تجربهای چهلساله از لیبرالیزاسیون دولتی (قسمت دوازدهم) داروینیسم هالیوودی
نگاهی به آنچه در قسمتهای قبل گذشت:
در اولین قسمت گفتیم: مبتنی بر لیبرالیسم، فرد از آزادی مطلق برخوردار بوده و هیچ تکلیفی را برنمیتابد! «فردگرایی» مهمترین شاخصه این رویکرد است.
در دومین قسمت گفتیم: مبتنی بر «فردگرایی»، روابط میان انسانها ماهیتی واقعی نداشته و شکلگیری جوامع انسانی، مرکّب واقعی محسوب نمیشود.
در سومین قسمت به تقابل «اصالت فرد» با ارزشهای دینی جامعه پرداخته و دیدیم که چگونه در تفکر لیبرال، فرد ادعای خدایی مینماید.
در چهارمین قسمت گفتیم: در تفکر «اومانیسم» بهعنوان ریشهی مکاتب غربی، انسان، محورِ ارزشها بوده و تنها ارادهی اوست که اصیل است.
در پنجمین قسمت دیدیم که متفکران ملحد غربی، چگونه با ترویج «شکگرایی» باعث حذف باورهای قلبی (متعلّقات ایمان در تفکر خدامحور) شدند.
در ششمین قسمت به تقابل «لیبرالیسم» با مهمترین نقطهی تمایز تفکرات خدامحور و بشرمحور یعنی: «ایمان به عالَم غیب» پرداختیم.
در هفتمین قسمت نوع مواجههی تفکر اومانیستی با «ایمان به آخرت» و موضوع مرگ بررسی شد.
در هشتمین قسمت به موضوع «ایمان به وجود انبیای الهی» و نوع مواجههی غرب با آن پرداختیم.
در نهمین قسمت به موضوع «ایمان به وجود کتاب الهی» و نوع مواجههی غرب با آن پرداختیم.
در دهمین قسمت به موضوع «ایمان به وجود ملائکه الهی» و نوع مواجههی غرب با آن پرداختیم.
در یازدهمین قسمت به موضوع «ایمان به وجود آیات الهی» و نوع مواجههی غرب با آن پرداختیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۷. ایمان به وجود الله
ایمان به وجود الله را میبایست محور اصلی اختلاف جمیع تفکرات مادّی و عرصهی تقابل ایشان با تفکر خدامحور اصیل و دینِ حَق دانست. باوری که بنیادیترین وجه تمایز میان دو تفکر خدامحور و تفکر بَشرمحور یا اومانیسم (Humanism) را رقم میزند و در عین حال کانون اختلاف میان تفکرات مختلف خدامحور (Theism) نیز محسوب میشود؛ تفکراتی که بر بستر ادیان متفاوت و با تعاریف گوناگون نسبت به آفریننده هستی همراه میباشند و به همین جهت، با اسماء و صفاتی گوناگون از خدایان خویش نام میبرند که محور تقابل ایشان با دینِ حَق بر سر ایمان به وجود الله است.
بهعبارت دیگر ایمان به وجود الله بهعنوان کاملترین وجود که سرمنشأ تمامی کمالات و علت هستیبخش همهی موجودات بوده و ذاتی یگانه و بیهمتا، ازلی و ابدی است و… عرصهی اصلی تمایز میان جمیع تفکرات و تقابل ایشان با تفکر خدامحور اصیل را رقم زده و موجب میگردد تا بهعنوان معارضی جدّی برای انگارههای مطرح در جمیع تفکرات، اعم از اومانیستی و یا سایر تفکرات خدامحور آلوده به شرک و خُرافه محسوب گردد.
در این میان، اهمیت ویژهی تقابل با وجود خالقی فرابَشری و بهطور کُل تعارض بنیادین نظام تمدنی غرب با یکتاپرستی (Monotheism)، سبب گردیده تا ایشان عرصهی نزاع را بر محور مادهگرایی شکل داده و مادهباوری یا ماتریالیسم (Materialism) را بهعنوان بستری برای آرایشهای تهاجمی خود قرار دهند؛ آرایشی که زدودن ایمان به وجود الله را غایت منظر خود لحاظ میکند.
تمدن غرب با تفکّر اومانیستی، اقدام به بازتعریف جهان هستی حول ادراکات حسّی و توسعهی جهانبینی مبتنی بر ماتریالیسم نموده و در این راستا با اتخاذ رویکرد خداانکارانه، اقدام به ترویج و گسترش بیخدایی و باورهای الحادی ذیل مفهومی کُلی، با عنوان آتئیسم (Atheism) نمود.
البته ظهور گوهرهی تفکرات اومانیستی در قالب ترویج مادهگرایی و بهطور کُل صورت مواجههی نظام تمدنی غرب بهمنظور تقابل با تفکر خدامحور بر بستر اتخاذ رویکرد خدا انکارانه (Atheism) را میبایست در دو صورت کُلی مورد ارزیابی قرار داد:
۱. بیخدایی صریح (Explicit Atheism)
۲. بیخدایی ضمنی (Implicit Atheism)
در صورت نخست؛ تمدن غربی بر بستر تفکرات بَشرمحورانه، سعی در ابراز تقابل و اعلان صریح مواضع و ترویج بیخدایی و بروز تعارضات خود با ایمان به وجود الله نموده و حتی در برخی موارد اقدام به توسعه و بروز کُنشهای ضدخدایی یا خداستیزی (Antitheism) و تأسیس فرقههایی بر بستر معنویت مُدرن (Modern Spirituality) مینماید.
اما مهمتر از صورت قبل، نوع مواجههی غیرمستقیم و البته آگاهانهی غرب با موضوع ایمان به وجود الله است؛ در مواجههی غیرمستقیم یا همان بیخدایی ضمنی، غرب نهتنها صریح و مستقیم، اقدام به نفی تفکر خدامحور نمینماید؛ بلکه سعی میکند تا با تمرکز بر تفکرات بَشرمحورانه و گسترش همهجانبهی اومانیسم، انگارههای ماتریالیستی را در عمق وجود جامعه تزریق نماید و با این روش، اصل سؤال پیرامون وجود الله و بحث در باب خالق را به فراموشی بسپارد.
اینچنین است که نظام تمدنی غرب با گسترش ذهنیّت مادهگرایی، همّت اصلی خود را معطوف به فاصلهگرفتن بشر از وجود الله مینماید و با اتخاذ روشهای گوناگون ازجمله در چارچوب داروینیسم (Darwinism)، اقدام به توسعهی ضمنی بیخدایی و زدودن ایمان به وجود الله مینماید.
البته تعارض مادهگرایی با فطرت و ضمیر خداجوی نهفته در انسان را میبایست اصلیترین دلیل برای انتخاب بیخدایی ضمنی از سوی غربیان دانست. در همین راستا سعی میشود تا نگاه خدانامهمدانی (Apatheism) توسعه یافته و به سرکوب نیازهای فطری انسان و جستوجوی آدمی از خالق خود برخیزد، و از سوی دیگر در چارچوب داروینیسم دوران نوینی را با عنوان پساخداباوری (Post-theism) متصور سازد؛ دورانی که دیگر بَشر به تکامل عقلی لازم رسیده و از مرحلهی نیازمندی به خدا گذر نموده است!!
سهگانهی ماتریکس (The Matrix) را میتوان نمودی بارز از تلاش صنعت سینمای غرب در تبلیغ بیخدایی صریح قلمداد نمود؛ اثری که در زمرهی پُرمخاطبترین آثار هالیوود محسوب و بهطور همزمان در شصت کشور دنیا عرضه گردید؛ با نویسندگی و کارگردانی دو برادر یهودیتبار معروف به برادران واچوفسکی یا واچوفسکیها که هردو تغییر جنسیّت داده و امروزه خواهران واچوفسکی خوانده میشوند [لی لی واچوفسکی (Lilly Wachowski) و لانا واچوفسکی (Lana Wachowski)]. اولین قسمت این سهگانه با عنوان ماتریکس (The Matrix) در سال ۱۹۹۹ میلادی عرضه و جوایز سینمایی متعددی از جمله چهار جایزهی اُسکار و همچنین جوایز آکادمی فیلم انگلیس [بفتا (BAFTA)] و جایزهی ساترن (Saturn Award) را دریافت نمود.
چپ: واچوفسکیها قبل از تغییر جنسیّت (برادران واچوفسکی)
راست: واچوفسکیها بعد از تغییر جنسیّت (خواهران واچوفسکی)
ماتریکس نمودی روشن از اثری است که همراستا با تفکر اومانیستی و در چارچوب داروینیسم دوران نوینی را با عنوان پساخداباوری (Post-theism) ترسیم کرده و انسان را در برهوتی ظلمانی در پَس جنگی عظیم میان آدمی و ماشینها نشان میدهد؛ جنگی عظیم که بر اثر آن انسانها به بردگی ماشینها کشیده شدهاند و اکنون در این جهان مخوف، تنها پشتیبانِ انسانها خود آنها هستند که مبارزهای طولانی با ماشینها را آغاز کردهاند.
نظام تمدنی غرب برای تقابل با ایمان به وجود الله، در گام نخست به ترویج دادارباوری و دئیسم (Deism) روی آورده و دخالت خدا و حضور او در عالم هستی را نفی مینماید. این باور در ابتدا به تبیین وجود خدای ساعتساز (Watchmaker analogy) انجامید که با آفرینش اولیه، جهان را برای بار نخست کوک نموده است؛ خدای ساعتسازی که یا بنا به گفتهی فریدریش نیچه پس از آن مُرده (God is Dead) است و جایگاهش در امروزِ جهان چون مُردهای بیش نیست و یا بنا به هجویهی برتراند راسل در قالب قوری راسل یا قوری چای آسمانی (Russell’s teapot) عرضه میشود و بهصورت وهم و خیالی است که با تمرکز و دقت در وضعیت آن میتوان به توسعهی دیدگاه بیخدایانه، بهجای پاسخ ندانمگرایانه (Agnosticism) در باب وضعیت خدا در دوران پس از خلقت نایل آمد.
مسئلهی شَرّ (Problem of evil) یا پارادوکس اپیکوری (Epicurean paradox) را میتوان از جمله پُرکاربردترین استدلالهای ظاهراً منطقی مطرح در نظام تمدنی غرب دانست که مبتنی بر تفکرات خداانکارانه، اقدام به تقابل موثر با ایمان به وجود الله و تزریق ماتریالیسم بهمنظور بسط و گسترش تفکر بَشرمحورانه مینماید؛ استدلالی که سعی مینماید تا با ظاهری استنتاجی نشان دهد که وجود خدا و وجود شَرّ، دو گزاره میباشند که وجود این دو در کنار یکدیگر مبتنی بر اصل تناقض (Contradiction) محال بوده و در این میان تنها یکی از این دو میتواند از واقعیت برخوردار باشد و از آنجا که در وجود شَرّ و رؤیت آن در عالم واقع شکّی نیست، بنابراین خدا نمیتواند وجود داشته باشد!!
از این جهت است که میتوان خلق شخصیت منفی پیروز و تفوق کاراکتر شرّ بر بسیاری از آثار سینمای غرب را در راستای ایجاد چنین تناقضی دانست؛ آثاری که سعی میکنند تا در کنار اهداف مدنظر خود، گریزی نیز به مسئلهی شرّ داشته و تناقض موجود در وجود خدا و وجود شرّ را بر پردهی سینما ترسیم نمایند؛ آثاری نظیر پدرخوانده (The Godfather 1972) که سعی دارد تا مارلون براندو را در نقش پدری دلسوز با ظاهری آرام و خانوادهدوست با نام ویتو کورلئونه تصویر نماید که بهعنوان شخصیتی دوستداشتنی، رئیس مافیا بوده و در عین حال جنایتکاری حرفهای است که بهراحتی آدم میکُشد و نمودی بارز از وجود شَرّ است.
البته اوج ظهور مسئلهی شرّ و بهرهگیری غیرمستقیم از آن بهمنظور تقابل مؤثر با ایمان به وجود الله و نفی غیرمستقیم وجود خدا در یک اثر سینمایی را میتوان در فیلم سکوت برهها (The Silence of the Lambs) ملاحظه نمود؛ اثری به کارگردانی جاناتان دمی (Jonathan Demme) که بهعنوان شاهکاری سینمایی در سال ۱۹۹۱ میلادی تولید گردید و ضمن تصاحب جوایز مختلف سینمایی، توانست در شصتوچهارمین دورهی اسکار دو جایزهی مهم و اصلیِ بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را در کنار سه جایزهی مهم دیگر آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک، یعنی جایزهی بازیگر نقش اول مرد، بازیگر نقش اول زن و بهترین فیلمنامه اقتباسی، از آن خود سازد.
یقیناً اتخاذ رویکرد خداانکارانه بهسبب تعارضات همهجانبهاش با فطرت آدمی واقع شده و از این جهت است که نظام تمدنی غرب، طیّ سالهای متمادی سعی در جَعل مفاهیم جدید از انگارههای ماتریالیستی داشته و کشفیات تازهای را در چارچوب داروینیسم برای اقناع و توجیه ضمیر خداجوی انسانها و مواجهه با تفکر خدامحور و تقابل با ایمان به وجود الله رقم زده است؛ اکتشافات نوینی که مبتنی بر تفکرات بَشرمحورانهی غرب و پس از انقراض نظام کمونیسم و با عبور و گذر از ماتریالیسم دیالکتیکی (Dialectical materialism) به ارائهی نوع جدیدی از ماتریالیسم لیبرال بهعنوان مادهباوری مکانیکی (Mechanism) مبادرت ورزیده و در بهروزترین دستاورد خود، اقدام به طرح موضوع بوزون هیگز (Higgs boson) یا سازوکار BEH معروف به ذرّه خدا نموده است.
قطعاً توضیح مُدلهای گوناگون هجمهی تفکر اومانیستی و تعارضات این تفکر با تفکر خدامحور اصیل و در مواجهه با ایمان به وجود الله و بسط ماتریالیسم و همچنین شرح نوع عمل این تفکر در گسترش تفکرات خداانکارانه در دو صورت کُلّی بیخدایی صریح و بیخدایی ضمنی و همچنین فرایند توسعهی داروینیسم در نفی وجود الله و ایجاد ذهنیت پساخداباوری برای سرکوب فطرت خداجوی انسانی، مجال طرح کامل در این بحث مختصر را نداشته و تنها بایستی به این مهم اشاره نمود که یگانه عامل بازدارندهی استیلای نهایی تمدن غرب و حاکمیت تفکر بَشرمحورانه بهمنظور سیطره بر انسان، همان فطرت خداجو و پیگیر انسان میباشد، که در نهایت منتج به شناخت وجود مقدس الله بهعنوان کاملترین موجود میگردد.
البته باید توجه داشت که تمدن غربی در رویکرد تقابلی و تهاجمی خود، و در بسط مادهباوری، با استفادهی هوشمندانه از پتانسیل تفکرات مختلف خدامحور اما دارای انحراف، سعی در ایجاد همافزایی و تشکیل سینرژی (Synergy) با آنان نموده و تقابل خویش را با هجمهی مستقیم این تفکرات مختلفِ «خدامحور ولی انحرافی»، به دین حق و «تفکر خدامحور اصیل»، شکل میدهد.
اینگونه از تفکرات خدامحور که با وجود اعتقاد و باورهای تئیستی (Theism)، دچار انحراف و زاویهای جدّی نسبت به ذات مقدس الله بوده و تکخدایی و یکتاپرستی (Monotheism) را در آئین خود ملحوظ ندانسته و یا به آن اعتقادی نداشتند؛ بهعنوان پیشتازان هجمه به باور به وجود الله چیدمان شده و به جنگ نیابتی (Proxy war) با تفکر خدامحور اصیل میروند!
ادامه دارد… داروینیسم هالیوودی
نویسنده: محمدرضا شاهحسینی با ویراستاری مجدد اندیشکده مطالعات یهود
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
داروینیسم هالیوودی ، داروینیسم هالیوودی
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
داروینیسم هالیوودی ، داروینیسم هالیوودی ، داروینیسم هالیوودی ، داروینیسم هالیوودی
عالی
با تشکر از زحمات شما
عالی، خدا خیر دنیا و اخرت بهتون بده