ظهور آریستوکراسی مالی (قسمت هشتم) یهودیان مصر
مصر از کانونهای کهن استقرار یهودیان است و تاریخ آن با اسطورهها و تاریخ باستان قوم یهود پیوندی ناگسستنی دارد. در دورانهای هلنی و رومی و اسلامی نیز حضور یهودیان در مصر تداوم داشت.
از حوالی نیمه سده سوم پیش از میلاد بندر اسکندریه یکی از کانونهای مهم تکاپوی صرافان و تجار یهودی بود و تخمین زده میشود که در حوالی میلاد مسیح حدود ۴۰ درصد جمعیت آن یهودی بودند.
منابع یهودی از دوران فاطمی مصر به نیکی یاد کرده و آن را دوران شکوفایی و رونق کسب و کار یهودیان خواندهاند و به عکس از صلاحالدین ایوبی (۱۱۳۸-۱۱۹۳)، قهرمان جهان اسلام در جنگهای صلیبی، به بدی یاد کرده و او را احیاگر “اسلام ارتدکس” و “اقدامات تبعیضآمیز علیه اقلیتهای دینی” در این سرزمین نامیدهاند. معهذا، اذعان دارند که صلاحالدین بههیچروی حکمرانی “فناتیک” نبود، غیرمسلمانان را تحت پیگرد قرار نمیداد و در دوران وی تکاپوهای تجاری و فرهنگی به خوبی سامان یافت. (۴۱)
این منابع از دوران حکومت ممالیک مصر به زشتی تمام یاد کرده و صعود ممالیک (۱۲۵۰) را سرآغاز “چرخشی بنیادین” در وضع یهودیان ساکن مصر خواندهاند که تا سلطه عثمانی (۱۵۱۷) تداوم یافت. به نوشته این منابع، آماج اصلی فشار ممالیک علیه قبطیان -“قدرتمندترین جماعت غیرمسلمان در سرزمین ممالیک“- بود ولی یهودیان نیز “رنج فراوان” دیدند. مورخین یهودی به فرمانهای المنصور سیفالدین قلاون (۱۲۹۰) و الاشرف صلاحالدین خلیل (۱۲۹۰-۱۲۹۳)، سلاطین مملوک مصر، اشاره میکنند که طی آن استخدام یهودیان و مسیحیان در دستگاههای دولتی ممنوع شد، ولی به وضع سیاسی آن دوران و پیوند این گروهها با مهاجمین صلیبی هیچ اشارهای ندارند. (۴۲) به نوشته این منابع، در سدههای چهاردهم و پانزدهم میلادی نیز “سیاستهای ضدیهودی و ضدمسیحی” ممالیک ادامه داشت ولی معترفند که در تمامی دوران حکومت “ضدیهودی” ممالیک هیچگاه به نهادهای سیاسی و قضایی خودمختار یهودیان تعرضی نشد و “نقیدانی” از خاندان ابن میمون ریاست جوامع یهودی مستقر در مصر را به دست داشتند. (۴۳) این شیوه نگرش بیانگر نفرت شدید الیگارشی یهودی از حکومت ممالیک مصر است؛ نفرتی که در دوران عثمانی تاریخی مصر نیز علیه بزرگان و شیوخ مملوک تداوم یافت و سرانجام با قتلعام و امحاء وحشیانه نسل ممالیک در سال ۱۸۱۱ میلادی به فرجامی شوم رسید.
بهرروی، جنگهای صلیبی و ستیز ایوبیان و ممالیک با اروپاییان سبب شد که قرائیون مصر را نقطه امنی در قبال آزار الیگارشی حاخامی بیابند و این سرزمین به یکی از مراکز اصلی استقرار ایشان بدل شود. در نیمه دوم سده دوازدهم میلادی شمار و قدرت قرائیون در مصر بر یهودیان حاخامی پیشی گرفت و کار بدانجا کشید که ابن میمون (۴۴) برای مقابله با ایشان به قاهره کوچید و نقشی اساسی در پایان دادن به نفوذ قرائیون ایفا نمود. (۴۵) به گزارش مشولام ولترایی (۴۶) سیاح یهودی، در سال ۱۴۸۰ میلادی در قاهره ۶۵۰ خانوار، در اسکندریه ۵۰ خانوار، در بلبیس (۴۷) ۵۰ خانوار و در الخانقه (۴۸) ۲۰ خانوار یهودی سکونت داشتند. در این زمان ۱۵۰ خانوار قرایی و ۵۰ خانوار سامری نیز در قاهره ساکن بودند. (۴۹)
در اواخر سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم، سرزمین مصر نیز یکی از اهداف مهاجرت یهودیان شبهجزیره ایبری بود. این امر شمار یهودیان مصر را افزایش داد و برخی حاخامهای برجسته، چون ربی شموئیل بن سید (۵۰) و ربی یعقوب برب (۵۱) و ربی شموئیل هالوی حکیم (۵۲) را در این کشور سکنی داد. دیری از حضور یهودیان مهاجر در مصر نگذشته بود که تهاجم عثمانی به این سرزمین رخ داد و عمر دولت ممالیک به پایان رسید. (۵۳) درباره اهمیت تعیینکننده سقوط دولت ممالیک مصر در فرایند توسعهطلبی ماوراء بحار اروپاییان پیشتر سخن گفتهایم. گفتیم که سقوط دولت ممالیک جدیترین مانع توسعهطلبی دریایی پرتغالیها در شرق را از میان برد و، به نوشته تاریخ هند آکسفورد، امکان آن را فراهم ساخت تا در سالهای بعد پرتغالیها بتوانند سلطه خود را بر بنادر گجرات برقرار کنند.
درباره میزان سهم یهودیان مستقر در عثمانی و مصر در این فاجعه اطلاعی در دست نداریم. تنها میدانیم که در این زمان یهودیان در دربار سلطام سلیم اول، فاتح مصر، نفوذ فراوان داشتند و کمی بعد آبراهام کاسترو یهودی، نقید یهودیان مصر، در سمت وزیر مالیه و رئیس ضرابخانه این کشور جای گرفت. (بنگرید به اینجـا) آبراهام کاسترو نقش مهمی در مطلع ساختن سلیمان اول (سلیمان قانونی)، جانشین سلیم، از شورش احمد، پاشای مصر، ایفا کرد و پس از قتل احمد پاشا (۱۵۲۴) در دستگاه سلطان ارج و قرب فراوان یافت و مقامی رفیع در مصر کسب نمود. به نوشته دائرةالمعارف یهود، یهودیان مصر هر ساله روز قتل احمد پاشا را جشن میگیرند. (۵۴) بدینسان “دوران محرومیت” یهودیان در مصر به پایان رسید و ایشان به موقعیتی حتی فراتر از دوران خلفای فاطمی دست یافتند.
دائرةالمعارف یهود سلطه عثمانی بر مصر را “چرخشی قاطع در تاریخ این کشور و حیات یهودیان ساکن آن” میخواند و میافزاید از این پس “امکانات تجاری گستردهای” فراروی یهودیان مصر قرار گرفت.
عثمانیها در اوج اقتدارشان بسیار اهل تسامح بودند و یهودیان در مدیریت مالی و گردآوری مالیات و عوارض دولتی در مواضع کلیدی جای داشتند. تقریباً تمامی مأموران و حکمرانان ترک که به مصر اعزام میشدند مسئولیت مدیریت مالی را به کارگزاران یهودی، موسوم به “صرافباشی” (خزانهدار کل)، واگذار میکردند. روشن است که کارگزاران فوق از طریق این منصب سودهای عظیم میبردند. (۵۵)
در حوالی نیمه سده شانزدهم میلادی میان سران یهودی قاهره و استانبول بر سر تصدی منصب نقیدی (ریاست) یهودیان مصر نزاع درگرفت. این امر در سال ۱۵۶۰ منجر به انحلال منصب نقیدی از سوی حکومت عثمانی شد. از آن پس صرافباشیهای یهودی به عنوان رئیس یهودیان نیز منصوب میشدند و لقب محترمانه چلبی (۵۶) به ایشان اعطا میشد. (۵۷) در حوالی سال ۱۶۶۹ عنوان چلبی نیز حذف شد و از این پس رئیس یهودیان مصر بازرکان (از واژه فارسی” بازرگان”) خوانده میشد. (۵۸)
نفوذ یهودیان، كه متکی به نفوذ ایشان در بابعالی بود، گاه مخالفت بزرگان مسلمان مصر را برمیانگیخت. یک نمونه داوود پاشا، والی مقتدر مصر، است که در سال ۱۵۴۵، به رغم دربار عثمانی، کنیسه مرکزی یهودیان در قاهره را تعطیل کرد. این کنیسه تنها در سال ۱۵۸۴ گشوده شد. (۵۹)
دائرةالمعارف یهود در مقاله “مصر” گزارشهای متعدد از قتل سران یهودی مصر در سده هفدهم مندرج ساخته است: قتل سلیمان الشکر (۶۰) به دست کریم حسین پاشا (۱۶۰۳) (۶۱)، قتل ابا اسکندری (۶۲) به دست حسین پاشا (۱۶۲۰)، کمی بعد قتل یعقوب تیولی (۶۳) به دست خلیل پاشا، قتل حییم پرز (۶۴) به فرمان سلطان عثمانی (۱۶۵۰)، کمی بعد قتل یعقوب بیباس (۶۵) به دست محمد غازی پاشا، و سرانجام قتل رافایل بن یوسف هین (۶۶) به دست قرهقوش علی پاشا (۱۶۶۹). بررسی علل هریک از این قتلها به پژوهش تخصصی نیازمند است. دائرةالمعارف یهود این قتلها را به فساد و استبداد حکمرانان ترک و طمع ایشان به ثروت انبوه سران یهودی منتسب میکند (۶۷) که پذیرفتنی نیست.
برای نمونه، در زندگینامه سلیمان الشکر، چلبی ثروتمند یهودیان مصر در اواخر سده شانزدهم و اوایل سده هفدهم، مندرج در همین مأخذ، ماجرا به اینگونه نقل شده که پاشا دستور قتل الشکر را صادر کرد ولی او به دلیل قتل خود پاشا نجات یافت و از آن پس زندگی مرفهی داشت. (۶۸) بنابراین، طبق این روایت، سلیمان الشکر اصلاً به قتل نرسیده است!
ابا اسکندری، چلبی مقتول دیگر در نیمه اول سده هفدهم، در آغاز پزشک مخصوص و وزیر مالیه سنان پاشا، والی مصر، بود. او پس از انتصاب سنان به وزیر اعظمی عثمانی به همراه وی به استانبول رفت و ریاست یهودیان این شهر را به دست گرفت. طبق مندرجات دائرةالمعارف یهود، ابا اسکندری در سیاست منطقهای عثمانی نقشی مؤثر داشت و در این رابطه یک بار نیز به زندان افتاد. (۶۹) استانفورد شاو سنان پاشا را از عوامل اصلی تهاجم عثمانی به ایران در زمان مرگ شاه طهماسب صفوی میداند. این جنگ که در زمان مراد سوم، پسر ارشد و جانشین سلیم دوم، رخ داد از سال ۹۸۴ ق./ ۱۵۷۶ م. آغاز شد و پنج سال به درازا کشید. به نوشته شاو، هدف از این جنگ “ریشهکن کردن کامل تشیع در ایران” بود. (۷۰) ابا اسکندری پس از کنارهگیری سنان پاشا به مصر بازگشت و چلبی یهودیان این سرزمین شد. (۷۱) معقول آن است که قتل این یهودی درباری و سیاستپیشه به تنازعات سیاسی روز منتسب شود نه به یهودیت یا ثروت او.
قتل حییم پرز در نیمه سده هفدهم نیز به دلیل قحطی مدهشی بود که در مصر رخ داد. سلطان گروهی را مأمور رسیدگی به علل حادثه کرد و متصدی مسلمان امور مالی مصر و کارگزار یهودی او (چلبی حییم پرز) را مقصر شناخت. این دو به استانبول اعزام شدند و هر دو اعدام شدند. (۷۲) موردی از قتل سران یهودی مصر در سده هجدهم گزارش نشده است.
دائرةالمعارف یهود از تکاپوی فرقه شابتای زوی در مصر نیز خبر میدهد:
میدانیم که ربی رافایل بن یوسف هین، چلبی بسیار ثروتمند و متنفذ یهودیان مصر، هوادار سرسخت شابتای زوی بود و در زمان او بود که شابتای دو بار به مصر سفر کرد و سرانجام دعوی خود را آغاز نمود. و نیز میدانیم که یکی از رهبران و نظریهپردازان برجسته فرقه شابتای، به نام آبراهام کاردوزو، سالها در مصر و مناطق پیرامون آن اقامت داشت و از سال ۱۷۰۳ پزشک مخصوص قره احمد پاشا، والی مصر، بود. (۷۳)
آبراهام میگوئل کاردوزو (۷۴) به یکی از خاندانهای یهودی – مارانو شبهجزیره ایبری تعلق دارد که از حوالی نیمه سده شانزدهم شاخهای از آن در شمال آفریقا اقامت داشت و شاخه دیگر از سده هیجدهم در ایالات متحده آمریکا مستقر شد. (۷۵) آبراهام کاردوزو در اسپانیا به دنیا آمد. برادرش اسحاق (۷۶) یهودی مخفی و پزشک مخصوص فیلیپ چهارم، پادشاه اسپانیا، بود. آبراهام در ۲۲ سالگی به همراه برادر به ونیز مهاجرت کرد و در نزد حاخامهای این شهر به تحصیل طب و علوم دینی پرداخت و به عنوان پزشک در شهرهای ونیز و لگورن شهرت یافت. او سپس به مدت پنج سال به قاهره رفت و در این شهر به فراگیری مکتب کابالا و تعالیم اسحاق لوریا پرداخت. سپس به مدت ده سال در تریپولی (مرکز لیبی) اقامت گزید و به ترویج نظریات رازآمیز کابالا و ارائه کشف و شهودهایی دال بر ظهور قریبالوقوع مسیح اشتغال داشت. از آغاز حرکت شابتای زوی و ناتان غزهای (۱۶۶۵) کاردوزو به یکی از مبلغین سرشناس این فرقه بدل شد. در سال ۱۶۷۳ به تونس رفت و مدت کوتاهی پزشک مخصوص حکمران این سرزمین بود. سپس به بندر لگورن و آنگاه به ازمیر رفت. او مدتها در ازمیر، استانبول و سایر بنادر عثمانی مستقر بود. از حوالی سال ۱۶۸۱ ادعا میکرد که خود مسیح بن یوسف است و در مقام رهبر فرقه قصد داشت با بیوه شابتای ازدواج کند. دائرةالمعارف یهود مینویسد نوشتار فرقه دونمه سرشار از ستایش از کاردوزو است و به او به عنوان یکی از رهبران این فرقه اشاره شده است. او در سالهای ۱۶۸۶-۱۶۹۶ در استانبول اقامت داشت و، به نوشته دائرةالمعارف یهود، مورد حمایت برخی دیپلماتهای سرشناس دولتهای اروپایی بود. در دوران اقامت در ازمیر و استانبول به رابطه با زنان متعدد و تولید فرزندان نامشروع متهم شد. کاردوزو سپس به فلسطین و آنگاه به مصر رفت و سرانجام در اسکندریه در جریان یک نزاع خانوادگی به دست برادرزادهاش به قتل رسید.
کاردوزو طی سالهای ۱۶۶۷-۱۷۰۶ رسالهها و نامههای مفصلی در دفاع از شابتای و “ارتداد رازآمیز” او و در تبیین مکتب کابالا و الهیات شابتایی نگاشته که در آرشیوهای اروپایی موجود است و بسیاری از آنها در سده بیستم منتشر شده. دائرةالمعارف یهود مینویسد وی حتی در کشورهایی چون انگلستان و مراکش نیز پیروان و شیفتگان متنفذی داشت. (۷۷)
با این توصیف محقّیم که سرزمین مصر را نیز، چون ترکیه، از عرصههای اصلی تکاپوی پیروان شابتای زوی بدانیم و علاوه بر جوامع رسمی یهودی، حضور هستههای پنهان یهودیان مخفی و نقش ایشان در تحولات پسین مصر را به جدّ گیریم.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
41. Encyclopaedia Judaica, New York: Macmillan, 1971, vol. 6. pp. 491-494.
42. ibid, p, 494.
43. ibid, p. 495.
44. حاخام موسی بن میمون؛ معروف به ابن میمون، فیلسوف نامدار یهودی اندلس به الیگارشی حاخامی و خاندان “شاهزادگان داوودی” تعلق داشت. تبار وی به یهودا ناسی میرسد. برادرش، به نام داوود بن میمون، تاجر جواهرات و سنگهای قیمتی و ساکن مصر بود. ابن میمون از حوالی سال ۱۱۸۵ م. به عنوان پزشک به دستگاه الفاضل، وزیر صلاحالدین ایوبی در مصر، راه یافت و تا پایان عمر (۱۲۰۴ م.) در این سرزمین ساکن بود. (Judaica, vol. 11, pp. 754, 756-757).
45. ibid, p. 756.
46. Meshullam of Volterra.
47. Bilbeis.
48. Al- Khanqa.
49. ibid, vol. 6, p. 495.
50. Samuel b. Sid.
51. Jacob Berab.
52. Samuel ha- Levi Hakim.
53- ibid, pp. 495-496.
54. ibid, vol. 5, p. 244; vol. 6, p. 496.
55. ibid, vol. 6, p. 496.
56. chelebi.
57. ibid.
58. ibid, p. 498.
59. ibid, p. 496.
60. Solomon Alashkar.
61. ibid.
62. Abba Iskandari.
63. Jacob Tivoli.
64. Hayyim Perez.
65. Jacob Bibas.
66. Raphael b. Joseph Hin.
67. ibid, p. 498.
68. ibid, vol. 2, p. 513.
69. ibid, vol. 9, p. 76.
70. شاو، همان مأخذ، صص ۳۱۱-۳۱۲.
71. ibid.
72. ibid, vol. 6, p. 498.
73. ibid.
74. Abraham Miguel Cardozo [Cardoso[ (1626-1706(.
75. در نیمه دوم سده هیجدهم، اسحاق نانز کاردوزو مترجم محمد بن عبدالله، سلطان مراکش، بود و در انعقاد برخی پیمانهای این کشور با دولتهای غربی، از جمله پیمان سال ۱۷۸۶ با ایالات متحده آمریکا، نقش داشت. برادر او، آبراهام کاردوزو، تاجر سلطان بود. یعقوب کاردوزو نیز در این دوران در لیسبون مستقر بود و از تجار سرشناس منطقه مدیترانه به شمار میرفت. در نیمه دوم سده نوزدهم، داوود کاردوزو از شخصیتهای سرشناس تونس بود. شاخه آمریکایی این خاندان به وسیله آرون نانز کاردوزو بنیان نهاده شد که در حوالی سال ۱۷۵۰ از لندن به نیویورک کوچید و در سال ۱۸۰۰ در این شهر درگذشت. در سدههای نوزدهم و بیستم برخی از اعضای این خاندان به چهرههای سرشناس سیاسی و حقوقی ایالات متحده آمریکا بدل شدند. (Judaica, vol. 5, pp. 161-163).
76. Isaac (Fernando) Cardozo (1604-1681).
77. ibid, pp. 163-166.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج۳، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
یهودیان مصر ، یهودیان مصر ، یهودیان مصر ، یهودیان مصر
تنها با یک کلیک به کانال تلگرام اندیشکده مطالعات یهود بپیوندیم: