تاریخچه فراماسونری (قسمت دهم) فراماسونری و توتالیتاریسم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از چند وجه میتوان قرن نوزدهم را نقطه افول در تاریخ فراماسونری دانست که در آن بذر نفاق و سپس نزول تدریجی سازمان کاشته شد. در اروپا شکاف عمیقتری از سال ۱۸۷۷ به بعد در جنبش، بهویژه میان فراماسونهای فرانسوی و معاصر انگلیسی و آمریکاییشان ایجاد شد. دلیل اصلی ایجاد این شکاف، تصمیم «لژ بزرگ فرانسوی روشنایی» برای پذیرفتن عضویت ملحدان بود. همچنین به رسمیت شناختن ماسونری از سوی فرانسویان، آتش این اختلاف را گرمتر کرد و البته تصمیم فراماسونرهای فرانسوی مبنی بر فعالیت در موضوعات سیاسی و مذهبی را نیز نباید از یاد برد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچنین در این قرن احساسات ضد ماسونی در دیگر نقاط جهان نیز شکل گرفته و به تدریج گسترش یافت. در ایالات متحده این احساسات در دهه ۱۸۲۰ آغاز و منجر به تشکیل جمعیت ضد ماسونی در سال ۱۸۲۷ گردید. این انجمن حتی نامزد خود جهت تصدی پست ریاست جمهوری را برای مقابله با اندرو جکسون که یک ماسونر بود، به میدان انتخابات فرستاد. گسترش چنین احساساتی منجر به ایجاد تغییراتی چند در اندیشه و مسیر حرکت فراماسونری شد. در واکنش به انتقادات سیاسی و مذهبی، ماسونری آمریکا از درون تغییر کرد و بر خلاف پیشینیان خود و آرمانهای به جای مانده از عصر روشنگری، بر ارزشهای معنوی تأکید ورزید. فراماسونهای آمریکایی به مرور زمان سعی کردند برای بازگرداندن اعتبار و نفوذ از دست رفته، در ظاهر از فعالیتهای سیاسی دست کشیده و خود را به عنوان یک تشکیلات مقدس و شبهمذهبی نشان دهند که همگان میتوانند برای تسلّی خاطر روحی و الهام گرفتن، بدان رجوع نموده و عضو آن شوند.
یک زن در لژ فراماسونری فرانسه در نيمه قرن نوزدهم.
انجام اين عمل منجر به ايجاد شكاف بين فراماسونری فرانسوی و فراماسونری رايج در انگلستان و اسكاتلند گردید و هيچگاه برطرف نگرديد.
احساسات ضدماسونی در آن سالها، محدود به ایالات متحده نبود و در اروپا نیز به همان شدت و شاید هم شدیدتر جریان داشت. کلیسای کاتولیک در سال ۱۷۳۸ و از وقتی که پاپ کلمنت دوازدهم آن را رسماً محکوم کرد، علناً رودرروی فراماسونری ایستاد. در سال ۱۸۲۵ پاپ لئو دوازدهم این محکومیت را تکرار کرد و در سال ۱۸۸۴ نیز پاپ لئو سیزدهم خطاب به کاتولیکهای سراسر دنیا چنین گفت: «از تلاش برای دفع این آفت بزرگ دست نکشید».
پاپ لئو سیزدهم احتمالاً دلایل منطقی و اخلاقی خاصی را برای این محکومیت عمومی داشته است؛ اما این رویارویی و ضدیّت کلیسای کاتولیک، بر خلاف انتظار منجر به اتحاد سیاسی بین مردم ایتالیا گردید، موضوعی که پاپها به شدت مخالف آن بودند، و در این میان الهامبخش اصلی این اتحاد مردم، عقاید ماسونی بود. تعدادی از رهبران سیاسی آن دوران در ایتالیا، به نامهای «ریزور جیمنتو»، «جوزپه ماتزینی» و «جوزپه گاریبالدی» فراماسون بودند. ماتزینی استاد بزرگ سابق لژ روشنایی ایتالیا بود.
در فرانسه و در اواخر قرن نوزدهم، فراماسونری با شدت هر چه تمامتر توسط جناح مذهبی راستگرا مورد حمله قرار گرفت که اوج آن ماجرای دریفوس در دهه ۱۸۹۰ بود. در آن ماجرا شخصی یهودی به نام آلفرد دریفوس که یک افسر ردهبالای ارتش بود، متهم به فروش اسرار نظامی به آلمانیها گردید. ماجرای دریفوس توسط دست راستیهای کاتولیک و تحت حمایت ارتش به عنوان توطئهای توسط فراماسونها و یهودیان تلقی گردید که با اتحاد هم قصد تخریب وجهه ارتش و ضربهزدن به ملت فرانسه را داشتند.
در مجموع میتوان گفت همزمان با افزایش قدرت و نقش فراماسونها در تغییر و تحولات سیاسی و اقتصادی اروپا، مخالفتها نیز با آن افزایش پیدا میکرد. بیشتر مخالفین از مخفی بودن فعالیتهای این سازمان هراس داشتند و اینکه دقیقاً نمیدانستند نفوذ آنها تا کجا پیش رفته و تا چه حدی در امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشورشان دخالت دارند. در این سالها کشورهای سلطهجوی اروپایی که در اقصی نقاط مختلف جهان، از جمله در خاورمیانه سرزمینهای زیادی را مستعمره خود کرده بودند، از سوی مردم آن کشورها به نقش فراماسونها در این سلطهجویی متهم میشدند. به نظر آنها فراماسونها، لژیونرهای مخفی و پشت پردهی اروپائیان بودند که با طرح شعارهای جذاب و آزادیخواهانه، زمینه فروپاشی داخلی و فرهنگی، اقتصادی این کشورها را فراهم کرده و راه را برای ورود نیروهای استعماری آماده میکردند.
اینکه فراماسونری چقدر در گسترش سرمایهداری روبهرشد اروپائیان نقش داشته است بر کسی معلوم نیست، اما مشخص است که این کشورها برای دستیابی به منابع طبیعی مورد نیاز سیستم سرمایهداری خود، علیالخصوص در منطقه خاورمیانه و دیگر نقاط استراتژیک جهان، بهرهگیری از هرگونه کمکی ابا نداشتند.
فراماسونری و توتالیتاریسم (تمرکزگرایی)
با ظهور بعضی از دیکتاتوریهای توتالیتر در قرن بیستم، فراماسونری با بزرگترین چالش پیش روی خود رو به رو شد. در سال ۱۹۲۵ در ایتالیای فاشیستی به دلیل واردشدن اتهام به ماسونها برای دستداشتن در توطئه ترور بنیتو موسولینی و همچنین وجود نشانههایی از وابستگی آنها به سازمانهای یهودی، فعالیت این سازمان در ایتالیا غیرقانونی اعلام شد. پس از آنکه آدولف هیتلر نیز در سال ۱۹۳۳ در آلمان به قدرت رسید، تمام لژهای ماسون در این کشور به دلیل وابستگی به دشمن و ریشههای یهودی آنها، منحل و بسیاری از ماسونها به اردوگاههای کار فرستاده شدند. بنابر ادعای ماسونها در حدود ۲۰۰۰۰۰ ماسون جان خود را در طی این حوادث از دست دادند. البته صحت این آمار هیچ وقت توسط مراجع صالح و محققین بیطرف تایید نشده است!
بر اساس اسناد موجود، ادوارد هفتم پادشاه انگلستان هيچگاه «فرصتهای اعلام عمومی الحاقش به انجمن اخوت ماسونری» را از دست نمیداد!
فراماسونها اگر چه ادعای آزادی و برادری میکردند و حتی در بعضی از کشورها، خود را به عنوان حامیان آزادی جا زده و یا در بعضی از نهضتهای مردمی نقشی ایفا کرده و یا در حوادث جنگ جهانی دوم خود را از قربانیان فاشیسم میدانند، اما عملکرد متناقض آنها در طول قرن بیستم، نشانگر آن است که برای آنها رشد و گسترش نفوذشان از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است تا اهداف و رویکردهای انسانی. چرا که بر خلاف ادعایشان در مورد ضدیت با فاشیسم و حکومتهای توتالیتر و دیکتاتوری، و کشته شدن عدهی زیادی از آنها در حوادث جنگ جهانی دوم، در بیشتر کشورهایی که حاکمان مستبد و دیکتاور بر سر کار بودند به فعالیت آزادانه خود ادامه میدادند و حتی ماسونهای زیادی در این کشور به مقامات بالای حکومتی رسیده بودند. بنابراین به نظر میرسد در اعتقادات مدرن آنها گسترش هر چه بیشتر و افزایش نفوذ خود در حوادث جهانی، از اهمیت بیشتری برایشان برخوردار بوده و شعارهای دوستی و برادری جهانی، و یا آزادیخواهانه تنها حربهای برای جذب اعضای جدید بود.
بنابراین نمیتوان گفت که فراماسونری مخالف دیکتاتوری و توتالیتاریسم است. اما میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که فراماسونها، برای رسیدن به اهداف خود، آمادگی بهرهگرفتن از هر وسیلهای را مجاز میدانند. اگر چه آنها خود را قربانیان فاشیسم و دیکتاتوریهای اروپایی میدانند اما چنانچه گفته شد، در بیشتر کشورهایی که حکومت دیکتاتوری و استبدادی دارند از نفوذ فراوانی در نهادهای حکومتی برخوردارند.
فراماسونری در حال حاضر
در حال حاضر حدود شش میلیون ماسونر فعال در سرتاسر دنیا وجود دارند که تقریباً نیمی از آنها در ایالات متحده، که مرکز اصلی قدرت فراماسونری مدرن است، زندگی میکنند. این انجمنها، همچنان به فعالیت خود ادامه داده و همزمان با گسترش سرمایهداری جهانی و از بین رفتن مرزها، در جهت رشد و گسترش نفوذ خود تلاش میکنند. ماسونری در این سالها بسیاری از اشخاص شناخته شده را به خود جذب کرده است، از وینستون چرچیل نخست وزیر انگلستان، و فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا گرفته تا ادوارد هشتم و رونالد ریگان.
بیش از سه قرن است، که این جریان با تمام سوابق مرموز و ناشناخته خود، الهامبخش میلیونها نفر در بسیاری از کشورها میباشد. از آنجا که در دهههای اخیر فراماسونری مدرن سعی و تلاش نموده خود را با پیشرفتهای جدید و اوضاع سیاسی و اقتصادی جهان هماهنگ کرده و هرچه بیشتر به مراکز تصمیمگیرنده جهانی نزدیک شود، و برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود، آرمانهای مثبت و آزادیخواهانه را طرح نماید، بدون تردید رونق خود را همچنان در میان عدهای حفظ کرده است.
یک دعوتنامهی ماسونی
اگرچه حضور در جلسات لژ اجباری نبود، اما اهمیت فراوانی داشت.
در حال حاضر اعضای جدید فراماسونری پیشهوران و سنگتراشانی نیستند که به فکر حفظ فن و اصول حرفه خود باشند و یا عدهای روشنفکر و یا دانشمند که به فکر رشد و اعتلای علمی و یا اجتماعی جامعه خود بوده و از ترس فشارهای قرون وسطایی کلیسا، نیاز به یک تشکیلات مخفی و سرّی داشته باشند، بلکه ماسونهای امروزی سرمایهداران و صاحبان قدرتی هستند که به فکر گسترش نفوذ جهانی خود بر منابع و امکانات حیاتی جهان بوده و حاضرند سادهترین اصول اخلاقی و انسانی را زیر پا گذاشته و به راحتی حقوق ملتها را در دفاتر شیک و مجلل خود معامله کنند. مهمترین موضوعی که باعث تشدید نگرانیها از فعالیت فراماسونها در کشورهای مختلف میشود، مخفی بودن روابط و تشکیلات آنهاست. چرا که اگر آنها واقعاً اهداف والا و انساندوستانهای داشته باشند، چه ضرورتی به ایجاد تشکیلات مخفی و سرّی است.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
منبع: جرمی هاروود ، تاریخچه فراماسونری ، برگردان: علی شیعه علی ، تهران: انتشارات سبزان.
فراماسونری و توتالیتاریسم ، فراماسونری و توتالیتاریسم
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: