یهودیت در حجاز ؛ نابردباری یهودیان
یهودیان را از آن رو یهودی میخوانند که منتسب به «یهودا» فرزند حضرت یعقوب (ع) هستند؛ (۱) و یا آنکه «یهود» اسم قبیله یا شهری بوده است. (۲)
یهودیان در زمان بعثت به صورت نیمهگستردهای در سرزمین حجاز حضور داشتند. تمرکز آنان، چنانکه یعقوبی اشاره میکند، بیشتر در منطقه یثرب و یمن بود. (۳) از برخی از منابع بهدست میآید که برخی از طایفههای بزرگ یثرب از «اوس» و «خزرج» نیز بهدلیل همنشینی با یهود در محلّههای «خیبر» و «بنیقریظه»، یهودی شدند. (۴) مسعودی نیز به تمایل عرب به دین یهود اشاره کرده است. (۵)
در اینکه آنان چگونه در حجاز سکونت گزیدند، از سوی دانشمندان و مورّخان، حدس و گمانهایی ذکر شده است. (۶) اما از قرآن کریم، میتوان چنین استنباط کرد که یهودیان بر اساس کتب دینیشان، دریافته بودند که بهزودی در این مکان پیامبری جدید ظهور میکند و بدینروی، به این سرزمین مهاجرت کردند. قرآن کریم در آیات متعددی اشاره میکند که اهل کتاب (یهود) نسبت به پیامبر شناخت داشتند؛ چنانکه میفرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ…» (بقره: ۱۴۶) از این آیه شریفه و آیات مشابه استفاده میشود که یهودیان با شناخت و آگاهی کامل از ظهور پیامبر اکرم (ص) در مدینه حضور پیدا کردند.
شناخت یهود نسبت به پیامبر اعظم (ص)
به تصریح قرآن کریم، یهود پیامبر را میشناختند؛ همانگونه که فرزندان خود را؛ اما بهخاطر حسادت و لجاجت، این شناخت هیچگاه آنان را به حقیقت و راه راست رهنمون نساخت، بلکه آنان همواره کتمان حق میکردند: «لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ.» (بقره: ۱۴۶)
یهودیان از دشمنان بسیار لجوج و حسود پیامبر اعظم (ص) بودند. قرآن کریم این عده را در کنار مشرکان، سرسختترین دشمنان نسبت به مسلمانان معرفی نموده است: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ.» (مائده: ۸۲) یکی از مهمترین علل درگیریهای یهود با پیامبر اعظم (ص) حسادت آنها نسبت به آن حضرت بود. یهودیان نسبت به پیامبر اکرم (ص) حسادت میورزیدند؛ زیرا آن حضرت از بنیاسرائیل نبود، بلکه از نسل حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم (ع) بود؛ چنان که کعب بن اسد، رئیس «بنیقریظه»، خطاب به یهودیان گفت: ای طایفه یهود! در این موقع (در جنگ با پیامبر) به محمّد ایمان آوریم. به خدا سوگند! بر تمام شما روشن است که این همان کسی است که بشارت او در کتاب شما آمده است و چیزی جز حسادت مانع متابعت ما از او نشده است؛ زیرا این پیامبر از نسل بنیاسرائیل نیست. (۷)
دشمنی یهود نسبت به پیامبر اعظم (ص)
از دیدگاه قرآن کریم، یهودیت را نمیتوان با مسیحیت با یک نگاه مورد ارزیابی قرار داد. مسیحیان از نظر قرآن کریم، اهل تلاوت کتاب الهی، سجده و مؤمن به خدا و روز قیامت و متمایل به اسلام بودند، در حالیکه یهودیان متعصّب، لجوج، فتنهانگیز و پیمانشکن بودند و همواره با پیامبر اکرم (ص) از سر عناد و لجاجت رفتار میکردند و در پی از بین بردن اساس دین اسلام بودند. بنابراین، این دو گروه از اهل کتاب را نمیتوان یکی پنداشت. تفاوت یهودیان و مسیحیان را خداوند متعال در آیهای بهصورت شفاف و روشن بیان مینماید و یهودیان را سرسختترین دشمنان اسلام بهشمار میآورد. (۸)
الف. برخوردها و جنگهای روانی یهود
مخالفتهای گسترده یهودیان، هم مخالفتهای روانی را شامل میشود و هم مخالفتهای نظامی و عملی را در بر میگیرد. مهمترین برخوردهای روانی آنها بر ضد پیامبر اعظم (ص) بدین شرح است:
۱. منحرف کردن افکار و تلبیس حق و باطل
یکی از شیوههای خطرناک جنگ روانی، منحرف کردن افکار از موضوع اصلی و مشغول کردن اذهان عامّه به مسائل فرعی و حاشیهای است، که بهخصوص امروزه نقش برجستهای دارد.
در عصر پیامبر (ص)، یهود از این شیوه استفاده میکردند. آنان پرسشهایی را مطرح مینمودند، اما نه با انگیزه تحقیق در صدق رسالت و کشف حقیقت، بلکه به خاطر اشکالتراشی و خَلط حق و باطل. پرسشهای آنان مربوط به اصل و ماهیت دعوت پیامبر نبود، بلکه آنان از موضوعاتی سؤال میکردند که ارتباطی به دعوت نداشت و اساساً در شأن پیامبر نبود. این پرسشها در واقع، برای تشویش در افکار عامه و اذهان تودههای مردم و مشغول ساختن آنها به مسائل فرعی و حاشیهای و منحرف کردن افکار و اندیشهها از مسائل اصلی مطرح میگردید.
ابن اسحاق با اشاره به حسادت یهود نسبت به پیامبر اعظم (ص)، مینویسد: آنان پیوسته سؤالاتی از روی لجبازی و عناد از پیامبر میپرسیدند و در تلبیس حق و باطل میکوشیدند. در قرآن کریم، آیات فراوانی در پاسخ به سؤالات یهودیان نازل شده است. (۹) برای نمونه، یهودیان میگفتند: ای محمد! برای ما از آسمان کتابی بیاور که آنرا بخوانیم. نهرهایی برای ما جاری ساز تا تو را پیروی کنیم و ایمان بیاوریم. (۱۰)
با توجه به خواسته آنان، خباثت یهود در جنگ روانی علنی با پیامبر گرامی (ص) آشکار میشود. آنها اگر کتاب آسمانی میخواستند، مگر قرآن کتاب الهی و آسمانی نبود؟ مگر پیامبر با این معجزه جاوید خود، با آنان و کفار تحدّی ننمود؟ با این حال، آنان نهرهای جاری نیز میطلبیدند. روشن است که انگیزه آنها از این خواستهها، چیزی جز منحرف کردن اذهان عمومی مردم از موضوع مهم و اصلی، که پیامبر برای آن برانگیخته شده، نبود.
توحید و پرستش خدا و ادعای نبوت و راهنمایی بشر و به سعادت رساندن مردم ربطی به ساختن نهرها و جویبارها ندارد. هدف از طرح اینگونه سؤالها و درخواستها صرفاً این بود که اذهان عرب را نسبت به مسائل مادی تحریک کنند و در سرزمینهایی که خشک و تفتیده بود و بهشدت به آب نیاز داشت، این مسائل بهراحتی میتوانست مردم را به بیراهه بکشاند و آنها را علیه پیامبر بسیج کند که اگر او بر حق است برای ما در این دشتهای تفتیده و خشک، نهرهای روان جاری سازد. (۱۱)
پیامبراکرم (ص) میدانست که یهودیان از این درخواستها چه انگیزهای دارند. آنان در گذشته نیز از حضرت موسی (ع) چنین درخواستهایی کرده بودند و مائده آسمانی نازل شده، ولی آنان باز هم ایمان نیاوردند. پیامبر گرامی (ص) بدون اعتنا به چنین بهانهجوییهایی، راه خود را پیمود و از راه اصلی، که برای آن به رسالت مبعوث شده بود، دست برنداشت و آنان هرگز نتوانستند پیامبر و دیگر مسلمانان را از راهشان بازدارند و با منحرف کردن افکار، به انحراف بکشانند.
۲. تلاش برای غافلگیر کردن
یهودیان با هدف مشغول نگهداشتن ذهن پیامبر (ص) و غافلگیری آن حضرت، سؤالاتی مطرح میکردند که به زعم خودشان پیامبر (ص) نتواند به آنها پاسخ دهد و بدینسان، حضرت را در تنگنا قرار دهند و ذهن مبارکش را مشغول دارند. یکی از این سؤالها میعادگاه قیامت بود؛ اما خداوند در چنین مواردی، به کمک پیامبرش میآمد و پاسخ آنان را میداد. خداوند در پاسخ سؤال آنان که از قیامت پرسیده بودند، میفرماید: «از تو درباره قیامت میپرسند [که] وقوع آن چه وقت است. بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است. جز او [هیچکس] آنرا به موقع خود آشکار نمیسازد. [این حادثه] بر آسمان و زمین گران است؛ جز ناگهان بر شما نمیرسد. از تو میپرسند، گویا تو از زمان وقوع آن آگاهی. بگو: علم آن تنها نزد خداست، ولی بیشتر مردم نمیدانند.» (۱۲)
یهود دست بردار نبود. از آن حضرت میپرسید: ای محمد! این خداست که مخلوقات را آفریده، خدا را چه کسی آفریده است؟ پیامبر از چنین سؤالی برآشفته شد، اما خداوند در پاسخ فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.» (توحید:۱ـ۴)
۳. شکآفرینی و تشکیک در نبوت
هدف از سؤالات یهودیان، کشف حقیقت نبود تا با ارائهی پاسخ، قانع شوند و تسلیم حق گردند، آنها سعی میکردند با سؤالهایی از این قبیل، پیامبر را مشغول نگهدارند و با شیوهی شکآفرینی، عدهای را از آن حضرت جدا سازند و یا کسانی را که میخواهند به این دین بگروند، از این کار باز دارند. از اینرو، به وسوسهانگیزی و تشکیک در توحید، که اساس نبوت است، میپرداختند و پس از اینکه پیامبر با قرآن به آنها پاسخ میداد، باز هم مجاب نمیشدند و به مغالطه روی آورده و میپرسیدند: ای محمد! خدا را برای ما توصیف کن. آفرینش او چگونه است؟ دست و بازویش چگونه است؟! این در حالی بود که عالمان آنها بر اساس تورات، میدانستند که خداوند جسم نیست و مانند و اعضا ندارد. (۱۳) بار دیگر وحی نازل شد و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «و خدا را آنچنان که شایسته است، به بزرگی نشناختهاند، و حال آنکه روز قیامت زمین یکسره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها درهم پیچیده در دست اوست. او منزّه و برتر است از آنچه بدو شرک میورزند.» (۱۴)
۴. تبلیغات سوء
یهودیان همواره علیه اسلام و پیامبر اکرم (ص) تبلیغات سوء مینمودند. این تبلیغات حتی پیش از بعثت آن حضرت آغاز گردیده بود. آنان که نشانههای ظهور بعثت رسولخدا (ص) را در کتاب آسمانی خودشان خوانده بودند، هرگاه تمرّد و تخلفی از اعراب «یثرب» مشاهده میکردند، آنها را تهدید میکردند که بهزودی پیامبری مبعوث خواهد شد و یهودیان از او پیروی میکنند و عربها را به دست او خواهند کشت. بدین روی، هم یهودیان و هم دو قبیله «اوس» و «خزرج» انتظار چنین پیامبری را میکشیدند و عربهای یثرب آرزو میکردند که در اطاعت وی از یهودیان سبقت بگیرند. طعنه دیگری که یهودیان به عربها میزدند، تعبیر آنان از اعراب به عنوان «بتپرستها» بود که اعراب را بر آن میداشت آرزو کنند آیین و کتابی همانند یهود داشته باشند. این تبلیغات یهود پیش از اسلام، زمینهساز پذیرش این دین توسط دو قبیله «اوس» و «خزرج» گردید که وقتی رسولخدا (ص) اسلام را در موسم حج بر آنان عرضه داشت، بدون چون و چرا پذیرفتند و دو بیعت به نام «بیعت عقبه» منعقد نمودند. (۱۵)
البته تبلیغات سوء همواره کارساز نیست؛ گاهی نتیجه عکس میدهد و اثر نامطلوب آن به تبلیغکننده بازمیگردد. این نوع تبلیغ در واقع، از هدف خود باز میگردد، و این در صورتی است که به درستی تهاجم تبلیغاتی هدایت نشود. این تبلیغ به «تبلیغات خنثا و بیاثر» موسوم است. تبلیغات سوء یهودیان در واقع، از این نوع تبلیغ بود و تبلیغات مخالف آنان، چه پیش از اسلام و چه پس از ظهور این دین الهی، نفوس اعراب را برای پذیرش اسلام آماده کرد.
مسیحیان صدر اسلام برخلاف یهود، با پیامبر معقولانهتر رفتار نمودند. با آغاز دعوت علنی اسلام، نصارای نجران هیأتی را به سوی مکّه اعزام کردند تا آیین جدید را شناسایی کرده، اخبار آن را برایشان بیاورند. (۱۶) هیأت اعزامی پس از اینکه در مکّه، محتوای دعوت پیامبر و آیات قرآن را شنیدند، بلافاصله ایمان آوردند و اسلام اختیار کردند. آنان در واقع، جویای حقیقت بودند و با شناخت حقانیت اسلام، به آن گرویدند. کفار مکّه بسیار تلاش کردند که آنان را از ایمان به دین جدید بازدارند، اما آنان به گفتار آنها گوش ندادند. (۱۷)
ب. برخوردهای فیزیکی و درگیریهای عملی یهود
اهل کتاب، بهخصوص یهودیان، به تبلیغات سوء علیه پیامبر اعظم (ص) و جنگهای روانی اکتفا نکردند، بلکه به برخوردهای فیزیکی و جنگهای عملی نیز روی آوردند. آنان با اینکه پیمانهایی با پیامبر اعظم (ص) داشتند، اما به اقداماتی همچون حمایت از مشرکان، همکاری با آنان، تفرقهافکنی میان مسلمانان، ایجاد اغتشاش و آشوب در جامعه اسلامی و همکاری با منافقان مدینه دست میزدند. از همه مهمتر اینکه تصمیم به نابودی و از بین بردن اساس اسلام گرفتند و بهخصوص در جنگ «احزاب»، بسیار کوشیدند که کار مسلمانان را یکسره سازند. یهودیان از اینرو که در درون شهر مدینه قرار داشتند، بهراحتی میتوانستند از این موقعیت سوءاستفاده کنند و امنیت مسلمانان را بر هم بزنند.
۱. تحریک دشمنان پیامبر و همکاری با مشرکان
پس از اینکه طرحها و نقشههای یهودیان ناکام ماند و هر روز بیش از پیش اسلام گسترش یافت، بر تعصّب و حسادت یهودیان نیز افزوده شد. بدینروی، یهودیان، که مستأصل و درمانده شده بودند، همکاری عملی خود را با مشرکان بر ضد پیامبر آغاز کردند؛ چنانکه جنگهای «احد» (بهخاطر تحریک قریش توسط یهودیان «بنیقینقاع»)، (۱۸) «احزاب» (با تحریک قریش و قبایل اطراف توسط یهودیان «بنیقریظه») و برخی از درگیریهای دیگر به تحریک و همپیمانی یهودیان انجام گرفت. یهودیان «بنیقریظه» در جنگ «احزاب»، با دشمنان پیامبر و مشرکان هم پیمان شدند که در صورت حمله آنها از خارج، یهودیان از داخل مدینه به مسلمانان حملهور شوند. یهودیان «بنیقریظه» با احزاب همکاری کردند و برای ریشهکن کردن مسلمانان، ۱۵۰۰ قبضه شمشیر، ۲۰۰۰ نیزه، ۳۰۰ دست لباس جنگی زرهی و ۱۵۰۰ سپر و چوبدستی فراهم آوردند. (۱۹)
در ماجرای جنگ «احزاب» بود که برای پیامبر خبر آوردند که «بنیقریظه» پیمانشکنی کردهاند. آن حضرت کسی را فرستاد که تحقیق کند. او خبر آورد که آنها دژهای خود را اصلاح کرده و افراد و حیواناتشان را گردآوردهاند. (۲۰) پیامبر افسران برجسته خود، سعد بن معاذ (رئیس اوس)، سعد بن عباده (رئیس خزرج) و اسید بن حقیر را مأموریت داد که مسئله را بیشتر تحقیق کنند و اگر میتوانند با آنها مذاکره نمایند تا از تصمیمشان منصرف شوند. آنها صحت مسئله را کشف کردند. صحابی رسولخدا یهودیان را به خدا و پیمانی که بسته بودند قسم داد؛ اما کعب فحاشی کرد و گفت: پیمان را شکسته است و دیگر برنمیگردد. (۲۱)
۲. همکاری با منافقان
یهودیان مدینه در مخالفت با پیامبر اعظم (ص) از هیچ کوششی دریغ نمیورزیدند، آنان برای تحقق اهدافشان، هر دری را میکوبیدند. یکی از این تلاشهای یهودیان در مخالفت با پیامبر اعظم (ص)، همکاریهای عجیب آنان با منافقان اوس و خزرج بود. اما غالباً پیامبر اکرم (ص) توسط وحی از توطئه آنها باخبر میگردید. طبق نوشته ابن اسحاق در سیرهاش، قریب یکصد آیه از سوره بقره درباره منافقان و یهودیان نازل شده است. (۲۲)
۳. جنگ و درگیری با مسلمانان
یهودیان «بنیقینقاع» اولین گروه یهودی بودند که پیمانشکنی نمودند و دست به آشوبهای اجتماعی زدند و با ایجاد تحریک و آشوب، نظم جامعه اسلامی را برهم زدند و زمینههای درگیری با مسلمانان را فراهم ساختند. در یکی از روزها، زنی عرب به بازار یهود «بنیقینقاع» رفت که چیزی بفروشد، در دکان زرگری منتظر نشست. یهودیان از او خواستند که نقاب از صورت بردارد. او از این کار خودداری کرد. زرگر پنهانی گوشهای از دامن او را به کمرش بست، وقتی زن مسلمان از جا بلند شد، قسمتی از بدنش نمایان شد و یهودیان به او خندیدند. زن فریاد کشید و مسلمانان را به کمک طلبید.
مردی از مسلمانان حمله برد و زرگر را کشت. یهودیان نیز هجوم بردند و آن مسلمان را کشتند. بدینسان، یهودیان زمینه درگیری با مسلمانان را فراهم میآوردند. (۲۳) پس از جنگ «بدر»، توطئههای یهودیان «بنیقینقاع» افزایش یافت و پیامبر را تهدید کردند که جنگ با مردم مکّه تو را فریب ندهد! آنان مرد جنگ نبودند، ما اگر با تو جنگ کنیم، نشان خواهیم داد که جنگ چیست! (۲۴) یهودیان «بنیقینقاع» با این جملات نابخردانه، بر پیمانشکنی خود صحّه گذاشتند و بهطور آشکارا، اعلان نبرد نمودند. یهودیان «بنیقریظه» نیز پس از پیمانشکنی، تصمیم گرفتند به مدینه حمله ببرند. (۲۵) بدین روی، حیی بن اخطب را نزد قریش و «بنیغطفان» فرستادند و دو هزار نیروی جنگی خواستند تا شبانه به مدینه حملهور شوند. (۲۶)
۴. توطئه قتل پیامبر
یهودیان به پیمانشکنی، ایجاد آشوبهای اجتماعی و همکاری با مخالفان و دشمنان پیامبر اعظم (ص) اکتفا نکردند و دست به اقدام خطرناک دیگری نیز زدند: آنان تصمیم گرفتند شخص پیامبر را از بین ببرند؛ بدین امید که مسلمانان خود به خود از هم بپاشند. این نقشه خطرناک را یهودیان «بنینضیر» میخواستند اجرا نمایند. آنان پس از جنگ «احد»، پیمانشکنی کردند. خبر پیمانشکنی آنان به پیامبر اعظم (ص) رسید. ایشان برای آنکه از منویات و طرز تفکر یهودیان «بنینضیر» آگاه گردد، همراه گروهی از افسران خود عازم دژ آنها گردید. رسولخدا (ص) در پای قلعه و در سایه دیوار دژ با افسران خود نشستند (۲۷) و با سران «بنینضیر» مشغول گفتوگو گردیدند. یهودیان با تعارفات و چربزبانی، پیامبر را مشغول نگهداشته بودند تا یکی از آنان (عمرو بن حجاش نضری) از بالای بام سنگی بر سر پیامبر افکنده، آن حضرت را به شهادت برساند. پیامبر بهخاطر رفت و آمدهای بیشمار و مشکوک و چربزبانیهای زیاد، به توطئه پی برد و یا اینکه فرشته وحی پیامبر (ص) را آگاه ساخت. پیامبر مجلس را ترک گفت و به مدینه بازگشت. یاران پیامبر نیز پس از مدتی انتظار، وقتی مطمئن شدند که پیامبر (ص) بازنمیگردد، در مدینه به محضر پیامبر شرفیاب شدند و از توطئه یهود آگاه گردیدند. (۲۸)
یهودیان، چه بهصورت گروهی و تشکیلاتی و چه فردی، همواره در پی مخالفت و دشمنی با پیامبر بودند. یکی دیگر از توطئههای یهود برای قتل رسولخدا (ص) اقدام زینب دختر حارث، خواهر مرحب یهودی بود که بزغاله بریانی را مسموم کرد و نزد رسولخدا (ص) آورد. پیامبر اعظم لقمهای از آن برداشت که ناگهان گوشت بریان شده به سخن درآمد و گفت: به زهر آلوده است. (۲۹)
برخورد مسالمتآمیز پیامبر با یهود
پیامبر اکرم (ص) برخوردهای گوناگونی با یهودیان داشت که از این میان، تنها جنگهای آن حضرت با «بنیقینقاع»، «بنینضیر»، «بنیقریظه» و «خیبر» شهرت یافته است. اما درباره برخوردهای مسالمتآمیز میان رسولخدا (ص) و یهودیان کمتر سخن به میان آمده است. بنابراین، شایسته است برخوردهای مسالمتآمیز آن حضرت با یهود نیز مورد توجه و بررسی قرار گیرد. برخی از مهمترین برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر با یهود عبارت است از: (۳۰)
۱. پیمان عمومی با یهود
مورخان به پیمانهای پیامبر با یهود اشاره کردهاند؛ اما به متن آنها چندان توجهی نشده است؛ مثلاً، هنگام گزارش جنگهای آن حضرت با سه گروه یهود، مینویسند: پیامبر با آنان پیمانی داشت که آنها نادیده گرفتند؛ (۳۱) ولی مواد این پیمان را بیان نکردهاند. تنها دو مورد از این قراردادها به طور کامل ثبت شده که یکی مربوط به همه گروههای مدینه است و به پیمان عمومی و «موادعه یهود» معروف شده و دیگری مخصوص سه طایفه «بنینضیر»، «بنیقریظه» و «بنیقینقاع» است.
در قراردادی که پیامبر میان مهاجران و انصار منعقد نمود، در آن از یهود هم فراوان یاد شده است. تنها ابن هشام متن این قرارداد را از ابن اسحاق روایت کرده و ابوعبید ـ معاصر ابن هشام ـ نیز در کتاب الاموال آنرا آورده است. (۳۲) از آن به بعد، برخی از تاریخنگاران آنرا یادآوری نمودهاند، اما متأسفانه مورّخانی همچون ابن سعد، ابن خیّاط، بلاذری، یعقوبی، طبری و مسعودی به آن اشارهای نکردهاند. (۳۳) متن این پیمان طولانی است. در اینجا، تنها به بخشهایی از آن، که موردنظر است، توجه میکنیم:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. این نوشتهای است از محمد پیامبر بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شوند… هر یهودی از ما پیروی کند یاری میشود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمیشود و دشمنش یاری نمیگردد… یهود هنگام جنگ، همراه مسلمانان هزینه جنگی را میپردازند.
یهود بنیعوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملتاند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، اما هر که ستم کند خود و خانوادهاش را به هلاکت خواهد انداخت. برای یهودیان «بنینجّار»، «بنیحارث»، «بنیساعده»، «بنیجشم»، «بنیاوس»، «بنیثعلبه»، «جفنه» و «بنیشطیبه» همان حقوق «بنیعوف» ثابت است. نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمد (ص) از این مجموعه بیرون نمیرود. از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد. هرکه دیگری را ترور کند خود و خانوادهاش را در معرض ترور قرار داده، مگر اینکه به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود میپردازند… قریش و دوستانشان پناه داده نمیشوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالیشان نیز از این حقوق برخوردارند. (۳۴)
این پیماننامه را تعداد زیادی از سیرهنویسان و تاریخنگاران ذکر کردهاند. این قرارداد ـ همانگونه که پیداست ـ میان مهاجران و قبایل مسلمان و یهودیان انصار (۳۵) بسته شد. یهودیانی که نامشان در این پیمان آمده، شهرتی ندارند و در گزارشهای تاریخی توجه چندانی به آنها نشده است. (۳۶) گویا این یهودیان همان کسانیاند که یعقوبی دربارهشان میگوید: «گروهی از اوس و خزرج بهخاطر همسایگی با یهود، آیین یهود را برگزیدند.» (۳۷) این گروهها به خاطر اوس یا خزرجی بودنشان کمترین تنشها را با مسلمانان داشتند. (۳۸) بهنظر میرسد این دسته از یهودیان بهتدریج، اسلام آوردند و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشتند. نامگذاری این قرارداد به «موادعه یهود» چندان درست نیست؛ زیرا طرفهای اصلی آن مهاجران مکّه و انصار مسلمان مدینه بودند. به هر حال، یهودیان موضوع این قرارداد، چه یهودیان معروف باشند و چه نباشند، باید توجه داشت که از جمله یهودیانی بودند که پیامبر با آنان با مدارا و مسالمتآمیز رفتار نمود و طبق این پیمان، حتی از نظر حقوق، با مسلمانان برابر شمرده شدند. این سیره عملی رسولخدا (ص) با اهل کتاب و آنهایی بود که با پیامبر بر اساس پیمان و قرارداد همزیستی میکردند.
۲. پیمان با سه گروه معروف یهود
این پیمان از مهمترین نمونههای برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر با یهود است. متن این قرارداد را، که رسولخدا (ص) با سه طایفه «بنینضیر»، «بنیقریظه» و «بنیقینقاع» امضا کرده، مرحوم طبرسی در اعلامالوری از علی بن ابراهیم نقل کرده است. متأسفانه این متن هم مورد بیتوجهی همه مورخان قرار گرفته و هیچکس قبل و بعد از طبرسی آنرا به طور کامل نیاورده است. (۳۹) به هر حال، متن این پیمان، که نوع عملکرد و مدارای پیامبر را با سرسختترین دشمنانش نشان میدهد، از نظر میگذرانیم:
علی بن ابراهیم نقل میکند: یهود «بنیقریظه» و «بنینضیر» و «بنیقینقاع» نزد پیامبر آمدند و گفتند: ای محمد! ما را به چه میخوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و شهادت به اینکه خدایی جز اللّه نیست و رسالت خودم که من فرستاده اویم. من کسی هستم که نامم را در تورات مییابید و دانشمندانتان به شما گفتهاند که از مکّه ظهور میکنم و به این سنگلاخ (مدینه) کوچ میکنم… یهودیان گفتند: آنچه گفتی شنیدهایم. اکنون آمدهایم که با این شروط با تو صلح کنیم، که نه با شما باشیم و نه علیه شما؛ به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را که علیه توست یاری نکنیم و متعرّض یارانت نشویم. تو هم متعرّض ما و دوستانمان نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا میانجامد (حتی ننظر الی ما یصیر أمرک و أمر قومک.) پیامبر خواستهی آنان را پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که مضمونش این بود:
یهودیان علیه پیامبر یا یکی از یارانش، با زبان، دست، اسلحه و مرکب، نه در پنهانی و نه آشکارا، نه در شب و نه در روز، نباید اقدامی انجام دهند و خداوند بر این پیمان گواه و کفیل است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد رسولخدا میتواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر کند و اموالشان را غنیمت بگیرد.
آنگاه برای هر قبیلهای از یهودیان نسخهای جداگانه تنظیم شد. مسئول پیمان «بنینضیر» حیی بن اخطب، مسئول پیمان «بنیقریظه» کعب بن اسد و مسئول پیمان «بنیقینقاع» مخیریق بود که هر سه نفر پیماننامه را امضا کردند. (۴۰)
۳. تلاش برای صلح با خیبر
گزارش ذیل نشان میدهد که این سفر برای گفتوگوی صلحآمیز به «خیبر» انجام شد، نه برای جنگ و کشتار. در گزارش ابن هشام آمده است: در ماه رمضان سال ششم قمری، به پیامبر خبر رسید که یهود «خیبر» و مشرکان اطراف آن درصدد جمعآوری نیرو برای حمله به مدینه هستند. رسولخدا (ص) برای بررسی اوضاع «خیبر»، عبداللّه بن رواحه و سه تن دیگر را به این منطقه فرستاد. این گروه مخفیانه به «خیبر» رفتند و مطالبی از اسیر ـ که پس از ابورافع به فرماندهی و ریاست «خیبر» گمارده شده بود ـ شنیدند. سپس به مدینه برگشته، اطلاعات خود را در اختیار پیامبر گذاشتند. مدتی بعد (در ماه شوال) آن حضرت یاران خود را خواست و اینبار عده زیادتری را به همراه عبداللّه، روانه «خیبر» کرد. وقتی آنان به خیبر رسیدند، اعلام کردند که از سوی پیامبر آمدهاند؛ از اسیر امان خواستند و اسیر نیز از آنان امان خواست. آنگاه با یکدیگر دیدار کردند. ایشان به اسیر گفتند: اگر نزد پیامبر آیی به تو نیکی خواهد کرد و تو را به ریاست خواهد گماشت. اسیر پس از پافشاری مسلمانان، پذیرفت که همراه آنان برود. اما مشاوران او گفتند: محمد کسی نیست که به بنیاسرائیل ریاست بدهد. اسیر گفت: درست است، ولی ما از جنگ خسته شدهایم. سپس همراه سی نفر از یهودیان به سوی مدینه به راه افتادند. در دوازده کیلومتری «خیبر»، اسیر از رفتن به نزد پیامبر پشیمان گشت و دست به شمشیر برد، ولی عبداللّه بن انیس، که در ردیف او بر شتر سوار بود، پیش از آنکه اسیر حرکتی بکند، ضربهای به پایش زد و سپس او را کشت. دیگر مسلمانان هم با یهودیان درگیر شدند و همه را کشتند، بجز یک نفر که موفق به فرار گردید. (۴۱)
یکی از نویسندگان با ارائه شواهد متعدد، به این نتیجه میرسد که سفر مسلمانان به «خیبر» برای جنگ و کشتار خیبریان نبود، بلکه تلاشی در جهت صلح و حرکتی برای برقراری زندگی مسالمتآمیز بود. ایشان پس از بیان دلایلی، میگوید: «با آنچه گذشت، روشن شد که داستان اعزام فرزند رواحه از سوی پیامبر به خیبر، آنگونه که شهرت یافته، با هدف کشتن اسیر و همراهان یهودیاش نبوده است، بلکه این سفری سیاسی به منظور گفتوگو برای صلح با خیبریان بوده است، ولی چون سرانجام این سفر، کشته شدن اسیر یهودی بوده، اینگونه در تاریخ مشهور شده که این حرکت، سریّهای برای کشتن اسیر و یارانش بوده است. (۴۲)
۴. نمونههای دیگر از مدارای پیامبر با یهود
از جمله موارد مدارا و رحمت پیامبر، مدارای آن حضرت با جوان یهودی است که به تحریک شائس بن قیس، بین دو قبیله «اوس» و «خزرج» فتنه ایجاد کرد و نزدیک بود عصبیّت جاهلی در دو قبیله به جنگ منجر شود، ولی با دخالت و نصیحت پیامبر، موضوع حل و فصل شد. پیامبر با اینکه میدانست فتنه در کجا ریشه دارد، ولی برخوردی نکرد و با عامل یهودی فتنه مدارا نمود. (۴۳)
نمونه دیگر، برخورد مهربانانه آن حضرت با مرد یهودی است که ادعا میکرد از پیامبر طلبکار است. وی روزی در کوچه جلوی پیامبر اعظم (ص) را گرفت و مدعی شد که از آن حضرت طلبکار است. پیامبر فرمود: اولا من بدهکار تو نیستم. ثانیاً، الان پول همراه ندارم، اجازه بده بروم. یهودی میگفت: تا بدهی مرا ندهی به هیچوجه نمیگذارم از اینجا بروی. هرقدر پیامبر با او لطف و نرمش نشان میداد، او بیشتر خشونت به خرج میداد، تا آنجا که با پیامبر گلاویز شد. ردای پیامبر را لوله کرد، دور گردن آن حضرت پیچید و میکشید، به نحوی که اثر قرمزیاش در گردن پیامبر ظاهر شد. وقتی مسلمانان با خبر شدند، خواستند با آن یهودی برخورد کنند، اما حضرت فرمود: کاری نداشته باشید! من خودم میدانم که با رفیقم چه کنم. حضرت آنقدر نرمش و مدارا از خود نشان داد که یهودی همانجا گفت: «أشهد أن لا اله الا اللّه و أشهد أنّک رسول اللّه» و گفت: تو با این قدرتی که داری، این همه تحمل نشان میدهی! این تحمل و صبر عادی نیست، بلکه تحمل پیامبرانه است. (۴۴)
درگیری پیامبر با یهود
پیامبر گرامی (ص) با یهود بسیار ملاطفت و مدارا نمود و تا آنجا که امکان داشت، کوشید با آنان در صلح و آشتی همزیستی کند. هرگز آنان را وادار به پذیرش دین اسلام ننمود. با پیمانهایی که منعقد کرد، تلاش نمود بین مسلمانان و یهودیان درگیری و برخوردی بهوجود نیاید؛ اما دشمنی و توطئه یهود علیه پیامبر تمامی نداشت و ناگزیر آن حضرت را به واکنش واداشت.
یهودیان پیش از ظهور پیامبر آخرالزمان، با شواهدی که از کتب آسمانیشان در دست داشتند، انتظار ایشان را میکشیدند. بر آن اساس، به مکّه و مدینه مهاجرت کردند و به انتظار ظهور پیامبر آخرالزمان نشستند؛ اما پس از اینکه حضرت محمد (ص) ظهور کرد و به رسالت برگزیده شد، یهودیان با شناخت اینکه او از نژاد یهود و اسرائیل نیست، سر به مخالفت برداشتند. دشمنی و توطئه آنان علیه پیامبر اکرم (ص) بهطور مفصل در کتب تاریخی مضبوط است. در ذیل به برخی از آنها اشاره میگردد که دلایل برخورد سختگیرانه پیامبر نسبت به آنها نیز هست:
همکاری با دشمنان پیامبر اکرم (ص) و شرکت در توطئهها و جنگها علیه اسلام و قرآن یکی از دلایل درگیری پیامبر با آنان است. آنان قریش را تشویق و یاری میکردند. حتی بسیاری از سؤالهای مشکل و ـ به اصطلاح ـ کوبنده را طراحی کرده، به قریش میدادند؛ مانند سؤالهایی درباره روح، اصحاب کهف و ذوالقرنین. (۴۵) اینگونه سؤالها هیچیک برای تفقّه وکشف حقیقت نبود، بلکه صرفاً بهخاطر اغراض متعصّبانه دیگری مطرح میگردید. البته گاهی بهطور استثنا، پرسشهایی که توسط یهودیان از پیامبر میشد، از پرسشهای تفقّهی و برای کشف حقیقت بود؛ چنانکه از ابن عباس روایت شده است که روزی فردی یهودی نزد رسولخدا (ص) آمد و گفت: سؤالاتی دارم که مدتهاست در ذهنم خلجان میکند؛ اگر پاسخ آنها را بگویی ایمان خواهم آورد. آنگاه پرسشهایی را درباره توحید مطرح نمود. یکی از آنها چنین بود: چگونه خداوند را بیهمتا میدانی، با آنکه همانگونه که او به یگانگی وصف میشود، انسان نیز به این صفت وصف میگردد؟ پیامبر پاسخ داد: انسان گرچه واحد است، ولی ذات او بسیط نیست، اما خداوند بسیط و اَحَدیُّ المعنی است: «اللّهُ واحِدٌ وَ اَحَدِیُّ الْمَعْنی، وَالاِنْسانُ واحِدٌ وَ ثَنَویُّ الْمَعْنی، جِسْمٌ وَ عَرضٌ، وَ بَدنٌ وَ رُوحٌ.» وی سپس درباره تعداد و نام جانشینان پیامبر پرسید که رسولخدا (ص) امامان دوازدهگانه علیهمالسلام را برای او نام برد. در این هنگام، وی سخن پیامبر را تصدیق کرد و گفت: همه آنچه را گفتی در کتابهای پیامبران پیشین موجود است. (۴۶)
تحقیر دین و پیامبر گرامی اسلام از دیگر دلایل بود. آنان پیامبر را تحقیر مینمودند که از خود چیزی ندارد و همهاش از یهود و تورات است. گاهی میگفتند که حضرت ابراهیم، اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط دوازدهگانه یهودی و از مایند. (۴۷) خداوند متعال هم با نزول وحی «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَ لَکِن کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً» (آل عمران: ۶۷) بدان سخن پاسخ گفت. آنان گاهی پیامبر را اذیت مینمودند که قبلهای ندارد و قبله از آنِ ماست که در نهایت، این توطئهها و تحقیرها با نزول آیات قرآن (۴۸) خنثا گردید.
تبلیغات سوء و شایعات بیاساس نیز از جمله این دلایل بود. یهودیان در مدینه شایعات بیاساس و خطرناکی را طراحی نمودند و انتشار دادند؛ مثلاً میگفتند: هرکس مسلمان شود، مریض میشود، چون این دین مورد خشم خداست! یا اینکه هرکس مسلمان شود، زنش پسر و اسبش کرّه نمیآورد! بهدلیل آنکه آب و هوای مدینه بهطور معمول، با تازهواردان سازگار نبود و موجب بیماری ـ از جمله نوعی «مالاریا» ـ میشد، پیامبر دعا کرد و دستور داد که از گیاه سیر استفاده کنند تا بیماری مزبور برطرف گردد. درباره شایعه دیگر نیز با متولد شدن نوزاد پسر از مهاجران (عبداللّه بن زبیر) و از انصار (نعمان بن بشیر) دروغ و توطئه آنان فاش و خنثی گردید. (۴۹)
پس از جنگ «بدر»، توطئههای یهودیان «بنیقینقاع» افزایش یافت، تا اینکه با تحریک و توهین به زن مسلمان در بازار مدینه، یک نفر کشته شد و آنان با مسلمانان درگیر شدند و پیامبر را تهدید نمودند که جنگ با مردم مکّه تو را فریب ندهد؛ آنان مرد جنگ نبودند، ما اگر با تو جنگ کنیم، نشان خواهیم داد که جنگ چیست! (۵۰)
این کارها از جمله عملکردها و خیانتهای بیشمار یهودیان است که بر ضد پیامبر اسلام انجام میدادند، در حالیکه پیامبر گرامی (ص) در آغاز میکوشید بهگونهای مسالمتآمیز و با رأفت و مدارا، با آنان همزیستی کند؛ اما ظاهراً یهودیان اهل مدارا و صلح و همزیستی نبودند. بدینروی، همواره به کارشکنی، خیانت، نقض پیمان و همکاری با دشمنان آن حضرت میپرداختند. بدینسان، پیامبر اعظم (ص) ناگزیر از برخورد و درگیری با آنان گردید.
پیامبر دو پیمان عمومی و خصوصی با سه طایفه بزرگ یهودیان مدینه (بنیقریظه، بنینضیر، بنیقینقاع) منعقد نمود. اما آنان ضمن نقض پیمانهای خود، دست به اقداماتی همچون حمایت از مشرکان، تفرقهافکنی میان مسلمانان، ایجاد تردید در میان مسلمانان، تحریف، تمسخر و فریب زدند. از همه مهمتر اینکه تصمیم به نابودی و از بین بردن اساس اسلام گرفتند و بهخصوص در جنگ «احزاب»، بسیار کوشیدند که کار مسلمانان را یکسره سازند. این نوع عملکردها موجب شد که باقیماندن یهودیان در مرکز حکومت اسلامی خطرآفرین تلقّی گردد. از اینرو، باید مناسبات مسلمانان با یهودیان بهدرستی مشخص میگردید و مسلمانان از این جبهه داخلی، که در درون شهر مدینه قرار داشت، بهنحوی احساس امنیت میکردند. بر این اساس، پیامبر اعظم (ص) مذاکراتی را با آنان آغاز کرد که اثری نداشت و سرانجام، کار به درگیری و جنگ کشید. در ذیل، به این درگیریها و علل آنها اشاره میشود:
۱. غزوه «بنیقینقاع»
یهود «بنیقینقاع» از همهی یهودیان شجاعتر بودند؛ ۷۰۰ مرد جنگی داشتند، شغلشان زرگری بود و با رسولخدا (ص) پیمان سازش و عدم تعرّض داشتند؛ اما پس از واقعه «بدر»، از راه نافرمانی و حسد درآمدند و پیمان خود را نقض کردند.
دلایل درگیری با آنان عبارت بود از:
الف. پیمانشکنی:
از مهمترین دلایل درگیری پیامبر اعظم (ص) با یهود بهطور کلی، پیمانشکنی آنان بود. بهتصریح تمام مورخان، نبردهای رسولخدا (ص) با یهودیان پس از پیمانشکنی آنان اتفاق افتاد. جنگ با «بنیقینقاع» پس از «بدر»، جنگ با «بنینضیر» پس از «احد» و جنگ با «بنیقریظه» پس از «احزاب» بود. پس از جنگ «بدر»، زمانی که رسولخدا (ص) شنید یهودیان «بنیقینقاع» پیمانشکنی نمودهاند، خواست بار دیگر آنها را بیازماید. بدینروی، عدهای را به دنبال آنها فرستاد و آنها را در بازار «بنیقینقاع» گرد آورد و به آنان فرمود: ای گروه یهود! از آنچه بر سر قریش آمد بترسید و اسلام آورید! بزرگان طایفه در جواب رسولخدا (ص) گفتند: ای محمد! چنان گمان میبری که ما همچون قریش خواهیم بود. کشتن عدهای از قریش تو را مغرور نکند؛ آنان بیتجربه بودند و از فنون رزم خبر نداشتند. به خدا قسم! اگر ما با تو جنگ کنیم، خواهی فهمید که با کسانی همانند ما نجنگیدهای! (۵۱) یهودیان با این جملات بیخردانهشان، دشمنی خود با پیامبر اعظم (ص) را آشکار کردند و بر پیمانشکنی خود صحّه گذاشتند و در واقع، بهطور آشکار، اعلان نبرد نمودند. این آیه شریفه در جواب آنان نازل شد: «قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلَی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ» (آل عمران: ۱۲)؛ به کسانی که کفر ورزیدند، بگو: بهزودی مغلوب خواهید شد و سپس در دوزخ محشور میشوید وچه بد بستری است!
ب. آشوبهای اجتماعی و بی بندباری:
این گروه اولین کسانی بودند که نقض پیمان میکردند. با اینکه گفتار و کردارشان آشکارا اعلام نبرد بود، اما رسولخدا (ص) با آنان مدارا مینمود، گفتارها و رفتارهای زنندهشان را تحمل میکرد و مسلمانان را نیز به بردباری فرامیخواند. یهودیان بهجای اینکه عبرت بگیرند و از کردههایشان پشیمان شوند، بر جسارتشان میافزودند. طولی نکشید که آنان دست به آشوبهای اجتماعی زدند و با ایجاد تحریک و آشوب، نظم جامعه اسلامی را برهم زدند و از طریق تنگ کردن معیشت و زندگی مسلمانان، میخواستند بر آنان چیره شوند؛ آشکارا مسلمانان را مورد آزار و اذیت و تمسخر قرار میدادند و در جامعه، به بی بندوباری پرداخته، به کارهای منافی عفّت دست میزدند و بدینگونه، روابط خود با مسلمانان را تیره و تار نمودند. (۵۲)
اوج بی بندوباریهای یهود در اشعار و هجویات کعب بن اشرف بروز پیدا میکرد. کعب مردی کینهتوز و سخت دشمن اسلام بود. او شعر میسرود و در شعرهایش، زنان مسلمان را نام میبرد و بدین نحو، مسلمانان را اذیت میکرد. (۵۳)
ج. دستور مستقیم الهی:
پیامبر خدا (ص) این وضعیت را تحمل مینمود تا اینکه آیه شریفه قرآن نازل شد: «وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْم خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الخَائِنِینَ.» (انفال: ۵۸)؛ پیامبر اعظم (ص) پس از نزول این آیه، فرمود: از خیانت یهود «بنیقینقاع» میترسم. به همین دلیل، برای جنگ با آنان حرکت کرد. (۵۴) رسولخدا (ص) با اذن الهی، ابولبابه را در مدینه، به جانشینی خود گماشت و با سپاه اسلام، در حالیکه پرچم را به عموی بزرگوار خود حمزه داده بود، به سوی یهودیان «بنیقینقاع» حرکت کرد و به مدت شش یا پانزده روز یهودیان «بنیقینقاع» را محاصره کردند، تا آنان به تنگ آمدند و تسلیم شدند، ولی آن حضرت با وساطت و اصرار عبداللّه بن اُبی از کشتن آنان درگذشت؛ فرمود تا از مدینه بیرونشان کنند و اموالشان، پس از اخراج خمس، بین مسلمانان قسمت شد. (۵۵)
۲. غزوه «بنینضیر»
یهودیان و منافقان از شکست مسلمانان در جنگ «احد»، بسیار اظهار شادمانی میکردند و در پی فرصتی برای وارد کردن آخرین ضربه بر پیکر نوپا و خسته اسلام بودند. یهودیان «بنینضیر» به مال و دژهای مستحکم خود، دل خوش کرده بودند که قرآن کریم در اینباره میفرماید: «وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ.» (حشر: ۲) آنان به مال و ثروت و قلعههایشان مینازیدند و مغرور بودند و تصور میکردند که هیچکس نمیتواند بر آنان غلبه یابد و از اینرو، همواره با خدا و پیامبر درمیافتادند: «شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» (حشر: ۴) و با اینکه با پیامبر اعظم (ص) پیمان داشتند، ولی با دشمنان آن حضرت همکاری میکردند و پیمانشکنی مینمودند و حتی برای جنگ با رسولخدا (ص) جایزههایی تعیین کرده بودند. (۵۶)
یهودیان «بنینضیر» پس از جنگ «احد» پیمانشکنی کردند. خبر پیمانشکنی آنان به پیامبراعظم رسید. پیامبر برای اینکه از منویات و طرز تفکر یهودیان «بنینضیر» آگاه گردد، همراه گروهی از افسران خود، عازم دژ آنها گردید؛ اما هدف ظاهری پیامبر از تماس با «بنینضیر» این بود که در پرداخت خونبهای دو نفر عرب از قبیله «بنیعامر» که به دست عمرو بن امیه کشته شده بودند، کمک بگیرد؛ اما آنان نقشه قتل پیامبر را کشیدند. رفتارهای مشکوکشان و یا فرشته وحی آن حضرت را آگاه ساخت و توطئهها و حرکات مرموز آنها فاش گردید. (۵۷)
یهود «بنینضیر»، که همپیمان پیامبر بود، چنین توطئهای کردند و ناجوانمردانه تصمیم بر ترور ایشان گرفتند. مقتضای پیمان و نیز عدالت و راه منطقی همان بود که پیامبر گرامی (ص) برگزید: پیامبر اعظم (ص) به تمام سربازان آماده باش داد و سپس توسط محمد بن مسلمه اوسی به یهود «بنینضیر» پیام فرستاد که در مدت ده روز مدینه را ترک گویند؛ زیرا پیمانشکنی کردهاند و از درِ مکر و حیله وارد شدهاند، و اگر در این ده روز، این مرز و بوم را ترک نکنند خونشان هدر است. (۵۸)
این پیام، افسردگی عجیبی در میان یهود پدید آورد و هرکدام گناه را به گردن دیگری انداخت. یکی از سران آنها پیشنهاد کرد که همگی اسلام آورند، ولی لجاجت اکثریت مانع پذیرفتن این پیشنهاد گردید. (۵۹)
در نهایت، تصمیم بر این شد که کوچ کنند و در صدد برآمدند و شتر اجاره کردند تا مدینه را ترک کنند؛ اما منافقان به آنها پیام و امیدواری دادند و مانع رفتنشان گردیدند. این پیام منافقان را قرآن کریم چنین بازگو مینماید: «لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَلَا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّکُمْ…» (حشر: ۱۱)؛ اگر اخراج شدید، حتماً همراه شما بیرون خواهیم آمد و علیه شما هرگز از احدی فرمان نخواهیم برد و اگر با شما جنگیدند، حتماً شما را یاری خواهیم کرد.
این وعده یک وعده دروغین بود که قرآن کریم درباره آن میفرماید: «وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ.» (حشر: ۱۱) این وعده دروغین بر جرأت یهودیان افزود، فکر آنان دگرگون شد و از رفتن منصرف گردیدند. از اینرو، به پیامبر پیغام دادند: ما از اینجا بیرون نمیرویم، هرچه میخواهی بکن!
رسول گرامی (ص) پس از اینکه از پیام عبداللّه آگاه شد، ابن ام مکتوم را در مدینه جانشین خود ساخت و تکبیرگویان برای محاصره قلعه «بنینضیر» حرکت کرد. به مدت شش شبانه روز (۶۰) یا ۱۵ روز، قلعه آنها را محاصره کرد، ولی یهودیان بر پایداری خود افزودند. پیامبر دستور داد نخلهای اطراف قلعه را ببرند تا یهودیان یکباره دندان طمع از این سرزمین بکنند. خداوند متعال میفرماید: «مَا قَطَعْتُم مِن لِینَة أَوْ تَرَکْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَی أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِیُخْزِیَ الْفَاسِقِینَ» (حشر: ۵)؛ چه آنکه درخت خرما را بریدید یا آنها را بر ریشههایشان بر جای نهادید، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند.
سرانجام، یهودیان تسلیم شدند، مشروط بر اینکه اموال منقول خود را ببرند. پیامبر اعظم (ص) موافقت کرد که آنان آنچه از اموال دارند ببرند، غیر از سلاح که باید به مسلمانان تسلیم نمایند. یهودیان آزمند در نقل اموال خود، حداکثر کوشش را کردند، حتی درهای خانهها را با چهارچوبه از جایش کندند و باقیمانده خانهها را با دست خود ویران کردند. قرآن کریم میفرماید: «یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیْدِیهِمْ» (حشر: ۲)؛ با دستهای خودشان، خانههایشان را ویران میساختند.
۳. غزوه «بنیقریظه»
هنوز کاملاً افق روشن نشده بود که آخرین سربازان احزاب با ترس و دلهره عجیبی مدینه را ترک کردند. مسلمانان با اینکه در مدت این محاصره طاقتفرسا، خسته و فرسوده شده بودند، اما هنگام ظهر، جبرئیل فرود آمد و رسولخدا (ص) را مأمور نمود که کار «بنیقریظه» را یکسره نماید. رسولخدا (ص) بلال را فرمود تا در میان مردم اعلام کند که هرکس مطیع و شنوای امر خدا و رسول است، باید نماز عصر را جز در «بنیقریظه» نخواند: «من کان سامعاً مطیعاً فلایصلّینَّ العصر الاّ ببنیقریظة.» آنگاه پرچم را به دست حضرت علی (ع) داد و با سه هزار نفر از مسلمانان، که ۳۶ اسب داشتند، رهسپار «بنیقریظه» شدند و سرتاسر دژ «بنیقریظه» را به محاصره درآوردند. یهودیان از روزنههای برج، به پیامبر فحش و ناسزا میدادند. امام علی (ع) میخواست از نزدیک شدن پیامبر به برجها جلوگیری نماید، تا آن حضرت ناسزاهای یهودیان را نشنود؛ اما پیامبر فرمود: اگر من به آنها نزدیک شوم، دست از فحش و ناسزا برمیدارند. سپس آن حضرت در پای قلعه آمد و فرمود: آیا خداوند شما را خوار و ذلیل نساخت؟ یهودیان گفتند: ای ابوالقاسم! تو که فردی تند زبان نبودی! این سخن چنان رسولخدا (ص) را منقلب کرد که بیاختیار عقب رفت. (۶۱) رسولخدا (ص) ۲۵ روز «بنیقریظه» را در محاصره داشت تا آنان از محاصره به تنگ آمدند و کعب بن اسد به ایشان گفت: ای گروه یهود! میبینید چه بر سرتان آمده است؟ اکنون سه کار را به شما پیشنهاد میکنم تا هرکدام را خواستید انتخاب کنید: یا تسلیم شوید و به او ایمان آورید تا خون، اموال و زن و فرزندانتان در امان باشند. سوگند به خدا! برایتان روشن شده است و میدانید که او پیامبری مرسل است که نامش در کتابتان آمده است. یا اینکه بیایید فرزندان و زنانمان را بکشیم، آنگاه با شمشیرهای آخته حمله بریم. و یا اینکه امشب، که شنبه است، از آن بهره گیریم. ممکن است محمد و یارانش از حمله ما آسوده خاطر باشند؛ پس حمله ببریم و شبیخون بزنیم. اما یهودیان هیچکدام از این پیشنهادها را نپذیرفتند. کعب که به شدت ناراحت شده بود، گفت: پس معلوم میشود در میان شما، یک نفر دوراندیش و خردمند وجود ندارد. (۶۲)
در ماجرای غزوه «بنیقریظه»، گویا لغزشی از جانب ابولبابه سر زد: او امور داخلی و اسرار مسلمانان را نزد دشمن فاش ساخته بود؛ اما خود بهزودی متوجه گردید که خیانتی از او سرزده است. از اینرو، خود را به یکی از ستونهای مسجد بست تا توبهاش قبول شد و رسولخدا (ص) او را باز کرد. (۶۳)
بنیقریظه در نهایت، با این شرط که سعد بن معاذ درباره آنان حکم نماید، تسلیم رسولخدا (ص) شدند. سعد بن معاذ، که در جنگ «خندق» زخمی شده بود، در خیمه زنی از قبیله «اسلم» بستری بود. مردان «اوس»، سعد بن معاذ را نزد پیامبر آوردند. رسولخدا (ص) فرمود: به احترام سعد به پا خیزید و از وی استقبال کنید. به وی گفتند: ای ابوعمرو! رسولخدا (ص) تو را حَکَم قرار داده است تا درباره اینان حکم کنی. گفت: به عهد و میثاق خدا ملتزم هستید که آنچه حکم میکنم درباره ایشان اجرا شود؟ گفتند: آری. گفت: حکم من آن است که مردانشان کشته شوند و مالهایشان قسمت شود و فرزندان و زنانشان اسیر شوند. به روایت ابن اسحاق و دیگران، رسولخدا (ص) گفت: راستی این حکم تو درباره ایشان ـ به حکم خدا از بالای هفت آسمان ـ بود. (۶۴)
حکم سعد بن معاذ اجرا شد. در میان زنان، یک نفر زن، که خلّاد بن سدید را کشته بود، قصاص گردید. هرکس مسلمان میشد، خودش بههمراه زن و فرزند و اموالش مصون میماند. (۶۵)
دلایل برخورد شدید پیامبر اعظم (ص) با بنیقریظه:
در اینجا ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا پیامبر اعظم (ص) با «بنیقریظه» اینگونه برخورد شدید داشت؟ چطور آن حضرت با یهودیان «بنیقریظه» همچون یهودیان پیمانشکن «بنیقینقاع» و «بنینضیر» رفتار نکرد؟
پیامبر برای این برخورد شدید با توجه به سیره آن حضرت که میکوشید با مخالفان با مدارا رفتار نماید، بدون شک، دلایلی داشت. برخی از دلایل این برخورد، که موجب خواری و ذلت یهودیان «بنیقریظه» گردید، عبارت است از:
۱. پیمانشکنی و توطئه علیه مسلمانان؛
2. تصمیم حمله به مدینه و درگیری با رسولخدا و مسلمانان؛
3. عمل به قانون جزایی تورات (مجازات مرگ برای محارب)؛ (۶۶)
4. حفظ اساس اسلام و اقتدار حکومت.
۴. غزوه «خیبر»
این غزوه در محرم سال هفتم هجری اتفاق افتاد. ساکنان «خیبر» قریب بیست هزار نفر بودند که در میان آنها، پهلوانان و مردان دلیر و جنگاور قرار داشتند. علت این درگیری آن بود که یهودیان خیبر تمام قبایل عرب را تشویق کرده و با کمک مالی، آنان را برای درهم کوبیدن حکومت اسلامی گردآورده و زمینه جنگ «احزاب» را فراهم کرده بودند. (۶۷)
رسولخدا (ص) پس از بازگشت از «حدیبیه» و مدتی اقامت در مدینه، رهسپار «خیبر» شد. پرچم را به حضرت علی (ع) سپرد و با سپاه خویش تا وادی «رجیع» پیش رفت و میان اهل «خیبر» و قبیله «غطفان» و «فزاره» فرود آمد که این قبیله را از کمک دادن به اهالی «خیبر» باز دارد. قبیله «غطفان» میخواست با کمک و پشتیبانی خویش، یهودیان را همراهی کند؛ زیرا آنان متحد و هم پیمان «خیبر» بودند؛ اما با این تدبیر پیامبر، توفیق نیافتند و یهودیان تنها ماندند. (۶۸)
رسولخدا (ص) هنگامیکه نزدیک «خیبر» رسید، توقف نمود و فرمود: پروردگارا! خیر این قریه و خیر اهلش را و خیر آنچه را در آن است از تو میخواهیم و از شرّ این قریه و شرّ اهلش و شرّ آنچه در آن است به تو پناه میبریم. سپس فرمود: به نام خدا، پیش روید! (۶۹)
قلعههای «ناعم»، «قموص»، «صعب بن معاذ»، «نطاة»، «شق»، «نزار»، «کتیبه»، «ابی»، «وطیح» و «سلالم» یکی از پس از دیگری به دست مسلمان فتح گردید. در این دو قلعه اخیر بود که یکصد زره و چهارصد شتر و هزار نیزه و پانصد کمان عربی به دست مسلمانان افتاد. (۷۰)
کار فتح یکی از قلعههای «خیبر»، که ریاست آن را مرحب، یکی از پهلوانان نامی عهدهدار بود، دشوار شد و بیش از ده روز طول کشید. رسولخدا (ص) ابتدا دو مرد از مهاجران و مردی از انصار یا به ترتیب، ابوبکر و عمر را برای فتح آن فرستاد، اما فتح قلعه صورت نگرفت. این وضعیت پیامبر اعظم (ص) و سرداران اسلام را بهشدت ناراحت کرده بود. سرانجام، رسولخدا (ص) افسران و سربازان اسلام را فراخواند و در جمع آنان، جملهای تاریخی فرمود: «لاعطین الرایة غداً رجلا یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله یفتح اللّه علی یدیه کراراً غیر فرار»؛ (۷۱) فردا همین رایت را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. خدا به دست وی فتح را به سرانجام خواهد رساند؛ مردی که به دشمن حمله برد و هرگز پشت به دشمن نکرده و فرار نکرده است. وقتی رسولخدا (ص) این جمله را گفت، همهی اصحاب آرزو میکردند آن شخص او باشد. (۷۲)
فردای آن روز، رسولخدا (ص) حضرت علی (ع) را خواست و فرمود: این رایت را بگیر و پیش برو تا خدا تو را پیروز گرداند! حضرت علی (ع) پرچم را گرفت و قلعه را فتح نمود. (۷۳) امام علی (ع) در این جنگ، شجاعت بینظیری از خود نشان داد. ابورافع میگوید: من در کنار امام بودم که سپرش افتاد. ایشان درِ قلعه را برداشت و به عنوان سپر استفاده کرد و تا پایان جنگ، در دستش بود. ابورافع میگوید: پس از جنگ، من و هفت نفر دیگر هرچند کوشیدیم نتوانستیم که آنرا از جا بلند کنیم. (۷۴)
رسولخدا (ص) پس از فتح قلعههای «خیبر»، یهودیان باقی مانده را محاصره کرد و سرانجام، آنان تسلیم شدند و پیشنهاد کردند که در سرزمین «خیبر» سکنا گزینند، اراضی و نخلهایشان در اختیارشان بمانند و تنها نیمی از درآمد را به مسلمانان بدهند. رسولخدا (ص) پیشنهادشان را پذیرفت. مسلمانان آنقدر به این قرارداد معتقد و پایبند بودند که اگر چیزی میخواستند بگیرند، برای آن پول پرداخت میکردند. (۷۵) «فدک» یکی از مراکز یهودیان بود و در نزدیکی «خیبر» قرار داشت. پیامبر اعظم (ص) کسانی را فرستاد که آنان را به اسلام دعوت نمایند و چون اهل «فدک» از ماجرای «خیبر» خبر یافتند، از رسولخدا (ص) خواستند تا با آنان نیز به همان صورت رفتار کند. رسولخدا (ص) پذیرفت و چون «فدک» بدون جنگ در اختیار پیامبر اعظم (ص) قرار گرفت، خالصه رسولخدا (ص) گردید. (۷۶) پیامبر گرامی (ص) نیز «فدک» را به دخترش حضرت فاطمه زهرا (س) بخشید. (۷۷)
۵. نمونههای دیگری از برخورد پیامبر با یهود
مواردی دیگر نیز از برخورد پیامبر با یهود، که بیشتر جنبه فردی دارد و افراد مشهور و جانی را هدف قرار داده است، وجود دارد: یکی از برخوردهای پیامبر دستور قتل ابوعفک، شاعر یهودی، است که پیامبر را هجو نموده بود و سالم بن عمیر این دستور را در سال دوم هجری اجرا کرد. (۷۸)
دیگری دستور قتل عصماء بنت مروان، شاعره یهودی زوجه یزید الخطمی، است که اشعاری علیه پیامبر و اسلام سرود و آن حضرت دستور قتل او را صادر کرد. بنا به قول مشهور، عمیر بن عدی در ۲۴ رمضان سال دوم هجری این حکم را اجرا کرد و او را به قتل رساند. (۷۹)
علت اصلی برخورد پیامبر با این دو نفر، تبلیغ بر ضد اسلام و تحریک و تهییج دشمنان برای مبارزه با دولت نوپای اسلامی بود. ابوعفک در اشعاری میگفت: مدتها زندگی کردم و جمعی را باوفاتر از اوس و خزرج ندیدم که کوهها را به لرزه درآوردند و سستی در آنان راه ندارد؛ اما سواری [پیامبر اکرم (ص)] نزد آنان آمد و به اسم حلال و حرام، میان آنان جدایی افکند. ای قوم من! اگر خواهان عزّت و پادشاهی بودید، بهتر بود از «تُبّع» پیروی میکردید. (۸۰)
کعب بن اشرف، که در میان یهودیان جایگاه بلندی داشت، دایم به فتنهانگیزی علیه مسلمانان دست میزد و پیامبر همواره تحمل مینمود، تا اینکه فتنهگری او از حد گذشت. به همین دلیل، پیامبر فرمود: کیست که شرّ او را کم کند؟ محمد بن مسلمه داوطلب شد و به همراه ابونائله و سه تن دیگر از اوسیان، شبانه او را به قتل رساندند. (۸۱)
ابورافع سلّام بن ابی حقیق یکی از عناصر خطرناک یهود و از قبیله «بنینضیر» بود و همراه آنان به «خیبر» کوچ کرد. اینبار خزرجیان از پیامبر دستور قتل ابورافع، این عنصر خطرناک و فتنهانگیز، را گرفتند. آن حضرت دستور صادر نمود، مشروط بر اینکه معترّض زن و فرزندانش نشوند. پنج تن از آنان به نامهای عبداللّه بن عتیک، عبداللّه بن انیس، مسعود بن سنان، ابوقتاده و خزاعی بن اسود به راه افتاده، شبانه به خانه ابورافع رفتند و با ترفندی او را به قتل رساندند. (۸۲) مهمترین جرمی که علت قتل او به شمار میآید، تحریک مشرکان و یهودیان برای برپایی جنگ «احزاب» و همراهی با حییّ بن اخطب، کنانة بن ربیع بن ابی حقیق و برخی دیگر از یهودیان بود. به طور مسلّم، او از آن به بعد نیز آرام نمینشست. (۸۳)
ضرورت مقابله با شخصی مانند ابورافع زمانی بیشتر روشن میشود که بدانیم او با وجود یقین و اعتراف به پیامبری رسول اکرم (ص) چنین فتنهانگیزی میکرد. واقدی گزارش کرده است: سلّام بن ابی حقیق میگفت: ما به محمد حسادت میورزیدیم؛ چون پیامبری از میان فرزندان هارون بیرون رفت، و حال آنکه او فرستاده خداست. (۸۴)
در مجموع، میتوان گفت: برخورد پیامبر با یهود مدینه بر اساس پیمانی بود که آنان خود با پیامبر بسته بودند. در پیماننامهها قید شده بود که در صورت پیمانشکنی، پیامبر مجاز به کشتن مردان، به اسارت بردن زنان و فرزندان و به غنیمت بردن اموال آنان است. اما یهودیان همواره علیه رسولخدا (ص) و مسلمانان اقداماتی انجام دادند و به مبارزه علنی و یا فتنهانگیزیها و توطئههای پنهانی پرداختند و با دشمنان اسلام مشارکت نمودند و بدینسان، به نقض قرارداد و پیمانشکنی پرداختند و چنانکه برخی از تواریخ و گزارشها نشان میدهند، (۸۵) یهودیان خود به نتیجه عملشان آگاه بودند.
نویسنده: احمد سعادت
پینوشتها:
[۱] عبداللّه بن مسلم، المعارف، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷، ص۲۷۰.
[۲] ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۱۶، ذیل کلمه «هود».
[۳و۴] احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، تحقیق مهنا، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۱۳، ج۱، ص۲۵۷.
[۵] علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۴، ج۲، ص۱۰۳.
[۶] ر. ک. ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۹۸۵م، ج۴، ص۱۶۲ / سیدجعفرمرتضی عاملی، الصحیح من السیرة النبی، ط. الرابعة، بیروت، دارالهادی و دارالسیرة، ۱۴۱۵، ج۱، ص۱۷۴.
[۷] ر.ک. ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۲۳۵ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، باده ناب در سیره پیامبر خاتم (ترجمه الرحیق المختوم)، ترجمه محمد بهاءالدین حسینی، سنندج، کردستان، ۱۳۸۲، ص ۳۸۷ / عباس صفائی حائری، تاریخ مجاهدات پیامبر اکرم و مبارزات دشمنان حق و چگونگی غلبه حق بر باطل، قم، چاپخانه قم، ۱۳۳۳، ص۲۸۶ / عباس مهرین شوشتری، خاتم النبیین، چ سوم، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، ۱۳۴۹، ص۲۳۲.
[۸] مائده: ۸۲ـ۸۳.
[۹] ابن هشام، پیشین، ج۱، ص۵۱۳.
[۱۰] همان، ج ۱، ص ۶۰۴ / عبدالوهّاب کحیل، نگرشی بر جنگ روانی در صدر اسلام، ترجمه محمدتقی رهبر، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۴، ص۱۰۵.
[۱۱] عبدالوهّاب کحیل، پیشین، ص۱۰۵ـ۱۰۶.
[۱۲] اعراف: ۱۸۷.
[۱۳] عبدالوهّاب کحیل، پیشین، ص۱۰۷.
[۱۴] زمر: ۶۷.
[۱۵و۱۶و۱۷] عبدالوهّاب کحیل، پیشین، ص۱۱۰.
[۱۸] ر.ک. ابن هشام، پیشین، بیروت، مکتبة العصریه، ۱۹۹۹، ج۳، ص۴۳.
[۱۹] همان، ص۲۰۰ـ۲۰۲ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۳۸۹ / عباس مهرین شوشتری، پیشین، ص۲۳۱ / محمدابراهیم آیتی، چکیده تاریخ اسلام، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تلخیص جعفر شریعتمداری، مشهد و تهران، آستان قدس رضوی و سمت، ۱۳۷۸، ص۱۳۱.
[۲۰] ابن عمرو واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۴، ج۲، ص۴۵۸ / ابن عبدالبر، الدرر فی الاختصارالمغازی و السیر، قاهره، ۱۴۱۵، ص۱۸۳.
[۲۱] همان، ج۲، ص۴۵۸ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۲۰۱ / ابن کثیر، السیرة النبویة، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۲۴۳ـ۲۴۴.
[۲۲] ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۱۵۱ / علیاکبر حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام (از دوران جاهلیت تا عصر امویان)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰، ص۲۳۲.
[۲۳] ابن عمرو واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۵۱ / ابن کثیر، البدایة والنهایة، بیروت، داراحیاءالتراث العربی و مؤسسة التاریخ العربی، ۱۴۱۳، ج۴، ص۵ / علی برهانالدین الحلبی، السیرة النبویة فی السیرة الامین المأمون، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۰، ج۲، ص۴۵۷ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۲۹۳ / محمد بن عبداللّه بن یحیی، السیرة النبویة المسمی عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، قاهره، مکتبة القدسی، ۱۴۰۴، ج۱، ص۳۸۵.
[۲۴] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۷۷ / ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق عطا، بیروت، دارالمکتب العلمیه، ۱۴۱۸، ج۱، ص۲۹ / احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، ۱۳۹۷، ج۱، ص۳۰۹.
[۲۵] ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۹.
[۲۶] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۲، ص۴۶۰.
[۲۷] طبق نقل مغازی، پیامبر وارد جلسه سران «بنینضیر» گردید. (همان، ج۱، ص۳۶۴.)
[۲۸] همان، ج۱، ص۳۶۵ / جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، چ چهارم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۴، ج۲، ص۹۲ / ابن هشام، السیرة النبویة، ج۳، ص۱۹۹ـ۲۰۲ / ابن سعد، پیشین، ج۲، ص۲۲.
[۲۹] ابن عمرو واقدی، پیشین، ص۴۱۵.
[۳۰] ر.ک. مصطفی صادقی، «برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر (ص) با یهود»، مجله تاریخ اسلام، ش۲.
[۳۱] ر.ک. ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۲۲۱ / ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۳۶۵ـ۳۶۸ و ۴۵۴ـ۴۵۹ / ابن سعد، پیشین، ج۲، ص۵۱ / ابوالحسن بلاذری، پیشین، ص۳۵ / احمدبن اسحاق یعقوبی، پیشین، ج۱، ص۳۷۰.
[۳۲] ابن هشام، پیشین، ج۱، ص۵۰۱ / ابوعبید (قاسم بن سلّام)، کتاب الاموال، تحقیق هراس، قاهره، مکتبة کلیات الازهریة، ۱۹۶۸، ص۲۹۱.
[۳۳] ر. ک. مصطفی صادقی، پیشین.
[۳۴] ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۵۰۱ـ۵۰۴ / ابوعبید (قاسم بن سلّام)، پیشین، ص۲۹۲ـ۲۹۴ / ابن کثیر، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۲۰ـ۲۲۳ / همو، البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۷۳ـ۲۷۶ / علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، تهران، مؤسسه دارالحدیث، ۱۴۱۹، ج۱، ص۲۴۱ـ۲۵۹ / عبدالرحمن السهیلی، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، بیروت، دارالتراث العربی و مؤسسة التاریخ العربی، ۱۴۱۲، ج۴، ص۲۴۰ـ۲۴۳.
[۳۵] منظور از یهودیان انصار کسانی است که از دو طایفه معروف انصار، یعنی «اوس» و «خزرج» بودند؛ ولی به دلایل متعدد، که در کتب تاریخی مذکور است، آنان یهودی شده بودند. یهودیان پیش از اسلام خود را دین برتر میخواندند و بسیاری از مردم نیز بر این باور بودند و گفتههای آنان را قبول داشتند، یا دست کم اینکه در برابر بت پرستی، آیین یهود را برتر و پیشرفته تر به حساب میآوردند. از این رو، تعداد بسیاری از دو طایفه اوس و خزرج قبلا آیین یهود را پذیرفته بودند. یهودیانی که از دو طایفه اوس و خزرج بودند، به خاطر طایفههایشان، کمترین تنش را با مسلمانان داشتند و حتی در جنگها با مسلمانان همکاری مینمودند و به یاری آنان میشتافتند.
[۳۶] ر.ک. ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ترجمه قره چانلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۵، ص۶۲ / جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد، شریف رضی، ۲۰۰۲ م، ج۶، ص۵۱۹.
[۳۷] احمدبن اسحاق یعقوبی، پیشین، ج۱، ص۳۷۰.
[۳۸] ابن اسحاق و بلاذری آنجا که نام دشمنان یهودی پیامبر را ذکر میکنند، کمترین اشاره را به این قبایل دارند. (ر.ک. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۰.)
[۳۹] مصطفی صادقی، پیشین.
[۴۰] فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، مؤسسة آل البیت، ۱۴۱۷ و بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۴، ج۱، ص۱۵۷ / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء و داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳، ج۱۹، ص۱۱۰ / علی احمدی میانجی، پیشین، ج۱، ص۲۶۰ / مطهّر بن طاهر المَقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافیة الدینة، ج۴، ص۱۷۹ / ابوالحسن بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۵ / علی برهانالدین الحلبی، پیشین، ج۲، ص۴۷۴ / سیدجعفرمرتضی عاملی، پیشین، ج۴، ص۲۶۳.
[۴۱] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج ۱، ص ۵۶۶ / ابن سعد، پیشین،، ج۲، ص۷۰ / محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸، ج۲، ص۴۰۶.
[۴۲] مصطفی صادقی، پیشین.
[۴۳] محمد قوّام وشنوی، حیاة النبی و سیرته، قم، مؤلف، ۱۴۱۲، ص۳۲۱.
[۴۴] مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، چ سی و سوم، تهران، صدرا، ۱۳۸۵، ص۲۰۷.
[۴۵] ر.ک. علی اکبر حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵، ص ۱۵۵و۲۳۲.
[۴۶] ر.ک. ابوالقاسم علی بن محمد خزاز قمی رازی،، کفایة الاثر فی النص علی الائمّه الاثنی عشر، قم، بیدار، ۱۴۰۱، ص۱۱ـ۱۳ / شیخ صدوق، التوحید، قم، جامعة المدرسین، ۱۳۶۲، ص۹۳، ۳۹۷، ۳۱۱، ۲۷۶، ۲۷۷ / همو، الامالی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۰، مجلس۳۵.
[۴۷] قرآن کریم در آیه ۱۴۰ سوره مبارکه بقره، به این محاجّه یهود و اهل کتاب اشاره دارد.
[۴۸] بقره: ۱۴۲ـ۱۵۰.
[۴۹] علی اکبر حسنی، پیشین، ص۲۳۲.
[۵۰] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۷۷/ ابن سعد، پیشین، ج۱، ص۲۹/ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف،ج۱،ص ۳۰۹.
[۵۱] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۷۶ / ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۵۵۲ / ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۴، ص۴ / همو، السیرة النبویة، ج۳، ص۵ / علی برهان الدین الحلبی، پیشین، ج۲، ص۴۵۷ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۲۹۲.
[۵۲] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۷۷ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۵۱ / ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۴، ص۵ / علی برهان الدین الحلبی، پیشین، ج۲، ص۴۵۷ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۲۹۳ / محمد بن عبداللّه بن یحیی، پیشین، ج۱، ص۳۸۵.
[۵۳] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۲، ص۱۸۰ / ابن سعد، پیشین، ج۲، ص۲۴ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۲۹۷ / عباس صفائی حائری، پیشین، ص۳۲۳ـ۳۲۹.
[۵۴] ابن سعد، پیشین، ج۲، ص۲۲ / ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۷۷ / محمد بن سعد، سنن النبی و أیّامه، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۶، ص۳۰۳.
[۵۵] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۷۶ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۵۰ / فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ص۱۷۵ / عباس صفائی حائری، پیشین، ص۳۰۹ـ۳۱۰ / محمد بن سعد، پیشین، ص۳۰۳.
[۵۶] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۳۹۴ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۲۱۴.
[۵۷] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۳۶۵ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۹۲ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۱۹۹ـ۲۰۲ / ابن سعد، پیشین، ج۲، ص۲۲.
[۵۸] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۳۶۵ / علی برهان الدین الحلبی، پیشین، ج۲، ص۵۵۹ـ۵۶۰ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۹۳ / عباس صفائی حائری، پیشین، ص۳۱۸ـ۳۲۰ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۳۶۲ـ۳۶۶ / محمدابراهیم آیتی، پیشین، ص۱۱۷.
[۵۹] جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۹۳.
[۶۰] ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۱۹۱.
[۶۱] همان، ج۲، ص۲۳۴ / محمد بن جریر طبری، پیشین، ج۲، ص۲۴۵ـ۲۴۶ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۱۴۸.
[۶۲] ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۲۳۵ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۳۸۷ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۱۴۹ / عباس مهرین شوشتری، پیشین، ص۲۳۲.
[۶۳] ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۲۴۸ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۱۵۲ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۳۹۱ / عباس مهرین شوشتری، پیشین، ص۲۳۰ / محمدابراهیم آیتی، پیشین، ص۱۳۰.
[۶۴] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۲، ص۵۱۲ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۲۵۰ / ابن سعد، پیشین، ج۲، ص۵۷ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۱۵۴ / صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۳۸۸ / عباس مهرین شوشتری، پیشین، ص۲۳۱ / محمدابراهیم آیتی، پیشین، ص۱۳۱.
[۶۵] صفی عبدالرحمن مبارکفوری، پیشین، ص۳۹۰.
[۶۶] کتاب مقدس، سفر تثنیه، ب۲۰.
[۶۷] علی برهان الدین الحلبی، پیشین، ج۳، ص۳۶ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۲۴۰.
[۶۸] ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۳۳۰.
[۶۹] ابن اثیر، پیشین، ج۲، ص۱۴۷.
[۷۰] علی برهان الدین الحلبی، پیشین، ج۳، ص۴۰ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۳۴۲ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۲۴۶.
[۷۱] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۲، ص۶۵۳ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۳۴۹ / علی برهان الدین الحلبی، پیشین، ج۳، ص۴۳ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۲۴۹ / رسول جعفریان، پیشین، ص۶۰۷.
[۷۲] علی برهان الدین الحلبی، پیشین، ج۲، ص۴۱.
[۷۳] محمد بن یوسف الصالحی الشامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق مصطفی عبدالواحد، قاهره، ۱۳۹۲، ج۵، ص۱۹۳ـ۱۹۴ / علی برهان الدین الحلبی، پیشین، ج۳، ص۴۳.
[۷۴] ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۳۳۵ / محمد بن یوسف الصالحی الشامی، پیشین، ج۵، ص۲۰۰.
[۷۵] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۲، ص۶۹۱ / ابن هشام، پیشین، ج۱، ص۳۳۷ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۲۶۳ / رسول جعفریان، پیشین، ص۶۰۸.
[۷۶] ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۳۵۳.
[۷۷] فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۱۱ / ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تهران، آوند دانش، ۱۳۸۵، ج۱۶، ص۲۴۸.
[۷۸] ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۶۳۵ / احمد بن یحیی، بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۳ / ابن سعد، پیشین، ج۱، ص۲۸.
[۷۹] ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۶۳۶ / ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۷۴ / محمد بن یوسف الصالحی الشامی، پیشین، ج۶، ص۲۶ / احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۳.
[۸۰] ابن هشام، پیشین، ج۴، ص۴۳۵ـ۴۳۶ / ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۷۴ـ۱۷۵ / احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۴ / عبدالرحمن السهیلی، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، بیروت، دارالتراث العربی، ۱۴۱۲، ج۷، ص۵۳۲.
[۸۱] جعفرمرتضی عاملی، پیشین، ج۶، ص۳۵ / ابن هشام، پیشین، ج۳، ص۵۱ / ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۱۸۴ / احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۴ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۲۸ / رسول جعفریان، پیشین، ص۴۹۸ـ۴۹۹.
[۸۲] ابن هشام، پیشین، ج۲، ص۲۷۴ـ۲۷۵ / ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۳۹۲ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۱۵۹ـ۱۶۱.
[۸۳] مصطفی صادقی، پیامبر و یهود حجاز، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۲، ص۲۶۰ / جعفر سبحانی، پیشین، ج۲، ص۱۵۹ـ۱۶۰.
[۸۴] ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۲، ص۶۷۷.
[۸۵] چنان که یهودیان بنیقریظه و بنینضیر بین خودشان میگفتند: اگر تسلیم محمد نشویم مردانمان کشته و زن و بچه ما اسیر خواهند شد. (ر.ک. ابن عمرو واقدی، پیشین، ج۱، ص۳۷۳ / محمد بن جریر طبری، پیشین، ج۱، ص۲۲۵.)
نابردباری یهودیان ، نابردباری یهودیان
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
نابردباری یهودیان ، نابردباری یهودیان