ده فرمان جنبش صهیونیسم
فرمان پنجم: اخراج مردم فلسطین
پس از اجرای چهار فرمان اول جنبش صهیونیسم، حال باید فرمان پنجم به مرحله اجرا درمیآمد. زیرا انتخاب فلسطین بهعنوان سرزمین یهودیان جهان، مهاجرت به آن و ایجاد دولت یهودی در خاک این سرزمین عربی، بهطور حتم تخلیه فلسطین از ساکنان بومیاش را میطلبید تا از قبل آن، جا برای انبوه مهاجران جدید باز شود و کشور نیز از لحاظ نوع جمعیت، مذهب، آداب، رسوم، سنن و زبان به کشوری کاملاً یهودی بدل گردد.
تخلیه فلسطین از ساکنان بومی، قانونی و تاریخیاش، پنجمین اصل از اصول ثابت صهیونیسم بهشمار میرود. البته به نظر ما اصطلاح «اخراج» برای این روند مناسبتر است. چرا که هدف صهیونیستها تنها تخلیهی انسانها نبود، بلکه آنان سعی کردند ضمن قطع ریشههای تاریخی و فرهنگی بومیان فلسطین، تاریخ ۱۵۰۰سالهی فلسطین (از زمان امپراطوری سامری در قرن ششم قبل از میلاد تا تأسیس اسرائیل در اواسط قرن بیستم میلادی) را از اسناد و اذهان پاک کنند.
صهیونیستها این حقیقت را نادیده گرفتند که اقوام فلسطینی از سههزار سال قبل از میلاد مسیح در فلسطین مسکن گزیدند و کار کردند، در حالیکه حکومت قوم یهود آن هم بر بخشی از فلسطین تنها ۵ قرن دوام آورد که آن دوره نیز ۱۵۰۰ سال با عصر کنونی فاصله دارد!
جنبش صهیونیسم از زمان پیدایش، یعنی نیم قرن از آغاز روند اخراج گروهیِ فلسطینیان، درصدد تخلیه فلسطین از ساکنان بومیاش بود، اما شاید نتوان تئودور هرتزل را اولین دعوتکنندهی به این امر دانست. زیرا او در زمان خود نمیخواست نگرانی مردم بهویژه اعراب فلسطین، مقامات امپراطوری عثمانی و قدرتهای بزرگ اروپا را برانگیزد و در واقع نیازمند جلب دوستی یا حداقل رضایت آنان بود.
هرتزل در اولین گام برای جلب دوستی اعراب فلسطین نامههایی به برخی از چهرههای سرشناس و مشهور عرب در استانبول مانند یوسف ضیاء خالدی نوشت و به آنان وعده داد که اگر مقداری زمین به یهودیان بفروشند، درآمدشان به نحو چشمگیری افزایش خواهد یافت و وضعشان بهتر خواهد شد.
او به این امر بسنده نکرد و سعی نمود به سلطان عبدالحمید یعنی حاکم یکی از بزرگترین امپراطوریهای اسلامی در طول تاریخ بقبولاند که طرح او نه تنها هیچ خطری برای مسلمانان ندارد بلکه از نظر مالی برایشان کاملاً سودبخش خواهد بود.
در گام سوم، هرتزل ضمن تماس علنی یا غیرعلنی با ابرقدرتهای آن زمان به هریک اطمینان داد که هدف او اشغال سرزمین فلسطین نیست، بلکه منظورش ایجاد جای پایی در فلسطین است تا در درازمدت پایگاهی برای خدمت به منافع آن قدرت و بر ضد قدرتهای دیگر باشد!
شایان ذکر اینکه چنین تعهدی در اعلامیه بالفور که اولین اعلامیه رسمی (مجوّز) کشورهای اروپایی به صهیونیستها برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین بود، کاملاً به چشم میخورد. در این اعلامیه که در اصل نامهی سِر آرتور بالفور وزیر خارجه وقت بریتانیا به لرد روچیلد یکی از رهبران جنبش صهیونیسم در انگلستان بود، چنین آمده است: هیچ چیزی که مخلّ حقوق مدنی غیریهودیان ساکن فلسطین باشد، وجود ندارد!! (دقت کنید که آنان نامی از اعراب یا فلسطینیان نبردند و فقط از اصطلاح غیریهودیان استفاده کردند!)
در آن زمان اعراب 92% جمعیت کل فلسطین را تشکیل میدادند، ولی هرتزل هرگز حاضر نشد آنان را بهعنوان فلسطینی یا اعراب ساکن فلسطین بهرسمیّت بشناسد و در سخنانش از آنان بهعنوان «اقوام غیریهودی ساکن در فلسطین» یاد میکرد.
البته این امر چیز چندان تازهای نیست و در قاموس تجاوزگری سفیدپوستها بر ضد ساکنان بومی آمریکا، آلاسکا، آمریکای لاتین، استرالیا، نیوزلند، آفریقایشرقی و آفریقایجنوبی بارها و بارها از لفظ غیرسفید استفاده شده یعنی اقوامی بیفرهنگ و تمدن که سفیدها در سفرهایی شبیه گردش در باغ وحش از آنان بازدید میکنند!!
به همین دلیل میبینم افرادی چون گلدا مایر (۱)، بن گوریون (۲) و شارون (۳) در طول حیات خود یکبار هم لفظ عرب را به زبان نیاوردند. اما نکتهای که شاید برای بسیاری تعجبآور باشد، سیاست هرتزل برای فراریدادن اقوام بومی فلسطین یعنی اعراب و اسکان یهودیان بهجای آنان بود که وی به این منظور دو برنامه را در سرلوحهی اقدامات خود قرار داد:
اول؛ کانالکشی آب برای کشاورزان یهود و استفاده از ابزارها و ماشینآلات مدرن بهجای استفاده از چهارپایان. چرا که یهودیان به آفتاب سوزان فلسطین اصلاً عادت نداشتند. دوم؛ حفاری زمینهای پر از مارهای سمّی و پشهی ناقل بیماری مالاریا (آنوفل)، تا این موجودات بهطور طبیعی به مناطق عربنشین مانند حوله مهاجرت کرده و بهجای یهودیان، اعراب در معرض بیماری، مسمومیّت و در نهایت مرگ قرار بگیرند!!
ناگفته پیداست که این امر با هدف حمایت از مهاجران یهود و اخراج سازمانیافته اعراب صورت میگرفت و هر غیریهودی هم که از سمّ مهلک مالاریا جان سالم بهدر میبرد بهدلیل شرایط بسیار بد زیست محیطی و اقدامات جنایتارانهی مهاجران شهرکنشین مجبور به ترک زادوبوم خود میشد.
هرتزل در آن زمان عراق یعنی بینالنهرین را برای مهاجرت مردم فلسطین پیشنهاد کرد تا با خیالی آسوده یهودیان را در فلسطین اسکان دهد. او یک ملت را به پستترین و فجیعترین شکل ممکن اخراج کرد تا شعار مشهور صهیونیستها یعنی «سرزمینی بدون مردم، برای مردمی بدون سرزمین» را جامهی عمل بپوشاند.
البته صهیونیستها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی بهدلیل سیطرهی دولت عثمانی و سپس بریتانیا بر فلسطین موفق به اخراج مردم این بخش از سرزمینهای اسلامی نشدند. ولی در این مدت که حدود نیم قرن بود، بیکار ننشسته و با استفاده از فرصت مناسب، یعنی سالهای ۱۹۴۸-۱۹۴۹ زمینه را برای اخراج گروهیِ اعراب فلسطین فراهم کردند. آنان ابتدا اراضی بسیاری از فلسطینیان را تصاحب کرده و به این ترتیب هزاران خانوادهی فلسطینی را به افرادی بیکار و بیسرپناه مبدّل ساختند.
همزمان با این اقدام، موجی از ترور، وحشت و ارعاب در فلسطین آغاز شد و بر اساس برنامهای از پیش تعیینشده، هزاران زن، مرد، پیر و جوان عرب به قتل رسیدند، منازل، کارگاهها و مغازههای اعراب ویران گشت، و خلاصه تمام راهها، وسایل حمل و نقل، مساجد، گورستانها و حتی کلیساها مورد حملهی گروههای تروریستی یهودی قرار گرفتند. که بر اثر آن و تنها در عرض ۲۰ ماه (۱۹۴۸-۱۹۴۹)، حدود ۷۵۰هزار فلسطینی مجبور به فرار از سرزمین آباء و اجدادیشان شدند.
اولین جنایت با کشتار مردم بیگناه دیریاسین در سپیدهدم نهم آوریل ۱۹۴۸ بهوقوع پیوست که طیّ آن دهها زن، کودک و مرد عرب توسط صهیونیستها بهطور وحشیانهای قتلعام شدند و پس از آن صدها عملیات تروریستی دیگر بر ضد اعراب فلسطین در شهرها، روستاها و نقاط مختلف کشور صورت گرفت که در ۲۰ مورد آن طیّ هرکدام دهها نفر به قتل رسیدند.
بله، قتل و کشتار، مهمترین و کارآمدترین سلاح صهیونیستها برای اخراج مردم فلسطین از سرزمین مادری خود بهویژه از مناطقی که در قطعنامه تقسیم سال ۱۹۴۷ سازمان ملل متحد به آنان واگذار شده بود، بهشمار میرفت.
اما صهیونیستها جنایات خود را خاتمه ندادند و حدود صدهزار تن از اعرابی را که در شهرهای خود مانده یا به شهرها و روستاهای مجاور نقل مکان کرده بودند، اخراج کردند که به این ترتیب این تعداد نیز به خیل عظیم آوارگان فلسطینی ساکن در سوریه، لبنان و مناطق ضمیمهشده به اردن در قطعنامه تقسیم، پیوستند. صهیونیستها در توجیهِ آوارهکردن مردم فلسطین، قوانینی را تحت پوشش قوانین بینالمللی و با عنوان خلعیَد اعراب از اراضی فلسطین وضع کردند و همزمان، با وضع قانون بازگشت، به تمام یهودیان جهان اجازه دادند با سهولت هرچه تمامتر به سرزمین بهاصطلاح مادری خود (فلسطین) بازگشته و پس از تصاحب اراضی و املاک بومیان، در آنجا ساکن شوند!
این روند حتی با پیوستن اسرائیل به سازمان ملل متحد که به موجب آن عضو جدید باید تابع مقررات سازمان گردد نیز متوقف نشد. چرا که سازمان ملل پشت سر هم قطعنامه صادر میکرد و از سران اسرائیل میخواست که آوارگان فلسطینی را به موطنشان باز گرداند. ولی این اقدام هم مؤثر نیفتاد و مردم فلسطین دیگر از پیگیری اخبار آن مأیوس و دلسرد شدند.
مدتی بعد در سال ۱۹۶۷ که مصیبتبارترین سال برای اعراب بود، صهیونیستها، آن بخش از فلسطینی را که در جنگ ژوئن این سال به اشغال خود درآورده بودند، اخراج کردند. پس از آن یهودیان با بهانههای واهی چون انتقال عشایر از نقب و غور، و تبعید نخبگان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی عرب به اتهام اقدام بر ضد امنیت ملی به روند اخراج گروههای مختلف فلسطینی از کشور سرعت بخشیدند و محافل فلسطینی را از چهرههای سرشناس و مشهور خود محروم ساختند تا به این شکل توان اعتراض و مقاومت آنان به نحو چشمگیری تحلیل رود.
پس از ذکر تمام این مطالب بد نیست به سایر اقدامات صهیونیستها برای اخراج کامل و همهجانبهی فلسطینیان که به اَشکال گوناگون آشکار شد، اشارهای مختصر داشته باشیم:
۱- صهیونیستها پس از اخراج اعراب، تمامی آثار برجای مانده از آنان مانند روستاها، محلات مسکونی و اماکن تجاری را منهدم کرده و طرحهای جدیدی را به سبک یهودی به مرحلهی اجرا میگذاشتند. همچنین صهیونیستها اسامی تمام اماکن و نقاط جغرافیایی فلسطین مانند دشتها، کوهها، رودخانهها، دریاچهها، قلّهها، سلسلهجبال، شهرها، روستاها، شهرکها و مناط عربی را به اسامی عبری تغییر دادند.
آنان سپس اسامی عربی را که قرنها سابقهی تاریخی داشت، از نقشههای جغرافیایی، سیاسی و طبیعی حذف کرده و اسامی بی اصل و نسب و ساختگی عبری را جایگزین آنها ساختند. و به این شکل تمام هویّت و ریشههای تاریخی و فرهنگی ملت و کشور فلسطین را از صفحهی روزگار محو کردند.
۲- مقامات صهیونیست به هیچ عنوان اجازهی بازگشت به آوارگان عرب و فرزندانشان را ندادند. البته منظور ما «بازگشت گروهی» که سازمان ملل خواستار آن بود، نیست. بلکه آنان حتی مجوز «بازگشت فردی» را هم صادر نکرده و اعلام کردند هر کس که رفته جایش پُر شده و دیگر حق برگشت ندارد!
۳- رژیم صهیونیستی به دو شکل اعرابی را که طیّ سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ میلادی از فلسطین خارج نشدند، تشویق یا به عبارت بهتر مجبور به خروج از کشور ساخت و زمینهی لازم برای این مهم را فراهم کرد: ابتدا با محدود کردن امکانات تحصیل در داخل کشور، اعراب را وادار به مهاجرت به خارج برای ادامه تحصیل نموده و سپس کارگران یهودی و خارجی شرق آسیا یا اروپایشرقی را استخدام کردند تا اعراب بیکار مانده و برای یافتن شغلی مناسب، خود به خود به خارج مهاجرت کنند!
این روند که بهتر است آن را تبعید پنهانی بنامیم، یک تصمیم فردی از سوی اعراب بود که صد البته از روی بیمیلی و برای رهایی از شرّ صهیونیستها اتخاذ میشد.
۴- اخراج امنیتی که به دو شکل به مرحله اجرا درآمد: اخراج اعراب از اماکن و مناطقی که نزدیک یهودیان بهشمار میرفت. مانند: شهرهای مقدّس پنجگانه و مزارع و اماکنی که یهودیان آن را از نظر تاریخی و دینی مقدّس میدانند. و یا اخراج اعراب از مناطق بهاصطلاح استراتژیک امنیتی مانند شهرکها و محلات یهودی، گذرگاهها، پادگانهای نظامی، فرودگاهها، بنادر، لنگرگاهها، کارخانجات جنگافزارسازیها، پادگانهای آموزشی، مراکز علمی و تحقیقاتی و مرزها.
سیاست اخراج هرگز متوقف نشد و شرایط زمانی و مکانی نیز نتوانست مانع از ادامهی روند آن گردد. چرا که تا وقتی جنبش صهیونیسم برقرار است این سیاست نیز ادامه خواهد یافت. اخراج مردم فلسطین روی دیگرِ سکهی اسکان یهودیان است. اعراب اخراج میشوند تا یهودیان اسکان یابند! معادلهای پر از ظلم و ستم و به بازی گرفتن تمامی قوانین بینالمللی، حقوق بشر و اصول و ارزشهای انسانی و اخلاقی.
در این میان توافقنامهها و پیمانهایی چون اسلو و الخلیل، نمادی آشکار از پافشاری طرف صهیونیست در مذاکرات بر حق خود برای اخراج یا عدم صدور مجوز بازگشت فلسطینیان بهشمار میرود.
متأسفانه علیرغم تمام این مسائل، رهبران عربی، فلسطینی و غیرفلسطینی با افتادن در باتلاق صلح، بر عدم بازگشت فلسطینین و اخراج آنان صحّه گذاردند و صلح را به حساب اخراج گذاشتند. صلح در حالی محقّق میشود که آوارگان حق بازگشت به سرزمینشان را ندارند. به تعبیر مناسبتر، رهبران فلسطین از حق آن دسته از مردم فلسطین که طیّ سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ آواره شدند، صرفنظر کردند و آن را نادیده گرفتند. و به این ترتیب همانطور که فرمان پنجم صهیونیسم مبنی بر اخراج مردم فلسطین در زمان جنگ با قدرت و صلابت به مرحلهی اجرا درآمد، این سیاست در زمان صلح نیز با همان شدت و حدّت انجام میشود!
اینک، طرفهای فلسطینی و صهیونیست توافق کردهاند که اگر جنگ نباشد، صلح برقرار میشود. زیرا اسرائیلیها دریافتهاند که جنگ و ترور علیه اعراب، رهبران فلسطین را به زانو درآورده و باعث میشود آنان برخلاف میل مردم، دست خود را به علامت تسلیم بالای سر ببرند و از سوی دیگر عافیتطلبان عرب از توان و قدرت نظامی اسرائیل بهانهای برای عدول از آرمانهای ملت فلسطین ساختهاند. تا به این طریق از مبارزه در راه آزادی طفره روند. از نظر ما، اخراج، ادامهی سیاست تروریسم اسرئیل و تروریسم، یکی از اصول ثابت و لایتغیر صهیونیسم است که اجداد صهیون همواره بر آن تأکید داشتند.
هدف صهیونیسم تنها مهاجرت یهودیان اروپا یا به عبارت بهتر “مازاد بشری” اروپا به فلسطین نبود، بلکه هدف آن چیزی فراتر از مهاجرت بود. یعنی نابود کردن یک تمدن اصیل شرقی و ایجاد تمدنی عجیب در سرزمینی غریب.
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
۱- گلدا مایر در سال ۱۸۹۸ در کیف به دنیا آمد نام واقعی او گلدا مییرسون است. در سال ۱۹۰۶ همراه با خانواده اش به ایالات متحدهی آمریکا و در سال ۱۹۲۱ به فلسطین مهاجرت کرد. وی یکی از فعالان هستدروت و حزب کارگری ماپای در سال ۱۹۲۴ و عضو هیئت اجرایی و سپس دبیرکل هستدروت بود. تا اینکه در سال ۱۹۳۶ ریاست ادارهی سیاسی آن را بر عهده گرفت. پس از بازداشت موشه شاریت از سوی مقامات قیمومیت در سال ۱۹۴۶، وی رئیس بخش سیاسی آژانس یهود شد. پس از مدتی در سال ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸، برای قانع کردن ملک عبدالله شاه وقت اردن، نسبت به عدم حمله به اسرائیلیها، با وی دیدار و گفتگو کرد. در سال ۱۹۴۸ سفیر اسرائیل در اتحاد شوروی، و در سال ۱۹۴۹ وزیر کار اسرائیل بود که در این زمان مؤسسهی بیمه همگانی را تأسیس نمود. وی همچنین تا سال ۱۹۷۴ عضو کنست بود.
مایر پس از مدتی در سال ۱۹۵۶ به پست وزارت خارجه رسید و روابط با کشورهای جهان سوم را تقویت کرد. در سال ۱۹۶۶ دبیر کل حزب کار و در سال ۱۹۶۹ پس از مرگ لوی اشکول، نخستوزیر اسرائیل شد. و پیمان قطع رابطه با مصر و سوریه را امضا کرد. مایر در سال ۱۹۷۵ بهدلیل تلاش در جهت ساخت جامعه اسرائیل، مورد تشویق قرار گرفت تا اینکه در دسامبر ۱۹۷۸ مُرد. شخصیات اسرائیلی ص ۱۸۱-۱۸۲. (م)
2- دیوید بن گوریون که نام واقعیاش دیوید گرین است در سال ۱۸۸۶ در بلونسک که قبلاً جزء روسیه و اینک بخشی از لهستان میباشد، به دنیا آمد. در سال ۱۹۰۴ همراه با خانوادهاش به ورشو و در سال ۱۹۰۶ به فلسطین رفت و در سال ۱۹۱۰ شاخه حزب بوالیی زیون را تحت نام اگودات هاوادا، همراه با دوستانش بنا نهاد. در سال ۱۹۱۱ برای تحصیل در رشته حقوق به استامبول رفت ولی بهدلیل آغاز جنگ جهانی اول به فلسطین بازگشت و پس از آن به منظور تقویت روابط جنبشهای کارگری یهود در فلسطین و آمریکا، راهی ایالات متحده شد.
پس از پایان جنگ در تأسیس حزب اگودات هاوادا و هستدروت شرکت جست و در خلال سالهای ۱۹۲۰- ۱۹۳۵ رئیس هستدروت و همچنین یکی از مؤسسات حزب ماپای بود. بن گوریون در سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۸ ریاست هیئت اجرایی آژانس یهود را بر عهده داشت. وی یکی از طرفداران سر سخت ایجاد دولت یهود در فلسطین بود. همچنین طرح تقسیم سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ مبنی بر تشکیل دولت یهود را مورد تأیید قرار داد.
بن گوریون در سال ۱۹۴۸ بهعنوان اولین نخستوزیر اسرائیل برگزیده شد و سپس بهعنوان وزیر دفاع، هدایت جنگ بر ضد اعراب را بر عهده گرفت. همزمان با این اقدمات او با اقداماتی نظیر غرق کشتی التالنا که برای ایرگون اسلحه حمل میکرد و همچنین انحلال پالماخ و بر کنار نمودن تعدادی از سران هاگانا و پالماخ، رقبای خود را از صحنه کنار زد. او در سال ۱۹۵۳ از تمام سمتهایش استعفا داد و در کیبوتص سدیه بوکر در نقب رحل اقامت افکند. اما در فوریه ۱۹۵۵ بار دیگر به صحنه سیاست بازگشت و تا سال ۱۹۷۰ به فعالیتهای سیاسی ادامه داد. اما در این سال باز هم استعفا کرد. و دیگر به سیاست بازنگشت. تا اینکه در چهارم دسامبر ۱۹۷۳ میلادی مرگش فرار سید و در کیبوتس استوبکر در جنوب اسرائیل دفن شد. بسیاری از سیاستمداران هنوز هم او را معمار دولت اسرائیل میدانند. شخصیات اسرائیلی ۷۵-۷۶-۷۷-۷۸. (م)
3- آریل شارون یا آریل شاینرمن در سال ۱۹۲۸ در شهرک کفار حلال متولد شد. در جوانی به هاگانا پیوست و در جنگ سال ۱۹۴۸ فرماندهی یک گردان بود. پس از جنگ بهعنوان افسر اطلاعات مشغول به کار شد و در سال ۱۹۵۳ واحد ۱۰۱ را به منظور جنگ با اعراب تشکیل داد. پس از مدتی به دلیل خودسری بیش از حد، از ارتقاء درجه وی ممانعت به عمل آمد ولی با به قدرت رسیدن اسحاق رابین در پست رئیس ستاد مشترک ارتش، شارون بار دیگر اعتبار خود را بازیافت و در سال ۱۹۶۷ به درجهی ژنرالی رسید.
در جنگهای ۱۹۶۷ و ۱۹۶۹ فرماندهی لشکرهای جبههی جنوب بود. سپس در سال ۱۹۷۰ مسئولیت سرکوب انتفاضه را بر عهده گرفت تا اینکه در سال ۱۹۷۳ ارتش را ترک کرد و به حزب لیبرال پیوست. در سال ۱۹۷۴ به عضویت کنست درآمد و پس از مدتی مشاور اسحاق رابین که اینک نخستوزیر بود، گردید. در سال ۱۹۷۶ حزب شلومزیون را تأسیس کرد. وی مدتی وزیر کشاورزی بود و سپس در سمت وزارت دفاع، جنگ ۱۹۸۲ را بر ضد لبنان هدایت نمود. و جنایات صبرا و شتیلا را بهوجود آورد که منجر به اعتراض شدید افکار عمومی و برکناری وی از پست وزارت گردید.
اما با این حال در سال ۱۹۸۴ بهعنوان وزیر صنعت و تجارت در سال ۱۹۹۰ بهعنوان وزیر مسکن برگزیده شد. و پس از آن در کابینهی نتانیاهو وزارت امور زیربنایی برای وی تأسیس شد و نهایتاً بعد از نتانیاهو بهعنوان رئیس حزب لیکود به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. شارون که دو فرزند دارد، یکی از مهمترین چهرههای حزب لیکود و از دشمنان خونی اعراب بهشمار میرود. لازم به ذکر است وی در سالهای ۱۹۵۲-۱۹۵۳ در بخش علوم شرقی و تاریخی مرکز تحقیقات دانشگاه عبری مشغول به تحصیل شد و سپس در سال ۱۹۶۲ تحصیلاتش را در رشته حقوق دانشگاه تلآویو تکمیل کرد. شخصیات اسرائیلی ۱۳۲-۱۳۳. (م)
منبع: انیس صایغ؛ دهفرمان جنبش صهیونیسم، ترجمه: سعید طبیعتشناس، تهران: انتشارات المعی، چاپ سوم
««« پایان »»»
آشنایی با رنگهای بهکار رفته در مقالهی فوق:
رنگ آبی برای تأکید بر کلمات کلیدی است.
رنگ قهوهای برای نقلقول استفاده میشود.
رنگ بنفش در تیترهای اصلی استفاده شده.
رنگ نارنجی در تیترهای فرعی استفاده شده.
رنگ قرمز برای لینکدادن استفاده شده.
اخراج مردم فلسطین ، اخراج مردم فلسطین
اندیشکده مطالعات یهود در پیامرسانها:
اخراج مردم فلسطین ، اخراج مردم فلسطین
چرا ادامه ندادید؟ مقالات فرمان ششم تا دهم چی میشه؟
ان شاء الله در ابتدای سال جدید منتشر میشه.
رهبران فلسطینی نظیر یاسر عرفات که به فلسطین و مردم فلسطین خیانت کردند توسط صهیونیست ها با پول تطمیع شدند و نتیجتاً طبق دلخواه صهیونیست ها عمل کردند