده است تصدیق نمیکرد (۱۹) و حزقیال پیامبر هم که خود از تابعان حضرت موسی بود با آن مخالفت نمیکرد.
از این گذشته اگر سخن تورات صحیح باشد، لازمهاش این است که حضرت ابراهیم و اسحاق و اسماعیل و یعقوب و یوسف علیهمالسلام از اهل نجات و رحمت نباشند! زیرا بهزعم اهل کتاب پدر حضرت ابراهیم از بتپرستان بوده است. و اگر بنا بر این باشد که تا نسل سوم و چهارم بهخاطر گناه پدر، مجازات شوند، باید پیامبران مزبور که هم از پیامبران بزرگ در نزد اهل کتابند از اهل نجات نباشند و طبیعی است که اگر چنین باشد یهودیها و مسیحیها که خود را از تابعان آنها میدانند، اهل نجات نخواهند بود!
ج) هرگاه کسی باب ۴۵ و ۴۶ از کتاب حزقیال نبی را با مضامین باب ۲۷ و ۲۸ از سِفر اعداد تورات، مقایسه کند بهخوبی متوجه میشود که میان این دو کتاب در بیان احکام ناسازگاریهای فراوانی مشاهده میشود.
۶- بسیاری از فقرات تورات فعلی حکایت از این دارد که تورات مدتها بعد از مرگ حضرت موسی (ع) نوشته شده است. اینک به نمونههایی اشاره میشود:
الف) در سِفر پیدایش تورات آمده است:
«پیش از آنکه در اسرائیل پادشاهی روی کار آید، در سرزمین ادوم این پادشاهان یکی پس از دیگری به سلطنت رسیدند: بالع… یوباب… حوشام… حداد… سمله… شائول (طالوت) اهل رحوبوت که در کنار رودخانهای واقع بود». (۲۰)
این عبارت بهخوبی نشان میدهد که موقع نگارش تورات، زمانی بوده است که از عصر طالوت (شائول) زمان زیادی گذشته بود و عصر پادشاهی در اسرائیل فرارسیده بود (یعنی زمان حضرت داوود و سلیمان و…) جالب این است که بدانیم زمان حضرت طالوت و داوود، حدود ۳۶۰ سال بعد از حضرت موسی بوده است!
ب) در سِفر اعداد تورات آمده است:
«مردان یائیر که طایفهای از قبیله منسی بودند، برخی روستاهای جلعاد را اشغال کرده ناحیه خود را «حووت یائیر» نامیدند…». (۲۱)
همین مضمون در سِفر تثنیه تورات باب ۳ آیه ۴۱ نیز آمده است:
«آنجا را همچنانکه امروز هم مشهور است، حووت یائیر (یعنی دهستانهای یائیر) نامیدند.»
از برخی از کتب دیگر عهد عتیق برمیآید «یائیر» دهها سال بعد از حضرت موسی بهدنیا آمده و زندگی میکرده است! مثلاً از کتاب داوران (قضات) بهخوبی استفاده میشود که «یائیر» دهها سال پس از حضرت یوشع (جانشین حضرت موسی) رهبری اسرائیل را بهعهده گرفته است. (۲۲) بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که تورات، دهها سال پس از حضرت موسی نوشته شده است.
ج) در سِفر تثنیه تورات آمده است:
«در روزگار پیشین «حوریها» در سعیر سکونت داشتند، ولی «ادومیها» یعنی اعقاب عیسو آنها را بیرون رانده، جایشان را گرفتند. همانطور که اسرائیل جای مردم کنعان را که خداوند سرزمینشان را به اسرائیل بخشیده بود گرفتند». (۲۳)
این جملات دلالت بر این دارد که زمان نگارش تورات، بعد از ورود بنیاسرائیل به سرزمین موعود یعنی کنعان بوده است. و با توجه به اینکه بهصراحت تورات و نیز کتاب یوشع، تا زمانیکه حضرت موسی زنده بود بنیاسرائیل به کنعان راه نیافته بودند و بعد از مرگ حضرت موسی، در زمان حضرت یوشع این کار اتفاق افتاد، روشن میشود که زمان نگارش تورات پس از فوت حضرت موسی بوده است. در موارد دیگری نیز در تورات از فتح کنعان بهدست اسرائیلیها سخن گفته شده است (۲۴) و حال آنکه تا زمان حیات حضرت موسی، چنین کاری صورت نگرفته بود.
د) در سفر تثنیه در مورد درگذشت حضرت موسی در سرزمین موآب در سن ۱۲۰ سالگی و عزاداری بنیاسرائیل در آن سرزمین بهمدت ۳۰ روز و نامعلوم بودن مکان دفن او تا به امروز سخن گفته شده است. (۲۵) این جملات نیز بهوضوح دلالت دارد که زمان نگارش تورات، مدتها پس از حضرت موسی بوده است.
حضرت موسی قبل از مرگ دست بر سر حضرت یوشع میکشد.
نقد کتب دیگر عهد عتیق
آنچه که در مطالب پیشین به اثبات رسید وحیانی و الهامی نبودن تورات و عدم وجود دلیل بر انتساب آن به حضرت موسی و بلکه دلیل بر نادرستی این انتساب است. حال جا دارد تنها به برخی از اَدلّهی نادرستی انتسابِ سایر کتب عهد عتیق به صاحبان آنها اشاره کنیم. با توجه به اینکه مبنای این مقاله بر اختصار و ایجاز است، چارهای جز ذکر برخی از اَدلّه آنهم تنها نسبت به برخی از کتب عهد عتیق نیست.
الف) در انتساب و استناد این کتب به صاحبان آنها مانند یوشع و عزرا و اشعیا و ارمیا و زکریا و داوود و سلیمان و حزقیال و دانیال و… دلیل روشنی در کار نیست. ادعای آنها در این استناد از حدّ ظنّ و گمان تجاوز نمیکند بههمین خاطر برخی از علمای اهل کتاب این انتسابها را بهصورت احتمالی مطرح میکنند نه قطعی. و ادعای اینکه نویسندگان این کتب در موقع نوشتن، تحت نظارت روحالقدس بودهاند ادعای بیدلیل و غیر قابل اثباتی است.
ب) آنچه که در سابق در مورد حملهی بختالنصر و نابودی معبد سلیمان و از میان رفتن تورات و صندوق عهد گفته شد در مورد سایر کتب عهد عتیق نیز صادق است، زیرا پس از تخریب معبد، چیزی از آثار گذشتگان باقی نمانده است. نهتنها معبد و تمام آنچه که در آنجا نگهداری میشد، بلکه تمامی اورشلیم، تخریب و تاراج شد و این سرزمین به تلّی از خاک مبدل شد. بنابراین تمام کتب پیامبران پیشین دستخوش نابودی گردید.
ج) بررسی محتویات و مضامین کتب عهد عتیق بهخوبی نشان میدهد که آنها را نمیتوان به کسانی که این کتب به نام آنها مشهور شده است، نسبت داد: مثلاً برخی از عبارات کتاب یوشع گواهی میدهد که از تصنیفات یوشع پیامبر نیست، بهعنوان نمونه:
«چندی بعد، یوشع خدمتگذار خداوند در سن ۱۱۰ سالگی درگذشت و او را در تمنه سارح در کوهستان افرایم… دفن کردند. قوم اسرائیل در تمام مدت زندگانی یوشع و نیز ریشسفیدان قوم که پس از او زنده مانده بودند… نسبت به خدا وفادار ماندند». (۲۶)
«در آن روز، خداوند یوشع را در نظر تمام قوم اسرائیل سرافراز نمود قوم اسرائیل، یوشع را در تمام عمرش مانند موسی احترام میکردند». (۲۷)
علاوه بر همهی اینها در سراسر کتاب یوشع، از وی بهصورت غایب تعبیر میشود و لحن سخن بهگونهای است که بهوضوح دلالت بر این دارد که شخص یا اشخاصی، پس از یوشع، حوادث و جریاناتی که بر او گذشته است را نقل کردهاند.
جالب این است که از برخی عبارات کتاب یوشع میتوان استنباط کرد که این کتاب در زمان حضرت داوود و یا بعد از آن نوشته شده است. در حالیکه به اعتراف مورّخان اهل کتاب ولادت حضرت داوود ۱۵۸ سال بعد از فوت یوشع بوده است!
«در حالیکه سربازان دشمن را تعقیب میکردند… این واقعه در کتاب «باشر» نیز نوشته شده است». (۲۸)
از کتاب دوم سموئیل استفاده میشود که کتاب «باشر» بعد از حضرت داوود نوشته شده است:
«آنگاه داوود این مرثیه را برای شائول و یوناتان نوشت و بعد دستور داد در سراسر اسرائیل خوانده شود. کلمات این مرثیه در کتاب «باشر» نوشته شده است». (۲۹)
در مورد نویسندهی کتاب داوران (قضات) اختلاف وجود دارد. برخی آن را از تصنیفات حزقیال و برخی آن را از ارمیا و برخی آن را از عزرا و برخی از سموئیل و… دانستهاند. صاحبان این اقوال هیچ دلیلی بر مدعای خود ارائه ندادهاند. همینگونه اختلاف در مورد برخی دیگر از کتب عهد عتیق وجود دارد. با توجه به اینکه مصنّف واقعی این کتب معلوم نیست، اعتبار آنها مخدوش میشود.
کتاب سموئیل نمیتواند از سموئیل نبی باشد، زیرا در سراسر این کتاب حتی یک مورد هم نمیتوان یافت که از سموئیل بهصورت متکلم تعبیر شده باشد. بلکه در همهجا بهصورت غائب و گزارشگونه از سموئیل و حوادثی که بر او گذشته است، سخن گفته شده است. مثلاً:
«سموئیل هرچند بچهای بیش نبود ولی جلیقهی مخصوص کاهنان را میپوشید و خداوند را خدمت مینمود». (۳۰)
«سموئیل تا پایان عمرش رهبر بنیاسرائیل باقی ماند. او هر سال به بیتئیل، جلجال و مصفه میرفت و در آنجا به شکایات مردم رسیدگی میکرد بعد به خانهی خود در ادامه برمیگشت و در آنجا نیز به حل مشکلات بنیاسرائیل میپرداخت، سموئیل در ادامه یک قربانگاه برای خداوند بنا کرد». (۳۱)
انتساب کتاب نحمیا به وی نیز معلوم نیست بلکه از برخی قرائن فهمیده میشود که از او نیست، زیرا اولاً آنجا که از نحمیا نام میبرد بهصورتی نام میبرد که گویا فردی است غیر از نویسنده کتاب بهعنوان نمونه:
«نحمیای حاکم اولین کسی بود که این پیمان را امضا کرد و بعد از او صدقیا، سپس افراد زیر آن را امضا کردند». (۳۲)
«نگهبانان خانه خدا که از انبارهای کنار دروازه خانه خدا محافظت میکردند عبارت بودند از… اینها کسانی بودند که در زمان یویاقیم، نحمیای حاکم، عذرای معلم و کاهن انجام وظیفه میکردند». (۳۳)
ثانیاً در جایی از این کتاب از داریوش، پادشاه پارس نام میبرد. در حالیکه این پادشاه حدود ۱۰۰ سال پس از وفات نحمیا پادشاهی میکرده است. (۳۴)
از این گذشته نحمیا از انبیاء نبوده است، بدینجهت به فرض اینکه صحت انتساب این کتاب به وی مورد پذیرش قرار گیرد، باز دلیلی بر اعتبار آن نیست.
کتاب امثال سلیمان نمیتواند از حضرت سلیمان باشد، زیرا در برخی از این امثال بهصراحت نام افراد دیگر مطرح شده است. مثلاً در مثل ۳۰ اینگونه آمده است: «اینها سخنان برگزیده آگور، پسر یاقه است خطاب به اینیئیل و اوکال» و یا در مثل ۳۱ آمده است: «اینها سخنان گزیدهای است که مادر لموئیل پادشاه به او تعلیم داد…»
اگر هم فرض کنیم که بخشهایی از این کتاب از حضرت سلیمان است باز دلیلی نداریم که بهدست او و یا در عهد او جمعآوری شده باشد، بلکه قرائنی در دست است که پس از او جمعآوری شده است. مثلاً در مثل ۲۵ اینگونه آمده است: «مثلهای دیگری از سلیمان که مردان حزقیا، پادشاه یهودا، آنها را به رشته تحریر در آوردهاند.»
کتاب مزامیر یا زبور نمیتواند تماماً از حضرت داوود باشد. به همین جهت برخی از این مزامیر ۱۵۰گانه را به حضرت موسی و برخی از آنها را به حضرت سلیمان و برخی از آنها را به افراد دیگری نسبت دادهاند. مضامین برخی از این مزامیر بهگونهای است است که نمیتواند از حضرت داوود باشد. (۳۵)
کتاب جامعه و غزل غزلها که منسوب به حضرت سلیمان است، از جهت محتوا بهگونهای است که به هیچوجه نمیتوان آنها را از حضرت سلیمان دانست. کتاب جامعه سراسر از پوچی و بیهودگی و شکّ و یأس سخن میگوید و کتاب غزل غزلها، سراسر ترانههای عشقی و جنسی است و تعبیرات آنها به قدری جلف و مستهجن است که نمیتوان آنها را به یک فرد متدین و مؤدبی نسبت داد، چه رسد به حضرت سلیمان!
محتوای کتاب غزل غزلهای سلیمان زشت و مستهجن و غیرمعقول است.
کتاب ایوب یقیناً از حضرت ایوب نیست، زیرا لحن سخن در این کتاب در مورد ایوب بهگونهای است که گویا در مورد فرد غایب سخن میگوید: در آغاز این کتاب آمده است:
«در سرزمین عوص مردی زندگی میکرد بهنام ایوب. او مردی بود درستکار و خداترس که از گناه دوری میورزید…»
و در پایان این چنین آمده است:
«پس از آن ایوب ۱۴۰ سال دیگر عمر کرد و فرزندان خود را تا پشت چهارم دید او سرانجام پس از یک زندگانی طولانی در حالی که پیر و سالخورده شده بود وفات یافت.»
بنابراین، مسلّماً مصنّف این کتاب فردی است غیر از ایوب. حال آن مرد کیست؟ معلوم نیست. و آنچه که گفتهاند علاوه بر اینکه حاکی از اختلاف نظر است، دلیلی بر آن وجود ندارد.
کتاب اشعیای نبی آنچنانکه از مضامین آن پیداست از مصنّفات اشعیا نیست. این کتاب چیزی جز نقلقولهایی از او نیست. در آغاز این کتاب آمده است:
«این کتاب شامل پیامهایی است که خدا در دوران سلطنت عزیا و یوتام و آماز و حزقیا، پادشاهان سرزمین یهودا در عالم رؤیا به اشعیا پسر آموص داد.»
و در باب ۲ اینچنین آمده است:
«پیغام دیگری که درباره سرزمین یهودا و شهر اورشلیم از جانب خداوند به اشعیا پسر آموص رسید…»
و در باب ۳۷ آمده است:
«اشعیای نبی برای حزقیای پادشاه این پیغام را فرستاد». (۳۶)
کتاب دانیال و کتاب هوشع و کتاب یونس متعلق به خود این پیامبران نیست، زیرا در همهی این کتب از آنها بهصورت غایب تعبیر میشود و گویا گزارشی است از حوادث و جریاناتی که بر آنها گذشته است. ناقل یا ناقلان آنها نیز بهصورت قطعی روشن نیست.
د) وجود سخنان نامعقول و ناموزون و خرافی و نیز نسبتهای ناروا به پیامبران و اولیای الهی، خود بهترین دلیل بر بیاعتباری این کتب و وحیانی و الهامی نبودن آنها و یا حداقل راه یافتن تحریفات فراوان در آنها است. بهعنوان نمونه به پارهای از این موارد اشاره میکنیم:
** در تورات به خداوند متعال نسبت دروغ و جهل و جسمانی بودن و احساس رقابت او با انسان و مخالفت او با علمآموزی و آگاهی بشر و بدخواهی او برای انسان میدهد، علاوه بر این یک دیدگاه منفی از جنس زن ارائه میدهد. (۳۷)
** همچنین در تورات به حضرت نوح نسبت شرابخوری فراوان و مستی و برهنگی میدهد. (۳۸)
** و یا به حضرت ابراهیم نسبت ناروای ازدواج با خواهر ناتنی خود (یعنی ساره) را میدهد (۳۹) در حالیکه در تورات آمده است که خواهر ناتنی از محارم است و ازدواج با او حرام است. (۴۰)
** در تورات داستان کُشتیگرفتن یعقوب با خدا مطرح شده است. (۴۱)
** و حضرت هارون برادر حضرت موسی بهعنوان عامل گوسالهپرستی قوم بنیاسرائیل معرفی شده است. (۴۲)
** تورات، حضرت یعقوب را حیلهگر و دروغگو و خیانتگر معرفی کرده است. از این گذشته اینگونه وانمود کرده است که میتوان از راه حیله و دروغ منصب بزرگ نبوت را برای خود و فرزندان خود بهدست آورد. (۴۳)
** در تورات به حضرت لوط پیامبر هم نسبت شرابخواری و هم نسبت همبستر شدن با دو دختر خود را میدهد. (۴۴)
** در تورات آمده است که یهودا فرزند یعقوب با عروس خود (زن پسر خود) «ثامار» زنا کرد و ثامار از این راه حامله شد و دوقلو زایید به نام فارص و زارح (۴۵) در حالیکه در انجیل متی بهصراحت آمده است که حضرت عیسی مسیح و داوود و سلیمان از نسل فارص هستند. (۴۶) آیا میتوان باور کرد که این پیامبران زنا زادهاند، آنهم زنای با محارم؟! (۴۷)
** در تورات برخی از مجازاتهایی که برای بعضی از گناهان منظور شده است بسیار خشونتآمیز و غیرانسانی و غیرمعقول است. (۴۸)
** در عهد عتیق آمده است که حضرت داوود دلباخته زن اوریا (مجاهد مؤمن) میشود و با او زنا میکند و زن از این راه حامله میشود. داوود برای این که شوهر او یعنی اوریا را به اشتباه بیندازد دست به حیلهای میزند که موفقیتآمیز نیست تا اینکه بهناچار با حیلهای اوریا را از بین میبرد و همسر او را به زنی میگیرد. و حضرت سلیمان فرزند چنین زنی است! (۴۹)
** عهد عتیق به حضرت سلیمان نسبت دلدادگی مفرط به زنان و شهوتپرستی و ازدواج با زنان کافر و بتپرست و از آن بدتر بتپرستی و کفر و ترویج و اشاعهی آن را داده است. (۵۰)
** عجیب این است که اهل کتاب معتقدند که حضرت سلیمان با حالت کفر و بتپرستی، بدون اینکه موفق به توبه شود از دنیا رفته است!
** در عهد عتیق آمده است که خداوند به یوشع نبی امر کرد که با زن فاحشهای ازدواج کند تا از مردان دیگر نیز برای او فرزند بیاورد! (۵۱)
** در عهد عتیق به حضرت طالوت نسبت سرپیچی از فرمان خدا و حاکمشدن روح پلید در وجود او حسادتورزیدن به حضرت داوود و قصد ترور او و در نهایت عزل شدن از مقام خود از سوی خدا را میدهد. (۵۲)
** کتاب جامعه و کتاب غزل غزلهای حضرت سلیمان همانگونه که قبلاً اشاره کردیم از جهت محتوا بهقدری زشت و مستهجن و غیرمعقول است که به هیچوجه نمیتوان آنها را بهعنوان کتب وحیانی و یا الهامی پذیرفت.
نقاشیهای مختلف از کُشتیگرفتن حضرت یعقوب با خدا (یا فرشته)!!
هـ) وجود تناقضات و ناسازگاریها و یا اشتباهات روشن در عهد عتیق دلیل دیگری بر بیاعتباری آن و یا حداقل راهیافتن تحریفات فراوان در آن است. اینک به پارهای از این موارد اشاره میکنیم:
تورات سرزمین عمونیها را جزء متصرفات حضرت ندانسته است و حتی خداوند او را از تصرف آن و ورود به آن منع کرده است (۵۳) در حالیکه کتاب یوشع این سرزمین را جزء متصرفات حضرت موسی دانسته است. (۵۴)
در تورات مدت اقامت بنیاسرائیل در مصر ۴۳۰ سال دانسته شده است (۵۵) در حالیکه در جای دیگر این مدت، ۴۰۰ سال بیان شده است! (۵۶) همین ناسازگاری در عهد جدید نیز مشاهده میشود. زیرا در کتاب اعمال رسولان مدت اقامت بنیاسرائیل 400 سال آمده است (۵۷) در حالیکه در رساله پولس به غلاطیان مدت، ۴۳۰ سال بیان شده است (۵۸) جالب این است که بدانیم به نظر بسیاری از مورّخین حتی مورّخین اهل کتاب هیچیک از این دو نظر صحیح نیست. قول صحیح این است که مدت اقامت بنیاسرائیل در مصر حدود ۲۱۵ سال بوده است!! (۵۹)
مضامین باب دوم از کتاب عزرا با مضامین باب هفتم از کتاب نحمیا در رهبران یهودی و نام طوایف و تعداد یهودیانی که در بابل اسیر بودند و به دستور کوروش به اورشلیم بازگشتند، اختلاف فاحشی دارند. جالبتر اینکه هر دو کتاب در جمعبندی (شمارش کل نفرات) دچار اشتباه فاحش شدهاند. زیرا حاصل جمع نفرات بر اساس نقل کتاب عزرا 29818 نفر و بر اساس کتاب نحمیا 31089 نفر میشود در حالیکه هر دو کتاب حاصل جمع نفرات را ۴۲۳۶۰ نفر اعلام میدارند.
در کتاب اول پادشاهان آمده است: «در سومین سال سلطنت آسا – پادشا یهودا – «بعشا» بر اسرائیل پادشاه شد و ۲۴ سال در ترصه سلطنت کرد». (۶۰) اما در کتاب دوم تواریخ آمده است: «در سال سیوششم سلطنت آسا، «بعشا» پادشاه اسرائیل به یهودا لشکر کشید». (۶۱) اختلاف میان این دو کتاب آشکار است زیرا بر حسب آنچه که در کتاب اول پادشاهان آمده است بعشا حدود ۱۰ سال قبل از سال سیوششم سلطنت آسا، سلطنتش پایان یافته بود، پس چگونه ممکن است در این زمان به یهودا لشکرکشی نماید؟!
در کتاب دوم سموئیل آمده است:
«بار دیگر خشم خداوند بر قوم اسرائیل شعلهور شد. پس او برای تنبیه ایشان، داوود را بر آن داشت تا اسرائیل و یهودا را سرشماری کند. داوود به یوآب – فرمانده سپاه خود – گفت: «از مردان جنگی سراسر کشور سرشماری به عمل آورد». (۶۲)
اما در کتاب اول تواریخ در همین مورد آمده است:
«شیطان خواست اسرائیل را دچار مصیبت نماید. پس داوود را اغوا کرد تا اسرائیل را سرشماری کند. داوود به یوآب و سایر رهبران اسرائیل چنین دستور داد: به اسرائیل بروید و مردان جنگی را سرشماری کنید». (۶۳)
همانگونه که ملاحظه گردید، کتاب سموئیل سرشماری را از جانب خدا و به دستور او میداند، اما کتاب تواریخ، این کار را از جانب شیطان و به اغوای او میداند.
در تورات آمده است: «شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل، نباید وارد جماعت خداوند شوند». (۶۴) این حکم علاوه بر اینکه غیرمعقول جلوه میکند، مستلزم این است است که (نعوذ بالله) حضرت داوود و پدران او تا فارص داخل جماعت خدا نباشند، زیرا که بنا به تصریح انجیل متی داوود نسل دهم فارص میباشد (۶۵) و فارص بر اساس گفتهی تورات حرامزاده و ولدالزنا است! (۶۶) از این گذشته لازم میآید که (نعوذ بالله) حضرت سلیمان و حضرت عیسی مسیح نیز حرامزاده باشند زیرا بهگفتهی انجیل، حضرت سلیمان و عیسی از نسل داوود بودهاند! (۶۷) علاوه بر این لازم میآید که حضرت اسحاق و یعقوب و یوسف و فرزندان آنها داخل در جماعت خدا نباشند، زیرا بهگفتهی تورات حضرت ابراهیم با خواهر ناتنی خود (ساره) ازدواج کرده است و از این راه آن پیامبران بدنیا آمدهاند. (۶۸) و در تورات آمده است که خواهر ناتنی از محارم است. (۶۹) از اینها گذشته لازم میآید که حضرت موسی و هارون داخل در جماعت خدا نباشند زیرا بهگفتهی تورات پدر ایندو (عمران) با عمهی خود ازدواج کرده و صاحب این دو فرزند شده است! (۷۰) با آنکه در تورات آمده است که عمه از محارم و ازدواج با او حرام است. (۷۱) بنابراین، طبق گفتهی تورات بسیاری از پیامبران بزرگ داخل در جماعت خدا نمیباشند و حرامزادهاند. (العیاذ بالله).
از مجموع آنچه در این نوشتار آمده است میتوان بهخوبی دریافت عهد عتیق از کتاب مقدس که هم مورد پذیرش مسیحیان است و هم یهودیان، تا چه اندازه از نظر اعتبار در سند و استحکام در دلالت و محتوا، مخدوش و غیر قابل اعتماد است و از این نظر به هیچوجه قابل مقایسه با کتاب آسمانی مسلمانان یعنی قرآن کریم نیست.
نویسنده: حجةالاسلام دکتر عباس نیکزاد
پینوشتها:
1) سفر تثنیه، باب۳۱، آیه۹-۱۲
2) همان، آیه۲۴-۲۹
3) توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش، ص۳۲
4) همان، ص۳۳
5) سفر اعداد، باب۳، آیه۴۳
6) سفر اعداد، باب۵
7) همان، باب ۶
8) سفر خروج، باب۲
9) سفر تثنیه، باب۳۴
10) کتاب دوم تواریخ، باب۳۴ و نیز کتاب دوم پادشاهان، باب۲۲
11) نویسنده این کتاب یک مسیحی بود که به دین اسلام مشرف شد.
12) محمدصادق فخرالاسلام، انیس الاعلام فی نصرة الاسلام، ج۱، چاپ اول، رمضان ۱۳۱۵ق (۱۸۹۸م)، ص۲۸۳-۲۸۴
13) کتاب دوم تواریخ ایام، باب۳۶، آیه۱۶-۲۰
14) سفر پیدایش، باب۴۶، آیه۲۱
15) کتاب اول تواریخ ایام، باب۷، آیه۶
16) همان، باب۸، آیه۱
17) سفر خروج، باب۲۰، آیه۵و۶
18) باب۱۸، آیه۱۹-۲۱
19) قرآن در موارد متعددی میفرماید: «لاتزر وازرة وزر اخری».
20) باب۳۶، آیه۳۱-۳۹
21) سفر اعداد، باب۳۲، آیه۴۱
22) کتاب داوران از باب ۱ الی ۱۰ مطالعه شود.
23) سفر تثنیه، باب۲، آیه۱۲
24) سفر اعداد، باب۲۱، آیه۱-۳ و سفر خروج باب۱۶، آیه۳۵
25) سفر تثنیه، باب۳۴، آیه۵-۱۲
26) باب۲۴، آیه۲۹-۳۱
27) همان، آیه۱۴، در همین رابطه میتوان به باب۴ آیه۹ و باب۵ آیه۹ و باب۸ آیه۲۸-۲۹ و باب۱۰ آیه۱۳-۴ و باب۱۳، آیه۱۳ و باب۱۵، آیه۶۳ و باب۱۶، آیه۱۰ مراجعه کرد.
28) یوشع، باب۱۰، آیه۱۳
29) باب۱، آیه۱۷-۱۸
30) باب۲، آیه۱۸
31) باب۷، آیه۱۳-۱۷
32) باب۱۰، آیه۱
33) باب۱۲، آیه۲۵-۲۶
34) به باب۱۲ آیه۲۲ رجوع شود.
35) مانند مزمور، ۸۸ و ۸۹
36) آیه۲۱
37) سفر پیدایش، باب۲و۳
38) سفر پیدایش، باب۹، آیه۲۰-۲۵
39) سفر پیدایش، باب۱۱، آیه۲۹
40) سفر لاویان، باب۱۸، آیه۹
41) سفر پیدایش، باب۳۲، آیه۲۲-۳۱
42) سفر خروج، باب۳۲
43) سفر پیدایش، باب۲۵، آیه۱۹-۳۴ و باب۲۷
44) سفر پیدایش، باب۱۹، آیه۳۰-۳۸
45) سفر پیدایش، باب۳۸، آیه۱۵-۳۰
46) انجیل متی، باب۱
47) تورات عروس را از محارم بهحساب آورده و نزدیکی با او را حرام دانسته است. سفر لاویان، باب۱۸، آیه۱۵
48) سفر تثنیه، باب۱۳، آیه۱۲-۱۸ و سفر اعداد، باب۱۹، و سفر لاویان، باب۱۵
49) دوم سموئیل، باب۱۱و۱۲
50) اول پادشاهان، باب۱۱
51) کتاب هوشع، باب۱، آیه۲-۴
52) اول سموئیل، باب۱۳، آیه۱۳ و باب۱۵ آیه۱۰-۱۱ و ۲۳ و باب۱۶ آیه۱۴ و باب۱۸ آیه۲۸-۲۹ و باب۱۹ آیه۱
53) سفر تثنیه باب۱۲ آیه۱۶-۱۹ و ۳۶-۳۷
54) کتاب یوشع، باب۱۳ آیه۲۴-۲۶
55) سفر خروج، باب۱۲، آیه۴۰-۴۲
56) سفر پیدایش، باب۱۵، آیه۱۱-۱۵
57) کتاب اعمال رسولان، باب۷، آیه۶
58) رساله پولس به غلاطیان، باب۳، آیه۱۷
59) ر.ک: انیس الاعلام فی نصرة الاسلام ج۱، پیشین، ص۲۵۱
60) باب۱۵، آیه۳۳
61) باب۱۶، آیه۱
62) باب۲۴، آیه۱-۲
63) باب۲۱، آیه۱-۲
64) سفر تثنیه، باب۲۳، آیه۲
65) انجیل متی، باب۱
66) سفر پیدایش، باب۳۸
67) انجیل متی، باب۱
68) سفر پیدایش، باب۱۱، آیه۲۹
69) سفر لاویان، باب۱۸، آیه۹
70) سفر خروج، باب۶، آیه۲۰
71) سفر لاویان، باب۱۸، آیه۱۲
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده میشود.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده میشود.
…..
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: