تبار انحراف ؛ پژوهشی در دشمنشناسی تاریخی (قسمت بیست و یكم) بنیقریظه
تنبیه مقتدرانه خیانتکاران یهود بنیقریظه
پس از فرار احزاب و اطمینان مسلمانان از این خبر، به فرمان خداوند، مسلمانان بیدرنگ به سراغ بنیقریظه رفتند که برخلاف پیمان خویش، در زمان یورش دشمن، از پشت به مدینه هجوم آورده بودند. سپاهیان پیامبر صلیاللهعلیهوآله قلعههای بنیقریظه را محاصره کردند. این محاصره پانزده روز به طول انجامید. پس از اینکه بنیقریظه از محاصره به تنگ آمدند، از پیامبر صلیاللهعلیهوآله خواستند ابولبابة بن عبدالمنذر را که از هم پیمانان اوسی آنان بود، نزد آنان بفرستد تا با او رایزنی کنند. ابولبابه در جمع پریشان یهود حاضر شد. آنان پس از یادآوری کمکهای خود به اوسیان در جنگهای جاهلی و اظهار پشیمانی از پیمانشکنی خود با پیامبر صلیاللهعلیهوآله از او پرسیدند: آیا خواسته محمد را در تسلیم شدن بپذیریم؟ او گفت: آری؛ و در عین حال به گلوی خود اشاره کرد که یعنی تسلیم شدن، برابر با مرگ است. وی فوراً متوجه خیانت خود شد و ناراحت و پشیمان از دژ بنیقریظه بیرون آمد. او بدون اینکه نزد مسلمانان بازگردد. به مسجد رفت و خود را به ستونی بست و استغفار کرد. وی هفت و یا به قولی پانزده روز در گرمای شدید خود را بسته بود و میگفت: یا میمیرم و یا توبهام پذیرفته میشود. دخترش تنها در موارد ضرورت و نماز، او را باز میکرد؛ تا اینکه خداوند با نزول آیهای، پذیرش توبه وی را اعلام کرد.
خطای ابولبابه نزدیک بود که بنیقریظه را از تسلیم شدن باز دارد، (۱۹) اما به نقل ابن هشام، تهدید علی بن ابیطالب علیهالسلام آنان را بعد از حدود یک ماه محاصره، از قلعهها بیرون کشید. علی علیهالسلام همراه زبیر جلو رفت و فریاد زد: ای سپاه ایمان، به خدا سوگند، یا آنچه حمزه چشید، خواهم چشید یا قلعه را فتح خواهم کرد. اینجا بود که بنیقریظه ترسیده و تسلیم شد. (۲۰) پس از تسلیم بنیقریظه، اوسیها نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمدند و گفتند: بنیقریظه همپیمان ما بودند؛ همانگونه که بنیقینقاع را به واسطه خزرج بخشیدی، بنیقریظه را هم به واسطه ما ببخش، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: آیا حاضرید سعد بن معاذ (رئیس اوس) درباره آنها حکم کند؟ گفتند: آری، پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور داد سعد بن معاذ را که به عنوان حَکم انتخاب شده بود، حاضر کنند. سعد در نبرد خندق تیر خورده و شاهرگ دستش قطع شده بود و حال خوبی نداشت. با این حال، وی را حاضر کردند. او نخست از بنیقریظه درباره حکمیت خود تعهد گرفت و گفت: آیا حکم مرا خواهید پذیرفت؟ گفتند: آری. آنگاه حکم کرد که مردان بنیقریظه کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شوند و اموالشان قسمت مسلمانان شود. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: این همان حکم خداوند دربارهی ایشان است. (۲۱) سعد پس از این حکمیت، به دلیل شدت جراحت به شهادت رسید. (۲۲)
یهود میتوانست با پذیرش اسلام، اگرچه به زبان، جان خویش را از مرگ نجات دهد؛ اما آنان نه تنها از پذیرش اسلام که شرط سلامتشان بود، خودداری کردند، حتی حاضر نشدند عفو و بخشش پیامبر رحمت را برای رهایی از مرگ بپذیرند. هنگامیکه کعب بن اسد، بزرگ بنیقریظه را برای اعدام آوردند، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفت؛ اگر یهودیان مرا به ترس از شمشیر متهم نمیکردند، از تو پیروی میکردم. (۲۳) بناش بن قیس گفت: اگر آزاد هم بشوم، به قتلگاه قوم خود خواهم آمد تا همچون آنان کشته شوم. (۲۴) زبیر بن باطا که بدون پذیرش اسلام، مورد شفاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآله قرار گرفت، گفت: پس از مرگ بزرگان یهود، زندگی لذتی ندارد؛ مرا به قتلگاه ببرید و با شمشیر خودم بکشید. (۲۵) برخی نیز بدون آنکه اسلام آورند، به سبب بالغ نبودن یا شفاعت فردی از مسلمین، آزاد شدند. (۲۶)
بنابراین، حتی مسلمان شدن نیز شرط رهایی آنان نبوده است و آنان میتوانستند با اظهار پشیمانی از توطئه، به زندگی ادامه دهند. اما حاضر به این کار نشدند و مرگ را ترجیح دادند. بیشک، اگر آنان زنده میماندند، همچنان به فساد و شورش و توطئه علیه حکومت نوپای اسلامی ادامه میدادند و هیچ عاقلی چنین دشمن قسم خوردهای را برای خود تحمل نمیکند. (۲۷)
صلح، پل پیروزی
پیامبر صلیاللهعلیهوآله خود را در میان سه ضلع مثلث یهود، مشرکان و منافقان میدید که به ترتیب در شمال، جنوب و داخل مدینه، مسلمین را در میان گرفته بودند. او در این وضعیت، با یک حرکت دقیق، خود را برای مدتی از ضلع جنوبی این مثلث شوم، آسوده خاطر ساخت. آن حضرت برای انجام عمره، محرم شد. به مشرکان خبر دادند که رسول الله صلیاللهعلیهوآله به سوی مکه میآید. آنان گمان کردند پیامبر صلیاللهعلیهوآله قصد حمله به مکه را دارد. از آنجا که مشرکان آمادگی نبرد را نداشتند، هیئتی برای مذاکره فرستادند. حضرت فرمود: ما قصد عمره داریم. گفتند: اجازه نمیدهیم، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: به زور وارد میشویم، گفتند: میجنگیم. همه اصحاب گفتند: یا رسول الله، تا آخرین نفس میایستیم. مشرکان که آماده عملیات نبودند؛ هیئتی دیگر فرستادند و گفتند: اکنون وقت جنگ نیست. شما اگر وارد مکه شوید، حیثیت ما شکسته میشود. امسال بازگردید و سال دیگر بیایید. حضرت از این فرصت بهره گرفت و پیمان عدم تعرض به مدت ده سال را با مشرکان امضا کرد. بدینترتیب، قدرتمندترین دشمن پیامبر صلیاللهعلیهوآله یعنی جناح شرک، از آن مثلث بیرون رفت.
مطابق این پیمان، قریش و مسلمانان متعهد شدند که به مدت ده سال، جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند تا امنیت اجتماعی و صلح عمومی در عربستان ایجاد گردد. مسلمانان مقیم مکه میتوانستند آزادانه، شعائر مذهبی خویش را انجام دهند و قریش حق تعرض، آزار و تمسخر آنان را نداشت. (۲۸)
در جریان صلح حدیبیه بیشتر اصحاب، به ویژه یکی از آنها، به شدت مخالف صلح بود. او برآشفت و به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفت: آیا تو به راستی رسول خداوندی؟ فرمود: بلکه. گفت: مگر ما مسلمان و آنان کافر نیستند؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: بله. گفت: پس چرا ما خواری و ذلت را متحمل شویم؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: من بدانچه مامورم، عمل میکنم. آن صحابی برخاست و به اصحاب گفت: مگر او به ما وعده نداد که وارد مکه شویم؟ پس چگونه جلوی ما گرفته شده و باید به خواری بازگردیم. اگر من یار و یاوری داشتم، هرگز تن به این خواری نمیدادم. (۲۹)
آیا برخورد شدید این صحابی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جریان صلح حدیبیه را باید به حساب تعصبات شدید او گذاشت یا این حساسیت، ناشی از ارتباط و نقش او در این مثلث و درک عمیقش از نقشه دقیق پیامبر صلیاللهعلیهوآله در انهدام این مثلث بوده است؟
خیبر، قلعهای شکست ناپذیر
پس از شکست یهود در مدینه، چهارمین خاکریز یهود، علیه پیامبر صلیاللهعلیهوآله وارد نبرد شد یهود در خیبر به تجمع نیرو پرداخت و خیبر را که در شمال مدینه قرار داشت، به پایگاهی برای توطئه و حرکتهای نظامی علیه پیامبر صلیاللهعلیهوآله مبدل ساخت. یهودیان خیبر، شمال مدینه را ناامن ساخته و مانع گسترش اسلام در آن مناطق بودند.
پس از شکست بنیقریظه، یهودیان خیبر و قبایل همپیمان آنان، با اطمینان به نیرو و امکانات خود، به ویژه قلعه شکستناپذیر خیبر، نقشهای برای حمله به مدینه طرح ریزی کردند. (۳۰)
مسلمانان دریافته بودند که جز با قطع ریشه فساد، توطئههای یهود پایان نخواهد یافت. پس از صلح حدیبیه و آسوده شدن خاطر مسلمین از جبهه شرک، سپاه شش هزار نفری مسلمانان به فرمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله از مدینه به سوی خیبر رهسپار شد. عملیات خیبر در آغاز محرم سال هفتم هجرت بود. عملیات نظامی در ماههای حرام از نظر اسلام ممنوع، اما دفاع جایز است. حرکت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در ماه محرم، یعنی ماه ممنوعیت هجوم، از دفاعی بودن حرکت حکایت دارد؛ در حالی که تاریخ، حرکت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را هجوم معرفی میکند. خیبر دارای دژهای مستحکم امکانات نظامی فراوانی بود و به پشتوانه همین امکانات، یهودیان گمان به شکست پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشتند و کمترین چیزی را که انتظار میکشیدند، تضعیف و کندسازی حرکت اسلام بود. یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآله یک یک دژها را فتح کردند و گاه برای گشودن یک قلعه، روزها جنگیدند. با رسیدن مسلمانان به آخرین قلعه، به نام نزار، عملیات متوقف شد. این قلعه در قله کوه بود و دیوار بلندی داشت که در زیر آن خندقی کنده شده بود و عبور از آن ناممکن مینمود. پس از تلاش فراوان و نافرجام مسلمانان برای دستیابی به قلعه، پیامبر صلیاللهعلیهوآله پرچم نبرد را به دست علی بن ابیطالب علیهالسلام سپرد و آن حضرت پیروزی را برای مسلمانان به ارمغان آورد. او درِ قلعه را با دستان پرتوان خویش کند و آن را سپر قرار داد (۳۱) و بر روی خندق انداخت تا رزمندگان از آن عبور کنند. (۳۲)
تغییر عرصه کارزار
موته
در ربیعالاول سال هشتم هجری، پیامبر صلیاللهعلیهوآله گروه تبلیغی شانزده نفرهای به ذات اطلاح از اراضی شام فرستاد. مردم آن منطقه نه تنها دعوت ایشان را به اسلام نپذیرفتند، بلکه به گروه اعزامی حمله کردند و آنها را از دم تیغ گذراندند. خبر این واقعه را یک زخمی که در میان کشتهها افتاده بود و شبانه توانست از آنجا خارج شود، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله رساند. هم زمان با این واقعه، پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیکی به سوی حاکم بصری فرستاد. غسانیان در موته، وقتی به هویت پیک پیامبر صلیاللهعلیهوآله پی بردند، او را گردن زدند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جمادیالاولی همان سال، لشکری سه هزار نفری به فرماندهی جعفر بن ابیطالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه به موته فرستاد. آنها در آنجا، با ارتشی متشکل از نظامیان رومی و قبایل همپیمان آنان مواجه شدند. (۳۳)
بعد از صلح حدیبیه، یهود جناح عظیمش را از دست داد و مجبور شد آخرین تیغ خود را از نیام درآورد. این برای بار دوم در طول تاریخ بود که یهود برای رویارویی با یک پیامبر، به سراغ ابرقدرت زمان خود، روم میرفت. بار اول، در عصر حضرت عیسی علیهالسلام پیلاتوس رومی را بر ضد آن حضرت وارد عمل کردند. اینبار نیز هنگامیکه از مشرکان مایوس شدند، از روم کمک خواستند. رومیان، سپاه خویش را در موته که حدود هزار کیلومتر از مدینه فاصله داشت، مستقر کردند. یهود، پس از شکستهای پیاپی در جلوگیری از گسترش اسلام و قلمرو آن و خروج جبهه شرک از مثلث یهود، نفاق و شرک، برای نابودی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اسلام که هر لحظه بر رشد آن افزوده میشد، عرصه کارزار را تغییر داد.
با وجود حضور صد هزار نفری رومیان در آن منطقه، (۳۴) جنگی جدی در موته رخ نداد. علاوه بر آن، تعداد کشتههای اندک مسلمین در این نبرد (فقط سه فرمانده تعیین شده پیامبر صلیاللهعلیهوآله و پنج مسلمان دیگر) (۳۵) و همچنین تفویض فرماندهی از سوی مسلمین به خالد بن ولید، بعد از شهادت سه فرمانده منتخب پیامبر صلیاللهعلیهوآله بسیار مشکوک است.
با دقت در این نکات و وقایع پدید آورنده نبرد موته این احتمال تقویت میشود که جبهه روم از این لشکرکشی، هدف خاصی جز محک زدن دولت نوبنیاد جنوبی نداشته است، ولی یهود با بهرهبردن از همین حرکت روم و با هماهنگی منافقان و جبهه شرک، در پی دور ساختن پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سپاهیانش از مدینه بود تا در نبود پیامبر صلیاللهعلیهوآله منافقان مدینه، کودتا کنند و با حمله هم زمان مشرکان به مدینه، پایتخت حکومت اسلامی سقوط کند.
هوشیاری حاکم بزرگ اسلام و اتصال وی به منبع وحی، نقشه مثلث شوم را خنثی کرد و پیامبر صلیاللهعلیهوآله سپاه را بدون حضور خود به آن نقطه فرستاد.
تبوک
پس از فتح مکه و طائف، روم دوباره در منطقهای مرزی که در مقایسه با موته، در فاصله نزدیکتری واقع شده بود، دست به لشکرکشی عظیمی زد. اینبار پیامبر صلیاللهعلیهوآله لازم دید که خود با سپاهی پرتعداد (سی هزار نفر) به آنجا برود.
پیش از رسیدن سپاهیان اسلام به تبوک، رومیان از آنجا رفته بودند و مسلمین بدون هیچگونه درگیری، به مدینه بازگشتند. از این موضوع، و نیز از سوءقصد به رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هنگام بازگشت از تبوک، در تنگه عقبه (۳۶)، و نیز سوءقصد به جان علی علیهالسلام در همان زمان (۳۷)، میتوان نتیجه گرفت که در این زمان نیز بین یهود و نفاق ارتباطی وجود داشت و یهود، هنوز در پی اجرای نقشه کودتای منافقان برای به دست گرفتن حکومت در پایگاه اسلام بود.
اما اینبار نیز پیامبر صلیاللهعلیهوآله با گماردن علی بن ابیطالب علیهالسلام به جانشینی خویش در مدینه طرح آنها را نقش بر آب کرد.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
19- ر.ک: تفاسیر سوره توبه، ذیل آیه ۱۰۲.
20- السیرة النبویة، ج۲، ص ۲۴۰.
21- السیرة النبویة، صص ۲۳۹و ۲۴۰.
22- همان، ص ۲۵۰.
23- المغازی، ج۱، ص ۵۱۶.
24- همان، ج۱، ص ۵۱۴.
25- السیرة النبویة، ج۲، ص ۲۴۳.
26- همان، ج۲، ص ۲۴۴؛ المغازی، ج۲، ص ۵۰۴.
27- در شمار کشتگان بنیقریظه میان مورخان اختلاف بسیار است. ارقام مشهور، بین ۶۰۰ تا ۹۰۰ نفر است. بعضی هم این ارقام را پیش از مقدار واقعی میدانند. (ر.ک: السیرة النبویة، ج۲، ص ۲۴۱؛ المغازی، ج۲، ص ۵۱۸؛ الارشاد، ج۱، صص ۱۱۰ و ۱۱۱؛ پیامبر و یهود حجاز، صص ۱۸۴-۱۸۲).
28- ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، صص ۳۰۹-۳۱۳.
29- شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص ۵۹؛ تفسیر القمی، ج۲، صص ۳۱۱ و ۳۱۲.
30- ر.ک: المغازی، ج۱، صص ۵۶۲ و ۵۶۳.
31- السیرة النبویة، ج۲، ص ۳۳۵.
32- الارشاد، ج۱، ص ۱۲۷.
33- ر.ک: المغازی، ج۲، صص ۷۵۲-۷۵۶؛ السیرة النبویة، ج۲، ص ۳۷۳.
34- المغازی، ج۲، ص ۷۶۰.
35- ر.ک: همان، ج۲، ص ۷۶۹.
36- ر.ک: المغازی، ج۳، صص ۱۰۴۲ و ۱۰۴۳؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۶۸.
37- ر.ک: تفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیهالسلام صص ۳۸۰-۳۸۳؛ الاحتجاج، ج۱، ص ۵۹.
منبع: حجتالاسلام مهدی طائب (۱۳۹۲)، تبار انحراف ، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:
دمتون گرم