اولین مجمع ماسونی جهان، که اسناد و مدارک تاریخی مؤید وجود آن است، تجمعی است که در ۲۴ ژوئن سال ۱۷۱۷ در لندن برگزار شد، موجودیت سازمانی به نام گراندلژ انگلستان را اعلام کرد و فردی به نام آنتونی سایر (۱) را به عنوان «استاد اعظم» این نهاد نوپا برگزید. بنیانگذاران فراماسونری
از میان بنیانگذاران فراماسونری در سال ۱۷۱۷ تنها نام سه تن را میدانیم: آنتونی سایر، یاکوب لامبال (۲) و کاپیتان جوزف الیوت (۳). نام دیگران در منابع ماسونی مندرج نیست. درباره این سه تن نیز اطلاع زیادی در دست نداریم و حتی زمان تولد و مرگشان ناشناخته است. از میان کسانی که طی دوران پنج ساله بعدی، یعنی سالهای ۱۷۱۸-۱۷۲۳، در این سازمان فعال بودند تنها نام ۱۶ نفر را میدانیم. از میان این ۱۶ نفر چهار تن از اشراف بلندپایه بودند: دوک مونتاگ، دوک وارتون، ارل دالکیت (دوک باکلو بعدی)، لرد استانهوپ (ارل چسترفیلد بعدی). در میان این ۱۶ نفر دو کشیش میشناسیم (دکتر جیمز اندرسون و دکتر جان دزاگولیه) و شش نفر تاجر. (۴)
اسامی استادان اعظم گراندلژ انگلستان، از آغاز تا سال ۱۹۵۱ میلادی به شرح زیر است:
1- آنتونی سایر (۱۷۱۷)
2- جرج پاین (۱۷۱۸)
3- دکتر جان دزاگولیه (۱۷۱۹)
4- جرج پاین (۱۷۲۰)
5- جان مونتاگ، دوک مونتاگ (۱۷۲۱)
6- فیلیپ وارتون، دوک وارتون (۱۷۲۲)
7- فرانسیس اسکات، ارل دالکیت [دوک دوم باکلو] (۱۷۲۳)
8- چارلز لنوکس، دوک دوم ریچموند (۱۷۲۴)
9- جیمز هامیلتون، لرد پایسلی [ارل ابرکورن بعدی] (۱۷۲۵)
10- ویلیام، ارل اینچیکویین (۵) (۱۷۲۶)
11- هنری، لرد کالرین (۶) (۱۷۲۷)
12- جیمز، لرد کینگزتون (۷) (۱۷۲۸)
13- توماس هوارد، دوک نورفولک (۱۷۲۹)
14- توماس، لرد لاول (۸) (۱۷۳۱)
15- آنتونی مونتاگ، ویسکونت مونتاگ (۱۷۳۲)
16- جیمز، ارل استراتمور (۹) (۱۷۳۳)
17- جان لیندسی، ارل کراوفورد (۱۰) (۱۷۳۴)
18- توماس، ویسکونت ویموث (۱۱) (۱۷۳۵)
19- جان، ارل لودون (۱۲) (۱۷۳۶)
20- ادوارد، ارل دارنلی (۱۳) (۱۷۳۷)
21- هنری بریجس، مارکیز کارناروان [دوک دوم شاندوس] (۱۷۳۸)
22- رابرت، لرد رایموند (۱۴) (۱۷۳۹)
23- جان کیت، ارل کنتور (۱۵) (۱۷۴۰)
24- جیمز داگلاس، ارل مورتون (۱۶) (۱۷۴۱)
25- جانف ویسکونت دادلی (۱۷) (۱۷۴۲)
26- توماس، ارل استراتمور (۱۸) (۱۷۴۴)
27- جیمز، لرد کرانستون (۱۹) (۱۷۴۵)
28- ویلیام، لرد بایرون (۲۰) (۱۷۴۷)
29- جان، لرد کاریسفورت (۲۱) (۱۷۵۲)
30- جیمز بریجس، مارکیز کارناروان [دوک سوم شاندوس] (۱۷۵۴)
31- چارلز داگلاس، لرد ابردور (۲۲) (۱۷۵۷)
32- واشنگتن شرلی، ارل فررز (۲۳) (۱۷۶۲)
33- کادوالار، لرد بلانی (۲۴) (۱۷۶۴)
34- هنری سامرست، دوک بوفورت (۲۵) (۱۷۶۷)
35- رابرت ادوارد، لرد پتر (۲۶) (۱۷۷۲)
36- جرج مونتاگ، دوک منچستر (۲۷) (۱۷۷۷)
37- هنری، دوک کمبرلند (۲۸) [کوچکترین پسر جرج دوم] (۱۷۸۲)
38- جرج، پرنس ولز [ولیعهد، جرج چهارم بعدی] (۱۷۹۰)
39- اگوست فردریک، دوک ساسکس (۲۹) [برادر جرج چهارم] (۱۸۱۳)
40- توماس دانداس، ارل زتلند (۳۰) (۱۸۴۴)
41- جرج فردریک ساموئل رابینسون، مارکیز ریپون (۳۱) (۱۸۷۰)
42- آلبرت ادوارد، پرنس ولز [ولیعهد، ادوارد هفتم بعدی] (۱۸۷۴)
43- دوک کانات [برادر ادوارد هفتم] (۳۲) (۱۹۰۱)
44- دوک کنت [پسر جرج پنجم] (۳۳) (۱۹۳۹)
45- ارل هاروود (۳۴) (۱۹۴۲)
46- دوک دونشایر (۱۹۴۷)
47- ارل اسکاربرو (۳۵) (۱۹۵۱) (۳۶)
دزاگولیه و الیگارشی لندن
مورخین ماسون به رغم اینکه در آثار خود صفحات متعدد به زندگینامه شخصیتهای اسطورهای ماسون -مانند سلیمان شاه یهود، حیرام شاه صور، حیرام ابیف معمار “معبد سلیمان” و غیره و غیره- اختصاص داده و بدینسان اوراق فراوانی از تواریخ و دائرةالمعارفهای ماسونی را با افسانهها انباشتهاند، درباره زندگی بنیانگذاران واقعی فراماسونری اطلاعات بسیار ناچیزی به دست میدهند. برای نمونه، در دائرةالمعارف سه جلدی ماکی و دائرةالمعارف یک جلدی کویل نه تنها مدخل مستقلی به نام “مارکیز کارناروان“، استاد اعظم گراندلژ انگلستان در سال ۱۷۳۸، وجود ندارد بلکه در سراسر این چهار مجلد قطور جز یکی دو مورد نامی از او مندرج نیست. حال آنکه ابتداییترین اصول تدوین دائرةالمعارف میطلبد که زندگینامه مفصل تمامی بنیانگذاران و استادان اعظم فراماسونری و جزییات تکاپوی ایشان درج گردد. بررسی ما نشان میدهد که تعمدی در این امر نهفته است و نویسندگان ماسون به دلایل معین و کاملاً روشن، کوشیدهاند چهرهی تاریخی بنیانگذاران واقعی فراماسونری را پوشیده دارند.
دربارهی آنتونی سایر، اولین استاد اعظم فراماسونری، تقریباً هیچ اطلاع مفیدی در دست نیست جز اینکه از مقام اجتماعی محترمانهای برخوردار بود و در اواخر سال ۱۷۴۱ یا اوایل سال ۱۷۴۲ درگذشت. (۳۷)
برای شناخت جرج پاین (۳۸) (متوفی ۱۷۵۷)، دومین و چهارمین استاد اعظم فراماسونری، نیز مطلب زیادی در دست نداریم. میدانیم که بسیار ثروتمند و از موقع اجتماعی ممتاز برخوردار بود. ظاهراً حرفه اصلیاش پیمانکاری مالیاتی بود. وارثین او دو خواهرزاده یا برادرزادهاش بودند که با خاندانهای کمپتون و سیمور وصلت کردند. اولی به کنتس نورثمپتون (۳۹) ملقب شد و دومی به لیدی سیمور. (۴۰) گفته میشود جرج پاین میراث مفصلی برای این دو برجای گذارد. (۴۱) دربارهی خاندانهای کمپتون و سیمور سخن گفتهایم. میدانیم که هنری کمپتون، اسقف لندن، از اعضای گروه هفت نفره توطئه گری بود که ویلیام اورانژ را به تهاجم به انگلیس دعوت کردند و اسپنسر کمپتون، ارل ولمینگتون، درباری مقرب هانوورها و مدتی وزیر اعظم جرج دوم بود. چارلز سیمور، دوک ششم سامرست، نیز از توطئهگرانی بود که هانوورها را در انگلستان به قدرت رسانیدند.
صرفنظر از افراد فوق، باید از دکتر جان تئوفیلوس دزاگولیه (۴۲) به عنوان نخستین چهره شاخص فراماسونری و بنیانگذار واقعی این فرقه یاد کرد. دزاگولیه در سال ۱۷۱۹ استاد اعظم گراندلژ انگلستان بود. در دوران استاد اعظمی دوک مونتاگ و دوک وارتون قائم مقام و معاون ایشان بود و خلاصه در نخستین سالهای تأسیس فراماسونری گرداننده واقعی آن به شمار میرفت. این جایگاه دزاگولیه در تاریخنگاری ماسونی به رسمیت شناخته شده و لذاست که از او به عنوان «پدر فراماسونری نظری جدید» یاد میشود. (۴۳) ماکی مینویسد:
از میان تمامی کسانی که در احیای فراماسونری در نیمه اول سده هیجدهم مؤثر بودند، هیچیک نقشی مهمتر از دزاگولیه ایفا نکردند تا بدانجا که وی به پدر فراماسونری جدید نظری شهرت دارد. گراندلژ کنونی انگلستان شاید بیش از هر کس دیگر مدیون اوست. (۴۴)
بنظر ماکی، مؤلف واقعی «قانون اساسی فراماسونری» دزاگولیه است؛ جیمز اندرسون زیر نظر دزاگولیه این کار را به پایان برد و مستندات و اندیشه مندرج در آن در واقع به دزاگولیه تعلق دارد. (۴۵) به رغم این اهمیت، به نوشته ماکی، دربارهی زندگی دزاگولیه اسناد کافی در دست نیست. (۴۶) معهذا همین اطلاعات اندک از زندگی دزاگولیه به روشنترین شکل نشان میدهد که سازمان فراماسونری از آغاز ابزار سیاسی الیگارشی بریتانیا و متحدین آن بوده است.
دزاگولیه به خانوادهای تعلق داشت که در حوالی سال ۱۶۸۵ از فرانسه به انگلستان مهاجرت کردند. زمان این مهاجرت مصادف با مرگ چارلز دوم و صعود جیمز دوم به سلطنت انگلستان است. دربارهی پیشینه این خانواده چیزی نمیدانیم. میگویند پدر دزاگولیه یک کشیش پروتستان فرانسوی بود. دزاگولیه در فرانسه به دنیا آمد و دو ساله بود که پدرش به انگلستان مهاجرت کرد. او در کالج کریست چرچ آکسفورد به تحصیل پرداخت و از سال ۱۷۱۲، یعنی از ۲۹ سالگی، در این کالج به تدریس فلسفه مشغول شد. در سال ۱۷۱۳ با سِر اسحاق نیوتون دوست شد و سال بعد به عضویت انجمن سلطنتی درآمد که در سالهای ۱۷۰۳-۱۷۲۷ نیوتون رئیس آن بود. دوستی دزاگولیه با نیوتون عمیق و دیرپا بود و لذاست که کمی بعد وی دبیر این انجمن شد. هایوود در پیوستهای خود بر دائرةالمعارف ماکی مینویسد:
«دزاگولیه، معمار نخستین لژ ماسونی، دبیر انجمن سلطنتی بود و برای سالهای متمادی با اسحاق نیوتون رابطه دوستانه داشت تا بدانجا که نیوتون پدر تعمیدی دختر او شد». (۴۷)
دزاگولیه از سال ۱۷۱۷ سخنرانیهایی در حضور جرج اول، ولیعهد (جرج دوم بعدی) و سایر اعضای خاندان سلطنتی هانوور ارائه میداد و در سال ۱۷۱۸ درجه دکترای دانشگاه آکسفورد به وی اعطا شد. (۴۸) گولد مینویسد اعطای درجه دکترای آکسفورد به دزاگولیه با حمایت و اعمال نفوذ ارل ساندرلند صورت گرفت. سپس دزاگولیه به عنوان کشیش در خدمت دوک شاندوس درآمد. جرج دوم به دزاگولیه علاقمند بود و پس از صعود به سلطنت او را در سمت کشیش پسر ارشد و ولیعهدش، فردریک لویی، منصوب کرد. (۴۹) از سال ۱۷۳۷ دزاگولیه در کاخ فردریک لویی ولیعهد حضور داشت، استاد لژ ماسونی مستقر در کاخ او بود و ولیعهد گاه در جلسات این لژ شرکت میکرد. (۵۰) پیوند عمیق دزاگولیه با دربار هانوور بعدها نیز تداوم یافت و وی سرانجام در ۲۹ فوریه ۱۷۴۴ در ۶۱ سالگی درگذشت.
دزاگولیه در سال ۱۷۱۳ با دختر ویلیام پادسی (۵۱) ازدواج کرد. یکی از پسران او به نام آلکساندر کشیش شد و دیگری به نام توماس افسر ارتش بریتانیا و از درباریان جرج سوم، پسر فردریک لویی ولیعهد متوفی بود. توماس دزاگولیه ابتدا در درجه سرهنگی میرآخور جرج سوم بود. او بعدها به درجه نایب ژنرالی رسید و در توپخانه سلطنتی خدمت میکرد. ژنرال دزاگولیه در سال ۱۷۸۰ در ۷۷ سالگی درگذشت. (۵۲)
در سطور فوق با نام برخی افراد مواجهیم که نقش اساسی در تأسیس و گسترش اولیه فراماسونری داشتند:
فردریک لویی ولیعهد جرج دوم. (دربارهی او و اطرافیان دسیسهگر و ماجراجویش و نقش این کانون در تاریخ بریتانیا در جلد سوم کتاب زرسالاران سخن گفتهایم.)
ارل ساندرلند، که درجه دکترای آکسفورد را برای دزاگولیه فراهم آورد، کسی نیست جز چارلز اسپنسر، ارل ساندرلند سوم و نیای خاندان اسپنسر – چرچیل. این ارل ساندرلند همان داماد جان چرچیل، دوک اول مارلبورو، است که در سالهای ۱۷۱۸-۱۷۲۱، یعنی نخستین سالهای تأسیس و تکاپوی فراماسونری، وزیر اعظم بریتانیا بود. میراث پیوند با فراماسونری در خاندان اسپنسر – چرچیل تداوم یافت و ارل ساندرلند پنجم، پسر ارل سوم، نیز از گردانندگان گراندلژ انگلستان بود. (۵۳) ارل پنجم نیای مستقیم سر وینستون چرچیل است و همان کسی است که در سال ۱۷۳۳ به دوک سوم مارلبورو ملقب شد. در آینده دربارهی پیوند دوک مونتاگ، داماد دیگر جان چرچیل، و سایر اعضای خاندان چرچیل با فراماسونری سخن خواهیم گفت و درخواهیم يافت كه این نهاد از بدو تأسیس با کانونی که خاندان اسپنسر – چرچیل در قلب آن جای دارد پیوند ناگسستنی داشته است.
دوک شاندوس عنوانی است که در طول سالهای ۱۷۱۹-۱۷۸۹ اعضای خاندان بریجس به آن ملقب بودند. اعضای این خاندان در دوران فوق با عناوین “ارل کارناروان” و “مارکیز کارناروان” نیز شناخته میشدند. (۵۴) تبار این خاندان به فردی به نام جان بریجس (۵۵) از شهسواران دوران هنری هشتم، میرسد که در سال ۱۵۱۳ شهسوار شد و در سال ۱۵۵۴ به “بارون شاندوس سادلی” ملقب گردید. او در زمان سلطنت ماری تودور ریاست برج لندن را به دست داشت و در این سمت زندانبان لیدی جین گری و مدت کوتاهی پرنسس الیزابت (ملکه الیزابت بعدی) بود. گری بریجس، بارون شاندوس پنجم، (۵۶) به دلیل زندگی مسرفانه و پرتجملش به “پادشاه چراگاهها” (۵۷) شهرت داشت. او در سال ۱۶۰۲ وارث پدر شد و از آن پس کاخ خانوادگی ایشان (سادلی هاوس) (۵۸) به مقر میهمانیهای پرخرج و جنجالی بدل گردید.
جیمز بریجس (۵۹)، بارون شاندوس نهم که دوک شاندوس شد، بهعنوان حامی هندل (۶۰)، آهنگساز نامدار، شهرت دارد. بریجس به مدت هشت سال (۱۷۰۵-۱۷۱۳)، در دوران جنگ وراثت اسپانیا، سررشتهدار کل ارتش بریتانیا بود و از این طریق ثروتی انبوه به جیب زد. جیمز بریجس در سال ۱۷۱۴ ویسکونت ویلتون و ارل کارناروان و در سال ۱۷۱۹ مارکیز کارناروان و دوک شاندوس شد. او کاخی باشکوه در منطقه کانونز، واقع در میدل سکس، (۶۱) احداث کرد. بیش از دو سال هندل در خدمت او در این کاخ زیست و قطعه معروف خود به نام “استر” را براساس اسطوره استر و مردخای ساخت. (۶۲) دوک اول شاندوس همان کسی است که دزاگولیه کشیش او بود.
هنری بریجس، دوک دوم شاندوس (۶۳) پسر دوک اول است. هنری بریجس در دوران حیات پدر مارکیز کارناروان لقب داشت. او همان کسی است که در سال ۱۷۳۸ استاد اعظم گراندلژ انگلستان بود و در اواخر این سال جیمز اندرسون را به فردریک لویی ولیعهد معرفی کرد و چاپ جدید قانون اساسی فراماسونری را تقدیم نمود. دزاگولیه ۲۵ سال از هنری بریجس بزرگتر بود و میتوان تصور کرد که در دوران اقامت در کاخ دوک اول شاندوس بر مارکیز جوان از نظر فکری تأثیر عمیق گذارده است.
عنوان دوک شاندوس در سال ۱۷۷۱ به جیمز بریجس (۶۴)، پسر دوک دوم رسید. دوک سوم شاندوس در سپتامبر ۱۷۸۹ درگذشت و عناوین اشرافی فوق تداوم نیافت. دوک سوم شاندوس همان مارکیز کارناروانی است که در سال ۱۷۵۴ استاد اعظم گراندلژ انگلستان بود. (۶۵) دوک سوم تنها یک دختر داشت که پس از مرگ پدر به بارونس کینلاس (۶۶) ملقب شد. این دختر در سال ۱۷۹۶ با ریچارد گرنویل ازدواج کرد. این ریچارد گرنویل همان کسی است که بعدها دوک باکینگهام و شاندوس شد.
بدینسان، خاندان بریجس نیز در سده هیجدهم در ردیف بنیانگذاران و گردانندگان فراماسونری جای میگیرد. با تعمق بیشتر درخواهیم یافت که این خاندان به همان کانونی تعلق دارد که در کوران جنگ وراثت اسپانیا از طریق فساد مالی و مشارکت با سوداگران و دلالان یهودی به ثروت انبوه رسیدند. دوک اول شاندوس سررشتهدار کل ارتش بریتانیا در جنگ فوق بود و میدانیم که در این دوران جان چرچیل، دوک اول مارلبورو، فرماندهی کل ارتش بریتانیا را به دست داشت. پیمانکاران و دلالان این جنگ زرسالاران یهودی آشکار و مخفی بودند که در همه جبههها حضور فعال داشتند. سِر سولومون مدینا، بانکدار شخصی ویلیام سوم و اولین شهسوار یهودی تاریخ بریتانیا، پیمانکار جان چرچیل و قاعدتاً دوک شاندوس بود و یاکوب ورمز یهودی و ساموئل برنارد به ظاهر “پروتستان” پیمانکاران و بانکداران لویی چهاردهم بودند. شاهزاده اوگن ساوئی، فرمانده ارتش هابسبورگ، نیز “به شدت بر دلالان و پیمانکاران یهودی متکی بود“. و گفتیم که غارتگری گردانندگان ارتش و دولت بریتانیا در این جنگ چنان افسارگسیخته بود که سرانجام به افتضاح کشید و سقوط جان چرچیل و سیدنی گودولفین را سبب شد. این همان کانونی است که در سال ۱۷۱۴ جرج لویی هانوور را به سلطنت انگلستان رسانید و در سومین سال سلطنت او برای تحقق اهداف دسیسهگرانه خویش فرقه فراماسونری را تأسیس کرد. چنانکه میبینیم، زندگینامه دزاگولیه از آغاز از طریق حلقههای مختلف با این کانون پیوند مییابد: او هم برکشیده ارل ساندرلند، داماد جان چرچیل، و دوک شاندوس، دوست و شریک دزدیهای جان چرچیل و پسرش مارکیز کارناروان است و هم دوست اسحاق نیوتون؛ و از این طریق قاعدتاً با چارلز مونتاگ (ارل هالیفاکس)، رئیس پیشین انجمن سلطنتی و دوست نزدیک و حامی نیوتون، نیز پیوند میخورد.
از اعضای خاندان مونتاگ دو تن در زمره نخستین استادان اعظم فراماسونری جای میگیرند: جان دوک مونتاگ (۱۷۲۱) و آنتونی ویسکونت مونتاگ (۱۷۳۲). دربارهی زندگینامه آنتونی، ویسکونت مونتاگ، چیزی نیافتیم و دربارهی دوک مونتاگ نیز منابع در دسترس ما اطلاع چندانی به دست نمیدهند. جان مونتاگ دومین دوک مونتاگ و پسر رالف مونتاگ، دوک اولی است که دربارهاش اطلاع کافی داریم. گفتیم که رالف مونتاگ از دوستان جان چرچیل بود و در زمره گروه توطئهگری جای داشت که ویلیام اورانژ را به سلطنت رسانیدند. او همان کسی است که جاناتان سویفت وی را “بیشرمترین رذل زمان خود” نامیده است. پسر او، جان مونتاگ، با ماری دختر جان چرچیل (دوک اول مارلبورو) ازدواج کرد و از این طریق بخش مهمی از ارثیه سه میلیون پوندی دوشس مارلبورو به این خاندان انتقال یافت. بدینسان، نام این داماد جان چرچیل نیز چون داماد دیگرش، ارل ساندرلند، در نخستین صفحات تاریخ فراماسونری جای میگیرد.
دوک دوم مونتاگ در سال ۱۷۱۷، مقارن با تأسیس گراندلژ انگلستان، به عضویت انجمن سلطنتی درآمد (۶۷) و در ۲۴ ژوئن ۱۷۲۱ بهجای جرج پاین استاد اعظم گراندلژ انگلستان شد. او اولین فرد از طبقه اشراف بریتانیاست که در این مقام جای گرفت و از آن پس این سنّت ادامه یافت. (۶۸)
استاد اعظم بعدی گراندلژ انگلستان، پس از دوک مونتاگ، دوک وارتون (۶۹) (۱۷۲۲) است. نام او فیلیپ وارتون و اولین و آخرین دوک وارتون است. او نیز، چون ارل ساندرلند، دوک شاندوس و دوک مونتاگ نزدیکترین روابط را با دکتر جان دزاگولیه داشت و او نیز به همان کانون آشنایی تعلق داشت که ویلیام اورانژ و سپس جرج لویی هانوور را به سلطنت انگلیس رسانیدند.
فیلیپ، دوک وارتون، نوه فیلیپ وارتون، بارون وارتون چهارم (۷۰) است. بارون وارتون از درباریان چارلز اول استوارت بود. او در سال ۱۶۴۲ نایب الحکومه و فرمانده قشون لانکشایر و باکینگهام شایر شد. در این سمت به چارلز اول خیانت کرد و در زمره رهبران “پارلمان” جای گرفت. در زمان حکومت کومنولث از دوستان نزدیک اولیور کرومول بود. معهذا به حکومت کومنولث نیز خیانت کرد و از اعاده حکومت سلطنتی و صعود چارلز دوم حمایت نمود. لرد وارتون از مخالفان سرسخت جیمز دوم بود و به گروه توطئهگری تعلق داشت که ویلیام اورانژ را به سلطنت رسانیدند. با صعود ویلیام سوم، در سال ۱۶۸۹ لرد وارتون به عضویت شورای مشاورین خصوصی پادشاه منصوب شد. بارون وارتون چهارم بسیار ثروتمند بود و مجموعه نفیسی از نقاشیهای وان دایک (۷۱) و للی (۷۲) را در تملک داشت.
با مرگ فیلیپ وارتون، عناوین اشرافی و ثروت او به پسرش، توماس وارتون (۷۳) رسید. دائرةالمعارف بریتانیکا از توماس وارتون به عنوان “یکی از سیاستمداران اصلی ویگ در دوران پس از انقلاب ۱۶۸۸” یاد میکند. او از سال ۱۶۷۳ عضو مجلس عوام بود و در سال ۱۶۹۶ با مرگ پدر بارون وارتون پنجم شد و به مجلس لردها راه یافت. وی در مجلس عوام از هواداران سرسخت برکناری جیمز کاتولیک از مقام ولیعهدی انگلیس بود. به نوشته بریتانیکا، مخفیانه با ویلیام اورانژ مکاتبه داشت و یکی از اولین لردهای انگلیسی بود که پس از ورود ویلیام به خاک انگلیس در نوامبر ۱۶۸۸ به وی پیوستند. به پاس خدماتش در صعود ویلیام سوم به سلطنت در سالهای ۱۶۸۹-۱۷۰۲ در سمت سرپرست کاخهای سلطنتی جای گرفت و در این دوران رابط اصلی میان ویلیام و اعضای مجلس عوام بود. با صعود ملکه آن (۱۷۰۲)، وارتون از مناصبش برکنار شد زیرا ملکه اخلاق او را نمیپسندید. معهذا، در سال ۱۷۰۶ به عنوان ارلی دست یافت و کمی بعد در سمت نایبالحکومه ایرلند منصوب شد. ارل وارتون در صعود جرج هانوور به سلطنت بریتانیا سهیم بود و به پاس این خدمت در سال ۱۷۱۵ به “مارکیز وارتون” ملقب شد و کمی بعد درگذشت. مارکیز وارتون زندگی خصوصی به شدت ناستودهای داشت و به عنوان “هرزهترین عضو شورای سلطنتی” معروف بود. (۷۴) آلبرت کالورت، نویسنده ماسون، توماس وارتون را به عنوان “سیاستمدار سرشناس و خدمتگزار وفادار هانوورها” معرفی میکند و میافزاید جاناتان سویفت از او چنین یاد کرده است: “شریرترین موجودی که تاکنون شناختهام”. (۷۵)
فیلیپ وارتون، دوک وارتون، پسر این توماس وارتون است. زمانی که جرج هانوور به سلطنت رسید، فیلیپ وارتون ۱۶ ساله بود. کمی بعد، با مرگ پدر ثروتی انبوه در اختیار فیلیپ قرار گرفت و به “توانایی او در زمینه دسیسهگری و اسراف” میدانی گسترده داد. زیادهرویهای وی چنان خطرناک مینمود که سرپرستانش وی را به زور برای تحصیل علوم دینی به جنوا فرستادند. مارکیز جوان، که درآمد سالیانهای حدود ۱۵ هزار پوند در اختیار داشت، به جای درس خواندن به همراه خیل کثیری از اطرافیان و خدمه به سیاحت در اروپا و ریخت و پاش پرداخت. کنتس کوپر (۷۶) که او را در هانوور دیده بود، مینویسد: “مطمئنم اگر دو سال زنده بماند تا آخرین ذره ثروتش را خرج خواهد کرد”.
وارتون در اوت ۱۷۱۶ به جرگه اطرافیان جیمز ادوارد استوارت، مدعی تاج و تخت بریتانیا، پیوست و تا بدانجا به “شاه تبعیدی” نزدیک شد که از سوی او به “دوک نورثامبرلند” ملقب گردید. او در نامهای به “مدعی پیر” سوگند خورد که “تا زنده است و نفس میکشد هیچکس را به جز جیمز سوم به عنوان پادشاه انگلستان به رسمیت نشناسد.” در سال ۱۷۱۷ به انگلستان بازگشت، به سرعت در ردیف درباریان مقرب و هوادارن سرسخت سلطنت هانوور جای گرفت و کمی بعد (۱۷۱۸) از سوی جرج اول به “دوک وارتون” ملقب گردید. اعطای عالیترین رتبه اشرافی انگلیس به این جوان بیست ساله، که اندکی پیش از نزدیکترین یاران دشمن سرسخت هانوورها بود، بکلی غیرعادی است. این حادثه تنها از این طریق قابل توضیح است که وارتون را جاسوس حکومت هانوور در دربار جیمز ادوارد تبعیدی بدانیم. دوک ۲۴ ساله در سال ۱۷۲۲ استاد اعظم گراندلژ انگستان شد. او همچنان به زندگی مسرفانه خود ادامه میداد. به نوشته کالورت، وارتون به سه چیز تا حد افراط عشق میورزید: شراب، زن و اسب. در همین زمان با لیدی ماری ورتلی مونتاگ رابطه عاشقانه برقرار کرد که فرجام آن نزاع این دو بود. وارتون در ماجرای “کمپانی دریای جنوب” ۱۲۰ هزار پوند از دست داد و به دلیل این حادثه و ولخرجیهای فراوان دیگر ورشکسته شد. در نتیجه، در سال ۱۷۲۴ از بریتانیا خارج شد و در اسپانیا اقامت گزید. او در این دوران راه نزدیکی با دربار بوربن را پیش گرفت و اندکی بعد، در ۱۵ فوریه ۱۷۲۸، اولین لژ ماسونی اسپانیا را شخصاً در شهر مادرید تأسیس نمود. شروع تکاپوهای ماسونی در اسپانیا قطعاً بخشی از دسیسههای مرموزی بود که در این زمان علیه حکومت بوربن اسپانیا و به منظور تصاحب مستملکات ماوراء بحار آن در قاره آمریکا جریان یافت. دوک وارتون چهار سال پس از تأسیس “لژ مادرید” در اسپانیا درگذشت و وارثی برجای ننهاد. (۷۷)
از دکتر ادوارد یانگ (۷۸) به عنوان دوست صمیمی و مداح دوک وارتون یاد میکنند. این دکتر یانگ از نوجوانی همدرس و دوست وارتون بود و پس از بازگشت دوک جوان به انگلستان این رابطه ادامه داشت. این دوستی البته برای دکتر یانگ بدون منفعت نبود. در یک مورد دوک وارتون مبلغ ۲۰۰۰ پوند به یانگ اهدا کرد و در مورد دیگر ۱۱۸۳ پوند به عنوان کمک به تعمیر دیوار یکی از کالجهای آکسفورد (۷۹) به یانگ داد با امید دریافت درجه دکترا از این دانشگاه. (۸۰) این به جز مقرری سالیانه یکصد پوندی است که وارتون به یانگ میپرداخت. (۸۱)
سومین لرد انگلیسی، پس از دوک مونتاگ و دوک وارتون، که در سمت استاد اعظم گراندلژ انگلستان (۱۷۲۳) جای گرفت. فرانسیس اسکات، ارل دالکیت، است که بعدها دوک دوم باکلو شد. دربارهی خاندان اسکات نیز پیشتر سخن گفتهایم. گفتیم که تبار این خاندان به جیمز اسکات، اولین پسر نامشروع چارلز دوم، میرسد که از سوی پدر به “دوک مونماوث” و “دوک باکلو” ملقب شد و از طریق ازدواج با آن اسکات وارث ثروت و عناوین خاندان کهن فوق گردید. و گفتیم که مورخین از جمیز اسکات به عنوان “دستنشانده ارل شافتسبوری” یاد کردهاند؛ وی نامزد الیگارشی توطئهگر بریتانیا برای تصاحب تاج و تخت بود و در کوران این دسیسهها جان باخت. عنوان دوکی فوق پس از مرگ آن اسکات، دوشس باکلو، در سال ۱۷۳۲ به نوه ایشان، فرانسیس اسکات، رسید.
دربارهی زندگینامه دوک دوم باکلو و استاد اعظم گراندلژ انگلستان نیز منابع در دسترس ما، حتی دائرةالمعارفهای ماسونی، سکوت کامل کردهاند. در دائرةالمعارف ماکی نامی از وی نیست و در دائرةالمعارف کویل تنها در یک مورد فقط نام او ذکر شده است. بهرروی، زندگینامه هنری اسکات، دوک سوم باکلو، روشن میکند که دوک دوم نیز از اعضای دارودسته جان چرچیل بود زیرا دوک سوم با دختر دوک دوم مونتاگ و لیدی ماری چرچیل ازدواج کرد و از این طریق بخشی از میراث جان چرچیل و دوشس مارلبورو به وی انتقال یافت. این رابطه قاعدتاً بیانگر دوستی نزدیک دوک دوم مونتاگ و دوک دوم باکلوست که تقریباً هم سن و سال بودند؛ مونتاگ متوفی سال ۱۷۴۹ است و باکلو متوفی ۱۷۵۱.
پس از دوک دوم باکلو، دوک دوم ریچموند در سال ۱۷۲۴ استاد اعظم گراندلژ انگلستان شد. دربارهی این لرد بلندپایه نیز چون دیگر لردهای بنیانگذار فراماسونری در منابع موجود مطلب قابلی نمییابیم در حالیکه دربارهی نسل قبل و نسل بعد ایشان به تفصیل سخن گفتهاند. این رویه حتی در بریتانیکا و آمریکانا نیز مشاهده میشود. این دوک ریچموند آقای چارلز لنوکس است که در سال ۱۷۲۳ با مرگ پدر به عنوان فوق دست یافت. دوک اول ریچموند پسر نامشروع چارلز دوم از معشوقه فرانسویاش، دوشس پورتزموث، بود و میدانیم که این زن از مقربان لویی چهاردهم، پادشاه فرانسه بود و به این دلیل اعقاب او دارای عنوان دوکی فرانسه نیز هستند. دوک اول ریچموند به کانون توطئهگری تعلق داشت که ویلیام اورانژ و جرج لویی هانوور را به سلطنت انگلستان رسانیدند و در دوران سلطنت جرج اول از درباریان متنفذ او به شمار میرفت. به نوشته هایوود، دوک دوم ریچموند از فرماندهان نظامی دربار هانوور بود که قیام جاکوبیتی را در اسکاتلند سرکوب کردند. (۸۲) او در سال ۱۷۵۰ در گذشت.
یکی دیگر از اشراف ماسون در نخستین سالهای تکاپوی گراندلژ انگلستان لرد استانهوپ بود. خاندان استانهوپ نیز به کانون فوقالذکر تعلق دارد و از پایههای صعود خاندان هانوور و از بنیانگذاران و گردانندگان سازمانهای ماسونی اروپا بهشمار میرود.
اعضای این خاندان از سده هیجدهم با عناوین “ارل چسترفیلد” ، “ارل استانهوپ” و “ارل هارینگتون” شناخته میشوند.
از ارل چسترفیلد دوم، مانند جان چرچیل به عنوان معشوق باربارا ولیرز یاد میکنند و محتمل میدانند که نخستین فرزند نامشروع این زن (دختری به نام آن) نه از چارلز دوم بلکه از ارل چسترفیلد باشد. میگویند اولین بار در کاخ چسترفیلد بود که چارلز دوم با باربارا ولیرز همخوابه شد.
جیمز استانهوپ (۸۳) نوه ارل چسترفیلد اول، از سال ۱۷۰۱ نماینده مجلس عوام و از سران جناح ویگ بود. او در زمان جنگ وراثت اسپانیا، از سال ۱۷۰۸ فرمانده قشون انگلیس در اسپانیا بود. در دسامبر ۱۷۱۰ از قشون فرانسه شکست خورد، تسلیم شد و به اسارت درآمد. در اوت ۱۷۱۲ آزاد شد و به انگلستان بازگشت. در سالهای ۱۷۱۴-۱۷۲۱ وزیر مقتدر جرج اول هانوور بود و در تحکیم پایههای سلطنت هانوور نقش جدی داشت. در سال ۱۷۱۷ به “ویسکونت استانهوپ ماهون” و در سال ۱۷۱۸ به ارل استانهوپ ملقب گردید. رویستون پایک مینویسد در سالهای اولیه سلطنت جرج اول هانوور، گردانندگان واقعی دولت انگلیس ارل استانهوپ و ویسکونت تاونزهند (۸۴) شوهر خواهر والپول، بودند. (۸۵) و البته میان این دو رقابت و ستیز وجود داشت. ارل استانهوپ نیز در ماجرای “کمپانی دریای جنوب” مشارکت داشت و کارش به بدنامی کشید. (۸۶)
چارلز استانهوپ، ارل استانهوپ سوم (۸۷) نوه ارل استانهوپ اول، از هوادارن ویلیام پیت کوچک بود و با خواهر پیت ازدواج کرد. حاصل این وصلت دختری است به نام لیدی هستر لوسی استانهوپ (۸۸) که منشی داییاش، ویلیام پیت، بود. او در سال ۱۸۱۴ به سوریه رفت، مدتی در میان قبایل دروزی اقامت گزید و سپس به سیاحت در میان قبایل عرب پرداخت. دائرةالمعارف آمریکانا مدعی است که بدوهای عرب او را بهعنوان “پیغمبر” محترم میشمردند! کاترین استانهوپ، دختر ارل استانهوپ چهارم، مادر لرد روزبری (داماد روچیلدها) است. فیلیپ هنری استانهوپ، ارل استانهوپ پنجم (۸۹) نوه ارل سوم است و بیشتر به نام “لرد ماهون” شهرت دارد. از او بهعنوان مورخی برجسته یاد میشود. لرد ماهون در دولت رابرت پیل معاون وزارت خارجه بود و در این سمت در زمره بنیانگذاران “کمیسیون اسناد تاریخی“بریتانیا جای گرفت. وی مؤلف زندگینامه ویلیام پیت است. (۹۰) ادوارد استانهوپ (۹۱) پسر ارل پنجم، از ۶ آوریل ۱۸۷۸ تا ۲۹ آوریل ۱۸۸۰، یعنی در دوران مهم جنگ افغان و بخشی از دوران نیابت سلطنت لرد لیتون در هند، معاون وزارت امور هندوستان بود. وی سپس رئیس اتاق بازرگانی بریتانیا شد و در سالهای ۱۸۸۷-۱۸۹۲، در دولت سالیسبوری، وزیر مستعمرات و جنگ بود. (۹۲)
ویلیام استانهوپ (۹۳) بنیانگذار شاخه ارلهای هارینگتون در خاندان فوق، ابتدا “بارون هارینگتون” لقب داشت. او از سال ۱۷۱۵ عضو مجلس عوام بود و در سالهای ۱۷۲۰-۱۷۲۷ سفیر انگلیس در اسپانیا. در همین زمان بود که دوک وارتون نخستین لژ ماسونی اسپانیا را تأسیس نمود. استانهوپ در مه ۱۷۳۰ به عنوان وزیر به دولت والپول راه یافت. این سمت در دولت پلهام نیز تداوم یافت و سرانجام نایبالحکومه ایرلند شد و تا سال ۱۷۵۱ در این مقام بود. (۹۴) ویلیام استانهوپ در سال ۱۷۴۲ به “ارل هارینگتون” ملقب گردید. امروزه، ارل هارینگتون یازدهم (۹۵) رئیس این شاخه از خاندان استانهوپ و وارث عناوین اشرافی فوق است. (۹۶)
شخصیت مورد بحث ما و آن لرد استانهوپی که به عنوان یکی از بنیاگذاران فراماسونری شناخته میشود، فیلیپ دورمر استانهوپ، ارل چسترفیلد چهارم (۹۷)است و به شاخه بزرگ خاندان استانهوپ، یعنی ارلهای چسترفیلد، تعلق دارد.
فیلیپ استانهوپ، پسر ارل چسترفیلد سوم، از ۱۸ سالگی در کالج ترینیتی کمبریج به تحصیل پرداخت و یک سال بعد (۱۷۱۴) عازم سیر و سیاحت در اروپای قاره گردید. آغاز این سفر مقارن با صعود جرج لویی هانوور به سلطنت انگلستان است. لرد استانهوپ جوان مدتی در پاریس بود و شیفته و ستایشگر فرهنگ و آداب و رسوم فرانسوی شد و در لاهه مبالغ هنگفتی قمار کرد. (۹۸) در سال ۱۷۱۶ به انگلستان بازگشت؛ رئیس خوابگاه ولیعهد (جرج دوم بعدی) شد و به عضویت مجلس عوام درآمد. در همین زمان است که به تکاپو در سازمان نوپدید ماسونی پرداخت و در زمره فعالین درجه اول آن جای گرفت.
لرد استانهوپ در سال ۱۷۲۲ با کنتس والسینگهام (۹۹) دختر نامشروع جرج اول، ازدواج کرد. مادر این زن کنتس فن در شولنبرگ (۱۰۰) آلمانی است که از سال ۱۶۹۰ معشوقه جرج بود. پس از صعود جرج به سلطنت انگلستان، وی نیز به این کشور مهاجرت کرد و به “دوشس کندال” و عناوین دیگر ملقب شد. دوشس کندال دوست نزدیک رابرت والپول بود و بر سیاست بریتانیا نفوذ فراون داشت. او در میان مردم لندن بسیار نامحبوب بود و از طریق مشارکت در معامله سهام “کمپانی دریای جنوب” و فروش القاب اشرافی و مناصب دولتی به ثروت فراوان رسید. (۱۰۱) به نوشته بریتانیکا، گردانندگان کمپانی فوق رشوههای کلانی به چارلز اسپنسر (ارل ساندرلند سوم)، جیمز استانهوپ (ارل استانهوپ) و دوشس کندال دادند. دوشس کندال از جرج اول دارای دو دختر نامشروع شد. اولی کنتس والسینگهام است که با فیلیپ استانهوپ ازدواج کرد؛ دومی مارگارت گرترود (۱۰۲) است که به علت ازدواج با کنت لیپ (۱۰۳) به کنتس لیپ ملقب شد. به نوشته دورانت، استانهوپ از ازدواج با دختر نامشروع پادشاه جهیزیهای شاهانه را انتظار داشت و چون فراهم نشد “زناشویی آنان به تلخکامی انجامید” (۱۰۴).
در سال ۱۷۲۶ ارل سوم درگذشت و استانهوپ ۳۲ ساله به عنوان چهارمین ارل چسترفیلد به مجلس لردها راه یافت. او در سال ۱۷۲۸ به عنوان سفیر دربار بریتانیا عازم هلند شد و تا سال ۱۷۳۲ در این سرزمین بود. ارل چسترفیلد در این مأموریت موفقیتهای درخشانی کسب کرد و به پاس آن از سوی جرج دوم به عنوان پیشکار کل دربار منصوب گردید و نشان “شهسوار بند جوراب” (گارتر) به وی اعطا شد. پس از بازگشت به لندن، در کنار کسانی چون ریچارد تمپل (لرد کوبهام) و آرچیبالد کمپبل (دوک سوم آرگیل)، در گروهبندی درباری که در پیرامون فردریک لویی ولیعهد علیه سر رابرت والپول شکل گرفت نقش درجه اول ایفا نمود. یادآوری میکنیم که ویلیام پیت (بزرگ) جنجالیترین نماینده این کانون بود. به نوشته دورانت، چسترفیلد در سال ۱۷۴۱ بار دیگر به سیاحت در اروپا پرداخت و پس از بازگشت به انگلیس با نام مستعار “جفری برودباتم” در مجله تازه تأسیس انگلستان کهن (۱۰۵) مقالاتی علیه والپول منتشر نمود. سارا، دوشس مارلبورو، چنان از این مقالات خشنود شد که ارثیهای به مبلغ ۲۰ هزار پوند برای چسترفیلد تعیین کرد. (۱۰۶) دوشس مارلبورو ارثیهای ۱۰ هزار پوندی نیز به ویلیام پیت تخصیص داده بود. پس از سقوط والپول، در سال ۱۷۴۵ ارل چسترفیلد بار دیگر به عنوان سفیر در هلند منصوب و پس از انجام موفقیتآمیز این مأموریت در همین سال نایبالحکومه ایرلند شد. او در سال ۱۷۴۶ در مقام وزیر خارجه جای گرفت ولی دو سال بعد، به نوشته بریتانیکا، به علت بیماری شدید از مشاغل دولتی استعفا داد. در این دوران دو سه ساله وی یکی از دو وزیر اصلی دولت بریتانیا بود. دورانت علت کنارهگیری چسترفیلد را چیز دیگر ذکر میکند و مینویسد او “مرتکب اشتباهی شد که به نابودیش انجامید؛ به جای ملکه، با معشوقه شاه نرد عشق باخت و موجبات سقوط خویش را به دست [ملکه] کارولین (۱۰۷) فراهم ساخت“. (۱۰۸)
از ارل چسترفیلد به عنوان دوست ولتر و منتسکیو و برخی چهرههای برجسته ادبی انگلیس، مانند جاناتان سویفت و آلکساندر پاپ، یاد میکنند. خود وی نیز به عنوان ادیب شهرت دارد و اثر نامدارش نامههایی است که به پسر نامشروعش، فیلیپ دورمر استانهوپ، نگاشته است. این پسر، که حاصل آمیزش چسترفیلد و مادموازل دو بوشه فرانسوی است، در سال ۱۷۳۲ در هلند به دنیا آمد و این در زمانی است که چسترفیلد به انگلستان بازگشت. چسترفیلد از سال ۱۷۳۳ نگارش نامههایی اندرزگونه به فرزندش را آغاز کرد. در ۱۴ سالگی فیلیپ برای تکمیل آموزش به پاریس اعزام شد و در ۳۶ سالگی (۱۷۶۸) در این شهر درگذشت بی آنکه از تعالیم پدر درسی بگیرد. مینویسند: “هرگاه ارزش نوشتهای را با ثمرات فوری آن بسنجیم، باید بگوییم که نامهها توفیقی نیافت. فیلیپ استانهوپ جوان هرگز نتوانست از کاهلی، بی بند و باری، آداب ناهنجار و دودلی به هنگام سخن گفتن دوری جوید”. (۱۰۹) این نامهها یک سال پس از مرگ چسترفیلد در ۸۰۰ صفحه منتشر شد (۱۱۰) و نام او را در زمره “برجستهترین استادان نثر انگلیسی” (۱۱۱) جای داد. به خاطر این کتاب برخی مورخین چسترفیلد را “ارل فرزانه” خواندهاند (۱۱۲) ولی همگان او را “خردمند” و “با اخلاق” نشمردهاند.
آنان چسترفیلد را میدیدند که چون هرزگان و ابلهان قمار میکند و میدانستند که او همانگونه که به فرزندش اعتراف کرده است، چندان در بند عفت و پاکدامنی نیست. [ساموئل] جانسون، به هنگام خشم، نامهها را مروج “اخلاق روسپیان و آداب معلمان رقص” خواند. (۱۱۳)
جرج امرسون چسترفیلد را “بیعاطفه و هرزه” خوانده و افزوده است: زمانی که در هلند بود با دوستانش شرطبندی کرد که دو زن غریبه را بیعفت کند. در این شرطبندی پیروز شد و به این دلیل یکی از این دو زن به تیرهروزی افتاد و در مابقی عمر ناسعادتمند زیست. شاید علت اصلی اشتهار چسترفلید به “ادیب” و “خردمند” پیوند او با کانونی باشد که از طریق نهاد ماسونی سیطره خویش را بر فرهنگ جدید اروپایی برقرار میکرد. هایوود دربارهی ارل چسترفیلد در مقاله “معاریف ماسون” سخن گفته و مینویسد وی، “بهسان بیشتر اعضای خاندان استانهوپ”، ماسون بود و زمانی به او پیشنهاد شد استاد اعظم “گراندلژ باستانی” (گراندلژ اثول) شود ولی نپذیرفت. هایوود در جای دیگر از ارل چسترفیلد به عنوان “میسیونر خستگیناپذیر فراماسونری” یاد کرده است. (۱۱۴)
دزاگولیه در سال ۱۷۲۶به هلند رفت و در شهر هاگ اقامت گزید. کمی بعد ارل چسترفیلد به او ملحق شد و این دو اولین سازمان ماسونی را در هلند بنا نهادند. این کانون، قطعاً به دلیل حمایت شبکه یهودیان مخفی، که قاعدتاً دزاگولیه یکی از ایشان بود و با حمایت خاندان اورانژ و اشراف منطقه (۱۱۵) نقش مهمی در پیدایش و توسعه نخستین هستههای ماسونی در غرب و مرکز اروپا ایفا نمود. یکی از مهمترین اقدامات این دو، جذب فرانتس استفن (دوک لورن) (۱۱۶) به فراماسونری است. (۱۱۷) گولد مینویسد دزاگولیه در سال ۱۷۳۱ در هاگ استاد لژی بود که دوک لورن را به عضویت فراماسونری درآورد. سایر مدیران این جلسه عبارت بودند از جان استانهوپ، جان هولتزندورف (۱۱۸) و ارل چسترفیلد (سفیر بریتانیا در هلند) (۱۱۹). عضویت دوک ۲۳ ساله لورن (۱۲۰) در سازمان سرّی نوپایی که دزاگولیه و چسترفیلد بنیاد نهادند، واجد اهمیت تاریخی فوقالعاده است و سرآغاز پیوند حکمرانان اروپای قاره با فراماسونری محسوب میشود.
خاندان دوکهای لورن با خاندان هابسبورگ رابطه نزدیک داشت و فرانتس استفن، دوک نوجوان لورن، از ۱۵ سالگی در دربار کارل ششم، امپراتور روم مقدس، میزیست. او در فوریه ۱۷۳۶ پنج سال پس از عضویت در لژ ماسونی فوق، با ماری ترز، وارث تاج و تخت هابسبورگ، ازدواج کرد. او در سال بعد با فرانسه وارد معامله شد، منطقه لورن را به این دولت تفویض کرد و در مقابل دوکنشین توسکانی در شبهجزیره ایتالیا را به دست آورد و به گراند دوک توسکانی ملقب گردید. در ۲۰ اکتبر ۱۷۴۰ ماری ترز تاجگذاری کرد و بلافاصله شوهرش را شریک مقام سلطنت نمود. فرانتس استفن در ۱۳ سپتامبر ۱۷۴۵ به عنوان امپراتور روم مقدس تاجگذاری کرد و تا زمان مرگ (۱۷۶۵) در این مقام بود. بدینسان، اولین لژ ماسونی وین در اوایل سلطنت ماری ترز و همسرش، در ۱۷ سپتامبر ۱۷۴۲، تأسیس شد. ماری ترز ماسون نبود ولی به تبع شوهر ماسونش به فراماسونری نگرش مثبت داشت. جوزف دوم و لئوپولد دوم، پسران ماری ترز و فرانتس اول و امپراتوران بعدی هابسبورگ، نیز ماسون نبودند ولی نسبت به ماسونها رویه مثبت داشتند. گولد سالهای سلطنت جوزف دوم را دوران شکوفایی فراماسونری در قلمرو امپراتوری هابسبورگ توصیف کرده است. (۱۲۱)
دربارهی پیوند ماری ترز، فرانتس اول و فرزندان ايشان با زرسالاران یهودی، و دربارهی جایگاه زرسالاران یهودی نامداری چون ولف ورتیمر، بارون دیهگو داگوئیلار، اسرائیل فنهوئنیگزبرگ، سامسون و ولف پوپر، بنجامین و ماركوس شلزینگر و الوییس فن سونفلس و پسرش در دربار هابسبورگ توضیح دادهایم. (بنگرید به: اينجا و اينجا و اينجا) گفتیم كه دوران سلطنت ماری ترز نقطه عطفی در پیوند حکمرانان و یهودیان در اروپای مرکزی است و در این زمان “یک سوم درآمد سالیانه دربار اتریش وامهایی بود که از یهودیان دریافت میداشت“. یادآوری میکنیم که در سال ۱۷۲۶، درست همان زمان که دزاگولیه به هلند رفت، به دیهگو داگوئیلار عنوان بارونی دربار هابسبورگ اعطا شد و به عضویت شورای مشاورین سلطنتی درآمد. این دیهگو داگوئیلار در اوایل سده هیجدهم با نام مسیحی “موسس لوپز پریرا” در لندن میزیست. او در سال ۱۷۲۲ به وین کوچید و یکی از ارکان مهم مالی دربار هابسبورگ گردید. بدینسان، دربار ماری ترز و فرانتس اول به عنوان کانون شکوفای تکاپوی زرسالاران یهودی در نیمه اول سده هیجدهم جلوهگر میشود و قاعدتاً این عامل نمیتواند در پیدایش و گسترش شبکههای ماسونی در قلمور امپراتوری هابسبورگ بیتأثیر باشد.
قریب به یک دهه پس از آغاز تکاپوی دکتر دزاگولیه و ارل چسترفیلد در هلند، فراماسونری تا بدان حد گسترش یافت که در آوریل ۱۷۳۸ پاپ کلمنت دوازدهم (۱۲۲) بیانیهای علیه آن صادر نمود. این اولین بیانیه کلیسا علیه فراماسونری است. (۱۲۳) کلمنت دوازدهم به عنوان یکی از پاپهای مخالف الیگارشی یهودی نیز شناخته میشود (بنگرید به اينجا) و بدینسان از همان آغاز نام فراماسونری با الیگارشی یهودی پیوند مییابد. کلمنت دوازدهم در این فرمان اعلام کرد: “دلایلی در دست است دال بر وجود توطئه علیه تمامی مذاهب و دولتهای اروپایی که در جلسات پنهانی فراماسونها طراحی میشود“. (۱۲۴) هایوود مینویسد: فرانتس استفن، گراند دوک توسکانی، اولین لژهای ماسونی را در توسکانی تأسیس کرد که نخستین هستههای ماسونی در شبهجزیره ایتالیا به شمار میروند. علیه فعالیت این لژها بود که پاپ کلمنت دوازدهم فرمان سال ۱۷۳۸ خود را صادر نمود. (۱۲۵)
پینوشتها:
۱. Anthony Sayer
2. Jacob Lamball
3. Joseph Elliott
4. Coil, ibid, p. 141; Gould, ibid, vol. IV. P.280.
5. William, Earl of Inchiquin
6. Henry, Lord Coleraine
7. James, Lord Kingston
8. Tomas, Lord Lovel
9. James Bowes Lyon, Earl of Strathmore
10. John Lindsay, Earl of Crawford and Balcarres
11. Thomas Thynn, Viscount Weymouth
12. John Abney-Hastings, Earl of Loudoun
13. Edward Bligh, Earl of Darnley
14. Robert, Lord Raymond
15. John Keith, Earl of Kintore
16. James Douglas, Earl of Morton
17. John Ward, Viscount Dudley and Ward
18. Thomas Bowes Lyon, Earl of Strathmore
19. James, Lord Cranstoun
20. William Byron, Lord Byron
21. John, Lord Carysfort
22. Charles Douglas, Lord Aberdour
در سالهای ۱۷۵۵-۱۷۵۶ استاد اعظم گراندلژ اسکاتلند بود.
۲۳. Washington Shirley, Earl of Ferrers
24. Cadwallader, Lord Blaney
25. Henry Somerset, Duke of Beaufort
26. Robert Edward Petre, 9th Lord Petre (1742-1801)
27. George Montagu, Duke of Manchester
28. Prince Henry, Duke of Cumberland (d. 1790)
29. Prince Augustus, Duke of Sussex (1773-1843)
30. Thomas Dundas, Earl of Zetland
31. George Frederick Samuel Robinson, 1 st Marquess and 2nd Earl of Ripon
32. Prince Arthur, Duke of Connaught (1850-1942)
33. Prince George Edward Alexander Edmund, Duke of Kent (1902-1942)
34. Earl of Harewood
35. Earl of Scarbrough
36. Coil, ibid, pp. 237-238.
نام خانوادگی برخی از افراد فوق با استفاده از Who’s Who و سایر منابع استخراج و افزوده شد.
۳۷. Mackey, ibid, vol. 2, p. 906; Coil, ibid, pp. 593-594.
38. George Payne
39. Frances, Countess of Northampton
40. Catherine, Lady Frances Seymour
41. Mackey, ibid, vol. 2, p. 757; Coil, ibid, p. 466; Gould, ibid, vol. IV, pp. 347-348.
42. John Theophilus Desaguliers (1683-1744)
43. Coil, ibid, p. 204.
44. Mackey, ibid, vol. 1, p. 276.
45. ibid, p. 277.
46. ibid, p. 276.
47. ibid, vol. 3, p. 1199
48. Gould, ibid, vol. IV, p.348; Mackey, ibid, vol. 1, p. 276.
49. Gould, ibid, vol. IV, p. 349.
50. ibid, p. 353.
51. William Pudsey
52. Mackey, ibid, vol. 1, p. 277; Gould, ibid, vol. IV, p. 349.
53. Gould, ibid, vol. IV. P. 387.
۵۴- عنوان ارل کارناروان از سال ۱۷۹۳ به اعضای خاندان هربرت انتقال یافت و ارلهای کنونی کارناروان از این خانداناند.
۵۵. John Brydges, 1 st Baron Chandos of Sudeley (1490?-1557)
56. Grey Brydges, 5th Baron Chandos of Sudeley (c. 1579/80-1621)
57. King of the Cotswolds
کاستولدز به تپههای گلوسسترشایر انگلیس اطلاق میشود که به دلیل مراتع غنی آن شهرت دارد. کاخ سادلی، مقر لردهای شاندوس، در این منطقه واقع بود.
۵۸. Sudeley House
59. James Brydges, 1st Duke of Chandos, Marquess of Carnarvon, Earl of Carnarvon, Viscount Wilton, 9th Baron Chandos of Sudeley (1673-1744)
60. George Frideric Handel
61. Canons near Edgware in Middlesex
62. Britannica CD 1998.
63. Henry Brydges, 2nd Duke of Chandos (1708-1771)
64. James Brydges, 3rd Duke of Chandos (1731-1789)
65. Gould, ibid, vol. IV. P. 396.
66. Anna Elizabeth Brydges, Baroness Kinloss
67. Gould, ibid, vol. IV, p. 284.
68. Mackey, ibid, vol. 2, p. 675; Coil, ibid, p. 421.
69. Philip Wharton, Duke of Wharton (1698-1731)
70. Philip Wharton, 4th Baron Wharton of Wharton (1613-1696)
71. Sir Anthony Van Dyck (1599-1641)
نقاش معروف فلاندرزی ساکن انگلستان
۷۲. Sir Peter Lely [Pieter Van Der Faes] (1618-1680)
نقاش معروف هلندی ساکن انگلستان
۷۳. Thomas Wharton, 1st Marquess Wharton of Wharton (1648-1715)
74. Brittannica CD 1998.
75. Albert F. Calvert, “The First and Last Duke of Wharton”, Albert F. Calvert [ed.], Authors’ Lodge No. 3456 Transactions, London: Kenning & Son, 1919, vol, III, pp. 140-141.
76. Mary, Countess Cowper
همسر لرد ویلیام کوپر (ارل کوپر اول). نام Cowper مشابه Cooper تلفظ میشود.
۷۷. Gould, ibid, vol. IV, p.289; Calvert, ibid, pp. 140-153.
با مرگ دوک وارتون، گراندلژ انگلستان در سال ۱۷۳۲ کاپیتان جیمز کامرسفورد (James Cummersford) انگلیسی را در سمت “استاد اعظم ناحیهای اندلس و جبل الطارق” منصوب کرد. موقعیت فراماسونری در اسپانیا در اواخر سلطنت فیلیپ پنجم، بنیانگذار سلطنت بوربن اسپانیا، به مخاطره افتاد و این قاعدتاً به دلیل دسیسههای مرموز سیاسی- اطلاعاتی این سازمان بود. فیلیپ در سال ۱۷۴۰ دستور انحلال لژهای ماسونی اسپانیا را صادر کرد و تمامی اعضای “لژ مادرید” را دستگیر و زندانی نمود. (Coil, ibid, p.630) توجه کنیم که در سال ۱۷۴۰ جان کیت (ارل کنتور) در رأس گراندلژ انگلستان قرار داشت و در همین سال بود که وی ژنرال جیمز کیت را به عنوان استاد اعظم فراماسونری روسیه منصوب نمود. ژنرال کیت نیز دسیسه گری نامدار است و چون دوک وارتون، در دوران اقامت در اسپانیا خود را هوادار سلطنت بوربن و خاندان مخلوع استوارت و دشمن هانوورها جلوه میداد.
۷۸. Edward Young (1683-1765)
ادوارد یانگ تحصیلات خود را در سال ۱۷۱۹ در آکسفورد به پایان برد و به محافل ادبی لندن راه یافت. در این دوران وی اشعار فراوانی را به چاپ رسانید که در مدح افراد سرشناس سروده بود. سپس به نگارش و انتشار نمایشنامههایی با مضامین شرقی- مانندن بوسیریس شاه مصر (۱۷۱۹)، انتقام (۱۷۲۱)، برادران (۱۷۵۳)- و طنزهای اجتماعی پرداخت. در این اثناء با هدف ارتقاء در هرم طبقاتی جامعه انگلیس به عضویت کلیسا درآمد و در سال ۱۷۲۸ به عنوان کشیش پادشاه (جرج دوم) منصوب شد. در سال ۱۷۳۱ با لیدی الیزابت لی (Lee) ازدواج کرد، زندگی مرفهی را آغاز نمود و اوقات خود را صرف سرودن شعر و معاشرت با دوستان منتقدش کرد. معروفترین سروده یانگ اندیشههای شبانه است که در سالهای ۱۷۴۲-۱۷۴۵ منتشر شد.
۷۹. All Souls’ College
80. Calvert, ibid, pp. 141, 145.
81. Americana, 1985, vol. 29, p. 696.
82. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1313.
83. James Stanhope, 1 st Earl Stanhope, Viscount Stanhope of Mahon, Baron Stanhope of Elvaston (1673-1721).
84. Charles Townshend, 2nd Viscount Townshend of Rainham (1675-1738)
چارلز تاونزهند پسر هوراتیو تاونزهند، ویسکونت اول، است که در سال ۱۶۸۷ با مرگ پدر جانشین او شد. در سال ۱۷۱۴ جرج اول وی را در سمت وزیر خارجه خود گمارد و او تا سال ۱۷۳۰ گرداننده دیپلماسی بریتانیا بود. چارلز تاونزهند (۱۷۲۵ -۱۷۶۷)، پسر ویسکونت سوم، در سالهای ۱۷۶۱-۱۷۶۲ وزیر جنگ و از مه ۱۷۶۵ تا ژویه ۱۷۶۶ در دولت ویلیام پیت بزرگ وزیر دارایی بود و با بیماری پیت به نفر اول دولت بدل شد. وی در این سمت، در ادامه اقدامات جرج گرنویل، مالیاتهای سنگینی بر مستعمرات آمریکایی وضع کرد که به انقلاب آمریکا انجامید. جرج تاونزهند (۱۷۲۴-۱۸۰۷)، ویسکونت چهارم، برادر بزرگ چارلز تاونزهند فوق الذکر است. او در سالهای ۱۷۶۷-۱۷۷۲ نایب الحکومه ایرلند بود و در سال ۱۷۸۷ به “مارکیز تاونزهند” ملقب شد. ژنرال سر چارلز تاونزهند (۱۸۶۱-۱۹۲۴)، پسرعموی مارکیز ششم، از افسران عالیرتبه ارتش بریتانیا در جنگهای سودان، جنوب آفریقا و جنگ اول جهانی بود. او همان کسی است که، دو سال پیش از اشغال بغداد، در سپتامبر ۱۹۱۵ کوت العماره را (در ۵۰۰ مایلی بصره) اشغال کرد ولی در ۲۹ آوریل ۱۹۱۶ از قشون عثمانی شکست خورد و به همراه ده هزار نفر افرادش تسلیم شد و به اسارت درآمد. امروزه، آقای جرج تاونزهند، مارکیز تاونزهند هفتم، وارث این خاندان است. وی در سال ۱۹۷۱-۱۹۸۶ ریاست “کمپانی تلویزیون آنجلیا” (Anglia Television Group plc) را به دست داشت.
(Britannica, 1977, vol.11, p 995, vol. 19, p. 953; C. E. Buckland, Dictionary of Indian Biography, London: Swan Sonnenschein & Co., 1906, p. 427; Who’s Who 1993. p. 1893)
85. E. Royston Pike, Britain’s Prime Ministers, from Walpole to Wilson, London: Odhams Books, 1968, p.21.
86. Britannica CD 1998.
87. Charles Stanhope, 3rd Earl Stanhope (1753-1816)
88. Lady Hester Lucy Lucy Stanhope (1776-1839)
89. Philip Henry Stanhope, 5th Earl Stanhope (1805-1875)
90. Americana, 1985, vol. 25, p. 588.
91. Edward Stanhope (1840-1893)
92. Buckland, ibid, p. 399.
93. William Stanhope, 1 st Earl of Harrington, Viscount Petersham of Petersham, Baron Harrington (c. 1690-1756)
94. Britannica CD 1998.
95. William Henry Leicester Stanhope, 11th Earl of Harrington (b.1922)
96. Who’s Who 1993, p.819.
97. Philip Dormer Stanhope, 4th Earl of Chesterfield (1694-1773)
۹۸- ویل و آریل دورانت، تاریخ تمدن، جلد نهم: عصر ولتر، ترجمه سهیل آذری، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹، ص ۹۱.
۹۹. Petronilla Melusina, Countess of Walsingham (c.1693-1778)
100. Ehrengarde Melusina, Grafin (countess) Von der Schulenburg, Duchess of Kendal, Duchess of Munster, Countess and Marchioness of Dungannon, Countess of Feversham, Baroness of Dundalk, Baroness of Glastonbury (1667-1743)
۱۰۱- جرج هانوور معشوقه آلمانی دیگری نیز داشت که به کنتس دارلینگتون (Countess of Darlington) ملقب شد. سر چارلز پتری، مورخ انگلیسی و نویسنده زندگینامه جرج اول، از این دو زن به عنوان “معشوقههای نفرت انگیز و نامطبوع جرج” یاد میکند. (Americana, 1985, vol. 12, p.509)
۱۰۲. Margaret Gertrude, Countess of Lippe (1703-1773).
۱۰۳- لیپ یکی از کوچکترین حکومتهای محلی آلمان تا اوایل سده بیستم است. خاندان لردهای لیپ از سده یازدهم میلادی بر این سرزمین فرمان میراندند. در سال ۱۵۲۸، سیمون پنجم، لرد لیپ، به “کنت” ملقب شد. در دوران رفورماسیون، لردهای لیپ پیرو لوتر (۱۵۳۸) و سپس کالون (۱۶۰۵) شدند. در سده هفدهم خاندان کنتهای لیپ به دو شاخه تقسیم شدند. شاخه لیپ- دتمولد (Lippe-Detmold) در سال ۱۷۲۰ به “پرنس” ملقب شدند و سلطه خود را بر بخش عمده کنت نشین لیپ، به جز قلمرو شومبرگ- لیپ (Schaumburg-Lippe)، برقرار کردند. بخشی از سرزمین لیپ نیز به تصرف دوکهای هسه کاسل و برونسویک درآمد. در زمان ناپلئون، تمامی حکمرانان لیپ عضو کنفدراسیون آلمان (۱۸۱۵) شدند و در سال ۱۸۷۱ به امپراتوری آلمان منضم گردیدند. سرانجام، در سال ۱۹۴۷ حزب نازی به خودمختاری این منطقه پایان داد.
104- دورانت، همان مأخذ، ج ۹، ص ۹۲.
۱۰۵. Old England
۱۰۶- دورانت، همان مأخذ، ج ۹، ص ۹۲.
۱۰۷. Caroline of Brandenburg-Ansbach (1683-1737)
کارولین به خاندان هوهن زولرن تعلق داشت و دختر حاکم مرزبان براندنبورگ- آنزباخ بود. چهار ساله بود که پدرش را از دست داد و نه ساله بود که مادرش با حاکم برگزیننده کاسل ازدواج کرد و به درسدن کوچید. با مرگ مادر (۱۶۹۴)، تحت تکفل فردریک سوم براندنبورگ (فردریک اول پادشاه بعدی پروس) و همسرش، سوفیا شارلوت (خواهر جرج لویی هانوور) قرار گرفت. در سال ۱۷۰۵ به همسری جرج اگوستوس، تنها پسر جرج لویی هانوور، درآمد؛ از آن پس به مدت نه سال در هانوور اقامت گزید و در نزد لایب نیتس تحصیل کرد. با آغاز سلطنت خاندان هانوور در بریتانیا، وی به عنوان همسر ولیعهد این کشور به “پرنسس ولز” ملقب شد و به لندن کوچید. در سال ۱۷۲۷، با صعود جرج دوم، در مقام ملکه بریتانیا جای گرفت. نام کارولین به عنوان زنی دسیسه گر و مقتدر به ثبت رسیده که در تحکیم سلطنت هانوور نقش جدی داشت. حمایت او از سر رابرت والپول به عنوان یکی از عوامل اصلی اقتدار و ثبات سیاسی این وزیر اعظم بریتانیا شناخته میشود. به نوشته آمریکانا، سیاستمداران انگلیسی به زودی فهمیدند که این زن را باید به عنوان “متحدی مقتدر و رقیبی خطرناک” بشناسند. (Americana, 1985, vol. 5, p.695) کارولین براندنبورگ- آنزباخ مادر فردریک لویی ولیعهد و مادربزرگ جرج سوم است.
108- دورانت، همان مأخذ، ص ۹۸.
109- همان مأخذ، ص ۹۸.
۱۱۰. Letters to His Son, London: [1774] ed. By Bonamy Dobree, 1932, 6 vols.
۱۱۱- همان مأخذ، ص ۹۹.
112- همان مأخذ، ص ۹۱.
113- همان مأخذ، ص ۹۷.
۱۱۴. Britannica CD 1998; ibid, 1977, vol. III, pp. 814-815; ibid, vol. 3, p.254; Americana, 1985, vol. 6, pp. 410-411; George R. Emerson, The Dictionary of Geography, Biography, and History, London/New York: Ward, Lock, and Co., n.d. [1882?], vol. 1, p. 449; Mackey, ibid, vol. 3, pp. 1227, 1312.
۱۱۵- دربارهی پیوند خاندان اورانژ و الیگارشی هلند با فراماسونری بنگرید به: Gould, ibid, vol. V, pp. 206-209
۱۱۶. Francis Stephen (1708-1765)
117. Gould, ibid, IV, p. 353; Coil, ibid, p. 204; Mackey, ibid, vol. 2, p.703.
118. John Holtzendorff
119. Gould, ibid, vol. V, p.207.
120. Lorraine, Lothringen
لورن منطقهای است در شمال شرقی فرانسه که از سده شانزدهم بر سر اداره آن میان پادشاهان فرانسه و امپراتوران هابسبورگ اختلاف بود. این منطقه در سده هیجدهم به تصرف فرانسه درآمد، پس از شکست ناپلئون سوم به امپراتوری آلمان منضم شد و بعد از جنگ اول جهانی باز به قلمرو فرانسه بازگشت.
۱۲۱. ibid, vol. VI, pp. 286-287.
122. Clement XII [Lornzo Corsini] (1652-1740)
پاپ کلمنت دوازدهم از خاندان کورسینی فلورانس است. از ۱۲ ژوئیه ۱۷۳۰ تا زمان مرگ در ۶ فوریه ۱۷۴۰ پاپ بود. در سال ۱۷۳۲ کور شد.
۱۲۳. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1313; Coil, ibid, p. 131.
124. Gould, ibid, vol. IV, p. 355.
125. Mackey, ibid, vol. 3, p. 1313.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۴، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
بنیانگذاران فراماسونری
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
بنیانگذاران فراماسونری ، بنیانگذاران فراماسونری