سلسله مقالات یهودیان و حیات اقتصادی مدرن (قسمت نوزدهم) حیات اقتصادی یهودیان
مسأله
تصمیم به برخورد با مسألهای این چنین در عرصهی کاری با ویژگیهای علمی، به آسانی حاصل نیامد و ثمرهی کوششهای زیادی بود. چون این اواخر رسم بوده است که روانشناسی ملل بازیچهی دست آدمهای متفنن قرار گیرد و برخی آدمهای وقیح و بیادب، بررسی نبوغ یهودیان را دستمایهی بازیهای سیاسی قرار دادهاند و غرایز زشت و کثیف آنها مایهی آزار کسانی بوده است که در این عصر سخت و دشوار با هر زحمتی که بوده توانستهاند فقدان تعصب و ذوق و سلیقهی ارزنده را کماکان حفظ کنند. کشمکشهای غیر موجه بر سر دستهبندیهای رایج در روانشناسی نژادی، تا همینجا به این نتیجهگیری منتج شده که دستیابی به نتایج علمی در این عرصهی مطالعاتی غیرممکن است. کافی است کتابهای ف. هرتز (F. Hertz) ژان فینو (Jean Finot) و دیگران را مطالعه کرد تا به این نتیجه رسید که حتی کوشش برای یافتن ویژگیهای مشترک روانی میان هر تجمعی از انسانها غیرممکن است و آنچه فرانسویان روحیهی جمعی میخوانند، افسانهای بیش نیست و در واقع، چیزی به اسم فرانسوی وجود ندارد و به همین سیاق، چیزی به اسم یهودی هم وجود خارجی ندارد، ولی در عمل، آدمهایی را میبینیم با ویژگیهای مشخص. کتابی میخوانیم یا به تصویری برمیخوریم و تنها حرفی که به زبانمان میآید این است که این اثر یا آن فرد چقدر آلمانی است؟ یا چقدر فرانسوی است؟
آیا این فقط ثمرهی تخیل ما است؟
نه اصلاً چنین نیست. اگر برای لحظهای به رویدادهای تاریخ بشریت بیندیشید، ناگزیر خواهیم بود که به هر صورت فرضیهای در مورد روحیهی جمعی پدید آوریم تا بتوانیم مثلاً وقتی از مذهب یهودی حرف میزنیم، آن را به مردم یهود پیوند دهیم که با توسل به نبوغ خود این مذهب را پدید آوردند. یا وقتی میگوییم که یهودیان بر توسعهی اقتصادی معاصر نفوذ داشتند، مسلماً میتوانیم نتیجه بگیریم که حتماً حال و هوای یهودی بر آن حاکم بود که چنین نظریهای را مطرح کرده است. در غیر اینصورت، میتوان گفت که اگر اسکیموها هم جای یهودیان را گرفته بودند، روند توسعهی اقتصادی اروپای غربی به همین صورتی رخ میداد که در سدههای گذشته پیش آمد یا شاید حتی میمونها هم میتوانستند این نقش را بازی کنند!
این توسل به برهان خلف نشان میدهد که بنابراین باید ویژگی خاص روحیهی یهودی وجود داشته باشد، اما کار ما در اینجا این است که از زاویهی دیگری به این مسأله بنگریم. در وهلهی اول، اجازه دهید تا به شرایط عینی آمادگی یهودیان برای سرمایهداری مدرن، نگاهی اجمالی بیندازیم. در وهلهی اول، همانطور که دیدهایم، با موضوع پراکندگی یهودیان در سطحی گسترده روبهرو هستیم، اما بدون توسل به عوامل عینی مؤثر در این پراکندگی نمیتوان نقش آن را به نحو احسن درک کرد. در اینجا یک نکتهی مهم و مسلّم وجود دارد. پراکندگی مردم به خودی خود، الزاماً پیآمدهای اقتصادی یا فرهنگی به بار نمیآورد. حتی در خیلی از موارد، این پراکندگی میتواند به جذب مردم پراکنده شده در میان سایر ملل و قوام و در نهایت، محو کامل آنها به عنوان یک قوم مشخص منتهی شود.
این ادعا درست مطرح شده که یهودیان بهخاطر همین پراکندگی بود که توانستند در نقش میانجی و واسطه ظاهر شوند. این مسلّم است، ولی آیا همین عامل نبود که سبب شد تا آنها مذاکرهکنندگان و مشاوران ویژهی شاهزادگان شوند و همانطور که میدانیم اینها از قدیمالایام مشاغلی بودند که سکوی پرتاب بهسوی مقامهای عالیتر میشدند. آیا غیر از این است که شرایط لازم برای کسب مقاماتی از این دست، در یهودیان بهطور غریزی وجود داشت؟
تا به اینجا پذیرفتهایم که پراکندگی یهودیان در موفقیت آنها در امر تجارت و اعتبارات بینالمللی نقش بهسزایی داشته است، ولی آیا زیربنای مسلّم این موفقیت، جز این واقعیت بود که یهودیان هر کجا که بودند، پیوندهای میان خود را محکم و استوار نگاه میداشتند؟ اگر آنها نیز همتای بسیاری نژادهای پراکندهی دیگر، پیوندهای میان خود را حفظ نمیکردند، چه پیش میآمد؟
و سرانجام اینکه، نباید فراموش شود که یهودیان در میان مردمی میزیستند که آنقدر عاقل و بالغ بودند که اصول و مبانی سرمایهداری را بپذیرند، ولی حتی با توجه به همهی اینها و علیرغم آنکه نفوذ یهودیان در هلند، انگلیس، آلمان و امپراتوری اتریش – مجارستان، بهمراتب بیش از نفوذ آنها در میان اسپانیاییها، ایتالیاییها، یونانیان و اعراب بود که کماکان هم قوت خود را حفظ کرده است، اما این نفوذ تا حد زیادی ناشی از تضادی بود که میان آنها و کشورهای میزبانشان وجود داشت. چون ظاهراً چنین به نظر میآید که مردمی که یهودیان در میان آنها میزیستند، در عرصهی تجارت و معاملات بازرگانی، هرچه کندذهنتر، سرسختتر و غافلتر بودند، تأثیر یهودیان بر حیات اقتصادی آنها، عمیقتر و کارسازتر بوده است. آیا این را میتوان به جز اینکه به حساب ویژگیهای خاص یهودیان گذاشت، به حساب دیگری گذاشت؟
منشأ عدم تشابه ذاتی و نظری آنها با میزبانانشان هرچه بوده باشد، نکتهی مهم و اصلی این است که غریبگی یهودیان نسبت به میزبانان، بر حیات اقتصادی آنها تأثیر مستمری بر جا نهاده است. یکبار دیگر تأکید میکنم که درک این موضوع بدون قبول برخی ویژگیهای خاص یهودیان امکانپذیر نیست، اما اینکه قومی یا قبیلهای مورد نفرت و آزار باشد، آنقدر دلیل کافی فراهم نمیکند که انگیزههای کافی برای تشدید فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی ایشان پدید آورد. برعکس، در خیلی از موارد، این دست فشارهای توهینآمیز و آزارهای مستمر، هرگونه روحیه و انگیزهای را از بین برده است. فقط در مواردی که افراد واجد کیفیات ویژهای بودهاند، این شرایط طاقتفرسا و دشوار منابع عظیمی برای انرژی بودهاند و انگیزههای فراوانی برای بقا و موفقیت در آنها ایجاد کردهاند.
دوباره تکرار میکنم که باید به وضعیت شهروندیِ نصفه و نیمهی یهودیان توجه شود. آیا همین استدلالی که در بالا به آن اشاره شد، در اینجا هم مصداق ندارد؟ موضوع آنقدر واضح است که باید آن را از بدیهیات بهحساب آورد. یهودیان در هیچکجا از مزایا و فواید شهروندی که دیگر شهروندان داشتند بهرهمند نبودند، ولی با همهی این احوال، باز هم از بقیهی جماعتی که در میانشان میزیستند، بهتر و بیشتر پول درمیآوردند. در اینباره فقط میتوانم یک توضیح عرضه کنم؛ وجود ویژگیهای خاص در میان یهودیان.
از سوی دیگر، موقعیت حقوقی یهودیان در اعصار مختلف و در کشورهای گوناگون نیز یکسان نبوده است. آنها در برخی کشورها مجاز بودند مشاغل مشخصی داشته باشند. در بعضی کشورهای دیگر، درهای همان مشاغل هم بر روی آنها بسته بود. در عین حال، در کشورهایی دیگر، از جمله در انگلیس، موقعیت آنها از این نظر، کم و بیش مشابه موقعیت دیگر ساکنان انگلیس بود، ولی با این همه، یهودیان تقریباً در هر کجا که بودند، به حرفههای خاصی رو میآوردند. آنها در انگلیس و آمریکا نقش تجاری خود را با دست زدن به حرفهی مغازهداری آغاز کردند. آیا این امر هیچ ارتباطی به آن ویژگیهای خاص یهودیان نداشت؟ من معتقدم که داشت.
و در مورد ثروت یهودیان باید گفت که همین نکته به نوبهی خود نمیتواند دلیلی بر دستآوردهای عظیم آنها در عرصهی فعالیتهای اقتصادی باشد. کسی که پول هنگفتی در اختیار دارد، باید ویژگیهای هوشمندانهی خاصی هم داشته باشد تا بتواند این پول را به بهترین وجهی در تعبیر سرمایهدارانهی آن به کار اندازد. طبعاً چنین ادعایی نیاز به دلیل و مدرک ندارد.
بنابراین، ویژگیهای خاص یهودیان باید موجود میبود، فقط میماند مشخص کنیم که این ویژگیها کدام هستند.
اولین برداشت ما از یهودی بهعنوان یک نمونهی نوعی، ارتباط او با دین یهود است، ولی پیش از برداشتن گام بعدی میخواهم این فرض را مطرح کنم که از یکسو باید گروهی را که زیر لوای دین یهود جمع میشوند، محدود و از سوی دیگر باید آن را وسعت داد. حوزهی محدودیت من از زمان اخراج یهودیان از اسپانیا و پرتغال یا به عبارت دیگر، از اواخر قرون وسطا تاکنون را شامل میشود. در حوزهی وسعت میدان نیز تمامی یهودیان و اعقاب آنها را در برمیگیرد و حتی شامل کسانی خواهد شد که به گفتهی خود دین یهود را ترک گفتهاند.
افزون بر آن، مایلم به بحثهایی اشاره کنم که علیه وجود ویژگیهای خاصی میان یهودیان مطرح میشود.
۱. خاطرنشان شده است که یهودیان ساکن در اروپای غربی و آمریکا توانستهاند خود را به خوبی در میان مردمی که پذیرای ایشان بودهاند، جا بیندازند و با آنها همرنگ و همسان شوند. این نکته غیر قابل انکار است و حتی اگر ویژگیهای صرفاً یهودی آنها چون روز روشن باشد نیز خللی در آن وارد نمیآورد. آیا در هم آمیختن گروههای اجتماعی غیر ممکن است؟ شخصی میتواند آلمانی باشد، تمامی ویژگیهای هر فر آلمانی را نیز دارا باشد، ولی در عین حال، عضوی از پرولتاریای بین المللی هم به حساب آید. نمونهی دیگری را مثال میزنم. آیا سوییسیهای آلمانی الاصل، در آن واحد هم آلمانی و هم سوییسی نیستند؟
۲. گفته میشود که یهودیان در دوران سرگردانی و آوارگی، به مفهوم رایج و پذیرفته شدهی کلمه، ملت یا قوم نبودند چون جامعهای که از لحاظ سیاسی، فرهنگی یا زبانی یک پارچه باشد تشکیل نمیدادند. پاسخ مستدل به این ایراد این است که ویژگیهای دیگری هم هست که باید در نظر گرفته شود؛ از جمله میتوان به منشأی مشترک اشاره کرد، اما بهطور کلی، باید گفت که تعریف قوم یا ملت را نمیتوان خیلی محدود کرد.
۳. خیلیها به تفاوتهای موجود میان خود یهودیان اشاره کردهاند. گفته شده است که یهودیان چند دستهاند و جامعهی همگنی به حساب نمیآیند و یک گروه آنها با گروه دیگر، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. یهودیان غربی با یهودیان شرقی، سفاردیها (Sephardim) با اشکنازیها (Ashkenazim)، یهودیان متعصب با یهودیان لیبرال مسلک و یهودیان غیر متعصب با یهودیان متعصب تفاوت دارند. در این هم تردیدی نیست و جای تکذیب ندارد، ولی حتی این هم به خودی خود منکر احتمال وجود ویژگیهای خاصّ یهودیان نیست. آیا نمیتوان چرخهای کوچکی را در میان چرخ بزرگ تری تصور کرد که همراه آن میچرخد؟ آیا نمیتوان تصور کرد که گروه بزرگی شامل گروههای کوچکتر یا شانه به شانهی آنها وجود داشته باشد؟ برای مثال میتوان به گروههای متعددی اشاره کرد که هر فرد انگلیسی میتواند به آنها تعلق داشته باشد. او میتواند کاتولیک یا پروتستان، کشاورز یا استاد دانشگاه، شمالی یا جنوبی و دهها چیز دیگر باشد، ولی در عین حال و علی رغم همهی آنها، باز هم انگلیسی است. او میتواند به محفلی در دل محافل دیگر تعلق داشته باشد، میتواند ویژگیهای خاص را که ذاتی تمام افراد درون آن محفل است دارا باشد، ولی در عین حال ویژگیهای خاص یهودی خود را هم حفظ کند.
سرانجام اینکه، باید به صراحت به این نکته اشاره کنم که در این جا به هیچ وجه قصد آن ندارم که تمامی ویژگیهای خاصّ یهودیان را فهرست کنم. هدف من فقط اشاره به آنهایی است که به زندگی اقتصادی مربوط میشوند. افزون بر آن، سعی خواهم کرد که در دام کلیشههای قدیمی چون «یهودیها فقط فکر تجاری دارند» یا «یهودیها اهل چک و چانهاند» و نظایر آنها، گرفتار نیایم. به این کاری ندارم که برخی از یهودیان فقط به فکر سودسازی هستند و نمیخواهم براساس این نمونه برداری محدود، چنین عملکردی را ویژگی یک گروه اجتماعی بزرگ قلمداد کنم. میل و عطش به سود کردن، یک احساس انسانی است و در این تردیدی وجود ندارد. در واقع، بهتر آن خواهد بود که تمامی تجزیه و تحلیلهای موجود از روحیهی یهودی را مادام که به حیات اقتصادی آنها مربوط میشود، کنار نَهَم و برای این کار دلایل خوبی هم دارم. اولین دلیل این است که هیچ وقت به صراحت و با استدلالهای معین نشان داده نشده است که یهودیان برای چه کاری بهتر از بقیه هستند. اگر گفته شود که آنها برای تجارت آزاد مناسبند، باید گفت که تجارت آزاد عبارت بسیار کلی و مبهمی است و میتواند در مورد هر شخص یا گروهی به کار رود. بنابراین، در یک فصل کامل کوشیدم تا نشان دهم که یهودیان در چه مجموعهای از فعالیتهای اقتصادی خوب جا میافتند و مناسبترین افراد هستند. دلیل دوم اینکه، صرف توضیح این یا آن، با اثبات این یا آن نظریه تفاوت دارد. اگر بخواهم ثابت کنم که فردی واجد تمام ویژگیهای لازم برای فعالیت در بازار سهام است، به این معنا نیست که در همان بازار سهام، هر کاری از دست او برمیآید. این درست مثل این است که بگوییم نیازمندی ماحصل فقر است، ولی با چهرههای مستعد اقتصادی یهودیان چنین برخوردهایی شده است، اما روش ما متفاوت خواهد بود. ما خواهیم کوشید تا روی ویژگیهای روانی مشخصی انگشت بگذاریم که در مکانیزم سرمایهداری با انجام فرآیندهای اقتصادی لازمه مناسب هستند.
حال که راه و روش خود را مشخص کردیم، وارد این بحث خواهیم شد که ویژگیهای خاصّ یهودیان در عرصهی فعالیتهای اقتصادی به واقع کدامند.
کوشش برای حل مسأله
مایهی حیرت است وقتی که دریابیم علی رغم عظمت و وسعت این مسأله، چه همخوانی گستردهای در دیدگاههای آدمهای مختلف در مورد یهودیان وجود دارد. ناظران بی طرف و غیرمغرض؛ چه در آثار مکتوب و چه در عرصهی واقعی زندگی، بر سر این یا آن نکتهای که از نظر ایشان مهم بوده است، توافق دارند. آثار یلینک (Jellinek) یا فرومر (Fromer)، چمبرلن (Chamberlain) یا مارکس (Marx)، هاینه یا گوته، لروا – بیولیو (Leroy – Beaulieu) یا پیکوتو (Picciotto)، آثار یهودیان متعصب یا غیر متعصب، ضدّ یهودیان یا غیر یهودیان هوادار یهودیان را بخوانید، به ضرس قاطع این احساس به شما دست خواهد داد که تمامی آنها از خصوصیات ویژهی مشابهی حرف میزنند و از آن آگاهی دارند. این نکته برای کسی که سر آن دارد تا یک بار دیگر نبوغ یهودیان را تشریح کند، مایهی دل گرمی است. به هر حال، او چیزی جز آنچه دیگران به زبان آوردهاند، نخواهند گفت، هرچند که دیدگاه او اندکی با دیدگاه دیگران متفاوت باشد. در مورد من، تلاشم بر آن خواهد بود تا ارتباطی مستحکم میان این ویژگیها و استعدادهای ذاتی و فطری یهودیان از یک سو و نظام اقتصادی و سرمایهداری را نشان دهم. روش کار من این چنین خواهد بود که ابتدا تصویر دقیقی از ویژگیهای خاصّ یهودیان به دست دهم و سپس ارتباط آنها را با سرمایهداری به نمایش بگذارم.
برخلاف اغلب دیگر نویسندگان که به این موضوع پرداختهاند، من بحث خود را با اشاره به ویژگیای در میان یهودیان آغاز میکنم که گرچه اینجا و آنجا به دفعات مورد اشاره قرار گرفته، اما هرگز بهاندازهای که شایستگی دارد، مورد توجه و شناخت نبوده است. منظورم ذهنیت خلاق و روشنفکری بارز یهودیان است. در یهودیان علائق روشنفکری و مهارتهای ذهنی، به مراتب بیش از مهارتهای جسمی و دستی پرورش یافته است. در مورد آنها به یقین میتوان مدعی شد که خلاقیت ذهنی برای آنها در مرتبهی اول اهمیت قرار دارد. تجربهی روزمره هم مؤید این نظر است و در تأیید آن میتوان مدارک و شواهد فروانی عرضه داشت. هیچ قومی بهاندازهی یهودیان برای مردم باسواد، محققان و کارشناسان ارزش قائل نیستند. در تلمود آمده است: «خردمند بر پادشاه هم ارجحیت دارد و مقام حرام زادهای باسواد و اهل اندیشه، از عالیترین شخصیتهای مذهبی جاهل و نادان هم برتر است.» در دین یهود توصیه میشود که اگر هم نمیتوانی خردمند باشی، این وظیفه بر عهدهی تو گذاشته شده است که دستکم سواد بیاموزی. در اسرائیل [غاصب] آموزش سواد همواره امری اجباری بوده است. در واقع، در میان یهودیان، سوادآموزی یک وظیفهی دینی محسوب میشود و در اروپای شرقی، هنوز که هنوز است، کنیسه را مدرسه میخوانند. سوادآموزی و عبادت هماهنگ با هم پیش میرفتند. حتی برخی از مقامات دینی یهود معتقد بودند که سوادآموزی عین عبادت است و غفلت از آن، گناهی بزرگ به حساب میآید. آدم بیسواد در این جهان فردی بی ادب به حساب میآید و در جهان آخرت از زیانکاران خواهد بود. در محلههای یهودینشین این گفته رواج داشت که هیچ نقصی بهاندازهی بیسوادی سزاوار سرزنش نیست و این دو جمله همیشه ورد زبانها بود که: «بیعدالتی بهتر از حماقت است و بیسواد بدبخت است.»
به باور دین یهود، ارزشمندترین افراد اهالی اندیشه و تفکرند و بشریت چیزی بهتر از اندیشمندی و تفکر نشناخته است. پای صحبت یهودیان مؤمن بنشینید و ببینید که وقتی از انسان آرمانی آینده حرف میزنند، او را چگونه تصویر میکنند. «انسان متمدن و اندیشمند بهجای غریزههای کور، آگاهی و وجدان اندیشمند خود را به کار میبندد. آرمان خللناپذیر هر فرد باید این باشد که غرایز را در خود سرکوب کرده و آنها را با نیروی اراده جایگزین کند و از واکنشهای غریزی بپرهیزد و جای آن را به پاسخهای منطقی بدهد. هر فرد فقط وقتی به مفهوم کامل کلمه انسان میشود که علایق و گرایشهای طبیعی خود را تحت کنترل نیروهای خردورز و استدلالگرای خود درآورد. وقتی که این فرآیند رهایی از غرایز کامل شد، در آن صورت نابغهای کامل خواهیم داشت که در درون خود به آزادی و رهایی کامل از سلطهی قوانین طبیعی دست یافته است. تمدن فقط باید یک هدف داشته باشد و آن هم آزادسازی انسان از تمامی عناصر مرموز باطنی و از شتاب زدگیهای مبهم ناشی از رفتار غرایز طبیعی و در مقابل آن، تقویت و ترویج خرد و منطق در وجود انسان است.» خوب دقت کنید. نبوغ که جوهر اصلی تجلیات غریزی و فطری است، به عنوان عالیترین شکل خرد و اندیشه تعریف میشود.
یکی از پی آمدهای این ارج و قرب خاصی که برای هوش و شعور خلاقه قائل میشدند، ارزشی بود که برای مشاغل و حرفههای مختلف در نظر گرفته و معمولاً مشاغل را به دو دستهی کار ذهنی و کار جسمی تقسیم میکردند. کم و بیش در تمامی قرون و اعصار مختلف، کار ذهنی بر کار جسمی ارجح داشته میشد. تردیدی وجود ندارد که جوامعی یهودی بوده و هنوز هم هستند که در آنها کار دشوار جسمانی همه روزه انجام میگیرد، اما این امر به ندرت در مورد جوامع یهودی اروپای غربی صدق میکند. حتی در ایام بسیار قدیم هم یهودیان مشاغلی را ترجیح میدادند که در آن انرژی جسمانی به حداقل ممکن استفاده میشد. یکی از ربیهای یهودی گفته است: «جهان هم نیازمند فروشندهی ادویه است و هم نیازمند چرمساز، ولی خوشا به حال آنها که ادویه میفروشند.» ربی مییر نیز گفته است: «هر فردی باید یک حرفهی تمیز و آسان، به فرزند خود بیاموزد.»
یهودیان کاملاً به این ویژگی بارز خود واقف بودند و همواره میدانستند که شکاف بسیار بزرگی میان روشنفکری آنها و زور بازوی هم سایه وجود دارد. یکی دو جملهی مشهور، البته آکنده به طنز هم هست که زمانی ورد زبان مردم بود: «خدا به داد آدمی برسد که رودرروی دستان نیرومند غیر یهودیان و شعور عمیق یهودیان قرار میگیرد.» و دیگر اینکه: «خدایا ما را از ذهن خلایق یهودیان و زور بازوی غیر یهودیان در امان بدار.»
این برتری فکری در میان آدمهای مستعدی چون یهودیان، طبعاً به تقویت مهارتهای ذهنی و فکری هم منجر شده است. در میان مردم رومانی این گفته رایج است «پشت سر یهودیان هرچه میخواهی بگو، اما نمیتوانی مدعی شوی که آنها آدمهای احمقی اند. یونانی مبادی آداب، کولی صدیق و قابل اعتماد و یهودی کودن پیدا نمیشود.» این هم یک ضرب المثل اسپانیایی «غیر ممکن است که بتوانی یک خرگوش کند و یک یهودی کودن پیدا کنی.» هر آنکه با یهودیان معامله میکند، خوب میداند که اغلب آنها بهطور متوسط آدمهای باهوش و با استعدادی هستند و ضریب هوشی آنها به مراتب از میانگین ضریب هوشی آدمهای دیگر بالاتر است. این ویژگی را میتوان ذکاوت یا خردمندی هم نام نهاد، کما اینکه یکی از صاحبنظران سدهی هیجدهم نیز چنین کرد و دربارهی یهودیان گفت: «آنها از نعمت شعور و نبوغ برخوردارند، اما این نبوغ بیشتر در موضوعها و مضامین عصر حاضر به چشم میآید و به همان اندازه، در مورد گذشته صادق نیست.»
لروا – بیولیو گفته است «ذهن یهودیان بسیار دقیق است و دقت کفههای ترازو را دارد.» و بسیاری هم با او هم عقیدهاند و وقتی چمبرلن از توسعه نیافتگی درک یهودیان سخن میگوید، تردیدی ندارم که معنای خاصی از این عبارت را مدّنظر دارد. به احتمال زیاد، منظور او این نیست که یهودیان سریع الانتقال، دارای قوهی تجزیه و تحلیل دقیق، موشکافیهای خیره کننده، جمع بندیهای سریع، قدرت مشاهده و درک آنی، واجد قدرتهای خاصی در ارائهی تشبیهات و دارای ویژگی تمایز قائل شدن میان مشابهات و جمعبندی و نتیجهگیری نیستند. یهودیان قادرند همهی این کارها را انجام دهند و یلینک که به درستی به این جنبه از ویژگی شخصیتی یهودیان تأکید مینهد، خاطرنشان کرده است که زبان عبری به ویژه در زمینهی توصیف فعالیتهای ذهنی، زبانی بسیار غنی است. به گفتهی او، در زبان عبری یازده واژهی مختلف در توصیف کاوش و تحقیق، سی و چهار واژه در مورد ایجاد تمایز و تفاوت و پانزده واژه برای ترکیب و جمعبندی وجود دارد.
تردیدی وجود ندارد که یهودیان با تکیه به همین ویژگیهای ذهنی، توانستهاند به بازیکنان نامدار شطرنج، ریاضیدانان برجسته و هر رشتهی دیگری که نیازمند محاسبه و تحلیل است، بدل شوند. این نوع فعالیتها نیازمند استعداد خاصی در زمینهی تفکر انتزاعی و نوع خاصی از تخیل است. مهارت آنها در حرفهی پزشکی که ناشی از توانایی آنها در تشخیص بیماریها است را هم میتوان به ذهن حساب گر، تحلیل گر و جمع بندی کنندهی یهودیان مربوط دانست. وونت در این باره گفته است «ذهن یهودیان چون برق، در یک آن به تاریکیها نور میدهد.»
البته این را هم نباید ناگفته گذاشت که این تواناییهای ذهنی یهودیان، گاه به انحراف میرود و در مو را از ماست کشیدنهای بیهوده گرفتار میآید. یک ضرب المثل قدیمی میگوید «سنگهای آسیاب وقتی گندمی برای خرد کردن ندارند، همدیگر را خرد میکنند.» اما این نکته بهاندازهی نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم، اهمیت ندارد. قوهی ذهنی و روشن فکری یهودیان چنان قوی است که به بهای دیگر کیفیات ذهنی رشد میکند و لاجرم در یهودیان این تمایل هست که آدمهایی یک بُعدی باشند. اجازه بدهید چند مثال بزنم. یهودیان فاقد ویژگی درک غریزی اند. آنها بیش از آنکه به غرایز خود واکنش نشان دهند، به تحلیلهای منطقی خود توجه میکنند. در میان یهودیان، چهرههای عارفی مانند یاکوب بوهم (Jacob Bohem) به ندرت یافت میشود و این امر بهویژه هنگامیکه نوع عرفان موجود در کابالا را بررسی میکنیم، بیشتر از هر موقع دیگری خودنمایی میکند. به همین طریق، زندگی یهودیان خالی از عشق و ماجراهای سوزناک عاشقانه است. یهودیان با کسانی که از این جهان دست کشیدهاند و به عالم عرفان و طبیعت پناه بردهاند همدردی نمیکنند. آنها آدمهایی این جهانی، متکی به عقل و آگاهیاند که با شوریدگان و اصحاب عرفان کاری ندارند.
مشابه همین ویژگی، خصلت فقدان تأثیرپذیری در میان یهودیان هم خصلتی تکاندهنده است. در ایامی که در برسلاو بودم، روزی یک دانشجوی یهودی از فاصلهای دور، از شرق سیبری، به سراغم آمد و گفت که میخواهد آثار کارل مارکس را زیر نظر من مطالعه کند. او برای رسیدن به برسلاو سه هفته تمام در راه بود و درست همان روزی که رسید، به سراغم آمد و یکی از آثار مارکس را از من قرض کرد. چند روز بعد، دوباره به سراغم آمد آنچه را خوانده بود با من به بحث گذاشت، کتاب را پس داد و کتاب دیگری گرفت و رفت. این روند چند ماهی ادامه یافت و ناگهان یک روز به شهر خود بازگشت. این جوان از محیط دور و اطراف خود هیچ تأثیری نپذیرفته بود. دوستی نداشت، در خیابانهای شهر به قصد گردش و تفریح قدم نمیزد و حتی محل اقامت خود را به زحمت پیدا میکرد. رخدادهای براسلاو از بیخ گوش او میگذشت و او به آنها توجهی نشان نمیداد. تردیدی ندارم که او تا پیش از آمدن به برسلاو نیز چنین آدمی بود و در آینده نیز همچنین خواهد ماند. او زندگی خود را خواهد کرد، بی آنکه بداند در اطرافش چه میگذرد. اما البته با مارکس و آثار او آشنا شده بود. آیا این یک مورد یگانه است یا تکراری؟ من فکر میکنم که یگانه نیست. با این جور آدمها به دفعات برخواهید خورد. آیا بهطور مستمر به عشق و علاقهی یهودیان به واقعیات ملموس، تمایل آنها به کنارهگیری از هر آنچه احساساتی مآب است و تعلق خاطر او به حضور در جهان سرشار از انتزاعات برنمیخوریم؟ بیهوده نیست که تعداد نقاشان یهودی به مراتب کمتر از نویسندگان یا متفکران یهودی است. حتی در مورد نقاشان و هنرمندان یهودی هم این باور عمومی وجود دارد که در آثار ایشان نشانههای تفکر و روشن فکری علنی به چشم میخورد. فریدریش نومان (Friedrich Naumann) در مقایسههای ماکس لیبرمن (Max Liebermann) نقاش سرشناس یهودی و اسپینوزا میگوید «لیبرمن با ذهن روشنفکرش نقاشی میکند.»
یهودیان بی تردید دید بسیار روشنی دارند، اما خیلی از چیزها را هم نمیبینند. آنها محیط زندگی خود را یک عنصر زنده نمیدانند و به همین خاطر است که درک واقعی از زندگی را از دست دادهاند. مخلص کلام اینکه، یهودیان از جنبهی شخصی زندگی درک درستی ندارند. تردیدی ندارم که باور عمومی در اینباره صحت مدعای من را تأیید میکند. با این همه، اگر به دلایل بیشتری نیاز است، آنها را میتوان در ویژگیهای خاصّ قوانین یهودی پیدا کرد که همانطور که پیشتر دیدهایم، نافی روابط شخصی بوده و این روابط را با پیوندهای غیرشخصی و انتراعی هدفمند جایگزین کردهاند.
در واقع ناظران دقیق در احوال یهودیان، آگاهی و شناخت خیرهکنندهای از انسان را مشاهده خواهند کرد. یهودیان با تکیه به هوش و استعداد خود میتوانند به هر سوراخی سر بکشند و درست مانند اشعهی نامریی منویات درونی انسانها را رو کنند. آنها تمامی استعدادها و تواناییهای طرف مقابل را بررسی میکنند. قادرند به سرعت به نقاط مثبت و منفی او پی ببرند و دریابند که طرف برای چه کاری مناسب است و برای چه کاری نیست، اما به ندرت به طرف مقابل خود به عنوان یک کلیت انسانی واقعی نگاه میکند و لاجرم روح را در او درنمییابند و گهگاه از او انتظارتی دارند که اصلاً با روحیات فرد مورد نظر سازگاری ندارد. افزون بر آن، به ندرت فردی را به خاطر شخصیتی که دارد تشویق و تمجید میکنند. معیارهای آنها برای موفقیت، فقط ویژگیهای ملموس و دستآوردهای مثبتی است که طرف مورد نظر به بار میآورد.
به همین خاطر است که یهودیان در عرصههایی که پای روابط شخصی و احساسات به میان میآید، از خود همدردی نشان نمیدهند. یهودیان بهطور کلی با آنچه معمولاً از آن به عنوان احساساتیگرایی، قهرمانبازی، فئودالیسم، پدرسالاری و نظایر آن نامیده میشود، میانهای ندارند. در عین حال، طبقهبندی اجتماعی براساس این نوع روابط را هم درک نمیکنند. از نظر او طبقات اجتماعی و اتحادیههای کارگری مثل فحش و بد و بی راه است. یهودی به لحاظ سیاسی، آدمی فردگرا است. کشوری با قانون اساسی مصوب که در آن هرگونه روابط انسانی براساس موازین حقوقی کاملاً و به دقت تعریف شده استوار باشد، برای او آرمانی است. او در زندگی خود را فردی لیبرال منش میداند و معتقد است که مردان و زنان فقط و فقط شهروندانیاند با حقوق و وظایف کاملاً مشخص و تعریف شده. به زعم او، این اصول باید در تمامی کشورها مشابه باشد و بخشی از جامعهی بشریت به حساب آید. که خود سر جمع تعداد کثیری از واحدهای انسانی است. یهودیان همانطور که خود را از بقیه جدا نمیدانند – مگر غیر از این است که آنها نافی ویژگیهای خاصّ خود هستند و بر این باورند که بین آنها و انگلیسیها یا آلمانیها و فرانسویها تفاوتی وجود ندارد. – به همین سیاق، بقیهی انسانها را هم موجودات زنده نمیبینند، بلکه آنها را شهروند، رعیت یا مفهومی انتزاعی از این دست میدانند. خلاصه اینکه آنها دنیا را نه با چشم جان، بلکه با چشم ذهن مشاهده میکنند. نتیجه آن میشود که یهودیان به سادگی به سمت این باور تمایل پیدا میکنند که هر آنچه به تمیزی و صراحت قابل پیاده کردن روی کاغذ است و به مدد بهرهگیری از هوش و استعدادهای ذهنی میتوان به آن نظم و ترتیب داد، الزاماً در زندگی واقعی هم قابل اجرا است. چه بسیار یهودیانی که هنوز بر این باورند که مسألهی یهودیان یک مسألهی سیاسی است و به جد، اعتقاد دارند که تنها عنصر لازم برای حذف تمایز میان هر یهودی و همسایهی او بروز یک رژیم لیبرال مسلک است. به همین خاطر، جای تعجب فراوان است که چگونه یکی از متفکران عصر و محققی که دربارهی یهودیان آثار متعددی به رشتهی تحریر درآورده است، چنین اظهارنظر میکند که جنبش ضدّ یهودی در سی سال اخیر، ثمرهی آثار مارکس و دورینگ (Dühring) بوده است. او مینویسد: «هزاران قربانیان یهودی آزاری و میلیونها کارگر زحمت کشی که از خانه و وطن خود رانده شدند، چیزی جز نمایش علنی اجرای باورهای دورینگ نیستند.» آیا این چیزی جز تقابل مرکب و خون، درک و غریزه و انتزاع و واقعیت نیست؟
درک جهان در اذهان چنین آدمهای روشنفکر و متفکری، به ناچار متأثر از ساماندهی و نظمبخشی به اندیشه براساس تطابق با خرد است. بنابراین، آنها به مدد بهرهگیری از خرد است که میکوشند تا دنیا را بفهمند. به عبارت دیگر، یهودیان در تئوری و عمل آدمهای خردگرا و منطقیای هستند.
اما تا شناختی قدرتمند از من درونی خود را به ذهن روشنفکر مسلط و غالب در وجود انسان متفکر متصل میکند، فرد به این سمت تمایل مییابد تا جهان را حول آن «من درونی» بشناسد. به عبارت دیگر، او به جهان از منظر نقطهی غایی یا هدف یا مقصد نگاه میکند. نگاه او غایت باورانه خواهد بود که کم و بیش همان خردگرایی عملی است. هیچ ویژگی دیگری بهاندازهی این ویژگی در یهودیان توسعه نیافته و در این مورد اجماع کم و بیش کاملی وجود دارد. غالب محققان کار بررسی خود را از این غایتباوری یهودیان آغاز کردهاند، اما من آن را ثمرهی روشن فکری عمیق آنها میدانم که به نظر تمامی دیگر ویژگیهای خاصّ یهودیان هم در این روشنفکری ریشه دارد، اما با طرح این مدعا اصلاً سر آن ندارم که اهمیت عظیم این ویژگی خاصّ یهودیان را دست کم بگیرم.
روی هر کدام از این نمونههای بارز نبوغ یهودیان که انگشت بگذارید، به قطع و یقین متوجه خواهید شد که این تمایل به غایت باوری که آن را گاه ذهنیگرایی افراطی نیز خواندهاند، از آن نتیجه میشود. نژادهای هندی – آلمانی چه عینیتگرا و یهودیان ذهنیتگرا باشند یا نباشند، در این تردیدی نیست که یهودیان بیش از هر افراد دیگری ذهنگراترند. یهودیان هرگز خود را در بلبشوی جهان عینی گم نمیکنند، هرگز در عمق کائنات غوطه نمیخورند، هرگز خود را به دست عرصههای بی پایان تخیل نمیسپارند، بلکه همانطور که یلنیک به خوبی گفته است، از سطح میگذرند و به عمق هر موضوعی میروند تا مرواریدی بیرون بکشند. او همه چیز را در ارتباط با «من درونی» خود قرار میدهد. همیشه میپرسد، چرا، برای چه و چه ثمری به بار خواهد آورد؟ علاقه و توجه عمیق او همیشه به پایان و نتیجه کار است، نه خود آن عمل یا موضوع. فکر کردن به خود فعالیت، کاری غیریهودی است، مهم ثمرهی کار است. شب و روز را به بطالت سپری کردن و هدفی نداشتن و همه چیز را به دست تصادف و سرنوشت سپردن، غیریهودی است. لذت بیهوده بردن از طبیعت، غیریهودی است. یهودیان هر آنچه را که در طبیعت است گرفته و از آن اوراق پراکندهی درسهای اخلاقی ساختهاند که برای پیشبرد زندگی مفید میافتند. دین یهود همانطور که تا به این جا دیدیم، از نظر دستیابی به هدف مورد نظر خود، غایتباورانه است. در تمامی جزئیات قواعد آن، معیاری اخلاقی وجود دارد که باید رعایت شود. به نظر یهودی مؤمن، کلّ جهان براساس طرح و نقشهای پدید آمده است. این یکی از تفاوتهای اساسی میان یهودیان و بیدینان است که هاینه سالها قبل به آن اشاره کرده بود. او مینویسد: «بیدینان گذشتهای ابدی با خود دارند که در این جهان است و براساس ضرورت و نیاز ادامه و توسعه مییابد، اما خدای یهود بیرون از این جهان است، جهانی که با ارادهی آزاد خود خلق کرده است.»
هیچ واژهای بهاندازهی تاکلیس (Tachlis)، به معنای هدف، غایت یا مقصد، به گوش یهودیان آشنا نیست. اگر کاری انجام میدهی، آن کار باید هدف و ثمری داشته باشد. زندگی هم همین طور است؛ چه کلّ زندگی و چه جزییات ریز آن باید هدفمند باشد. بنابراین، کلّ کائنات نیز باید به خاطر هدف و منظوری به وجود آمده باشد. به اعتقاد یهودیان، آن دسته از کسانی که بر این باورند که معنای حیات یا جهان، دارای هدف و مقصود نیست، بلکه محصول یک تراژدی تلخ است، رؤیا پردازان ابلهی بیش نیستند.
برای اینکه دریابیم این دیدگاه غایتباورانه تا چه حد در ماهیت یهودیان سرشته شده است، میتوانیم به احوالات آن دسته از یهودیان (برای مثال حسیدیه (Chassidim)، از فرقههای عرفانی یهودیان در اواسط سدهی هیجدهم میلادی در اروپای شرقی) بنگریم که به نیازهای واقعی زندگی کمترین توجهی نداشتند و استدلالشان هم این بود که «آنها هیچ فایده و ثمری به بار نمیآورند و در نهایت، چیزی از آنها به دست نمیآید.» به زعم آنها پول درآوردن هیچ فایدهای نداشت و بنابراین میگذاشتند تا همسران و فرزندانشان گرسنگی بکشند و خود، تمام شب و روز عمر را صرف مطالعهی کتابهای عرفانی میکردند، ولی این برخورد را شاید بتوان در تمام یهودیانی دید که با روحیهی خسته و ملول و لب خندی تلخ بر چهره، در حالی که همه چیز را درک میکنند و میبخشند، از ورای جایگاه رفیع خود به زندگی مینگرند و به آنچه در این جهان میگذرد، کمتر توجه میکنند. در میان چهرههای ادبی معاصر، میتوانیم به جورج هیرشفیلد، آرتور اشنیتسلر و جورج هرمان اشاره کنیم که کم و بیش واجد چنین روحیهای بودهاند. جذابیت عظیم آثار ادبی آنها در این بیتفاوتی نسبت به جهان و اموری که در آن میگذرد، ریشه دارد و آنها به تلاشهای روزمرهی دیگران کاری ندارند و در حال و هوای مالیخولیاوار احساسات خود سیر میکنند. صرف فقدان ارادهی قوی در آنها، در واقع مترادف وجود ارادهای قوی از نوع منفی آن است. در تمامی آثار آنها، این فکر نهایی وجود دارد که این جهان چقدر بیهدف و لاجرم چقدر غمبار است. در نظر آنها طبیعت هم آمیخته به غم است و نور خورشید، علیرغم تابناکی و درخشش خود، در نهایت، به تاریکی و شب ختم میشود. ذهنگرایی و این برداشت که هر چیز و همه چیز باید هدفی داشته باشد، سادگی و صفا را از اشعار شاعران یهودی میزداید. به عبارت دیگر، اشعار شاعران یهودی فاقد طراوت است چون این شاعران نمیتوانند این جهان، سرنوشت انسان و تحولات طبیعت را درک کنند.
وقتی این دیدگاه ذهنی که در هر چیز به دنبال هدفی میگردد، با ارادهای قوی توأم شده و انبوهی انرژی نیز به آن اضافه شود که معمولاً یهودیان از آن انرژی بهره مندند، دیگر در حدّ یک دیدگاه صرف باقی نمیماند و به یک خط مشی بدل میگردد. انسان یهودی برای خود هدفی تعیین میکند و زندگی خود را برای رسیدن به آن هدف منظم میسازد و اجازه نمیدهد که هیچ مانعی سر راه دستیابی او به آن هدف قرار گیرد. او فردی مصمم و شاید بتوان گفت سرسخت است. هاینه این نوع آدمها را لجوج و کلهشق میداند و گوته نیز گفته است که جوهر شخصیت یهودیان در انرژی و تلاش برای دستیابی به هدف خلاصه میشود.
ادامه دارد… ورنر زمبارت
منبع: ورنر سومبارت ، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن ، ترجمه رحیم قاسمیان ، تهران، نشر ساقی، چاپ دوم.
حیات اقتصادی یهودیان
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
حیات اقتصادی یهودیان ، حیات اقتصادی یهودیان