قربانیان مارانو / یهودی انگیزیسیون چه تعداد بودند؟
شمار کلیه کسانی که در محاکم تفتیش عقاید اسپانیا به قتل رسیدند، در بیشترین برآوردها ۳۱۹۱۲ نفر ذکر شده است. برخی محققین این رقم را گزافه میدانند و تعداد قربانیان را طی سالهای ۱۴۸۰-۱۷۵۸، یعنی در یک دوره طولانی ۲۷۸ ساله، تنها چهار هزار نفر ذکر میکنند. (۱) دائرة المعارف یهود که مقالهای مفصل در ۱۳ صفحه به انگیزیسیون اختصاص داده، تعداد کل مقتولین به دست محاکم تفتیش عقاید اسپانیا را، از آغاز تا سال ۱۸۰۸، ۳۱۹۱۲ نفر (بالاترین رقم) ذکر کرده است. شمار مقتولین محاکم پرتغالی از آغاز تا سده هیجدهم ۱۱۷۵ نفر ذکر شده است. (۲) دائرة المعارف آمریکانا تعداد کسانی را که به فرمان محاکم انکیزیسیون در سالهای تصدی تورکوئهمدا به قتل رسیدند دو هزار نفر میداند. (۳)
ما نمیدانیم از این قربانیان چه تعداد مارانو (یهودی) بودند و چه تعداد مور (مسلمان). دایرة المعارف یهود تنها به قربانیان مسلمان محاکم تفتیش عقاید اشارهای گذرا کرده است بیآنکه تلاشی برای تعیین شمار یهودیان به عمل آورد. اگر شمار قربانیان مسلمان و یهودی را به همان نسبت جمعیت مسلمانان و یهودیان شبهجزیره ایبری بدانیم و جمعیت مسلمانان را کمترین رقم (سه میلیون نفر) و یهودیان را بیشترین رقم (۳۳۰ هزار نفر) محاسبه کنیم؛ نسبت قربانیان یهودی و مسلمان انگیزیسیون یک به ده است. این روش علمی نیست؛ زیرا هم نسبت مسلمانان بسیار بیشتر بود (برای نمونه، شهر غرناطه در زمان سقوط ۵۰۰ هزار نفر جمعیت داشت که تنها ۲۰ هزار نفرشان یهودی بودند. (۴) این انبوهترین یا از انبوهترین جوامع یهودی شبه جزیره ایبری در آن زمان است.) (۵) و هم، به گمان ما، تنها آن یهودیانی مورد پیگرد انکیزیسیون قرار گرفتند که در زمره مخالفین الیگارشی یهودی جای داشتند. اینان “مرتدان یهودی” و “قرائیون” یا کسانی بودند که به هر دلیل طعمه مخالفین قدرتمند خود میشدند و در رقابتهای مالی و سیاسی جان میباختند. بهرروی، باز بیهیچ دلیل، بالاترین برآوردها از شمار قربانیان محاکم انگیزیسیون را میپذیریم و فرض را بر آن میگذاریم که ادعای تاریخنگاری یهود صحت دارد و به راستی “مارانوها” آماج پیگرد انکیزیسیون بودند. در اینصورت نیز درمییابیم که شمار مارانو / یهودیان قربانی نمیتواند فراتر از سه چهار هزار تن باشد. این به راستی هجو تاریخ است؛ و شاید به همین دلیل است که مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، به رغم نگارش سه صفحه درباره انگیزیسیون و به رغم دقتی که در سراسر کتاب خود در ذکر ارقام داشتهاند، درباره شمار کشتهشدگان یهودی در محاکم تفتیش عقاید سکوت کردهاند. (۶)
این بررسی ابعاد عجیب دستکاری در تاریخ را نشان میدهد.
روشن است که در یک دوران ۲۷۸ ساله، که آغاز و پایان آن به فاصله اواخر سلطنت شاه سلطان حسین صفوی تا زمان ماست، قتل سه چهار هزار انسان حادثه فوقالعادهای نیست. حتی اگر مجرمین عادی و دسیسهگران سیاسی از میان جمعیت ۳۰۰ هزار نفری یهودیان به مرگ محکوم میشدند همین رقم و حتی بیشتر به دست میآمد. کم نبودند یهودیان درباری که در طول ازمنه مختلف و در سرزمینهای گوناگون در دسیسههای سیاسی شرکت جستند و به این دلیل زندانی، تبعید یا مقتول شدند. یک نمونه، اسحاق آبرابانل است که در ماجرای توطئه علیه ژان دوم، پادشاه پرتغال، به کاستیل گریخت و البته جان سالم به در برد. نمونه دیگر، رودریگو لوپز پزشک مخصوص الیزابت اول است که از سوی فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا، مأمور قتل ملکه انگلیس شد؛ توطئهاش فاش شد و جان باخت. (۷) نمونه دیگر، جوزف سوس اوپنهایمر است که با ستمگریهای خود نفرت مردمی را به جان خرید. نمونه دیگر، سعدالدوله وزیر یهودی ارغون شاه مغول، است که هم ملتی را به ستوه آورد و هم خیال فتح مکه و تبدیل آن به بتخانه ارغون داشت و نمونههای فراوان دیگر.
قتل سه چهار هزار نفر در فاصله قریب به سه سده در تاریخنگاری رسمی غرب جایگاهی عظیم دارد. در مقابل، سه میلیون مسلمان بومی اسپانیا به دلیل ستم حکمرانان آلمانیتبار و همدستان یهودیشان مجبور به ترک سرزمین آباء و اجدادی خود میشوند، دهها هزار تن از ایشان به قتل میرسند، تعدادی در محاکم تفتیش عقاید به آتش کشیده میشوند، برخی مجبور به ترک دین و آئین خود میشوند و این همه هیچ انعکاسی ندارد.
نمونهای گویا از سیطره این نگرش بر تاریخنگاری رسمی غرب را در کتاب ویل دورانت مییابیم:
او تنها در یک سطر کوتاه تعداد مسلمانانی را که در سده شانزدهم از اسپانیا اخراج شدند سه میلیون نفر ذکر میکند؛ (۸) ولی در فصلی با عنوان “خروج بنیاسرائیل”، به مهاجرت یکصد هزار نفر یهودی بیش از چهار صفحه اختصاص میدهد! (۹)
دکتر عبدالهادی حائری مینویسد:
بعد از سقوط غرناطه مسلمانان آن خطه در وضع بدتری قرار گرفتند. از آن پس، اسپانیای مسیحی تا جایی که توانست برای از هم گسستن مسلمانان و آسیب رساندن بر جهان اسلام کوشید. مسیحیان پیروز اسپانیا دست به شکنجه و آزار و تفتیش عقاید گروههای میلیونی مسلمانان زدند و در فاصله میان سقوط غرناطه و نخستین دهه سده هفدهم میلادی در حدود سه میلیون مسلمان را از وطن آواره کردند یا کشتند.
او میافزاید:
نویسندگان تاریخ اروپا بیشتر بر مسئله شکنجه و آزار یهودیان در روند تکاپوهای دستگاه بازجویی عقاید اسپانیا پای میفشارند. در سالهای واپسین، حتی کانونهای علمی و آموزشی کشور اسرائیل در این زمینه سرمایهگذاری کرده است. بگونهای نمونه، دانشگاه عبری اورشلیم به پژوهشگری به نام حیم بینارت (۱۰) کمک هزینهای در خور داد تا پیرامون موضوع به پژوهشی گسترده پردازد. ثمره کار بینارت چهار جلد کتاب ستبر است. (۱۱)
داستان مهاجرت یکصد هزار یهودی اسپانیا و پرتغال در اواخر سده پانزدهم و سده شانزدهم میلادی نیز بدینگونه است.
کمی پس از سفر کلمب (۱۴۹۲)، مهاجرت تدریجی گروههای یهودیان از سرزمین اسپانیا آغاز شد و چهار سال بعد (۱۴۹۶) یهودیان پرتغال نیز به این موج پیوستند. درباره ابعاد این مهاجرت و شمار یهودیان مهاجر نیز اغراقهای فراوان صورت گرفته است. ولی امروزه محققین، از جمله مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، کل یهودیان مهاجر را تنها حدود یکصد هزار تن میدانند که ۵۰ هزار نفر به سرزمینهای اسلامی و ۵۰ هزار نفر به سرزمینهای اروپایی مهاجرت کردند. از این میان ۲۰ هزار نفر به سرزمین فاس (مراکش) و در همین حدود یا بیشتر به عثمانی رفتند. (۱۲)
این مهاجرت در یک زمان نبود. مهاجرت یکصد هزار نفری فوق در یک دوره طولانی یکصد ساله صورت گرفت. مهاجرت به شمال آفریقا و عثمانی و شرق اروپا در اواخر سده پانزدهم و نیمه اول سده شانزدهم صورت گرفت. مهاجرت به بنادر جنوبی اروپا، به ویژه هلند، در اواخر سده شانزدهم.
تاریخنگاری یهود و به تبع آن تاریخنگاری رسمی غرب، این مهاجرت را “اخراج یهودیان” از شبه جزیره ایبری عنوان میکند، آن را به سیاستهای “ضدیهودی” دستگاه تفتیش عقاید نسبت میدهد و در پیرامون آن مرثیههای فراوان در “مظلومیت قوم یهود” میسراید. این ادعا تا چه حد صحت دارد و انگیزههای واقعی این مهاجرت و پیامدهای آن چه بود؟
بررسی ما نشان میدهد که انتساب این مهاجرت به دستگاه تفتیش عقاید و “ستم دینی” کاملاً بیپایه است؛ زیرا کمی بعد این یهودیان را در صفوف شکارچیان برده در غرب آفریقا و تجار برده در شمال آفریقا، “پلانتوکرات”های جزایر هند غربی و بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا، غارتگران هند و خاور دور، پایگاههای بومی الیگارشی مستعمراتی اروپا در سرزمینهای اسلامی، و صرّافان و تجار آمستردام و آنتورپ و لندن مییابیم و در پیوند همبسته با الیگارشی اروپا. به گمان ما، فرایند واقعی این مهاجرت چنین بود:
۱- طی سدههای دهم تا سیزدهم میلادی در اسپانیای اسلامی شبکهای از الیگارشی یهودی استقرار داشت که از انسجام، تشکل و ثروت فراوان برخوردار بود و در عین حال آشنا با فرهنگ و علومی که در کانونهای تمدن اسلامی شکوفا شده بود. اینان عموماً با زبانها و دانشهای شرقی آشنایی داشتند و به دلیل عضویت در جامعه اسلامی با سراسر شرق اسلامی در پیوند اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بودند. در بنادر شکوفای تجاری جنوب ایتالیا نیز شبکهای مشابه شکل گرفته بود. در سده پانزدهم این دو کانون پیوند همبسته داشتند و مراکز اصلی فرهنگ و اقتصاد جهانی یهودیان بهشمار میرفتند.
۲- این کانون به همپیوندی با الیگارشی غارتگر مسیحی اروپا گرایش داشت و از همدستی این دو یک شبکه غارت منطقهای و سپس جهانی ایجاد شد. نقطه عطف این پیوند سقوط غرناطه و سفرهای کلمب و گاما است.
۳- پس از سفر کلمب به سوی قاره آمریکا، الیگارشی یهودی، در هماهنگی با دربارهای اسپانیا و پرتغال، شبکههای خود را در مراکز مهم تجاری جهان آن روز مستقر کرد و این اقدام با ایجاد یک موج جابجایی جمعیتی صورت گرفت. بخشی از این مهاجرین، یهودیان آشکار و بخشی یهودیان مخفی بودند. وضع قوانین شدید ضد “خبرچینی” از سوی سران یهودی اسپانیا درست در آستانه این حادثه تصادفی نیست.
به نوشته دائرة المعارف یهود، پس از فتح غرناطه (۱۴۹۲)، فردیناند و ایزابل امتیازاتی به یهودیان این شهر دادند از جمله حق سکونت آنها در سایر مناطق اسپانیا به عنوان شهروندان تحت حمایت او، و نیز حق مهاجرت به شمال آفریقا در صورت تمایلشان. (۱۳) “مهاجرت داوطلبانه” به یقین امتیازی بود که به پاس مشارکت زرسالاران یهودی در فتح غرناطه داده شد زیرا در آن زمان شمال آفریقا از موقع تجاری برجستهای برخوردار بود و به همین دلیل کمی بعد مهاجرت انبوهی از یهودیان به سرزمین فاس رخ داد. چگونه میتوان این مهاجرت سنجیده و سوداگرانه را به “ستم دینی” نسبت داد؟ توجه کنیم که درست در همان زمانیکه انگیزیسیون در اوج تکاپوی خود بود، “یهودیان مقامهای شامخ در دربار سلطنتی [اسپانیا] داشتند و رهبران یهودی پیوند نزدیک خود را با دربار ملکه ایزابل حفظ کرده بودند.” (۱۴)
در پرتغال نیز چنین بود. مهاجرت وسیع یهودیان پرتغال به مراکز شکوفای تجاری جهان در دوران “مانوئل ثروتمند” (۱۴۹۶) آغاز شد. تاریخنگاری رسمی غرب از این مهاجرت با عنوان “اخراج یهودیان” یاد میکند. این در حالی است که در دربار مانوئل همچنان مارانوها و یهودیان حضور فعال داشتند؛ زیرا به تعبیر پیتر پیرسون، مانوئل نمیخواست “توانمندیهای تجاری یهودیان” را از دست بدهد. (۱۵) میدانیم که در سالهای پس از ۱۴۹۶ گاسپار یهودی به دردانه مانوئل بدل شد و رویی مندس از شرکای سفرهای گاما و المیدا بود.
مورخین دانشگاه عبری اورشلیم مینویسند: مارانوها کارگزاران و واسطههایی برجسته بودند و در تجارت با عثمانی و تجارت ادویه، به ویژه میان شبه جزیره ایبری و مناطق دوردست مشرق زمین، بسیار موفق. آنان همچنین تجارت پرتغال را با کشورهای شمالی اروپا مرتبط ساختند. (۱۶)
آنان میافزایند:
فعالیت تجاری آنها [ یهودیان / مارانوهای مهاجر ] بطرز چشمگیری رونق یافت نه فقط به دلیل پیوندهای آنان با یهودیان مرکز و شرق اروپا و ایتالیا و شمال آفریقا و عثمانی، بلکه همچنین به دلیل پیوندهای نزدیکشان با پرتغال و پادشاهان این کشور. (۱۷)
این توضیحات روشن میکند که مهاجرت یهودیان / مارانوها و استقرار شبکه جهانی آنان عامل بسیار مهمی در توسعه تجارت اسپانیا و پرتغال بود و قطعاً با مشارکت دربارهای اسپانیا و پرتغال و با اهداف سیاسی و اقتصادی انجام گرفت. حضور فعال یهودیان / مارانوها در اقتصاد مستعمراتی پرتغال تا سده هفدهم تداوم داشت و تنها زمانی این پیوند افول کرد که پرتغال اهمیت خود را به عنوان یک امپراتوری جهانی از دست داد و کانونهای جدید استعماری، به ویژه هلند و انگلستان، سربرکشید. به نوشته دائرة المعارف یهود، آخرین سرمایهگذاری مهم مارانوها در پرتغال مشارکت در تأسیس “کمپانی برزیل” (۱۶۴۹) بود. (۱۸)
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
1. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فریدون بدرهای و دیگران، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۸، ج۶، ص۲۶۳.
2. ibid, vol. 8, p. 1390. / 3. Americana, vol. 15, p. 193. / 4. Judaica, vol. 7, p. 853.
5. دایرة المعارف یهود جمعیت یهودیان اسپانیا در سال ۱۴۹۰ را حدود ۲۵۰ هزار نفر و جمعیت یهودیان پرتغال را در این زمان حدود ۸۰ هزار نفر تخمین میزند. اسحاق آبرابانل، رهبر مهاجرت یهودیان که خود در ونیز مستقر شد، شمار یهودیان اسپانیا را ۳۰۰ هزار نفر ذکر کرده است. (Judaica, vol. 13, pp. 877-879)
6. بنگرید به: Ben-Sasson, ibid, pp. 588 -590. / 7. Judaica, vol. 11, p. 490. / 8. ویل دورانت، همان، ص۲۶۹. / ۹. همان مأخذ، صص۲۶۴-۲۶۸. / ۱۰. Haim Beinart
11. عبدالهادی حائری، آزادیهای سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشهگران، مشهد: جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۴، ص ۵۳.
12. دورانت، همان مأخذ، ص ۲۶۶؛ Ben-Sasson, ibid, pp. 570, 631 / 13. Judaica, vol. 7, p. 852. / 14. Ben-Sasson, ibid, p. 590. / 15. Americana, vol. 18, p. 270. / 16. Ben-Sasson, ibid, p. 638. / 17. ibid, p. 637. / 18. Judaica, vol. 4, pp. 171-172.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز ۱۳۹۰)
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: