سیمای خانوادگی جرج بوش (قسمت چهارم) ساموئل بوش
ساموئل بوش و دولت ویلسون
اولین چهره سرشناس خاندان بوش، فردی بهنام ساموئل بوش است که در اواخر سده نوزدهم و نیمه اوّل سده بیستم میلادی میزیست. درباره نسلهای قبلی خاندان بوش، بجز چند نام، اطلاعی در دست نداریم و لذا بهناچار باید ساموئل بوش را بهعنوان بنیانگذار این خاندان معرفی کنیم. (۱) ساموئل بوش عمری دراز داشت و در سال ۱۹۴۸ میلادی در ۸۴ سالگی درگذشت.
شهرت و اقتدار خاندان بوش از زمان جنگ اوّل جهانی و دوران ریاستجمهوری وودرو ویلسون و با ساموئل بوش آغاز میشود. ساموئل بوش با شبکهای از زرسالاران والاستریت (۲) مرتبط بود که در انتخابات سال ۱۹۱۲ با سرمایهگذاری بر روی ویلسون، نامزد حزب دمکرات، او را در مقام بیست و هشتمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا (۱۹۱۳-۱۹۲۱) جای دادند.
وودرو ویلسون، بیست و هشتمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا
در پیرامون ویلسون کانون قدرتمندی از سوداگران یهودی و شرکای ایشان گرد آمده بودند که در آن زمان بهعنوان متنفذترین شبکه دسیسهگر مالی- سیاسی ایالات متحده شناخته میشدند. از اعضای یهودی سرشناس این کانون باید به برنارد باروخ، هنری مورگنتو، سیمون بامبرگر، استفن وایز و لوئیس براندیس اشاره کرد.
مورگنتو در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۱۲ ریاست کمیته مالی حزب دمکرات را بهدست داشت و پس از صعود ویلسون بهعنوان سفیر ایالات متحده آمریکا در عثمانی منصوب شد. سالهای مأموریت مورگنتو مقارن با حوادث مرموز و دسیسهگرانهای است که به مشارکت عثمانی در جنگ اوّل جهانی و فروپاشی نهایی این دولت پهناور و اشغال فلسطین بهوسیله یهودیان زرسالار انجامید. ویلسون و حلقه یاران او، از جمله مورگنتو، در این حوادث نقشی مؤثر ایفا نمودند.
سیمون بامبرگر نیز از یاران نزدیک و مشاوران ویلسون بود که پس از پیروزی ویلسون بهعنوان استاندار اوتاوا منصوب شد. استفن وایز حاخام سرشناس و رئیس سازمان جهانی صهیونیسم بود که در صعود ویلسون سهمی بزرگ داشت. زرسالار یهودی سرشناس دیگر لوئیس براندیس است که ویلسون او را در مقام قاضی کل ایالات متحده جای داد. براندیز اولین یهودی است که در ایالات متحده آمریکا به این مقام رسید.
قاضی لوئیس براندیس
برنارد باروخ به یک خانواده یهودی مهاجر از آلمان تعلق داشت. او در زمان انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۱۲ یکی از سرشناسترین و ثروتمندترین دلالان والاستریت بود؛ رابطه نزدیک شخصی و کاری با خانواده هریمن داشت و مؤسسه باروخ در امور بورسبازی سهام کمپانیهای هریمن فعال بود. باروخ از حامیان مالی اصلی حزب دمکرات بهشمار میرفت و در کنار سایر یهودیان زرسالار ایالات متحده در صعود ویلسون سهمی بزرگ داشت.
در سالهای پسین، باروخ و کلنل هاوس مشاوران اصلی ویلسون و گردانندگان واقعی دولت ایالات متحده بودند. پس از پایان جنگ اوّل جهانی، برنارد باروخ ریاست کمیتهای را بهدست داشت که غرامت سنگین ۱۲ میلیارد دلاری را بر آلمان تحمیل کرد. محدودیتهای سخت اقتصادیِ تحمیل شده بر جمهوریِ نوپای آلمان بهوسیله دولت ویلسون و برنارد باروخ و زرسالاران والاستریت از جمله عوامل اصلی است که زمینه را برای ظهور هیتلر و جنگ دوّم جهانی فراهم ساخت.
تصویر برنارد باروخ بر روی جلد یک کتاب و مجله تایم
برخی مورخین، کلنل ادوارد مندل هاوس را قدرتمندترین مرد ایالات متحده از سال ۱۹۱۲ تا دهه ۱۹۲۰ میدانند. کلنل هاوس پسر توماس هاوس، کارگزار خاندان زرسالار روچیلد در سالهای جنگ داخلی آمریکا، است. او در سال ۱۹۱۲ ریاست ستاد انتخاباتی ویلسون را بهدست داشت و در همین زمان کتابی منتشر کرد با نام فیلیپ درو: مدیر. این رُمان سرگذشت مردی است بهنام فیلیپ درو که اداره ایالات متحده را بهدست میگیرد و با اقتدار و استبداد، در مقام “دیکتاتور مصلح“، تحولاتی بزرگ پدید میسازد.
بسیاری از اقداماتی که در دوران ریاستجمهوری ویلسون صورت گرفت، تحقق طرحهای کلنل هاوس در این کتاب بود. از جمله این طرحها، تأسیس سازمان ملل متحد است که در آن زمان “مجمع ملل” نام داشت. انگاره نظم نوین جهانی، که در سیاست خارجی ایالات متحده از زمان ویلسون مطرح شد، نیز در واقع تحقق آرمانی بود که کلنل هاوس در کتاب خود مطرح ساخته بود.
کلنل ادوارد مندل هاوس
این کانون با همتایان انگلیسی و فرانسوی خود رابطه نزدیک داشت و همین نفوذ را در دولت لوید جرج در انگلستان و دولت ژرژ کلمانسو در فرانسه اعمال میکرد. در آن سالها، استفن وایز در کنار مارکوس ساموئل و هربرت ساموئل و سیمون مارکس و اسرائیل سیف و برادران اسحاق (روفوس و گادفری اسحاق) بهعنوان رهبران طراز اوّل صهیونیسم شناخته میشدند و این شبکه تمامی تحرکات حییم وایزمن، رئیسجمهور بعدی دولت [جعلی] اسرائیل، و سازمان جهانی صهیونیستها را هدایت میکرد.
پیوند ویلسون با زرسالاران یهودی ایالات متحده تا بدان حد گسترده و عمیق بود که برخی نویسندگان آمریکایی او را یهودیالاصل و از تبار یک آلمانی مارانو (یهودی مخفی) بهنام ویهلسون میدانند.
کتاب فیلیپ درو: مدیر نوشته کلنل ادوارد مندل هاوس
ساموئل بوش و سوداگری مرگ
در سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۷ جنگ اوّل جهانی با شدت تمام جریان داشت ولی هنوز دولت ایالات متحده آمریکا بهطور رسمی بیطرف شناخته میشد. معهذا، در این سالها زرسالاران والاستریت در پیوند با کمپانیهای تسلیحاتی بریتانیا در تحولات جنگ بهشدت ذینفع بودند. آنان از نظامیگری و فروش اسلحه سودهای کلان میبردند و همینان بودند که سرانجام دولت آمریکا را بهسود جبههی بریتانیا و فرانسه وارد جنگ کردند.
در آن سالها، جان پیرپونت مورگان، زرسالار نامدار آمریکایی، بهعنوان بزرگترین واسطه مالی و سیاسی بریتانیا در آمریکا شناخته میشد و بههمراه شرکا و دوستان خویش خط اتحاد آمریکا و بریتانیا را پیش میبرد. در این زمان بانک مورگان نماینده رسمی مالی دولت بریتانیا در ایالات متحده بهشمار میرفت. دو مشاور عالیرتبه و متنفذ ویلسون، کلنل ادوارد هاوس و برنارد باروخ، با این کانون دسیسهگر مالی پیوند نزدیک داشتند و عملیات مالی مشکوک و سوداگرانهای را سامان میدادند.
جان پیرپونت مورگان ؛ زرسالار نامدار آمریکایی
در کوران حوادث جنگ، دو متولّی “فرقه جمجمه و استخوان“، یعنی آورل هریمن و پرسی راکفلر، در صفوف بورسبازان و دسیسهگران مالی- سیاسی ایالات متحده آمریکا جایگاهی برجسته داشتند. پرسی راکفلر، پسر ویلیام راکفلر و برادرزاده جان راکفلر، تحصیلات خود را در دانشگاه ییل به پایان برده و در سال ۱۹۱۰ به عضویت فرقه درآمده بود. اعضای خاندان راکفلر در مشارکت با کمپانیهای کوهن- لوئب و مورگان اداره دو غول بزرگ نفتی و مالی ایالات متحده را بهدست داشتند: استاندارد اویل و نشنال سیتیبانک. کوهن- لوئب مؤسسه عظیم مالی بود که بهوسیله سه زرسالار نامدار یهودی، اتو کاهن و یاکوب شیف و فلیکس واربورگ، اداره میشد. هریمنها در مشارکت با این شبکه قرار داشتند و عملیات آنها در عرصه راهآهن در پیوند با مورگانها و راکفلرها و مجتمع کوهن- لوئب صورت میگرفت.
با شروع جنگ جهانی در سال ۱۹۱۴، برنامهریزی و هدایت صنایع نظامی ایالات متحده را نهادی بهنام “اداره صنایع نظامی” (۳) بهدست گرفت که برنارد باروخ ریاست آن را بهدست داشت. باروخ مأموریت تجدید سازمان صنایع وابسته به ارتش آمریکا را به نشنال سیتی بانک محول کرد. در این زمان پرسی راکفلر اداره کمپانی رمینگتون را بهدست گرفت و یکی از کارگزاران خود بهنام ساموئل پریور را در مقام رئیس هیئت مدیره این کمپانی منصوب کرد. در آن دوران، رمینگتون بزرگترین کمپانی تسلیحاتی آمریکا بهشمار میرفت.
در سال ۱۹۱۷ ایالات متحده رسماً وارد جنگ شد و باروخ در بهار ۱۹۱۸ ساموئل بوش را بهعنوان رئیس بخش تدارکات، سلاحهای سبک و مهمات در اداره صنایع نظامی آمریکا منصوب کرد. پرسکات بوش، پسر ساموئل، نیز بهدلیل دوستی با آورل هریمن و پرسی راکفلر، در مقام رابط میان دولت و کمپانی رمینگتون و سایر کمپانیهای تسلیحاتی ایالات متحده جای گرفت.
بدینسان، ساموئل بوش و پسرش در مواضعی مهم و سودآور استقرار یافتند. این جایگاه و ارتباطات سطح عالی و استوار با زرسالاران والاستریت، پایههای انباشت ثروتی عظیم را فراهم ساخت که بعدها پسر و نوه پرسکات بوش را در رأس دولت ایالات متحده آمریکا جای داد.
ساموئل بوش
متأسفانه، بیشتر اسناد و مکاتبات دولتی مربوط به معاملات تسلیحاتی برنارد باروخ و ساموئل بوش در سالهای جنگ اوّل جهانی به بهانهی کمبود قفسه! در آرشیوهای ایالات متحده معدوم شده است. این همان بهانهای است که در رابطه با انهدام اسناد بایگانی آژانس مرکزی ایالات متحده (سیا) درباره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران نیز عنوان میشود. (۴) و این در حالی است که امروزه شناخت جزئیات معاملات و روابط نیای خاندان بوش از اهمیت فوقالعاده برخوردار است، زیرا میتواند ریشههای مناسبات دیرینی را عیان سازد که در اوایل هزاره سوم میلادی بار دیگر بشریت را با دور جدیدی از نظامیگری و جنگافروزیِ لجامگسیخته مواجه ساخته است.
معهذا، اسناد بهجای مانده برای ترسیم چارچوب و کلیات روابط ساموئل بوش با زرسالاران نیویورک و لندن کفایت میکند. این اسناد نشان میدهد که بوش گزارشهای خود را به برنارد باروخ و کلارن دیلون، زرسالار نامدار والاستریت، تقدیم میکرد و این کانون به سوداگریهایِ مشکوک اسلحه اشتغال داشت.
کمپانی رمینگتون مسلسل و تفنگ و سلاحهای سبک و کمری اتوماتیک تولید میکرد و در طی سالهای جنگ میلیونها تفنگ به روسیه تزاری فروخت. بیش از نیمی از کل تسلیحاتی را که متحدین انگلیس و آمریکا در جنگ جهانی اوّل مصرف کردند و ۶۹ درصد تفنگهایی را که ایالات متحده در دوران جنگ مورد استفاده قرار داد کمپانی رمینگتون تأمین میکرد.
تحرکات برنارد باروخ و دستیاران او، از جمله ساموئل بوش، در سالهای جنگ جهانی اوّل چنان غیراخلاقی بود که بعدها، در سال ۱۹۳۴، کمیته تخصصی سنای آمریکا، به ریاست جرالد نی (۵) از اقدامات این شبکه با عنوان “تجارت مرگ” یاد کرد و از سودهای کلانی سخن گفت که از طریق بندوبستهای نامشروع نظامی به چنگ آوردند. سناتور نی در گزارش خود بهشدت به این شبکه، و بهویژه به کمپانی آمریکایی رمینگتون و کمپانی انگلیسی ویکرز- آرمسترانگ، حمله کرد و کارگزاران و دلالان این دو کمپانی را مسبب بروز جنگ در بسیاری از کشورها و تغذیه تسلیحاتی طرفین محارب دانست.
ویکرز نیز متعلق به همان کانونی بود که برنارد باروخ و ساموئل بوش کارگزاران آن بهشمار میرفتند. این مجتمع عظیم تسلیحاتی در اواخر سده نوزدهم بهوسیله دو زرسالار نامدار یهودی، سِر ارنست کاسل و لرد ناتانیل روچیلد، بنیان نهاده شد و در طول سده بیستم میلادی نقشی بزرگ و مرموز در بسیاری از عملیات جنگافروزانه و نظامیگرایانه در سراسر جهان ایفا نمود. مورخین ویکرز را، در کنار رمینگتون، بهعنوان زرادخانه اصلی متفقین در دوران جنگ اوّل جهانی میشناسند.
سرشناسترین کارگزار کمپانیهای ویکرز و رمینگتون در اوایل سده بیستم میلادی، یک سوداگر مرموز یهودی بهنام سِر باسیل زاهاروف (Basil Zaharoff) بود که بهعنوان بزرگترین دلال اسلحه زمان خود شهرت افسانهای یافته است. زاهاروف در سال ۱۹۱۸ عنوان شهسواری امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد و، بهنوشته آمریکانا، دوست صمیمی برخی از دولتمردان غرب مانند دیوید لوید جرج (نخستوزیر بریتانیا)، ژرژ کلمانسو (نخستوزیر فرانسه)، آریستید بریان (نخستوزیر و وزیرخارجه فرانسه) و ونیزلوس (نخستوزیر یونان) بود. (۶)
باسیل زاهاروف ؛ سوداگر مرموز یهودی
تمامی این افراد، که متنفذترین چهرههای دوران جنگ اوّل بهشمار میروند، به گرایشهای صهیونیستی و پیوندهای مشکوک با سوداگران بزرگ مالی و تسلیحاتی شهرت فراوان دارند. از اقدامات مرموز این شبکه “سوداگر مرگ” باید به فروش رزمناو ۲۳۰۰۰ تنی رشادیه به دولت ترکان جوان در عثمانی به مبلغ ۵/۲ میلیون پوند استرلینگ اشاره کرد؛ دولتی که در زمان جنگ در جبهه متخاصم با بریتانیا و فرانسه و ایالات متحده آمریکا جای داشت!
ادامه دارد…
نویسنده: عبدالله شهبازی
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
۱. در تبارنامه خاندان بوش، نیای پدری ساموئل بوش تنها تا پدربزرگ او بهنام اوبادیا (عبیدیه؟) بوش مندرج است كه در نیمه اوّل سده نوزدهم میلادی میزیست. همانگونه كه در بخش اوّل این بررسی (ایران معاصر، شماره اوّل) مطرح كردیم، در آمریكای سده هیجدهم نام بوش به برخی از یهودیان فعال در پیمانكاری نظامی و فعالیتهای ماسونی اختصاص داشت. عجیب است كه در تبارنامه جرج بوش هیچ تلاشی برای یافتن اسامی اسلاف اوبادیا بوش صورت نگرفته در حالیكه تبار مادر ساموئل بوش، كه به خاندان فای (Fay) تعلق داشت، تا سده نهم میلادی پیگیری شده و به شاهان آنژو و در نهایت به دوكهای بوهم وصل شده است. بنگرید به:
http://www.svu2000.org/genealogy/George_W.pdf
۲. والاستریت نام خیابانی است در شهر نیویورك كه از برادوی تا رود شرقی امتداد دارد. در زمانی كه شهر نیویورك بهوسیله كمپانی هند غربی هلند در اراضی قبایل ایروكوئی ایجاد شد، در این مكان حصار قلعه هلندیها قرار داشت و به این دلیل خیابان فوق “والاستریت” (خیابان حصار یا دیوار) نامیده میشود. در جنوب غربی این خیابان بازار بورس نیویورك واقع است و در جنوب شرقی آن ساختمان مجتمع مالی مورگان. ساختمان سابق خزانهداری، كه اكنون به موزه تبدیل شده، نیز در این خیابان است. والاستریت محل استقرار دفاتر بزرگترین صرافیهای ایالات متحده آمریكا و جهان است و به این دلیل نام فوق به معنی مركز مالی ایالات متحده آمریكا بهكار میرود.
۳. War Industries Board
۴. بنگرید به: عبدالله شهبازی، نظریه توطئه، صعود سلطنت پهلوی و تاریخنگاری جدید در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۷، صص ۲۳-۲۵.
۵. Gerald Nye (1892-1971)
سناتور جمهوریخواه از ایالت داكوتای شمالی. در سالهای ۱۹۳۴-۱۹۳۶ ریاست كمیته سنا برای بررسی فعالیت صنایع تسلیحاتی در دوران جنگ اوّل جهانی را بهدست داشت.
۶. Americana, 1975, vol. 29 , p. 740.
ساموئل بوش
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
رزمناو رشیدیه به عثمانی تحویل داده نشد، بعد از اتمام ساخت دو رزمناو که عثمانی به انگلیس سفارش داده بود، انگلیس به بهانه شرایط جنگی که قبل از شروع جنگ جهانی اول حاکم بود، با تلاش چرچیل از تحویل دو رزم ناو امتناع کرد و آنها را علیه عثمانی ها به کار گرفت
یکی از عوامل اصلی در تحریک مردم و دولت عثمانی به ورود به جنگ جهانی اول ماجرای دو رزمناو خریداری شده از انگلستان بود. ماهها قبل و پیش از بحرانی شدن اوضاع اروپا دولت عثمانی سفارش دو رزمناو جنگی را به کارخانههای کشتیسازی انگلستان داده بود. بهدلیل شرایط نابسامان مالی دولت، با تشکیل صندوقهای اعانه ملی صدها هزار نفر از مردم از فقرا تا ثروتمندان در تهیه خرید این دو رزمناو سهیم شده بودند. این دو رزمناو که قرار بود به نامهای سلطان عثمان و رشادیه وارد نیروی دریایی عثمانی شوند در سال ۱۹۱۴ آماده تحویل به دولت عثمانی شدند. ملوانان تُرک برای آموزش و آوردن این دو کشتی به انگلستان رفتند و طبق برنامه قبلی در ماه اوت ۱۹۱۴ رزمناو سلطان عثمان آماده حرکت بهسوی عثمانی بود و قرار بود رشادیه هم چند هفته بعد عازم شود اما بهطور کاملاً ناگهانی وینستون چرچیل که آن روزها وزیر دریاداری انگلستان بود دستور مصادره این دو رزم ناو را به بهانه خطر برای امنیت انگلستان مصادره کرد.
…
البته این اتفاق تغییری در اصل ماجرا و استدلال مقاله ایجاد نمیکند.