گفتاری در علم دینی / سخنرانی دکتر ابراهیم فیاض
اومانیسم هم سیرهای متفاوتی دارد؛ همین تفکر که تا امروزه به چنین علمی رسیده در طی یکی دو روز نبوده بلکه پانصد سال طول کشیده تا یهودی ها به این جا رسیده اند یعنی شبانه روز کار کرده اند تا توانسته اند تحولی ایجاد کنند. مثلاً شما اگر به اومانیسمی که مطرح می کنند نگاه کنید اومانیسم جسمی است اما بلافاصله در فرانسه یه یک اومانیسم معرفتی تبدیل می شود. بلافاصله بعد آن به دکارت می رسیم و او نیز جزو اومانیسم معرفتی می شود و بعد از او کانت. بعد هم انقلاب فرانسه تحت تأثیر همین تفکرات به وجود می آید؛ یعنی تفکر کانتی که بازتولید می شود و به انقلاب در فرانسه تبدیل می شود و تفکر دکارتی و بقیه تحولات معرفتی که از زمانی است که سکولاریزم به وجود می آید.
سکولاریزم از زمان جدائی کلیسا از اموال خود که در زمان ناپلئون رخ داد شروع شد؛ ناپلئون تمام اموال کلیسا را به نفع دولت مصادره کرد و کلیسا بدبخت و فقیر شد؛ او دانشگاه سوربن را گرفت و به سکولارها و آدم های مادی تحویل داد؛ همهی این کارها کار ناپلئون است و بقیه اروپا هم از ناپلئون تقلید کردند. ای کاش، ناپلئون معرفتی را می فهمیدیم اما متأسفانه ما ناپلئون را فقط به شجاعت می شناسیم ولی کشت و کشتارهای او در لبنان و سوریه را نمیشناسیم.
ویل دورانت در جلد یازدهم تاریخ تمدن می گوید ناپلئون آن قدر کشت که دیگر نتوانست بماند دید اگر بماند دیگر نمی توانند کشته را دفن کنند و همه مریض می شوند شهر را ترک کردند چرا که زن و بچه و کودک و… را کشته بودند. ناپلئون جانی ترین آدم در تاریخ بوده است. تاریخ غرب دو مقطع دارد و این دو مقطع در قصه جدید بسیار مهم است. یکی از آن دو مقطع از جانب اسکندر تا شروع شدن تمدن قدیم و دیگری هم ناپلئون که تقریباً تمدن جدید غرب را بنیان می گذارد و سکولاریزم از همین جا شروع می شود.
ناپلئون به تمام معنا بنیانگذار سکولاریزم است چه معرفتی و چه ساختاری، و بنیان معرفتی آن علوم تجربی بود. در مرحلهی آخر که بعد از ناپلئون بود سکولاریزم تاریخی به وجود آمد. هگل کاری نکرد مگر اینکه حرکت ناپلئون را تئوریزه کرد. فلسفهی هگل فلسفهی ناپلئون است که آن را تئوریزه کرده و یک نوع اومانیسم تاریخی به وجود آورده که مبنای جنگ های بعدی در جنگ جهانی اول و دوم می شود. هگلیهای جوان که یهودی های اصلی هستند مثل فویرباخ و مارکس که مجموعاً هفت نفراند و آن ها بنیانگذار علوم انسانی جدیدی با نوع تفسیری که از تفکر هگل میکنند، را بنیان مینهند؛ مخصوصاً فویرباخ تفکر روانشناسی جدید را بنیان میگذارد.
وی روانشناسی اجتماعی را بنیان می گذارد و مارکس آن را تکمیل می کند. مارکس حق زیادی به گردن علوم انسانی غربی دارد. البته مارکسیسم آن را خراب کرد ( مارکس در آخر عمر خود می گفت من مارکس هستم ولی مارکسیسم نیستم )، او علوم انسانی جدید را تشکیل داد، بعد از مارکس هم فروید اومانیسم جنسی را بنیان گذاشت که در همه چیز حاکم شد، به طوری که می توان گفت پدران مدرنیسم مارکس و فروید هستند. مارکس بنیان گذار مدرنیسم اقتصادی و فروید بنیانگذار مدرنیسم فرهنگی، مذهبی و اخلاقی است.
مدرنیسم و مدرنیته ای که شما امروز می بینید حاصل زحمت این دو یهودی است که تا امروز حاکم اند، پوپر و بقیه در فلسفه علم، متأخرین ایشان هستند؛ این جهانی شدن که شما امروز می بینید پوپر و دیگران ترسیم کرده اند؛ اینکه جنگ جهانی آینده چه زمانی اتفاق می افتد؛ یعنی اینکه، چه نوع علوم انسانی تولید کنیم و در چه قالبی تفکر کنیم تا همه چیز بر این اساس بنیان گذاشته شود.
اگر شما همین علوم انسانی یهودی موجود غرب را که حاصلش جهانی شدن است و چارچوب کلان تئوریشان است را بپذیرید جهانی شدن را نیز می پذیرید که متأسفانه در ایران داریم می پذیریم با هزاران نام، مثلاً این ISI که مطرح می کنند و وزیر علوم احمدی نژاد (۱) که به قول خودش دولت مکتبی است، ما چیزی از مکتبی بودنش در دانشگاه ندیدیم و آثار و شاخص هاشان همان آثار و شاخص های یهودی است.
من در یک برنامه زنده تلویزیونی گفتم که این آقایان تصمیم گیر در نظام آموزشی، در برابر غرب نوکر شده اند، من گفتم همین وزیر علوم شاخص های تولید علمی که ولی فقیه می گوید را تفسیر به یک ملاک یهودی به نام ISI می کند، چون آمریکایی ها آن را در دانشگاه های امریکا تعیین می کنند و چون یهودی ها شاخص های علمی جهان را می دهند. آن ها می گویند که چه کسی علمی است و چه کسی علمی نیست.
آن ها که نگفتند ما اسم مان یهودی است بلکه همه شان به نام دیگران کار می کنند، با نیم درصد جمعیت جهانی سی درصد قدرت مستقیم جهان به دست آنان است و باقیمانده دیگر، غیرمستقیم، در رسانه، علم، اقتصاد و… تحت نفوذ آن ها است، البته به اسم یهودی نیست بلکه همه به اسم مسیحی است. مثلاً رئیس جمهور آمریکا (۲) که یهودی نیست ولی اهداف آن ها را دنبال می کند و بقیه آن ها نیز همین گونه اند. هیلاری کلینتون که کلاً دست در دست یهودی ها است.
اگر این نظام را متوجه نشویم این خطر وجود دارد که با چارچوب هایی که تولید می شود ما خود به خود، حتی با چهره ای مذهبی و انقلابی در دست یهودی ها بیفتیم. قبلاً این کار را انجام داده اند، حالا هم انجام می دهند، پس تفکر را باید خوب شناخت و این کار دانشگاه است تا این بلوک بندی یهودی در تفکر را به دست آورد و آن را بفهمد تا سرش کلاه نرود، البته مسیحی ها هم با این مسأله درگیر هستند و جالب است که دانشگاههای مسیحی با این ها به شدت درگیر هستند و نمی خواهند زیر بار آن ها بروند؛ از این رو مفاهیم مسیحی را تولید و بازتولید می کنند.
ما باید این را نیز بفهمیم که کلاه مسیحی ها هم نیز بر سر ما نباید برود، چون ما امت وسط هستیم، این نکته را باید توجه داشت که باید هر دو را خوب بشناسیم، این نکته بسیار مهمی است. اگر ما بخواهیم در ایران چهارچوبی برای تفکر دینی بدهیم باید یک نظام برای تئوری سازی ارایه کنیم تا بفهمیم که کجاها خام شدیم و چه بر سر ما آوردند. فقط یک اشاره اینکه از مشروطه به بعد ما دچار بی هویتی نه فقط فرهنگی، بلکه معرفتی می شویم؛ مطلبی که آیت الله بهجت در کتاب در محضر بهجت می گوید، ایشان تحصیل کردهی حوزه نجف هستند چون حوزه نجف در ابتدا حوزه مشروطه بود که بعد به تهران منتقل شد و تهران در اوایل مشروطه در حاشیه بود، «مشروطه چیزی جز این نبود که میخواستند ایران را از زیر نفوذ روسها بیرون ببرند تا تحت نفوذ انگلیسیها در بیاورند» و علما این وسط فقط دویدند و کلاه سرمان رفت.
بعد از این قضیه ایران تا آخر انگلیسی شد، مشروطه از سفارت انگلیس بیرون آمد و به سفارت انگلیس برگشت و ما این وسط بازیگر شدیم و چیز دیگری نبود؛ حال نگاه کنید بحث ها از کجا شروع شد، چه کسانی طراح آن بودند؟ ملکم خان که یکی از آن ها است و لقب « سِر » هم به او دادند که یک آدم شارلاتان بسیار قوی بوده، در سفر چهارم ناصرالدین شاه، ملکه حاضر نبوده او را ببیند و ناصرالدین شاه غصه می خورد تا اینکه این آقا واسطه گری کرد و ملکه ناصرالدین شاه را پذیرفت و در مقابل، ملکم خان امتیاز قماربازی در ایران را از شاه گرفت و از همانجا امتیازاتی که بعدها انگلیس از ایران گرفت شروع شد و از همانجا مملکت فروشی شروع شد که هیچ پادشاهی این طور مملکتش را نفروخت. همچنین ملکم خان روشنفکر مشروطه می شود البته امتیازی را که ملکم خان در سفر چهارم گرفت، قبل از مشروطه بود.
ملکم خان امتیاز بلیط بخت آزمائی و قمار خانه در ایران را میگیرد که معنادار است، در قبال این دید و بازدید ملکم خان امتیاز قمار بازی یعنی لاتاری (یعنی قمارخانه و مشروبخانه) را میگیرد. بنابر قرآن شراب و قمار هر دو از ابزار شیطان در دست یهودی ها هستند که در لاس وگاس و جاهای دیگر کار میکنند. مشروطه یعنی این؛ مشروطه از اینجا شروع می شود؛ مردم بیچاره آمدند گفتند چه می خواهید؟ عدالت را می خواهید؟ عدالت شد آزادی! آزادی هم به ولنگاری معنا شد و آقای رضاشاه هم مدرنیته (نه مدرنیسم) را وارد کرد.
وی با استبداد این مدرنیته را به ایران تحمیل کرد. این مطلب را همه گفتهاند، در کتاب جمشید بهنام به نام «ایرانیان و اندیشهی تجدد» (۳) مدرنیسم وارداتی و آمرانه را بخوانید یعنی با زور، چادر از سر زنان کشیدن، آن ها را لخت کردن تا رابطه جنسی برقرار شود و به طور کلی قصه هایی که دورهی خشن آن مربوط به رضا شاه و دوره های نرم آن مربوط به محمد رضا شاه بود. اولین نکته اینکه ما را از جهان مسیحی دور کردند و به جهان یهودی نزدیک ساختند. پشتوانهی انگلستان برای به وجود آمدن یک تفسیر یهودی از شیعه به نام بهائیت و تفسیر یهودی از اهل سنت و تولید کردن آن در عربستان به عنوان وهابیت؛ همه روشنفکری دینی هستند، روشنفکری دینی جزء بهائیگری نیست.
در دانشگاه پلی تکنیک (دانشگاه امیرکبیر) از من خواستند مثال بزنم و من مثال همین بهائیت را آوردم و آن ها سکوت کردند، اگر قرار است پروتستانتیزم اسلامی که مرحوم شریعتی میگفت داشته باشید بهترین آن بهائیت است. اگر می خواهیم روشنفکر شویم چرا نرویم بهائی شویم؟ که سکوت کردند. در مقابل، دچار مسیحیت زدگی هم شدیم مثل انجمن حجتیه و مکتب تفکیک. اینکه یک باره جغرافیای معرفتی ما از روسیه تغییر جهت می دهد و به طرف انگلستان می رود کاملاً معنادار است. در ایران بهائی ها و یهودی ها مسلط می شوند، تمام اقتصاد ایران دست یهودی ها و بهائی ها می افتد. سیزده سال یک نخست وزیر بهائی (۴) بر ما حکومت می کند؛ این ها معنادار است، این مسائل همین طور ساده نیست که شما خیال می کنید و اگر کسی بتواند برود روی این ها کار کند و اسناد آن را در بیاورد خیلی کار مهمی است.
اینکه آلمانی ها همیشه کنار ما بودند و علیه انگلیسی ها جنگیدند این بحثی جدی است؛ مثلاً در مورد قضیهی دلیران تنگستان، یک متخصص آلمانی مشهور که شاید اسمش واسموس (۵) بود، در کنار دلیران تنگستان جنگید و کشته شد که اسناد آن وجود دارد و در حال ساختن مستند آن هستند. در مورد ائتلاف آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم و … این ها تصادفی نیست. پدیدار شناسی یا بُعد معرفتی آلمانی و ژاپنی در حال باز تولید است و در جنگ جهانی اول و دوم هم این ها با هم همراه بودند که معنادار است.
بلوک بندی جهان هم همین طور است، اروپای متصل و منفصل همین گونه است، یهودیت را اروپای منفصل و مسیحیت را اروپای متصل می نامیم. اگر چارچوب های علوم انسانی و علوم تجربی را بشناسیم می فهمیم که بحث جدی تر از این بحث ها است که ما میگوییم. حال اینجا داریم تفریع و تنوعی در تقسیم بندی به وجود می آوریم، این ها علوم دینی هستند که در حال بازتولید هستند. اگر ما بخواهیم شروع کنیم تنها راه این است که جهان پدیداری یا جهان بینی خود (اسلام) را خوب بشناسیم. هانری کربن جمله زیبایی دارد، او می گوید شما دچار مشکل روش شناسی شده اید نمی توانید آن چیزی را که می خواهید صید کنید.
کاری که او انجام داد این بود که روش شناسی خود را از پدیدار شناس ها گرفت، چون خودش مترجم آثار پدیدار شناسی در فرانسه بود، وی میگوید من این کار را گرفتم تا بتوانم کاری انجام داده باشم، با اینکه کاتولیک بود بسیار عاشق امام زمان علیهالسّلام بود و در آخر هم یا شیعه شد یا شاید هم کاتولیک از دنیا رفت، ولی آقا سیدجلال آشتیانی میگفت امام زمان علیهالسّلام بر سر بستر بیمارش آمد، حالا اگر ما این را هم نگویم و همین بحث عادی را مطرح کنیم می فهمیم که عاشق بوده و در همه زیارات و دعاها گریه می کرده است.
ما جهان پدیداری خود را در دنیای امروز و بر اساس آن باید استخراج کنیم، فهم این مقصد کار ما در همین دانشگاه است، یعنی جهان پدیداری را اگر ما در جهان امروز بر اساس مختصاتی که دارد نتوانیم درآوریم نمی توانیم اسلام خودمان را بفهمیم، اسلام همیشه در حال تکمیل و تکامل معرفتی است و تجلی آن بیشتر می شود؛ چرا که «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» این تجلی، مدام بیشتر می شود که اصل آن انشاء ا… در زمان ظهور خواهد بود.
اگر بخواهیم جهان پدیداری در جهان امروز را باز تولید کنیم باید مختصات آن را بشناسیم. پس قدم بعدی دانشگاه، غرب شناسی یا جهان امروز شناسی است، حتی بودائیسم. باید تمام جهان را خوب بشناسیم اگر نشناسیم نمی توانیم جهان پدیداری بر اساس مختصات جهان را خوب تولید کنیم. این یکی از مشکلات است. جهان پدیداری مقتضای جهان امروز در چارچوب نظریه های زیادی در چین و هند باز تولید می شوند؛ مثلاً هند گزارش داد نصف جمعیت آن از قشر فقیر به متوسط رسیده اند. این ها وقتی قدرت اقتصادی شدند چند وقت بعد برای ما باز تولیدهای عظیم هندوئیسم می کنند، البته الان هم شروع شده اگر ماهواره را نگاه کنید یک شبکه دارند که تبلیغ هندوئیسم می کند و همین طور بودائیسم.
نکته بسیار مهم اینکه اگر مختصات جهان امروز در قالب این پنج مذهب یعنی یهودیت، مسیحیت،هندوئیسم، بودائیسم و شینتوئیسم را نفهمیم قافیه را باخته ایم، الان ما مشکل برخورد با مسیحیت داریم و کلیساهای زیرزمینی در ایران زیاد می شود و همین طور هندوئیسم در تهران؛ پول های کلانی خرج می کنند که خبرهای موثقی از دانشجوهای خودم دارم که پیروان این فرقه ها هستند. خدای هندو زنده می آید ایران، هیچ کس متوجه این معنی نمی شود. خدا خودش می آید اینجا! و تبلیغ هندوئیسم می کند، من عکس او را دیده ام؛ مردم هم می روند بمبئی برای دیدن این شهرها، این ها در بُعد مردم عادی است و اگر متوجه نباشیم فردا در بُعد معرفتی هم گرفتار می شویم.
مختصات جهان را بشناسیم تا پدیدار شناسی خود را بر اساس آن شناخت استوار کنیم، همهی این ها را که گفتم در واقعیتی به نام ایران مطرح شده است. یعنی با سرنوشت بلوک بندی ایران از بُعد معرفتی را در جهان امروز تبیین کنیم، الان بلوک بندی به شدت در حال به وجود آمدن است. پوتین که به ایران آمد مصاحبه ای با شبکهی خبر کرد، جمله ای گفت که هنوز دارم به آن فکر می کنم؛ گفت محققین ما گفتهاند آیندهی یهودیت، مسیحیت و اسلام در ایران معین میشود و به همین دلیل ایران برای ما به شدت مهم است که با آن رابطه داشته باشیم. اینکه او با ایران قرارداد نظامی سلاح های استراتژیک امضا می کند و بلوک بندی درست می کند برای این است که آیندهی یهود و مسیحیت در ایران تعیین می شود.
وظیفهی ما خیلی سنگین است. دانشگاه امام صادق علیهالسّلام باید بلوک بندی معرفتی ایران را تأمین کند، متأسفانه در دانشگاه های اسلامی یکی از این نقص ها که می بینیم همین است، یا نقص جهان پدیداری و و چارچوب نظریه ای یا نقص فهم مختصات جهان یا نقص واقعیت شناسی ایران، در دانشگاه امام صادق علیهالسّلام ما غرب شناسی کار کرده ایم ولی اسلام شناسی هنوز خیلی مانده، البته تا حدودی کار کرده ایم؛ ولی ایران شناسی اصلاً کار نکرده ایم و مختصات ایران شناسی صفر بوده است؛ این دانشگاه نتوانست برنامه های کلان ایران را تولید یا حداقل به صورت علمی نقد کند.
ممکن است بچه های بسیج بریزند و شلوغ کنند و شعار بدهند (۶) ولی این فایده ندارد؛ بچه های بسیج باید چارچوب تئوریک تولید کنند؛ مثل زمان جنگ موقعی که ما در دبیرستان بودیم و زمانی که در جنگ مغلوب بودیم و عراق جلو می آمد هیچ کس با ما کاری نداشت، بچه های مجاهدین خلقی به صدام فحش می دادند، همین بچه های توده ای به صدام فحش می دادند ولی لحظه ای که بچه های بسیج شروع کردند به عملیات جدی این ها بلند شدند و شروع کردند علیه نظام و انقلاب شعار دادن و هر چه که جلوتر رفتیم تندترش کردند که الحمد لله عملیات فتح المبین شد و در عملیالت بیت المقدس خرمشهر و دشت عباس آزاد شد. آن کاری که بچه ها اول کردند کار ایذائی بود؛ سه گام و پاتک زدن و شبیخون که ما آموزش دیدیم؛ ولی بعدش لشکرکشی کردیم و فتح فاو و پیروزی های کلان، آن ها را سر جای خودشان نشاند. کاری که الان ما داریم انجام می دهیم همین است، یعنی ما باید این سه قسمت را با هم انجام بدهیم.
دانشگاه مفید در قم کاملاً غربی است و کاری به اسلام ندارد، در سمیناری که یکی از دوستان ما حضور داشت می گفت آمریکائی ها گفتند این جا که همان آمریکا است ما خیال کردیم این جا قم است، یعنی این قدر روشنفکر شدند که آمریکائی می گوید این جا یعنی قم، آمریکا است و چیزی جز آمریکا نیست.
فرهنگستان علوم اسلامی در قم هم غرب شناسی و هم ایران شناسی آن ضعیف است؛ اگر این سه (اسلام شناسی، ایران شناسی و غرب شناسی) با هم ترکیب شود تئوری سازی رخ میدهد. شک نکنید! نترسید! مثل بچههای بسیج در زمان جنگ که کسی باور نمیکرد بتوانند کاری انجام بدهند ولی دادند.
پینوشتها:
۱- منظور دولت نهم است.
۲- جرج دبلیوبوش.
۳- بهنام، جمشید، ایرانیان و اندیشه ی تجدد، تهران: فروزان، ۱۳۸۶.
۴- منظور امیرعباس هویدا است.
۵- ویلهلم واسموس، برای دیدن شرح حال جالبی از نبردهای او همراه خضر خان تنگستانی ر ک:
http://www.centralclubs.com/topic-t64902.html
۶- منظور تشکیل جلسات مختلف سخنرانی، مناظره، هم اندیشی یا برگزاری دوره های مطالعاتی با موضوع تولید علم است.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: