ظهور آریستوکراسی مالی (قسمت هفتم) ممالیک مصر
دوران اسلامی تاریخ مصر از سال 19 هجری/ 639 میلادی آغاز میشود. این مقارن با دوران خلافت عمر بن خطاب است. در این سال گروهی 3500 نفره از سپاهیان عرب به سرکردگی عمرو بن عاص راهی سرزمین مصر شدند. مورخین اقدام عمرو بن عاص را خودسرانه ذکر کرده و افزودهاند که خلیفه از این اقدام به خشم آمد ولی بناچار سپاهی 10 الی 12 هزار نفره را به فرماندهی زبیر بن عوام بن خویلد به یاری او فرستاد. (1) در این زمان مصر در پی دورانی طولانی از سلطه یونانیها و رومیها در قلمرو امپراتوری بیزانس قرار داشت. هراکلیوس (2)، امپراتور روم شرقی (610 -641 م.)، اندکی پیش به دوران کوتاه سلطه ایرانیان بر مصر (619 -628 م.) پایان داده و حکمرانی را بر آن گمارده بود که در منابع عربی از او با نام مقوقس یاد شده است. هموست که در سال 642 میلادی پیمان قطعی تسلیم اسکندریه را، که کانون اصلی نظامی و سیاسی رومیان در منطقه بود، با عمرو بن عاص منعقد کرد. مسلمانان در سال 643 شهر فسطاط را به عنوان مرکز حکومت خویش بنا نهادند. (3)
فروپاشی اقتدار دیرین سیاسی و فرهنگی امپراتوری روم شرقی و گسترش سریع و ژرف اسلام در مصر نمیتوانست کار سپاهیان ناچیز عرب باشد و بیگمان در این سرزمین فرایندی مشابه ایران و اندلس رخ داده است. به عبارت دیگر، گروش به اسلام یک پدیده همگانی و خودانگیخته در مردم مصر بود. آمیختن این موج با لشکرکشی عمرو بن عاص در همان زمان شبهههایی را در میان حکمرانان مسلمان پدید ساخت. بلاذری به نقل از عبدالله بن عمرو بن عاص مینویسد: “کار مصر بر مردم مشتبه شد. جمعی گفتند به عنوه فتح شد و دیگران گفتند به صلح گشوده شده است.” (4) این بیشک بیانگر گستره عظیم گروش ارادی مردم مصر به اسلام است. جنگهایی که رخ داد میان سپاهیان عرب و نیروهای بومی و غیربومی امپراتوری روم شرقی بود و مردم در این میان قطعاً حامی رومیان نبودند وگرنه تاریخ مصر به گونهای دیگر رقم میخورد.
از این پس مصر جزیی از جهان اسلام بود و شریک در سرنوشت آن. در دوران فروپاشی خلافت عباسی، سرزمین مصر را مدتی حکمرانان مستقل طولونی (868-904) و اخشیدی (934-968) اداره میکردند. اینان از تبار غلامان ترک دربار عباسی بودند. در سال 358 ق./ 968 م. خلفای فاطمی تونس مصر را به تصرف درآورند و شهره قاهره را بنیان نهادند. (5) حکومت فاطمیان در سال 567ق./1171م. به دست صلاحالدین ایوبی منقرض شد و ایوبیان تا سال 648 ق./ 1250 م. بر این سرزمین حکومت کردند. از آن پس ممالیک ترک زمام امور را به دست گرفتند و در سال 784 ق./ 1382 م. نوبت به ممالیک چرکس رسید. حکومت ممالیک در سال 923 ق./ 1517 م. به دست سلطان سلیم اول برافتاد و از آن پس این سرزمین در قلمرو حکومت عثمانی جای گرفت.

درباره دولت ممالیک مصر و اهمیت آن در دوران رویارویی دنیای اسلام و غرب جدید پیشتر سخن گفتهایم. یادآوری میکنیم:
دولت ممالیک، که به مدت 275 سال فرمانروایی منطقه را در دست داشت، دولتی منظم و بسیار با عظمت بود که به رغم جنگهای داخلی و آشوبهای سیاسی متعدد و کشمکشهای طایفهای توانست تمدنی تأسیس کند که آثار آن هنوز در مصر و سوریه باقی است. به ویژه که سلاطین این دولت به علوم و فنون توجه تام داشتند. از جهت نظامی نیز سلاطین مملوک توانستند با قدرت فوقالعادهای با صلیبیان به مقابله برخیزند و با یورش مغولان، که پس از استیلا بر سوریه و آناتولی مصر را تهدید میکردند، روبرو شوند. (6)
ممالیک در دوران طولانی حضور خود در مصر طبقهای از نخبگان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را در این سرزمین پدید آوردند. سلطه عثمانی این وضع را دگرگون نکرد. از زمان انضمام مصر به قلمرو دولت عثمانی، در تداوم سنن گذشته، امور این سرزمین بر مبنای قواعدی اداره میشد که به توشیح سلطان رسیده و به قانون نامه (7) شهرت داشت. به نوشته خانم هلن ریولین “قانوننامه” به مدت سه سده، تا زمان صعود محمدعلی، مبنای حکومت مصر بود. در “قانوننامه” خودمختاری وسیعی برای دولت محلی مصر به رسمیت شناخته شده بود. لذا، بزرگان مملوک همچنان به عنوان قدرت اصلی حاکم در مصر استوار ماندند و پاشای ترک، که از سوی دربار سلطان (بابعالی) به عنوان حاکم مصر منصوب میشد، عملاً در زیر نفوذ ایشان قرار داشت. (8) بزرگان مملوک “بای” (بیگ) خوانده میشدند. تعداد این بیگها در اوایل سده هیجدهم 24 نفر بود. متنفذترین ایشان “رئیس” نامیده میشد و رهبری ممالیک را به دست داشت. گاه دو یا سه بیگ ریاست ممالیک را به دست داشتند. پاشاهای عثمانی از رئیسی که توانایی بیشتر در حفظ نظم و پرداخت مالیات به بابعالی نشان میداد حمایت میکردند و در واقع حاکمیت عثمانی بر مصر با واسطه رئیس ممالیک اعمال میشد. در نیمه دوم سده هیجدهم رئیس ممالیک “شیخ البلد” لقب داشت. (9)
بدینسان، نخبگان مسلمان مملوک همچنان به عنوان متنفذترین نیروی سیاسی و اجتماعی جامعه مصر به حیات خود ادامه دادند و با افول قدرت دولت مرکزی عثمانی در اواخر سده هیجدهم اقتدار سیاسی ایشان بار دیگر به اوج رسید. (10) استقلال مصر تا بدانجا امتداد یافت که در دهههای پایانی سده هیجدهم در دربار عثمانی مسئله استقرار مجدد حاکمیت بابعالی بر مصر مورد توجه و بررسی قرار گرفت. (11) در این زمان “رئیس” ممالیک و “شیخ البلد” مصر فردی به نام ابراهیم کیخا (کدخدا) بود. (12) ریاست ابراهیم بر ممالیک مصر تا تهاجم فرانسه تداوم یافت. (13) اقتدار ممالیک، که به سنتهای گذشته سخت پایبند بودند، قطعاً برای الیگارشی یهودی و مستعمراتی اروپا خوشایند نبود زیرا این نیرو را جدیترین مانع سلطه بلامعارض خویش بر سرزمین مصر مییافت.

تهاجم ناپلئون به مصر (1798) نخستین ضربه مهلک را بر نخبگان مملوک وارد ساخت. ممالیک رهبری مبارزه با تهاجم خارجی را به دست گرفتند و در جنگ با ارتش فرانسه بسیاریشان به طرزی وحشیانه به قتل رسیدند. تعداد مملوکانی که در این زمان به دست فرانسویها کشته شدند حدود 20 هزار نفر گزارش شده است. به تعبیر سِر والنتین چیرول “حدود 20 هزار نفر از ممالیک، که “گل سر سبد آنان” بودند به طور عمده در کنار اهرام مصر به قتل رسیدند.” (14) بقایای ممالیک به مصر علیا گریختند و به این دلیل بود که فرانسه هیچگاه نتوانست سلطه خود را بر این بخش از سرزمین مصر تأمین کند و نواحی ساحلی دریای سرخ را به تصرف درآورد. (15) در این اوضاع، یک تاجر آلبانیایی مجهولالهویه و مشکوک به نام محمدعلی پدید شد که سرکردگی یک گروه خرابکار مورد حمایت ارتش انگلیس را علیه ارتش ناپلئون به دست داشت. سِر والنتین چیرول مینویسد: محمدعلی در رأس گروه خود، که اعضای آن همه آلبانیایی بودند، قرار گرفت و به کمک انگلیسیها توانست حمایت دولت عثمانی را به دست آورد. (16) محمدعلی پاشا بنیانگذار خاندان خدیوان مصر است که حکومت آنان تا سال 1952 تداوم داشت.
درباره تبار محمدعلی و پیشینه او و خاندانش اطلاعی در دست نیست. دائرةالمعارف آمریکانا مینویسد پیشینه قومی او ناشناخته است. (17) میدانیم که در اواخر دهه 1760 میلادی در مقدونیه به دنیا آمد و در این سرزمین بزرگ شد. گفته میشود پدرش یک سرباز آلبانیایی قشون عثمانی بود که به تجارت تنباکو نیز اشتغال داشت. (18) محمدعلی مشاغل پدر را ادامه داد و در عین خدمت در قشون آلبانیایی دولت عثمانی به عنوان تاجر تنباکو نیز شناخته میشد.
محمدعلی، کمی پس از تهاجم فرانسه به مصر، از سال 1799 در رأس دسته کوچک آلبانیایی خود تکاپوی نظامی را آغاز کرد و در زمان خروج فرانسویها از مصر (1802) به عنوان متنفذترین قدرت نظامی این کشور سربرکشید. محمدعلی در کوران آشوب این دوران توانست با بهرهگیری ماهرانه و دسیسهگرانه از تعارض میان گروههای ترک و مملوک سلطه خود را بر مصر تأمین کند و در سال 1805 از سوی سلطان به عنوان “والی” مصر منصوب شود. (19)

دائرةالمعارف اسلام (لیدن) مینویسد در نخستین سالهای پس از خروج فرانسه، علاوه بر محمدعلی، چهار قدرت اصلی در مصر حضور داشت: جنگجویان مملوک که به دو گروه به سرکردگی عثمان بیگ البردیسی و محمد بیگ الالفی تقسیم میشدند، خسرو پاشا والی مصر و طاهر پاشا فرمانده ارتش عثمانی در منطقه. در آوریل 1803 قشون آلبانیایی در قاهره سر به شورش برداشت و خسرو بیگ از شهر گریخت. طاهر بیگ اداره شهر را به دست گرفت و از جنگجویان مملوک، که در مصر علیا مستقر بودند، استمداد جست ولی کمی بعد به قتل رسید. بدینسان، محمدعلی در مقام فرمانده ارتش عثمانی در مصر و مقتدرترین نیروی نظامی منطقه جای گرفت. او ابتدا با ممالیک متحد شد، قشونی را که خسرو پاشا علیه او گسیل داشته بود شکست داد و والی را به اسارت گرفت. نیروهای متحد محمدعلی و ممالیک والی بعدی را نیز، که از استانبول اعزام شد، در اوایل سال 1804 دفع کردند. در این زمان محمدعلی و البردیسی قاهره را اداره میکردند. محمدعلی کمی بعد البردیسی را نیز برکنار کرد و با جلب حمایت علما و تجار قاهره حکومت را به طور کامل در دست خود گرفت. (20) به نوشته چیرول، علمای الازهر، که در آن زمان از اقتدار دینی فراوان برخوردار بودند، وی را به عنوان “پاشای مصر” اعلام کردند و سپس سلیم سوم، سلطان عثمانی (1789-1807)، این مقام را رسمیت شناخت و وی را به عنوان والی مصر منصوب کرد. (21)
این مقارن با دوران آشفتگی در دولت مرکزی عثمانی و نفوذ نخبگان یونانی و ارمنی غربگرا در دربار استانبول و احراز مقامات عالی دولتی و اقتصادی توسط ایشان است. (22) سلیم سوم که از نظر فرهنگی و سیاسی رویکردی اروپایی داشت کمی بعد، در مه 1807، در اثر شورش مردم سقوط کرد و مدتی بعد به قتل رسید. (23)
به گزارش خانم ریولین درباره تاریخ مصر در اوایل سده نوزدهم میلادی، یعنی دوران صعود و اقتدار محمدعلی، اسناد و منابع تاریخی کافی در دسترس محققین نیست زیرا اینگونه منابع در آتشسوزی سال 1820 قلعه قاهره نابود شده است. بنابراین، عمدهترین مأخذی که برای شناخت تحولات مصر در سالهای فوق در دست است کتاب چهار جلدی عبدالرحمن الجبرطی است به نام عجایب الاثار فی التراجم و الاخبار. (24) جبرطی، که در دوران محمدعلی میزیسته، سخت ستایشگر اوست و زمامداری محمدعلی را عنایتی الهی میداند که مشمول مصر شد و این سرزمین را احیا کرد. (25) بهرروی، به رغم ناشناخته بودن جزئیات حوادثی که منجر به صعود و اقتدار محمدعلی شد، روشن است که این تاجر آلبانیایی نمیتوانست بدون یاری کانونهای ثروتمند و مقتدر اروپایی تأیید و حمایت دربار عثمانی را به دست آورد و پس از خروج فرانسویها قدرت را تصاحب کند. چنانکه سِر والنتین چیرول نیز اشاره دارد، قاعدتاً در دوران تکاپو علیه ارتش ناپلئونی، او نیز چون سایر گروههای مشابه در حواشی مدیترانه، از حمایت مالی و سیاسی و اطلاعاتی انگلستان برخوردار بوده است. توجه به سه پدیده این نظریه را تقویت میکند:
1- پایگاه سیاسی و نیروهای حامی محمدعلی؛
2- سیاستهای اجتماعی محمدعلی در ساختزدایی جامعه مصر و تبدیل این کشور به زایده بازارهای اروپا؛
3- سیاستهای مشکوک و ماجراجویانه محمدعلی در منطقه خاورمیانه عربی و شمال آفریقا به عنوان مهمترین عامل تضعیف امپراتوری عثمانی و مداخله قدرتهای اروپایی، به ویژه انگلستان، در منطقه.
پایگاه سیاسی محمدعلی نه بر بزرگان و شیوخ و مردم مسلمان مصر بلکه بر چهار گروه کوچک غیرمسلمان یا مهاجر استوار بود: ارامنه، قبطیان، تجار یونانی و یهودیان.
یکی از مهمترین گروههایی که در صعود و اقتدار محمدعلی نقش مهمی را ایفا کرد ارامنهای بودند که در پیرامون او حضور داشتند. درباره پیشینه این گروه ارمنی اطلاعی در دست نداریم. معقول میدانیم که اینان اعضا و وابستگان خاندانهای دلال ارمنی باشند که از سده هفدهم میلادی در پیرامون کمپانی هند شرقی انگلیس در هند حضور فعال داشتند. (26) در سده هیجدهم میلادی دلالان ارمنی به عنوان مهمترین واسطههای کمپانی هند شرقی شناخته میشدند تا بدانجا که علیوردی خان، حکمران بنگال، در اواخر عمر قصد داشت به تکاپوی ایشان در منطقه پایان دهد.
به گزارش جبرطی، تمامی ارامنهای که به عنوان دستیار و مشاور در پیرامون محمدعلی حضور داشتند جوانانی بودند که در فرانسه و انگلستان تحصیل کرده و ریاست ایشان با یوسف بقوس بیگ (27) بود. بقوس بیگ در زمره چند مشاور اصلی و محرم محمدعلی جای داشت (28) و وزیر خارجه و تجارت خارجی و مترجم شخصی او بود. (29)
قبطیان یک اقلیت قومی ساکن مصرند. واژه عربی “قبطی” (30) از واژه یونانی “ایگپتیوس” (31) به معنای مصری است. آنان بقایای نخبگان مصری هستند که در دوران سلطه طولانی یونانی و روم به فرهنگ هلنی-رومی جذب شدند و پس از سیطره مسیحیت بر امپراتوری روم به آیین فوق گرویدند. قبطیان به زبان خاص خود تکلم میکنند و خط آنان یونانی است. این زبان از سده سوم میلادی به مدت پنج سده زبان رسمی مسیحیان مصر بود. پس از گروش مردم مصر به اسلام بتدریج عربی جایگزین قبطی شد و این زبان به اقلیت کوچک فوق اختصاص یافت. (32)
قبطیان در زمان صعود محمدعلی اقلیتی کم شمار در میان جمعیت 6/5 میلیونی مصر بودند. در سال 1830، بیست و پنج سال پس از صعود محمدعلی پاشا تعداد آنان افزایش یافت و به 150 هزار نفر رسید. در اوایل سده بیستم قبطیان حدود نیم میلیون نفر از جمعیت 13 میلیونی مصر را شامل میشدند. (33) جمعیت آنان در دهه 1960 میلادی 2/6 میلیون نفر گزارش شده است. (34)
قبطیان در دوران امپراتوری بیزانس گروه اشرافی حاکم را در مصر تشکیل میدادند و به ملکات (35) (وابستگان به پادشاه) شهرت داشتند. (36) طبق روایت بلاذری، در زمان لشکرکشی عمرو بن عاص به مصر، درگیری اصلی سپاهیان عرب با رومیان و قبطیان بود، لیکن پس از تسلیم بندر اسکندریه، پایگاه اصلی رومیان و قبطیان، اعراب بر قبطیان سخت نگرفتند و در زمان حکومت معاویه جزیه از ایشان برداشته شد. در این زمان روایاتی منسوب به پیامبر اسلام (ص) دال بر خوشرفتاری با قبطیان رواج یافت. (37) این در حالی است که پیشتر، در زمان فتح مصر، خلیفه دوم، عمر بن خطاب، به عمرو بن عاص دستور داده بود “آن بلد [مصر] را باز گذارید تا از آن نیز نسل اندر نسل [در راه اسلام] به غزا روند.” (38)
تعمق در دو گزارش فوق روشن میکند که در آن زمان واژه “قبطی” به معنای خاص به گروه نخبگان هلنی-رومیگرای مصر نیز اطلاق میشد. به عبارت دیگر، در زمان عمر توده مردم مصر به اسلام گرویدند ولی اشراف قبطی تا زمان معاویه به عنوان مسیحی جزیه میپرداختند. ابهامی که درباره فتح مصر وجود داشت، که آیا به صلح گشوده شد یا به جنگ، به این دوگونهگی عملکرد مردم مصر و اشرافیت قبطی (ملکاتها) باز میگردد. بدینسان، در دورانی که توده مردم مصر به شکلی گسترده به اسلام گرویدند، تا بدان حد که زبان عربی به زبان عمومی ایشان بدل شد، قبطیان در حفظ فرهنگ و سنن اشرافی و هلنی-رومی خویش تعصب ورزیدند. وفاداری ایشان به مسیحیت، که اینک بیشتر آئینی اروپایی نه شرقی شمرده میشد، نیز از اینروست. این پدیده در عین حال بیانگر آن است که در سده هفتم میلادی الیگارشی قبطی در میان توده مردم مصر پایگاهی نداشت و زبان و فرهنگ ایشان از مقبولیت عام برخوردار نبود.
در دوران اسلامی تاریخ مصر، رویکرد قبطیان، به دلیل تعلق فرهنگی و دینیشان، طبعاً رویکردی اروپایی بود و این امر، و نیز سیطره نخبگان مسلمان مملوک بر اقتصاد کشاورزی و سیاست مصر، سبب شد که ایشان به عملیات مالی و تجارت با بنادر مدیترانه روی آورند و به گروهی به طور عمده بازرگان و صراف بدل شوند. چیرول مینویسد قبطیان مانند تمام اقلیتهایی که از قدرت سیاسی برکنار میشوند گرایش شدیدی به شکلهای ابتدایی امور مالی از خود نشان دادند. (39) منظور حضور فعال این گروه در عرصه صرافی و رباخواری است. این عوامل سبب پیوند قبطیان با کانونهای تجاری و مالی بنادر جنوب و غرب اروپا میشد و طبیعی است که در سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی میان ایشان و الیگارشی یهودی آمستردام و لندن رابطهای استوار پدید شود.
در دوران سلطه فرانسه بر مصر راه اقتدار سیاسی و اقتصادی قبطیان هموار شد و پس از خروج فرانسویها، اینان به پایگاه اصلی صعود محمدعلی بدل شدند. دوران حکومت محمدعلی پاشا به عنوان دوران نوزایی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و دوران اقتدار مجدد قبطیان شناخته میشود.
به نوشته سِر والنتین چیرول، محمدعلی قبطیان را به عنوان متصدیان امور مالیاتی مصر به خدمت گرفت. سیطره آنان تا بدانجا بود که سال مالی رسمی دولت مصر از سال هجری به قبطی تبدیل شد. در زمان انتشار کتاب چیرول (1920) تعداد کثیری از قبطیان در امور وزارت مالیه مصر مشارکت داشتند. در این زمان تعداد زیادی از آنان به عنوان صراف، رباخوار و تجار خردهپا در سراسر مصر پراکنده بودند. چیرول مینویسد به همت میسیونرهای آمریکایی هم اکنون بسیاری از قبطیان با فرهنگ غربی آشنایی یافتهاند و تعداد ثروتمندان و ملاکین بزرگ در میان آنان اندک نیست. چیرول میافزاید که تا پیش از سلطه انگلیس بر مصر هماره رابطه قبطیان و مسلمانان مصر تنشآمیز بود. انگلیسیها پس از استقرار سلطه خود (1883) آنان را به عنوان یک “اقلیت مسیحی” بر مسلمانان ترجیح میدادند. (40)
ادامه دارد…
پینوشتها:
1. احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران: نشر نقره، 1367، صص 304-307.
2. Heraclius (c. 575-641).
3. Americana , 1985, vol. 10, p. 12؛ یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی، معجبم البلدان، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1990 میلادی، ج4، صص 297-298.
4. بلاذری، همان مأخذ، ص 307.
5. استانلی لین پل و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمه صادق سجادی، تهران: نشر تاریخ ایران، 1363، ج1، ص 111.
6. لین پل و دیگران، همان مأخذ، ص 138.
7. Qanun- namah
8. Hellen Anne B. Rivlin, The Agricultural Policy of Mohammad Ali in Egypt, Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1961, p. 75.
9. F. R. C. Bagley [ed], The Muslim World, A Historical Survry, Part III, The Last Great Muslim Empires, Leiden: E. J. Brill, 1969, p. 64.
10. Sir Valentine Chirol, The Egyptian Problem, London: Macmillan and Co., 1920, p. 3.
11. Rivlin, ibid.
12. Bagley. ibid, pp. 64-65.
13. ابراهیم کیخا پس از شکست ممالیک از ارتش فرانسه (محرم 1231 ق./ ژوئیه 1798 م.) به سوریه مهاجرت کرد. او پس از خروج فرانسه به مصر بازگشت ولی دیگر “رئیس” ممالیک نبود. در میهمانی مارس 1811 محمدعلی پاشا شرکت نکرد و لذا از این قتلعام جان سالم به در برد . ابراهیم در سال 1816 درگذشت. (The Encyclopaedia of Islam, New Edition, Leiden: E. J. Brill, 1971, vol. III, p. 992.)
14. Chirol, ibid.
15. استانفورد شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس، 1370، ج1، ص 463.
16. ibid, p. 4.
17. Americana , 1985, vol. 19, p. 605.
18. The Encyclopaedia of Islam, 1993, vol. VII, p. 423.
19.Rivlin. ibid, p. 76.
20. The Encyclopaedia of Islam, ibid.
21. Chirol, ibid.
22. لرد کین راس، قرون عثمانی، ترجمه پروانه ستاری، تهران: کهکشان، 1373، صص 431-432.
23. بنگرید به: استانفورد شاو، همان مأخذ، صص 472-473، 477.
24. Rivlin. ibid, p. 303.
25. ibid, p. 105.
26. درباره پیوند گروههای تجار مهاجر ارمنی با کمپانی هند شرقی بریتانیا بنگرید به: همین کتاب، ج2، صص 208-209.
27. Yusuf Baghus Bey
28. Rivlin. ibid, p. 106.
29. ibid, p. 344.
30. Coptic.
31. Aigyptios.
32. Americana, 1985, vol. 7, pp. 769-771.
33. Chirol, ibid, pp. 156-157.
34.Americana, 1985, vol. 7, p. 769.
35. Melkite, Melchite.
36. ibid.
37. بلاذری، همان مأخذ، ص 315.
38. همان مأخذ، ص 306.
39.Chirol, ibid, pp. 157.
40. ibid.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج3، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
….
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم:
خسته نباشید ممنون به خاطر این مطلب زیبا