گفتاری در علم دینی / سخنرانی دکتر ابراهیم فیاض (۱)
بسم الله الرحمن الرحیم
این که علم دینی داریم یا نداریم، باید بگوییم که اصلاً علم غیردینی نداریم و این نکته تقریباً برای ما واضح است، این نکته فقط در تاریخ گم شده است. علمی که اکنون در جهان وجود دارد علم یهودی است و پشتوانهی آن چارچوب و جهانبینیهای یهودی است که همزمان با رنسانس در اروپا حاکم شد. رنسانس دینی است که از دل کلیسا با نوعی تفسیر یهودی از مسیحیت بیرون آمد که جسمانیت بشر را بر روحانیتش حاکم کردند.
به این دلیل که خدا در جسم مسیح تجلی کرده پس مسیح نه فقط روحش مقدس است بلکه جسمش نیز مقدس است. به همین دلیل کلیسا شروع کرد پول دادن به مجسمه سازان مثل میکل آنژ یا لئوناردو داوینچی نقاش و یا رافائل نقاش تا دیوارهای کلیسا را به جسمهای مقدس مزین کنند. شما اگر به کلیساهای دورهی قرون وسطی بروی جای خالی در این دیوارها نیست؛ یا مجسمه یا نقاشی را مشاهده خواهید کرد. غالباً در ایتالیا نقاشی و در آلمان مجسمه است. مجسمههایی برهنه البته بدون وجه جنسی؛ آنها به عبارت دیگر میخواهند بگویند جسم مهم است از این رو به زیبا شناسی جسمانی روی آوردند. کلیسا مردهها را به لئوناردو داوینچی میداد تا تشریح کند و تمام ماهیچههای آنرا و زیبا شناسی تمام آنرا به دست آورد و بتواند آنرا تجسم دهد. در نقاشیهای او که در کلیسای فلورانس بیش از سیصد نقاشی است، بر اساس آن حاکمیت جسم انسانی در بعد معنوی و دینی که از یهودیت به وجود آمده دیده میشود، یعنی تفسیری که از مسیحیت شد از همان اول جسمی و مادی بوده.
انتهای قرون وسطی در این رابطه بحثی مطرح شد که خدا انسان را به صورت خودش خلق کرد. «خلق الله آدم علی صورته» که در بحثهای عرفانی ما آمده که صور عرفانی به صور کلی ترجمه شده به «نفخت فیه من روحی» ولی آنها تفسیر جسمی کردهاند. که خدا هم به همین شکل است پس جسم انسانی مقدس است. از این بحث وارد اومانیسم شدند یعنی تفسیر آن اومانیسمی که شما میبینید از همین تفسیر جسمانی انسان شروع شد. از تفسیر جسمانی خدا و تقدس بخشیدن به جسم انسانی که عرض شد در نقاشیها و مجسمهها تجلی کرد.
دوم: حسگرایی یهود است. یهود در همه چیز حسی عمل میکند، یعنی اصلاً انتزاعی نمیتواند کار کند. یهودیان ما در ایران یا خارج از کشور در علوم حسی بسیار قوی هستند مثل طب، بارها در تاریخ اسلام شنیدهاید که برای پیامبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسّلام طبیب یهودی میآوردند، یهودیان به شدت با علوم تجربی محشور بودهاند؛ همین الان اگر نگاه کنیم یهودیها از قبل از انقلاب هم طبیبهای خوبی هستند و هم طلاسازهای خوبی، اکنون در شیراز طلا سازی آنها یکی از بهترین طلاسازیها است به همین دلیل که ملتی حسگرا هستند. در قرآن هم این مسأله بارها تأکید شده و از حسگرائی آنها داستان ذبح گاو است. که خدا میفرماید یک گاو را ذبح کنید آنها تا جزئیات و ریز ریز آن را نپرسند دست بر نمیدارند.
یهودیان نمیتوانند کلی فکر کنند. چه گاوی؟ چه رنگی؟ چند ساله؟ و… اینقدر ریز کردند که انگار نمیخواستند گاو را ذبح کنند. یا آنجا که میخواستند خدا را ببینند یعنی خدای نادیده را نمیخواهند و خدای حسی را میطلبند. یا جائی که گوساله سامری را به جای خدا عنوان میکنند یعنی نظام یهود بر همین علوم تجربی است و به شدت بر منفعتگرایی تأکید دارد.
اگر در تورات نگاه کنید انسان در مقابل خدا قوی است؛ «یدالله مغلوله» و خدا قدرتی در مقابل انسان ندارد. استعارههایی در تورات به کار رفته که خدا با یعقوب کشتی میگیرد. این یعقوب است که خدا را دم صبح بر زمین میکوبد و در این بُعد انسان غالب بر خدا است و حتی خدا زمانی که میخواهد بر یهود نازل شود به شکل انسان نازل میشود و به شکل انسان در میآید. در تورات منفعت طلبی زیاد آمده؛ یهودیان بر اساس منافعشان احکام خدا را توجیه میکنند و آنرا مخفی میکنند.
کل بحثی که به وجود میآید این است که دین خدا کنار برود و انسان جای آن بیاید؛ کل بحث اومانیسم هم همین است و علمی که تولید میشود ناظر بر علم تجربی و کاربردی است. یهودیان بعد از تغییر و تحولاتی که در اروپا ایجاد میشود از هلند در دورهی کرامول به انگلیس میروند و در این کشور علم و ثروت آنگلوساکسونی به وجود میآورند که تا امروز در آن حاکم هستند.
عقلانیت آنها تحت ملکه انگلیس و مجلس اعیان است و مجلس عوام و نخست وزیر صوری هستند. لردها که در مجلس اعیان هستند همان یهودیهای اصلی در دورهی کرامول هستند و تا الان یدشان در ید خانم ملکه است. همهی کارها را به خوبی ردیف میکنند که اخیراً دوباره آثار اینها به خوبی آشکار شد. پس اگر در انگلستان انقلاب صنعتی میشود از علوم تجربی در میآید. لامارک و داروین و همه اینها از آن نظام یهودیسم معرفتی است و اروپای متصل (قارهای) با این وضع مخالف هستند. آلمان و فرانسه با انگلیسی ها کاملاً مخالف اند که در فلسفه شان کاملاً معناگرا هستند، سعی می کنند مسیحیت همیشه تجلی پیدا کند.
البته آنها با یک پروتستانتیزم عظیم رو به رو هستند که در شمال اروپای متصل زندگی میکنند، و اینکه آنجا در شمال همیشه یک جنگ جنوب و شمال هم در فرانسه و هم در آلمان به شدت بالا است. جنوبی ها در آلمان و فرانسه کاتولیک هستند که حاشیه کوههای آلپ و پشت کوههای آلپ را در بر می گیرد ولی ساکنان مناطق شمالی در آلمان و فرانسه پروتستان هستند که منبع علم تجربی و سرمایه داری صنعتی است؛ در جنوب غالباً کشاورزی است و آدمهایی به شدت معنویت گرا و کاتولیک هستند. آن ها انقلاب را علیه یهودی ها ایجاد کردند و با یهودی ها میانهی خوبی نداشتند و نماد صلیب شکسته بر پرچم، که یک نماد شرقی میترائیسم و معبد شائول چین بود، را نماد خود برگزیدند. یادتان باشد که هیتلر هم یک کاتولیک بسیار متعصب از اتریش و گیاه خوار بود. اصلاً گوشت نمی خورد یعنی یک انقلاب کاتولیسیم علیه یهودیسم بود اینکه یهودی ها این قدر می ترسند این است که هیتلر هویت مذهبی داشت.
مثلاً همین نئومحافظه کاران آمریکا که هویت مذهبی صهیونیستی دارند با تفسیر جدیدی از پروتستانتیزم که به شدت یهودی است به میدان آمدند که ادامه پروتستانتیزم اولیه است؛ پس پروتستانتیزم تفسیر یهودی مسیحیت بود به وسیله لوتر و تفسیر عهد جدید به وسیله عهد عتیق. این نکته را که عرض کردم مبنای تولید علم گردید در غرب، مبتنی بر پروتستانتیزم که تفسیر یهودی مسیحیت بود و زمینه ساز سرمایهداری یهودی شد.
اخلاق پروتستانتیزم که ماکس وبر این را در کتاب خود خوب کار کرده، (۲) و شخص دیگری است به نام سومبارت که هم مباحثهی وبر بود و کتابش به فارسی ترجمه شده (۳) که درباره سرمایهداری یهودی است که ایشان با وبر در همین مسأله اختلاف پیدا می کند و در ادامه از یکدیگر جدا می شوند. او معتقد شد که اصلاً یهودی ها بودند که سرمایه داری را به وجود آوردند و ربطی به پروتستانتیزم نداشت که خیلی اختلاف بین آنها واقع شد که خیلی با هم بد شدند و یهودی ها وبر را در این نکته بالا بردند و تئوری وبر را بالا بردند. بسیار به نفع شان بود، چرا که سبب مخفی شدن نقش یهود شد.
در حال حاضر اکثر دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی در دستان یهودی ها و سرمایه داری معرفتی است؛ اکثر اساتید و اکثر هیأت امنای دانشگاه ها یهودی هستند؛ اکثر رسانه های غربی و اکثر مراکز سرمایه داری و بانک ها به دست آنها است؛ روچیلد در اروپا، راکفلر و مورگان در آمریکا و کل ساختارها در دست این ها است، و آنان می خواهند مخفی بمانند و نمی خواهند ظاهر شوند و اینکه سارکوزی که یک یهودی مجاری الاصل است، رئیس جمهور یک کشور کاتولیک می شود نکته ای معنادار است.
ما الان علمی داریم، علمی که پشتوانه اش سرمایه داری و چهارچوبش سرمایه داری است؛ حتی اقتصاد آن هم سرمایه داری است؛ روانشناسی آن بر اساس محرک و پاسخ است و یک بحث مکانیکی از انسان است؛ سیاست ماکیاولی در علم سیاست مقوله ای یهودی است و در بحث های دیگر که هر کدام را که نگاه می اندازید بحث های یهودی است.
تاریخ هم نشان داده که یهودیان کاملاً پشت این بحث ها هستند و اگر شما به روشنفکران نگاه کنید همگی یهودی و ضد مسیحیت بوده اند، مثل فویرباخ و هگل. هگل که ابتدا یهودی بوده و به بهانه ای ( خدای جبری یهود ) مسیحی شده که این که تا چه قدر مسیحی شده من نمی دانم، بعضی می گویند یهودی است و بعضی دیگر می گویند مسیحی است؛ برای من سؤال بود که او چه طور به فلسفه معرفتی مسیحی وارد شده و بعد متوجه شدم که او یهودی بوده و طی یک تغییر و تحول خودش را مسیحی کرده یا جا زده یا شده یا التقاطی بوده؛ من نمی دانم باید دقیق شد و اسناد را مطالعه کرد. او تاریخ گرایی یهود را با مسیح روح الله، ترکیب کرده و فلسفه پدیدار شناسی خود را تنظیم میکند.
ولی هر جا ما تفکر مادی و تفکر سکولار داریم یهودی ها حاکم هستند و هر جا برعکس، تفکر معنوی و چارچوبی معنوی داریم این جا مسیحی ها حضور دارند. مثل روانشناسی گشتالت مسیحی که برخلاف روانشناسی تجربی مبتنی بر محرک و پاسخ بحث می کند؛ و نیز مثل هولیسم مسیحی ها (۴) که در روش شناسی در مقابل اتومیسمی که یهودی ها به کار می برند آن روش را تجویز می کند. الان اتومیسم در دنیا حاکم است و مهندسی به این معنا که می گویند، یک مقوله یهودی است.
مسیحیها فقط هارمونی را قبول دارند مثلاً اینکه آقای الهی قمشهای از هارمونی میگویند، هارمونی مقولهای از عرفان مسیحی است؛ البته ایشان با عرفان اسلامی با شیوه ای که خودشان دارند قاطی می کند و این بحث ها را مطرح می کند. هر چند عرفان اسلامی که عرفان ابن عربی باشد کاملاً یک عرفان مسیحی است که با اسلام قاطی شده؛ نتیجه اینکه عرفان ما غالباً به عرفان مسیحیت نزدیک می شود و به همین دلیل است که اصلاً به عرفای مسیحیت نزدیک می شود، خاقانی و خود حافظ که به مقوله های مسیحی نزدیک می شوند به این علت است که ریشه این ها به مسیحیت بر می گردد یعنی روانشناسی آن ها متفاوت است.
همین طور اقتصاد که اخیراً توانستند تنفس کنند و تئوری سازی نمایند، مثل پرفسور پیچ که چند بار از آلمان به ایران سفر کرده است. این ها در تئوری ضعیف هستند زیرا سرمایه داری با آن دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی، با پشتوانه تفکر یهودی تمام نظام های تئوریکی تولید می کند که به نفع خودش است.
مثلاً مسیحیت از زمانی که جهانی شدن مطرح شد از دوازده سال پیش یا بیشتر، یک پروفسور مسیحی از دانشگاه گریگوری ایتالیا به اینجا آمد. ایشان به شدت جهانی شدن را رد کرد؛ حتی از قرآن هم مثال آورد؛ آن ها به شدت بر ارتباطات میان فرهنگی تکیه می کنند و عقل میان فرهنگی را قبول دارند که در واقع بحث هائی است که در جنوب آلمان و ایتالیا است.
اما این ها که یهودی هستند همه جهانی شدن ( Globalization ) را قبول دارند و مرکز آن هم در نیویورک است. در قرآن هم آمده که یهودی ها در ذهن شان از همان اول به دنبال جهانی شدن بوده اند «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» و اینکه در جای دیگر پس از «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ». منظور از کلمه ذکر در قرآن، تورات است که بعد از زبور آمده و در آن مقوله تفکر جهانی شدن در ذهن یهودی ها بوده و الان برای جهانی سازی علوم تجربی و علوم انسانی بلند شدند و ما متأسفانه هنوز عمق آن را نفهمیده ایم و فقط به طور سطحی در مورد آن بحث می کنیم در حالی که ریشه همه این ها از یهودیت است.
پس علوم فعلی که شما میبینید و باعث فساد در زمین شده «بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» این همان قصهی علوم یهودی و علوم کاربردی یهودی است که ما آثار الزامی آن را می بینم و یهودی ها تا آخر دارند از این نظام معرفتی و علوم تجربی دفاع می کنند. شما دفاع پوپر را از علم و تکنولوژی جدید نگاه کنید که تا آخر عمرش دفاع کرد و حتی به خدائی که داشت شکاک بود. بحث هایی که در فلسفهی علم خود دارد هر چه می گوید بوئی از عرفان یهودی دارد که وارد آن بحث نمی شوم.
پس ما علم غیردینی نداریم. الان محل دعوای ما بین علم یهودی و علم مسیحی است که متأسفانه ما در آن سرگرم شده ایم. هایدگری ها که همه آن ها آلمانی و کاتولیک هستند؛ به طور کلی پدیدار شناسان و آنهایی که ضد تمدن جدیدند دارای عقل مسیحی هستند و آن ها که در شمال اند مثل هگل، این ها عقل یهودی دارند و مقر آن ها هامبورگ است در شمالی ترین قسمت ها؛ اگر بخواهیم در جغرافیای معرفتی بحث کنیم بسیاری از این بحث ها برای ما روشن خواهد شد؛ هنوز هم جنوب آلمان به شدت معنویت گرا است و می خواهد علوم معنوی تولید کند یا علومی جهان پدیداری مثل جورج زیمل (۵) و مارکس شلر (۶)، این شخصیت ها همه جنوبی و معنویت گرا هستند و زمانی که می خواستند بحث معنوی کنند «شلر» و «زیمل» از یهودیت تغییر دین دادند و کاتولیک شدند یعنی نتوانستند جامعه شناس معنویت گرا یا علوم اجتماعی معنویت گرا بمانند مگر اینکه به مسیحیت و کاتولیسم گرویدند.
کتاب های ماکس شلر را در خفا نگه داشته اند و از نوشته های او به غیر از چند اثر او چاپ نشده و همه در موزه به صورت دستنویس نگهداشته میشود، جز چند اثر. من چند سال قبل که به نمایشگاه کتاب فرانکفورت رفته بودم موقعی که از مسئولین اطلاعات آنجا پرسیدم که کتاب های مارکس شلر کجا است، در کامپیوتر نگاه کرد گفت هیچ چیز نیست. خیلی جالب است نمایشگاه با این عظمت که سه روز نوزده میلیارد مارک ( ۹/۵ میلیارد دلار ) فروخت اثری از آثار شلر نیست.
زیمل را هم به همین نحو مخفی نگه داشته اند و چندان مطرحش نکرده اند چون این ها منحرفینی بودند که نباید خیلی به آن ها آب و تاب می دادند ولی مارکس و هگل و بقیه را چه کار کردند! هر چه در اروپا به عقب تر برگردید و دقیق تر می شوید این ماهیت علوم امروزی که علم یهودی اند به خوبی آشکار می شود و همه افرادی که در این وادی هستند راه پیدا می کنند و هر کس در این وادی نیست عملاً سانسور می شود و در یک نوع بن بست گیر می کند و هیچ خبری از وی پیدا نمی شود.
در ایران معاصر روشنفکرترین ما فقط تفکر یهودی را مطرح می کند و هیچ گونه تفکر مسیحی مطرح نمی کند غیر از قلیلی که هایدگری هستند که در گوشه افتادند و غالباً در زیر فشار هستند، ولی اخیراً دارند بروز می کنند، مثل همین جلسه روشنفکرهای دینی که اخیراً در حسینیه ارشاد سخنرانی می کردند هم هایدگری ها تشریف داشتند هم پوپری ها؛ الان این دو قشر در حال اتحاد هستند. اتحاد تفکر غربی اعم از یهودی و مسیحی بر علیه تفکر اسلامی، که اگر ما نیز نباشیم ساختار و معرفت ما تحول پیدا می کند و این نکته بسیار مهمی است.
در این قصه اگر ما یعنی دانشگاهی مثل دانشگاه امام صادق علیهالسّلام این طرحهای کلان را نفهمد خودش هم میشود بازیگر میدانی که یهودی ها و مسیحی ها درست می کنند. یک روز به چنگ دامن یهودی ها می افتیم یک روز به چنگ دامن مسیحیها و مجبوریم معرفت آنان را باز تولید کنیم؛ البته متأسفانه این کار تا به حال در دانشگاه رخ نداده و ما توجه به این قصه نداشتهایم.
ادامه دارد…
پینوشتها:
۱- جامعه شناس و عضو هیأت علمی دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
2- ماکس وبر، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، مترجم: عبدالکریم رشیدیان، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۵.
3- ورنر سومبارت، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، مترجم: رحیم قاسمیان، تهران: ساقی، ۱۳۸۴.
4- هولیسم، تمامیت باوری، کلیت باوری ( wholism ) در مقابل اتومیسم: جرئی نگری، خُرد انگاری.
5- گئورگ زیمل متولد ۱۸۵۸ برلین. فیلسوفی یهودی تبار است از او و درباره ی او به فارسی آثاری به طبع رسیده است از جمله:
گئورگ زیمل، مقالاتی درباره تفسیر در علم اجتماعی، مترجم: شهناز مسمی پرست، تهران: شرکت سهامی انتشار ( ۲۱ دی، ۱۳۸۷ )، و: دیوید فریزبی، گئورگ زیمل، ترجمه: شهناز مسمی پرست، تهران: ققنوس: ۱۳۸۶.
6- ماکس شلر ( به انگلیسی: Max Scheler) فیلسوف آلمانی و پدر جامعه شناسی معرفت، « کین توزی » تنها اثر ترجمه شدهی او به فارسی است ( ماکس شلر، کین توزی، مترجم: صالح نجفی، تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۸.)؛ در مورد او در فارسی سه اثر موجود است:
ابوالقاسم ذاکرزاده، نفیسه حکمت، فلسفه مارکس شلر ( منطق دل )، تهران: الهام، ۱۳۸۷ و م. عطاریانی، مرضیه هاشمی، شلر، تهران: علی، ۱۳۸۸ و مقاله ای قدیمی: شلر. مارکس. “جامعه شناسی معرفتی ماکس شلر و هاواندیکو و …” ترجمه ی رکسانا بهرامی تاش. نامه ی علوم اجتماعی. تهران: دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران، دوره ی جدید. ش (۲) ۱۳۶۸.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: