توریسم بهائی مددکار اقتصاد ورشکسته اسرائیل
تشکیلات مرکزی بهائیان در اسرائیل میکوشد تا با زیبا جلوه دادن بیش از پیش اماکن متعلق به خود، علاوه بر بهائیان، افراد غیربهائی را نیز به مراکز خویش بکشاند تا از این راه، زمینه تبلیغ و جذب آنها به بهائیت را فراهم آورد. رسانههای صهیونیستی در فلسطین اشغالی و سایر نقاط جهان نیز با نمایش این بناها سعی در ایجاد جاذبه توریستی برای اسرائیل دارند. از جمله در نشریه رسمی محفل ملی بهائیان ایران میخوانیم که یک کمپانی معروف فیلمسازی در امریکا فیلمی به نام اسرائیل از دریا ساخته که در آن مناظر مربوط به قبر باب و مرکز بهائیت را به نمایش گذارده است. این گزارش میافزاید که فیلم مزبور چندی قبل در تلویزیون امریکا در ایران – که پیش از انقلاب در کانال ۸ فعال بود – نیز به نمایش درآمده است. (۱)
همچنین دفتر نمایندگی توریسم اسرائیل در امریکا (نیویورک) متن مفصل و تبلیغی پیرامون بهائیت و اماکن آن در فلسطین اشغالی به زبان انگلیسی منتشر کرد. این متن، بیش و پیش از آن که یک بروشور تبلیغی برای معرفی جاذبههای توریستی اسرائیل، و از جمله جاذبههای گردشگری بهائی باشد به یک متن تبلیغی بهائی شبیه است. در قسمتی از آن آمده است:
«دیانت بهائی که مروج صلح و اخوت بین افراد جامعه بشری است در سال ۱۸۴۴ با ظهور باب در ایران آغاز گردید و باب خود را مبشر [آمدن] نفسی اعز و اشرف از خود [= حسینعلی بهاء] معرفی نمود…» (۲)
نیز مجله صهیونیستی هند و اسرائیل پیرامون بهائیت مقالهای نوشته که تلخیص و اقتباس آن با عنوان مرکز روحانی بهائیان در مجله آهنگ بدیع آمده است. (۳) همچنین در نشریه اخبار امری ارگان رسمی محفل ملی بهائیان ایران ترجمه مطلبی که مرکز توریست اسرائیل در نیویورک منتشر نموده است، چاپ گردیده که مقالهای کاملاً جانبدارانه میباشد. (۴) علاوه بر آن، ماهنامه دفتر ملی اسرائیل، در شماره جولای۱۹۶۳ (تیرماه۱۳۴۲) مقالهای با عنوان «مسافرت از طریق مدیترانه به سوی اسرائیل» به قلم فردی به نام «ترود داب» درج کرد. نویسنده در این مقاله، اولین منظرهای را که در سفر دریایی به حیفا به چشم میخورد، چنین توصیف مینماید:
«به زودی کوه کرمل با تمام وقار و عظمتش با قبه ذهبیِ مقام اعلی که در پرتو آفتاب صبحگاهی می درخشد، نمودار می گردد.» (۵)
حضور گسترده بهائیان سراسر جهان در اسرائیل نیز منبع درآمد خوبی برای رژیم صهیونیستی محسوب میشد. تشکیلات بهائیت نیز سعی در تشویق بهائیان برای سفر به اسرائیل و دیدار از اماکن متعلق به خود را داشت و این امر به اشکال مختلف صورت میپذیرفت. گاه با ایجاد بهانههایی، همچون یکصدمین سال ورود بهاء به عکا، بهائیان را به اسرائیل فرا میخواند. همچنین پس از تشکیل یک کنفرانس بینالمللی بهائی در نقطهای از جهان، شرکتکنندگان در آن کنفرانس را به ارض اقدس! میبردند و بعضی مواقع نیز در قالب کاروانهای ۹ نفره از کشورهای مختلف، بهائیان را به سرزمینهای اشغالی میبردند و بالاخره آنان که برای تبلیغ بهائیت در خارج از وطن خود، عزم مهاجرت میکردند، در آغاز سفر برای تشویق، یک سفر چند روزه به فلسطین اشغالی شده میرفتند و چون معمولاً افرادی که در بالا برشمردیم از گروههای مرفه و دارای تمکن مالی بودند، سفر آنها به اسرائیل برای دولت این کشور نیز از نظر اقتصادی و توریستی سودمند بود. در این زمینه روزنامه جروزالم پست – که عملاً به ارگان تبلیغی بهائیت تبدیل شده بود – در شماره ۲۸اوت۱۹۶۸ خبر میدهد که دستجات مختلف بهائیان از کنفرانس پالرموی ایتالیا به اسرائیل آمدهاند و متذکر شده است که:
«این عده بزرگترین اجتماع زائرین بهائی را که تاکنون به اراضی مقدسه مسافرت نمودهاند تشکیل میدهند.» (۶)
بتدریج تبلیغات بهائیان برای دیدار از اسرائیل مؤثر میافتد و سفر بهائیان به اراضی اشغالی رو به فزونی میگذرد تا آنجا که شوقی افندی در تلگراف مورخ ۷اکتبر۱۹۵۳ (۱۶مهر۱۳۳۲) در پیامی به کنفرانس دهلی میگوید:
«تعداد نفوسی که از دور و نزدیک برای زیارت مقام اعلی میآیند، روز به روز در تزاید است و چندین روز، عده آنان از هزار نفر تجاوز مینمود.» (۷)
اما اشتهای صهیونیستها سیریناپذیر است و باید اماکن بهائی نفش فعالتری در جذب ترویست ایفا کنند و همینطور هم میشود تا آنجا که ۶ سال بعد یعنی در سال۱۳۳۸ به گفته سران بهائیت: «در ظرف این یک سال، عدد زائرین و سیاحان» بازدیدکننده از اماکن بهائی «به بیش از یکصدهزار بالغ گردیده است.» و بدین ترتیب، بهائیت در عرصه جذب توریست و کمک به اقتصاد شکننده اسرائیل نیز نقش شایسته و درخور توجهی ایفا میکند.
لکن حکایت همچنان باقیست و داستان خدمات بهائیت به صنعت توریسم اسرائیل در همینجا خاتمه نمییابد و این رشد فزاینده متوقف نمیشود تا جایی که به گزارش یک خبرنگار صهیونیست (دالیا کهن امین) از قدس اشغالی در فروردین۱۳۸۸ باغ بهائیان در حیفا یکی از مهمترین جاذبههای گردشگری در اسرائیل شمرده میشود.
همچنین آلبرت لینکلن دبیر کل مرکز جهانی بهائی طی ضیافتی که این فرقه به تاریخ فروردین۱۳۸۸ در بیتالمقدس برپا کرد، اذعان داشت که در یک سال گذشته بیش از ۶۵۰ هزار توریست از باغ های این تشکیلات در حیفا دیدن کردهاند. در این مراسم مئیر شیتریت وزیر کشور رژیم صهیونیستی نیز در خلال سخنانش به تمجید از بهائیت پرداخت و گفت:
«شما حیفا را به یک مرکز مهم جهانگردی مبدل کردهاید». (۸)
بهائیت و توسعهی نفوذ اسرائیل در عصر پهلوی
بهائیت با حکومت فاسد و وابسته پهلوی نیز پیوند و همکاری فزایندهای داشت که تا پایان عمر آن رژیم ادامه یافت. این تعامل که ریشهاش به کودتای انگلیسی رضاخان میرپنج در سوم اسفند۱۲۹۹ میرسد، در دوران محمدرضا پهلوی گسترش یافت و پس از کودتای ۲۸ مرداد به اوج خود رسید و در دهه واپسین سلطنت وی، بهائیان توانستند پستهای حساس سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و نظامی را به چنگ آورند.
بهائیها در آن دوران، تلاش فراوانی برای گسترش حضور خویش در مناصب عالی کشوری و نیز بسط و توسعه نفوذ اسرائیل در ایران از خود نشان میدادند که نقطه عطف این تهاجم سیاسی برای تصاحب مشاغل کلیدی در عصر امیرعباس هویدا اتفاق افتاد. در ادامه به گوشههایی از این اقدامات، بیشتر آشنا میشویم.
۱. نخست وزیری هویدا و تهاجم سیاسی بهائیان
پیرامون گرایش هویدا به مسلک بهائیت، میان صاحبنظران، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که در این مقال بدان نمیپردازیم، اما گذشته از جد و پدرِ مسلماً بهائی او و شهرت خود وی به بهائیت در بین مردم ایران در همان عصر پهلوی (که جلوه های آن «شهرت»، در اسناد ساواک هم بازتاب دارد) و وابستگی او به تشکیلات فرقه، امری تردید ناپذیر و مسلم است که شواهد زیادی دال بر آن وجود دارد.
در اینجا به تناسب بحث، به روابط دیرین و گسترده هویدا (به عنوان یک عنصر بهائی زاده، مشهور به بهائیت و حامی تشکیلات فرقه در ایران) با اسرائیل میپردازیم.
هویدا در حال بوسیدن دست محمدرضا پهلوی
پیرامون حمایت هویدا از تأسیس اسرائیل، دکتر عباس میلانی در کتاب خویش: معمای هویدا – که به جانبداری از هویدا نگاشته شده است – او را جزء اقلیت کوچکی می خواند که از تأسیس رژیم صهیونیستی حمایت می کردند:
«بحث امکان ایجاد یک دولت یهودی در بخشی از سرزمین فلسطین هم در آن زمان سخت رایج بود. هویدا از جمله اقلیت کوچکی بود که از ایجاد چنین دولتی طرفداری می کرد.» (۹)
در عرصه حمایت هویدا از اسرائیل در درون حاکمیت ایران «الیعزر تسفریر» آخرین نماینده اطلاعاتی موساد در ایران عصر پهلوی پس از بیان بستگی جد و پدر او به بهائیت، پیرامون هویدا می نویسد:
«او [= هویدا] و بستگان خانواده اش نسبت به مسائل اسرائیل تفاهم نشان می دادند و به خوبی با این مسائل آشنا بودند. به همین دلیل است که در طول سال ها، همه سفیران اسرائیل در ایران، دقت و مراقبت زیادی برای حفظ اموال بهائیان در شمال اسرائیل نشان می دادند.» (۱۰)
عباس میلانی به نکته ای بسیار مهم پیرامون روابط ویژه هویدا با صهیونیست ها اشاره می کند و می گوید:
«از اوایل دهه ۵۰ ریاست دفتر [= سفارت] اسرائیل را «لوبرانی» به عهده داشت و او روابط ویژه و نزدیکی با هویدا پیدا کرده بود. نه تنها به بسیاری از مهمانی های شام هویدا دعوت داشت، بلکه مرتب با او در دفتر نخست وزیر هم دیدار و گفت و گو می کرد. از یک جنبه «لوبرانی» تنها استثنای قاعده ای بود که هویدا خود در دوران صدارتش برقرار کرده بود. هر وقت سفیری از یکی از کشورهای خارجی به دیدار هویدا می آمد، او تأکید داشت یکی از منشیانش در جلسه حضور داشته باشد. تنها استثناء «لوبرانی» بود.» (۱۱)
این ملاقات های خصوصی نشان می دهد که تصمیمات بسیار حساس و مهمی در خلال آن، اتخاذ می شده که هیچ کس غیر از نخست وزیر دولت شاهنشاهی ایران و سفیر رژیم صهیونیستی نبایستی در جریان آن قرار می گرفته است. در دوران صدارت هویدا بهائیان توانستند ۹ کرسی کابینه را تصاحب کنند.
۲. تلاش بهائیت برای برقراری روابط ایران با اسرائیل
در جریان قیام اسلامی مردم به رهبری امام خمینی در سال های ۴۱ و ۴۲ که به کشتار ۱۵ خرداد توسط رژیم پهلوی منجر شد، شاه کوشش فراوان داشت تا تأمین مالی نهضت امام را به دولت مصر منتسب کند. توجه داریم که مصر در آن دوران به رهبری جمال عبدالناصر درگیر مبارزه با اسرائیل بود و روابطش با بهائیان و رژیم پهلوی نیز سردی ویژه ای داشت.
در مسیر اجرای این سناریو رژیم پهلوی کوشید شهید طیب حاج رضایی را زیر شکنجه های وحشتناک مجبور سازد تا به این موضوع اعتراف کند که برای بسیج مردم به منظور حضور در تظاهرات روز ۱۵ خرداد از یک خارجی پول گرفته و میان تظاهر کنندگان توزیع کرده است. از سند زیر چنین بر می آید که این نمایش، یک سناریوی اسرائیلی – بهائی داشته تا بدین وسیله با وخیم شدن بیش از پیش روابط ایران با کشورهای عربی و اسلامی، راه برای باز شدن باب روابط رسمی میان ایران با اسرائیل هموار شود.
از دیگر سو، بهائیان با نفوذی که بر اثر تصاحب قدرت و مسندهای بالای سیاسی در رژیم پهلوی یافته بودند، می کوشیدند که دولت را به مقابله با روحانیت تحریک کنند تا در یک فشار همه جانبه، ناگزیر شود برای ضربه زدن به تلاش های علمای دینی با اسرائیل، رابطه برقرار کند.
سند زیر مربوط به دورانی است که بهائیان، از جمله منصور روحانی، در کابینه هویدا حضوری جدی و مؤثر داشتند و با هماهنگی و انسجام می کوشیدند این نیت شوم را محقق سازند:
گزارش اطلاعات داخلی
محرمانه تاریخ گزارش: ۱۷/ ۲/ ۴۳
کریمی آشتیانی که با مهندس روحانی وزیر آب و برق، ارتباط دوستانه دارد، می گفت، مهندس روحانی اظهار داشته است: نظر دوستان ما در کابینه (منظور وزراء پیرو فرقه بهائیگری است که خود روحانی از آن دسته می باشد) آن است [که] اختلاف بین دولت و روحانیت ادامه یابد تا اینکه دولت ناچار شود برای ضربه زدن به فعالیت روحانیون، با دولت اسرائیل رابطه سیاسی برقرار کند و حتی در صورت لزوم با آن دولت، قرارداد نظامی منعقد سازد.
کریمی گفت: به مهندس روحانی گفته ام این نظر شما را مردم ایران تأیید نمی کنند و ممکن است اگر چنین فکری در ایران عملی شود، عکس العمل شدیدی نشان داده شود.
روحانی گفته است: اگر مقامات روحانی در ایران با حکومت مصر به مبارزه برنخیزند ناچاریم این فکر عقد قرارداد با کشور اسرائیل را عملی سازیم. (۱۲)
۳. برکناری وزیر خارجه نامطلوب و روی کار آوردن یک بهائی
مئیر عزری که در عصر پهلوی حدود ۱۵ سال مسئولیت سفارت رژیم صهیونیستی در ایران را عهدهدار بود، در کتاب خاطرات خود نقل میکند که علی اصغر حکمت وزیر خارجه ایران نسبت به اسرائیل کم توجهی نشان میداد و به همین دلیل رژیم صهیونیستی تصمیم میگیرد با همکاری دکتر اقبال (نخست وزیر) و دربار، او را برکنار کند که به این امر توفیق مییابد اما جالب اینجاست که به جای وی، عباس آرام (که از وابستگان به فرقه بهائیت است) به وزارت منصوب میشود و با آمدن او، همهی یخها آب میشود. مشروح این جریان از زبان مئیر عزری بدین قرار است: (۱۳)
«یکی از دشواریهای ما با وزارت خارجه ایران آن بود که آنها نمیخواستند دکتر دوریئل را به نام یک دیپلمات در این کشور بشناسند. آنها از همهی همکاریهای دو سویه و گسترش روز افزون پیوند میان دو دولت آگاه بودند، ولی سیاست پنهانکاری، آنان را وامیداشت تا از ارزش راستین این همکاریها بکاهند و تا آنجا که میتوانند همه چیز را نادیده بگیرند.»
مئیر عزری در ادامه، وزارت خارجه وقت ایران را اینگونه توصیف میکند:
«این وزارتخانه سرسختترین دستگاهی بود که رودررویمان ایستاده و هرگز میلی به آشکارسازی روابط نداشت. گو اینکه در میهمانیهایی که ما بر پا میکردیم یا در دیگر نمایندگیها انجام میشد، لبخند سردی از آنها دریافت میداشتیم و هر از گاهی ما را به برخی نشستها و گردهماییها فرا میخواندند ولی از هرگونه گفتوگوی گرم و رودررویی با ما خودداری میکردند. گرایش آنان به آگاهی از ما پوشیده نبود، ولی میخواستند در چشم این و آن، خود را دور از ما نشان بدهند. آرام آرام پی بردیم که این دستگاه از بیشتر نمایندگیهای کشورها در ایران خواسته است از فراخوان ما در نشستها، گردهماییها و بزرگداشتهایشان خودداری کنند ولی بسیاری از آنها زیر بار نرفته و کسانی مانند نماینده پاپ بزرگ کاتولیکهای جهان در ایران برتر دیدهاند راه خود را پیگیری کنند… .»
دیدار محمدرضا پهلوی با مئیر عزری
در اینجا مئیر عزری با مشاهده کملطفی وزارت خارجه ایران، به عنوان سلطان بی جقه ایران وارد عمل میشود تا وزیر خارجه را بر کنار و وزارت خارجه را در مسیر اهداف رژیم صهیونیستی قرار دهد:
«در ژوئن۱۹۵۹ [= خرداد۱۳۳۸] تیمسار کیا توانست با همکاری نخست وزیر و دربار، علی اصغر حکمت را که با هرگونه پیوندی با اسرائیل ناسازگاری میکرد (شاید از اینرو که ریشهای یهودی داشت) از کار بر کنار کند.»
و سرانجام عباس آرام این مهرهی بهائی به عنوان بهترین گزینه بر صندلی وزارت خارجه ایران تکیه میزند.
به محض گزینش آرام، یک نماینده کنسولی از سوی ایران به اسرائیل اعزام میشود و روابط، آنچنان گرم میشود که مسئولان نه چندان بلندپایه اسرائیلی نیز در سفر به ایران در همان روز ورود، امکان دیدار با وزیر خارجه شاه را پیدا میکنند. عزری خود، یک مورد را اینچنین مثال میزند:
«روز ۲۵فوریه۱۹۶۰ به پیشواز موشه ساسون سرپرست بخش خاورمیانه وزارت خارجه اسرائیل به فرودگاه مهرآباد رفتم. به یاری کیا توانستم همان روز دیداری میان وی با عباس آرام وزیر خارجه ایران… برنامهریزی کنم.» (۱۴)
۴. هواپیماهای اسرائیلی در آسمان ایران
یکی از گام های بسیار مهم اسرائیل در ایران، به منظور برقراری روابط کامل و علنی، امکان پرواز هواپیماهای اسرائیلی بر فراز ایران بود، عزری خود در این باره می گوید:
«برپایی نمایندگی کمپانی ال عال ( هواپیمایی ملی اسرائیل) در تهران و انجام پروازهای این کمپانی در فرودگاه مهر آباد به هیچ روی نمی توانست نادیده انگاشته شود، سیمرغ بزرگ اسرائیلی که در آسمان کشورهای بزرگ جهان به پرواز در آمده بود باید آسمان ایران را نیز می پوشاند.» (۱۵)
ولی این هدف آنقدر دست نیافتنی می نمود که حتی مسئولان ذی ربط در اسرائیل نیز به تحقق آن امیدوار نبودند و روی خوش نشان ندادند:
«نخستین گفتگوهایم با ژنرال افرایم بن ارتصی (افسر بازنشسته ارتش پدافندی اسرائیل و) سرپرست کمپانی ال عال و مردخای بن اری معاون نامبرده، ریشه امید را در دلم پژمرد. پاسخ سرد و واکنش شگفت برانگیز آنان نتوانست آرزوی دیدن نمایندگی ال عال در تهران را در سرم از بین ببرد. برداشت آنان بر این راستا بود که ایرانی ها هرگز اجازه نخواهند داد هواپیماهای ال عال در آسمان ایران به پرواز در آیند.» (۱۶)
اما عزری که به قدرت خود در ایران آگاهی داشت، نومید نشد و با همکاری احمد شفیق (شوهر اشرف پهلوی و سرپرست هما) زمینه های لازم برای پروازهای ال عال در ایران فراهم آمد و این پروازها آغاز شد اما اندکی بعد: «گروهی از وزیران خارجه و دستیارانش با نمایندگان کشورهای تازی در ایران به دنبال دیدارهایی با عباس آرام، ناسازگای خود را برپایی دفتر ال عال در تهران و پروازهای این کمپانی به فرودگاه مهرآباد به آگاهی سران ایران رساندند.» اما عباس آرام این عنصر بهایی که برای حفاظت و حمایت از منافع صهیونیست ها به وزارت خارجه رسیده بود «همه ی شنودها را نادرست خواند و گزارشگران هراسناک و بیم زده را به شگفتی وا داشت» اما مخالفان بیکار ننشستند و «یک بار دیگر با فرتور [= عکس]هایی از دفتر کمپانی ال عال در خیابان ویلای تهران و پروازهایی از این کمپانی در فرودگاه مهرآباد، در دفتر وزیر خارجه ایران گرد آمدند و به دادخواهی پرداختند» اما عباس آرام که معتقد بود دروغ هر چه بزرگ تر باشد، باورش آسان تر است، با وقاحت تمام گفت: «کسانی که این اسناد قلابی را جعل کرده اند، مشتی دروغگو بیش نیستند. تا آنجا که من می دانم ال عال در ایران نه دفتری دارد و نه هواپیماهایش در آسمان این کشور پرواز می کنند.» (۱۷)
در این گیرودار، سرپرست هواپیمایی ملی ایران (هما) نیز تغییر می کند و سپهبد بهائی علیمحمد خادمی به این سمت منصوب می گردد. اوضاع، بسیار بهتر از قبل می شود. اسرائیل توقف در یک ایستگاه را جایز نمی داند، لذا در صدد بر می آید تا فرودگاه مهر آباد را به ایستگاهی برای پروازهای ال عال به سایر نقاط جهان مبدل سازد.
مئیر عزری خود می گوید: «به یاری دوستان نیرومندم در دستگاه های دولتی ایران این گره را نیز گشودیم» و اذعان می کند که به زودی پروازهای اسرائیل به استرالیا و جنوب آفریقا و کنیا از مسیر ایران انجام می شود. (۱۸)
اما این معامله برای ایران چه در برداشت؟ با کمال تعجب باید بگوییم: هیچ! و این نتیجه ای نیست که ما از سر عناد با رژیم پهلوی و اشغالگران صهیونیست گرفته باشیم، بلکه جمع بندی آقای عزری سفیر کبیر دولت غاصب اسرائیل از این معامله نابرابر است، آنجا که می گوید:
«در این داد و ستد، سود چندانی جز پاره ای بهره برداری های سیاسی به ایران نرسید، زیرا پیرو دشمنی های کشورهای تازی با اسرائیل، پروازهای ایرانی نمی توانستند بار و مسافر به اسرائیل بیاورند بنابراین می توانیم آن را دهشی یک سویه بخوانیم.» (۱۹)
مئیر عزری در انتهای این بخش، به بیان سودمندی های این خط هوایی برای صهیونیست ها می پردازد و می گوید که در روزهای پرجوش و خروش سال۱۳۵۷ این پروازها علاوه بر خروج اسرائیلیان، ده ها هزار یهودی را نیز از ایران خارج کردند. همچنین این پروازها خوراکی، میوه، جوجه یک روزه، گاو، تخم مرغ و ماهی، ابزار ساختمانی و جاده سازی و جنگ افزار برای ارتش ایران را به ایران می آورد که از این رهگذر سود هنگفتی عاید رژیم صهیونیستی می شد. (۲۰)
در پایان این داستان غم انگیز، جناب سفیر، سپهبد بهائی علیمحمد خادمی سرپرست هواپیمایی ملی ایران (هما) را – که یکی از همان قماش دوستان نیرومندی شمرده می شدند که خیلی به او کمک کرده بودند – این گونه معرفی می کند:
«روزهای نوزدهم آوریل [۳۱ فروردین] و چهاردهم می ۱۹۷۱ [۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۰] نامه هایی از بن اری سرپرست کمپانی ال عال دریافت کردم که گویای دوستی نزدیک و همکاری های گرمی میان وی با سرتیپ خادمی سرپرست هواپیمایی ملی ایران بود، نامبرده در این نامه ها افزوده بود: گو اینکه پروازهای ال عال یکی پس از دیگری با سرفرازی در فرودگاه مهرآباد می نشینند و برمی خیزند و شوربختانه، هواپیماهای ایران ایر هنوز نتوانسته اند از فرودگاه های ما بهره برداری کنند، ولی همکاری های ما با ژنرال خادمی و همکارانش ریشه دار شده است.» (۲۱)
اما خدمات جناب خادمی به صهیونیست ها فقط محدود به همین یک مورد نمی شد بلکه او در طی دوران طولانی مسئولیت خویش همواره در صدد تأمین منافع اسرائیل بود. جلوه ای دیگر از این خدمت رسانی ها به اوایل دهه ۴۰ مربوط می شود که امام نسبت به خطر صهیونیسم و ایادی داخلی آن – بهائی ها – مرتب هشدار می دادند و به همین دلیل، رژیم شاه به ناچار روابط خویش با اسرائیل را کاهش داده بود، اما در آن شرایط نیز جناب خادمی از «خادمیت» اسرائیل دست بر نمی دارد و همکاری خود را با صهیونیست های اشغالگر گسترش می دهد. دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی مشروح این واقعه را بیان می کند:
«در اوایل دهه ۴۰ به واسطه ناآرامی های مذهبی در داخل ایران که سرانجام منتهی به واقعه خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ گردید، مدتی روابط ایران و اسرائیل دچار وقفه گردید اما پس از آنکه شاه توانست مخالفان را سرکوب و رژیم خود را تحکیم کند، بار دیگر روابط بین دو کشور گسترش یافت. با این همه در سال های ۱۳۴۱ و ۴۲ نیز همکاری اقتصادی و نظامی بین اسرائیل و ایران ادامه داشت. چندین سفر از سوی مقامات بلند پایه اسرائیلی به ایران صورت گرفت که البته همگی آنها به کلی سرّی نگاه داشته می شد. از جمله در تابستان ۱۳۴۱ آل شویمر، رئیس صنایع هواپیما سازی… آن کشور به ایران آمدند. در اثر دوستی و صمیمیتی که سرهنگ نمرودی [وابسته نظامی سفارت اسرائیل در تهران] با سپهبد خادمی مدیر عامل شرکت هواپیمایی ملی ایران برقرار کرده بود، شویمر توانست در مناقصه تعمیر موتور پیستونی هواپیماهای مسافربری ایران در اسرائیل برنده شود.» (۲۲)
حال باید سران بهائیت به این سؤال هم مسلکان فریب خورده شان پاسخ دهند که مگر قرار نیست بهائیان در امور سیاسی مداخله ننمایند؟ پس چطور است که جناب خادمی، هم وارد ارتش می شود و تا درجه ی سپهبدی پیش می رود؟ هم در سمت ریاست هواپیمایی ملی ایران بیشترین خدمت ها را به خبیث ترین دشمنان ملت ایران می نماید و هیچ عقوبتی هم از سوی تشکیلات بهائیت در انتظار او نیست؟ آیا تشکیلات بهائیت این فرد را – که خودشان بر بهائیت او اذعان کرده اند – به دلیل مداخله در امور سیاسی – که از سوی این مسلک به ظاهر کاملاً نهی شده است – «طرد» کردند یا خیر؟
۵. بازیگری ارتشبد فریدون جم
همان طور که پیش تر در خلال مباحث دیدیم، اشخاص و کانون هایی در داخل و خارج از ایران درصدد بودند که از درگیری ایران با کشورهای عربی و اسلامی همچون مصر و عراق بهره گیرند و رژیم ایران را هرچه بیشتر به سمت اسرائیل سوق دهند و در این میان بهائی ها نقش ویژه ای را در تحقیق این سناریو ایفا می کردند. در جریان اختلاف ایران و عراق پیرامون کشتیرانی در اروند رود که در سال ۱۳۴۸ دو کشور را در آستانه جنگ با یکدیگر قرار داد، در ۱۳ اردیبهشت، شاه، ارتشبد آریانای سالخورده را از ریاست ستاد ارتش کنار گذاشت و ارتشبد بهائی فریدون جم را جایگزین او ساخت و این در حالی بود که روابط ایران و اسرائیل پس از جنگ ژوئن ۶۷ و اشغال سرزمین های اسلامی، و از جمله بیت المقدس، به سردی گراییده بود و در این شرایط، اختلاف انگیزی و تشدید تنش ها بین ایران و کشورهای عربی به ویژه مصر (تحت رهبری جمال عبدالناصر) و عراق نقش قابل توجهی در سوق دادن رژیم ایران به سمت اسرائیل بازی می کرد.
جم پیش تر در سال۱۳۴۴ که جانشین رئیس ستاد ارتش بود، یک بار به اسرائیل سفر کرده بود. شاه و جم مصمم بودند به منظور استفاده از تجربه هایی که اسرائیل در جنگ ۶ روزه با اعراب کسب کرده بود، خلبانان و چتر بازان و افسران توپخانه خود را برای گذراندن دوره ی آموزشی به اسرائیل بفرستند.
در این شرایط رادیو بغداد، جم را صهیونیست نامید و مدعی شد شاه وی را که شدیداً ضد عرب و ضد اسلام است به توصیه ی اسرائیلی ها منصوب کرده است. (۲۳)
مئیر عزری سفیر اسرائیل در ایران نیز نسبت به جم ارزیابی مثبتی دارد. او می نویسد:
«در میان افسران ایرانی، تیمسار ارتشبد فریدون جم جانشین آریانا را یکی از دوستان خوب اسرائیل یافتم… روزی سرهنگ وجدانی آجودان ارتشبد جم و همکلاس دوره ی دبیرستانم در اصفهان مرا با وی آشنا ساخت… پیوند دوستانه تنیده ای با جم و همکارش سرتیپ آریازند داشتم، از تنیدگی این پیوند در دوره ای که به سفارت از سوی ایران به اسپانیا رفت نیز هرگز کاسته نشد.» (۲۴)
عرزی، آنگاه ارزیابی خود از روابط ارتش های ایران و اشغالگران قدس در دوران ریاست جم بر ستاد ارتش را اینگونه ارزیابی و توصیف می کند:
«داد و ستد میان ارتش های ایران و اسرائیل در دوره ی فرماندهی جم بر دفتر ستاد بزرگ ارتشتاران به اوج خود رسیده بود.» (۲۵)
وی همچنین کارنامه جم را در فرجام بدین شکل جمع بندی می کند که:
«او به راستی دوست اسرائیل بود و دوست این مردم خواهد ماند… [جم] در پیوند و همکاری میان ارتش های ایران و اسرائیل نقشی ارزنده بازی می کرد.»
تاکنون دیدیم که پنج بهائی (هویدا، منصور روحانی، عباس آرام، سپهبد علیمحمد خادمی و ارتشبد فریدون جم) هنگامی که به قدرت رسیدند، نقش عمده ای در ارتقای روابط رژیم شاه و اسرائیل بازی کردند و در پاره ای موارد اساساً روی کار آمدن آنها به همین دلیل صورت گرفت (همچون عباس آرام). اما زنجیره دوستان بهائی صهیونیست ها به این ۵ نفر ختم نمی شود؛ در قسمت بعد، این سلسله را با هم تعقیب می کنیم.
ادامه دارد…
نویسنده: پویا شکیبا
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
1. اخبار امری، ش ۴، تیر ۱۳۴۴، ص۲۴۴.
2. سید محمدباقر نجفی، بهائیان، صص ۷۳۹-۷۳۷ به نقل از: اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش ۳(تیرماه).
3. آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۱، ش ۹، صص۴-۳.
4. اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش ۳ (تیرماه )، صص۱۳-۱۲.
5. همان، سال ۱۳۴۲، ش ۱۲ (اسفند)، ص ۶۹۵.
6. همان، سال ۱۳۴۷، ش ۹-۸ ( آبان – آذر)، ص۵۹۲.
7. پیام شوقی مندرج در آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۲، ش ۱۳-۱۲، ص۲۴۱.
8. برای کسب اطلاعات بیشتر بنگرید به: Https://www. Hamdami. com
9. عباس میلانی، معمای هویدا. چاپ دوم. تهران، نشر اختران، ۱۳۸۰. ص ۶۵.
10. الیعزر تسفریر، شیطان بزرگ، شیطان کوچک؛ خاطرات آخرین نماینده اطلاعاتی «موساد» در ایران. ترجمه فرنوش رام. ص ۱۶۵.
11. عباس میلانی، همان، ص ۶۵.
12. جواد منصوری، همان، سند شماره ۲/۸۷.
13. مئیر عزری. کیست از شما از تمامی قوم او؟. ترجمه ی آبراهام حاخامی، اورشلیم، ۲۰۰۰، ۱۵۴/۱.
14. همان.
15. همان، ۱۵۹/۲.
16. همان.
17. همان، ۱۶۰/۲.
18. همان.
19. همان.
20. همان، ۱۵۹-۱۶۱/۲.
21. همان، ۱۶۱/۲-۱۶۰.
22. عبدالرضا هوشنگ مهدوی. سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ( ۱۳۵۷-۱۳۰۰). نشر البرز، ۱۳۷۳. صص۳۷۹- ۳۷۸.
23. عزری، همان، ۱۳۸/۱ – ۱۳۷.
24. همان.
25. همان، ۱۳۸/۱.
منبع: فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره ۴۹، بهار ۱۳۸۸.
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: