الیگارشی یهودی غارت اندلس

الیگارشی یهودی و غارت اندلس (۲)

خاندان‏‌های زرسالار فریزوئل و لوی (ابولافی) تنها یهودیان مستقر در دربار شاهان کاستیل و لئون نبودند. از مهم‌ترین نمونه‌های دیگر در دربار آلفونسوی دهم باید به اسحاق بن سید (۱) معروف به دن کاف (۲) و یهودا بن موسی کوهن (۳) اشاره کرد. (۴)
در دربار سانچوی چهارم (۵) پسر آلفونسوی دهم و شاه کاستیل و لئون (۱۲۸۴-۱۲۹۵)، باید به خاندان ابن وقار اشاره کرد.
اسحاق و آبراهام بن وقار پزشکان شاه و پیشکار او و ولیعهدش، دن خوان مانوئل بودند. اسحاق منشی‌گری شاه را نیز به دست داشت. به‌‏نوشته تاریخ یهود، آنان با سانچو “رابطه بسیار نزدیک” داشتند. اسحاق و آبراهام دوستان نزدیک تودروس ابولافی نیز بودند. سانچو املاکی را در مجاورت شهر مسلمان‌نشین الچه (الیه) (۶) به اسحاق بن وقار اعطا کرد و وی نقش رابط میان دو دولت آراگون و کاستیل را در این شهر به دست گرفت. (این شهر مشترکاً به‏‌وسیله دو دولت فوق اداره می‌شد.)
فرزندان آنان به عنوان پزشک به حضور خود در دربار کاستیل و لئون ادامه دادند. در زمان آلفونسوی یازدهم (۱۳۱۲-۱۳۵۰)، مهم‌ترین عضو این خاندان ساموئل بن وقار تولدوئی (۷) بود. هم پزشک مخصوص شاه بود و هم ریاست ضرابخانه کشور را به دست داشت. او از سوی مردم متهم بود که سکه قلب ضرب می‌کند؛ و نیز به کمک همدستانش تمامی کالاهای کشور را ارزان می‌خرد و پس از فروش آن در خارج، با پول آن نقره برای ضرب سکه وارد می‌کند. ساموئل تولدوئی به آلفونسو پیشنهاد کرد که کلیه صادرات کشور را به غرناطه متوقف کند. این حادثه منشاء جنگ غرناطه و کاستیل به‌‏شمار می‌رود. (۸) در زمان آلفونسوی یازدهم دن یوسف اثیخایی (۹) عضو شورای سلطنتی و وزیر مالیه بود. (۱۰)
پیوند جدی حکمرانان مسیحی آراگون و الیگارشی یهودی با دو خاندان الیزار و بن‌ونیزت آغاز می‌شود.
خاندان الیزار (۱۱) در ایالت سرقسطه (ساراگوسا) (۱۲) در شمال شرقی شبه جزیره ایبری و در همسایگی آراگون، سکونت داشت. در سال ۱۱۱۸م.، این شهر به تصرف آلفونسوی اول، شاه آراگون (۱۱۰۴-۱۱۳۴) معروف به “آلفونسوی جنگجو”، درآمد و از آن پس به پایتخت ایشان بدل شد. شاه آراگون با الیزار، رئیس یهودیان سرقسطه، رابطه نزدیک داشت و پس از اشغال شهر به او و یهودی دیگر معروف به الفاکوئیم بن‌ونیزت (۱۳) از الیگارشی یهودی بارسلونا، و یهودیان دیگر امتیازات فراوان داد. از آن پس نام اعضای خاندان الیزار در دربار آراگون به چشم می‌خورد.
در زمان آلفونسوی دوم (۱۱۶۲-۱۱۹۶) تعداد زیادی از یهودیان به عنوان مباشر و پزشک به دربار آراگون راه یافتند و نفوذ آنان اوج گرفت.
در سال ۱۲۱۲، ابوالفتح اَبِن الازار (۱۴)، پسر الازراخ، (۱۵) (ابوالفتح بن الیزار)، که قاعدتاً لقب “ابوالفتح” او به دلیل نقشش در فتوحات دربار آراگون است، از نزدیکان پدرو دوم، شاه آراگون (۱۱۹۶-۱۲۱۳) و پدر جیمز اول، بود و مورد علاقه او. شاه وی و خاندانش را در زیر حمایت شهسواران طریقت سن جان (۱۶) قرار داد که به معنای امتیازات ویژه درباری اوست.
در سده‌های پسین نیز نام زرسالاران متنفذی از خاندان الیزار به چشم می‌خورد که عموماً پزشکان درباری‌اند. در نیمه اول سده پانزدهم، دن مایر الازار (۱۷) از ثروتمندان بنام آراگون بود.
شاخه‌ای دیگر از این خاندان در شهر والنسیا سکونت داشت. در حوالی نیمه سده چهاردهم، یهودا الیزار (۱۸) (متوفی۱۳۳۷) از متنفذترین یهودیان والنسیا بود. (۱۹)
در سده پانزدهم، برخی از اعضای خاندان الیزار به ظاهر مسیحی شدند و نام “سانچز” را بر خود نهادند. در مقالات آینده با نقش مهم گابریل سانچز در دربار ایزابل و فردیناند و در ماجرای سفر کریستف کلمب به قاره آمریکا آشنا خواهیم شد.
خاندان زرسالار یهودی دیگر که در دستگاه حکمرانان آراگون به قدرت و شوکت رسید خاندان بن‌ونیزت است.
این خاندان ابتدا در بندر برشلونه (بارسلونا)، (۲۰) در شمال شرقی شبه جزیره ایبری، مستقر بود. بارسلونا در سال ۴۱۵ میلادی به تصرف ویسیگوت‌ها درآمد و از آن پس پایتخت ایشان بود، در سال ۷۱۴ به دست مسلمانان افتاد و به یکی از ایالت‌های اندلس اسلامی بدل شد. “لوئی پرهیزکار”، پسر شارلمانی، در سال ۸۰۱م. این بندر را تصرف کرد و آن را پایتخت مستملکات امپراتوری فرانک‌ها در شمال شبه جزیره ایبری قرار داد. در سال‏‌های ۸۵۶ و ۹۸۵ موقتاً به دست مسلمانان افتاد. آخرین بار در سال ۹۸۷ به‌‏وسیله فرانسویان اشغال شد و از آن پس یک کنت‌ یا مارکیز‌نشین مستقل فرانسوی بود و سرانجام در سال ۱۱۳۷ به دولت آراگون منضم شد. (۲۱)
در اسناد سال ۱۰۷۹ بارسلونا تنها نام ۶۰ یهودی در میان سکنه این شهر به ثبت رسیده است. مورخین شمار مسیحیان را نیز مشابه یهودیان ذکر کرده‌اند. (۲۲) در طول سده یازدهم میلادی جمعیت یهودی این شهر بیشتر شد و به یکی از کانون‌های مهم اقتصاد و فرهنگ یهودیان بدل گردید. در این سده، “شاهزادگان داوودی” (ناسی‌ها) نیز پدید شدند. در نیمه اول سده یازدهم، در رأس الیگارشی یهودی بارسلونا فردی به‏ نام ششت ناسی (۲۳) قرار داشت و از آن پس “خاندان ششت” روسای الیگارشی یهودی این شهر به‌‏شمار می‌رفتند. آنان بعدها به خاندان بن‌ونیزت شهرت یافتند. (۲۴) در سده دوازدهم میلادی، زرسالاران یهودی را زمین‌داران بزرگ بارسلونا می‌یابیم؛ تا بدانجا که یک سوم کل اراضی این منطقه در تملک آنان بود. (۲۵) در سده چهاردهم میلادی، رهبری جامعه یهودیان بارسلونا، که اینک جامعه‌ای پرجمعیت و ثروتمند بود، در دست یک گروه کوچک از اعضای چند خاندان اشرافی قرار داشت که به “گروه ۳۰ نفره” شهرت داشتند و تمامی مقدرات جامعه یهودیان به دست آنها بود. (۲۶)
نخستین فرد از خاندان بن‌ونیزت که در خدمت شاهان آراگون به مناصب عالی درباری رسید، ششت بن اسحاق بن یوسف بن‌ونیزت (۲۷) (۱۱۳۱-۱۲۰۹) است. او ابتدا به عنوان پزشک در خدمت امرای مسلمان برشلونه بود. بنیامین تودلایی در برشلونه با بن‌ونیزت دیدار کرده و در سفرنامه‌اش از او ستایش فراوان کرده است. بن‌ونیزت سپس به خدمت آلفونسوی دوم، شاه آراگون، درآمد؛ و از سال ۱۱۹۶ طبیب مخصوص پدر دوم، پسر آلفونسو و شاه بعدی آراگون، بود. حرفه وی در دربار آراگون به طبابت محدود نمی‌شد؛ هم مترجم متون عربی بود، هم مشاور سیاسی شاه، هم متصدی امور مالی کشور، هم دیپلمات و هم (قاعدتاً) کارگزار اطلاعاتی. به‌‏نوشته دایرةالمعارف یهود، امضای وی بر روی برخی اسناد دولتی آراگون موجود است. بن‌ونیزت وام‌های کلانی در اختیار دربار آراگون قرار داد و در ازای آن املاکی پهناور به دست آورد. ششت بن‌ونیزت از سران قدرتمند الیگارشی یهودی زمان خود بود و به واقع در مقام “شاهزاده داوودی” جای داشت تا بدان‌جا که برخی شاعران نامدار یهودی، چون یوسف بن زبارا (۲۸) اشعار خود را به او اهدا نموده‌اند. (۲۹)
نفوذ خاندان بن‌ونیزت در دربار آراگون و سایر حکمرانان مسیحی اسپانیا و پرتغال در سده‌های بعد تداوم یافت و از سده شانزدهم شاخه‌های این خاندان در سراسر جهان گسترده شدند. به دلیل چنین نفوذی است که در سال ۱۲۴۷ شاه آراگون به همتایان کاستیلی‌اش تأسی جست و طی فرمانی اعلام کرد از مهاجرت یهودیان به سرزمین خود استقبال می‌کند. (۳۰)
مع‌هذا، مهم‌ترین خاندان یهودی دربار آراگون، که در سده سیزدهم میلادی و در پرتو این موج تاراج‌گرانه صلیبی به ثروت و قدرت فراوان رسید، شاخه‌ای دیگر از خاندان لوی بود که در آراگون با نام‌های “ابو لاوی”، “ابن لاوی”، “کاوالریا” و “کابالریا” (۳۱) شناخته می‌شد. به‌‏نوشته دایرة‌المعارف یهود، اسنادی موجود است که پیوند این خانواده را از نیمه دوم سده سیزدهم با سازمان رازآمیز طریقت شهسواران معبد (۳۲) نشان می‌دهد. در این اسناد اعضای خاندان لاوی “انسان معبدی” (۳۳) به‌‏شمار رفته‌اند. (۳۴)

شهسواران معبد

این‌گونه سازمان‏‌های رازآمیز در واقع گروه‌های پنهان غارتگری بودند که از پیوند شهسواران مسیح و زرسالاران یهودی پدید می‌شدند و عملیات خویش را در هاله‌ای از رمز و راز می‌پوشاندند. پیشینه “طریقت شهسواران معبد” نمونه‌ای گویاست:
طریقت شهسواران معبد” در آغاز نام دسته‌ای از شوالیه‌های فرانسوی بود که پس از اشغال بیت‌المقدس به دست صلیبی‌ها به سال ۱۱۱۸م. در این شهر ایجاد شد. ۹ تن از شوالیه‌ها دسته‌ای تشکیل دادند و نام خود را سربازان فقیر مسیح نهادند. بالدوین، کنت فلاندرز و سرکرده سپاهیان صلیبی که بر خود نام “پادشاه اورشلیم” نهاده بود، این دسته را در نزدیکی معبد سلیمان جای داد و حفاظت از زائران مسیحی را به ایشان سپرد. بدین‌سان، اعضای این گروه و سربازان‌شان سربازان فقیر مسیح و معبد سلیمان نام گرفتند.
بتدریج این دسته توسعه یافت و به صورت یک سازمان مزدور نظامی درآمد که خدمات خویش را به حکمرانان صلیبی عرضه می‌کرد. توانمندی نظامی‌ آنان چنان مورد توجه قرار گرفت که مأموریت انتقال شمش‌های طلا و اموال تاراج شده از شرق به پاریس و لندن به ایشان سپرده شد.
با پایان جنگ‌ صلیبی در سال ۱۲۹۱ اعضای گروه فوق به اروپا بازگشتند. آنان که سال‏‌ها به کشتار و راهزنی خو گرفته بودند، طبعاً در محیط جدید آرام نداشتند؛ لذا سازمان خود را حفظ کردند، برای خویش رئیسی به ‏نام استاد اعظم برگزیدند و به شکلی پنهان به عملیات خود ادامه دادند. تکاپوی این گروه مخل امنیت فرانسه بود. در نتیجه، به سال ۱۳۰۴، فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه، دستور دستگیری آنها را صادر کرد. بسیاری‌شان به جرم عملیات غیراخلاقی و آشوبگری و جنایت زندانی و در دادگاه‌های فرانسه و پاپ محاکمه شدند. در سال ۱۳۱۲، پاپ دسته فوق را منحل اعلام کرد و فیلیپ تعدادی از سرکردگان “طریقت” را، از جمله ژاک دموله (۳۵) آخرین “استاد اعظم” آن که به یک خاندان اشرافی تعلق داشت، در ملاء عام اعدام نمود.
امروزه، طریقت شهسواران معبد از شاخه‌های مهم ماسونی و دارای آداب ویژه خویش است؛ برای نمونه استاد اعظم فرمانده اعظم نام دارد. در تمامی طریقت‌های ماسونی یاد و نام ژاک دموله بسیار گرامی است و فیلیپ چهارم سخت منفور به‏‌شمار می‌رود. (۳۶)

ژاک دموله

پیوند خاندان لاوی با “طریقت شهسواران معبد” گویای آن است که اعضای سازمان فوق شبه جزیره ایبری را مکانی مناسب برای تداوم چپاولگری‏‌های صلیبی یافتند، در دربارهای اسپانیا مستقر شدند، با سرمایه‌گذاری مالی و پشتوانه اطلاعاتی یهودیانی چون خاندان لاوی دسته‌هایی مشابه گروه “ال سید” تشکیل دادند و بدین‌سان از طریق غارت مسلمانان تا سالیان مدید تکاپوی خود را تداوم بخشیدند.
توجه کنیم که عرصه اصلی تکاپوی گروه راهزنان ال سید نیز ایالت والنسیا بود و یکی از استقرارگاه‌های اعضای خاندان لاوی نیز همین منطقه ثروتمند بود که به‏‌ویژه کانون مهم کشت و تجارت شکر قاره اروپا به‌‏شمار می‌رفت. مورخین اروپایی، ایالت والنسیا را در زمان تصرف آن به دست جیمز اول “ثروتمندترین سرزمین اروپا” توصیف کرده‌اند. (۳۷) ابن باجه، فیلسوف و ادیب و پزشک نامدار مسلمان، سال‏‌ها در این شهر مأوا داشت.
یهودا لاوی یا جودا دلا کاوالریا (۳۸) (متوفی۱۲۷۶م.)، متصدی گردآوری مالیات آراگون و خزانه‌دار جیمز اول بود. در زمان مرگ فردیناند سوم، شاه کاستیل و لئون، مردم ایالت ساحلی مرسیه، در شرق شبه جزیره ایبری، بر حکمرانان یهودی و مسیحی خود شوریدند و آنان را بیرون راندند. یهودا لاوی مبالغ هنگفتی پول به جیمز وام داد تا با آن ناوگانی تشکیل دهد و به جنگ با مسلمانان بپردازد. در سال۱۲۶۵ مرسیه به تصرف جیمز درآمد و سرانجام پس از مذاکراتی، که یهودیان در آن نقش اصلی را داشتند، به خاندان سلطنتی کاستیل داده شد. (۳۹)
یهودا لاوی در تهاجم به شهرهای مرسیه و والنسیا شخصاً حضور داشت و به تصرف قلعه‌های این دو شهر یاری رسانید؛ و پس از پایان تهاجم به عنوان نماینده شاه آراگون و حکمران والنسیا منصوب شد. او مالک کشتزارهای پهناور و گله‌های انبوه گوسفند در والنسیا و ساراگوسا (سرقسطه) بود. یهودا لاوی چهار پسر داشت: سولومون، آبراهام، حسدای (۴۰) و استروک. (۴۱)
یهودا لاوی، پسران و کارگزاران یهودی‌شان در داستانی مشابه به سقوط شهر مورویدرو، (۴۲) در سرزمین والنسیا، یاری رسانیدند. خاندان ویوز (۴۳) در شهر دکان نانوایی داشت و در زمان محاصره از درون راه سقوط شهر را هموار ساخت. پس از اشغال و غارت شهر (۱۲۷۳)، به پاس خدمات آنان حکمرانی شهر به ایشان سپرده شد. سلیمان لاوی (سولومون دلا کاوالریا)، پسر یهودا، نماینده جیمز اول شد و با یاری سلیمان بن بهیا قسطنطنیه‌ای (سولومون بهیا) (۴۴) حکومت شهر را به دست گرفت. پس از او، حکمرانی شهر (۱۲۷۹-۱۲۸۰) را یوسف بن شپروط (۴۵) در اختیار داشت. جیمز دوم، شاه بعدی آراگون، نیز تمامی امتیازات خاندان لاوی را تسجیل کرد. در این زمان تنها ۵۰ یهودی بالغ در شهر اقامت داشتند. در زمان مهاجرت یهودیان از اسپانیا (۱۴۹۲)، تعداد یهودیانی که شهر را ترک کردند ۵۰۰ نفر گزارش شده است.
ویدال دلا کاوالریا (۴۶) پسر آبراهام و نوه یهودا لاوی، نیز از ثروتمندان و متنفذین درجه اول زمان خود بود و بهمراه برادرش، سالومون، در برخی شهرهای اسپانیای مسیحی املاک فراوان داشت. او متصدی گردآوری مالیات آراگون بود و در سال۱۳۷۲ امتیاز ضرب سکه طلای دولت‏‌های آراگون و کاستیل نیز به وی واگذار شد. ویدال لاوی دو پسر داشت به ‏نام‏‌های جودا و بونافوس (۴۷) و دختری که با جوزف بن‌ونیزت (۴۸) از خاندان زرسالار بن‌ونیزت، ازدواج کرد.
سالومون، برادر ویدال، شریک او در گردآوری مالیات آراگون بود. او در سال‏‌های ۱۳۸۰ گمرکات مرز آراگون – کاستیل را اجاره کرد و بهمراه پسرش، جودا، اداره آن را به دست گرفت. او شاعر عبری‌زبان بود و دیوان اشعارش موجود است.
جودا بن‌ونیزت (۴۹) (متوفی ۱۴۱۱)، پسر سالومون لاوی، نیز از ثروتمندان و درباریان پادشاهی آراگون بود و تجارتی گسترده را در تملک داشت. معهذا، مهم‌ترین مشغله او خدمات درباری‌اش بود. او از اواخر سال‏‌های ۱۳۷۰ گردآوری درآمد املاک و خزانه‌داری کلیسای ساراگوسا را نیز به دست گرفت و پس از مرگ پدر اجاره گمرکات آراگون – کاستیل نیز به او واگذار شد. جودا بن‌ونیزت در مذاکرات وصلت دو خاندان سلطنتی آراگون و ناوار شرکت داشت و از امضاکنندگان عقدنامه بود.
بونافوس، پسر ویدال، به ظاهر مسیحی شد، از خاندان اشرافی مسیحی کابرا (۵۰) زن گرفت و فرزندانش به مقامات عالی رسیدند. پسر بزرگش، پدرو (۱۴۱۵-۱۴۶۱)، مشاور آلفونسوی پنجم، شاه آراگون، بود و “پیمانکار کل” دربار او. پدرو در شورش شهر کاتالان (۵۱) به دست مردم به قتل رسید.
در سال ۱۴۱۴م.، پسر پدرو، به ‏نام آلفونسو دلا کاوالریا خزانه‌دار کل آراگون شد که عالی‌ترین منصب دولتی به‏‌شمار می‌رفت. او که عمری طولانی داشت، تا زمان مرگ (۱۵۰۶) در این سمت و مشاغل مهم درباری دیگر بود و سخت مورد اعتماد فردیناند (همسر ایزابل). برادر او، به‏ نام پابلو، کشیش شد و اسقف مالتا. (۵۲)
خاندان لاوی تنها نمونه از پیوند الیگارشی زرسالار یهودی با خاندان سلطنتی و الیگارشی آراگون نیست. یک نمونه دیگر، خاندان بونسنیور است.
آستراک بن یهودا بونسنیور (۵۳) (متوفی۱۲۸۰) ابتدا دستیار بهیا قسطنطنیه‌ای، (۵۴) پزشک یهودی و مترجم عربی دربار آراگون، بود و سپس خود در این سمت جای گرفت. او در زمان محاصره شهر مرسیه به نمایندگی از شاه آراگون هدایت مذاکرات با مردم شهر را برای تسلیم ایشان به دست داشت. در زمان اشغال شهر مسلمان‌نشین الچه (۱۲۶۳) نیز بهمراه جیمز اول بود. پس از او پسرش، جودا (متوفی ۱۳۳۱)، در این سمت قرار گرفت. (۵۵)
تعمق در مقالات دایرةالمعارف یهود درباره زندگینامه اعضای خاندان لوی (ابولافی در کاستیل و لاوی در آراگون) روشن می‌کند که اسناد این دودمان، از سده سیزدهم میلادی تا به امروز، محفوظ است. این تاریخ ۸۰۰ ساله یک دودمان یهودی است در دورانی که بسیاری از ملت‌های کهن به گسستی مدهش در حافظه‌ تاریخی‌شان محکوم شدند. خاندان لوی تنها نمونه نیست. خاندان بن‌ونیزت (مندس) و خاندان تولدانو نیز از چنین تداومی برخوردارند و بسیاری از خاندان‏‌های زرسالار یهودی دیگر.
مشارکت مالی و اطلاعاتی خاندان لوی در عملیات الیگارشی صلیبی سده‌های سیزدهم و چهاردهم میلادی مقارن است با دوران چنگیزیان و ایلخانان در ایران (۱۲۲۰-۱۳۳۵م.). امروزه، برای ملتی کهنسال و فرهیخته چون ایران، که بزرگترین گنجینه‌های تاریخ‌نگاری را آفریده‌ است، این دوران بسیار دور و تاریک جلوه می‌کند و از اسناد انبوه آن چیزی در دست ندارد. و حتی از گذشته نزدیک خود نیز هیچ نمی‌داند؛ برایش حوادث دوره قاجار و پهلوی، چه رسد به پیش از آن، به ‏سان “ماقبل تاریخ” جلوه می‌کند. و در مقابل، خانواده‌ای از جزییات زندگی خود در هشت سده پیش خبر دارد. این است معنای دقیق شستشوی حافظه تاریخی یک ملت و رها کردن آن در خلاء؛ گویی کودکی چند ساله بیش نیست. و این است معنای بارز تداوم حافظه تاریخی در الیگارشی زرسالار جهان امروز.

ادامه دارد…

قسمت قبلی این مقاله  ؛  قسمت بعدی این مقاله

پی‌نوشت‌ها:
۱. Isaac ben Sid / 2. Don Caf / 3. Judah ben Moses ha-Kohen / 4. ibid, vol. 2, p. 606. / 5. Sancho IV / 6. Elche / 7. Samuel ibn Waqar of Toledo / 8. ibid, vol. 8, p. 1205; Ben-Sasson, ibid, p. 488. / 9. Don Yucaf de Ecija / 10. Judaica, vol. 6, p. 356; vol. 15, p. 244. / 11. Eleazar (Alazar) / 12. Saragossa / 13. Alfaquim Benveniste (الوقیم؟/ پزشک و مترجم) / ۱۴. Abulfath Abenalazar / 15. Alazrach / 16. Knighta of the Order of St. John / 17. Don Mair Alazar / 18. Judah Eleazar / 19. ibid, vol. 2, p. 604; vol. 6, pp. 584-585; vol. 14, p. 859. / 20. Barcelona / 21. The Encyclopaedia of Islam, New Edition, Leiden: E. J. Brill, 1960, vol. 1, pp. 1054-1055. / 22. Judaica, vol. 4, p. 208. / 23. Sheshet Nasi / 24. ibid, pp. 209, 563. / 25. ibid, vol. 15, p. 227. / 26. Ben-Sasson, ibid, pp. 604-605. / 27. Sheshet ben Isaac ben Joseph Benveniste / 28. Joseph ben Zabara / 29. Judaica, vol. 4, p. 563. / 30. Ben-Sasson, ibid, p. 487. / 31. Abu Lavi, Ibn Lavi, Cavalleria, Caballeria / 32. Order of the Knights Templar / 33. Homines Templi / 34. Judaica, vol. 5, p. 261. / 35. Jacques de Molay
۳۶. Americana, vol. 16, p. 509; Albert G. Mackey, Encyclopedia of Freemasonry, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1966, vol. 2, p. 674; Henry Wilson Coil, Coil’s Masonic Encyclopedia, New York: Macoy Publishing and Masonic Supply Company, 1961, pp. 343-349.
۳۷. محمد عبدالله عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: کیهان، ۱۳۷۱، ج ۵، ص ۴۸.
۳۸. Judah de la Cavalleria / 39. Judaica, vol. 12, p. 530. / 40. Hasdai / 41. Astruc / 42. Murviedro / 43. Vives / 44. Solomon Bahya / 45. Joseph ibn Shaprut / 46. Vidal de la Cavalleria / 47. Bonafos / 48. Joseph Benveniste / 49. Judah Benveniste / 50. Cabra / 51. Catalan / 52. ibid, vol. 5, pp. 261-265; vol. 12, pp. 531-532; vol. 16, p. 1291. / 53. Astruc ibn Judah Bonsenyor / 54. Bahya Alconstantini / 55. ibid, vol. 4, p. 1213; vol. 6, p. 574; vol 12, p. 530.

منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ دوم (پائیز ۱۳۹۰)

الیگارشی یهودی ، الیگارشی یهودی

اندیشکده مطالعات یهود در پیام‌رسان‌ها:

پیام رسان ایتاپیام رسان بلهپیام رسان سروشپیام رسان روبیکا

الیگارشی یهودی ، الیگارشی یهودی ، الیگارشی یهودی ، الیگارشی یهودی

همچنین ببینید

زرسالاران یهودی و انقلاب راه‌آهن

زرسالاران یهودی و انقلاب راه‌آهن

ورود نیروی بخار و سوخت زغال سنگ به عرصه حمل‌ونقل و ساخت نخستین لکوموتیوها بود که انقلاب راه‌آهن را میسر ساخت. این تحول با نام جرج استفنسن در پیوند است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − 17 =