نفوذ و نفوذی و شبکه نفوذ
نفوذ کلیدواژهای است که در ادبیات سیاسی کشورمان وجود داشته، اما این روزها بار معنایی متفاوتی به خود گرفته است. رهبر معظم انقلاب اگرچه در سالیان گذشته بارها نسبت به مسئله نفوذ دشمن هشدار دادهاند، اما از دوران ماقبل برجام و بهویژه پسابرجام هشدارهای معظمله در این زمینه بیشتر شده است. لذا برای تحلیل این موضوع از منظر امنیتی و راهبردی با ناصر قرهباغی کارشناس مطالعات امنیت ملی به گفتگو نشستیم. در ادامه مشروح این گفتوگو از منظرتان میگذرد.
۵ جریان باطل کشور / تعریف نفوذ و جریان شناسی نفوذ
ظاهر بحث این است که نفوذ بیشتر جنبه امنیتی و سیاسی دارد، اما وقتی عمیق میشویم، میبینیم که این موضوع جنبههای فرهنگی، اقتصادی و… را هم در بر میگیرد. در بحث جریانشناسی، بنده جریانشناسی مد منظر خودم را ارائه میکنم که مزیتش این است که ناظر بر ماهیت و واقعیت پشتپرده جریانها و آدمهاست.
بر این اساس ۶ جریان را در داخل شناسایی کردم، یک جریان، جریان اصیل انقلاب با محوریت ولی فقیه و تنها جریان حق است، و ۵ جریان باطل که عبارتند از: منحرفین، نفوذیها، قدرتطلبها، بیبصیرتها و ضد انقلاب. سکاندار این جبههی پنجگانه، نفوذیها هستند.
لایهها، فرایند، مأموریت و شاخصهای نفوذ و نفوذی
نفوذیها در چهار سرفصل بررسی میشوند: لایههای نفوذ، فرایند نفوذ، مأموریت نفوذیها و شاخصهای شناخت نفوذیها.
ابتدا باید بدانیم که نفوذ حتماً در قالب شبکه است، یعنی نفوذ و نفوذی بدون شبکه نفوذ معنا ندارد، نفوذیِ واحد که یک نفر باشد و بگوییم این فرد نفوذی است امکان ندارد. اگر شما نفوذی پیدا کردید، حتماً باید دنبال شبکهاش بگردید، این فرد در دل یک شبکه قرار دارد. البته یک نوع نفوذی داریم که خارج از شبکه فعالیت میکند که همان جاسوسی کلاسیک است.
انواع مأموران نفوذی عبارتند از: جاسوسان سنتی، عواملی با مأموریت ویژه برای یک بار مانند ترور و نوع سوم عواملی هستند که در درازمدت مأموریت خود را انجام میدهند، مانند نفوذ در حزب یا حکومتی برای تصرف مسئولیتهای مهم و انجام دستورات آمران در مقاطع مختلف با هدف ایجاد اخلال و بالاخره ناکارآمدسازی سیستم. جاسوسان کلاسیک اگر مأموریتشان مأموریت درازمدتی هم باشد، در مقایسه با دو نوع دیگر یک مأموریت سطح پایین است که آن هم جمعآوری اطلاعات و اخبار است که سطح نازل نفوذ است.
نوع دوم نفوذی که مهمتر از نوع اول است، نفوذیهایی هستند که مأموریت خاصی دارند و مأموریتشان در زمان مشخصی تمام میشود، مانند حذف فیزیکی افراد از جامعه و کشورِ هدف، مثل انفجار نخستوزیری مانند کشمیری و کلاهی. حالا همینجا به نکتهای اشاره کنیم و آن هم اینکه کشمیری که یک نفوذی است میآید آن مأموریت را انجام میدهد، مأموریت چه میشود؟ تمام میشود فرار میکند.
شبکه نفوذ اگر عنصر بالاتری نداشت کشمیری و کلاهی را خرج نمیکرد!
آیا دشمن نمیتوانست کشمیری را حفظ کند و از او استفادههای مهمتری ببرد؟ چرا نکرد؟ دو تا دلیل داشت، یک دلیل اینکه آن مأموریت ارزش این ریسک را داشت، چرا که اینها تصورشان بر این بود که رئیسجمهور و نخستوزیر را ترور کردهاند و کار انقلاب تمام میشود، پس مأموریتها مهم است، اما فقط این نیست.
نکته مهمتر این است که اگر اینها عنصر بالاتر نداشتند کشمیری را مأمور به بمبگذاری نمیکردند، اگر عنصر مهمتر از کلاهی نداشتند، اینها را خرج نمیکردند. کشمیری میتوانست در این مملکت رئیسجمهور شود یا وزیر شود. نتیجه اینکه بودند افراد نفوذی که بعدها در این کشور وزیر، وکیل و مسئول شدند. پس ما نگاهمان به نفوذ باید شبکهای باشد.
نقش لایهی هدایت در جلوگیری از اعدام نفوذیها
اولین لایه نفوذ، لایهی هدایت است. یعنی کسانی در این شبکه نقششان هدایت است که کشف اینها کار سختی است، اینها تعدیل میکنند، این اشخاص در آن میدان و جامعهی هدف، محور هستند و نقش خود را بیشتر در مواقع بحرانی نشان میدهند، آنجا که شبکه در خطر است ایفای نقش میکنند. لذا ما در تاریخ انقلاب مقاطعی داریم که اتفاقاتی افتاده و میتوانستیم نفوذیهای دشمن را بشناسیم، مثل فتنه ۷۸ یا فتنه ۸۸، که در جایی حضرت آقا فرمودند در این دوره یک لحظه گوشهی پرده کنار رفت.
در تاریخ انقلاب نقاطی هست که شبکه نفوذ در خطر بوده و لایهی هدایت مجبور شده به میدان بیاید. لذا اگر ما آن مقاطع را خوب رصد کنیم نفوذیها را میشناسیم، ولو اینکه نتوانیم بهصورت مستند اینها را محاکمه کنیم، اما میتوانیم برای افکار عمومی روی آنها علامت سوال بگذاریم، مثل فتنه ۸۸، انفجار دفتر نخستوزیری و انفجار حزب جمهوری. در جریان انفجار حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری حداقل باید دو یا سه نفر اعدام میشدند، اما چرا این افراد اعدام نشدند؟ در این ماجراها لایهی هدایت آمده وسط و این افراد را نجات داده است.
یک نفوذی حداقل ۷ لایه و عنصر حمایتی دارد!
در اینگونه جریانها یک لایه، لایهی حمایت است، بنابراین لایهی هدایت نباید حمایت کند، چون اینها لایهی حمایت دارند، لایههای حمایتی بسته به جایگاه، اهمیت، مأموریت، حساسیت مأموریت و سطح امنیتی، مأموریتشان فرق میکند.
یک نفوذی مهم با مأموریت مهم و حساس، حداقل هفت لایه یا هفت عنصر حمایتی دارد، یک لایهی هفتنفره حمایتی دارد. اردشیر ریپورتر در خاطراتش مینویسد: وقتی من بهعنوان مأمور MI6 جایگزین پدرم شدم، همیشه هاله و لایهای از حمایتها را در زندگیام احساس میکردم، اما کسی را نمیدیدم، هرجا به مشکل میخوردم، مشکلاتم رفع میشد، سالها بعد، فقط توانستم حامی مالی خود را بشناسم که هروقت پول میخواستم به طریقی به من پول میرساند و آن فرد دایی من بود، ولی بقیه را نشناختم!
مثال خیلی ملموسش داستان منافقین و خانه تیمیها در اوایل انقلاب بود، آن اوایل که یک خانه تیمی شناسایی میشد چون تجربه نبود به خانه تیمی حمله میشد، بعد معلوم شد که از خانههای اطراف کمین میزدند و بچهها را شهید میکردند. بعداً بچهها فهمیدند که اگر یک خانه تیمی را پیدا کردند باید خانه تیمیهای حامی آن خانه تیمی اصلی را هم شناسایی کنند. مثلاً بهار سال ۶۱ بههمراه «ضابطی» که نفر سوم یا چهارم سازمان منافقین حساب میشد چند خانه تیمی اطرافش را هم در تهرانپارس زدند و به دنبال آن سازمان منافقین در داخل کشور فلج شد.
در سطح بالاتر نفوذ هم همین است. شما اگر به یکی مشکوک شدی که نفوذی است، باید ببینی چهکسانی از این فرد حمایت میکنند؟ بهویژه در مقاطع خطر. ببینید آن موقع که فلان شخص در انفجار حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری زیر سؤال رفت، چه کسی نجاتش داد؟ مثلاً حداقل در دو مقطع آن مسئول جان فلان شخص را نجات داد، در حالیکه آن فرد باید اعدام میشد. یعنی با دادگاهی کردن این افراد و نهایتاً با اعدام اینها شبکه لو میرفت و کار تمام میشد، اما یک شبکهای فعال شد و اینها را نجات داد!
ما نمیگوییم آن آدمی که نجاتش داد حتماً نفوذی دشمن است، اما میگوییم آن مسئول را مدیریت کردند و او آن نفوذی را نجات داد، اصلاً پرونده را مخدوش کرد درحالی که باید میگذاشت پرونده مسیر خودش را پیش میرفت. بعد از این را ببینید که شبکه چه کار میکند؟ شبکه نفوذ دید اگر ربانی املشی بماند، کار تمام است و شبکه نابود میشود، بنابراین ربانی املشی را شهید کردند و یکی از خودشان جای شهید ربانی املشی را گرفت و پرونده تمام شد.
امام (ره) هم راهی جز مختومه اعلام کردن پرونده نداشت و الا پروندهای که باید موجب نجات انقلاب میشد، به شکست انقلاب منجر میشد. امام دید این پرونده به ضرر انقلاب تمام میشود و از طرفی جنگ است و لیبرالها از بین رفتهاند و جبهه انقلاب یکپارچه شده است و عرصههای مختلفی را مدیریت میکند، در چنین شرایطی یک جریانی بازی را بر هم میزند، به همین خاطر امام گفت پرونده ۸ شهریور مختومه است. اگر امام اصرار میکرد، نهتنها پرونده به نتیجه نمیرسید، بلکه این جریان حذفها را شروع میکرد و اختلاف در جبهه انقلاب عمیق میشد و ضرر آن بیشتر بود.
شبکه نفوذ همچون اسب تروا عمل میکند
این لایهی حمایت بود، در کنار این لایه، یک لایه هم لایهی عملیات است، حالا عملیات ممکن است از جنس نوع اول یعنی جاسوسی، یا از نوع دوم یعنی ترور و یا از نوع سوم یعنی استحاله باشد.
در بحث استحاله یک مأمور نفوذی بهراحتی کشف نمیشود. مأمور نفوذی ممکن است نفوذ کند و در سیستم رشد کند تا لیدر یک حزب شود، رشد کند و به پست وزارت برسد (با هدفهای مهمتر مثل قبضهی قدرت و ایجاد انحراف و اخلال و ناکارآمدسازی سیستم و…)، بعد همه کار میتواند انجام دهد.
میتواند از درون حاکمیت شبکه نفوذ را حمایت کند، آدمهای خود را بچیند و اصلاً عرصه را به دست بگیرد. در طول این سالها، شبکههای نفوذ در بدنهی حاکمیت شکل گرفته است، یک عده آگاهانه و یک عده ناآگاهانه دارند در این شبکه ایفای نقش میکنند. پس در این مرحله مأمور نفوذی باید در سیستم بماند تا تثبیت شود. مرحله اول فرایند نفوذ، هویتسازی است. یعنی یک شخص یا یک تفکر میخواهد نفوذ کند، اولین مرحلهاش هویتسازی یا همان همرنگشدن و استتار است.
برای فهم این نوع نفوذ «پولس» مثال خوبی است، «پولس» که میخواهد در مسیحیت نفوذ کند، اول مسیحی میشود، میگوید من از یهودیت بریدم و به حقانیت مسیح رسیدم. بهدنبال آن در مسیحیت رشد میکند و معارضین و مسیحیت حقیقی را قلع و قمع میکند که امروز شاهدیم دیگر مسیحیتی وجود ندارد، لذا مسیحیت صهیونیست نتیجهی آن حرکت است. دشمنترین دشمنان یهود چه کسی باید باشد؟ مسیحیت. اما عملاً اینطور نيست! مسیحیت صهیونیست یعنی اینکه دیگر مسیحیتی وجود ندارد، پشتش یهود است، پاپ و غیره همه بازی است، همه دست یهود است، بنابراین نوع سوم نفوذیها اینهایی هستند که میآیند آهسته آهسته از درون مثل اسب تروا عمل میکنند، تا انقلاب را مال خود کنند، حکومت را مال خود کنند.
مراحل کار یک نفوذی؛ از هویتسازی و تماس تا تثبیت موقعیت
یعنی انقلاب در درون انقلاب. انقلابهای مخملی و رنگی هم یکی از اصولش همین است. اصطلاح “پرندگان گردنچرخان” در انقلابهای رنگی همین است که میگوید کسانی باید بیایند انقلاب را رهبری کنند که از جنس خود آن حکومت هستند. شما نگاه کنید رهبران تمام انقلابهای رنگی و مخملی از مقامات همان رژیم سابق هستند. رئیسجمهور چک رهبر انقلاب مخملی چک میشود، نخستوزیر صربستان، نخستوزیر اوکراین، وزیر دادگستری گرجستان یا در ایران هم نخستوزیر دوران امام رهبر انقلاب رنگی یا مخملی میشوند.
بنابراین هویتسازی مهم است، یعنی این کسی که الان در رأس فروپاشی از درون قرار گرفته، ممکن است استحاله شده باشد. قبلاً آدم خوبی بوده ولی از آن مسیر اصلی انقلاب برگشته و آلوده به دنیا است. همهی انقلابها را نگاه کنید از این چیزها هست، در انقلاب روسیه، انقلاب چین، انقلاب فرانسه و… این یک قاعده است که «ابن خلدون» هم در مقدمه کتاب فلسفه تاریخ خود، در بحث چرخهی تمدنها میگوید این یک جبر تاریخی است، یک قاعده است، یک چرخه است.
تمدنها ظهور و سقوطشان اینطور است که بادیهنشینهای جنگجو که عادت به زندگی در شرایط سخت دارند دور هم جمع میشوند، قوی میشوند، حمله میکنند به شهرنشینان و تمدنی را سرنگون میکنند. چرا موفق میشوند؟ چون شهرنشینها عادت به زندگی در شرایط سخت ندارند، عافیتطلبند، اشرافی شدهاند. بادیهنشینهای پیروز، خود مستقر میشوند و تمدن تشکیل میدهند. بعد از سالها، اینها هم شهرنشین و عافیتطلب میشوند، طبقات به وجود میآید، اشرافیت به وجود میآید. در این سالها بادیهنشینهای دیگری جمع میشوند که نهایتاً اینها هم به یک قدرت عظیم تبدیل میشوند و حمله میکنند و شهرنشینها را سرنگون میکنند و این در تاریخ مرتب ادامه دارد.
پس هویتسازی اینگونه است. بعد از هویتسازی میشود تماس، یعنی این فرد که برای خودش یک هویت انقلابی درست کرده، میآید ارتباط میگیرد، وصل میشود و مرحله سوم مرحلهی تثبیت است، یعنی این که ارتباط گرفت و نفوذ کرد برای خودش موقعیتی کسب میکند.
دلیل اعدام نشدن عوامل اصلی فتنه ۸۸ : تثبیت موقعیت نفوذیها در نظام
این فرد که در جایگاهش تثبیت شد، رشد میکند و شما یکباره میبینید طرف وزیر شده و حزب و پایگاهی دارد، چطور میخواهید بگویید این فرد جاسوس است؟ سندی هم ندارید، این که کاری نکرده و حامیانی پیدا کرده، پایگاه اجتماعی پیدا کرده است. میگویید پرونده ۸شهریور ابهاماتی دارد، میگویند از این حرفها زیاد است! ضمن اینکه در طول این سالها کار کرده و اثر فرهنگیاش را هم روی جامعه گذاشته. جامعه هم حساسیتش را نسبت به این چیزها از دست داده است. لذا اتفاقاتی که سال ۸۸ افتاد، اگر اول انقلاب میافتاد عوامل اصلی فتنه اعدام میشدند، اما چرا الان اعدام نشدند؟ چون جامعه حساسیتش را از دست داده.
فرهنگسازی، نهادسازی و شبکهسازی؛ مراحل انقلاب مخملی
این صحنهسازیها افراد را فریب میدهد و اینها باورشان نمیشود که فلان فرد میتواند نفوذی باشد! برای اینکه آن شبکه نفوذ اثر خودش را گذاشته است. انقلابهای مخملی یک قاعدهای دارد. هر انقلاب و هر تغییر بنیادینی سه مرحله است: فرهنگسازی، نهادسازی، شبکهسازی.
در مرحله فرهنگسازی امثال سروش کار خودشان را کردهاند، اثرشان را گذاشتهاند، سبک زندگی اثر خودش را گذاشته، آلودگی مسئولین اثر خودش را گذاشته است. مسئولین را چهکسی آلوده کرده؟ سازمانیافته و غیرسازمانیافته. هم خودشان وسوسه شدند و هم شبکهای سازمانیافته اینها را آلوده کرده است. میفرماید: «الناس علی دین ملوکهم»، مردم جامعه هم اینها را دیدند، لذا جامعه حساسیتش را از دست داده است، این همان فرهنگسازی است، یعنی تغییر ذائقه جامعه.
افراط و تفریط ؛ بازی در پازل جریان نفوذ
شبکه نفوذ برای مأموریت خود دارای یک صبر استراتژیک است. امام راحل فرمودند دشمن گاهی ۲۰ سال، ۳۰ سال روی یک روشنفکر یا یک روحانی کار میکند که او را استحاله، جذب و نفوذ بدهد. حضرت آقا در مورد فتنه ۸۸ فرمودند خدا میداند چند سال دشمن روی این فتنه کار کرده، شاید ۲۰ سال! که سروش هم تأیید کرد و گفت که بالاخره زحمات ۲۰ ساله ما نتیجه داد. کدام زحمات؟ فرهنگ سازی.
پس در دوره تثبیت، این شبکه نفوذ موقعیتش استحکام پیدا کرده، یارگیری کرده، نهادسازی کرده، شبکهسازی کرده، از اینجا وارد میشویم به مأموریت نفوذیها. اولین مأموریت شبکه نفوذ تهیسازی از درون است، که تعبیر به استحاله میشود. استحاله و تهیسازی از درون.
فرانسوا توال نویسنده معروف کتاب ژئوپلیتیک شیعه هم بر این تأکید نکته میکند که شیعه را با تهیسازی از درون باید بزنیم. بر همین اساس شیعه انگلیسی مأموریتش تهیسازی شیعه از درون است، افراط و تفریطهایی که در شیعه دارد به وجود میآید، برای تهیسازی از درون است. تهیسازی یعنی اضافه کردن هرچیزی که از جنس دین و انقلاب نیست، چه جنبه افراطی و چه جنبه تفریطی داشته باشد.
آنهایی که امروز تفریط میکنند و حرف از اعتمادسازی، مذاکره، رابطه و تسلیم میزنند، همینها یک روز میگفتند لشکرکشی به اسرائیل! همینها که امروز میگویند در مقابل آمریکا باید کوتاه بیاییم، وقتی آمریکا به صدام حمله کرد، گفتند از صدام دفاع کنیم! وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد باز همینها گفتند باید از طالبان دفاع کنیم! هدف چه بود؟ هدف این بود که کشور را درگیر جنگی کنند که اجماع جهانی راحتتر علیهاش اتفاق میافتاد، تا نابودش کنند، که اینجا درایت و هوشمندی حضرت آقا مانع شد.
تهیسازی و ناکارآمدسازی نظام؛ مأموریت نفوذیها
بعد از تهیسازی، مأموریت دوم نفوذیها ناکارآمدسازی است. ما انقلاب کردیم و ادعاهایی داشتیم، اما در اثر افراط و تفریطها و تهیسازی که اتفاق افتاد انقلاب نتوانست به تمام اهداف خودش برسد، نتوانست تمام شعارهایش را محقق کند، که این یعنی ناکارآمدی. چه اتفاقی میافتد؟ بین مردم و نظام گسست ایجاد میشود؛ چرا که مردم نظام را ناکارآمد میبینند. لذا آنجاهایی که شما میبینید ناکارآمدی هست، ناکارآمدسازی هست، دم از ناکارآمدی میزنند، آنجا رد پای نفوذ را باید پیدا کرد.
وقتی مسئولی میگوید: “ما بهجز پخت آبگوشت بزباش و قورمهسبزی در هیچ تکنولوژی صنعتی نسبت به جهان برتری نداریم” باید رد پای نفوذ را پشت این حرف پیدا کرد. یا مسئول دیگری برای چندمین بار میگوید باید برای مدیریت صنایع از خارج مدیر وارد کنیم! اینگونه موضعگیریها میگوید که ما ناکارآمد هستیم. کسی که این حرف را میزند چه بسا خودش نفوذی نیست اما در شبکه نفوذ عمل میکند. تصویری که برای افکار عمومی درست میکند، تصویر ناکارآمدی است و اگر ناکارآمدی تثبیت و به باور مردم تبدیل شود، یعنی این نظام آمادهی فروپاشی و سقوط است.
از همین باب است که میفهمیم چرا بزرگان، زمانی که جامعه در خطر تفرقه قرار میگیرد کوتاه میآیند. دشمن هم این را فهمیده است و جاهایی که میخواهد رهبر جامعه دینی را کنار بزند، او را تهدید به تفرقه میکند. شما تاریخ اسلام را نگاه کنید. کجاها ائمه کوتاه آمدند؟ آن جاهایی که دیدند خطر تفرقه هست. امام راحل چرا میگوید پرونده ۸ شهریور مختومه؟ چون میبینید که آخر این راه تفرقه است. امیرالمؤمنین چرا خانهنشین میشود؟ چون میبیند تفرقه است. لذا حضرت میگوید هرکس دم از تفرقه زد او را بکشید حتی اگر من باشم، «ولو تحت عمامتی هذا».
شما را ارجاع میدهم به مقاله محمدرضا تاجیک با عنوان: «چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما». آنجا میگوید چند گسست اتفاق خواهد افتاد (شما بخوانید: باید بیفتد)، گسست بین مردم و حاکمیت، گسست بین نخبگان و حاکمیت، گسست بین نخبگان با نخبگان، گسست بین مردم با مردم، که مهمترینش گسست بین مردم و حاکمیت است! چه زمانی گسست اتفاق میافتد؟ زمانی که مردم احساس کنند این نظام ناکارآمد است، وقتی گسست اتفاق افتاد یعنی گام اول فروپاشی.
حتی اخبار پیدرپی که برخی افراد و رسانههای خاص! از اختلاسها منتشر میکنند هم بازی در این پازل است. مردم میبینند که همه میگویند فساد. پس یعنی این نظام فاسد است. دشمن هم همین را میخواهد. BBC را نگاه کن، VOA را نگاه کن همه این رسانههای معاند اختلافات را برجسته کرده و میگویند که همهی اینها فاسد هستند. لذا این میشود مقدمه فروپاشی.
نحوهی شناخت نفوذی : سوابق، روابط، مواضع
سرفصل چهارم، شاخصهای شناخت نفوذیها است و اینکه چگونه نفوذیها را بشناسیم؟ نحوهی شناخت نفوذی، سوابق افراد است. البته شاید سوابق شخصی بد بوده ولی توبه کرده، لذا شاخص دوم روابط افراد است و شاخص سوم مواضع افراد است. اگر هر سه اینها خراب بود، دیگر نمیتوانیم اغماض کنیم. متأسفانه الان با کسانی روبرو هستیم که سوابقشان خوب بوده، اما روابط امروزشان چی؟ مواضعشان چی؟ نمیشود اینها خراب باشد، بعد شما بگویید که انشاء الله گربه است.
حضرت آقا در لشکر ۱۰ بحث نفاق را باز کردند، فرمودند نفاق را چگونه بشناسیم؟ از همسویی با دشمن. وقتی کسی ۱بار، ۲بار، ۱۰بار، ۱۰۰بار حرف دشمن را تکرار میکند، هرچه میگوید دشمن کف میزند، یعنی مشکوک است. یا خودش نفوذی است یا تصمیمسازانش نفوذی هستند. باید رویش زوم کنیم. چرا این فرد گاف میدهد؟
کسی که مرتب گل به خودی میزند، دائماً دشمن برای او کف میزند، حرفهایش آب به آسیاب دشمن میریزد و هیچ کمکی به انقلاب نمیکند، مشکوک است ولو اینکه سابقهاش خوب باشد. ولو اینکه حتی روابطش هم امروز خوب باشد. مواضع مهمتر است. منتهی چرا باید سه تا را با هم دید؟ چون ممکن است مواضع از بیبصیرتی باشد، در اینصورت باید رفت سراغ تصمیمسازان و دور و بریهایش را دید. اما اگر هم مواضع، هم روابط و هم سوابق فردی خراب بود، این دیگر خودِ نفوذ است، دخالتِ تصمیمساز معنا ندارد. (منبع: http://tn.ai/961834)
شبکه نفوذ ، شبکه نفوذ ، شبکه نفوذ ، شبکه نفوذ ، شبکه نفوذ
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها: