یهود و سرمایه‌داری مدرن

یهود و سرمایه‌داری مدرن (۱)

سلسله مقالات یهودیان و حیات اقتصادی مدرن (قسمت سیزدهم) سرمایه‌داری مدرن

سرمایه‌دار ضمانت کننده کیست؟

سرمایه‌داری به سازمانی اقتصادی اطلاق می‌شود که در آن معمولاً دو گروه اجتماعی بارز با همدیگر همکاری می‌کنند؛ مالکان ابزار تولید که در عین حال وظیفه‌ی مدیریت و هدایت را به عهده دارند و جمع بزرگ کارگران که جز نیروی کار خود، مالک چیز دیگری نیستند. این همکاری به نحوی است که نمایندگان سرمایه در واقع، کارگزاران اصلیند و به عبارت دیگر، آنها هستند که تصمیم می‌گیرند روند تولید چگونه و چقدر باشد و آن‌ها هستند که مسئولیت تمامی ریسک‌ها و خطرات را می‌پذیرند.
اما انگیزه و محرک اصلی کلّ این نظام در چیست؟ محرک اول و شاید اصلی‌ترین آنها، تلاش برای کسب سود است. با توجه به این امر، این تمایل وجود دارد که این مسئولان روند تولید و ضمانت کنندگان اجرایی پروژه‌های صنعتی، بزرگ‌تر شوند و رشد کنند. براساس همین فرض،‌ تمامی فعالیت‌های اقتصادی کاملاً و به دقت منطقی هستند. در حالی که در دوره‌ی ماقبل سرمایه‌داری، شعار همه‌ی تاجران و بازرگانان، حفظ وضعیت موجود بود و سنت، راهنما و مشعل راه به حساب می‌آمد، اما در دوره‌ی سرمایه‌داری تحرک، حرف اول را می‌زند. به عقیده‌ی من، ویژگی بزرگ این دوره عقل‌گرایی اقتصادی است و من آن را دومین انگیزه و محرک اصلی نظام سرمایه‌داری می‌دانم.

عقل گرایی اقتصادی به سه روش خود را نشان می‌دهد:
۱. طرح و نقشه‌ای وجود دارد و همه چیز مطابق آن طرح و نقشه تنظیم شده و باید به جلو حرکت کند. اقداماتی که در آینده انجام خواهد گرفت نیز بر پایه‌ی همین طرح و نقشه شکل خواهد گرفت.
2. محک انتخاب شیوه یا شیوه‌های تولید، میزان کارآیی است.
3. مراقبت از این‌که جریان پول نقد، حاکم بر تمام فعالیت‌های اقتصادی باشد و این‌که در همه‌جا و همیشه باید به دنبال ارزش افزوده بود و لاجرم محاسبات دقیق از لوازم اصلی پذیرفتن ضمانت اجرایی هر پروژه‌ای است.

همه می‌دانند که تجارت امروزی مثلاً فقط تولید خط آهن یا پنبه یا موتورهای برقی یا حتی انتقال سنگ معدن یا افراد نیست. همه می‌دانند که این‌ها صرفاً بخشی از کلّ نظام تجارت به حساب می‌آید. ویژگی‌های خاصّ هر ضامن اجرایی فقط این نیست که ترتیب اجرای فرآیندهای فوق را بدهد. او کارهای دیگری هم دارد که باید به انجام برساند و در حال حاضر، به طور خلاصه می‌توانیم چنین بگوییم که کار مستمر و همیشگی او خرید و فروش ابزار تولید، چه از جنس کالا و چه از جنس نیروی انسانی است. حرف خود را می‌توانم به این شکل تغییر جمله دهم که ضامن اجرایی کسی است که قراردادهایی برای ایجاد تحول انعقاد می‌کند و معیار سنجش کارهایی که انجام می‌دهد، پول و سود است.
چه موقع می‌توانیم بگوییم که یک کار تجاری را با موفقیت به انجام رسانده‌ایم؟ مسلماً وقتی که قرارداد به خیر و خوشی به انجام می‌رسد. اما واقعاً منظور ما از به خیر و خوشی چیست؟ تردیدی نیست که این امر به کیفیت یا کمیت کالاها یا خدماتی که عرضه یا دریافت شده است، هیچ ارتباطی ندارد، بلکه صرفاً و فقط به بازگشت اصل سرمایه به علاوه‌ی سود ارتباط پیدا می‌کند. بنابراین، هدف هر ضامن اجرایی پروژه‌ای این است که عوامل متغیر در انجام هر پروژه را چنان کنترل کند و در صورت لزوم تغییر دهد که سود مورد نظر حاصل آید.
گام بعدی ما این خواهد بود که دریابیم این ضامن اجرایی سرمایه‌دار (عامل ذهنی اقتصادی) چه عملکردهایی در عرصه‌ی سرمایه‌داری ایفا می‌کند و هدف ما این خواهد بود که ظرفیت و استعداد یهودیان را در این زمینه به نمایش بگذاریم. کوشش خواهیم کرد تا دریابیم که برای نیل به موفقیت در این مبارزه‌ی شدید رقابتی به چه مهارت‌های ویژه‌ای نیاز خواهد بود. مخلص کلام این‌که، دنبال نوع آدم‌های قابل برای این کار خواهیم گشت.

به عقیده‌ی من، بهترین تصویری که از ضامن اجرایی عصر سرمایه‌داری مدرن می‌توان عرضه کرد، تصویری است که دو آدم با دو ماهیت کاملاً متفاوت را در یک پیکر نشان می‌دهد. به قول فاوست، او آدمی است که دو روح مختلف درون قفسه‌ی سینه‌اش حضور دارند، اما برخلاف فاوست، این دو روح در آرزوی جدایی از هم نیستند، بلکه برعکس، آرزو می‌کنند که با هم‌آهنگی یکدیگر کار کنند و برنامه‌های خود را پیش ببرند. این دو ماهیت و سرشت متفاوت کدام هستند؟ یکی همان ضامن اجرایی، البته نه به مفهوم محدود ضامن اجرایی سرمایه‌داری، بلکه به مفهوم عام و کلی آن و دیگری بازرگان و تاجر است.
منظورم از فرد اول، فردی است که هدفی در ذهن دارد و تمام زندگی خود را وقف رسیدن به آن هدف می‌کند؛ هدفی که دست‌یابی به آن، نیازمند همکاری دیگران است. بنابراین، ضامن اجرایی را باید از هنرمند یا پیامبر جدا دانست. او نیز همچون آنها هدفی در زندگی دارد و احساس می‌کند که باید هر طور شده به این هدف برسد و به آن جامه‌ی عمل بپوشاند. او انسان است و لاجرم به آینده‌ی دور نظر می‌اندازد و هر قدمی که برمی‌دارد، از پیش حساب شده است و صرفاً به این نیت برداشته می‌شود که در جهت خدمت به نیل به آن هدف به کار آید. به عنوان نمونه‌ی چنین آدمی (غیر سرمایه‌دار) می‌توان به کاشفان قطب شمال یا نقاط کشف نشده‌ی آفریقا اشاره کرد. اگر او فعالیت‌های خود را با فعالیت‌های تاجران و بازرگانان ترکیب کند، به عرصه‌ی سرمایه‌داری پا می‌نهد.

و اما بازرگان کیست؟ او کسی است که تمام همّ و غم خود را مصروف انجام معاملات بازرگانی سودآور می‌کند. برای او هر فعالیتی با نگاه به ارزش پولی آن همراه است و در هر قدمی که برمی‌دارد، به سود و زیان آن می‌اندیشد. در نظر چنین آدمی، جهان یک بازار بسیار بزرگ است؛ با عرضه و تقاضاهایش، بحران‌های خوب و بدش و سود و زیانش. پرسشی که همواره بر سر زبان او است، این است که چقدر می‌ارزد؟ از آن چقدر سود می‌توانم بسازم؟ به احتمال خیلی زیاد، پرسش نهایی او این است که «قیمت کلّ جهان چقدر است؟» دایره‌ی افکار او به انجام معاملات تجاری محدود است و او تمام انرژی و وقت خود را برای انجام موفقت آمیز معاملات تجاری صرف می‌کند.
در موجود ترکیبی‌ای که سعی کردم خلق کنم، ضامن اجرایی عامل ثابت و بازرگان عامل متغیر است.
ضامن اجرایی از این رو عامل ثابت است که وقتی تمام هوش و حواس خود را روی یک هدف دوردست متمرکز می‌کند، نیاز دارد تا برنامه‌ای داشته باشد و آن برنامه را تا حصول به هدف تعقیب کند. در ذات او تغییر خط مشی جایی ندارد. پایه و اساس شخصیت او را تداوم و ثبات تشکیل می‌دهد، اما بازرگان آدم متغیری است و رفتار او با شرایط و وضعیت بازار تغییر می‌کند. اگر بحران بر بازار حاکم شود و شرایط ایجاب کند که او خط مشی خود را برای دست یابی به هدف مورد نظر خود تغییر دهد، او این کار را خواهد کرد. اگر بخواهیم ویژگی اصلی او را در یک کلمه خلاصه کنیم، آن کلمه «مشغول» خواهد بود.
این نظریه‌ی دو جان در یک جسم، به این نیت مطرح شده است تا درک و دریافت ما را از ضامن اجرایی عصر سرمایه‌داری روشن‌تر کند، اما هنوز لازم است که این درک و دریافت را بیش از پیش تجزیه و تحلیل کرده و این بار آن را به بخش‌های اصلی تشکیل دهنده‌ی آن تجزیه کنیم.

به عقیده‌ی من چهار نوع ضامن اجرایی وجود دارد:
۱. مخترع؛ منظورم فقط مخترع به مفهوم فنی آن نیست، بلکه منظورم مخترع و مبدع شیوه‌های جدیدی که جنبه‌های تازه‌ای از اقتصاد را در عرصه‌هایی چون تولید، حمل و نقل و بازاریابی مداخله می‌دهد.
۲. کاشف؛ منظورم کاشف شیوه‌های جدید فروش، چه بیرونی و چه درونی، کالا است. اگر او عرصه‌ی جدیدی برای فعالیت‌های خود بیابد، مثلاً فرض کنیم به بازار فروش کمد به اسکیموها یا گرامافن به آفریقایی‌ها دست پیدا کند، در آن صورت با فروش بیرونی سروکار داریم و اگر در بازاری که پیشاپیش در آن فعالیت داشته، نیازهای تازه‌ای خلق کند، آن را فروش درونی می‌نامیم.
۳. فاتح؛ ضامن اجرایی خوب کسی است که فاتح می‌شود. او با عزم و اراده‌ی راسخ بر تمام مشکلاتی که بر سر راه او سبز می‌شوند برتری می‌یابد. او در ضمن باید بتواند دست به ریسک بزند و همه چیز خود را، اعم از تمام سرمایه، نام نیک و حتی زندگی، در صورت لزوم، در معرض خطر قرار دهد و برای دستیابی به بهترین نتایج اقداماتش، از هیچ ریسکی نهراسد. این ریسک می‌تواند پذیرش شیوه‌های جدید تولید یا گسترش فعالیت‌های تجاری در عین برخورداری از اعتبار مناسب و نظایر آن باشد.
۴. سازمان‌دهنده؛ هر ضامن اجرایی مهم‌تر از همه چیز باید یک سازمان دهنده‌ی ماهر باشد. به عنوان مثال، او باید بتواند در صورت لزوم و برای حصول به بهترین نتیجه‌ی ممکن تعداد کثیری از کارگران و کارمندان خود را اخراج کند. باید بتواند آدم‌های گرد را در سوراخ‌های گرد و آدم‌های چهارگوش را در سوراخ‌های چهارگوش قرار دهد. باید بتواند هر کسی را به کاری بگمارد که به بهترین وجهی مناسب آن کار است تا بتواند بهترین میزان کارآیی را از آن فرد به دست آورد. برای مثال، سازمان دهنده‌ی خوب کسی است که تنها با یک نگاه می‌تواند بگوید که هر کسی برای چه کاری ساخته شده و کدام فرد در میان جمع برای انجام کار خاصی بهترین و مناسب‌ترین فرد است. او باید بتواند کاری کند که دیگران برای او کار کنند. به عبارت دیگر، باید بتواند اعتماد دیگران را چنان جلب کند که خود او دیگر مسئولیتی نداشته باشد و بتواند نقش واقعی خود را که سازمان دهی و نظارت است انجام دهد. سرانجام اینکه، او باید بتواند اطمینان حاصل کند که عوامل انسانی در کار تولید، آنقدر هست که کفاف انجام کار را، چه از نظر کیفی و چه از نظر کمّی، بدهد و ارتباط این عوامل با یکدیگر، هم آهنگ و متوازن است. مخلص کلام اینکه، نحوه‌ی مدیریت او بر پروژه‌ای که در دست اجرا دارد، باید از همه نظر کارآمد باشد.

اما سازماندهی تجاری به مراتب فراتر از صرف انتخاب ماهرانه افراد و روش‌های کاری است. این کار در ضمن نیازمند مهارت در انتخاب شرایط جغرافیایی، قومی و در نظر داشتن احتمال وقوع رخ دادهای تصادفی است. اجازه بدهید تا نکته‌ی مورد نظرم را بیش‌تر بشکافم. شرکت وستینگهاوس الکتریک (Westinghouse Electric) از نظر سازمانی، یکی از بهترین شرکت‌های آمریکا است. وقتی که مدیران این شرکت تصمیم گرفتند تا در بازار انگلیس نفوذ کنند، شعبه‌ای در این کشور تأسیس کردند و این شعبه را درست براساس الگوی شرکت مادر، سازمان دادند. بعد از گذشت چند سال چه نتیجه‌ای حاصل آمد؟ شعبه‌ی مزبور از نظر مالی ورشکست شد چون مدیران شرکت تفاوت شرایط کاری در انگلیس را به حساب نیاورده بودند.
این امر ما را به سمت بررسی فعالیت‌های هر بازرگان سوق می‌دهد. بازرگان حرفه و شغل از پیش تعریف شده‌ای ندارد. او در کلّ مجموعه‌ی اقتصاد، یک کارکرد دقیق و مشخص دارد، اما البته این کارکرد در جوامع و شرایط مختلف متفاوت است. برای مثال، آماده‌سازی و تهیه‌ی تدارک سفر برای کشتی‌های جنگی و تجهیز آنها به مهمات، کشف سرزمین‌های کشف نشده در دوردست‌ها، بیرون راندن بومیان از سرزمین‌های آبا و اجدادی آنها و تصرف کالاها و زمین‌های ایشان، بار کردن کشتی‌ها از غنایم جنگی و بازگرداندن و فروختن آنها در بازارهای مکاره به بیش‌ترین قیمت، از جمله کارهای بازرگان است.
یا کار او می‌تواند از جنس دیگری باشد، مثلاً وقتی که دلالی بعد از آن‌که هفته‌ای پنج بار و بدون کسب موفقیت، به منزل مردی که مطابق مد روز لباس می‌پوشد مراجعه کرد، سرانجام شلواری را که از مد افتاده است از او می‌خرد و سپس همان شلوار را به قیمت بالاتر به آدم ساده لوحی قالب می‌کند. یا کار بازرگان می‌تواند دلالی و واسطه‌گری سهام و کسب درآمد از آن راه باشد.

آشکار است که موارد فوق با همدیگر تفاوت دارند، درست همان‌طور که بین معامله در قرون وسطا و امروز تفاوت وجود دارد. در دوره‌ی ماقبل سرمایه‌داری، معامله کردن به معنای انجام معاملات عمده در مقیاس وسیع بود، درست مشابه کاری که بازرگانان درباری در شهرهای ایتالیا و آلمان انجام می‌دادند و بازرگان در ضمن ضامن اجرایی هم بود؛ منظورم ضامن اجرایی به مفهوم کلی و عام آن است، نه مفهوم سرمایه‌دارانه‌ی آن. این بازرگانان درباری در خانه‌های مجلل خود برج و بارو ساخته بودند و اگر احیاناً جنگی داخلی درمی‌گرفت، این برج و باروها شاهد صحنه‌های نبرد می‌بودند. افزون بر آن، برخی از این بازرگانان استادان کشتی سازی بودند و با کشتی‌های خود به تصرف سرزمین‌های دوردست می‌رفتند و با خود غنایم جنگی همراه می‌آوردند. پس مشاهده می‌کنیم که میان این بازرگانان درباری و بازرگانان معمولی تفاوت فاحشی وجود دارد.

از نظر من، بازرگان کسی است که هدف انجام معامله را دنبال می‌کند و برای انجام این کار، دو فعالیت را با هم می‌آمیزد؛ محاسبه و چک و چانه. او به عنوان محاسبه‌گری تیزبین باید هر وقت که قیمت کالا به کم‌ترین حدّ خود رسید، خرید کند و آن را در موقع مقتضی که قیمت‌ها به بالاترین حدّ خود صعود کرد، بفروشد. به عبارت دیگر، او باید نیروی کار و مواد خام را به کم‌ترین نرخ ممکن فراهم کند و در فرآیند تولید، از هرگونه اسراف و هدر رفتن جلوگیری به عمل آورد و وقتی که جنس مورد نظر برای فروش آماده شد، آن را به فردی که سابقه‌ی اعتباری او خوب است، به فروش برساند. او در مراحل مختلف این کار باید مراقب باشد و حساب همه‌ی خرج‌ها را بکند. منظورم آن است که قدرت افت و خیزهای آن را مورد ارزیابی قرار دهد و در نتیجه، بتواند روند آتی آن را پیش بینی کند و بر آن اساس مسیری را برگزیند که برای او در دراز مدت بهترین نتیجه را به بار آورد.

بازرگان برای نیل به این هدف باید هزار چشم، هزار گوش و هزار گیرنده‌ی حساس در تمامی جهات داشته باشد. اینجا شاید لازم شود که یک اشراف زاده‌ی محتاج را بیابد یا کشوری را که درگیر جنگی است و به کمک‌های نقدی نیاز دارد، پیدا کند و در لحظه‌ای حاد و حساس، کمک‌های مالی خود را به مسئولان آن کشور عرضه دارد. در جای دیگر، گروهی کارگر را که حاضرند چند درصدی از نرخ معمول کارگران روزمزد کمتر بگیرند، پیدا کند و به استخدام خود درآورد یا حساب همه‌ی عوامل را بکند و در نهایت، تخمین درست بزند که فلان قانون یا تبصره چه تأثیری بر جامعه برجا خواهد گذاشت و عواقب آن چه خواهد بود و در جای دیگر، تأثیر واقعی بحرانی سیاسی را بر بازار بورس و سهام به درستی ارزیابی کند. او در همه حال و در همه جا پی آمد بررسی‌های خود را با پول مورد سنجش قرار می‌دهد. در واقع، برای او همه‌چیز در پول خلاصه می‌شود. در آمریکا آدم زبردست و خبره‌ای را که در این زمینه فعالیت می‌کند محاسبه‌گری خبره و در عین حال خبیث می‌نامند.

اما داشتن یک جفت چشم تیزبین برای انجام یک معامله‌ی تجاری پرسود کافی نیست و بازرگان باید ظرفیت و توان انجام معامله هم داشته باشد. در این عرصه قدرت چک و چانه زدن و مذاکره کردن او است که مهم‌ترین نقش را بازی می‌کند و او در واقع، نقشی بسیار مشابه نقش یک داور یا میان جی در دعوای حقوقی میان دو مدعی را به خود می‌گیرد. او با طرف مقابل خود حرف می‌زند، دلایلی می‌آورد و دلایل طرف مقابل را رد می‌کند و علیه آن دلایل دیگری عرضه می‌دارد تا سرانجام طرف مقابل را راضی می‌سازد تا در مسیری گام بردارد که مطلوب بازرگان مورد نظر ما است.

بنابراین، داد و ستد به معنای مذاکره برای انجام خرید و فروش کالایی است. این کالا می‌تواند سهام، وام یا شرکتی باشد. داد و ستد در ضمن فعالیت فروشندگان دوره گرد را که به خانه‌های مردم مراجعه می‌کنند نیز شامل می‌شود؛ فروشندگانی که سعی دارند به آشپزی پوست خز بفروشند. همچنین کوشش‌های آن یهودی دوره‌گرد کهنه فروش هم که یک ساعت تمام با یک روستایی ساده دل چک و چانه می‌زند تا او را متقاعد کند که یک شلوار از او بخرد هم در همین مقوله جای می‌گیرد، اما در ضمن فعالیت‌های ناتان روچیلد با نمایندگان دولت پروس بر سر اعطای یک وام چند میلیون مارکی به آنها را هم شامل می‌شود. تفاوت موجود، نوع معامله نیست بلکه میزان آن است چون به هر حال شالوده و جوهر هر معامله‌ای مذاکره است که الزاماً به معنای گفت‌وگوی رو در روی دو نفری نیست. مغازه‌داری که کالاهای خود را به عموم عرضه می‌دارد و در این راه روش‌های مختلفی برمی‌گزیند هم در واقع به شکل ویژه‌ی خود با مشتریانش مذاکره می‌کند. آیا هدف از تبلیغ چیزی جز این است؟ نتیجه‌ی کار همواره مشابه است، متقاعد کردن خریدار بالقوه از برتری کالایی که عرضه می‌شود. فروشنده هنگامی به هدف خود دست می‌یابد که مشتریان کالاهایی را که او پیشنهاد می‌کند خریداری کنند.

هدف و نهایت آرزوی هر بازرگان موفق، ایجاد علاقه، جلب اعتماد و پدید آوردن حسّ نیاز به خرید آن جنس است. این‌که او چگونه به این هدف دست می‌یابد، اهمیت چندانی ندارد. فقط کافی است که مردم را به زور بازو وادار به خرید نکند، بلکه آنها را قانع سازد که از او بخرند و مشتری را به میل و اراده خود او به طرف خویش بکشاند. او با عرضه‌ی پیشنهادی بهتر مشتری جلب می‌کند و مؤثرترین تمهید او این خواهد بود که در دل خریدار این احساس را پدید آورد که اگر همین الآن جنس مزبور را بخرد، بهترین معامله را انجام داده است. در کتاب حماسه‌ی ماگنوس برافورد (Magnus Barford)، (سال ۱۰۰۶)، چنین آمده است: «مغازه‌ها کفش‌های مناسب برف عرضه کرده‌اند، پس معلوم است که به زودی برف خواهد بارید.» این نمونه‌ی اعلای تجارت است که با بهترین نوع تبلیغ که مؤثرترین سلاح هر بازرگان است، نیز همراه شده است. بازرگانان، دیگر در برج و باروها زندگی نمی‌کنند، دیگر لازم نبود اگر بومیان از انجام معامله با آنها اجتناب می‌کردند، به خانه‌های آنها حمله ببرند و به زور اسلحه اموال آنها را به غنیمت بگیرند. شکل کار و نحوه‌ی اجرا کاملاً عوض شده بود. ورنر زمبارت

ادامه دارد…

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

منبع: ورنر سومبارت (۱۳۸۴)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن ، رحیم قاسمیان ، تهران، نشر ساقی، دوم.

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتا پیام رسان بله پیام رسان سروش پیام رسان روبیکا

همچنین ببینید

در آستانه‌ی شکست دلار

در آستانه‌ی شکست دلار

کشورها با دو راهبرد خط شکست دلار را پی گرفته‌اند؛ جایگزینی ذخایر طلا به‌جای دلار به‌عنوان پشتوانه ارزی و انعقاد پیمان‌های دوجانبه و چندجانبه پولی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × 3 =